بررسى پيامدهاى غيبت
1. در طول تاريخ حيات اسلام ودوران غيبت امام زمان (عليه السلام)
فرقه هاى باطل ومدعيان گوناگونى پيدا شده، ادعاى مهدويت کرده يا
مانند نويسنده مورد بحث مهدى موعود را کس ديگرى جز فرزند امام حسن
عسکرى (عليه السلام) دانسته اند، ليکن سخن آن ها باطل بوده وهست؛
زيرا با توجه به شرايط امام مانند علم وعصمت که بحثش در امامت عامه
گذشت مدعيان باطل فاقد آن شرايط اند. به علاوه مجموعه نشانه ها وويژگى
هاى قرآنى وحديثى امام مهدى (عليه السلام) منحصر به ايشان است وبر
آن مدعيان انطباق ندارد. با اين وصف آن ادعاها بى دليل وخلاف واقع
بوده، عقلاً فرزند برومند امام عسکرى (عليه السلام) مهدى موعود
(عليه السلام) خواهد بود.
2. مدعيان وفرقه هاى باطل دوامى نداشته از ميان رفته اند واين ويژگى
باطل از زاويه نگاه قرآنى است(1)
که نه منطق قابل دفاع عقلانى دارد ونه دوام وبقاى عينى. بنابراين
با زوال نظرى وعملى باطل ناگزير جز حق در صحنه باقى نمى ماند.
3. راه ديگر براى پى بردن به ارزش غيبت امام زمان (عليه السلام)،
انديشيدن به قبح ومفاسد نظرى وعملى غيبت است. سؤ ال مهم اين است که
از رهگذر غيبت چه ضرر وزيانى قابل اثبات است؟ اگر گفته شود در طول
دوران غيبت، جامعه از مواهب حضور امام عادل از يک سو محروم بوده
واز سوى ديگر حکومتهاى ستمگر با همه نتايج زيانبارى که دارند
وداشته اند بر مردم سلطه دارند وچه ضررى بالاتر از اين ها. گوييم
اين امر چنان که در بند چهارم همين بخش گذشت مربوط به خدا يا امام
نيست، بلکه مربوط به خود جامعه وفقدان زمينه هاى اجتماعى ظهور
وحضور امام است.
پس با اثبات عدم قبح عقلى قابل اعتنا براى غيبت، پيامدهاى مثبت آن
نيز در ادامه مورد بررسى قرار مى گيرد.
4. در مقاله مورد بحث در جايى گفته شده (ص19)، اگر طبق گفته برخى
عالمان شيعه غيبت امام عصر از ترس جانش باشد، پس فاقد شجاعت بوده
وچون اين ترس همواره خواهد بود هيچ گاه نيز نبايد ظهور کند. به
علاوه چگونه ايشان از سوى خدا يارى مى شود در حالى که مى ترسد
وچنين فردى که قادر به دفاع از خويش نيست چگونه مى خواهد مدافع
حقوق ديگران باشد. توجه داريم که فرضيه بيم از جان در مورد امام
معصوم که اصولاً بايد از صفات منفى دور باشد، اساسى ندارد وبه جاى
آن شجاعت به عنوان فضيلتى اخلاقى وجودش را پر کرده است. در نتيجه
غيبت امام مهدى (عليه السلام) به خاطر ترس از کشته شدن نيست
واساساً جان اين بزرگوار مانند پدران گرامى اش فداى دين واحياى آن
شده ومى شود. اما جانبازى در راه دين در مورد معصومان همواره در
بهترين گزينه ممکن رخ مى نموده وجان باارزش آن ها در اين راه به
شايسته ترين گونه نثار مى شده است. چنان که پيامبر اسلام (صلى الله
عليه وآله وسلم) در (حديبيه) راضى به هدر دادن خون خود ويارانش
نشد؛ چرا که هدف ايشان در آن وقت حفظ اصل دين بود وآن نيز در گرو
زنده ماندن ايشان بود وکسى در شجاعت ايشان شکى ندارد. امام عصر -
ارواحنا فداه - نيز به عنوان عصاره تمام فضايل اهل بيت (عليهم
السلام) وبه عنوان تبلور دين حق آن گونه که قرآن او را (بقيه
الله)(2)
ناميده است بايد در بهترين وضرورى ترين شرايط به ايفاى نقش بپردازد.
طبيعى است که از ميان رفتن اين سرمايه يا خرج نابجايش خسارتى جبران
ناپذير است واز اين روست که اکنون دور از دسترس است. به اين ترتيب
فرض بيم وهراس کنار رفته جاى آن را شجاعت وايثار پر مى کند.
پيامد مثبت روانى غيبت
غيبت امام دوازدهم در طول دوران غيبت تأ ثيرى بر منتظرانش دارد که
حضورش ندارد وآن اشتياق وعشق بى حساب نسبت به حضرتش، انتظار بى
تابانه براى ظهورش ووظيفه شناسى وزمينه سازى براى قيامش مى باشد.
آنان که مرتب فرياد مى کنند (بنفسى انت من مغيب لم يخل منا)، (بنفسى
انت من نازح ما نزح عنا)، به طور طبيعى هم مى گويند: (اين هادم
ابنيه الشرک والنفاق، اين قاطع حبائل الکذب والافتراء)(3)
اينان امامشان را کاملاً در کنار خويش احساس مى کنند، کاملاً
اميدوارند وخود را براى يارى رهبرشان آماده مى کنند. غيبتى که تا
اين سطح آثار روحى وفرهنگى باارزش دارد چگونه بى فايده وبيهوده
تلقى مى شود؟
ايجاد نظام مقدس جمهورى اسلامى در ايران که خود تحرک وسيعى در جهان
اسلام را موجب گرديده به ويژه در قلب خاورميانه در لبنان وفلسطين
اشغالى خواب راحت را از چشم صهيونيست ها ربوده وبه شرايط کنونى کشاندن
از نتايج با ارزش اعتقاد به مهدويت است. آيا نويسنده اين ميزان
آمادگى براى ظهور امام زمان (عجل الله فرجه) وزمينه سازى را به
حساب نمى آورد؟ آمادگى براى يارى امام مهدى (عجل الله فرجه) مفهوم
ديگرى نيز دارد وآن اجراى احکام الهى در عصر غيبت است که در صفحه
18 و20 مقاله مورد بحث شيعه، متهم به تعطيل بسيارى از مهم ترين احکام
دين شده است! بر خلاف اين ادعا شيعه قائل به تعطيل دين در روزگار
غيبت نيست، بلکه اجراى احکام وحدود را زمينه ساز ظهور مقتدايش مى
داند نه گناه کردن بيش تر را که عالم پر از ظلم وجور شود تا امام
(عليه السلام) ظاهر شود!
بنابر همين منطق در بزرگ ترين مهد تشيع در جهان يعنى ايران، جمهورى
اسلامى به دست تواناى حضرت امام خمينى (ره) ومردم تأسيس شد تا تمام
احکام دين از جمله: جهاد، خمس، زکات و... به اجرا در آيد.
در صفحه 6 مقاله خمس وسهم امام (عليه السلام) بهانه اى براى ولايت
فقيه دانسته شده، اما چنين نيست؛ چرا که لا زمه وجود حکومت دريافت
آن است وبا وجود حکومت است که اين فرايض دينى به نحو کامل تحقق مى
يابد. پاسخ شبهه ديگرى نيز که در صفحه 19 مقاله مورد بحث آمده لازم
است.
نويسنده گفته حالا که شرايط در ايران کاملاً فراهم شده چرا امام
زمان (عجل الله فرجه) ظهور نمى کند؟! ناگفته پيداست که ايران بخشى
از جهان اسلام وبخشى کوچک از کره زمين است وظهور منجى جهان تا تمام
زمين شرايط فراهم نگردد رخ نمى دهد. مضافاً به اين که زمام اين امر
تنها به دست خداى حکيم وقدير است نه کسى ديگر.
عدالت محض به دنبال ستم بى کران
در ادامه بحث عقلانى مهدويت وبيان فلسفه آن به ضرورت ديگرى بايد
توجه کرد. قرآن مجيد از سنت املاء وامهال به روشنى ياد کرده،(4)
آشکار شدن حق وعدالت را پس از اشباع شدن جامعه از ستم وبيداد
دانسته است.
چنين رويه وسنتى که مبتنى بر حکمت الهى است با داورى عقل سازگارى
دارد؛ زيرا همه شرايط براى پذيرش عدالت وتمام ارزش ها بايد فراهم
شود واين مهم تا اندک خوش بينى ورويکردى به ستمگرى در عمق جان مردم
باشد تحقق نمى يابد. جامعه از ستم به جان آمده است که تشنه عدالت
شده آن را مى جويد.
محدثان اهل سنت وروايات مهدويت
اختلافات فرقه اى مسلمانان وممنوعيت نگارش حديث در قرن نخست هجرى
به عنوان دو عامل مهم بحران فرهنگى جامعه اسلامى قابل چشم پوشى
نيست. به رغم اين ها، مسايل مهدويت وبازگويى احاديث آن در مقياسى
بسيار گسترده در ميان محدثان اهل سنت وکتاب هاى دست اول حديثى آنان،(5)
- بر خلاف ادعاى مقاله که اين احاديث در منابع دست دوم عامه آمده
است، (ص 7) - بدون اين که به توجيه وتأويل آن ها بپردازد، گوياى
حقانيت موضوع وامداد غيبى الهى براى حفظ اين فرهنگ باارزش است.
وقتى ادعا مى شود در صحيح مسلم حتى يک حديث راجع به حضرت مهدى
(عليه السلام) ديده نمى شود! (ص 7، مقاله) کارى علمى صورت گرفته
است؟ آيا با مراجعه به کتاب ياد شده(6)
وديگر منابع دست اول ومهم عامّه که عبارتند از: (صحيح بخارى)،(7)
سنن ابى داود،(8)
سنن ترمذى(9)
وسنن ابن ماجه،(10)
بطلان اين ادعا روشن نمى شود؟
ذکر متعدد علايم ظهور مانند دجال وسفيانى نيز علاوه بر مطالب گذشته
تواتر محتوايى ايجاد مى کند مبنى بر اين که اصل مهدويت در منابع
اصيل اهل سنت مطرح بوده است.
با اين وصف ما مدعى تواتر روايات در اين موضوع هستيم آن هم تواترى
که کم تر نظيرش را مى توان در موضوعات ديگر يافت.
پيش گويى غيبت
صرف نظر از بشارات عهدين(11)
درباره امام مهدى (عليه السلام)، در قرآن نيز اين خبر غيبى آمده،
که آيات مربوط به ايشان به زودى مورد توجه قرار مى گيرد. در احاديث
نبوى (عليه السلام) نيز در روايات اهل بيت (عليهم السلام) ازاين
موضوع خبر داده شده است وتمام اين موارد مربوط به قبل از تولد امام
عصر وغيبتش بوده است. حتى کتاب هايى که دربارهِ اين موضوع قبل از
وقوع آن نگاشته شده است!(12)
توجه هر قاضى بى طرفى را جلب مى کند. با اين اوصاف آيا باز هم مى
توان منکر آن شده آن را افسانه ضد قرآنى وضد عقل دانست؟!
چهره امام مهدى در قرآن
در مقاله مورد بحث آمده که: (در قرآن هيچ خبرى از امام زمان نيست
مگر به زور تحريف وتأويل به روش باطنيه که در واقع جنگ با قرآن است).
(ص 4)
مسئله جرى وتأويل
از سخنى که نقل شد برمى آيد تأويل به شيوه باطنيان تحريف قرآن است
نه هرگونه تأويلى. البته اين حرف درستى است، اما دامان شيعه اثنى
عشرى از باطنى گرى وتأويل هاى نارواى آنان کاملاً منزه است؛ زيرا
به عقيده ما طبق تصريح خود قرآن در آيه 7 سوره آل عمران تأويل در
آن راه دارد؛ بدين خاطر که در آن علاوه بر آيات محکم آيات متشابه
نيز وجود دارد واين قبيل آيات بر خلاف محکمات معنى واضحى ندارند
ونيازمند تأويل اند. اما چگونه تأويلى؟ واز سوى چه کسى؟
بنا به تصريح قرآن در اين آيه (بيماردلان) - آنان که خود در جاى ديگر
منافقشان نام کرده -(13)
به بهانه بيان وکشف حقيقت، محکمات را رها کرده به سراغ متشابهات مى
روند؛ در حالى که نه از تأويل ومفهوم واقعى آن ها باخبرند ونه چنين
صلاحيتى دارند. پس چه کسى عالم به تأويل چنين آياتى است؟ پاسخ آيه
اين است که (الله) و(راسخان در علم) داناى آنند. راسخان کيانند؟
آنان که بر خلاف بيماردلان آلوده دامن نيستند(14)
وجز آن ها به خلوت قرآن راهى ندارند. آن ها را نيز قرآن به عنوان گروهى
ويژه ومنحصر به فرد معرفى کرده که پيامبر (صلى الله عليه وآله
وسلم) واهل بيت (عليهم السلام) او هستند.(15)
بى شک خدا کتاب خودش را تحريف نکرده واز آن تأويل ناروا نمى کند.
همين طور پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) واهل بيتش (عليهم
السلام) نيز امناى وحى ومعصومانى هستند که به نص قرآن مطهرند
واصولاً تبيين وحى بر عهده آنان نهاده شده است.(16)
پس اگر از زبان آن ها شنيديم که برخى آيات قرآن - به شرحى که در پى
مى آيد - مربوط به امام زمان (عليه السلام) است، تحريف وتأويل
ناروا نخواهد بود، بلکه تحريف وتأويل باطل، از آن کسى خواهد بود که
بر خلاف قرآن سخن رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) وعترتش را انکار
کند.
شگفت اين است که مفسران بزرگى چون طبرى(17)
وزمخشرى(18)
از اهل سنت ضمن تفسير آيه 7 آل عمران راسخان در علم را عام وشامل
هر دانشمند موشکاف ومحققى دانسته اند، ليکن اهل بيت پيامبر (صلى
الله عليه وآله وسلم) را به عنوان مصاديق والاى آن ها ذکر نکرده
اند؟!
بد نيست نويسنده مقاله بداند که شيخ الاسلام ابن تيميه حنبلى -
چهره اى که فوق العاده مورد عنايت وى بوده - در اصل موضوع که قرآن
توسط راسخان در علم قابل تأويل است ترديد نداشته با ما هم عقيده
است، ليکن بر خلاف نص قرآن ابوبکر را که قطعاً خارج از (اهل بيت)
بوده بر آن ها ترجيح داده واو را داناتر شمرده است!(19)
البته نه او، نه هيچ دانشمند ديگرى از اهل سنت کسى را بر پيغمبر
خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) ترجيح نداده اند وما وقتى به ايشان
مراجعه مى کنيم چنان چه مى آيد از زبان مبارکش مى شنويم پاره اى از
آيات قرآن مربوط به حجه ابن الحسن (عليهما السلام) است. در اين
صورت باز جاى انکار هست؟ پيشوايان معصوم جرى وتأويل را به عنوان
قاعده اى عقلى در مقابل تنزيل قرآن بيان کرده اند.(20)
اگر بنا بود قرآن مربوط به حوادث روزگار نزولش بوده، تنها براى
مخاطبان عصر نبوى (صلى الله عليه وآله وسلم) سودمند باشد موضوع
خاتميت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) وجاودانگى اسلام بنا بر نص
قرآن،(21)
مطرح نبود. ولى اگر اين امر پذيرفته شود گريزى نيست جز اين که براى
قرآن درخششى پيوسته چونان خورشيد وماه منظور کرده آن را خونى جارى
در رگ هاى زمان بدانيم وحادثه فوق العاده مهمى چون قيام وانقلاب
امام مهدى (عليه السلام) را نيز مطرح در قران بدانيم. البته نه بنا
بر را ى وسليقه خويش بلکه بنا بر بيان خود قرآن وبيان پاکانى که
خود به عنوان راسخان در علم، عالمان به تأويل آنند.
نادرستى رويکرد باطنى به قرآن
شايد نياز به گفتن نداشته باشد که ما تفسير به را ى وتأويل بى دليل
باطنيان را در مورد قرآن صحيح نمى دانيم واين نيز تحت ضابطه کلى (لا
يَمَسه الا المطهرون)(22)
مى گنجد که نتيجه اش ضابطه مند بودن فهم وتفسير قرآن بدين شکل است:
تفسير قرآن به کمک خود قرآن واثر صحيح ومعتبر از پيغمبر (صلى الله
عليه وآله وسلم) واهل بيت (عليهم السلام) به کمک عقل هدايت شده با
معيارهاى منطقى.
کميت آيات قرآن در موضوع امامت
در مورد امامت خاصه وامامت ولى عصر (عليه السلام) براى هر مؤمنى
کميت بالا ملاک نيست ووجود يک آيه براى اطاعت وتسليم کافى است؛
گرچه در اين زمينه نيز به نسبت موضوعات ديگر حجم آيات کم نبوده، بى
مبالغه، شرح وتوضيح آيات مهدويت بنا به تصديق ونقل علماى اهل سنت
خود به اندازه رساله بلکه رساله هاى مستقلى است.(23)
حال به تناسب مقاله حاضر به برخى آيات مربوط به موضوع اشاره مى شود:
گزينش آيات در موضوع مهدويت
الف) البقره : 114:
(ومن اَظلم ممن منع مساجد الله لهم فى
الدنيا خزى ولهم فى الاخره عذاب عظيم)
ستمکارتر از کسى که مانع ورود به مسجدها (خانه ها) ى خدا شود کيست؟...
نصيب اين افراد خوارى دنيا وعذابى بزرگ در آخرت است.
ابن ابى حاتم رازى ورشيدالدين ميبدى از مفسران عامه به نقل از
مقاتل وکلبى آورده اند که مراد خوارى اهل کتاب به دنبال فتح
قسطنطنيه، عموريه وروميه است واز سدّى وعکرمه نقل کرده اند خوارى
آنان به دنبال قيام امام مهدى (عليه السلام) خواهد بود. وى سپس
حديثى راجع به قيام امام عصر (عليه السلام) از پيامبر (صلى الله
عليه وآله وسلم) نقل کرده است.(24)
برخى ديگر از مفسران اهل سنت آيه را عام دانسته اند تا شامل هر
مسجدى شده وهر قيامى از جمله قيام امام زمان (عليه السلام) که به
آزادسازى مساجد از دست اهل کتاب ومجازات آن هاست بشود.(25)
بى ترديد فعلاً اجرا وتحقق اين آيه وخلع يد از اهل کتاب مسلط بر
مساجد - مانند سلطه اى که يهود در حال حاضر بر مسجدالاقصى دارند -
وسرکوب آن ها جز با انقلابى بزرگ ودولتى نيرومند در آينده تاريخ
انجام نخواهد گرفت. از بعد تفسير نقلى واثرى نيز، مفسران متقدمى که
به عهد رسالت نزديک بوده اند به سخن پيغمبر (صلى الله عليه وآله
وسلم) تکيه مى کرده اند نه را ى ونظر خويش.
ب) الانعام : 158:
(... يوم يأتى بعض آيات ربّک لا ينفَع نفساً
ايمانها لم تَکن آمنت من قَبل او کسبت فى ايمانها خيراً قل انتظروا
انا منتظرون)
روزى که بعضى از نشانه هاى خدا پديدار شود ايمان آنان که پيش از آن
مؤمن نشده، يا عمل صالحى نداشته باشند، برايشان سودى نخواهد داشت
به آن ها بگو منتظر آن روز باشند که ما نيز انتظار مى کشيم.
زمخشرى از براء بن عازب نقل کرده که گروهى بوديم که راجع به نشانه
هاى قيامت مشغول گفت وگو بوديم در اين حال پيامبر (صلى الله عليه
وآله وسلم) بر ما وارد شده از موضوع مذاکره ما پرسيد ما گفتيم
درباره قيامت است ايشان فرمود: قيامت برپا نمى شود جز اين که پيش
از آن ده نشانه را مشاهده کنيد: دود، پديد آمدن جنبنده اى خاص روى
زمين، فرورفتن کسانى در غرب زمين در آن، نيز همين حادثه در مشرق
زمين ودر جزيره العرب، ظهور دجّال، طلوع خورشيد از مغرب (کنايه از
قيام امام عصر(عليه السلام))، پديد آمدن يأ جوج ومأ جوج، پايين
آمدن حضرت عيسى (عليه السلام) از آسمان (که به هنگام ظهور امام
زمان (عليه السلام) خواهد بود) وآتشى که از عدن آشکار شود.(26)
علاء الدين بغدادى معروف به خازن ونسفى از مفسران اهل سنت نيز آيه
را مربوط به قيام امام زمان (عليه السلام) دانسته اند. خازن ضمن
نقل روايات بسيارى در اين باره گويد:
جمهور مفسران گويند اين آيه مربوط به طلوع خورشيد از مغرب است به
دليل روايت ابوهريره و...، صحيح ترين قول در اين آيه همان است که
از سوى روايات بسيار صحيح، پشتيبانى مى شود واز پيامبر (صلى الله
عليه وآله وسلم) به اثبات رسيده که همان طلوع خورشيد از مغرب خواهد
بود.(27)
مسلم بن حجاج نيشابورى در صحيح خود بابى با عنوان (الزمن الذى
لايقبل فيه الايمان) آورده وضمن آن شش حديث از پيامبر اسلام (صلى
الله عليه وآله وسلم) نقل کرده که ايشان به اين آيه سوره انعام
استناد کرده به علائم ظهور امام زمان اشاره کرده است.(28)
حال پس از ملاحظه اين آيه روايات مربوط به آن واقوال مفسران مى
توان نتيجه گرفت که تفسير وتأويل آن به انقلاب وظهور امام زمان
(عليه السلام) با عقل سازگار بوده منعى ندارد. اما اگر اين تأويل
خلاف قرآن وعقل است پس معناى درست آيه وتأويل واقعى آن چيست؟
پ) التوبه: 33:
(هو الذى ارسل رسوله بِالهدى ودينِ الحق
ليظهره على الدين کله ولوکره المشرکون)
اوست که پيغمبرش را به هدايت ودين حق فرستاد تا دينش را بر تمام
اديان به رغم ناخوشايندى مشرکان چيره کند.
ترديدى نيست که اين وعده الهى تاکنون تحقق نيافته است؛ زيرا به رغم گسترش
اسلام، هنوز اديان ومذاهب ديگرى که منسوخ شده يا از اساس باطلند
وجود دارند وستم بر اسلام ومسلمانان در روزگار ما به ويژه از سوى
قدرت هاى استکبارى ويهود در اوج است. بنابراين، پيروان ابن تيميه
يا بايد وعده خدا را دروغ بدانند يا اگر راست مى دانند منتظر تحقق
آن باشند ومانند گروهى از مفسران اهل سنت(29)
علاوه بر مفسران شيعه(30)
روايات مربوط به اين آيه، که آن را مربوط به قيام امام زمان (عليه
السلام) دانسته اند گردن نهند. سخن فخر رازى نيز ذيل آيه جالب است
که مراد پيروزى ظاهرى اسلام بر اديان ديگر است نه پيروزى منطق
اسلام؛ زيرا اين امر از اول حاصل بوده است وى از قول سدّى آيه را
مربوط به قيام امام عصر دانسته است.(31)
ت) هود: 86:
(بقيّتُ الله خَيرٌ لَکُم اِن کُنتُم مؤمنين..).
اگر مؤمن باشيد ذخيره الهى برايتان (از ديگرى) بهتر است.
اين آيه شرط ايمان را پذيرش (بقيه الله) دانسته است. بقيه الله کيست که
بدون اعتقاد به او ايمان تحقق نمى يابد؟ نويسنده مقاله مورد بحث
بدون توسل به تحريف وتأويل باطنى وضد قرآنى با انگيزه نجنگيدن با
قرآن، اين آيه را چگونه معنا مى کند؟ سبک ويژه قرآنى يعنى مطرح
کردن بيش از يک موضوع در يک آيه را بايد لحاظ کرده وبه کمک راسخان
در علم مراد درست را فهميد. تا آن جا که مى دانيم تفاسير مأ ثور
وغيرمأ ثور عامه، بر خلاف تفاسير خاصه،(32)
درمورد ارتباط اين آيه با امام مهدى (عليه السلام) سکوت کرده اند.
اما شيعه آن را مربوط به امام مهدى (عليه السلام) مى داند.
پاورقى:
(1)
الاعراف : 118، 139؛ الانفال : 8؛ هود: 16؛ الرعد: 17؛
الاسراء: 81؛ الانبياء: 18؛ سبأ: 49؛ الشورى: 24.
(3)
فرازهايى از دعاى پرمحتواى ندبه.
(4)
آل عمران: 178؛ الاعراف : 162،183؛ الرعد: 32؛ الحج: 44،
45، 48؛ الاسراء: 16؛ الکهف: 59؛ النمل: 52، 85؛ الانبياء:
11؛ هود: 102، 117.
(5)
صحاح ششگانه يعنى صحيح بخارى، صحيح مسلم، سنن ابن ماجه،
سنن ابى داود، سنن ترمذى وسنن نسائى به ترتيب منابع دست
اول حديثى اهل سنت بشمار مى آيد: بنگريد به ابى الطيب
السيد صديق حسن خان قنّوجى، الحطّه فى ذکر الصحاح السته، ص
274 وبعد، دارالجيل، بيروت، دار عمار، عمان، 1408 ق.
(6)
مسلم بن حجاج نيشابورى، الجامع الصحيح، 1:93، باب نزول
عيسى، دارالفکر، بيروت، بى تا نيز باب ديگرى در صحيح مسلم
مربوط به دجال وحضرت عيسى وعلائم ظهور امام عصر (عليه
السلام)،ج 1ص107؛ نيز ج8ص165 وبعد، کتاب الفتن واشراط
الساعه.
(7)
محمدبن اسماعيل بخارى، صحيح بخارى ج2ص256، باب نزول عيسى
بن مريم (عليهما السلام)، دارصعب، بيروت، بى تا.
(8)
سنن ابى داود،ج4ص106-125، نيزج 4ص241، کتاب المهدى، کتاب
الملاحم، خروج دجال و...، ابو داود سليمان بن اشعث سجستانى،
دارالفکر، بى جا، بى تا.
(9)
سنن ترمذى، ج3ص343-351، دارالفکر، بيروت، چاپ دوم، 1403 ق.
(10)
سنن ابن ماجه، ج4ص315-420 کتاب الفتن، محمدبن يزيد بن ماجه
قزوينى، دارالمعرفه، بيروت، چاپ اول، 1416 ه ر ک باب 34 آن
کتاب، باب خروج المهدى ص 411 حديث شماره 4082-4088.
(11)
قبلاً در اين باره ارائه سند شد.
(12)
در اين مورد منابع فراوانى شناسايى شده که قديمى ترين آن
ها از يکى از اصحاب امام محمد باقر (عليه السلام) به نام
ابواسحاق ابراهيم بن صالح انماطى است. براى آشنايى بيشتر
با کتاب هاى مورد نظر بنگريد به کتابنامه حضرت مهدى
ج2صص535 - 537 نيز ج2صص542، 543 و587.
(13)
البقره : 7، 10؛ آل عمران : 167؛ المائده : 41، 52؛
الانفال : 49؛ التوبه : 45، 87، 93، 110، 125 و127 وآيات
بسيار ديگرى که از ذکر آن ها خوددارى مى شود.
(14)
آل عمران : 7؛ النساء:162؛ النحل : 44، 64؛ القمر: 25؛ طه
: 99 والطلاق : 10 و11.
(16)
المائده : 15، 19؛ ابراهيم : 4؛ النحل : 44، 64؛ الحشر: 7؛
النساء: 59، 83، 170؛ الانفال : 24؛ آل عمران : 164؛
الجمعه: 2؛ الطلاق : 11.
(17)
جامع البيان، ج3صص184، 185، دارالفکر، بيروت، 1408 ق.
(18)
الکشاف، ج1ص338، مکتب الاعلام الاسلامى، قم، 1414 ق.
(19)
علوم القرآن عندالمفسرين،ج 3ص84؛ به نقل از تفسير الکبير
ابن تيميه ج2ص39 - 49؛ مرکز الثقافه والمعارف القرآنيه،
قم، 1417 ق.
(20)
رک معرفت، محمدهادى، التفسير والمفسرون فى ثوبه القشيب،
ج1ص21، 22، الجامعه الرضويه للعلوم الاسلاميه، مشهد، چاپ
نخست، 1418 ق.
(21)
النساء: 79؛ التوبه : 33؛ سبأ: 28؛ الفتح : 28؛ الصف: 9؛
الانبياء: 107.
(23)
در اين موضوع کتاب هاى مستقلى نگاشته شده است. بنگريد به کتابنامه
حضرت مهدى (عليه السلام)، ج 2، ص 808، که از 23 کتاب در
اين مورد نام برده است. ناشر مؤلف، 1375 ش.
(24)
تفسير القرآن العظيم، ج 1 ص 211؛ کشف الاسرار، ج 1 ص 325.
(25)
الزمخشرى، الکشاف ج 1 ص 179؛ الالوسى، روح المعانى ج 1 ص
363؛ الرازى، مفاتيح الغيب، ج 4 ص 11.
(26)
الکشاف، ج 2 ص 82؛ البرهان، ج 1 ص 564؛ طبرى،جامع البيان،
ج 8 ص 103؛ آلوسى روح المعانى، ج 8 ص 63؛ تفسير مقاتل بن
سليمان ج 1 ص 598 و599؛ تفسير ابن ابى حاتم رازى ج 4 ص
1427.
(27)
تفسير الخازن، ج 2 ص 69،68.
(28)
صحيح مسلم، ج 1 ص 96،95.
(29)
تفسير الخازن، ج 2 ص 220؛ روح المعانى، ج 10 ص 86 به نقل
از بسيارى از مفسران.
(30)
بنگريد به محمد المشهدى، کنز الدقائق، ج 4 ص 177، مؤسسه
النشر الاسلامى، قم، 1400؛ نيز محمد حسين الطباطبايى،
الميزان فى تفسير القرآن، ج 9 ص 257، 266، 267، دارالکتب
الاسلامية، تهران، 1390 ق.
(31)
مفاتيح الغيب، ج 16 ص 41، 42.
(32)
به عنوان نمونه بنگريد به کنز الدقائق، ج 4 ص 536- 538.