حافظ گنجى، پس از نقل اين حديث، مى گويد:
هذا حديث حسن، صحيح، روته الثّقات والاثبات، اخرجه الحافظ ابو
عبدالله بن ماجة القزوينىّ، فى سنته.
ـ اين حديث، حديثى است حسن وصحيح، كه آن را راويان موثّق،
وعالمان حجّت روايت كرده اند. وحافظ ابن ماجه قزوينى، اين حديث را
در كتاب سنن(صحيح) خود آورده است.
در كتابها ومدارك شيعه ميز، اين احاديث واين مضامين آمده است. واز
امام على(عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
شروع كار مهدى، از طرف مشرق است(1)
در احاديث، حضور عجم(ايرانيان) نيز، در دوره حكومت مهدى(عليه
السلام)، ياد گشته است- چنانكه در پيش اشاره شد- واينها همه حاكى
از حضور مردم است در صحنه هاى گوناگون آن حكومت، وفراهم ساختن
مقدمات آن، ودليل است بر لزوم آمادگى براى رسيدن آن ايام وآن
روزگار...
بنابراين، اشكالى كه برخى از متفكرين اجتماعى گذشته مطرح كرده اند،
كه حكومت مهدى(عليه السلام)، چگونه بدون مقدمه وابتدا به ساكن تحقق
مى پذيرد، پاسخ داده مى شود. اين گوينده در همه احاديث ومطالب
مربوط به ظهور دقت نكرده است. تحقق يافتن اين حكومت چندان هم بدون
مقدمه وابتدا به سامن نيست. بلكه با مقدمه چينى وزمينه سازى
قيامگران مشرق است، وحركت پرچمهاى خراسان وخراسانيان(ايرانيان)، پس
ابتداى به متحرك است: توده مؤمن بصير متّحرك منتظر...
در اينجا مى توان تصور كرد كه حتى
منتظران، خود پيش از ظهور كالم حق وعدل، از فشار ظلمى كه ديده اند،
واز بس شاهد هتك احكام ونواميس بوده اند، در محيط خويش- بنابر
تكليف دينى- به پا مى خيزند وقيام مى كنند، وتا اندازه اى- اگر چه
نسبت به سطح جهان اندك- موفقيتهايى به دست مى آورند، وچه بسا
حكومتى در گوشه اى از جهان تشكيل دهند. وهمين موفقيتها، زمينه هايى
مى شود براى گرد هم آمدن وبه هم پيوستن صفوفى مؤمن وبصير ومتحرّك
ومنتظر. وهمين صفوفند كه سرانجام به دوران دعوت مهدى مىرسند، وبه
نداى او پاسخ مى گويند، وهسته اصلى مقاومت مؤمنان را، ووارثان زمين
را تشكيل مىدهند. حديثى از حضرت امام محمد باقر(عليه السلام)، در
برخى از كتابهاى معتبر روايت شده است كه مى تواند با اين تلقى
باشد.(2)
حديث اين است:
عن ابى خالد الكابلى، عن ابى جعفر- عليه السّلام- انّه قال: كانّى
بقوم قد خرجوا بالمشرق، يطلبون الحقّ، فلا يعطونه، ثمّ يطلبونه فلا
يعطونه، فاذا رأو ذلك وضعوا سيوفهم على عواتقهم، فيعطون ما سألوا
فلا يقلبونه، حتّى يقوموا، ولا يدفعوا الّا الى صاحبكم، قتلا هم
شهداء. اما انّى لو ادركت ذلك، لا بقيت نفسى لصاحب هذا الامر.(3)
ـ ابو خالد كابلى، از امام محمد باقر(عليه السلام) روايت كرده است
كه فرمود: گويى مى نگرم مردمى را كه از مشرق (خراسان، ايران) در
طلب حق قيام مى كنند، وبه آنها پاسخى داده نمى شود. پس از مدتى باز
قيام مى كنند، وبه آنان پاسخى داده نمى شود. چون وضع را چنين مى
بينند، به پيكار ومبارزه خونين برمى خيزند. در اين باره، آنچه را
مى خواهند به آنان مى دهند، اما نمى پذيرند ودست به شورش مى زنند.
اينان حكومتى را كه به دست مى آورند تسليم مهدى مى كنند. كشتگان
اين قيام همه شهيد محسوب مى شوند. اگر من، آن زمان را درك كنم، خود
را براى خدمت مهدى نگاه مى دارم(وآماده مى كنم).
27- ظلم همه گير، نه كفر
لازم است باز هم ياد شود كه آنچه
در احاديث رسيده است، اين است كه در روزگار ظهور، سراسر جهان،
آكنده از ستم وجور است نه از بدبينى وكفر، يعنى چنان نيست كه در
هيچ جا، اهل اعتقاد ودين يافت نشوند، وكسى كلمه اى از حق واعتقاد
وديانت واحكام بر زبان نياورد، بلكه مردم معتقد يافت مى شوند، وسخن
از حق وايمان گفته مى شود، حتى توده هايى چند مؤمن به مهدى وپدران
مهدى اند، ومنتظر ظهور اويند. در احاديث رسيده است كه (مسلمانان،
در آخر الزّمان، به وسيله مهدى از فتنه ها وآشوبها خلاصى مى يابند،
چنانكه در آغاز اسلام، وبه وسيله پيامبر (صلى الله عليه وآله) از
شرك وگمراهى خلاصى يافتند).(4)
اين بيابانها وهم احاديث بسيار ديگر دلالت دارد كه دين ومتدينين،
در عصر ظهور- در جاهايى- هستند. آنچه نيست عدالت ومساوات، در كمال
عقلى، وروابط انسانى است، در سطح جهان. ومهدى اينها را تأمين مى
كند، ودين را به بسيارى از مناطق ديگر جهان، به كمك مؤمنان، مى
رساند. آنچه مشخصّه دوران قبل از ظهور است، شيوع ظلم وعدوان وبيداد
است. واگر درست بنگريم، هم اكنون جهان اينچنين است، واز ظلم وستم
آكنده است، حتى در كشورهاى اسلامى ومحيطهاى شيعه نشين نيز، عدالت،
حاكم نيست.
با توجه به اين واقعيات، مى توان، مترقب پديدار گشتن حوادث بزرگ،
وطلايع طلوع دولت حقه بود. وبا توجه به همين واقعيات، بايد به
آماده سازى جوانان شيعه، وديگر معتقدان به حق، براى يارى مهدى(عليه
السلام) دل بست وبه آن توجه عميق كرد. جريان آمادگى، ديگر نبايد در
جامعه ما فراموش شود، بلكه بايد زنده وفعال بماند، وبه ديگر جامعه
هاى اسلامى و... سرايت داده شود.
28- ياران آماده ونبرد مداوم
اشاره كرده ايم كه دو جريان تعليمى مهم، در فرهنگ دينى تشيع، وجود
دارد كه بايد هميشه مورد استفاده باشد، وتعليم دهد، والهام بخشد.
اين دو جريان، يكى (دعا) ست وديگرى (زيارت). در برنامه ريزى
تعليماتى ائمه طاهرين(عليه السلام)، از (مكتب دعا)، و(مكتب زيارت)،
در راه رساندن شناختها وتعليمها به مردمان، استفاده هايى عظيم شده
است. در خلال جمبه هاى دعا وزيارت، تعاليم سازنده دينى بسيار آمده
است. امامان ما نيز چنين خواسته اند كه مردمان، به هنگام خواندن
دعاها وزيارتها، به آن دستورها وارشادها توجه كنند، ودرحالات صفاى
روحى، آن تعاليم ناب را، با گوش جان بنيوشند، وخود را چنانكه در آن
گفتارها وسخنهاى متبرك آمده است بسازند. در زيارت مى خوانيم:
ونصرتى لكم معدّة...(5)
ـ اى پيشوايان دين، من هميشه آماده يارى شما هستم.
ما در اين جمله بصراحت مى گوييم كه آماده يارى دين وپيشوايان دين
هستيم. پس بايد آماده باشيم، ووسايل يارى را فراهم كرده وتعليمهاى
لازمه را آموخته باشيم، تا بتوانيم چنين بگوييم. وآيا اين آمادگى
چيست وچگونه است؟ اگر ما شيعه از سر صدق بخوانيم وبگوييم كه:(اى
پيشوايان دين، ما هميشه آماده يارى شما هستيم، ونيروى يارى رسانى
ما آماده ودر خدمت شماست).، آيا اين آمادگى به صرف گفتن محقق خواهد
گشت؟ آيا آمادگى، گفتن است، وبس؟ يا آمادگى براى يارى كردن، فراهم
ساختن وسايل يارى كردن است وگذراندن تمرينهاى لازم؟
اين آمادگى براى يارى رسانى، در عصر غيبت، ويژگى ديگر مى يابد. وآن
ويژگى آماده شدن وآماده بودن، براى شركت در قيام بزرگ، و(ملحمه
كبرى) است- كه بدان اشارت رفت. كسانى كه به مقام والاى امام عصر
(عليه السلام) ارادت مى ورزند، ودر اين ارادت ورزى صادقند، ودوست
دارند كه اهل كردار باشند نه گفتار، بايد از چگونگى كه اكنون پديد
آمده است شادمان باشند، وجوانان را، در اين آمادگيها، تشويق كنند.
همچنين، در زيارات، مى خوانيم:
سلم لمن سالمكم، وحرب لمن حاربكم.(6)
ـ اى پيشوايان دين! من در برابر هر كس كه با شما از در اطاعت
وتسليم درآمده است، سلم وآشتيم، ودر برابر هر كس كه با شما جنگيده
است در حال جنگم.
اين شعاد شورآور بزرگ، به چه معنى است؟ آيا جز اين است كه شيعه
بايد با هر فرد، وهر جريان، وهر حاكميتى كه در برابر حق تسليم است،
وپيرو حق است موافق باشد، وبا هر فرد، وهر جريان، وهر حاكميتى كه
در برابر حق مى ايستد، مخالف باشد وبايستد ونبرد كند؟ آرى شيعه
بايد با ستمگران ومستكبران در حال نبرد مداوم باشد: حرب لمن
حاربكم...
اينها تعاليمى است كه نبايد مورد غفلت قرار گيرد، دست كم، بعد از
اين، نبايد مورد غفلت قرار گيرد.
29- دگروار معنا كردن قرآن، مشكلى بر سر راه مهدى
يكى از مشكلات بزرگ، در طول تاريخ اسلام، سوء استفاده هاى گوناگون
از كتاب خدا بوده است. قرآن كريم، عزيز است وگرامى كتاب خداست ووحى
آسمان، ويكى از دو نهاد گرانقدر (دو ثقل، ثقلين) است، كه پيامبر
اكرم(صلى الله عليه وآله) براى هدايت انسان، بر جاى گذاشته است. هر
گاه، آيه اى از قرآن خوانده شود، دل هر مسلمان مى لرزد. اين، عظمت
كلام خدا، واثر وحى ملكوت است. اما افسوس كه برخى، از اين تأثير
وقداست، سوء استفاده مى كنند، قرآن كريم را وسيله قرار مى دهند،
و(دگروار) معنا مى كنند، وباعث جذب بناحق افراد واشخاصى بى اطلاع-
يا كم اطلاع- مى شوند، وآنان را به نام قرآن وبيان قرآن، به انحراف
قرآن، ومقاصد قرآن سوق مى دهند، وگاه در مقابل قرآن در مى دارند.
اين مشكل، سر راه امام بزرگ، مهدى موعود، نيز برقرار مى گيرد، ليكن
اينگونه كسان در آن روزگار كارى از پيش نمى برند، وحكومت قاهره
مهدويّه آنان را يا به راه مىآورند، يا از سر راه بر مى دارد. (89)
در آثار واخبار وگفتار بزرگان رسيده است كه علما واهل بحث، با حضرت
امام مهدى(عليه السلام) به هنگام ظهور، در مى افتند وبا استناد به
قرآن وتأويل وتوجيه احكام قرآن به مقابله با وى بر مى خيزند. امام
نيز در سخنان روز مبعث (1404) اين مطلب را با لحنى شديد(وبه تعبير
تكفير كردن امام) بيان داشتند. تصور نمى رود كه اين درگيرى بر سر
مسائلى از قبيل نماز وروزه وحج وجهاد باشد، تجربه روزگار اخير نشلن
مى دهد كه اينگونه در گيريها بر سر اجراى عدالت اجتماعى وبرقرار
ساختن اصل مساوات ومواسات اسلامى خواهد بود. در بحار(ج52، ص 362،
حديث 131، نقل از كتاب غيبت نعمانى؛ وص 381، حديث 192، نقل از
تهذيب شيخ طوسى) نيز به اين امر تصريح شده است. ليكن آنچه مايه
خوشوقتى است اين است كه در آن روزگار، مدافع حقوق محرومان واستيفا
گر حق مستضعفان شمشير قدرتمند آن امام منتقم است نه قلم بى قدرت
آگاهان وانساندوستان...
البته بايد دانست كه مؤمنان صديق، ومنتظران آگاه، به خليفه خدا
خواهند پيوست، واز سر اين (امواج فتنه)، با كشتى شناخت وايمان
وعمل، بسلامت، خواهند گذشت. اين است كه بايد عقيده ها صحيح، وعملها
صالح، ودلها پاك باشد(وپاك نگاه داشته شود، واين عقيده وپاكى، نسل
به نسل، انتقال يابد)، تا مردم در زمان ظهور بتوانند به جريان حق،
وداعى حق بپيوندند.
بايد منتظران، در دوران انتظار، چنان ساخته شده باشند، وچنان به
(خود سازى) اهميت داده باشند، كه نه تنها در مقابل امام نايستند،
ونه تنها به تأويلهاى قرآنى گمراهان گوش ندهند،و نه تنها سست وبى
تفاوت با طلوع نيّر اعظم مواجه نگردند، بلكه چونان شهاب ثاقب،
خويشتن را به مهدى(عليه السلام) برسانند، ودر صف ياران او جاى
گيرند، ودر بنيان مرصوص خروش آفرينان قبله چون شير ژيان بخروشند،
ودر سوختن باطل، چون آتشفشان باشند، ودر ريشه كن ساختن ستم، جون
سيل دمان، ودر يارى حق، چون كوه گران...
30- حكومت فاطمى
رسالت عظيم مهدى موعود، يعنى مصلح فاطمى، وانقلابى بزرگ وشورشگر
نهايى جهان وتاريخ، اين است كه يك جهان بشرى موحّد وبالغ پديد
آورد، وصحنه زيست انسان را از همه اصالتهاى راستين بياكند، ويك
(ارض مملوّ از عدل وداد؛ پديدار سازد. بنابراين، دولت مهدى دولت
جهانى است، وحكومت مهدى حكومت(ارضى) كه اعم است از حكومت جهانى. پس
عدالتى كه او مى آورد، تنها عدالت اجتماعى نيست- چنانكه در پيش نيز
گفتيم- بلكه عدالت حياتى وسياره اى است، يعنى او در همه پديده ها،
ارزشها، بهره برداريها، بهره بخشيها، ودر همه شئون واقتضاآت اين
سياره- آنچنانكه خدا هخواسته است- عدالت را برقرار خواهد كرد. آرى،
مهدى(عليه السلام) رهبر يك حيات هماهنگ،و يك هماهنگى جارى، وهمگونى
ژرف، وشكفتن سارى، ونبض عادل، ونظم مينوى خواهد بود. وبا ظهور او،
سرانجام، جهان پيرو حكومت فاطمى خواهد شد. ومهدى- فرزند بانوى عظمى
فاطمه رهرا(عليه السلام)- بر سراسر اقاليم بشرى حكم خواهد راند.
وهمه صفات پيامبران ومصلحان، د راو، تجلى خواهد كرد. وامامى فاطمى،
قافله سالار بشريت بزرگ خواهد گشت. وآنجاست كه نظر جعف بن
محمد رودكى، پدر شعر فارسى تحقق خواهد يافت، كه به قول معروفى
بلخى:
از رودكى شنيدم سلطان شاعران *** كاندر جهان، به كس مگرو، جز به
فاطمى
31- دولت جهانگير
(حكوكت وفرمانروايى حق آسمانى مرد برتر است. وزمين روزى جاى مرد
برتر خواهد بود).
يك از ويژگيهاى مشهور دولت (مهدى موعود)، جهانگير بودن آن است.
حكومت مهدى(عليه السلام)، شرق وغرب عالم را فرا مى گيرد، وآبادى در
زمين نمى ماند مگر اينكه گلبانگ محمدى، از آن بر مى خيزد، وسراسر
گيتى از عدل وداد آكنده مى شود. در آن حكومت، همه جا وهمه چيز،
پيرو حق وتابع عدل مى گردد. در اين باره، احاديث بسيار رسيده است،
از پيامبر اكرم وائمه طاهرين. اكنون به نقل حديثى مى پردازم، زيرا
كه حقايق معارف، همان معارف قرآن وحديث است ولا غير.
... يملك القائم ثلا ثمائة سنة، كما لبث اهل الكهف فى كهفهم. يملأ
الارض عدلا وقسطا، كما ملئت ظلما وجورا، فيفتح الله له شرق الارض
وغربها، ويقتل النّاس حتّى لا يبقى الّا دين محمّد...(7)
ـ قائم آل محمد(صلى الله عليه وآله)، 309 سال حكومت مى كند، به
همان مقدار كه اصحاب كهف، در كهف ماندند. او زمين را- همانگونه كه
از ستم وبيداد ير ريز شده باشد- از عدل وداد سر ريز خواهد كرد،
خداوند، شرق وغرب جهان را براى او خواهد گشود. او مردمان را مى كشد
تا دينى جز دين محمد(اسلام) باقى نماند...
اين حديث- كه بخشى از آن نقل شد-
در كتب ومآخذ حديثى قديم، از حضرت امام محمد باقر(عليه السلام)
روايت شده است. چنانكه شيخ جليل، فضل بن شاذان(از عالمان ومتفكران
ومحدّثان سده سوم هجرى) نيز، اين حديث را دركتاب (الغيبه) خويش از
حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) نقل كرده است. علّامه حاج ميرزا
حسين نورى نيز، به معتبر بودن اين حديث تصريح فرموده، واضافه كرده
است كه فضل بن شاذان، حديث صحيح ديگرى، به همين مضمون، روايت كرده
است.(8)
بارى، احاديث دربراه جهانگير شدن دولت مهدى بسيار است. واين امر،
واضح ومعروف است. او جهان را پهنه فرياد (لا اله الا الله- محمّد
رسول الله) مى سازد. در حكومت مهدى، خردها كمال مى يابد. بدنها
سالم وزيبا مى شود. قدرتها ونيروها فزون مى گردد. عدل وداد همه گير
مى شود. غنا وبى نيازى به همه جا مى رسد. احكام خدا در همه جهان به
اجرا در مى آيد. همه كس حتى جوانان وبانوان خانه داراز علم دين
بهره مند مى شوند. عدالت آفاقى وانفسى پهنه گيتى را سرشار مى سازد.
بركات آسمان- بطور كامل- نازل مى گردد. بركات زمين- بطور كامل-
بيرون داده مى شود. حيوانات بيابان در آرامى وآرامش زندگى مى كنند،
واز يكديگر زيان نمى بينند، ودر سرشارى طبيعت غرق مى گردند. روابط
انسانى، به بالاترين وعاليترين وپاكترين نوع خود مى رسد، و... و...
اينها همه، چنان معروف است، واز قديم معروف بوده است، كه شاعر
ومتفكر معروف عرب،ابوالعلاى معرّى نيز، در اين باره چنين مى گويد:
متى يقوم امام يستقيد لنا.
فيعرف العدل اجبال وغيطان.(9)
ـ آن امكامى كه انتقام ما را از ستمگران خواهد گرفت كى قيام خواهد
كرد؟
تا با قيام او، كوهها وبوستانها نيز، واقعيت عدالت را بشناسند.
اين مطالب ومسائل، درباره قيام موعود، مشهور ومعروف. قلمرو حكومت
مهدى (عليه السلام) محدود به ممالك اسلامى نيست، بلكه محدود به
جهان بشريت نيز نيست، زيرا تعبير معروف احاديث، (يملأ الأرض..).
است- چنانكه در پيش اشاره كرديم- وارض، از جهان، به اصطلاح جامعه
شناسى، اعم است. گذشته از اينها همه، ظاهر شدن ولىّ اعظم خدا، در
ميان بشر، به صورت رهبر وحاكم ومعلم، وتكيه گاه ومرجع، تأثيرات
ولايتى وباطنى عمده اى دارد، كه به برخى از آنها در احاديث اشارت
رفته است. در آن روزگار، ماهيت زمان دگرگون مى شود، وحقيقت لحظه ها
از حضور ازليّت سرشار مى گردد، فطرتها زنده مى شود وخردها كمال مى
يابد و... واين شمه اى از چگونگى حال جهان، وزمان، وانسان است، در
عصر موعود، وحكومت موعود...
بنابراين، ظهور، داراى حضور بىمانند است:
1- حضور آفاقى.
2- حضور انسانى.
3- حضور فطرى.
حضور آفاقى، تأثير حاكميت ظهور است در همه آفاق جهان.
حضور انسانى، گسترش حكومت مهدى است در همه سوى زندگى انسان در كره
ارض.
وحضور فطرى نفوذ حكومت وتعاليم
مهدى است در خردها وفطرتها وشكفتن فطرتها وخردهاست، در پهنه حيات
وشناخت وتكليف.(10)
اين است آن حكومت جهانگير، در گستره آفاق، در سرزمين انسانيت، ودر
ارض فطرت.
پس از اين مقدمه، مى خواهيم به يك غفلت، يا سفاهت، يا شيطنت، اشاره
كنم. ببينيد! ممكن است گاه، مصلحى الهى از بيدينى وفساد بى تاب
شود، واز ذلت انسان ومحروميت محرومان رنج برد، وبه وظايف دينى
وقرآنى واسلامى خود عمل كند، وبه پا خيزد، وجامعه اى را بيدار كند،
ودر مردم روح حماسه دين وشهامت اسلامى بدمد، وبا ظلم وظالمان
درافتد، وحكومت آنان را واژگون سازد، وسپس در محدوده قيام خويش
ومنطقه خويش مظاهر دين را بزرگ دارد، وحكومتى دينى تأسيس كند، وتا
حدود امكان به وظايف خويش عمل نمايد، وگروهى نيز به كمك او
بپاخيزند، ودر راه ايجاد محيطى اسلامى گام بردارند، اكنون آن غفلت،
يا سفاهت، يا شيطنت، اين است كه كسى ياكسانى بپندارند- وچه بسا
اظهار دارند- كه اينها دخالت در قلمرو كار امام غايب است، او بايد
بيايد وهمه جا وهمه چيز را درست كند، ما به چنين امورى مكلف
نيستيم.
بايد به اينگونه كسان، اگر به هم رسند- واميد است به هم نرسند-
گفت:
1- مگر اقدام براى رفع ظلم وبى دينى وبى ناموسى، از جامعه اى
كوچك- در مقياس جهان- وكوشش براى عملى شدن احكام اسلامى در آن
جامعه، به معناى درست كردن همه چيز است وهمه جا؟!
2- مگر كسانى كه اقدام مى كنند، ودر ميان آنان عالم ورهبرى
بزرگ وجود دارد، اين اقدام، در اثر تشخيص تكليف اسلامى نيست؟!
3- مگر مبارزه با ظلم وحفظ حدود دينى واسلامى، در همه وقت،
وظيفه انسان مسلمان نيست؟
4- مگر مسلمان مى تواند محو دين وشيوع فساد وظلم را ببيند،
وساكت بنشيند؟!
5- مگر-بنابر احاديث- نبايد جامعه منتظر، از هر نظر، آماده
ظهور وانقلاب مهدى (عليه السلام) باشد؟
6- مگر نبايد عقايد نسلهاى منتظر محفوظ بماند، وامكانات آنان
در اختيار مهدى قرار بگيرد؟
7- مگر نبايد ياران مهدى- كه همواره بر 313 تن نخستين افزوده
مى شوند- از ميان شيعه معتقد وجامعه منتظر مؤمن فداكار وجوانان
معتقد وشجاعه وآگاه از فنون جنگ ومبارزه فراهم آيند؟
8- مگر اين امور ومسائل، جز با تمرين وآمادگى وداشتن امكانات
صحيح اسلامى، امكان پذير است؟!
9- ومگر حفظ هسته اصلى تشيع براى رسيدن به ايام ظهور بزرگ
لازم نيست.
10- پس از همه اينها، اين اقدامات واصلاحات، همه وهمه، به منزله
روشن كردن شمعى است در شبى ظالمانى وديجور، در گوشه اى از جهان،
وظهور مهدى به منزله طلوع خورشيد جهانتاب است در عالم. آيا روشن
كردن شمعى در شب ديجور، در گوشه اى از جهان، مقدمه طلب وتوجه به
خورشيد است يا مزاحم طلب وطلوع خورشيد؟ زهى نادانى؟!
اينكه فرموده اند جهان پر از ظلم وجور خواهد شد، معنايش اين نيست
كه نبايد حتى در گوشه اى از جهان، قومى متدين وحكومتى دينى باشد،
ونبايد عده اى مؤمن وتربيت يافته وفداكار وجود داشته باشند كه دور
مهدى را بگيرند. اگر جز اين است پس اينهمه روايات كه مى گويد، مهدى
از مردم كمك مى طلبد، يا احاديثى كه مى گويد، شيعه، در عرصه ظهور،
چه مى كند، وچه مسيرى را مى پيمايد چيست؟ ما در گذشته اين اوراق
وفصلها، احاديثى در اين باره آورديم، وتعاليمى نقل كرديم، كه همه
وهمه، نادرستى طرز فكر ياد شده را ومبتذل وواهى بودن آن را
روشن مى دارد. از جمله حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)
آورديم كه (خوشا به حال آن كس كه قائم را درك كند، در حالى كه پيش
از قيام او نيز، به وى اقتدا كرده باشد). كسانى كه قائم را درك
كنند، در حالى كه پيش از قيام او نيز، به او اقتدا كرده باشند
وتابع دين او ودين اجداد او باشند كيانند؟ همچنين در احاديث رسيده
است كه (هنگامى كه از قيام قائم آگاه شديد خود را به او برسانيد،
اگر چه بدن خود را به روى برف بكشيد). يا:(هنگامى كه قائم خروج
كند، شيعيان ما از همه شهرها، خود را به او مى رسانند) اينها همه
حاكى است از اينكه شيعه، به هنگام طلوع طلايع دولت حقّه، حضور
دراد، وبايد سستى روا ندارد، وبه كمك مهدى درآيد. در اين صورت، اگر
ما شيعه ومسلمانان، داراى قدرتى متشكل ونيرومند وبا ساز وبرگ
باشيم، وسپاه ارتشى مجهز ومؤمن، ونيروهاى مردمى وسيع وكارآو مسلح
داشته باشيم، آيا بهتر نيست؟ آيا بهتر نيست كه ما حكومت حقه اى
تشكيل داده باشيم، آيا بهتر نيست؟ آيا بهتر نيست كه ما حكومت حقه
اى تشكيل داده باشيم، وسپس همه آن امكانات را در اختيار حركت آخر
الزّمان قرار دهيم، وبه يارى مهدى آل محمد(صلى الله عليه وآله)
بشتابيم، وفرياد (استنصار) او را پاسخ در خود بدهيم؟ اينكه در
احاديث آمده است كه پرچمهايى (يا سپاهيانى وسردارانى) به هم مى
رسند، ومقدمات كار را براى غلبه مهدى (عليه السلام) آماده مى كنند،
شايد مؤيّد همين مسائل باشد. به هر حال خوب است كسانى كه مرد ميدان
حماسه ها وخطر كردنها نيستند، روحيه ديگران را ضايع نكنند. در تشيع
آنچه هست، الحياة تحت ظلال السّيوف(زندگى در سايه شمشيرها)،
و(هيهات منّا الذّلّة) است، و(طلب معالى الامور)، چنگ انداختن در
قله هاى بلند والاييها وعظمتها...
32- خلقى كه در انتظار ظهور(مصلح) به سر مى برد،
بايد خود (صالح) باشد
... انّ الارض يرثها عبادى الصّالحون.
سالها پيش، هنگامى كه رساله كوچك (خورشيد مغرب)- در مشهد- چاپ مى
شد، در آنجا اين عبارت را نوشتم، نوشتم: (خلقى كه در انتظار ظهور
مصلح به سر مى برد، بايد خود صالح باشد). وحال كه از آن روزگار،
نزديك به 20 سال مى گذرد، باز سخنم همان است، ودعوتم همان، وشعارم
همان،(خلقى كه د رانتظار ظهور مصلح به سر مى برد، بايد خود صالح
باشد). مگر قرآن كريم، بصراحت، نمى گويد:
(... انّ الارض يرثها عبادى الصّالحون).(11)
ـ حكومت زمين سرانجام به دست بندگان صالح ما خواهد افتاد.
اين بندگان صالح چه كسانيند؟ اينان از زمين مى رويند؟ يا از آسمان
مى بارند؟ نه، هيچكدام، بلكه اينان شيعه مهدى اند. شيعه مهدى همان
شيعه آل محمد(صلى الله عليه وآله) است، همان قومى كه منتظر ظهور
مهدى اند، همان منتظران.
همانان كه پيش از قيام مهدى نيز، اقتداى به مهدى مى كنند. وآيا
اقتداى به مهدى، جز داشتن صلاح وعمل صالح است؟ وآيا خلقى كه در
اقتداى به مهدى(عليه السلام) كند، جز (خلق صالح) تواند بود، پس
(خلقى كه درانتظار ظهور مصلح به سر مى برد، بايد خود صالح باشد).
در فصلهاى اخير، بويژه (فصل انتظار)، تا حدود زيادى اين مسائل روشن
گشت. روشن گشت كه انتظار، چه تعهد بزرگ، وچه تكليف عظيمى است. روشن
گشت كه انتظار، چه خودسازيها وچه آمادگيها مى طلبد. اينها ومطالب
چندى ديگر، بر اساس تعاليم دين واحاديث پيامبر اكرم وائمه طاهرين،
روشن شد، ديگر تكرار نمى كنم. خوب است خوانندگان باز هم به آن صحنه
ها برگردند، ودوباره، وسه باره، آنها را- با تأمّل وژرفنگرى- مرور
كنند.
در همان روزگار چاپ رساله (خورشيد مغرب)، جوانى از دوستان دانشجو
از من پرسيد: (اين عبارت يعنى چه، خلقى كه درانتظار مصلح به سر مى
برد، بايد خود صالح باشد؟ اگر خود صالح باشد، چه نيازى به مصلح
دارد؟) گفتم: پاسخ اين سئوال در(ى) نكره (خلقى) است. نمى گوييم
جهان مقارن ظهور، سراسر، آكنده استا از فساد وستمن وتباهى وتجاوز
وعدوان. بلكه مى گوييم، در ميان اين جهان آكنده از ستم وجور، ومملو
از كناه وفسق وفساد، كه همه جا را تاريكى تباهيها وتجاوزها وفجورها
وتطاولها وعدوانها گرفته است، ومردمان همه غرقند. در منجلاب انحطاط
بزرگ، واز قدرت الهى، ونيروى غيبى، واسرار عالم بىخبرند وغافل، واز
دين خدا واحكام انبيا دورند ومنحرف، در چنين جهانى، ودر چنين حال
واحوالى، آن دسته وآن قوم كه به خدا مؤمنند، وبه غيب وايمان به غيب
معترفند، وخود را اهل دين مى شمارند، وامام غايب ناظر بر كردارها
را باور دارند، وخويشتن را شيعه آن امام مى دانند، وجزء جوهر اصلى
دينشان، (عمل صالح) است، وخود، منتظرند وشب وروز چشم براهند، تا آن
امام برسد، وجهان را از ظلم وفساد وتباهى برهاند، وبه صلاح باز
آورد، وپيوسته در دعاهاى خويش مى خوانند كه:(خدايا ما را از ياران
آن امام قرار ده!)، وندبه مى كنند، وتوسل مى جويند، وآن امام مصلح
را نى طلبد، اينچنين قومى- در ميان جهان بزرگ فساد وظلم وبىخبرى-
نبايد خود منحرف وغرق در فساد وتجاوز وستم به يكديگر باشند، نبايد
غافل وبىخبر باشند، اگر باشند، خلاف منطبق (انتظار مصلح) است. بلكه
چنين قومى بايد خود صالح باشند، اگر باشند، خلاف منطق (انتظار
مصلح) است. بلكه چنين قومى بايد خود صالح باشند، وپيش از ظهور مهدى
نيز به او اقتدا نمايند (چنانكه در حديث پيامبر اكرم(صلى الله عليه
وآله) بود) وبرطبق رضاى آن امام عمل كنند، وبه آرمانى كه مقدس مى
شمارند، يعنى: نشر صلاح وعدل در همه جهان، خود پايبند باشند..
چنين قومى بايد خود (صالح) باشند، تا با (مصلح) سنخيت داشته باشند،
ودر ادعاى خود صادق به شمار آيند؟ وچون مصلح ظاهر شود، بتوانند در
كنار او قرار گيرند، واز ياوران پرهيزگار وامين او باشند، وبا كمك
او صلاح وفلاح را د رجهالن بگسترانند. اين قوم واين ملت، بايد در
ميان درياى متلاطم بشريت، جزيره اى باشند نمودار آرمانى كه از آن
دم مى زنند، وآن را جوهر دين خود مى دانند، وچشم براهند كه امامشان
بيايد، تا آن چگونگى را، به كمك ورهبرى او، د رهمه جاى جهان گسترش
دهند...
آرى،
روزى، گروهى از مردم جهان، به امامت ورهبرى مهدى موعود(عليه
السلام)، وارثان زمين، وحاكمان گيتى، وخلفاى ارض خواهند شد، اما چه
كسانى؟ صالحون؛ انّ الارض يرثها عبادى الصّلحون. پس، (خلقى كه در
انتظار ظهور مصلح به سر مى برند، بايد خود صالح باشد)...
واكنون،
به طلب خورشيد مى رويم،
وفروغ
دامنگستر خورشيد...
والشّمس وضحاها...
فصل چهاردهم: در طلب خورشيد
1- طلب خورشيد
آهنگ
خاوران مى كنيم، وبه سوى چشمه خورشيد مى شتابيم...
به
خاورستان تابناك فروغ ازلى هدايت چشم مى دوزيم، وبه آهنگ فرا رسيدن
طلايع روزهاى نورانى، خويشتن سرشار مى سازيم...
از
سر امواج موّاج اثير سپيده دمان مى گذريم، وجان خود را با لمعات آن
خورشيد روشناييها وتابشها، روشن مى داريم...
دل را از پرتو تولاى آن مهر درخشان مى افروزيم، ودست طلب به سوى
آفاق هستيها دراز مى كنيم، وآن جان جانها را مى طلبيم...
از
مفازه هاى تاريك مى هراسيم، واز واديهاى ظلمت مى گريزيم، ودل به
طلب نور مىسپاريم...
درخششهاى
فجر اميد را مشعل راه مى كنيم، وبه آفاق نور بار مطلع انوار خيره
مىشويم...
يار صفحة:
(1) (الغيبة)، نعمانى،(بحار الانوار)، ج 52، ص 252. (مشرق) كه
در احاديث مهدى (عليه السلام) آمده است، مراد از آن، مشورق
كشورهاى اسلامى است، در مقياس قرنهاى اوليه اسلام.
بنابراين، اين تعبير منطبق است با سرزمين خراسان وهمچنين
قسمتهاى شرقى تا نواحى مركزى ايران. مؤيد قسمت اول، اين
است كه در پاره اى از احاديث، بصراحت نام(خراسان) آمده
است. مؤيد قسمت دوم(انطباق بر نواحى مركزى ايران) نيز
تصريحاتى است كه در برخى احاديث رسيده، واز جمله در حديثى
(خراسان الكوفه) گفته شده است((البرهان) متّقى هند، ص
150). آنچه درباره (طالقان) ورجالى از طالقان كه ياران
مهدى(عليه السلام) خواهند بود، آمده است نيز مؤيد همين
مطلب است وطالقان هم با اينكه در جغرافياى قديم اسلام، دو
سه طالقان نام برده شده است، به احتمال قوى، مراد از آن،
همين طالقان معروف وآباديهاى مربوط به آن است، كه در ناحيه
مركزى ايران قرار دارد. در اين باره به كتاب خوب وسودمند
(الممهّدون للمهدى ع-) نيز مراجعه كنيد.
(2) مقصود از اين تلقى، همين بخش اخير سخن بالاست كه قيام
كنندگانى قدرتى به دست مى آورند، وقدرت وحكومت وامكانات
خود را بتمام به مهدى مى سپارند. وگرنه ديگر مسائل ولزوم
آمادى- حتى آمادگى نظامى وتسليحاتى- كه تاكنون ياد شد، در
احاديث بسيار رسيده است، وقطعى است وجاى ترديد ندارد.
(3) (الغيبة)، نعمانى، (بحار الانوار)، ج 52، ص 243. حديثى
قريب به همين معنى، در كتاب(البيان فى اخبار صاحب
الزّمان)- تأليف حافظ گنجى شافعى نيز، از پيامبر اكرم(صلى
الله عليه وآله)، روايت شده است.
(4) (بحار الانوار)،،ج51، ص 93، ص 185 و...
(5) از جمله، در (زيارت اربعين)، ودر زيارت (ربانى آيات) به
صورت(ونصرتى معدّة لكم) آمده است.
(7) (بحار الانوار)، ج 52، ص 390.
(9) (حكيم المعمّرة)- تأليف دكتر عمر فرّوخ، ص78.
(10) عصر حكومت مهدى (عليه السلام) را بايد عصر حكومت خرد نام
داد وعصر حكومت عقل. پيشتر ياد كرده ايم كه در آن روزگار،
عقل انسان كمال مى يابد، وسراسر (عقل رحمانى) مى شود. آتيه
انسانيت بايد به اين نقطه كمال برسد، يعنى نقطه اى كه
زندگى انسان در آن مرحله، زندگى الهى باشد. واين به كامل
شدن عقل بستگى دارد. برخى از متفكرين غير مذهبى نيز به اين
حقيقت پى برده اند، وآن را پيش بينى كرده اند، چنانكه از
جمله يكى از متفكران فرانسوى مى گويد: روزى كه خورشيد تنها
بر مردان آزاد بتابد. مردان آزادى كه فقط عقل بر آنان
حكومت كند. روزى كه ديگر مردم از ستمگران وبردگان وراهبان
ووسايل احمقانه وريا كارانه اينان سخنى نشنوند جز در
كتابهاى تاريخ يا نمايشها. ـ (تكوين العقل الحديث)،ج1، ص
536، چاپ بيروت.