مفهوم وجايگاه امنيت
امنيت از مقولههاى اساسى است که وجود آن در تمام ابعاد زندگى بشرى
به گونهاى قابل لمس ومؤثر احساس مى شود واز ديرباز تا کنون در
حيات انسانى منشأ تحولات ودگرگونى هاى فراوان شده است. ريشه لغوى
اين واژه از ثلاثى مجرد (امن)، وبا مشتقاتى مانند (ايمان)، (ايمنى)
و(استيمان) است. اين واژه را به مفهوم اطمينان، آرامش در برابر
خوف، تفسير، تعريف وترجمه کردهاند که تا حدود زيادى به واقعيت
نزديک است وشامل دو بعد ايجابى وسلبى در تعريف امنيت مى شود. از يک
سو اطمينان، آرامش فکرى وروحى واز سوى ديگر فقدان خوف، دلهره ونگرانى
ـ که موجب سلب آرامش واطمينان مى گردند ـ از کاربردهاى ديگر اين واژه
است.(1)
همچنين امنيت از موضوعات بسيار مهمى است که در قرآن وروايات به
گستردگى آن اشاره شده است. صورت فارسى وعربى اين کلمه به اَشکال
(امنيت) و(امنيه) در متون اسلامى موجود نيست وبيشتر توجه به اين
موضوع با عبارات ومشتقاتى از ثلاثى مجرد (اَمِنَ) صورت پذيرفته
است.
در مجموع از ريشه يا کلمه (امن)، 62 کلمه مشتق(2)
شده است وحدود 879 بار در قرآن به کار رفته که از اين تعداد کار
برد، 358 مورد در آيات مکى و521 مورد در آيات مدنى است.(3)
پيوند معنايى ناگسستنى اين اصطلاح با کلمههاى اسلام، ايمان ومؤمن
نشاندهنده اهميت فوقالعاده مفهوم امنيت است. مفهومى که علاوه بر
قرآن وروايات، به وفور در ادعيه اسلامى وشيعى ديده مى شود. آنچه
بديهى است در اين مجال مختصر امکان پرداختن به کليه ابعاد سياسى،
اجتماعى، اقتصادى، قضايى و... امنيت، نه وجود دارد ونه لازم است.
اما به صراحت مى توان اذعان داشت، اين مفهوم در منابع اسلامى،
داراى عرصه وسيعى بوده وقلمروهاى فردى واجتماعى وزمينههاى داخلى
وخارجى، فکرى وروحى، اخلاقى واعتقادى، دنيايى وآخرتى را در بر مى
گيرد وبا شاخصهاى ايجابى وسلبى، از هر دو زاويه قابل تعريف
ودسترسى است والبته اين امر نسبى است؛ نه مطلق. تابع وضع وامکانات
وتوانايى هاى هر فرد وجامعه است ونبايد آن را صرفاً به امکانات
وتجهيزات نظامى، با اندازههاى مادى وفيزيکى يا مقولات اقتصادى
ومانند آن تعريف کرد. بلکه مفهومى عميقتر، ظريفتر وفراگيرتر از
موضوعات ياد شده داشته وبر ابعاد روحى، فکرى، فرهنگى، اخلاقى،
معنوى واعتقادى وارزشهاى الهى نيز اتّکا ووابستگى کامل دارد. قرآن
وروايات بيانگر اين نکته بسيار مهم هستند که هرگونه امنيتى ودر هر
بعد از ابعاد آن، در ايمان واعتقادات معنوى والهى ريشه دارد وهر
گونه نا امنى در هر عرصهاى، بالاخره ريشهاش به بى ايمانى وصفات
متقابل ايمان مانند مشرک، کفر، ظلم، استکبار و... برمى گردد.
همچنين مؤمن وصفات ايمانى، اصلى ترين خاستگاه صدور کُنشهاى
امنيتزا است. مى توان گفت، بسترسازى حيات معنوى طيبه وحسنه براى
تربيت وتهذيب افراد، چه در حوزه رفتارهاى فردى وچه در عرصه هاى
اجتماعى ودورى آنها از حيات سيئه وغير ايمانى، اصلى ترين ساز وکار
تأمين امنيت است. حال، چه در نظام اسلامى باشد، چه در عصر مهدوى
وحکومت آخرزمان حضرت مهدى (عجل الله فرجه). اين نظام بايد تلاش کند
با تشويق حيات مؤمنانه وپشتيبانى از مؤمنان ومقابله با دشمنان جبهه
ايمان، امنيت وعدالتى همه جانبه وفراگير را براى همه شهروندان
جامعه اسلامى وحتى غيرمسلمانانى که در پناه آن زندگى مى کنند،
فراهم نمايد. البته اين کار بايد بدون غفلت از زندگى دنيايى وبا
تأمين نيازهاى اين جهانى باشد تا بتواند زمينه ورود سرشار از عافيت
وسلامت وايمن از عذاب را به زندگى آن جهانى واخروى آماده سازد.
مشخص است که تا پيش از ظهور، انجام کامل وبهينه اين امور توسط
حکومتهاى دنيايى امکان پذير نيست واينگونه آرمانهاى عالى الهى
وبشرى به صورت کامل، تنها در عصر حکومت مهدى (عجل الله فرجه) محقق
خواهد شد.
در قرآن کريم، آيات بسيارى درباره اهميت امنيت وجايگاه والاى آن در
زندگى فردى، اجتماعى اقتصادى و... انسان وارد شده است که به
کوتاهى، نمونههايى از آنها آورده مى شود:
الف) قرآن يکى از اهداف برقرارى حاکميت خدا وجانشينى صالحان وطرح
کلى امامت را تحقق امنيت معرفى کرده است:
(وعد الله الذين آمنوا منکم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض
کما استخلف الذين من قبلهم وليمکنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم
وليبدلنهم من بعد خوفهم امناً يعبدوننى ولايشرکون بى شيئاً) (نور:
55)
(خداوند به کسانى از شما که ايمان آورده وکارهاى شايسته کردهاند،
وعده داده است که حتماً آنان را در اين سرزمين جانشين (خود) قرار
دهد، همانگونه که کسانى که پيش از آنان بودند جانشين (خود) قرار
داد وآن دينى که برايشان پسنديده است به سودشان مستقر کند وبيمشان
را به ايمنى مبدل گرداند (ت) مرا عبادت کنند وچيزى را با من شريک
نگردانند).
علامه طباطبايى درباره اين آيه فرموده است:
اين آيه وعده جميل وزيبايى است براى مؤمنان که عمل صالح هم دارند.
به آنان وعده مى دهد که به زودى جامعه صالحى مخصوص به خودشان
برايشان درست مى کند وزمين را در اختيارشان مى گذارد ودينشان را در
زمين متمکن مى سازد وامنيت را جايگزين ترسى که داشتند مى کند؛
امنيتى که ديگر از منافقين وکيد آنان، واز کفار وجلوگيرى هايشان
بيمى نداشته باشند، خداى را آزادانه عبادت کنند وچيزى را شريک او
قرار ندهند.(4)
بدين ترتيب، قرآن به گروهى از مسلمانان که داراى دو صفت ايمان وعمل
صالح هستند وبه يارى خداوند، حکومت جهانى مستضعفان را تشکيل خواهند
داد، نويد امنيت واز ميان رفتن همه اسباب ترس ووحشت را داده است.
ب) بنا به آيه (واذ قال ابراهيم رب اجعل هذا البلد آمنا)
(ابراهيم:
35) حضرت ابراهيم هنگام بنا نهادن کعبه، به اين نياز فطرى توجه کرد
واز خداوند خواست آن سرزمين را از نعمت (امنيت) برخوردار سازد.
خداوند نيز، بنا به آيه (واذ جعلنا البيت مثابه للناس وامناً)
(بقره: 125)، آنجا را خانه امنى براى مردم قرار داد.
اين ويژگى چنان عزيز است که موجب منّت پروردگار بر آدميان بوده واو
را شايسته سپاس بندگى مى کند.(5)
پروردگار جهان به همين سرزمين اَمن، براى بيان کيفيت آفرينش انسان
سوگند ياد مى کند.(6)
با اجابت دعاى حضرت ابراهيم، خداوند هم امنيت تکوينى به مکه داد؛
زيرا شهرى شد که در طول تاريخ حوادث نا امن کننده کمترى به خود
ديد وهم امنيت تشريعى عطا کرد؛ زيرا به فرمان الهى همه انسانها
وحتى جانوران در اين سرزمين در امن وامان هستند. شکار حيوانات آن
ممنوع است وحتى تعقيب مجرمانى که به اين حرم وخانه کعبه پناه برند
نيز جايز نيست. تنها مى توان براى اجراى عدالت در حق چنين مجرمانى
آذوقه را بر آنها بست تا بيرون آيند وتسليم شوند.
امن دانستن خانه کعبه توسط خداى متعال در حقيقت بيانگر اهميت امنيت
است که اين بناى بسيار مقدس با آن توصيف شده است. اين صفت کعبه در
آيات بسيارى تکرار شده است. همچنانکه در سوره تين مکه مکرمه وشهر
کعبه به (بلد امين) تشبيه شده است. علامه طباطبايى در اين باره
آورده است:
مراد از هذا البلد الامين مکه مشرفه است، وبلد امينش خواند، چون
امنيت يکى از خواصى است که براى حرم تشريع شده وهيچ جاى ديگر دنيا
چنين حکمى برايش تشريع نشده، واين حرم سرزمينى است که خانه کعبه در
آن واقع است وخداى تعالى درباره آن فرموده: (او لم يروا انا جعلنا
حرما امنا)(7)
(عنکبوت/ 67).
ج) در قرآن، شهرى که برخوردار از نعمت باشد، به عنوان سرزمين
آرمانى ومثالى معرفى شده است وبنا به آيه (وضرب الله مثلاً قريه
کانت آمنهً مطمئنه يأتيها رزقها رغدا من کل مکان) (نحل/ 112)، خداوند به عنوان الگو ونمونه، قريه وشهرى را مثال مى زند که امن،
آرام ومطمئن بوده وهمواره روزى اش به فراوانى از هر مکانى فرا
رسيده است. بديهى است، تحقق نهايى چنين شهرى در جايى بهجز عصر
وحکومت امام مهدى، محقق نخواهد شد.
د) يکى از مصداقهاى مهم واژههايى مانند (نعمت)، (نعيم) و(برکات)
در قرآن، امنيت دانسته شده است به عنوان نمونه، علامه طباطبايى در
بحث از آيه:
(ولو ان اهل القرى آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم برکات)(8)
(اعراف/ 96) به اين معنا اشاره کرده ومى نويسد:
برکات به معناى هر چيز کثيرى از قبيل امنيت، آسايش، سلامتى، مال
واولاد است که غالباً انسان به فقد آنها مورد آزمايش قرار مى
گيرد.(9)
همچنين اين مفسّر در تفسير آيه (واذکروا نعمه الله عليکم اذ کنتم
اعداءً فالّف بين قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا وکنتم على شفا حفره
من النار فانقذکم منها)(10)
(آل عمران/ 103) با بيان وضع نا امنى حاکم بر جامعه جاهلى پيش از
اسلام، منظور از نعمت در آيه چنين بر شمارد:
منظور از نعمت، مواهب جميلى است که خداى تعالى در سايه اسلام به
آنان داده وحال وروز بعد از اسلام آنها را نسبت به پيش از اسلام
بهبود بخشيد، در دوران جاهليت امنيت وسلامتى وثروت وصفاى دل نسبت
به يکديگر وپاکى اعمال نداشتند ودر سايه اسلام صاحب همه اينها
شدند.(11)
علامه در تفسير کلمه (نعيم) در آيه هشتم سوره تکاثر؛ (ثم لتسئلن عن
النعيم) آورده است:
ونيز در مجمعالبيان است که بعضى گفتهاند: نعيم عبارت است از
امنيت وصحت (منقول از مجاهد وعبد الله بن مسعود) واين معنا از امام
ابو جعفر وابى عبد الله (عليهما السلام) نيز روايت شده است.(12)
همچنيناين مفسر کبير در تفسير خويش، در تبيين واژههاى (حيات
حسنه)(13)
و(حيات طيبه)(14)،
يکى از ويژگى هاى اصلى اين نوع زندگى را بهرهمندى از نعمت امنيت
ذکر مى نمايد. همچنانکه يکى از ويژگى هاى (حيات سيئه) را زندگى
در نا امنى مى داند.(15)
هـ) در قرآن، اولوا الالباب به امنيت وسلامتى جاودانى بشارت داده
شدهاند. به تعبير علامه:
جمله (سلام عليکم بما صبرتم فنعم عقبى الدار)، حکايت کلام ملائکه
است که اولوالالباب را به امنيت وسلامتى جاودانى وسرانجام نيک نويد
مى دهند؛ سرانجامى که هرگز دستخوش زشتى ومذمت نگردد.(16)
از سوى ديگر بنا به آيه (ادخلوها بسلام آمنين) (حجر: 45)، در روز
سرنوشت، وقتى انسانهاى صالح در جنت گام مى نهند، به آنها نويد
امنيت وسلامت داده مى شود وبه آنها گفته مى شود که به اين باغها
با سلامت وامنيت وارد شويد.
و) هنگامى که خانواده حضرت يوسف وارد مصر شوند، وى از ميان تمامى
مواهب ونعمتهاى مصر، انگشت روى مسئله امنيت مى گذارد وبه پدر
ومادر وبرادران خودش مى گويد: (ادخلوها مصراً ان شاء الله آمنين)؛
يعنى داخل مصر شويد که انشاء الله در امنيت خواهيد بود. اين نشان مى
دهد، نعمت امنيت ريشه همه نعمتها است؛ زيرا هر گاه امنيت از ميان
برود، ديگر مسائل دفاعى ومواهب مادى ومعنوى نيز به خطر خواهد
افتاد. در يک محيط نا امن، نه اطاعت خداوند مقدور است، نه زندگى
همراه با سربلندى وآسودگى فکر ونه تلاش وکوشش وجهاد براى پيشبرد
هدفهاى اجتماعى.(17)
ز) امنيت بزرگترين پاداشى است که در تميز اهل حق از باطل، به اهل
حق اعطا مى شود؛ همانگونه که قرآن مى فرمايد: (فأى الفريقين احق
بالامن) (انعام: 81)؛ يعنى کدام يک از دو دسته شايسته امنيت هستند؟
در سخنان وروايات معصومان (عليهم السلام) نيز مطالب فراوانى درباره
اهميت وضرورت امنيت وارد شده است که براى نمونه، تنها مواردى از
آنها ذکر مى شود.
پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد:
مَن اَصبَحَ مُعافى فى بدنه آمِناً فى سِربِه عندَهُ قُوتُ
يَومِهُ فکانَّما خُيِّرَتْ لَهُ الدنيا بحذافيرها.(18)
هر که تنش سالم است ودر جامعه خويش ايمن است وقوت روز خويش دارد،
جهان سراسر مال اوست.
ايشان همچنين فرموده است:
اَلامنُ والعافيه نعمتان مغبون فيها کثيرٌ من الناس.(19)
امنيت وسلامت دو نعمت است که بسيارى از مردم در آن مغبونند.
امام صادق (عليه السلام) زندگى بدون امنيت را ناقص وناگوار شمرده
ودر اين راستا فرموده است:
خمس خصال من فقد منهن واحده لم يزل ناقص العيش، زايل العقل، مشغول
القلب: فالاولاها صحه البدن والثانيه الامن و....(20)
پنج چيز است که حتى اگر يکى از آنها برقرار نباشد، زندگى ناقص
وناگوارست، عقل نابود مى شود ومايه دل مشغولى مى گردد؛ نخستين اين
پنج چيز، سلامتى ودومين آن امنيت است....
در روايتى در تحفالعقول، از امنيت در کنار عدالت وفراوانى، به
عنوان سه نياز اساسى مردم ياد شده است:
ثلاثه اشياء يحتاج الناس طرّأ اليها: الامن، والعدل والخصب.(21)
سه چيز است که همه مردم به آن نياز دارند: امنيت، عدالت وفراوانى.
امام على (عليه السلام) در بحث از اهداف عالى حکومت، يکى از دلايل
پذيرش حکومت را تأمين امنيت براى بندگان مظلوم ومحروم وپشتيبانى از
آنها مى شمارد. باز آن حضرت در بيان نقش واهميت امنيت مى فرمايد:
(رفاهيه العيش فى الامن؛(22)
رفاه زندگانى در امنيت است) و(لا نعمه أهنا من الامن؛(23)
هيچ نعمتى گواراتر از امنيت وجود ندارد).
عدالت، خاستگاه وبستر امنيت
اصولاً در چگونگى فهم وضعيت ونوع حکومت مهدوى، در عصر ظهور وشاخصههاى
آن مانند عدالت وامنيت، دو راه مى توان در پيش گرفت: راه نخست،
تفحص در روايات درباره عصر ظهور حضرت مهدى (عجل الله فرجه) است
وراه دوم مراجعه به سيره نظرى وعملى پيامبر (صلى الله عليه وآله
وسلم) وديگر معصومين (عليهم السلام) بهويژه امام على (عليه
السلام) روشن است که معصومان (عليهم السلام)، همه در سيره وسنت
داراى يک شيوهاند؛ زيرا همه از نورى يکتا آفريده شده وترجمان وحى
مى باشند. از سويى، حکومت آرمانى امام عصر (عجل الله فرجه) در
واقع، ادامه تلاشهاى اصلاحطلبانه امامان معصوم (عليهم السلام) بهويژه
براى به ثمر نشاندن حکومت نافرجام امام على (عليه السلام) است که
به دليل فشار خودکامگان مسلّط وهواپرستى وگمراهى مردم ادامه نيافت.
از سوى ديگر، مراجعه به سيره وسنت سياسى اجتماعى ديگر معصومان
(عليهم السلام) بهويژه سيره علوى، رافع پارهاى از ابهامها وکمبودهايى
است که امروزه در فهم دقيق وضعيت عصر ظهور با آنها مواجه هستيم.
به همين دليل، در اين گفتار ابتدا براى فهم ارتباط عدالت مهدوى
وامنيت به سيره ديگر معصومان (عليهم السلام) رجوع مى نماييم.
در حوزه سياست ومباحث مرتبط با امنيت نمى توان از تعامل موضوع
عدالت با امنيت غافل شد. اين نکته در بيان بسيارى از معصومان
(عليهم السلام) آمده است. على (عليه السلام)، عدالت را رمز بقا،
استحکام وترقى نظام سياسى وضامن ثبات وامنيت واقعى ومنافى خشونت بهشمار
مى آورد. امام (عليه السلام)، عدل را (رستگارى وکرامت)، (برترين
فضايل)، (بهترين خصلت)، (بالاترين موهبت الهى)(24)،
(فضيلت سلطان)، (سپر ونگهدارنده دولتها)، (مايه اصلاح رعيت)،
(باعث افزايش برکات)، (مايه حيات آدمى وحيات احکام) و(مأنوس خلايق)
ذکر مى نمايند. او حکومت را مشروط به (عدالت گسترى) دانسته ونظام
آمريت را مبتنى بر (عدل) مى داند. از اين ديدگاه (ملاک حکمرانى
وقويترين بنيان، عدل است)؛ بنيانى که (قوام عالم به آن مبتنى است).(25)
مسئله مهم در سيره على (عليه السلام) اين است که ايشان هيچ وقت
براى حفظ امنيت ونظام سياسى، از عدالت به نفع امنيت عقب ننشستهاند،
بلکه بر عکس، رعايت عدالت را ضامن امنيت، حفظ نظام، مايه روشنى چشم
زمامداران ورسوخ محبت آنان در دل مردم مى دانند. امام (عليه
السلام) در نامه به مالک اشتر مى فرمايد:
تحقيقاً بهترين چيز (نور چشم) براى حاکمان، اقامه عدالت واستقرار
عدالت در سطح کشور وجذب قلوب ملت است واين حاصل نشود مگر به سلامت
سينههايشان (خالى بودن از کينه وبغض حاکمان).(26)
پس اگر زمامداران عادلپيشه باشند، قلبها به سوى آنان جذب وعقدهها
از دلها بيرون مى رود. اين خود تضمينکننده استحکام ارکان دولت وپيوند
محکم آن با ملت است. عدلمحورى نظام سياسى باعث مى شود مردم براى
رسيدن به آرمانها وخواستههاى خود راههاى منطقى را برگزينند. در
غير اين صورت، نوميدى از عدالت، انسانها را به نيرنگ، سوء استفاده،
خلافکارى، تضعيف اخلاق عمومى واز هم پاشيدگى اجتماعى خواهد کشانيد
که خواه ناخواه، نتيجه آن ناپايدارى امنيت وثبات سياسى نظام حاکمه
ودولت است.
پاورقى:
(1)
اصلى ترين مترادفهاى قرآنى واژه عدل که در قرآن آمدهاند
وبا آن ارتباط معنايى دارند، عبارتند از: قسط، قصد،
استقامت، وسط، نصيب، حصّه، ميزان وغيره. همچنين جور ـ
متضاد کلمه عدل ـ که خود نيز مترادف ظلم است، کمتر در
قرآن آمده است. البته کلمه ظلم ومشتقات آن به صورتى بسيار
گسترده در اين کتاب آسمانى ذکر شده است.
(2)
62 مورد از مشتقات کلمه (اَمِنَ) در قرآن به شرح زير است:
آمَن ـ آمِن ـ آمناً ـآمنّا ـ آمنتْ ـ آمنْتُ ـ آمنه ـ
آمنتم ـ آمنکم ـ آمنهم ـآمَنو ـ آمِنو ـ آمنون ـ آمنين ـ
اوْتمن ـ الامانات ـاماناتکم ـ اماناتهم ـ الامانه ـ
امانته ـأمِن ـ الامن ـ أمناً ـأمنه ـ أمنتکم ـ أمنتم ـ
أمِنوُ ـ أمينِ ـ الايمان ـايماناً ـ ايمانٍ ـ ايمانکم ـ
ايمانه ـ ايمانها ـ ايمانهم ـ بايمانهنّ ـ تؤمن ـ تأمنّا ـ
لتؤمننّ ـ تأمنه ـ تؤمنوا ـ تؤمنون ـ مؤمِن ـ مؤمناً ـ
مؤمنات ـ مؤمنه ـ مأمنهُ ـ مؤمنون ـ مؤمنَين ـ مؤمِنين ـ
مأمون ـ نؤمن ـ لَنؤمننّ ـ يأمن ـ يؤمن ـ يؤمنّ ـ
لَيؤمنَنّ ـ ليؤمنُنّ ـ يأمنوا ـ يؤمنوا ـ يأمنوکم ـ
يؤمنون؛ همچنين کلمههايى با بار معنايى مشابه امنيت،
مانند (سکينه) 3 بار، (سکينته) 3 بار و(سلام) 33 بار،
و(سلاماً) 9 بار در قرآن به کار رفته است.
(3)
براى اطلاع ر.ک، محمود روحانى، المعجم الاحصايى لالفاظ
القرآن الکريم، (فرهنگ آمارى کلمات قرآن کريم)، المجلد
الاول، مشهد، آستان قدس رضوى، 1368 ش، ص 372 ـ 373.
شايان ذکر است که کلمه (الاْمِنُ) در مجموع سه بار که
دوبار آن در سوره مکى انعام آيات 81 و82 ويکبار آن در
سوره مدنى نساء آيه 83 به کار رفته است. کلمه اَمناً دوبار
يکى در سوره مدنى بقره، آيه 125 وديگرى در سوره مدنى نور،
آيه 55 استفاده شده است. همچنين واژه (اَمنَهً) دوبار در
سورههاى مدنى آل عمران، آيه 154 وانفال، آيه 11 کاربرد
داشته است.
(4)
سيد محمد حسين طباطبايى، تفسير الميزان، ج 15، ترجمه سيد
محمد باقر همدانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چ پنجم، 1374،
ص 209.
(5)فليعبدوا
رب هذا البيت الذى اطعمهم من جوع وآمنهم من خوف) (قريش: 3
و4).
(6)....
وهذا البلد الامين لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم) (تين:
3 و4).
(7)
علامه طباطبايى، ترجمه الميزان، ج 20، ص 539.
(8)
اگر مردم شهرها ايمان آورده وبه تقوا گراييده بودند، قطعاً
برکاتى از آسمان وزمين برايشان مى گشوديم.
(10)
ونعمت خدا را بر خود ياد کنيد، آنگاه که دشمنان (يکديگر)
بوديد. پس ميان دلهاى شما الفت انداخت، تا به لطف او
برادران هم شديد وبر کنار پرتگاه آتش بوديد که شما را از
آن رهانيد.
(12)
همان، ج 20، ص 607. امام باقر (عليه السلام) وامام صادق
(عليه السلام) در تفسير اين آيه فرمودهاند: امنيت يکى از
نعمتهاى بزرگ خداوندى است ودر برابر اين موهبت بزرگ،
انسانها در روز قيامت مورد سؤال قرار خواهند گرفت وبايد
پاسخ دهند: ((
ثم لتسئلن عن النعيم)، قيل هو الامان)، ر.ک:
ابوعلى فضل بن حسن طبرسى، مجمعالبيان، (بى ج)،
دار المعرفه، (بى ت)، ج 10، ص 538. همچنين ر.ک: محمد باقر
مجلسى، بحار الانوار، ج 78، قم، دارالکتب الاسلاميه، (بى
ت)، حکمت 8، ص 172.
(13)
بحار الانوار، ج 10، ص 210.
(17)
ناصر مکارم شيرازى، تفسير نمونه، ج 10، ص 84.
(18)
رسول اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم)، نهجالفصاحه،
گردآورنده: مرتضى فريد تنکابنى، تهران، نشر فرهنگ اسلامى،
چ 4، 1374ش/1416ق، ص 59.
(20)
بحار الانوار، ج 78، حکمت 1، ص 171.
(21)
ابو محمد ابن شعبه الحرانى، تحفالعقول، قم، مؤسسه النشر
الاسلامى، 1363ش، 1404ق، ص 334.
(22)
عبد الواحد تميمى آمدى، شرح غرر الحکم ودرر الکلم، ج 4، تصحيح
مير جلال الدين حسينى ارموى، تهران، انتشارات دانشگاه
تهران، 1360 ش، ص 100.
(24)
(العدل فوز وکرامه، الانصاف افضل الفضائل)، عبدالکريم بن
محمد قزوينى، بقا وزوال در کلمات سياسى امير مؤمنان (عليه
السلام)، به کوشش رسول جعفريان، قم، کتابخانه آيت الله
مرعشى نجفى، 1371، ص 97. (العدل افضل سجيه)، همان، ص 100؛
(الانصاف افضل الشيّم)، همان، ص 97؛ (اسنى المواهب العدل).
همان، ص 112.
(25)
(العدل فضيله السلطان)، (العدل جُنّه الدول)، (العدل يصلح
الرعيه)، (العدل مألوف)، (اعدل تحکم)، (العدل نظام الامر)،
(بالعدل تتضاعف البرکات)، (العدل حياه)، (العدل حياه
الاحکام)، (ملاک السياسه العدل)، (العدل اقوى اساس)
و(العدل اساس به قوام العالم)؛ ميزان الحکمه، باب العدل، ص
78-90.
(26)
نهجالبلاغه، فيضالاسلام، نامه 53، ص 988.