آثار اعتقاد به امام زمان

هادی قندهاری

- ۱ -


مقدمه

پيش از آن که به بحث در اصل مهدويت بپردازيم، لازم است بدانيم که اصولاً جايگاه اين بحث در اعتقادات شيعي کجا است؟ آيا اعتقاد به ظهور حضرت مهدي عليه السلام وآشنايي ومعرفت به آن حضرت وانتظار ظهور آن حضرت وتوجه وتوسل به آن حضرت ضرورت ديني دارد، ويا اينکه مسلماني بدون آن نيز امکان پذير است! اصولاً تا انسان به اهميت چيزي پي نبرد، به آن دل نمي دهد وبراي آن همت نمي گمارد وآن طور که شايسته است به آن ارج نمي گذارد. لذا است که گفتگوي در اين زمينه را در (14) فصل زير دنبال مي کنيم.

پايه اصلي دين:

از اين تقسيم بندي عرفي ومشهور که اعتقاد به ولايت وامامت در اصول مذهب قرار گرفته، برخي به غلط اين نتيجه را گرفته اند که اعتقاد به امامت وولايت اهل بيت عليهم السلام ضرورت اسلامي نداشته، ايمان اسلامي بدون آن امکان پذير است! در حالي که نصوص ديني، خلاف اين ديدگاه را اثبات مي کند. حضرت باقر عليه السلام فرمودند: (بُني الإسلام علي خمس: علي الصلاة والزكاة والصوم والحجّ والولاية ولم يناد بشيء کما نودي بالولاية)، اسلام بر پنج پايه بنا شده است: بر نماز وزکات وروزه وحج وولايت وبراي هيچ کدام از چهار اصل قبلي به اندازه ولايت، سفارش نشده است. سپس امام فرمودند: (فأخذ الناس بأربع وترکوا هذه _ يعني الولاية _). ولي مردم، چهار اصل قبلي را گرفته، ولايت را رها کرده اند..

اين روايت، اولويت ولايت را بر چهار اصل عبادي اسلام، يعني بر نماز وزکات وحج وولايت نشان مي دهد. در روايت ديگري از امام باقر عليه السلام ولايت اهل بيت عليهم السلام بالاترين حقيقت ديني معرفي شده است. آنجا که مي فرمايند: (ذروة الأمر وسنامه ومفتاحه وباب الأشياء ورضا الرحمن، الطاعة للإمام بعد معرفته).  بالاترين ومرتفع ترين امر دين وکليد همه امور ديني ومدخل آنها، ومايه خرسندي خداي جهان، اطاعت از امام پس از معرفت او است. بنابراين، ولايت اهل بيت عليهم السلام فرع دين نبوده، همه دين (غير از توحيد ونبوت) فرع ولايت محسوب مي شود.

در روايتي از امام صادق عليه السلام که گزارش معراجهاي مکرر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به ملکوت آسمانها است، اولويت ولايت اهل بيت بر ديگر فرائض ومباني دين اين گونه ترسيم شده است: (عرج بالنبيّ صلى الله عليه وآله وسلَّم إلي السماء مئة وعشرين مرَّة، ما من مرَّة إلاَّ وقد أوصي الله عزَّ وجلَّ فيها النبيّ صلى الله عليه وآله وسلَّم بالولاية لعلي والأئمّة عليهم السلام أکثر ممَّا أوصاه بالفرائض). پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم صد وبيست بار به معراج رفت، در هر بار خداي بزرگ، پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم را بيش از آن که به واجبات ديني توصيه نمايد به ولايت علي وائمه عليهم السلام توصيه مي فرمود.

پس امر ولايت از همه واجبات ديني اوجب واز يکايک فرائض الهي مهم تر است. درجه اين اهميت چنان است که در فرمايش ديگري از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم دوستي اهل بيت عليهم السلام اساس دين معرفي شده است. امام صادق عليه السلام به نقل از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم مي فرمايند: (... ولکلّ شيء أساس وأساس الإسلام حبّنا أهل البيت). هر چيزي پايه هايي دارد وپايه اسلام، محبت ما اهل بيت است. حضرت باقر عليه السلام در مقام بيان پايه هاي دين، پس از معرفي نماز وزکات وروزه وحج وولايت به عنوان ارکان دين، در پاسخ سوال زراره که پرسيد: کداميک از اين ارکان پنجگانه افضل است، فرمودند: (الولاية أفضل لأنَّها مفتاحهنَّ والوالي هو الدليل عليهنَّ). ولايت از ديگر مباني برتر است. زيرا که کليد آنها ولايت است، پيشواي الهي مردم را به روش انجام آنها راهنمايي مي نمايد. 

نکته قابل توجه اينجا است که از پنج رکن (نماز، زکات، روزه، حج وولايت) ياد شده، در چهار اصل آنها عذر موجه افراد در ناچاريها پذيرفته است وشارع مقدس تخفيف قائل گرديده است، مثل اينکه در سفر، نماز شکسته شده، زکات تا زماني که مال به حد نصاب نرسد واجب نبوده، روزه بر بيمار ومسافر وپير واجب نيست، حج به شرط استطاعت واجب مي باشد. ولي ولايت با هيچ عذري از دوش افراد برداشته نشده، در همه شرائط وحالات، افراد به معرفت واطاعت امام، موظف بوده وبدان آزموده مي گردند.  حضرت باقر عليه السلام فرمودند: (لا يعذر الله يوم القيامة أحداً يقول: يا ربّ لم أعلم أنَّ ولد فاطمة هم الولاة علي الناس کافّة) خداوند روز قيامت، عذر کسي را که بگويد: من از اينکه فرزندان حضرت فاطمه پيشواي همه مردم بوده اند خبر نداشتم، نمي پذيرد. پس زيبنده است که ما نسبت به اين اصل که مهمترين رکن ديني (پس از توحيد ونبوت) قلمداد شده است، توجه واهتمام بيشتري ورزيم.

شرط ايمان:

خداوند متعال در قرآن، برخي از مسلمانان را شايسته مقام ايمان ندانسته، نام مسلمان را مناسب آنان معرفي نموده مي فرمايد: (قالَتِ الأَْعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا).(1) اعراب مدعي ايمان شدند، اي پيامبر، به آنان بگو که لياقت ايمان نداريد، ولي بگوييد که ما اسلام آورديم. پس بين مسلمان ومومن تفاوت است. اين تفاوت در کجا است؟ مومن چه اعتقادي دارد که مسلمان ندارد؟ تفاوت ايمان واسلام، غير از اعتقاد قلبي وعمل به مباني ديني، در اعتقاد به اصل مهم ولايت اهل بيت عليهم السلام نهفته است. مومن کسي است که به جانشينان پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم، از امير المومنين گرفته تا حضرت مهدي عليه السلام، به همگي آنان معتقد بوده آنان را جانشينان پيامبر وحجج الهي بداند. کسي که اين اعتقاد را ندارد، شايسته لقب مومن نيست. فردي از امام صادق عليه السلام درباره فرق اسلام وايمان پرسيد. امام صادق عليه السلام فرمودند: (الإسلام هو الظاهر الذي عليه الناس: شهادة أن لا إله إلاَّ الله وحده لا شريك له وأنَّ محمّداً عبده ورسوله وإقامة الصلاة وإيتاء الزكاة وحجّ البيت وصيام شهر رمضان، فهذا الإسلام). وقال: (الإيمان معرفة هذا الأمر مع هذا، فإن أقرَّ بها ولم يعرف هذا الأمر كان مسلماً وكان ضالاً). (2) اسلام همان اعتقاد آشکاري است که مردم بر آن هستند. يعني گواهي به توحيد خداوند متعال ونبوت پيامبر اکرم وبر پاداشتن نماز وپرداخت زکات وانجام حج وروزه ماه رمضان، اين اسلام است. ولي ايمان عبارت است از اعتقاد به امامت اهل بيت عليهم السلام همراه با مباني قبل (توحيد ونبوت و...)، پس اگر فرد، به اسلام اقرار نمود وولايت اهل بيت را نشناخت، مسلمان گمراه است (مومن نخواهد بود). در روايتي ديگر، حضرت باقر يا امام صادق عليهما السلام ايمان را اين گونه توصيف فرموده اند: (لا يکون العبد مؤمناً حتَّى يعرف الله ورسوله والأئمّة کلّهم وإمام زمانه ويرد إليه ويسلّم له). هيچ کس مومن نخواهد بود مگر اينکه خدا وپيامبرش وهمه امامان را بشناسد به معرفت امام زمانش نائل آيد ومسائل را به او ارجاع دهد وتسليم فرمان امام زمانش باشد.(3)

فردي از اميرالمومنين درباره حد اقل ايمان وکفر وگمراهي پرسيد، امام در پاسخ فرمودند: حد اقل ايمان آن است که خداي بزرگ، خود را به انسان بشناساند، پس انسان به اطاعت خدا اقرار کند، سپس خدا پيغمبرش را بشناساند وانسان به نبوت ودريافت تعاليم دين اقرار کند. (آن گاه خدا) حجت خود بر خلق وگواه بر خلق را به انسان معرفي نمايد وانسان به فرمانبرداري او اقرار نمايد... وحد اقل گمراهي آن است که انسان حجت خدا در زمين وگواه خدا بر خلق را که خداوند به اطاعت اوامر نموده وولايت او را واجب کرده است نشناسد.(4) امام کاظم به نقل از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند: (من أحبَّ أن يلقي الله عزَّ وجلَّ وقد کمل إيمانه وحسن إسلامه فليتول الحجّة بن الحسن المنتظر صلوات الله عليه). کسي که مي خواهد در حالي خدا را ملاقات کند که ايمان او کامل واسلام او نيکو باشد پس به ولايت حجه بن الحسن که همه در انتظار اويند معتقد شود.(5) به همين جهت، در زيارت امام زمان عليه السلام خطاب به آن حضرت مي گوييم: (السلام عليک يا باب الله الذي لا يؤتي إلاَّ منه، السلام عليک يا سبيل الله الذي من سلک غيره أهلک).

سلام بر تو اي دروازه (دين) خدا که جز از طريق آن نمي توان (به سوي خدا) آمد، سلام بر تو اي راه خدا که هر کس غير آن را رود، هلاک مي گردد. پس اعتقاد به ولايت ائمه اطهار عليهم السلام ودر زمان حاضر، ايمان به امامت وولايت حضرت مهدي عليه السلام لازمه ايمان هر مومني است که بدون آن، کسي به جرگه ايمان وارد نمي گردد.

توحيد عملي:

اگر چه حد اقل اسلام، اقرار زباني به شهادتين است ولي ايمان به توحيد، زماني محقق مي شود که فرد به قلب، خدا را پذيرفته خويش را مطيع فرمان او قرار دهد که لازمه اين اعتقاد وتسليم، ايمان به قرآن ونبوت پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم است. همچنين لازمه چنين ايماني، اعتقاد به خلفايي است که خداوند براي پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم مشخص فرموده است. پس کسي که به نبوت پيامبر اکرم ايمان نمي آورد، نمي تواند خود را مطيع فرمان خدا معرفي نموده، يکتا پرستي در زندگاني او متجلي نخواهد بود. هم چنين، کسي که به خلفاء راستين پيامبر ايمان نمي آورد، نمي تواند از اعتقاد به خدا وپيامبر دم زند که اگر او به خدا وپيامبر ايمان مي داشت، به سخن خدا ورسول در اطاعت از اهل بيت عليهم السلام توجه مي نمود. ابوحمزه از حضرت باقر عليه السلام در معناي معرفت خدا پرسيد: امام عليه السلام معرفت خدا را اين گونه توصيف فرمودند: (تصديق الله عزَّ وجلَّ وتصديق رسوله صلى الله عليه وآله وسلَّم وموالاة علي عليه السلام والائتمام به وبأئمّة الهدي عليهم السلام والبراءة من عدوّهم، هکذا يعرف الله عزَّ وجلَّ). معرفت خدا عبارت است از تصديق خداي بزرگ وقبول نبوت پيامبر اکرم واعتقاد به ولايت علي عليه السلام وپيروي از آن حضرت واز ديگر پيشوايان الهي عليهم السلام وبيزاري از دشمنان آنان، خدا اين گونه شناخته مي شود.(6) در روايت ديگري از حضرت سيد الشهداء امام حسين عليه السلام. پس از آن که آن حضرت، هدف آفرينش را معرفت وعبادت خداوند معرفي فرمودند، فردي از آن حضرت درباره معناي معرفت خدا پرسيد، امام فرمودند: (معرفة أهل کلّ زمان إمامهم الذي يجب عليهم طاعته). معرفت خدا عبارت است از معرفت مردم هر زمان، آن پيشوايي را که خدا اطاعت از او را بر آنها واجب ساخته است.(7) بدين گونه، ائمه عليهم السلام، خدا شناس بودن را در معرفت واطاعت از امام زمان عليه السلام دانسته اند. در سفر تاريخي امام رضا عليه السلام از مدينه به طوس، به هنگام عبور از نيشابور، محدثين بزرگ اهل سنت، افسار قاطري که امام بر آن سوار بودند را گرفتند وامام را به حق پدرانشان سوگند دادند وتقاضا کردند که آن حضرت، روايتي از اجداد خود نقل فرمايد. امام عليه السلام سر از کجاوه بيرون آوردند وبه نقل از ايشان: امام کاظم، امام صادق، امام باقر، امام سجاد، امام حسين، اميرالمومنين واز پيامبر اکرم نقل کردند که خداي بزرگ فرمود: (لا إله إلاَّ الله حصني فمن دخل حصني أمن من عذابي). اعتقاد به توحيد، دژ مستحکم من است پس کسي که در اين دژ وارد شود (به توحيد اعتقاد داشته باشد) از عذاب من در امان است.

هنگامي که قافله امام حرکت کرد، آن حضرت، حديثي را که نقل فرموده بودند، اين گونه تفسير کردند: (بشروطها وأنا من شروطها). اعتقاد به توحيد، شرائطي دارد وايمان به ولايت من، از شرائط موحد بودن است.(8) از اينروست که در برخي روايات، منکران ولايت اهل بيت عليهم السلام کافر وگمراه معرفي شده اند. زيرا که آنان حجتهاي الهي را نپذيرفته اند. بدين جهت خداوند، اکثريت معتقدين به خدا را مشرک دانسته مي فرمايد: (وَما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَهُمْ مُشْرِكُونَ) بيشتر آنها به خدا ايمان نمي آورند بلکه شرک مي ورزند.(9) اين شرک شرک در عبادت نبوده، شرک در اطاعت است.(10) لذا امام صادق عليه السلام فرمودند: مردم به معرفت ما وارجاع مسائل به ما وتسليم امور به ما امر شده اند. (پس) اگر روزه گرفته، نماز خوانده وبه توحيد شهادت دهند، ولي تصميم بگيرند که کارزها را به ما ارجاع ندهند به اين جهت مشرک خواهند بود.(11) حضرت باقر عليه السلام نيز فرمودند: (إنَّ الله عزَّ وجلَّ نصَّب علياً عليه السلام علماً بينه وبين خلقه، فمن عرفه کان مؤمناً ومن أنکره کان کافراً ومن جهله کان ضالاً ومن نصب معه شيئاً کان مشرکاً ومن جاء بولايته دخل الجنّة). خداي بزرگ، حضرت علي عليه السلام را نشانه اي ميان خود ومخلوقاتش قرار داد، پس هر کس او را بشناسد مومن بوده وهر که او را انکار کند کافر است وهر کس به مقام او جاهل باشد گمراه است. کسي که ديگري را در مقام او انگارد مشرک است وهر کس با ولايت او (به نزد خدا) آيد به بهشت داخل شود.(12) در زيارت جامعه که منقول از امام هادي عليه السلام است واز معتبرترين زيارات مي باشد، نيز مي خوانيم: (من اتَّبعکم فالجنة مأويه ومن خالفکم فالنار مثويه ومن جحدکم کافر ومن حاربکم مشرک ومن ردَّ عليکم في أسفل درک من الجحيم). کسي که از شما اهل بيت پيروي کند جايگاه او بهشت بوده، جايگاه مخالفين شما در آتش جهنم است. کسي که مقام شما را انکار کند کافر است، آن کس که با شما به جنگ بپردازد مشرک است وکسي که با شما مخالفت کند در پايين ترين درجات جهنم جاي خواهد داشت.

بندگي خداوند:

در مباحث توحيدي مطرح است که خداوند متعال از همه صفات وخصوصياتي که در مخلوقات مادي وغير مادي وجود دارد منزه ومتعالي است. يعني بين خالق ومخلوق هيچ شباهتي از هيچ جهتي وجود ندارد. بنابر اين خداوند متعال، صورت ندارد، دست ندارد، چشم وزبان ندارد، خشم وخشنودي ندارد. اين صفات، مربوط به مخلوقات بوده، در خداي تعالي نيست. صورت ودست وچشم وزبان خدا، حجت هاي او، پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم واهل بيت آن حضرت _ ودر زمان ما حضرت مهدي عليه السلام _ مي باشند. آنان صورت خدايند، زيرا براي توجه به خدا بايد به آنان توجه کنيم. آنها دست خدايند زيرا که خداوند از قدرت خود به آنان اعطا کرده، آنها وسيله دريافت وانتشار لطف وفيض خدا در ميان مخلوقاتند. آنها چشم خدا هستند زيرا که امام هر زمان از جانب حق بر مردم آن زمان، شاهد وناظر مي باشد. آنها زبان خدايند، زيرا که دستورات حق را براي مردم بيان مي کنند. خشم وخشنودي آنان خشم وخشنودي خدا است واطاعت از آنان بندگي خدا است. پس بندگي خدا از غير طريق اطاعت آنان ودر غير راه ولايت آنان انجام نمي پذيرد. امام صادق عليه السلام خطاب به ابن ابي يعفور فرمودند: بدرستي که خداوند يگانه ويکتا بوده ودر يکتايي خود يگانه است، همه امور تنها در دست او است. مخلوقاتي را آفريد وسپس امر دينش را به آنها واگذار کرد، پس ما آن مخلوقاتيم. اي پسر ابي يعفور، ما حجت خدا در ميان بندگان وگواهان خدا بر خلق وامين بر وحي الهي وخزانه دار علم او هستيم. ما صورت خداييم که از آن بسوي خدا توان رفت وما چشم خدا در ميان مخلوقاتيم وما زبان گوياي خداوند بوده، قلبي هستيم که علم او را در بر گرفته، دري هستيم که بسوي او راهنمايي مي کند. ما عمل کننده به امر او ودعوت کننده به راه او بوده، خدا توسط ما شناخته مي شود. واز (طريق ولايت) ما بندگي مي گردد، ما راهنمايان بسوي خدا هستيم واگر ما نبوديم خدا بندگي نمي شد.(13) آن حضرت در روايت ديگر فرمودند: خداي بزرگ همچون ما ناراحت نمي شود، ولي او اوليايي را براي خود آفريد که آنان ناراحت وخشنود مي گردند. (زيرا که) آنان مخلوق بوده تحت تدبير خدايند. پس خداوند، خشنودي آنان را خشنودي خود وخشم آنان را خشم خود قرار داده است، زيرا که آنان، دعوت کنندگان بسوي خدا وراهنمايان بسوي او مي باشند...(14) همين مضمون را در زيارت جامعه اين گونه مي خوانيم: (من أراد الله بدأ بکم ومن وحَّده قَبِل عنکم ومن قصده توجَّه بکم). هر کس که خدا را بخواهد، از شما اهل بيت آغاز مي کند وآن کس که به يگانگي خدا ايمان آورد، آن را از شما اهل بيت مي پذيرد وهر کس بخواهد بسوي خدا رو کند، به شما اهل بيت توجه مي نمايد. در حديث قدسي آمده است: (إنَّ أعظم الطاعات توحيدي وتصديق نبيّي والتسليم لمن ينصبه بعده وهو علي بن أبي طالب عليه السلام والأئمّة الطاهرون من نسله عليهم السلام) به درستي که برترين راه بندگي من، اعتقاد به يکتايي من وقبول پيامبر من وتسليم بودن در برابر کسي است که پيامبر او را منصوب نموده، يعني علي بن ابي طالب وپيشوايان معصوم از نسل او مي باشد.(15) از اين روي اگر ما در مقام بندگي خدا واطاعت از او باشيم، بندگي وعبادت بستري جز ولايت اهل بيت واطاعت از امام عليه السلام وتوجه وتوسل به او ندارد.

شرط قبول اعمال:

آن هنگام که خدا ابليس را به سجده آدم امر کرد، ابليس تکبر نموده از خدا خواست که او را از اين فرمان معاف داشته در عوض، عبادتي کند که هيچ کس خدا را آن گونه عبادت نکرده باشد! خداوند در پاسخ او فرمود: عبادت آن است که من فرمان مي دهم نه آن که تو مي خواهي(16) يعني عبادت، اطاعت فرمان خدا است، وتنها به سجده رفتن وتضرع نمودن عبادت نيست. نماز ودعا به شرطي عبادت است که در اطاعت از فرمان خدا باشد. امام صادق عليه السلام فرمودند: به خدا قسم اگر ابليس پس از نافرماني وتکبر از اطاعت دستور خدا، به مقدار عمر دنيا بر خدا سجده مي کرد، براي او سودي نمي داشت وخدا از او نمي پذيرفت، مگر اينکه او طبق فرمان خدا بر آدم سجده مي کرد. وضعيت اين امتي که بعد از پيامبرش صلى الله عليه وآله وسلم نافرماني کرده گمراه شده است نيز چنين است. بعد از ترک گفتن پيشوايي که پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم براي آنها منصوب کرد، خداوند هرگز عملي از آنها را نمي پذيرد ونيکيهاي آنها را بالا نمي برد، مگر اينکه از آن جهتي که خدا امر کرده است بيايند وامامي را که خدا به ولايتش امر کرده اطاعت کنند واز بابي که خدا ورسول براي آنها گشوده اند وارد شوند.(17) امام باقر يا امام صادق عليهم السلام فرمودند: خانداني در بني اسرائيل بودند که در پي چهل روز عبادت، هر چه از خدا طلب مي کردند، خداوند به آنها مرحمت مي فرمود. يکي از آنان به عبادتي چهل روزه پرداخت ولي دعاي او پذيرفته نشد. به نزد حضرت عيسي شکايت کرد. حضرت عيسي عليه السلام تطهير نموده نماز خواند. آن گاه به درگاه حق دعا کرد. وحي آمد: (يا عيسي إنَّ عبدي أتاني من غير الباب الذي أؤتي منه، إنَّه دعاني وفي قلبه شكّ منك فلو دعاني حتَّى ينقطع عنقه وتنتثر أنامله ما استجبت له). اي عيسي او از غير دري که بايد بيايد به نزد من آمد. او مرا خواند. اما در دلش نسبت به تو ترديد داشت. پس اگر (با اين حال، آن قدر) مرا بخواند که گردنش قطع شده انگشتانش جدا شود، دعايش را اجابت نخواهم کرد. حضرت عيسي از او پرسيد: آيا تو به نبوت من شک داري؟ او اعتراف کرد واز حضرت عيسي تقاضا کرد که براي او دعا کند تا خدا ترديد قلبي او را برطرف سازد، عيسي عليه السلام دعا نموده، خدا توبه او را پذيرفت ودعاي او مستجاب شد.(18)

رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم نيز در خطبه غديريه فرمودند: اي مردم، خداي بزرگ دينش را با امامت علي کامل کرد، پس کساني که امامت او وجانشينان او از فرزندان من که تا قيامت وحضور در برابر حق مي آيند را نپذيرند، اعمالشان در دنيا وآخرت نابود شده در آتش جاودانه خواهند بود.(19) اين مطلب، تعجبي ندارد، زيرا خداوند، قبول زحمات بيست وسه ساله پيامبر در ايام نبوت را نيز به ابلاغ ولايت امير المومنين عليه السلام مشروط کرده فرمود: (وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ)(20) اگر وظيفه خود در ابلاغ ولايت علي را انجام ندهي، رسالت خود را انجام نداده اي! ودر جاي ديگر مي فرمايد: (مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ لا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلى شَيْءٍ) اعمال کساني که به خدا کافر شدند. به خاکستري مي ماند که در روز طوفاني با تندبادي شديد، از بين رفته، از کوشش خويش بهره اي نبرند.(21) در روايت حضرت باقر عليه السلام، منکرين ولايت اهل بيت عليهم السلام مصداق اين آيه معرفي شده اند.(22)

لذا امام صادق عليه السلام فرمودند: براي دشمن ما اهل بيت تفاوتي ندارد، چه روزه گرفته نماز بخواند ويا زنا کرده دزدي کند، او در آتش خواهد بود، او در آتش خواهد بود.(23) در عصر حاضر نيز، آن بابي که هيچ عبادتي جز از طريق ولايت او پذيرفته نيست، وجود مقدس امام زمان عليه السلام است. در زيارت جامعه، خطاب به اين بزرگواران مي گوييم: (وبموالاتکم تقبل الطاعة المفترضة). با ولايت شما است که خداوند عبادات واجب را مي پذيرد. پس کسي که خدا را از غير اين باب، بندگي کند، خدا از او نخواهد پذيرفت. امام صادق عليه السلام در نامه اي به مفضل بن عمر مرقوم فرمودند: کسي که نماز خوانده، زکات بدهد، حج وعمره بجا آورد ولي معرفت آن کس که خدا اطاعت او را واجب ساخته است نداشته باشد، نه نماز خوانده، نه روزه گرفته، نه زکات داده، نه حج وعمره بجا آورده، نه از جنابت غسل کرده وتطهير نموده، ونه حرامي را رها کرده ونه حلالي را حلال داشته است. براي او نماز نيست هر چند که رکوع وسجود کند، وبراي او زکات وحجي نخواهد بود. تمام اين اعمال با شناخت آن فردي انجام مي شود که خداوند بزرگ با امر به اطاعت او بر مردم منت نهاده است.(24) مضمون روايات فوق در مجاميع حديثي شيعه آن قدر زياد است که فقهاء شيعه در آغاز کتب فقهي خويش، بابي تحت عنوان (إبطال العبادة بدون ولاية الأئمّة عليهم السلام واعتقاد إمامتهم) گشوده اند. يعني هر عبادتي که بدون ولايت ائمه واعتقاد به امامت آنها انجام شده باشد باطل است. محدث بزرگ شيعه، مرحوم شيخ حر عاملي باب 29 جلد اول از کتاب وسائل الشيعه خويش را به اين مطلب اختصاص داده ودر آن 19 حديث نقل نموده ومحدث نوري در مستدرک الوسائل، 66 حديث ديگر به اين مجموعه در اين موضوع افزوده است. اين قبيل روايات، در کتب اهل سنت نيز نقل شده است. جابر بن عبدالله انصاري از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم نقل نموده که فرمودند: (يا علي لو أنَّ أمّتي صاموا حتَّى يکونوا کالحنايا وصلّوا حتَّى يکونوا کالأوتار وبغضوک لأکبَّهم الله في النار). اي علي اگر امت من آن قدر روزه بگيرند که همچون کمان (گوژ پشت) شده وآن قدر نماز بخوانند که چون زه (لاغر) شوند ولي تو را دشمن بدارند، خداوند آنان را در آتش جهنم مي افکند.(25)

در عوالم واديان قبل:

قبل از اينکه جد ما حضرت آدم عليه السلام آفريده شود وما به خلقت جسماني به اين دنيا منتقل شويم، خداوند متعال ارواح همه انسانها را آفريده(26) ودر آن عالم، در حالي که همه ارواح حضور داشتند، معرفت خويش را به همه ارزاني داشت وبر بندگي خود از آنان ميثاق گرفت.(27) آن گاه خداوند متعال، پيامبر اکرم وامير المومنين عليه السلام وديگر پيشوايان معصوم ودر پايان، حضرت مهدي عليه السلام وغيبت وظهور آن حضرت در آخر الزمان را بر همه ارواح ارزاني داشت(28) وهمگان را به پذيرش ولايت آنان آزمود. در اين آزمايش، که در عالم قبل برگزار شد، همچون آزمايش هاي بعدي آن در دنيا (غدير، سقيفه، عاشورا و...) همه ايمان نياورده _ با آنکه بر آنان اتمام حجت شده بود _ برخي با آن به مخالفت برخاسته، به علت مخالفت با حکم خدا، کافر قلمداد شدند.

رواياتي که بيانگر مطالب فوق باشد، آن قدر در کتب وجواميع حديثي شيعه واهل سنت فراوان است که از حد تواتر گذشته، از مسلميات اعتقاد اسلامي تلقي مي گردد. امام صادق عليه السلام به صحابي بزرگ خود داود رقي فرمودند: هنگامي که خداي بزرگ اراده کرد مخلوقات را بيافريند، آنان را آفريد ودر مقابل پراکنده ساخت، آن گاه به آنان گفت: پروردگار شما کيست؟ پس اول کسي که سخن گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم امير المومنين وائمه صلوات الله عليهم اجمعين بودند. آنان گفتند: خدايا تو پروردگار ما هستي. لذا خداوند آنان را حامل علم ودين خود فرمود. آن گاه به ملائکه فرمود: اينان حاملان دين وعلم من بوده امين من در ميان خلقم هستند، و(درباره) آنان پرسش خواهد شد. آن گاه خدا به (ارواح) آدمي زادگان گفت: به ربوبيت خدا و(لزوم) اطاعت وولايت اين افراد (اهل بيت) اقرار کنيد... سپس امام، در پايان حديث فرمودند: اي داود، ولايت ما در عالم ميثاق (قبل از دنيا) مورد تاکيد بوده است.(29) حضرت باقر عليه السلام فرمودند: اگر مردم مي دانستند که (حضرت) علي در چه زمان به (لقب) امير المومنين ناميده شد ولايت او را انکار نمي کردند! راوي پرسيد: خدا شما را رحمت کند، چه زمان به اين لقب ملقب شد؟ فرمودند: آن زمان که خداي بزرگ، فرزندان آدم را از پشت آنها بيرون کشيد وآنان را بر خويش گواه گرفته فرمود: آيا من آفريدگار شما ومحمد پيامبر من وعلي امير مومنان نيست؟(30) ولايت نه فقط در عالم قبل به همه انسانها عرضه شد وافراد بر آن آزموده شدند، در عالم دنيا نيز، خداوند متعال، ولايت چهارده معصوم عليهم السلام را در متن تمام کتابهاي آسماني قرار داده، افراد را به ايمان به آن دعوت فرمود. حضرت کاظم عليه السلام فرمودند: (ولاية علي مکتوب في جميع صحف الأنبياء ولن يبعث الله نبيّاً إلاَّ بنبوّة محمّد وولاية وصيّه علي عليه السلام).(31) ولايت حضرت علي در تمامي کتابهاي آسماني انبياء نوشته شده بود وخدا هيچ پيامبري را به نبوت برانگيخته نکرد مگر اينکه او مامور به دعوت خلق به سوي نبوت محمد وولايت وصي او علي عليه السلام بود.(32) اين مطلب در کتب اهل سنت نيز به صراحت يافت مي شود. پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم در گزارش سفر معراج فرمودند: فرشته اي بسوي من آمد وگفت: اي محمد از (ارواح) پيامبراني که بيش از تو فرستاديم بپرس(33) که بر چه چيز مبعوث شدند. من پرسيدم. آنان گفتند: بر ولايت تو وولايت علي بن ابي طالب مبعوث شده بوديم.(34) پس ولايت اهل بيت عليهم السلام در عالم قبل بر همه عرضه گرديده وسيله آزمايش الهي در آن عالم بوده است، چه رسد به اين عالم. وانبياء واديان سابق، مامور تبليغ ولايت بوده اند، چه رسد به اين دين!

پاورقى:‌


(1)سوره حجرات: 14.
(2)تفسير برهان 4: 212/ ح 5 (ذيل آيه فوق)؛ کافي 2: 24 و25/ ح 4.
(3)کافي 1: 180/ ح 2.
(4)کتاب سليم: 58 و59/ ح 9؛ کافي 2: 414 و415/ ح 1.
(5)بحار 27: 108/ ح 80، بنابراين قاعده، منافقيني که از سر ترس يا طمع، اظهار اسلام کردند، وقلبا اعتقادي به توحيد يا نبوت نداشتند، در ظاهر ودر عالم دنيا مسلمان محسوب مي گردند.
(6)کافي 1: 180/ ح 1.
(7)بحار 23: 93/ ح 40.
(8)عيون اخبار الرضا 2: 134/ باب 37/ ح 4.
(9)سوره يوسف: 106.
(10)كافي 2: 397/ ح 4، از امام صادق عليه السلام.
(11)کافي 2: 398/ ح 5.
(12)کافي 1: 437/ ح 7.
(13) التوحيد: 152/ ح 9.
(14) التوحيد: 168 و169/ ح 2؛ کافي 1: 144 و145.
(15)بحار 27: 96/ ح 59.
(16)مضمون فوق در روايتي از امام صادق عليه السلام آمده است: بحار 63: 250.
(17)وسائل 1: باب 29/ ح 5.
(18)کافي 2: 400/ ح 9؛ مشابه آن در بحار 13: 355/ ح 53 در عصر حضرت موسي عليه السلام.
(19)احتجاج 1: 76.
(20)سوره مائده: 67.
(21)سوره ابراهيم: 18.
(22)کافي 1: 184/ ح 8 .
(23)عقاب الاعمال: 251/ ح 18.
(24)بحار 27: 175 و176/ ح 21.
(25)مناقب ابن مغازلي شافعي: 297/ ح 340.
(26)آيه 172 سوره اعراف بيانگر اين حقيقت اعتقادي است.
(27)روايات اين بحث بسيار فراوان است که تعدادي از آن را علامه مجلسي قدس سره در بحار جلد 61/ باب 42 و43 نقل نموده است.
(28)در زيارت آل يس نيز به اين مطلب اشاره شده است: (السلام عليک يا ميثاق الله الذي أخذه ووکَّده) سلام بر تو اي کسي که خدا درباره ولايت تو عهد گرفته وآن را محکم ساخت.
(29)بحار 5: 244/ ح 19، و26: 227/ ح 33، و57: 95/ ح 80 .
(30)بحار 37: 306/ ح 35.
(31)بصائر الدرجات: 72.
(32)اگر چه از کتب آسماني قبل، معدودي چون تورات وانجيل باقي مانده، آنها نيز به صورتي کاملا تحريف يافته ودستکاري شده موجودند، ولي هنوز آثار ولايت اهل بيت عليهم السلام در اين کتب قابل کشف مي باشد. رجوع کنيد به کتاب ارجمند انيس الاعلام: جلد 5.
(33)مضمون آيه 43 سوره زخرف.
(34)تاريخ دمشق، ترجمه الامام علي/ ابن عساکر 2: 97.