جرعه های رسالت

سید حسین اسحاقی

- ۵ -


زهد و پارسايى

زهد به معناى غايب شدن از بين مردم و پناه بردن به غار و بيابان نيست. زهد به معناى تسبيح به دست گرفتن و به طور كلى امور دنيا را وانهادن نيست. زهد به معناى بى خبرى انسان از عالم سياست و ناآگاهى از آنچه در پيرامونش مى گذرد، نيست. زهد به معناى گوشه گيرى و گره گشايى نكردن از امور فردى و اجتماعى ديگران نيست. اينها همه تفسيرهاى نادرست از زهد و پارسايى است. در اسلام، زاهد به كسى گفته مى شود كه از دنياگرايى شديد و محور قرار دادن امور مادى پرهيز مى كند و اگر هم اندوخته اى دارد، بر اساس چارچوبى كه دين آن را تعيين كرده است، هزينه مى كند و به ديگران نيز يارى مى رساند. حقيقت زهد و پارسايى را بايد در سيره رفتارى و كلام نورانى معصومين (عليهم السلام) جستوجو كرد; زاهدانى حقيقى كه پارسايان شب و شيران روز بودند. پيامبراعظم (صلى الله عليه وآله) در ترسيم گوشه اى از حقيقت زهد مى فرمايد:

اَلزُّهْدُ فِي الدُّنْيا قَصْرُ الاَْمَلِ وَ شُكْرُ كُلِّ نِعْمَة وَالْوَرْعُ عَنْ كُلِّ مَا حَرَّمَ اللّهُ.(142)

زهد در دنيا، كوتاهى آرزو، به جا آوردن شكر هر نعمت و پرهيز از هر چيزى است كه خداوند آن را حرام كرده است.

زيبا سخن گفتن

به راستى كه كلام، معجزه گر است و مى تواند تأثير فراوانى بر مخاطبان خود داشته باشد. سخن زيبا، محكم، مستدل و منطقى، آدمى را ارشاد و راهنمايى مى كند و او را به راه راست نزديك مى سازد. سخن نيكو در خاندان عصمت و طهارت به روشنى ديده مى شود. آنان هرجا دل هاى مردم را براى شنيدن آماده مى ديدند، به سخنرانى مى پرداختند. كوتاه سخن مى گفتند; زياده گو و تناقض گو نبودند. شيرين سخن ترين و شيواگوترين مردمان بودند. آورده اند حتى بهشتيان نيز به زبان محمد (صلى الله عليه وآله) سخن مى گويند. آنان هيچ گاه با نهايت مرتبه عقل و فهم خويش با كسى سخن نمى گفتند. به اندازه عقل و فهمشان حرف مى زدند. حتى دشمنان نيز در رويارويى با سخنان دل نشين معصومين (عليهم السلام) ، لب به اعتراف و اقرار مى گشودند و بر زيبايى كلامشان صحه مى گذاشتند. آنان نه تنها خود نيكوسخن بودند، بلكه پيروانشان را نيز به شيوايى، ساده گويى و نيكوسخنى دعوت مى كردند. آنان با رعايت ادب در گفتار، از ديگران مى خواستند گفتار خويش را پاس بدارند و آن را به ناسزاگويى و سخنان ناپسند آلوده نسازند. آنان سخن زيبا را با ارزش تر و اثرگذارتر از چهره زيبا مى ديدند. پيامبر گرامى اسلام، سرسلسله نيكوسخنان فرموده است:

اَلْجَمَالُ فِى اللِّسانِ.(143)

زيبايى در زبان است.

سست ايمانى و تجمل گرايى

بعضى مردم عادت كرده اند زندگى تجملى داشته باشند. اينان كه به رفاه طلبى و دنيادوستى روآورده اند، ساده زيستان را كه در راهى جز راه آنان گام برمى دارند، عقب افتاده و واپس گرا مى نامند. آنان چنان در تجمل گرايى خويش فرورفته اند كه به كلى از كاروان انسانيت عقب مانده اند و ساده زيستى را كه هنر مردان خداست، به باد تمسخر و استهزا مى گيرند. خانه دل و جان تجمل گرايان از معنويت تهى است و هميشه سزاوار نكوهشند. ساده زيستى، روش پسنديده پيامبران و امامان معصوم (عليهم السلام) است و آنان اسوه و الگوى ديگرانند. پيامبر اسلام مى فرمايد:

أَخْشى ما خَشيتُ عَلى أُمَّتى كِبَرُ البَطْنِ وَ مُداوَمَةُ النَّوْمِ وَ الْكَسَلُ وَ ضَعْفُ الْيَقينِ.(144)

بر امت خويش بيشتر از هر چيز، از شكم پرستى و پرخوابى و كسالت و سست ايمانى بيم ناكم.

سپردن كار به كاردان

تجربه ثابت كرده است هر كارى را بايد به اهلش سپرد تا از عهده انجام دادن آن برآيد. بسيار اتفاق افتاده كه براى برخى ملاحظه كارى ها و به اصطلاح مصلحت سنجى ها، اين امر ناديده گرفته شده است. همين امر، زيان هاى بسيار سنگين بر بنيان هاى اجتماعى وارد كرده است; زيرا هنگامى كه كار به ناكاردان سپرده مى شود، بايد منتظر آثار مخرّب آن نيز باشيم. دقت در اين امر همان است كه امروزه به آن «شايسته سالارى» مى گويند.

شايسته سالارى آن است كه هر كس بر اساس لياقت و توانايى خود، به كارى گمارده شود; چون در اين صورت، بازده كارها دوچندان خواهد شد. پيامبر اعظم (صلى الله عليه وآله) در توصيه به اين مهم مى فرمايد:

اِذا وُسِّدَ اْلاَمرُ اِلى غَيْرِ اَهْلِهِ فَانْتَظِرْ السَّاعَةَ.(145)

آن گاه كه كار به دست غير اهلش بسپارند، منتظر رستاخيز باش.

ستايش بدكار

بى شك، هر انسانى به تشويق و تنبيه نياز دارد تا از كارهاى نيك و بد خود آگاه شود و در به كار بستن روش درست دقت كند. آدمى با تشويق، انگيزه قوى ترى نسبت به انجام دادن كار مى يابد و با تنبيه مى كوشد از تكرار آن پرهيز كند. اين اصل مسلّم بايد در جاى خود به كار گرفته شود. اگر شخص بدكارى از تشويق و تحسين بهره مند شود، نه تنها نوعى بى عدالتى نسبت به نيكوكاران خواهد بود، بلكه اين كار به زيان بدكاران هم است; زيرا او را به ادامه دادن و تكرار كار زشتش مصمم تر خواهد كرد. از آن گذشته، تحسين فرد بدكار در حقيقت نشانه رضايت از كار زشت او خواهد بود كه چنين تمجيدى خلاف عقل و منطق است. اين رويه حتى تعادل اخلاقى جامعه را برهم مى زند و روز به روز بر شمار زشت كاران مى افزايد. بنابراين، تشويق و تنبيه هر چند اهرم هاى كارسازى در انجام عمل و بازدارندگى هستند، ولى شيوه استفاده بجا از آنها بسيار مهم است. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) در نهى از ستايش بدكاران مى فرمايد:

اِذا مُدِحَ الْفاجِرُ اهْتَزَّ الْعَرْشُ وَ غَضِبَ الرَّبُّ.(146)

هنگامى كه از آدم بدكار ستايش شود، عرش الهى به لرزه درمى آيد و خداوند خشمناك مى شود.

ستايش فريب كارانه

هنگامى كه انسان را مى ستايند، نفس آدمى شادمان مى شود، ولى بايد دانست كه بيشتر اين مدح و ثناها با صداقت و خلوص انجام نمى شود، بلكه بسيارى از ستايشگران، آن را براى فريب ديگران به كار مى برند. در طول تاريخ، بزرگان و علماى بسيارى با همين حيله به زانو درآمده اند. جاه طلبان براى جلب نظر اين افراد از آنان تعريف و تمجيد مى كنند تا ايشان را دچار خودباختگى سازند و در شرايط گوناگون بتوانند از آنان بهره كشى كنند. انسان آگاه بايد احتياط كند كه با تعريف و تمجيد ديگران، تصميم گيرى نكند و بداند كه بيشتر تعريف ها و تشويق ها و ترغيب ها با هدف هاى شناخته يا ناشناخته سودجويان همراه است. پيامبر ارجمند اسلام درباره تأثير ناپسند تعريف هاى نابجا مى فرمايد:

حُبُّ الثَّناءِ مِنَ النّاسِ يُعْمى وَ يُصِّمُ.(147)

علاقه به تعريف از مردم، چشم را كور و گوش را كر مى كند.

ستايش هاى بى جا

اگر كسى را به دليل كار با ارزش او ستايش كنيم، مطلوب و پسنديده است، ولى گاهى، مدح و ستايش نه تنها خوب نيست، بلكه بسيار ناپسند است. آن هم زمانى است كه انگيزه آن، مادى باشد يا براى شاد كردن زورمداران انجام گيرد. اين كار، چاپلوسى است و چه بسا فرد ستايش شده، مى پندارد انسان والا مقامى است. بدين ترتيب، پرده غرور، ديدگان او را مى پوشاند، عيب هاى خود را نمى بيند و راه نجات را نمى پيمايد. ازاين رو، پيامبر درباره كسانى كه فردى را بى جا مى ستايند، چنين فرموده است:

اُحْثُوا التُّرابَ فِى وُجُوهِ المَدّاحينَ.(148)

بر چهره ستايش گران (نابجا) خاك بيافشانيد.

سحرخيزى و بى نيازى

سحرخيزى و بى نيازى از ويژگى هاى مردان خداست. آنان در سايه سحرخيزى، روحى سرشار از عشق الهى و صفاى باطن دارند، به گونه اى كه انسان، ناخودآگاه در نگاه نافذ آنان گم مى شود و تحت تأثير عظمت و بزرگوارى آنان قرار مى گيرد. اينان هرچند از امكانات مادى بى بهره اند، ولى چنان عزت نفسى دارند كه هيچ كس نمى تواند از اسرارشان آگاه شود. آنان نزد همه كس حتى دشمنان خود، عزيز و قابل احترامند. سخن شان اثرگذار و كارشان مورد تأييد همگان است. اين بزرگ مردان هميشه از الطاف الهى برخوردار بوده اند و پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نيز وجود اين خصلت هاى نيكو را در آنان مى ستايد:

شَرَفُ الْمُؤْمِنِ قِيامُهُ بِاللَّيْلِ وَ عِزُّهُ اسْتِغْناؤُهُ عَنِ النّاسِ.(149)

شرف مؤمن در شب زنده دارى اوست و عزت وى در بى نيازى از مردم است.

سخنان دل نشين

بعضى افراد به جاى به كار بردن سخنان ساده و همه فهم، كلمات سنگين و مشكل به كار مى برند كه اين مسئله، شنونده را به زحمت مى افكند. بايد با مردم به قدر فهم شان سخن گفت و از چاشنى پند و لطافت نيز بهره برد تا براى آنان قابل درك باشد. دشوارگويى و اظهار فضل گوينده، سبب رنجش خاطر شنوندگان مى شود. در اين صورت، شنوندگان خواهند كوشيد از او دورى كنند; زيرا مى پندارند وى با اين گفته ها مى خواهد دانش خود را به رخ مردم بكشد و ديگران را پايين تر از خود بداند. پيامبر اسلام به زبان مردم سخن مى گفت و به ديگران نيز توصيه مى فرمود:

حَدِّثُوا النّاسَ بِما يَعْرِفُونَ أَتُريدُونَ أَنْ يُكَذَّبَ اللهُ وَ رَسُولُهُ.(150)

با مردم آن گونه كه مى فهمند، سخن بگوييد. آيا مى خواهيد ( با به كار بردن كلماتى كه نمى فهمند)، خدا و پيامبرش را تكذيب كنند؟

سد معبر

يكى از عادت هاى ناپسند برخى افراد اين است كه براى پاك نگه داشتن خانه خود، سنگ، كلوخ، پاره آجر و زباله هايشان را در كوچه و خيابان محل گذر مردم رها مى كنند. اين مسئله سبب مى شود كه آلودگى در كوچه و خيابان پخش شود و سلامت اجتماعى به خطر افتد. گروهى از رانندگان بى مبالات نيز وسيله نقليه خود را جلوى در خانه ها يا كارگاه ها متوقف مى كنند و ساعت ها از محل غايب مى شوند و راه عبور مردم را مى بندند. البته جالب آن است كه اين افراد از خود راضى كه حقوق شهروندان را رعايت نكرده اند، با چهره اى حق به جانب حتى با معترضان درگير هم مى شوند. پيامبر خدا، محمد مصطفى (صلى الله عليه وآله) با توجه به اين مهم مى فرمايد:

مَنْ أَذَى الْمُسْلِمينَ فِى طُرُقِهِمْ وَجَبَتْ عَلَيْهِ لَعْنَتُهُمْ.(151)

هر كس بر سر راه مسلمانان مزاحمت ايجاد كند، استحقاق لعنت آنان را دارد.

سراشيبى سقوط

پيروى از هوا و هوس، به بخل رو كردن، به حرص درآويختن، به خود باليدن، خود بزرگ بينى و مانند آن، آدمى را به ورطه هلاكت و نابودى نزديك مى سازد و او را به سراشيبى سقوط مى كشاند. انسان در هر حال به راهبرى قابل اعتماد نياز دارد كه با يادآورى، او را از پيروى هوا و هوس و گرايش به رذايل اخلاقى باز دارد و جاده سلامت دنيا و سعادت عقبى را به او نشان دهد. اين راهنمايان، پيامبران الهى هستند كه همواره در كنار مردم مى زيستند. ايشان با گفتار و رفتار نيكوى خود، اسوه هاى عملى براى بشريت به شمار مى روند. آنانى كه پيش از سفارش كارى به ديگران، خود، عامل آن كار بودند. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) دستورى سعادت آفرين و نجات بخش به آدميان هديه كرده است:

ثَلاَثٌ مُوبِقاتٌ: هَوىً مُتَّبَعٌ وَ شُحٌّ مُطاعٌ وَ اِعْجابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ.(152)

سه چيز موجب هلاكت است: هوا و هوسى كه پيروى مى شود; حرص و بخلى كه از آن فرمان برند و خود پسندى كه عايد انسان شود.

سرعت در خيرات

برخى مردم، دارايى و اندوخته هاى خود را در راه خدا انفاق مى كنند و هنگام ديدار خدا، سبك بارند; زيرا زاد و توشه سفر آخرت را از پيش فرستاده اند. گروهى ديگر، تنها هنگامى به انديشه انفاق مى افتند كه سلامت جسم را از دست داده و در يك قدمى مرگ قرار گرفته اند. در اين حال، چون از نبود زاد و راحله سفر آخرت، وحشت كرده اند، با شتاب، به انفاق و بخشش مى پردازند. هرچند اين عمل نيز از پاداش برخوردار است، ولى بخششى كه براى رضاى خداست، با بخششى كه از ترس مرگ است، بسيار فرق دارد. گروه سوم، كسانى هستند كه حتى هنگام مرگ نيز دست بخشش ندارند و آشكار نيست كه دارايى شان پس از مرگ، در چه راهى مصرف خواهد شد. بر اين اساس، پيامبر اسلام مى فرمايد:

لَأَنْ يَتَصَدَّقَ الْمَرْءُ فى حَياتِهِ بِدِرْهَم خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَتَصَدَّقَ بِمِأَئة عِنْدَ مَوْتِهِ.(153)

اگر انسان در حيات خود، درهمى صدقه دهد، بهتر است از اينكه هنگام مرگش، صد درهم صدقه بدهد.

سستى در عبادت

سستى در هر كارى ناپسند است و سبب مى شود كه كارها به درستى انجام نشود و در نتيجه، اثر مطلوبى در پى نداشته باشد. عبادت هم از كارهايى است كه به اخلاص، نشاط و سرزندگى نياز دارد. اگر يكى از اين عوامل نباشد، به همان اندازه به عبادت آسيب مى رساند. در اين ميان، سستى و كاهلى و بى ميلى در عبادت به شدت، از دامنه اثر آن مى كاهد. بى ميلى نشانه بى انگيزه بودن است و هنگامى كه شوق و علاقه در كار نباشد، عبادت، اثر روحى و معنوى نخواهد داشت.

نمازى آدمى را از منكر و زشتى باز مى دارد كه با رعايت تمام شرط ها انجام شود تا اثر گذار و بازدارنده باشد. در غير اين صورت، عبادت زبانى كه تنها لقلقه زبان آدمى است، نمى تواند آدمى را از زشتى ها باز دارد. پيامبر گرامى اسلام به نماز اهميت فراوان مى داد. با شادابى و نشاط بسيار، براى برگزارى نماز آماده مى شد و نماز تا عمق جان او مى نشست، به گونه اى كه گفته اند پيامبر در حال نماز بود و آواى گريستن او همچون آواى جوشيدن ديگ بود. ايشان نماز خواندن را چنان سازنده مى دانست كه با اشتياق تمام، وقت نماز را انتظار مى كشيد و آن را با آداب كامل بجا مى آورد. ايشان در سفارشى زيبا به على ( عليه السلام ) براى آموزش پيروانشان اين گونه سخن مى گويد:

يَا عَلِىُّ آفَةُ الْعِبَادَةِ الْفَتْرَةُ.(154)

 اى على! آفت عبادت، سستى است.

سلام

سلام، بهترين هديه اى است كه با كمترين هزينه و بيشترين فايده به همديگر مى بخشيم. سلام، واژه اى معجزه آفرين است كه غبار كدورت را مى زدايد و رشته هاى محبت را مستحكم مى سازد. از درود و سلام فرستادن دريغ نورزيم و اين كلمه زيبا را با تكان دادن سر يا برداشتن كلاه يا اشاره و رفتارهاى ماشينى عوض نكنيم. سلام را آشكار كنيم و صداقت و صفا و احترام به ديگران هديه دهيم. در سيره پيامبر گرامى اسلام آمده است كه ايشان در سلام دادن حتى به كودكان، پيش قدم بود و كسى نتوانست در اين مسابقه، گوى سبقت را از ايشان بربايد. آن پيامبر رحمت مى فرمايد:

اَفشُوا السَّلامَ تَسْلَموا.(155)

سلام را آشكار سازيد تا سلامت بمانيد.

سودمندى

كارگشايى و سودمندى در دين اسلام، جايگاه والايى دارد. اسلام از همگان خواسته است تا آنجا كه مى توانند به ديگران سود برسانند. سودمند بودن هم به گونه هاى مختلف است. گاهى رسيدگى مالى است و گاهى هم ممكن است معنوى باشد. همان گونه كه يك انسان ثروتمند با تأمين نياز مستمندان يا تأمين وسايل ضرورى ازدواج براى يك زوج جوان، تأمين مخارج درمان يك بيمار، احداث يك مركز آموزشى يا بهداشتى، براى افراد و جامعه سودمند است; يك نويسنده، با قلم خود و دعوت كردن از مردم به بوستان كتاب و يك خطيب با سخنرانى و موعظه، وظيفه خدمت رسانى خويش را به انجام مى رساند. پيامبر گرامى اسلام، خدمت رسانى و سودمندى را در كنار ايمان به خداوند از نيكى هاى مهم انسانى مى شمارد و مى فرمايد:

خَصْلَتانِ لَيْسَ فَوقَهُمَا مِنَ البِرّ شَىءٌ: اَلاِيمَانُ بِاللّهِ وَ النَّفْعُ لِعِبَادِ اللّهِ.(156)

دو صفت است كه در نيكى، چيزى فراتر از آنها نيست: ايمان به خدا و سودمند بودن براى بندگان خدا.

سوغات سفر

سوغات سفر، صرف نظر از ارزش مادى، نشان دهنده محبت و علاقه افراد به يكديگر است. در واقع، مسافر با اين كار مى فهماند كه در سفر نيز به ياد دوست خود بوده است. در حقيقت، اين كار، يكى از بهترين راه هاى تحكيم پيمان دوستى و جلب محبت طرف مقابل است. بنابراين، بسيار شايسته است انسان هنگام بازگشت از مسافرت، در حد توان، سوغات دوستان و خويشان را تهيه كند. البته در اين رهگذر، نبايد خود را به تكلف و سختى افكند و به ارزش مادى اشيا توجه كند; زيرا راضى كردن ديگران به بهاى به زحمت انداختن بيش از حد خود، مطلوب نيست. پيامبر اسلام براى احياى اين سنت حسنه مى فرمايد:

اِذا قَدِمَ اَحَدُكُمْ مِنْ سَفَر فَلْيَقْدَمْ مَعَهُ بِهَدِيَّة وَ لَوْ يُلْقى فى مِخْلاتِهِ حَجَراً.(157)

هرگاه كسى از سفر مى آيد، بايد با خود سوغاتى بياورد، اگر چه سنگى در توبره خود بياندازد.

سوگند ناصواب

بعضى افراد عادت كرده اند براى اثبات گفته هاى خود در امور كوچك و بزرگ، قسم مى خورند. اگر سوگند به دروغ باشد، حرام و غيرشرعى است. اگر راست باشد و براى امور ضرورى باشد، مانند اثبات حق يا برطرف كردن ستم، مانعى ندارد. با اين حال، اگر فرد در امور جزئى و پيش پا افتاده قسم بخورد، خدا را كوچك مى كند و رفته رفته از عظمت و قداست الهى مى كاهد. البته انسان براى ترك هر عادتى بايد رنج آن را بر خود هموار كند تا عادت هاى نكوهيده از او دور شوند و خود را به خلق نيكو بيارايد. پيشوايان معصوم، اين عادت ناپسند را برنمى تابند و از پيروان خود مى خواهند آن را ترك كنند. پيامبر محبوب اسلام مى فرمايد:

لاَ تَحْلِفْ بَاللّهِ كَاذِباً وَ لاَ صَادِقاً مِنْ غَيْرِ ضَرُورَة وَ لاَ تَجْعَلِ اللّهَ عُرْضَةً لِيَمِينِكَ فَاِنَّ اللّهَ لاَ يَرْحَمُ وَ لاَ يَرْعى مَنْ حَلَفَ بِاسْمِهِ كَاذِباً.(158)

سوگند دروغ به خدا مخور و سوگند راست هم بدون ضرورت ياد مكن و خداوند را در معرض قسم خود قرارمده; زيرا خدا به كسى كه به نام او سوگند دروغ مى خورد، رحم نمى كند و او را مورد ملاطفت خود قرار نمى دهد.

شادى چشم ها

وحشتى بى سابقه، دهشتى بى مانند، هولى پريشان زا و هيبتى بيچاره كننده همه مردم را دربرمى گيرد. همه دل ها مضطرب و در تشويش; همه بدن ها لرزان; همه چشم ها گريان و همه در انديشه فرجام كار خويشند. جايى براى فرار نيست. نمى توان به مكر و حيله روى آورد و به گونه اى از مهلكه خود را رهانيد و نام آن را زرنگى نهاد. گاهى در دنياى خاكى، بعضى افراد از اين راه ها براى گريز و رهايى سود مى جستند، ولى اينجا پايان دنياست. جايى كه انسان ها همه در پيش گاه عدل الهى قرار مى گيرند و كردارها سنجيده مى شود. جملگى در اضطراب و هراسند جز مؤمنان و فرمانبرداران; آنان كه توشه از پيش فرستاده و امنيت را با بندگى خريده و اينك در سايه سار لطف الهى قرار گرفته اند. آنان چنين فرجام نيكى را با شب زنده دارى و حركت در دايره شريعت براى خويش مهيا ساخته اند. همان وعده اى كه رسول رحمت به ايشان داده بود:

كُلُّ عَيْن بَاكِيَةٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ اِلاّ ثَلاثَةَ اَعْيُن: عَيْنٌ سَهِرَتْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَ عَيْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللّهِ وَ عَيْنٌ فَاضَتْ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ.(159)

هر چشمى در روز قيامت گريان است، جز سه چشم: چشمى كه در راه خدا شب بيدارى كشيده باشد; چشمى كه به چيزهايى كه خدا حرام كرده است، نگاه نكرده باشد; چشمى كه از خوف خدا اشك بسيار ريخته باشد.

شايسته سالارى

بايد گفت هر كسى اگر در جايگاه خود قرار گيرد، مى تواند در كارها پيشرفت كمّى و كيفى ايجاد كند، ولى اگر در راستاى انگيزه ها، توانايى ها و علاقه هاى خود قرار نگيرد، نه تنها پيشرفتى در كار ايجاد نمى كند، بلكه عامل ركود و افت در كارها مى شود. بنابراين، شايسته است در تقسيم كارها بين نيروهاى انسانى به اين مهم توجه شود. همچنين اگر كسى نابجا در جاى ديگرى كه استحقاق آن كار را دارد، قرار گيرد، جلو رشد فردى و اجتماعى خودش گرفته مى شود; زيرا شخصى كه داراى تخصص، اطلاعات و توانايى مناسب باشد و در جاى خود قرار داده شود، عامل پيشرفت و موفقيت در كارها مى گردد. بنابراين، بهتر است براى پيشرفت كيفى در كارها و پيش گيرى از ركود و كم كارى افراد، كارها به دست اهلش سپرده شود. پيامبر اعظم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

مَنْ عَمِلَ عَلَى غَيْرِ عِلْم كَانَ مَا يُفْسِدُ اَكْثَرَ مِمّا يُصْلِحُ.(160)

كسى كه از روى نادانى كارى انجام دهد، افساد او بيش از اصلاحش خواهد بود.

شتاب در توبه

كاروان مرگ بى خبر به سراغ ما مى آيد. هميشه بيمارى، مقدمه مرگ نيست. چه بسا حوادث گوناگون به انسان مهلت نمى دهد تا چشمان باز خود را ببندد يا چشمان بسته اش را باز بگشايد. پس چرا اكنون كه فرصت باقى است، از گذشته هاى خود باز نگرديم و ره به سوى سلامت و سعادت نسپاريم تا رحمت بى منتهاى الهى شامل حالمان شود. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) در هشدارى ارزنده مى فرمايد:

تُوبُوا اِلى رَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ اَنْ تَمُوتُوا... .(161)

پيش از آنكه مرگتان فرا رسد، به سوى خداى خود توبه كنيد... .

شركت در مجلس ختم

انسان با از دست دادنِ عزيزان خود به رنج و اندوه فراوان دچار مى شود. طبيعى است در چنين شرايطى، اظهار هم دردى و تسليت گويى، تا اندازه زيادى مى تواند از رنج و ناراحتى هاى او بكاهد. بنابراين، ادب و جوان مردى ايجاب مى كند انسان با شركت در مجالس ختم و عرض تسليت، روح آزرده صاحب عزا را التيام بخشد. البته بايد با چهره اى گرفته و اندوهگين وارد مجلس شد و از گفتوگوى زياد خوددارى كرد. خواندن قرآن و دعا براى آمرزش ميت بهترين و مهم ترين كار است. همچنين توصيه شده است كه حتماً خود را به صاحب عزا نشان دهيد تا دريابد كه در فراز و نشيب هاى زندگى، او را تنها نگذاشته ايد. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) درباره پاداش اين عمل مى فرمايد:

مَنْ عَزّى مُصاباً فَلَهُ مِثْلُ أَجْرِهِ.(162)

هر كس مصيبت زده اى را تسليت گويد، پاداشى همانند او دارد.

شغل مناسب

اسلام، افرادى را كه سست اراده اند و از كار و تلاش دورى مى كنند، بسيار نكوهش مى كند. با اين حال، اسلام اجازه نمى دهد كه انسان، هر شغلى را انتخاب كند; زيرا شغل بايد براى فرد و جامعه، مفيد باشد. متأسفانه بعضى شغل هاى واسطه اى، نه تنها سودى براى جامعه ندارد، بلكه با دست به دست كردن كالا، قيمت كالاها را چند برابر افزايش مى دهند. در اين بين، واسطه گران بدون تحمل هيچ رنج و تلاشى، به مراتب بيشتر از توليدكننده سود مى برند. بعضى افراد نيز فقط به شغل هاى كم تحرك و دفترى علاقه مندند كه اگر وجدان كارى داشته باشند و كار ارباب رجوع را به فردا محول نكنند، تا حدودى پذيرفتنى است. در مقابل، ولى چنانچه با بى تفاوتى و سستى، فقط به پشت ميزنشينى و دريافت ماهيانه از بيت المال بسنده كنند، بسيار ناپسند است و اسلام، آن را نكوهش مى كند. پيامبر ارجمند اسلام مى فرمايد:

أَطْيَبُ الْكَسْبِ عَمَلُ الرَّجُلِ بِيَدِهِ.(163)

بهترين كسب ها اين است كه انسان با دست خود، كار كند.

شكار بى دليل حيوانات

هر انسان باعاطفه اى، در غير موارد ضرورت، از شكار حيوانات بيزار است. بعضى افراد نيز هستند كه اين كار را وسيله تفريح و خوش گذرانى خود قرار مى دهند و از ريختن خون حيوانات لذت مى برند. چه بسا حيوانى را شكار مى كنند كه بچه هايش در انتظار او لحظه شمارى مى كنند. كدام وجدانِ بشرى مى پذيرد پرنده اى را كه براى جوجه هايش دانه مى برد، به خون غرقه كنند؟ اين كار به تدريج، سبب قساوت قلب مى شود و انسان را از مقام انسانيت فرسنگ ها دور مى سازد. پيامبر مهربان اسلام مى فرمايد:

مَنْ قَتَلَ عُصْفُوراً بِغَيْرِ حَقٍّ سَأَلَهُ اللهُ عَنْهُ يَوْمَ القِيامَةِ.(164)

هر كس گنجشكى را به ناحق بكشد، خداوند در روز قيامت از او بازخواست مى كند.

شكر نعمت

نعمت هاى الهى بسيار ارزشمند است و انسان زمانى به اهميت آنها پى مى برد كه در حادثه اى ناخوشايند، عضوى از بدن خود يا نعمتى از نعمت هاى مادى را به طور موقت يا دايم از دست بدهد. اين گونه است كه درمى يابد چه نعمت بزرگى را از دست داده است. انسان شاكر و مخلص، با عمل خود، ديگران را نيز از حالت غفلت و بى خبرى بيرون مى آورد و به فكر و تأمل در قدرت لايزال الهى وا مى دارد. البته بايد دقت شود كه آشكار ساختن شكر، جنبه ريا و خودنمايى پيدا نكند. رسول گرامى اسلام در توصيه به سپاس گزارى آشكار از نعمت الهى مى فرمايد:

مِنْ شُكْرِ النِّعْمَةِ إِفْشاؤُها.(165)

از مصداق هاى شكر نعمت، آشكار كردن آن است.

شنيدن سخنان خوب

مؤمن ـ همچون عاشقى كه در راه رسيدن به معشوق سر از پا نمى شناسد ـ نه تنها از آموختن مطالب حكمت آميز و هر آنچه او را به سوى محبوب هدايت كند، خسته نمى شود، بلكه اشتياق او براى شنيدن حكمت، روز به روز افزايش مى يابد. وى چنان در اين راه مصمم است كه هيچ گونه ضعف و سستى در او ديده نمى شود. مؤمن حيات معنوى خود را به اين سخنان خوب و باارزش وابسته مى داند و از هم نشينى با عالمان مهذب و مطالعه كتاب هاى سودمند لذت مى برد. هم نشينى با خوبان، خواه ناخواه آثارمثبتى در انسان بر جا مى نهد. پس بكوشيم حقِّ گوش را كه شنيدن نيكوست، ادا كنيم. پيامبر اسلام در تحسين اين رويه پسنديده مى فرمايد:

لَنْ يَشْبَعَ الْمُؤْمِنُ مِنْ خَيْر يَسْمَعُهُ حَتّى يَكُونَ مُنْتَهاهُ الجَنَّةَ.(166)

مؤمن هرگز از شنيدن سخنان خيرى كه مى شنود، خسته نخواهد شد تا به بهشت برسد.

شهادت دروغ

دروغ يكى از گناهان بزرگ است و دروغ گو نزد مردم ارزش و جايگاهى ندارد، ولى بدترين دروغ آن است كه شخص براى پاى مال كردن حق ديگران، شهادت دروغ بدهد. اين كار، روح فرد را به ناپاكى مى آلايد و حقوق ديگران را ضايع مى كند. شاهد دروغين، افكار را به راه خطا و ناصواب مى كشاند. در نتيجه، طرف مقابل نيز براى احقاق حق خود، به ستيزه جويى روى مى آورد. پيامبر رحمت در هشدارى به شهادت دهندگان دروغين مى فرمايد:

لَنْ تَزُولَ قَدَمُ شاهِدِ الزُّوُّرِ حَتّى يُوجِبَ اللهُ لَهُ النّارَ.(167)

شاهد دروغين از جاى نمى جنبد، مگر اينكه خداوند، دوزخ را بر او واجب مى كند.

صدا زدن به بهترين نام ها

كسانى كه از ادب و اخلاق اسلامى بهره مندند، مى كوشند ديگران را به زيباترين نام ها بخوانند و آنان را به نامى كه از آن نفرت دارند، صدا نكنند، ولى با كمال تأسف، برخى به اين مسئله مهم كه با روح و روان آدمى ارتباط مستقيم دارد، توجه ندارند و گاه به عمد و با قصد و غرض، اشخاص را به نام هايى صدا مى زنند كه از آن ناراحت مى شوند. هنگامى كه اينان با برخورد تند طرف مقابل، روبه رو مى شوند، نام كار خود را شوخى مى گذارند، در حالى كه اين توجيه، غلط و نادرست است. پيامبر محبت و مهربانى مى خواهد ديگران را با بهترين نام ها بخوانند:

 ... وَ تَدْعُوهُ بِأَحَبِّ أسْمائِهِ... .(168)

 ... و آنان را با نيكوترين نام هايشان بخوانيد... .

صداقت در تجارت

اگر تجارت و معامله، عادلانه و بر اساس قانون الهى باشد، بسيار پسنديده است، ولى بعضى سودجويان، از اين رهگذر، به انواع بى رحمى ها دست مى يازند. اين زياده طلبان، براى غارت اموال مردم، با انواع و اقسام حيله و بازارگرمى، اجناس خود را به چندين و چند برابر مى فروشند و همچنان مى پندارند كه سرمايه مفيدى اندوخته اند. آيا درست است كه افزون خواهان،
با پنهان ساختن و انبار كردن اجناس مورد نياز مردم، آن را به قيمت گزاف بفروشند و با گستاخى تمام، خود را مسلمان نيز بدانند؟ پيامبر خدا در توصيه به راستى و صداقت در كسب و كار مى فرمايد:

يا مَعْشَرَ التُّجّارِ إِنَّ اللهَ باعِثُكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فُجّاراً إِلاّ مَنْ صَدَقَ وَ أَدَّى الاَْمانَةَ.(169)

اى گروه تاجران! خدا شما را فاجر محشور مى كند جز آنان كه امين و درست كار هستند.

صله رحم

اسلام بر ديدار و رسيدگى به حال خويشاوندان بسيار تأكيد كرده است. اين امر، محبت و دوستى را بين اقوام و خانواده ها پديد مى آورد و سبب مى شود آنان در گاه گرفتارى، با انگيزه بيشترى به يارى يكديگر بشتابند. البته بايد كوشيد اين ديدارها، به محفلى براى بدگويى و غيبت ديگران تبديل نشود. اين ديدارها زمانى سودمند است كه با بحث هاى مفيد وآگاهى دادن به يكديگر همراه باشد. پيامبر گرامى اسلام نيز براى ديدار و رسيدگى به خويشاوندان، اهميت بسيارى قائل بود. ايشان مى فرمايد:

لايَدْخُلُ الْجَنَّةَ قاطِعُ رَحِم.(170)

قطع كننده صله رحم وارد بهشت نخواهد شد.

ضيافت مقبول

ترتيب دادن مجلس مهمانى كار بسيار خردمندانه و پسنديده اى است، اگر:

1. براى تحكيم رشته هاى محبت باشد.

2. به شكرانه اعطاى نعمتى از جانب خداوند باشد.

3. سبب اسراف و هدر رفتن نعمت هاى الهى نگردد.

در اين صورت، نشست و برخاست ها، وسايل رشد مادى و معنوى افراد را فراهم مى آورد. بنابراين، بايد تلاش شود تا افزون بر پذيرايى، به طور مستقيم يا غيرمستقيم، ديگران را به وظايف انسانى شان آگاه سازيم. در اين ميان، آنچه مورد نكوهش اولياى الهى است، اين است كه دعوت شدگان تنها از ميان ثروت مندان و صاحبان قدرت و شوكت باشند. به راستى آيا مى توان انسان هايى را كه تنها گناهشان، نداشتن مال و قدرت ظاهرى است، از ورود به چنين مجالسى منع كرد؟ آيا اين بزرگ ترين توهين به مقام انسانيت نيست؟ حضرت ختمى مرتبت مى فرمايد:

بِئْسَ الطَّعامُ طعامُ العُرْسِ يَطْعَمُهُ الأَغْنِياءُ وَ يُمْنَعُهُ الْمَساكينُ.(171)

چه بد است خوراك عروسى كه ثروت مندان از آن بخورند و فقيران محروم بمانند.

طلب عافيت براى ديگران

برخى انسان ها پيش از دعا براى خود، در حق ديگران دعا مى كنند و اين نشان دهنده علاقه و محبتى است كه نسبت به دوستان و نزديكان خود دارند.

تجربه نشان داده است چنين كسانى زودتر از ديگران به حاجت خود
مى رسند. شايد اين موفقيت سريع آنان به دليل گذشت و نيت پاك آنان باشد; زيرا چه بسا دعاى خالصانه آنان بدون اطلاع و تقاضاى طرف مقابل، صورت مى گيرد و اين، نشان دهنده اخلاص و علاقه بسيار آنان به شخص دعا شده است. رسول اسلام يكى از رمزهاى اجابت دعا را چنين معرفى مى كند:

اُطْلُبِ الْعافِيَةَ لِغَيْرِكَ تَرْزُقْها فِى نَفْسِكَ.(172)

براى ديگران عافيت بخواه تا نصيب تو گردد.