فصل 16: به آخرين سفر
به آخرين سفر
از سال 16 هجرى، كه «مداين» به عنوان بخشى از كشور آن روز ايران، بهسرزمين
اسلام پيوست، و پس از مدتى سلمان حكيم، تا حيات داشت امارت آن راعهده دار
گرديده بود، مدت امارت او را، حدود بيستسال مىتوان تخمين زد.
در اين مدت حدود بيستسال، سلمان، به جاى اينكه «امارت» را «طعمه شكمو
شهوت و ثروت» قرار دهد، با الهام از منشور مولاى خويش، آن را «امانت گردنگير»
يافت (1) و با زهد و پارسايى فوق العاده خويش، برگ زرينى بر تاريخ
حكومتى ومديريتى اسلام افزود، و با دعوت و هدايت و پيشوايى دينى و اجتماعى،
وخدمات فراوان، ميراث درخشانى از خود به يادگار گذاشت، تا جايى كه «زهد وعمل
سلمان» در ادبيات ما، ضرب المثل و ملاك ارزشها قرار گرفت.
همچو سلمان، در مسلمانى بكوش اى مسلمان! تا كه سلمانت كنند (2)
البته شيوههاى حكومتى سلمان، آن روز مورد توجه دستگاه خلافت واقع نشد،از او
تقدير و تشويقى هم به عمل نيامد، و بلكه مورد اعتراض و تنقيد هم قرارگرفت، اما
به هر حال، تاريخ خصلتهاى بزرگ اخلاقى و عمل ارزشمند و ماندگار اورا، به عنوان
يك سند زنده و يك ملاك ارزنده، به ما منتقل كرده است.
ابو نعيم اصفهانى مىنويسد: حسن بصرى، روايت كرده است: حقوق سلمانپنج هزار
درهم بود، او فرماندهى حدود سى هزار مسلمان را به عهده داشت، اماوقتى خطبه
(نماز جمعه) براى مردم مىخواند، عباى فرسودهاى به تن داشت، كهاز نصف آن براى
فرش و از نصف ديگر براى روپوش خود استفاده مىكرد.
سلمان، حقوق دريافتى خويش را (به نيازمندان) مىداد، و از راه زنبيل
بافى،زندگى خويش را تامين مىنمود (3) .
جابربن عبدالله انصارى، روايت كرده: سعد فرزند «ابى وقاص» در روزهاىبيمارى
سلمان، به عيادت وى رفت و (پس از احوالپرسى) گفت: اى ابو عبدالله! اينبراى تو
مژده بزرگى است، كه وقتى رسول خدا(ص) وفات مىيافت، از تو راضىبود، اما سعد،
مشاهده كرد سلمان گريه مىكند!
پرسيد! چرا گريه مىكنى؟ در حالى كه (با رفتن از اين جهان، در جهان آخرت)
بهياران خود ملحق خواهى شد، و كنار حوض كوثر هم، به رسول خدا(ص) خواهى پيوست.
سلمان گفت: من از ترس مرگ و براى علاقه به دنيا گريه نمىكنم، بلكه از
اينجهت ناراحت هستم، كه رسول خدا(ص) با ما عهد و قرار گذاشت، كه وسايلزندگى
ما به اندازه توشه يك مسافر بيشتر نباشد، در حالى كه اكنون مشاهده مى كنىدر
اطراف من، وسايل بيشترى وجود دارد!
سعد مىگويد: مشاهده كردم، در اتاق سلمان و در كنار او، غير از يك
طشتلباسشويى، يك كاسه بزرگ (باديه) و يك آفتابه بيشتر وجود نداشت (4)
.
خلاصه، ارزش همه دارايى استاندارى را كه حدود بيستسال بر
«مداين»فرمانروايى داشت، طبق روايت «انس بن مالك»، عامربن عبدالله و ديگران،
پانزدهدينار، يا حدود «ده درهم» يا «بيست درهم» برآورد كردهاند! (5)
.
عيادت كنندگان
در عين حالى كه از پارسايى و زهد و ساده زيستى سلمان، سخن فراوان گفتيم،
ومعنا و تفسير «زهد» را در فصل 14 بيان كرديم، بايد توجه داشت، بالاخره
سلمانحكيم و استاندار «مداين» در امور شخصى نهايت پارسايى و صرفه جويى را به
كارگرفته است، اما آنچه مربوط به جنبه «شخصيتى» وى مىباشد، اگر به خاطرمعاونت
و دستيارى هم شده، تاريخ براى او دو غلام معرفى كرده است.
ابن اثير جزرى، مىنويسد: سويد، غلام سلمان فارسى بوده، بخارى از
«ابنقهزاز» بازگو مىكند كه «سويد» مصاحبت رسول خدا(ص) را درك نموده، و
درخدمتگزارى سلمان فارسى بوده. (6) چنانكه «سويد» در فتح مداين هم
همراه سلمانبوده، و براى او مواد خوراكى تهيه مىكرده است (7) .
«زاذان» را نيز «اردبيلى» با كنيه «ابو عمره فارسى» راوى حديثشمرده
(8) كه وىنيز خادم و غلام سلمان بوده، پيوسته در كنار سلمان حضور داشته،
و بسيارى ازروايات مربوط به سلمان، به خصوص داستان مربوط به وفات و غسل دادن او
را -چنانكه خواهيم خواند - وى روايت كرده است (9) .
غير از اين دو خدمتگزار بزرگوار كه در كنار سلمان بودهاند، در روزهاى
بيمارىسلمان حكيم و صحابى بزرگ رسول خدا(ص) و استاندار جليل القدر
«مداين»صحابيان و فرماندهان و افراد بزرگى، در مداين از سلمان عيادت كردهاند،
كه ازجمله آنان: سعيد بن سوقه، سعد بن ابى وقاص، سعد بن مالك، عبدالله بن
مسعود،عامر بن عبدالله و انس مالك را مىتوان نام برد (10) .
تاريخ وفات
درباره تاريخ وفات اين شخصيتبزرگ، و استاندار منصوب از جانب خليفهدوم، بر
مداين، ميان مورخان اختلاف نظر وجود دارد، كه عمدهترين آن را در سهمحور زير
مىتوان مطرح نمود:
الف - در زمان خلافت عمر.
ب - در آخر خلافت عثمان، سال 35 هجرى.
ج - در آغاز خلافت امام على بن ابى طالب(ع) سال 35 هجرى.
نظريه اول را عموم مورخان، بى اساس شمردهاند، زيرا مدت خلافتخليفه دومرا
ده سال و هشت ماه دانستهاند (11) و مورخانى چون: يعقوبى (12)
و ابو حنيفه دينورى،تاريخ درگذشت عمر را، چهارشنبه 26 يا 28 ذيحجه سال 23
هجرى شمردهاند (13) وسال 23، با سال 35 هجرى كه به عنوان تاريخ
وفات سلمان، مورد اتفاق نظر، ابناثير جزرى، در اسد الغابة، ج 2، ص 333، ابن
عبدالبر اندلسى، در الاستيعاب، ج2، ص 161، ابن ابى الحديد، در شرح نهج
البلاغة، ج18، ص 37، سيد على خان،در الدرجات الرفيعة، ص 216، علامه محمد تقى
تسترى، در قاموس الرجال، ج 4،ص 433، و علامه مجلسى، در بحار الانوار، ج 22، ص
391، مىباشد، مغايرتدارد، و وفات سلمان را در زمان خلافت عمر نمىتوان
پذيرفت.
درباره نظريه دوم، يعنى اينكه سلمان فارسى، در آخر خلافت «عثمان» به سال35
هجرى وفات يافته باشد، با توجه به اعتراف مسعودى و يعقوبى، كه مدتخلافت
«عثمان» دوازده سال هشت روز كم، با مرگ او، در جمعه بيستم ذيحجةسال 35 هجرى،
پايان يافته باشد (14) ، با نظريه ابن اثير جزرى، ابن عبدالبر
اندلسى،ابن ابى الحديد، سيد على خان و علامه مجلسى، كه همگان وفات سلمان را
سال35 هجرى دانستهاند، سازگار است و مىتوان آن را مقرون به صحت دانست.
اما در مورد نظريه سوم، يعنى اينكه وفات سلمان در آغاز خلافت امام على(ع)به
سال 35 هجرى رخ داده باشد، با توجه به اينكه خلافت آن بزرگوار، به
اعترافيعقوبى (15) بيست و سوم ذيحجه سال 35 هجرى آغاز گرديده، و
ابن اثير جزرى، ابنعبدالبر اندلسى، ابن ابى الحديد، و علامه مجلسى، سال 36
هجرى را هم به عنوانسال وفات سلمان ياد كردهاند، سال 35 كه 23 ذيحجه آن
على(ع) به خلافترسيده، تقويت مىگردد، و احتمال داده مىشود، كه سلمان در
فاصله جنگ«جمل» كه پنجشنبه دهم جمادى الاول سال 35 هجرى، يعنى پس از پنج ماه
ويازده روز گذشته از خلافت علىواقع شده (16) سلمان هم چنان در منصب
استاندارى«مداين» باقى مانده باشد، و به همين دليل، نتوانسته در جنگ جمل هم
شركت كند.
براى تقويت اين احتمال، سه دليل هم وجود دارد:
1 - در تاريخ مىخوانيم، على(ع) سلمان فارسى را، به منصب سرپرستى ونظارت بر
صنف «آرايشگران» منصوب داشته است! (17) .
البته اين دليل ضعيفى است، سند معتبر تاريخى هم ندارد، و بسيار بعيد به
نظرمىرسد، كه سلمان حكيم، با آن عظمت و توانايى براى استاندارى، على(ع) او
رابه منصب كوچك و محدودى گمارده باشد.
2 - طبق روايت «علامه مجلسى» و «محدث نورى» با تعبير «سند معتبر» اصبغابن
نباته، مىگويد: من در كنار سلمان فارسى بودم، او از جانب امير
المومنين(ع)استاندار «مداين» بود، در حالى كه وى اين منصب را از زمان عمربن
خطاب، داشت.. (18) .
3 - شيخ صدوق، روايت مىكند: گروهى از مردم كوفه به حضور على بن ابىطالب(ع)
رسيدند، و از آن حضرت تقاضا نمودند، براى آنان دعا كند، تا باران ببارد.
امام على(ع) به حسن و حسين(ع) دستور داد، آنان براى آمدن باران دعا كنند،پس
از دعاى آنان خداوند باران فراوانى بارانيد.
اين موضوع براى برخى موجب شگفتى واقع شد، و خطاب به سلمان فارسىگفتند: اى
ابو عبدالله! ما چيز عجيبى مشاهده مىكنيم!
سلمان پاسخ داد: واى به حال شما! مگر نشنيديد، كه رسول خدا(ص)مىفرمود:
خداوند حكمت را به زبان اهل بيت من جارى مىگرداند؟ (19) .
چنانكه ملاحظه كرديم، سلمان در زمان خلافت على(ع) حضور و حياتداشته، و
علامه محمد تقى تسترى، هم از اين روايت نتيجه مىگيرد، كه سلمان درعصر خلافت
امام على(ع) - (كه پس از گذشت چهار ماه و يازده روز از آن، جنگجمل شروع شد و
امام على(ع)، يك ماه بعد از شروع جنگ جمل، ماه رجب سال35 هجرى به كوفه وارد
گرديده (20) ) سلمان حيات داشته است (21) .
البته، اينكه سلمان در كوفه حضور داشته، با ابقاى او از سوى على(ع) بر
منصباستاندارى مدانى، منافاتى ندارد، زيرا ممكن است، سلمان در عين حالى
كهاستاندار مداين بوده، فقط براى ديدار امام على(ع) و مولاى خويش به كوفه
آمده، وباز به محل ماموريتخويش، يعنى مداين، برگشته باشد.
نتيجه
از آنچه تا كنون براى تاييد نظريه سوم، يعنى وفات سلمان در عصر خلافت
امامعلى(ع) بيان كرديم، دو مطلب به دست آمد:
الف - سلمان در زمان خلافت على(ع) وفات يافته است.
ب - تا مادامى كه امام(ع) به كوفه وارد شده، يعنى تا حدود شش ماه از
خلافتآن حضرت گذشته نيز، سلمان حيات داشته است.
آرى، مطلب اول، يعنى وفات سلمان در عصر خلافت علىقابل توجيه است،اما براى
موضوع دوم، يعنى حيات سلمان تا زمان حضور على(ع) در كوفه، دو مانعوجود دارد:
1 - دنباله روايت معتبر «اصبغ بن نباته» كه مىگويد: شركت على(ع) براى
تجهيزسلمان فارسى، قبل از آن كه آن حضرت به كوفه رود، صورت گرفته (22)
موضوع درمدينه بودن على(ع) راه مطرح مىكند، و ثابت مىگرداند، وفات
سلمان در عصرخلافت على(ع) قبل از رفتن به كوفه صورت گرفته است.
2 - در دو روايت (23) كه يكى از آنها روايت «جابر بن عبدالله
انصارى» استمىخوانيم: امام على(ع) نماز جماعت را خواند، خبر وفات سلمان را
اعلام كرد. ودر دنباله روايت هم، «زاذان» خادم سلمان به او مىگويد: چه كسى
كار تجهيز تو راانجام مىدهد؟ سلمان پاسخ مىدهد: كسى كه كار تجهيز رسول خدا(ص)
را انجام داد.
زاذان مىگويد: آخر او (على - ع) كه در مدينه است (24) .
بنابراين، روايتشيخ صدوق، كه حيات سلمان را تا زمان استقرار على(ع) دركوفه
باقى مىدانست (25) با توضيحاتى كه داديم تضعيف مىگردد، و مىتوان
موضوعوفات سلمان را كه «محدث نورى» هم گفته است: پس ظاهر مىشود، سلمان
درزمان خلافت امير المؤمنين(ع) وفات يافته (26) مورد تاييد قرار
داد.
زيرا خلافت امام على(ع) از بيست و سوم ذيحجه سال 35 هجرى، آغازگرديده
(27) عموم مورخان هم سال 35 هجرى را سال وفات سلمان دانسته و
نظريهمعتبرتر شمردهاند (28) .
نويسنده «وقايع الشهور» هم وفات سلمان را هشتم صفر سال 35 هجرىشمرده
(29) و در اين صورت، پس از گذشت 55 روز از خلافت امام على(ع) در حالىكه
آن حضرت هنوز در مدينه اقامت داشته، وفات سلمان صورت گرفته، و چنانكهبعد
همتوضيح خواهيم داد، آن حضرت كار تجهيز سلمان را در «مداين» انجام داده است.
مدت عمر
درباره مدت عمر سلمان هم، چون تاريخ وفات وى، اختلاف نظرهاى تاريخىزيادى
وجود دارد، كه مواردى از آن را آورده، و مورد بررسى قرار مىدهيم:
1 - شيخ طوسى، سلمان را از معمرينى دانسته، كه حضرت عيسى(ع) را دركنموده
(30) و در اين صورت، سلمان 500 سال عمر كرده است (31) .
2 - در روايتى كه ازپيامبر(ص) وارد شده، سلمان داراى 450سال عمر، معرفى شده
است (32) .
3 - سيد مرتضى، و شيخ طريحى مىنويسند: از آثار و اخبار استفاده مىشود،
كهسلمان 350 سال زندگى كرده است (33) .
4 - مورخان زيادى، مدت حيات سلمان را 250 سال دانستهاند (34) .
5 - شيخ عبدالله سبيتى، مىگويد: براى من ثابتشده: سلمان بيش از هشتادسال
زندگى نكرده است (35) تا با اين نظريه بتواند سلمان را در سن و سالى
معرفى كند،كه قابليت ازدواج را داشته باشد، زيرا به نظر «ابن اثير» در كتاب
«الكامل» ازدواجسلمان، با سنينى كه در بالا آمده بود، بعيد به نظر مىرسد
(36) .
اما به نظر «محدث نورى» نظريه 250 سال معتبر تر به نظر مىرسد (37)
چنانكه «ابنعبدالبر» در كتاب «الاستيعاب» ج 2، ص195، ابن اثير جزرى،
در اسد الغابة، ج 2،ص 322، السيرة الحلبية، ج 1، ص 195، صفوة الصفوه، ج 1، ص
555، مجالسالمؤمنين، ج 1، ص 208، الاصابة، ج 2، ص 62، الغدير، ج 7، ص282، و
الدرجاتالرفيعة، ص 220، نظريه 250 سال را، معتبرتر و قابل قبولتر شمردهاند.
البته، 250 سال زندگى كردن هم، چيز فوق العاده است، و به همين جهتموضوع طول
عمر سلمان، مانند تاريخ وفات و ساير مسايل زندگى وى، براىافرادى چون پروفسور
«لوئى ماسينيون» شگفت انگيز و موضوع درهم پيچيدهبوده، و او را به قضاوتهاى
ناروا كشانده است (38) .
اما با توجه به دو موضوع، شگفتى «ماسينيون» و ديگران بر طرف مىشود:
الف - اين تنها «سلمان فارسى» نيست كه عمر طولانى داشته است، بلكه بهگواهى
قرآن كريم و اعترافهاى تاريخى، افراد زيادى «معمرين» و دراز عمرها
معرفىشدهاند، كه از جمله آنان، افراد زير را مىتوان نام برد:
به بيان قرآن كريم، حضرت نوح پيامبر(ع) 950 سال در ميان امتخويشزندگى كرد
(39) .
در تاريخ هم مىخوانيم: آدم(ع) 930 سال، سليمان بن داود 712 سال (40)
، ابراهيم(ع) 200سال (41) ، شيث(ع) 912 سال، لوط(ع) 732 سال و
ادريس(ع) 300 سال (42) .
انوش بن شيث 960 سال، متوشلح 960 سال (43) و جمشيد 1000 سال عمر
كردهاند (44) .
شيخ طوسى هم از افراد فراوانى نام مىبرد، كه عمرهاى طولانى بيش از 200
سالداشتهاند (45) .
ب - موضوع ديگر اين است كه، همانطور كه در خلال فصلهاى گذشته اين
كتابمطالعه كرديم، سلمان فارسى يك شخصيت از هر جهت فوقالعادهاى بوده، و
شيخالرئيس، بوعلى سينا هم در كتاب «اشارات» باب «مقامات العارفين» مىگويد:
براىعارفان، خوارق عاداتى هست، كه آنانكه عارف به آن نيستند، آن را
ناممكنمىشمارند، ولى آن كس كه عارف است، آن خوارق عادات را دليل عظمت وبزرگى
مىداند (46) .
آرى، سلمان حكيم از اين عارفان بوده، خصوصيات فوق العادهاى داشته، وامام
صادق(ع) هم فرموده است: پيوسته پيامبر(ص) و امير مؤمنان(ع) به سلمانمطالبى
مىآموختند و سخنانى از اسرار پنهانى علوم خدايى را در ميانمىگذاشتند، كه
ديگران از فهم آن ناتوان بودند، و طاقت تحمل آن را نداشتند (47) .
بنابراين، با توجه به اينكه از تاريخ ولادت سلمان فارسى، هيچگونه اطلاعى
بهدست نياورديم، اما با استناد به نظريه عموم مورخان مدت عمر او را 250
سالپذيرفتيم، و تاريخ وفات آن بزرگوار را، هشتم ماه صفر سال 35 هجرى در
«مداين»انتخاب كرديم، بسيارى از اختلافها به وحدت نظر تبديل مىشود.
اضافه بر اين، با توجه به فوق العاده بودن شخصيتسلمان حكيم، چونبسيارى از
معمرينى كه در بالا معرفى شدند، اشكال «شيخ عبدالله سبيتى» و «ابناثير» در
مورد «شگفتى از توانايى سلمان براى ازدواج» برطرف مىگردد.
در بستر مرگ
صحابى كبير، سلمان حكيم با يك جهان خاطره و خدمت، در «بالا خانه كوچكابى
قره كندى» در مداين، در بستر مرگ خوابيده بود (48) و در عين حالى
كه رسولخدا(ص) به او فرموده بود: بهشت مشتاقتر به ملاقات سلمان است، تا سلمان
بهبهشت (49) وى گريه مىكرد! سعد بن ابى وقاص، كه در «مداين» از
سلمان عيادتكرده، مىگويد: وقتى گريه سلمان را مشاهده كردم، علت آن را جويا
شدم.
سلمان گفت: به خاطر وابستگى و علاقه به دنيا گريه نمىكنم، بلكه از اين
جهتنگرانم كه رسول خدا(ص) با ما عهد و قرار گذاشته بود، كه وسايل زندگى ما بيش
ازتوشه يك مسافر نباشد، در حالى كه اكنون من وسايل و اثاث بيشترى دارم،
وبيمناكم كه مبادا از دستور آن حضرت تخلف كرده باشم! (50) .
به انتظار ميهمانان
بيمارى سلمان همچنان شدت مىيافت، زاذان، خادم سلمان مىگويد: من براىمرگ
سلمان نگران بودم، وقتى آثار مرگ در او نمودار شد، گفتم: چه كسى بايد تو راغسل
دهد؟
سلمان پاسخ داد: همان كسى كه رسول خدا(ص) را غسل داد.
گفتم: تو در مداين هستى، و او در مدينه به سر مىبرد.. (51) .
«بقيره» همسر سلمان مىگويد: وقتى مرگ سلمان نزديك شد، در حالى كه دربالا
خانهاى خوابيده بود، كه چهار در داشت، مرا نزد خويش خواند، و گفت: بقيره!همه
درها را باز بگذار، زيرا رسول خدا(ص) به من خبر داده: به هنگام مرگميهمانانى
به ديدار من مىآيند، كه بوى خوش را احساس مىكنند، اما غذانمىخورند، و من
نمىدانم آنان از كدام در وارد مىشوند.
بقيره، ادامه مىدهد: من درها را باز گذاشتم، بعد سلمان دستور داد:
كيسهكوچك «مشكى» را كه رسول خدا(ص) به او هديه كرده بود، و سلمان آن را
جايىپنهان نموده بود، براى او حاضر كنم.
وقتى كيسه مشك را آوردم، دستور داد مشك را خيس كنم، و در اطراف اوبريزم. بعد
گفت: حركت كن، درب را بهپوش، من حركت كردم و درب را پوشيدم،اما وقتى كنار بدن
سلمان برگشتم، متوجه شدم وى وفات كرده است (52) .
حضور امام على (ع)
طى روايتى آمده: امام على(ع) صبح روزى به مسجد مدينه وارد شد، و اعلامكرد:
ديشب رسول خدا(ص) را به خواب ديدم، آن حضرت به من فرمود: سلماندر مداين از
دنيا رفته است، به من سفارش فرمود: بروم و او را غسل بدهم، كفن كنم،نماز بر او
بخوانم و جسد او را به خاك بسپارم، و من اكنون به سوى مداين مىروم (53)
.
جابربن عبدالله انصارى، مىگويد: امير مؤمنان(ع) نماز جماعت صبح را براى
ماخواند، سپس روى خود را به طرف ما برگردانيد و فرمود: اى مردم! خداوند شما
رادر مرگ برادر خود سلمان پاداش دهد. آنگاه عمامه رسول خدا(ص) را به سر،پيراهن
بلند آن حضرت را روى لباس پوشيد، شمشير و عصا همراه برداشت، و برشتر «غضباء»
سوار شد، و از مدينه بيرون رفت و به غلام خويش «قنبر» فرمود: دهقدم بردار.
قنبر مىگويد: با برداشتن ده قدم، ما خود را در «مداين» جلو درب خانه
سلمانيافتيم.. (54) .
زاذان، خادم سلمان مىگويد: سلمان از قبل به من گفته بود: اى زاذان! هر
وقتچانه مرا بستى، صداى سقوط چيزى را مىشنوى، وقتى من چانه سلمان را
بستم،صداى سقوط چيزى را شنيدم، پشت در خانه آمدم، ديدم اميرمؤمنان(ع) وارد شد.
على(ع) فرمود: اى زاذان! سلمان از دنيا رفت؟
گفتم: آرى، اى مولاى من.
آنگاه على(ع) وارد بالا خانه شد، پارچه را از روى سلمان كنار برد، سلمان هم
بهروى على(ع) لبخندى زد (55) بعد على(ع) فرمود: اى ابوعبدالله! خوش
درگذشتى،وقتى رسول خدا(ص) را ملاقات كردى، آنچه را از سوى مردم نسبتبه برادر
توصورت گرفت، براى آن حضرت بيان كن.
آنگاه على(ع) غسل و كفن سلمان را انجام داد، نماز بر بدن او خواند، ولى
ماصداى تكبير شديدى را شنيديم، وقتى دقت كرديم، دو مرد نيز همراه آن
حضرتبودند، كه فرمود: يكى برادرم جعفر طيار، و ديگرى خضر پيامبر(ص) است،
وهمراه هر يك از آنان فرشتگان زيادى براى تجهيز سلمان شركت كرده بودند
(56) .
آرى، على(ع) از مدينه (با اعجاز و طى الارض) به مداين رفت، تجهيز سلمان
راصورت داد، و قبل از ظهر همان روز، به مدينه بازگشت، و اعلام كرد: كار كفن و
دفنسلمان را انجام دادم، اما بيشتر افراد اين سخن را باور نكردند، تا اينكه پس
از مدتىنامهاى ا ز«مداين» به مدينه رسيد، كه در آن نوشته بود: سلمان در فلان
روز وفاتيافت، مرد عربى هم آمد او را غسل داد، كفن كرد، بر جنازه او نماز
خواند و جسد اورا به خاك سپرد.
آنوقت، مردم از اين داستان شگفت زده شدند (57) .
امامان(ع) در كنار محتضر
موضوع حضور امامان(ع) در كنار محتضر چيزى است، كه در اخبار و احاديثفراوان
آمده است، از باب نمونه به اين موارد مىتوان اشاره نمود:
1 - امام جعفر صادق(ع) كنار «مسمع كردين ابو سيار» رييس ايل «بكر بن
وائل»به هنگام احتضار حضور يافت، حضور آباء خود را در حال احتضار به وى خبر
دادو به ملك موت سفارش نمود، با مسمع مهربانى كند (58) .
2 - امام موسى بن جعفر (ع)، بر كنار «شطيطه» بانوى مؤمن و عارف،
در«نيشابور» حاضر شد و بر جنازه آن بانو نماز گزارد (59) .
3 - امام محمد تقى(ع) با اعجاز الهى، از مدينه به «طوس» رفت و كار تجهيز
وتدفين پدر خود امام رضا(ع) را انجام داد (60) .
4 - زراره مىگويد: امام باقرع) كنار جنازه مردى از قريش حضور يافت، و من
نيزهمراه آن حضرت بودم (61) .
5 - امام على(ع) به حارث بن اعور همدانى، كه از شيعيان مخلص و پاكباختهبود،
و به هنگام بيمارى به عيادت آن حضرت رفته بود، فرمود:
يا حار همدان! من يمتيرنى من مؤمن او منافق، قبلا
يعرفنى طرفة و اعرفه بنعته و اسمه و ما فعلا (62)
اى حارث همدانى! هر كس مىميرد، خواه مؤمن يا منافق، مرا مىبيند، او
مرامىشناسد، و من هم او را با نام و صفات و اعمالى كه انجام داده، مىشناسم.
حسين بن معينالدين ميبدى هم، در توضيح اين اشعار سروده است:
هركس كه بهجان،محب حيدر باشد وز مهر على(ع) دلش منور باشد
روزى كه از اين سراى ويران، به رود در باغ بهشت، اهل كوثر باشد (63)
اى كه گفتى، فمن يمتيرنى جان فداى كلام دلجويت
كاش روزى هزار مرتبه، من مردى، تا به ديدمى رويت
اما ديدار امامان(ع)، چگونه خواهد بود، و افراد محتضر آن بزرگواران را
چگونهمىبينند؟ ممكن است مثل حالتخواب ديدن، يا به صورت زندهتر باشد.
اما موضوع فاصله زمانى چگونه قابل حل است؟ اين هم با اعجاز و عنايتخداوندى
صورت مىگيرد، چنانكه خداوند اين توانايى را به «آصف بن برخيا» كهيكى از
وزيران و اطرافيان سليمان(ع) بوده مىدهد، و «آصف» به تعبير قرآن
كريم،مىتواند «تختبلقيس» را با يك چشم به هم زدن، از شهر «سبا» با راه بسيار
دور،نزد حضرت سليمان(ع) حاضر گرداند (64) .
به هر حال، امام صادق(ع) فرموده است: شخص مؤمن هر گاه در حال احتضارقرار
گيرد، رسول خدا(ص) و اهل بيت او، كه اميرمؤمنان (ع)، حسن، حسين(ع) وهمه
امامان(ع) باشند، در كنار او حضور مىيابند (65) .
اعتراض مستنصر عباسى
ابو جعفر منصور، با عنوان «مستنصر» خليفه عباسى، متوفاى640 هجرى، هموقتى
با «عز الدين حسن بن حمزه اقساسى» كه مردى فاضل و اديب و شاعر و ازاشراف بود،
براى زيارت قبر سلمان فارسى، مىرفت، در راه به «عز الدين» گفت:يكى از
دروغهايى را كه غلات شيعه و دوستداران على بن ابى طالب(ع) مطرحمىكنند، اين
است، كه مىگويند: على(ع) طى يك شب به هنگام وفات سلمان،براى غسل دادن وى، از
مدينه به مداين رفت و باز به مدينه برگشت!
اما «عز الدين حسن بن حمزه اقساسى» يا به قول صحيحتر «ابو الفضل تميمى»در
جواب «مستنصر عباسى» بدون مقدمه اشعارى را سرودهاند كه ترجمه آن چنين است:
تو چيزهاى كمى از كارهاى عجيب على(ع) را از من شنيدى، اما اين را بايدبدانى،
كه همه كارهاى على(ع) عجيب و فوق العاده است.
تو از رفتن «وصى» طى يك شب، از مدينه به مداين تعجب مىكنى، در حالى كهاو
براى غسل دادن سلمان پاك اين عمل را انجام داده است.
اما بايد بدانى، داستان على(ع) مثل داستان «آصف بن برخيا» است، كه
همهحجابها را دريد، و توانستبا يك چشم به هم زدن «تختبلقيس» را، نزد
حضرتسليمان(ع) حاضر گرداند.
چگونه است كه، داستان «آصف بن برخيا» را «غلو» و تند روى نمىدانى؟ اماوقتى
سخن به «حيدر» و عقيده به عظمت او مىرسد، آن را غلو مىشمارى؟!
اگر احمد(ص) خير المرسلين باشد، پس على(ع) هم خير الوصيين است، و اگرنه همه
ادعاهاى ما بىاساس خواهد بود!
تو گفتى، اين گفته غلات است و خلاف مىباشد، اگر غلات دروغ نگفته باشند،چه
گناهى را مرتكب شدهاند؟ (66) .
بارگاه سلمان(ره)
طبق تحقيقى كه به عمل آورديم، سلمان فارسى، هشتم ماه صفر سال 35هجرى در
اوايل خلافت اميرمؤمنان (ع)، در «مداين» چشم از جهان فرو بست.
آن طور كه از شواهد تاريخى استفاده مىشود، و «زمخشرى» هم در كتاب
«ربيعالابرار» بيان داشته: سلمان روى كفن خود اين رباعى را نوشته بود:
و فدت على الكريم بغير زاد من الحسنات و القلب السليم
و حمل الزاد اقبح كل شىء اذا كان الوفود على الكريم (67)
به پيشگاه كريم، بدون توشهاى از حسنات و قلب سالمى، وارد شدم.
همراه برداشتن هر گونه توشهاى، براى ورود به پيشگاه كريم، زشتترين
چيزهاخواهد بود.
به هر حال، سلمان فارسى، كه حدود بيستسال بر «مداين» فرمانروايى كرده،
ومردم آن سرزمين را با معارف اهل بيت(ع) آشنا نموده و پرورش داده بود، به
سال35 هجرى، به آغوش خاك همان سرزمين آرميد.
بعد از آن، «حذيفة بن يمان» كه در عصر خلافتخليفه دوم، از امارت
مداينمعزول شده بود - آن طور كه به دست مىآيد - پس از وفات سلمان، از
سوىعلى(ع) به امارت «مداين» منصوب شد، و اين صحابى بزرگ پيامبر(ص) و على(ع)به
سال 36 هجرى، زندگى را به درود گفت، و در «مداين» به خاك سپرده شد (68)
.
مداين، به بركت تبليغات سلمان و تربت پاك وى در آن سرزمين، عظمت ورونقى
يافت، پيروان و علاقهمندان، نسبتبه او احترام زيادى مىگذاشتند، و ايناحترام
و اكرام نسبتبه قبر و مدفن او هم اعمال مىگرديد، تا جايى كه همه
مردم«مداين» به وسيله سلمان، از علاقهمندان به اهل بيت(ع) گرديدند، اما
«نوبختى»قبل از سال 127 هجرى، يعنى قرن دوم، وقتى سخن از مردم «مداين» به
ميانمىآورد، با توجه به وجود فرقه «اسحاقيه» يا «حارثيه» در آن جا، همه
مردم مداينرا از غلات شيعه شمرده است! (69) .
خلاصه، تحولات و سير تاريخى مداين و بارگاه سلمان را، از قرن سوم هجرى
بهبعد، به طور فشرده، اين طور مىتوان مورد اشاره قرار داد:
1 - بين سالهاى 204 هجرى، كه «مامون الرشيد» از خراسان به عراق آمد، تاآخر
عهد معتصم عباسى، و «واثق» تا آخر سال 232 كه نوبتبه خلافت «متوكل» واذيت و
آزارهاى او نسبتبه شيعيان نرسيده بود، آرامش و آزادى نسبى براىشيعيان به وجود
آمد، كه توانستند براى امام على(ع) و حضرت حسين(ع) قبروبارگاهى برپا كنند، و در
آن زمان در «مداين» براى سلمان فارسى هم، قبر و بقعهاىساختند» (70)
.
2 - ابوبكر، احمد بن على، معروف به «خطيب بغداد» مىنويسد: مقدسى(يعنى، شمس
الدين، ابو عبدالله محمد بن احمد)، جهانگرد و جغرافى دان مشهور،كه بيشتر
كشورهاى اسلامى را سياحت كرد، و كتاب «احسن التقاسيم فى معرفةالاقاليم» را در
سال 375 هجرى را نوشته. (71) به زيارت سلمان رفته است (72)
.
هم چنين «خطيب» مداين را در قرن چهارم هجرى، مركز «اسحاقيه» يكى
ازفرقههاى غلات، معرفى كرده است (73) .
3 - ابوبكر، احمد بن على، از ادباء و خطباى معروف، كه به سال 392 هجرى
درعراق متولد شده، مسافرتهايى به نيشابور و اصفهان و بيت المقدس و مكه وطرابلس
نموده، در اواخر سال 462 هجرى به بغداد برگشته، و به سال 463هجرى، در همان شهر
وفات كرده است (74) .
وى مىنويسد: اكنون قبر سلمان نزديك «ايوان مداين» قرار دارد،
ساختمانىبراى آن تاسيس شده، خادمى براى حفاظت و عمارت و اداره امور آن جا
فعاليتمىكند، من آن بقعه را ديدهام، و چند بار به زيارت آن رفتهام
(75) .
4 - ابوالفرج، عبدالرحمن بن على بغدادى، معروف به «ابن جوزى» متولد سال508
هجرى در بغداد، و متوفاى سال 597 در همان شهر، از دانشمندان مشهور درعلوم فقه و
فلسفه و طب و تاريخ، و نويسنده آثار مختلف، از جمله «المنتظم فىاخبار الامم»
(76) مىگويد: ما (در همان قرن ششم هجرى) قبر سلمان را زيارت كرديمو به
بغداد برگشتيم (77) .
5 - درباره وضع قرن هفتم مداين و بارگاه سلمان فارسى، ابوعبدالله، شيخ
شهابالدين، معروف به «ياقوت حموى» متولد سال 575 هجرى در «روم شرقى» ومتوفاى
سال 626 هجرى در «حلب» كه براى تجارت به ايران و هندوستان و مصر وشام و بعضى
از ممالك اروپا سفر كرده، پس از مطالعات خويش، به سال 621هجرى كتاب مهم «معجم
البلدان» را نگاشته (78) و از مداين و زيارت سلمان از
سوىمسلمانان، سخن به ميان آورده است.
6 - هم چنين، جمال الدين، ابويحيى زكريا بن محمد قزوينى، متولد سال 600
ومتوفاى سال 682 هجرى (79) ، مىنويسد: در قرن هفتم، هنوز مداين به
صورتدهكدهاى كه كشاورزان در آن سكونت داشته، و جز شيعيان تندرو، در آن جا
كسىنبوده، و زنان مجاز نبودند قبل از غروب آفتاب از خانه بيرون بيايند، برقرار
و آبادبوده است (80) .
سارو هرتسفلد، دانشمند باستان شناس، مىنويسد: تا به حال دو طايفه ايران به
مداين مىآيند: اصناف سلمانىها، حجامتگران و شكسته بندها از اهل سنتبغداد، در
مراسم ساليانه نيمه شعبان (قرن هفتم) و هم چنين شيعيان از گروههاىمختلف در
اوقات مختلف، به هنگام بازگشت از نجف و كربلا، به زيارت سلمانفارسى، مىآيند
(81) .
هم اكنون نيز بقعه و بارگاه «سلمان فارسى» برقرار مىباشد. در نقشه
جغرافيايىعراق، شهركى به نام «سلمان پاك» ترسيم شده، تصويرى را هم كه دوستان
سال1375 هجرى شمسى از آن بقعه و بارگاه گرفتهاند، براى اينجانب آوردهاند، كه
درصفحه آخر همين كتاب ثبتشده، و عالمان و دوستان عراقى هم، كه در سالهاىاخير
به زيارت «سلمان» رفتهاند، بارگاه او را در دهكدهاى كه كشاورزى و آبادانىو
افراد ساكن دارد، توصيف مىكنند.
زيارت نامه سلمان فارسى(ره)
فقيه بزرگ و نامدار شيعه، ابو جعفر محمد بن حسن طوسى، متول سال 385هجرى و
متوفاى 460، در كتاب عظيم فقهى «التهذيب» در باب زيارتهاى روايتشده از امامان
معصوم (ع)، زيارت نامهاى را براى سلمان فارسى آورده است (82) .
هم چنين، سيد رضى الدين، على بن موسى بن طاووس حسينى حلى، متوفاىسال 664
هجرى (83) ، علامه محمد باقر مجلسى متوفاى 1111 هجرى (84)
و حسين بنمحمد تقى، معروف به «محدث نورى» متوفاى 1320 هجرى (85)
هر كدام چهار نوعزيارت نامه براى سلمان فارسى(ره) آوردهاند، كه ما
مناسبترين آن را انتخابنموده، به اميد تقرب به ذات خداوند و دريافت پاداش
الهى، در زير قرائت مىكنيم:
السلام على سيدنا محمد النبى خاتم النبيين و على آله الائمة الطاهرين،السلام
على انبياء الله اجمعين و ملائكته المقربين و عباده الصالحين،السلام عليك ايها
العبد الصالح المؤمن المخلص الناصح، السلام عليك يامن خلطه ايمانه باهل البيت
الطاهرين و باعده اسلامه من جملة الكفار والمشركين، السلام عليك يا عبدالله و
وليه و صاحب رسول الله و صفيه،السلام عليك ايها الطائع العابد الخاشع الزاهد،
السلام عليك يا سلمان ورحمة الله و بركاته.
اشهد انك عشتحميدا و مضيتسعيدا، لم تنكث عهدا و لا حللت منالشرع عقدا، و
لا رضيت منكرا ولا انكرت معروفا، و لا واليت مخالفا ولا خالفت مؤالفا و لا بعت
دينك بدنياك، و لا آثرت على ما يبقى ما يفنى،و اشهد انك مضيت على سنة خاتم
النبيين و ولاية اميرالمؤمنين و اهلبيت الطاهرين، و انك صرت الى احمد جوار و
اسعد قرار، فهناك اللهانعامه المؤبد و اكرامه المجدد، و جعلك فى زمرة مواليك
الطاهرين وائمتك الاكرمين، و نفعنى بزيارتك و اخلاصى فى محبتك، و جمع بيننافى
مستقر الرحمة و محل النعمة انه على ذلك قدير.
اللهم انى اسالك بحق محمد و اهل بيته الطاهرين الهادين ان تصلىعليهم اجمعين
و ان تضاعف انعامك و اكرامك و ترادف احسانك و امتنانكعلى عبدك سلمان، الذى
شرفته بالاسلام و الايمان و القرب من نبيك ووصيه عليهماالسلام، و ان تجعل
زيارتى له كفارةلذنوبى و ممحصةلعيوبى و زيادة فى يقينى و مؤكدة لايمانى، و ان
تحمدنى عاقبة امرىفى دنياى و دينى، و تغفرلى و لوالدى و اهلى انك على كل شيء
قدير،حسبى الله و نعم الوكيل نعم المولى و نعم النصير.
پس از پايان زيارت، هر گاه خواستى برگردى، بايست و بگو:
السلام عليك يا ابا عبدالله، انتباب الله المؤتى منه و الماخوذ عنه،
اشهدانك قلتحقا و نطقت صدقا و دعوت الى مولاى و مولاك علانية و سرا،اتيتك
زائرا و حاجاتى لك مستودعا، و ها اناذا مودعك دينى و امانتى وخواتيم عملى و
جوامع املى الى منتهى اجلى، والسلام عليك و رحمة اللهو بركاته و صلى الله عليه
و آله الاخيار.
سپس هر چه مىتوانى دعا كن، و به يارى خداوند راه بازگشت را پيش بگير.
مزار حذيفه
حذيفة بن يمان، از اصحاب بزرگ رسول خدا(ص) بوده، در جنگ «احد» و«احزاب» و
ساير جنگهاى زمان آن حضرت شركت نموده، پس از وفات رسولخدا(ص) در فتح نهاوند،
بعد از كشته شدن فرمانده سپاه اسلام «نعمان بن مقرن»پرچم را به دست گرفت، و
فتح همدان و «رى» و دينور (بخش صحنه كرمانشاهكنونى) به دست او صورت گرفته است
(86) .
حذيفه، همانطور كه در فصل 14 خوانديم، از سوى خليفه دوم حاكم مداينشد، اما
بعد عزل گرديد و سلمان به جاى او حاكم مداين شد، ولى پس از وفاتسلمان از سوى
عثمان باز به استاندارى مداين برگزيده شد، و پس از قتل عثمانهم، امام على(ع)
طى حكمى حذيفه را در استاندارى مداين ابقا نمود و دستوراتىهم براى مردم مداين
صادر كرد (87) .
محدث قمى مىنويسد: حذيفه بعد از حركت اميرالمؤمنين(ع) از مدينه به
سوى«بصره» براى دفع شر اصحاب «جمل» و قبل از نزول آن حضرت به كوفه وفات
كرد،و در همان مداين به خاك سپرده شد (88) .
ابن اثير جزرى متوفاى 630 هجرى هم، وفات حذيفه را به سال 36 هجرى،چهل روز
بعد از قتل عثمان نوشته است (89) .
محدث قمى هم، ضمن اينكه وفات و مدفن حذيفة بن يمان را در مداين تاييدمىكند،
وصيت او را به فرزندش مىآورد، و براى زيارت جناب حذيفه توصيه مىنمايد
(90) .
پايان
قم - حوزه علميه: احمد صادقى اردستانى
6/10/1375 - 15 شعبان 1417
منابع مورد استفاده
قرآن كريم، كلام الله مجيد
اخلاق و شخصيت، جان ديوئى، ترجمه: مشفق همدانى، تهران، 1339ش .
ارشاد القلوب، حسن بن ابى الحسن، محمد ديلمى م 448ق، 2جلد، قم، 1416ق.
اسد الغابة فى معرفة الصحابة، على بن محمد بن عبدالكريم جزرى م 630ق، تهران
.
امالى المفيد، محمد بن محمد بن نعمان عكبرى، المفيد م 413ق، قم.
ايرانيان مسلمان در صدر اسلام و سير تشيع، محمد محمدى اشتهاردى تهران 1371ش.
بحارالانوار الجامعة لدرر الاخبار، علامه محمد باقر مجلسى م 1110ق، بيروت.
بهجةالآمال فى شرح زبدة المقال، ملا على عليارى تبريزى م 1327ق، تهران
1371ش.
بين يدى رسول الاعظم(ص)، محمد بحرالعلوم، 2 جلد بيروت، 1392ق.
پيامبر(ص)، زين العابدين رهنما، چاپ نوزدهم، تهران، 1345ش.
پيغمبر(ص) و ياران، محمد على عالمى، 5 جلدى قم 1386ق.
تاريخ اليعقوبى، احمد بن ابى يعقوب م 284ق، بيروت، 1379ق.
تاريخ الخلفاء، جلالالدين، عبدالرحمن بن ابوبكر سيوطى م 911ق، مصر 1371ق.
تاريخ الامم و الملوك، ابوجعفر محمد بن جرير طبرى م 310ق، 6 جلد بيروت.
تاريخ پيامبر اسلام، دكتر محمد ابراهيم آيتى، چاپ چهارم، دانشگاه تهران،
1366ش.
ترجمه و شرح نهجالبلاغه، على نقى فيضالاسلام، تهران.
تفسير فرات الكوفى، فرات بن ابراهيم بن فرات كوفى، قرن سوم هجرى، نجف.
تفسير نور الثقلين، عبد على بن جمعه عروسى حويزى م 1112ق، قم 1413ق.
التنبيه و الاشراف، ابوالحسن بن على بن حسين المسعودى م 345ق، قاهره 1357ق.
الاحتجاج، احمد بن على بن ابى طالب طبرسى، قرن 6ق، 2جلد، نجف 1386ق.
حدود العالم من المشرق الى المغرب، مؤلف ناشناخته، تهران، 1403ق.
حلية الاولياء و طبقات الاصفياء، ابونعيم، احمد بن عبدالله الاصبهانى م
430ق، قم 1387ق.
حياة الصحابة، محمد بن يوسف الكاندهلوى، 3 جلدى بيروت.
الاخبار الطوال، ابو حنيفة احمد بن داود دينورى م 281ق، بغداد، افست.
الاختصاص، محمد بن محمد بن نعمان عكبرى، المفيد م 276ق، قم.
خدمات متقابل اسلام وايران، استاد شهيد مرتضى مطهرى شهادت 1358ش، تهران
1349ش، قطع جيبى.
الدر المنثور فى التفسير بالماثور، جلال الدين سيوطى م 911ق، بيروت.
الدرجات الرفيعة فى طبقات الشيعه، سيد على خان مدنى شيرازى م 1120ق، قم،
1397ق.
دلائل الامامة، محمد بن جريربن رستم طبرى امامى، قرن چهارم هجرى، قم 1413ق.
ديباچهاى بر رهبرى، دكتر محمد حسن، ناصرالدين صاحب الزمانى، تهران 1348ش.
ديوان اميرالمؤمنين(ع)، ترجمه: استاد مصطفى زمانى م 1369ش، قم 1369ش.
ديوان حافظ، خواجه شمسالدين محمد حافظ شيرازى، چاب پنجم، حافظ نوين، 1373ش.
الذريعة الى تصانيف الشيعة، علامه شيح محمد محسن، آقا بزرگ طهرانى م 1389ق،
قم،28 جلدى.
رجال النجاشى، احمد بن على بن عياش نجاشى م 450ق، قم، مكتبة الداورى.
روانشناسى رشد، على اكبر شعارى نژاد، چاپ دهم، تهران، 1372ش.
روزبه، يا سلمان محمدى(ص)، على مهاجرانى، تهران 1351ش.
الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، ابن عبدالبر نمرى قرطبى م 463ق، در حاشيه
الاصابه، بيروت،1328ق.
سفينة البحار و مدينة الحكم و الآثار، عباس بن محمد رضا القمى، م 1395،
2جلدتهران.
سلمان الفارسى، شيخ عبدالله سبيتى، چاب سوم، بيروت، 1977م.
سلمان پاك، لوئى ماسينيون فرانسوى، ترجمه: دكتر على شريعتى، تهران 1343ش.
سلمان فارسى، احمد صادقى اردستانى، تهران 1348ش.
السيرة النبوية، عبدالملك بن هشام حميرى م 218ق، مصر، 1355ق.
الاصابة فى تمييز الصحابه، احمد بن على بن حجر عسقلانى م 852ق، بيروت،
1328ق.
شرح نهجالبلاغة، عزالدين، ابوحامد هبةالله، ابن ابى الحديد م 655ق، 20جلد
مصر.
الشيعة و فنون الاسلام، سيد حسن صدر م 1354ق، صيدا، 1331ق.
صحيح مسلم، مسلم بن حجاج قشيرى نيشابورى م 261ق، 5جلد مصر.
علل الشرائع، محمد بن على بن حسين بن موسى بابويه قمى م 381ق، نجف، 1385ق.
الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، علامه عبدالحسين امينى م 1390ق، تهران،
1396ق.
الغيبة، ابوجعفر محمد بن حسن طوسى م 460ق، قم.
فتاوى صحابى كبير سلمان فارسى، شيخ خليل كمرهاى م 1362ش، تهران، 1351ش.
فتوح البلدان، احمد بن يحيى بن جابر بلاذرى، ترجمه: دكتر محمد توكل، تهران،
1337ش.
فرحة الغرى، غياث الدين، سيد عبدالكريم بن طاوس م 693ق، افست قم.
فرهنگ عميد، تاريخ و جغرافيا، حسن عميد، تهران 1346ش.
فرهنگ فارسى، دكتر محمد معين، 6جلد، چاپ چهارم، تهران، 1360ش.
فرهنگ فرق اسلامى، دكتر محمد جواد مشكور م 1374ش، مشهد، 1368ش.
الفهرست، ابوجعفر، محمد بن حسن طوسى م 460ق، قم.
قاموس الرجال، علامه شيخ محمد تقى تسترى م 1374ش، قم، 1379ق.
الكافى (اصول وفروع وروضه)، محمد بن يعقوب كلينى م 329، تهران.
كتاب الاوائل، محمد مقدس اصفهانى م 1378ق، اصفهان، 1381ق.
كنزالعمال، علاءالدين متقى هندى م 975ق، 16 جلد بيروت، 1405ق.
الكنى و الالقاب، عباس بن محمد رضا القمى، م 1395ق، 3جلد نجف، 1376ق.
لغتنامه دهخدا، علامه على اكبر دهخدا، 50 جلد، تهران.
متن كامل ديوان شيخ اجل سعدى، تصحيح دكتر مظاهر مصفا م 695ق، تهران، 1340ش.
مثنوى معنوى، جلالالدين محمد بلخى م 672ق، تهران، خط ميرخانى.
مجمعالبيان فى تفسير القرآن، فضل بن حسن طبرسى م 548ق، تهران.
مروج الذهب ومعادن الجواهر، على بن حسين بن على المسعودى م 346ق، بيروت،
1385ق.
الامامة والسياسة، محمد بن عبدالله بن مسلم دينورى م 276ق، مصر، 1388ق.
المعارف، ابن قتيبه دينورى، م 276ق، بيروت، 1390ق.
معالم العلماء، محمد بن على بن شهرآشوب مازندرانى م 588ق، نجف، 1380ق.
مقتضب الاثر، احمد بن محمد بن عبيدالله بن عياش م 401ق، قم.
مكاتيب الرسول، على بن حسينعلى الاحمدى الميانجى، چاپ سوم، 1363ش، قم.
مكارم الاخلاق، حسن بن فضل طبرسى، م قرن چهارمق، بيروت، 1392ق.
من لا يحضره الفقيه، محمد بن على بن بابويه قمى م 381ق، 4 جلد تهران.
مناقب آل ابى طالب، محمد بن على بن شهرآشوب م 588ق، 4 جلد قم.
المناقب للخوارزمى، الحافظ موفق بن احمد الحنفى م 568ق، تهران.
ناسخ التواريخ خلفاء، ميرزا محمد تقى لسان الملك سپهر م 1297ق، تهران،
1385ق.
نفس الرحمن فى فضائل سلمان، ميرزا حسين بن محمد تقى النورى، تحقيق جواد
قيومىم 1320ق، تهران، 1411ق.
نهجالبلاغه، دكتر صبحى صالح، بيروت، 1387ق.
آثار ديگر مؤلف
الف: عقايد و احكام
- آشنايى با خداى جهان ...چاپ سوم.
- آيين نامه حج ...چاپ دوم.
- در جهت وحدت امت اسلامى ...چاپ دوم.
- زندان در اسلام ...چاپ دوم.
- عبادت در اسلام ...چاپ اول.
- كشيش تازه مسلمان ...چاپ اول.
- مناجات و نغمههاى توحيد ...چاپ اول.
- جلوههاى نماز در قرآن و حديث ...چاپ دوم.
- الجعفريات (تصحيح) ...چاپ اول.
- قربالاسناد (تصحيح) ...چاپ اول.
ب: اخلاق و مسايل تربيتى
- اخلاق خانواده، ج 1 ...چاپ هشتم.
- اخلاق خانواده، ج 2 ...چاپ دوم.
- اخلاق خانواده، ج 3 ...چاپ سوم.
- اخلاق زن و شوهر و تنظيم خانواده ...چاپ سوم.
- اخلاق زندگى ...چاپ اول.
- اخلاق و روابط اجتماعى ...چاپ اول.
- اسلام و مسايل جنسى و زناشويى ...چاپ دهم.
- پانصد حديث اعتقادى و اخلاقى ...چاپ چهارم.
- جاهليت از ديدگاه قرآن و نهجالبلاغه ...چاپ اول.
- داستانهاى كودكى مردان بزرگ ...چاپ دوم.
- داستانهاى كودكى بزرگان تاريخ 5 جلد ...چاپ دوم.
- راه جوان ماندن با غذا و دواهاى گياهى ...چاپ سوم.
- روشهاى تبليغ و سخنرانى ...چاپ دوم.
- شخصيت زن مسلمان ...چاپ دوم.
- شيعه على(ع) ...چاپ اول.
- صفات مؤمن راستين ...چاپ اول.
- صفات شهيد ...چاپ اول.
ج : تاريخ و يادنامهها
- بانوى شجاع، زينب كبرى(س) ...چاپ سوم.
- حضرت محمد(ص) و خديجه(س) ... چاپ اول.
- درسى از مكتب حسين(ع) ...چاپ دهم.
- زنان دانشمند و راوى حديث ...چاپ اول.
- زندگانى امام جواد(ع) ... چاپ اول.
- زندگانى حضرت ابوالفضل(ع) ...چاپ سوم.
- زندگانى حضرت عبدالعظيم(ع) ...چاپ دوم.
- زندگينامه شهيد محمد منتظرى ...چاپ دوم.
- زينب قهرمان دختر على(ع) ...چاپ سوم.
- سخنان على بن الحسين(ع) ...چاپ اول.
- فاطمه(س) الگوى زن مسلمان ...چاپ سوم.
- فاطمه دختر امام حسين(ع) ...چاپ اول.
- فرزندان موسى بن جعفر(ع) و آقا على عباس ...چاپ اول.
- مستضعفين زمين ...چاپ دوم.
- ميثم تمار بر چوبه دار ...چاپ پنجم.
- نهضت امام حسين(ع) و قيام توابين ...چاپ اول.
- يادنامه شهيد آيةالله سعيدى ...چاپ اول.
د : مسايل اقتصادى و مالى و ادبى
- توازن ثروت در حكومت اسلامى ... چاپ دوم.
- طرحهايى از اقتصاد اسلامى ...چاپ ششم.
- مبانى اقتصادى ضد استكبارى ...چاپ اول.
- نقش ثروت در پيشرفت اسلام ...چاپ هشتم.
- مشاعره جديد ...چاپ دوم.
1. ان عملك ليس لك بطعمة، ولكن فى عنقك امانة، نهجالبلاغه دكتر صبحى صالح،
نامه 5، ص 466.
2. سيد عباس حسينى جوهرى.
3. حلية الاولياء، ج ، ص 198، فتاوى صحابى كبير سلمان، ص 610، شرح نهج
البلاغه ابن ابى الحديد،ج18 ، ص 35، سفينة البحار، ج 1، ص 647.
4. حلية الاولياء، ج 1، ص 195، الدرجات الرفيعة، ص 219، فتاوى صحابى كبير
سلمان، ص 222،الاحتجاج، ج 1، ص 151.
5. حلية الاولياء، ج 1، ص 195، الدرجات الرفيعة، ص 219، فتاوى صحابى كبير
سلمان، ص 222،الاحتجاج، ج 1، ص 151.
6. اسد الغابه، ج 2، ص 378.
7. فتاوى صحابى كبير سلمان، ص 65.
8. جامع الرواة، ج 1، ص 324.
9. فتاوى صحابى كبير سلمان، ص 224، بحار الانوار، ج 22، ص 384.
10. حلية الاولياء، ج 1، ص 197 - 207.
11. تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 159.
12. تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 159.
13. تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 159، المعارف، ص 79.
14. مروج الذهب، ج 2، ص 346، تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 159.
15. تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 178.
16. تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 178 - 182.
17. تجلى امامت، ص 385، الاصناف فى العصر العباسى، ص 184.
18. بحار الانوار، ج 22، ص 374، نفس الرحمن، ص 607.
19. نفس الرحمن، ص 618، من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 339.
20. مروج الذهب، ج 2، ص 252.
21. قاموس الرجال، ج 4، ص 433.
22. نفس الرحمن، ص 617.
23. نفس الرحمن، ص 605، الخرائج و الجرائح، ص 85.
24. نفس الرحمن، ص 606، بحار الانوار، ج 22، ص 373.
25. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 339.
26. نفس الرحمن، ص 619.
27. تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 178.
28. اسد الغابة، ج 2، ص 332، الاستيعاب، ج 2، ص 61، شرح نهج البلاغه ابن ابى
الحديد، ج 18، ص 36.
29. وقايع الشهور، ص 48.
30. الغيبة، ص 79.
31. نفس الرحمن، ص 649.
32. نفس الرحمن، ص 650.
33. نفس الرحمن، ص 650، مجمع البحرين، ص 309 - فرس.
34. نفس الرحمن، ص 650.
35. سلمان الفارسى، ص 136.
36. سلمان الفارسى، ص 136.
37. نفس الرحمن، ص 650.
38. رجوع شود به: سلمان پاك، ص 105 - 118.
39. سوره عنكبوت، آيه 14.
40. كمال الدين، ج 1، ص 202.
41. تاريخ الامم و الملوك، ج 1، ص 160.
42. مروج الذهب، ج 1، ص 49 - 57.
43. مروج الذهب، ج 1، ص 49 - 57.
44. ترجمه تاريخ طبرى، ج 1 ص 807.
45. الغيبة، ص 79 - 88.
46. فتاوى صحابى كبير سلمان، ص 647، الاشارات و التنبيهات، ج 3، ص 364،
ترجمه قديمالاشارات والتنبيهات، ص 173.
47. سفينة البحار، ج 1، ص 646.
48. الاستيعاب، ج 2، ص 61.
49. الدرجات الرفيعة، ص 208.
50. الدرجات الرفيعة، ص 219.
51. بحار الانوار، ج 22، ص 373.
52. الدرجات الرفيعة، ص 219، مجمع الزوائد، ج 9، ص 344، قاموس الرجال، ج 4،
ص 418، فتاوىصحابى كبير سلمان، ص 223، حلية الاولياء، ج 1، ص 208.
53. بحار الانوار، ج 22، ص 368، نفس الرحمن، ص 607.
54. بحار الانوار، ج 22، ص 373، مناقب آل ابى طالب، ج 2، ص 131، الدرجات
الرفيعة، ص 219، نفسالرحمن، ص 606.
55. طبق برخى از اخبار: سلمان لبخندى زد و خواستبنشيند... بحار الانوار، ج
22، ص 384.
56. بحار الانوار، ج 22، ص 373.
57. فتاوى صحابى كبير سلمان، ص 647، بحارالانوار، ج 22، ص 368.
58. بحار الانوار، ج 22، ص 373.
59. فتاوى صحابى كبير سلمان، ص 647.
60. بحار الانوار، ج 27، ص 288.
61. بحار الانوار، ج 2، ص 282.
62. بحار الانوار، ج 6، ص 160.
63. ديوان اميرالمؤمنين، على بن ابى طالب(ع)، ص 354، ترجمه مرحوم استاد
مصطفى زمانى.
64. سوره نمل، آيه 40.
65. بحار الانوار، ج 6، ص 162.
66. الغدير، ج 5، ص 14 و 15، الدرجات الرفيعة، ص 220، فتاوى صحابى كبير
سلمان، ص224، نفسالرحمن، ص 637.
67. نفس الرحمن، ص 545.
68. سفينة البحار، ج 1، ص 237.
69. فرق الشيعه، ص 32 - 34، فرهنگ فرق اسلامى، ص 147.
70. فتاوى صحابى كبير سلمان، ص 610.
71. فرهنگ عميد، تاريخ و جغرافيا، ص 824.
72. تاريخ بغداد، ج 1، ص 164.
73. تاريخ بغداد، ج 6، ص 378.
74. فرهنگ عميد، تاريخ و جغرافيا، ص 394.
75. الغدير، ج 5، ص 184، تاريخ بغداد، ج 1، ص 163.
76. فرهنگ عميد، تاريخ و جغرافيا، ص 60.
77. الغدير، ج 5، ص 184.
78. فرهنگ عميد، تاريخ و جغرافيا، ص 949 - 688.
79. فرهنگ عميد، تاريخ و جغرافيا، ص 949 - 688.
80. عجايب المخلوقات، ج 2، ص 302.
81. فتاوى صحابى كبير سلمان، ص 611.
82. التهذيب، ج 6، ص 118.
83. مصباح الزائر و جناح المسافر، ص 261 - 263.
84. بحار الانوار، ج 99، ص 287 - 294.
85. نفس الرحمن فى فضائل سلمان، ص 637 - 641.
86. اسد الغابة، ج 1، ص 391.
87. سفينة البحار، ج 1، ص 568، چاپ آستان قدس رضوى.
88. مفاتيح الجنان، ص 887.
89. اسدالغابة، ج 1، ص 392.
90. مفاتيح الجنان، ص 887.