مقدمه
حضرت حمزه، عموى پيامبر (صلى الله عليه وآله) ، از شخصيت هاى بزرگ در تاريخ اسلام
است، كه در دفاع از اسلام تا پاى جان ايستاد و آنگاه كه توحيد در مقابل شرك و
خداپرستى در برابر بت پرستى قرار گرفت و رسول الله نياز به ياران صديق و حاميان
مخلص داشت، به يارى آن حضرت شتافت.
او در جنگ اُحد، در سخت ترين و خطرناك ترين وضعيت، كه
حتى بعضى از ياران نزديك پيامبر ميدان نبرد را ترك كرده، به قلّه هاى كوه ها و پشت
سنگ ها پناه مى بردند، دليرانه مقاومت كرد و با سپر قرار دادن خويش و نبرد با دو
شمشير، از رسول خدا دفاع كرد و حملات پياپى دشمن را، كه متوجه جان پيامبر بود، درهم
شكست و سر انجام با فجيع ترين وضع به شهادتش رساندند و در تاريخ به عنوان يكى از
بزرگترين سرداران و مجاهدان شجاع و با اخلاص و از مدافعان و شهداى نامى اسلام و
به صورت عالى ترين الگو و سرمشق متجلّى گرديد و مدال پرافتخار «سيد الشهدا» از سوى
رسول الله (صلى الله عليه وآله)
نصيبش شد و لقب زيباى «اسدالله» و «اسدالرسول» را به خود اختصاص داد.
به جهت ترغيب و تشويق پيامبر (صلى الله عليه وآله) به زيارت مزار وى، قبرستان احد در
طول تاريخ مورد توجه مسلمانان قرار گرفت و همگان زيارت او را; مانند زيارت
پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) بر
خود لازم دانستند و در ساختن حرم و گنبد و بارگاه بر روى قبر او، مانند حرم پيامبر (صلى الله عليه وآله) و ائمه(عليهم
السلام) به همديگر سبقت مى جستند و از اين رو قبر
شريف آن بزرگوار داراى مجموعه اى از حرم و رواق و گنبد و بارگاه بود كه قدمت و
پيشينه آن، به قرنهاى اول اسلام مى رسيد ولى نزديك به يكصد سال قبل، اين حرم شريف،
مانند ساير بقاع و حرمها در مدينه و مكه، بهوسيله وهابيان تخريب گرديد و اكنون از
اين بقعه پاك، بجز يك قبر خاكى و ساده باقى نيست.
حذف فرهنگى:
مجاهدات، فداكاريها و حضور حماسى حضرت حمزه در صحنه هاى
جنگ، حمايت و دفاع او از مقام شامخ نبوت در سال هاى نخست بعثت و پس از هجرت و نيز
شهادت شجاعانه و مظلومانه اش ايجاب مى كرد كه در تاريخ همواره از او ياد شود و
همگان از فضايل و معرفى شخصيتش بنويسند تا به صورت بزرگترين و زيباترين الگو و
سرمشق در منابع اسلامى شناخته شود و در رأس شخصيتهاى اسلامى; از اقوام، عشيره و
صحابه پيامبر (صلى الله عليه وآله) قرار
گيرد، ليكن با تأسف بايد گفت: دشمنان براى تخريب شخصيت آن بزرگوار، به ابزار فرهنگى
متوسل شده، كوشيدند با ذكر نكردن اوصاف و فضايل وى، و ساختن داستانها و افسانه هاى
دروغين شخصيت او را كم رنگ كنند.
مراجعه به منابع حديثى و مجموعه هاى اوّليه اهل سنت،
نشانگر اين است كه خلفاى اموى، همان سعى و تلاشى راكه در كم رنگ كردن شخصيت
اميرمؤمنان، على (عليه السلام)
و تحقير ابوطالب و عقيل به كار برده اند، به علل و انگيزه هاى خاصى، درباره حضرت
حمزه عميق تر و در حذف شخصيت او قوى تر عمل كرده اند.
و بدينگونه، با اين مظلوم تاريخ و حديث آشنا مى شويم كه
نه تنها شخصيتش در حدّ شخصيت ساختگى دشمنان درجه يك اسلام، سردمداران كفر و الحاد و
سلسله جنبانان بدر و اُحد معرفى نگرديده، بلكه براى موهون و مشوّه ساختن او، مطالب
ناروا و نابجايى، كه دون شأن و مقام هر مسلمان است، به ساحت مقدّسش نسبت داده اند
كه متأسفانه گهگاهى به تأليفات خودى ها نيز راه يافته است!
اين نوع بينش و حق كشى براى ما، هم تكليف آور است و هم
مشكل زا !
تكليف آور از اين رو كه اين عملكرد، ما را موظف مى سازد
براى دفاع از مظلومى به پا خيزيم و در كنار زدن پرده هاى تعصب و زدودن غبارهاى
ضخيم، كه قرنها بر آن گذشته است، تلاش كنيم و آن چهره تابناك و مظلوم را از پشت
ابرهاى تيره و تار به جامعه اسلامى مان بنمايانيم.
و اما مشكل زا است; از آن رو كه اين حركت موجب شده است
حقايق فراوانى در معرفى شخصيت آن حضرت، از دسترس خارج و در لابلاى حوادث تاريخى دفن شود و طبعاً در
به دست آوردن بقاياى ناچيز هم با مشكل مواجه گرديم و در نيل به مطلبى به جاى مراجعه
به مظان و جايگاه خود، به منابع ديگر و فصول مختلف مراجعه كنيم.
ولى در عين حال مى توان با مراجعه به متون تفسيرى و
حديثى و تاريخى، به مطالب ارزشمند و به جا مانده درباره آن حضرت دست يافت كه
خوانندگان ارجمند را با بخشى از فضايل آن بزرگوار آشنا و راه را براى كسانى كه فرصت
پى گيرى و تحقيق بيشترى در اين زمينه دارند، هموار مى سازد.
با اين مقدمه لازم است در اين مختصر پنج موضوع به ترتيب
زير مورد بحث و بررسى قرار گيرد:
1 . حضرت حمزه از ديدگاه
قرآن
2 . حضرت حمزه در كلام
رسول الله (صلى الله عليه وآله)
و ائمه هدى (عليهم السلام)
3 . حضرت حمزه در جنگ ها
4 . تلاش فرهنگى در مخدوش
كردن شخصيت حضرت حمزه
5 . حرم حضرت حمزه در بستر
تاريخ
از خداوند منان مسألت دارم كه ما را در اين هدف يارى
رساند و هدايت كند و اين تلاش ناچيز را از ما بپذيرد و ثواب آن را به روح والدين
گرامى ام واصل فرمايد، بحقّ محمّد و أوليائه (عليهم
السلام)
قم ـ محمد صادق نجمى، فروردين
ماه 1383
نگاهى كوتاه به دوران زندگى حضرت حمزه (عليه السلام)
حمزة بن عبدالمطّلب، ملقّب به «سيدالشهدا»، «اسدالله» و «اسدالرسول»
و كنيه اش ابوعماره و ابو يعلى است. مادرش هاله دختر «وهب» و دختر عموى آمنه بنت
وهب، مادر پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) است.
حضرت حمزه عموى پيامبر و برادر رضاعى او
است; زيرا هر دو از پستان مادرى به نام ثُوَيْبه شير
خورده اند.
حضرت حمزه، بنا به نظريه مشهور، دو سال از پيامبر (صلى الله عليه وآله) بزرگتر بود و طبق گفته مورّخان مشهور و نامى، او در سال دوم
بعثت، اسلام را پذيرفت.
به گفته ابن اثير و گروهى از مورّخان، چون حضرت
حمزه ايمان خويش را اظهار كرد، سران قريش فهميدند كه پيامبر، از اين پس، نيرومند
شده و اسلام داراى مدافع
قوى گرديده است و با گرويدن وى به اسلام، از طرحها و
نقشه هاى زيادى كه بر ضدّ اسلام و مسلمانان ترسيم كرده
بودند، منصرف شدند.
حضرت حمزه همزمان با هجرت پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) ، به مدينه هجرت كرد و در صف مهاجرانِ نخستين قرار گرفت. او
اولين فرمانده و پرچمدار اسلام است كه از سوى رسول الله در رأس گروهى از مسلمانان
براى پاسخ گويى به حمله مشركان، به محلّى به نام «سيف البحر» اعزام گرديد.
در جنگهاى متعدّد ديگر; مانند بدر و اُحُد شركت كرد
و در جنگ بدر، در معرض امتحانى سخت قرار گرفت و از سران قريش چند نفر; از جمله
شيبة بن ربيعه و طُعَيمة
ابن عدى را به دست خود به هلاكت رسانيد و در قتل يكى ديگر از مشركان نامى; يعنى
«عتبة بن ربيعه» با اميرمؤمنان(عليه السلام) شركت جست.
شجاعت حضرت حمزه در جنگ ها، زبانرد خاص و عام و مورد تأييد دوست و
دشمن است ولذا در جنگ بدر و اُحُد وى با دو دست و با دو شمشير مى جنگيد!
حضرت حمزه در ميدان جنگ با نصب كردن «پرِ شترمرغى» به كلاهخود خويش،
از ديگر فرماندهان و جنگجويان مشخص و برجسته بود و به همين جهت در جنگ بدر يكى از
سران دشمن پس از آنكه به اسارت مسلمانان در آمد و چشمش به حمزه افتاد، پرسيد: اين
كيست؟ گفتند: حمزة بن عبدالمطّلب. وى با تعجب گفت «ذاكَ
الَّذِي فَعَلَ بِنا الأفاعِيل» او بود كه صفوف ما را تار و مار كرد و ما را
به روز سياه نشاند!
حضرت حمزه در سال سوم هجرت، در جنگ اُحد، پس از كشتن سى و يك تن از سران دشمن، به مقام ارجمند
شهادت نايل گرديد.
نگاهى از افق ديگر
خداوند متعال، مجد و شرفِ نسب، توأم با عزّتِ
ايمان و دفاع از حريم اسلام را براى حضرت حمزه برگزيد; زيرا او فرزند بزرگترين
شخصيت جزيرة العرب
و رييس مكّه و قريش; يعنى عبدالمطّلب(1) بن هاشم بن
عبدمناف بن قصىّ است. آرى، نسب حمزه، نسب خاتمِ
پيامبران است.
حمزه سيدالشهدا هم شريف است هم شرافت و كرامت را از پدر و اجداد
خويش به ارث برده است. مادر حمزه، دختر عموى «آمنه» مادر رسول الله است و او از طرف
مادر نيز داراى نسبى است والا و شريف كه پيامبر خاتم نشأت گرفته از همان نسب والا و
خاندان اصيل است.
شرافتى ديگر براى حمزه:
او هم عموى رسول الله(صلى الله عليه وآله)
است، هم برادر رضاعى اش و پيامبر در ميان او و زيدبن حارثه(2)
پيمان اخوّت بست.
حمزه سيدالشهدا، از جهات متعدد بر ديگران برترى يافت و صفات عالى و
اخلاق حسنه را از آن شجره اصيل و خاندان شريف به ارث برد.
او در ايمان، از سابقين در اسلام است و آنگاه به پيامبر ايمان
آوردكه تنها يكسال و اندى از بعثت آن حضرت مى گذشت و تعداد مسلمانان از سى و نه مرد
و بيست و سه زن تجاوز نمى كرد و آن روز اسلام داراى هيچ نفع مادى و دنيوى نبود.
هرچه در باره اسلام پيش بينى مى شد فشار وشكنجه بود و تحمل استهزا وآزار مشركان،
ولى حمزه(عليه السلام) درمقابل اين آزارها و
شكنجه ها، به چيزى جز براى احياى حق ودفاع ازحريم اسلام نمى انديشيد.
} ... يَبْتَغُونَ فَضْلا
مِنْ اللهِ وَ رِضْوَاناً ...{ .(3)
حمزه پيش از اسلام:
حضرت حمزه علاوه بر خويشاوندى نزديك با پيامبر ـ كه عموى آن حضرت
بود ـ براى آن حضرت، دوستى صميمى و رفيقى شفيق و برادرى دلسوز و مهربان به شمار مى آمد; زيرا وقتى پيامبر خدا متولّد شد، عبدالمطّلب بانويى به نام
«ثُوَيبه» را احضار كرد و به وى دستور داد، همانگونه كه به حمزه شير داده، به محمّد
نيز شير دهد و بدينگونه آن دو، با هم برادر رضاعى شدند.
حمزه و محمّد دوران طفوليت را در خانه شيبة الحمد، عبدالمطّلب سپرى
كردند و در ميان اين دو طفل الفت
و صميميّت عميق حاكم گرديد و محمّد(صلى الله عليه وآله) در
اين دوران
و دورانهاى بعد، به حمزه، نه تنها به عنوان عمو و عضوى
از اعضاى خانواده عبدالمطّلب، بلكه به ديده برادرى كه
گويا از يك پدر و مادر متولّد شده اند مى نگريست; زيرا
پيامبر كه در دوران جنينى، پدر را از دست داده بود مانند حمزه
تحت كفالت و قيموميّت عبدالمطّلب قرار گرفت و از اين پس
محمّد و حمزه در زير يك سقف و در كنار يك سفره و به
صورت دو عضو و دو برادر در يك خانواده زندگى را ادامه
دادند. اخوّت رضاعى، قرابت ذاتى، هم سن بودن، در كنار هم
زيستن و برخوردارى يكسان از عواطف عبدالمطّلب و ...
عواملى بود كه علاقه و الفت آنها را نسبت به هم، روز به روز
عميق تر و صميميت متقابل در ميان آنها را براى هميشه پى ريزى كرد.
در ازدواج پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله)
وقتى پيامبر(صلى الله عليه وآله)
قدم به بيست و پنج سالگى گذاشت، و تصميم گرفت با «خديجه بنت خويلد»، آن بانوى عاقله
ازدواج كند، حمزه به همراه برادرش ابوطالب(4)
به سوى خانه «خويلد» حركت مى كند و در اين وصلت مبارك و ازدواج تاريخى، نقش
خواستگارى را به عهده مى گيرد و در ايجاد شجره طيّبه اى كه حاصل ازدواج رسول الله
با خديجه است، گامهاى اوّليه را برمى دارد.
حضرت حمزه از ديدگاه قرآن
درقرآن كريم چون به آياتى مانندآيه شريفه } وَالَّذِينَ
آمَنُوا وَهاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا
أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ{(5)
مى رسيم، حمزة بن عبد المطّلب را در رأس اين مؤمنان و در قلّه ايمان مى بينيم:
ايمان آوردن در وضعيت سخت، يارى كردن و پناه دادن به رسول الله در
مقابل دشمنان، آنگاه كه همه مشركان و دشمنان بر ضدّ او بسيج شده بودند، هجرت و جهاد
در راه خدا است.
و باز چون به آيه شريفه } ...لا
يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِكَ
أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا...{(6)
مى رسيم، حضرت حمزه را در اوّل اين صف از مؤمنان مى بينيم كه قبل از فتح، جان خويش را در طبق اخلاص گذاشت و
با دشمنان به قتال و جهاد پرداخت و به خيل نخستين شهداى اسلام پيوست; قتال و شهادتى
كه به مُثله و قطعه قطعه شدن اعضاى بدنش منجر شد و علفهاى بيابان بر پيكر خونينش
كفن گرديد.
و آيات متعدد ديگرى كه حمزه، سيدالشهدا(عليه
السلام) ، مصداق روشن و نمودار بارزى از اين آيات است.
در قرآن كريم، آيات متعدّدِ ديگرى نيز وجود دارد كه طبق نظريه
مفسران و محدثان و بر اساس مضمون روايات از ائمه هدى(عليهم
السلام) ، به خصوص درباره حضرت حمزه نازل و يا درباره او تأويل شده است و
خداوند سبحان در اين سند آسمانى و از طريق وحى بر ايمان و پايدارى او در دفاع از
اسلام، مهر تأييد زده و استقبال او از شهادت در راه خدا را ستوده است كه در اين
زمينه به نقل شش آيه بسنده مى كنيم:
1 ـ { هذانِ
خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ
مِنْ نار يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِيمُ{(7)
«اينان دو گروهند كه در باره پروردگارشان به مخاصمه و جدال
پرداختند; كسانى كه كافر شدند، لباسهايى از آتش براى آنها بريده شده و مايع سوزان و
جوشان بر سرشان ريخته مى شود.»
در صحيح بخارى(8) و صحيح مسلم(9)
و سنن ترمذى(10) و ابن ماجه(11)
و منابع ديگر از اهل سنت و شيعه(12) آمده است كه
حضرت ابوذر(رحمه الله) گفت: اين آيه در باره دو
گروه; گروهى حامى و مدافع سرسخت اسلام و گروه ديگر دشمن كينه توز و سرسخت اسلام
نازل گرديده است; گروه اوّل اميرمؤمنان، حمزه و عبيده(13)
و گروه دوم وليد، عتبه و شيبه از سران قريش مى باشند
كه در جنگ بدر برابر هم قرار گرفتند.
در تفسير فرات كوفى، نزول آيه شريفه را از طريق سُدىّ، از پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) نقل و اضافه مى كند كه پيامبر پس از نزول اين آيه فرمود:
«هؤُلاءِ الثلاثةُ يَومَ الْقِيامة كَواسطة
الْقلادة فِي الْمُؤمنين و هؤلاءِ الثلاثة كَواسطة القلادة في الكُفّار».(14)
«در روز قيامت اين سه تن، در ميان مؤمنان، مانند مهره درشت
گردن بند، خواهند درخشيد; همانگونه كه اين سه تن ديگر، در ميان كفّار و مشركين مانند مهره درشت
گردن بند خواهند بود.»
2ـ { مِنْ
الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ
قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلا{.(15)
«در ميان مؤمنان، مردانى هستندكه بر عهد و پيمانى كه با خدا
بسته اند، صادقانه ايستاده اند; بعضى پيمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت
شهادت نوشيدند) و گروهى ديگر در انتظارند و هرگز تغيير و تبديلى در عهد و پيمان خود
ندادند.»
در تفسيرقمى است كه ابن ابى الجارود، از امام باقر(عليه
السلام) نقل مى كند: اين آيه در باره حمزه، جعفر و على(عليهم
السلام) نازل گرديده است. منظور از «مَنْ قَضَى
نَحْبَهُ» حمزه و جعفر و منظور از «مَنْ يَنْتَظِرُ»
على بن ابى طالب است.(16)
ابن حجرِ مكى گويد: اميرمؤمنان(عليه
السلام) در كوفه بر فراز منبر بود كه از ايشان درباره اين آيه پرسيدند. حضرت
فرمود: «أللّهمَّ غُفْراً» . اين آيه در باره من و
عمويم حمزه و پسر عمويم عُبيده نازل شده است كه عبيده در بدر و حمزه در اُحد به
شهادت رسيدند و اما من منتظر شقى ترين اين امّتم تا محاسنم را از خون سرم خضاب كند.
اين پيمانى است كه حبيبم ابوالقاسم(صلى الله عليه وآله)
از آن خبر داد.(17)
3 ـ { أَمْ
نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي
الاَْرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ{.(18)
«آيا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند،
همچون مفسدان در زمين قرار دهيم يا پرهيزكاران را همچون كافران؟!»
در تفسير فرات كوفى، از ابن عباس نقل مى كند كه اين آيه در باره سه تن از مؤمنان
متقى، كه عمل صالح انجام داده بودند; على بن ابى طالب، حمزه و عبيده و سه نفر مشرك
مفسد; عتبه، شيبه و وليدبن عتبه نازل گرديده است. ابن عباس مى افزايد: اين دو گروه
بودند كه در جنگ بدر با هم به مبارزه برخاستند; على(عليه
السلام) وليد را كشت، حمزه عتبه را و عبيده شيبه را.(19)
4 ـ { يَا
أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ{(20)
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد و با
صادقان باشيد.»
مرحوم طبرسى در باره مصداق «صادقين» كه در اين آيه شريفه آمده است،
چند احتمال ذكر كرده، مى گويد: و گفته شده كه منظور از صادقين در اين آيه، همان
افرادى هستند كه خداوند در آيه ديگر از آنها ياد كرده و فرموده است:
} رِجَالٌ صَدَقُوا مَا
عَاهَدُوا اللهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ...{ ;
يعنى حمزة بن عبدالمطّلب و جعفربن ابى طالب و «وَ مِنْهُم
مَنْ يَنْتَظِرُ» ، يعنى على بن ابى طالب(عليه
السلام) .(21)
5 ـ { وَمَنْ
يُطِعِ اللهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِمْ
مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِينَ وَ حَسُنَ
أُولئِكَ رَفِيق} .(22)
«و كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند (در روز رستاخيز) همنشين كسانى
خواهد بود كه خدا نعمت خود را بر آنان تمام كرد; از پيامبران و صدّيقان و شهدا و
صالحان، و آنها رفيق هاى خوبى هستند.»
شيخ طوسى از انس بن مالك نقل مى كند كه روزى با پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) نماز صبح را به جاى آورديم، آن حضرت پس از نماز، رو به ما
نشست، من عرض كردم: اى فرستاده خدا، اگر صلاح بدانيد تفسير اين آيه
} ...وَمَنْ يُطِعِ اللهَ...{
را بيان كنيد.
پيامبر فرمود: مصداق «نَبِيِّينَ» من هستم و مصداق
«صِدِّيقِينَ»
برادرم على است و مصداق «شُهَداء»
عمويم حمزه و اما مصداق «صالِحِين» دخترم
فاطمه و دو فرزندش حسن و حسين مى باشند.(23)
6 ـ { مَنْ
كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللهِ لَ آت وَ هُوَ السَّمِيعُ
الْعَلِيمُ * وَ مَنْ
جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ...{ .(24)
«كسانى كه اميد به ديدار و لقاى پروردگار و رستاخيز دارند، (در
اطاعت او مى كوشند); زيرا سر آمدى كه خدا تعيين كرده، فرا مى رسد. و كسى كه (در راه
خدا) جهاد و تلاش مى كند، براى خود جهاد مى كند.»
حسين بن سعيد از ابن عباس نقل مى كند كه اين آيه در باره بنى هاشم نازل گرديد كه
از آنها است حمزة بن عبدالمطّلب و عبيدة بن حارث. ابن عباس مى افزايد: درباره آنها
اين آيه نيز نازل گرديده است: } وَمَنْ
جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ...{(25)
حضرت حمزه در كلام رسول الله و ائمه هدى (عليهم السلام)
اكنون پس از آشنايى با شخصيت حمزه(عليه
السلام) در قرآن كريم به بيان بخشى از فضايل آن حضرت مى پردازيم كه از زبان
رسول الله(صلى الله عليه وآله) و ائمه هدى(عليهم
السلام) نقل شده و به دست ما رسيده است و با بخشى ديگر، در صفحات آينده و به
مناسبتهاى مختلف آشنا خواهيم شد:
1 . حمزه آقاى تمام شهيدان، جزانبيا واوصيااست:
شيخ المحدّثين صدوق(رحمه الله) در
ضمن حديث مفصّلى، با اسناد به حضرت سلمان، نقل مى كند:
«در ايام مريضى پيامبر(صلى الله عليه
وآله) كه به ارتحال آن بزرگوار منتهى گرديد، در كنار بستر آن حضرت بودم كه
فاطمه زهرا(عليها السلام) وارد شد. آن بانوى گرامى
وقتى ضعف شديد را در پدر بزرگوارش ديد، اشك به گونه اش جارى شد. پيامبر براى تسلّى
و آرامش دخترش، از عنايات و بركات خداوند بر اهل بيت سخن گفت و بخشى از نعمت هاى
خدا را، كه بر اين خاندان ارزانى داشته است، بر شمرد تا بدينجا رسيد كه: ... دخترم! ما
اهل بيتى هستيم كه خداوند شش صفت و ويژگى را بر ما عطا كرد و بر هيچ يك از گذشتگان
و آيندگان عطا ننمود; زيرا پيامبر ما سيّد انبيا و مرسلين است و آن پدر تو است و
وصىّ ما سيد اوصيا است و آن همسر تو است و شهيد ما سيدالشهدا است و آن حمزة بن
عبدالمطّلب عموى پدر تو است.
فاطمه(عليها السلام) گفت: اى
فرستاده خدا، آيا او تنها سيد شهيدانى است كه با وى به شهادت رسيده اند؟
پيامبر فرمود: نه، بلكه او سيد شهداى اوّلين و آخرين، بجز انبيا و
اوصيا است.»(26)
با توجه به مضمون اين حديث، معلوم مى شود كه هم حضرت حمزه و هم حضرت حسين بن على(عليهما
السلام) براى هميشه، از افتخار «سيد الشهدا» بودن برخوردارند و اين لقب براى
هميشه به آن دو بزرگوار اطلاق مى گردد; با اين تفاوت كه حسين بن على حتى نسبت به
حضرت حمزه هم سيد و سرور است ولى حضرت حمزه سيد است نسبت به ساير شهدا، جز انبيا و
اوصيا.
بنابراين، توجيه بعضى از نويسندگان كه مى گويند حضرت حمزه سيدالشهداى دوران خويش
بود و نه سيدالشهداى همه زمانها، مخالف مضمون اين حديث شريف است.
2 . حضرت حمزه از سروران اهل بهشت است:
شيخ صدوق همچنين از انس بن مالك نقل مى كند كه: رسول الله (صلى الله عليه وآله) فرمود: ما فرزندان عبدالمطّلب، سروران اهل بهشتيم.
رسول الله، حمزه سيد الشهدا، جعفر ذوالجناحين، على، فاطمه، حسن، حسين و مهدى(عليهم
السلام) .(27)
3 . حمزه، محبوب ترين عموى پيامبر (صلى الله عليه وآله) :
صدوق(رحمه الله) از امام صادق(عليه
السلام) و آن بزرگوار از جدّش رسول الله نقل مى كند كه فرمود:
«اَحَبّ إِخواني إِلَىَّ عَلِىِّ بن أبي طالب
و أحَبّ أعْمامي إِلىَّ حَمْزَة».(28)
«محبوب ترين برادرانم على بن ابى طالب و محبوب ترينِ عموهايم حمزه
است.»
4 . حمزه محبوب ترين نامها در نزد پيامبر خد (صلى الله عليه وآله) :
كلينى(رحمه الله) از امام صادق(عليه
السلام) نقل كرده است كه:
«جاءَ رَجلٌ إِلَى النَّبِيّ (صلى الله عليه وآله) فقال يا رَسُول الله وُلِدَ لِي
غلامٌ فماذا اُسَمّيه؟ قال: سَمِّهِ بِأَحَبِّ اْلأَسماء إِلىَّ; حَمْزة».(29)
«شخصى محضر رسول الله(صلى الله عليه وآله)
آمد و عرض كرد: اى فرستاده خدا، فرزند ذكورى برايم متولّد شده است، چه نامى بر وى
نهم؟ فرمود: او را «حمزه» نام بگذار كه محبوب ترين نامها در نزد من است.»
5 . حمزه يكى از چهار راكب در قيامت:
مرحوم صدوق(رحمه الله) در ضمن
حديثى از پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) چنين نقل
مى كند:
«وَ ما فِي الْقِيامَةِ راكبٌ غَيرنا وَ
نَحنُ أَربعةٌ فَقام إِلَيه العَبّاس بن عبدالمطّلب، فَقال: مَنْ هُم يا
رَسُول الله؟ فقال: أمّا أَنا فَعَلى الْبراق... و عَمّي حمزة بن عبدالمطّلب
أسدالله و أسد رسوله سيد الشهداء عَلى ناقتي العضباء... و أخي علىّ، عَلى ناقة من
نوق الجنّة».(30)
«در قيامت همه پياده هستند جز ما چهار تن. عباس بن عبدالمطّلب عرض
كرد: اى فرستاده خدا، آن چهار تن كدامند؟ فرمود: اما من سوار بر براق خواهم بود... و عمويم حمزة بن عبدالمطّلب اسدالله و اسد رسول و سيد
شهدا بر شتر عضباى من سوار خواهد شد. و برادرم على بر شترى از شتران بهشتى.»
6 . حمزه انجام دهنده نيكى ها و به جا آورنده
صله رحم:
ابن حجر عسقلانى نقل مى كند كه: پيامبر خدا چون در كنار جسد مُثله
شده عمويش حمزه نشست، خطاب به وى چنين فرمود:
«رَحِمَكَ الله أي عمّ، لَقَدْ كُنتَ
وَصُولاً لِلرَّحِمِ فَعُولاً لِلْخَيرات».(31)
«اى عمو، خداى رحمت كند تو را، كه در صله رحم و انجام دادن كارهاى
نيك فعّال و كوشا بودى.»
و اين توصيف از زبان رسول الله و معرفى حضرت حمزه به عنوان «وَصُول رَحِم» و
«فَعول خيرات» امتيازى است كه اختصاص به آن حضرت دارد.
7 . حضرت حمزه شفيع در روز قيامت:
در حديث مفصّلى كه امير مؤمنان (عليه السلام) از رسول الله(صلى الله عليه وآله) نقل
نموده، آن حضرت، درباره حضرت حمزه مى فرمايد:
«أمّا إنّ حمزة عَمِّي يُنَحّي جَهَنَّم مِن
مُحِبِّيهِ».(32)
«همانا در قيامت عمويم حمزه جهنم را از دوستدارانش دور خواهد كرد.»
8 . در پايه عرش نوشته شده است: «حمزة اسدالله» و ...
در بصائرالدرجات در حديثى از امام باقر(عليه
السلام) ، از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل
كرده كه آن حضرت در باره تعداد انبيا و تعداد اولوالعزم از آنان و اينكه هر پيامبرى
داراى وصى بوده، سخن گفته و آنگاه به خصوصيات خود و خاندانش اشاره مى كند و در ضمن
آن مى فرمايد:
«عَلَى قَائِمَةِ الْعَرْشِ مَكْتُوبٌ
حَمْزَةُ: أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ».(33)
9 . حضرت حمزه در دعاى رسول الله(صلى الله
عليه وآله) :
ابن ابى الحديد نقل مى كند(34) كه در
جنگ خندق چون اميرمؤمنان(عليه السلام) با عمروبن
عبدوَدّ مواجه شدند و مبارزه آنان آغاز گرديد، پيامبر (صلى الله عليه وآله) رو به آسمان كرد و دستانش را بالا گرفت و اين دعا را مكرّر
خواند:
«أَللّهمَّ إِنّكَ أَخَذْتَ مِنِّي عُبيدة
يَومَ بَدر وَحَمزة يَوْمَ اُحُد فَاحْفَظ عَلَىَّ الْيومَ عَلِيّاً
} ...رَبِّ لاَ
تَذَرْنِي فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ{(35)».
«خدايا! پسر عمويم عبيده را در جنگ بدر و عمويم حمزه را در جنگ احد
از من گرفتى، پس امروز على را برايم نگهدار. خدايا! مرا تنها نگذار، و تو بهترينِ
وارثانى.»
10 . حضرت حمزه افضل شهدا است:
شيخ مفيد از ابو ايّوب انصارى نقل مى كند كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) خطاب به حضرت فاطمه(عليها السلام)
فرمود:
«شهيدنا أفضل الشهداء و هو عمّك، وَ مِنّا
مَنْ جَعَل الله لَهُ جَناحَين يَطيرُ بِهِما مَعَ الملائكة وَ هُوَ ابنُ عَمِّكَ».(36)
«شهيد ما أفضل شهدا است و آن عموى تو و از خاندان ما است; كسى كه
خداوند بر وى دو بال عنايت فرموده كه در ميان فرشتگان پرواز مى كند و آن پسر عموى
تو است.»
حضرت حمزه در گفتار ائمه (عليهم السلام)
اكنون به نقل سخنان و گفتار ائمه(عليهم
السلام) در اين زمينه مى پردازيم و سخن آن بزرگواران را كه مانند حديث
پيامبر(صلى الله عليه وآله)در بيان شخصيت حضرت
حمزه به عنوان يكى از افتخارات از خاندان نبوت و در كنار شخصيت وجود مقدس رسول الله
و اميرمؤمنان و حسنين و حضرت مهدى(عليهم السلام)
عنوان گرديده است، در اختيار خواننده ارجمند قرار مى دهيم:
حضرت حمزه در گفتار و احتجاج اميرمؤمنان (عليه
السلام)
1 . حميرى(37)
در قرب الإسناد آورده است كه اميرمؤمنان(عليه
السلام)فرمود:
«منّا سبعةٌ خَلَقَهم الله عزّ و جلّ لم يخلق
في الأرض مثلهم; مِنّا رسول الله (صلى الله عليه
وآله) سيّد الأوّلين والآخرين، و خاتم النّبيّين و وصيّه خير الوصيّين و
سبطاه خير الأسباط; حَسَناً و حُسَيناً و سيّد الشهداء حمزة عمّه و من قد طاف ] طار [
مع الملائكة جعفر و القائم(عجّ)».(38)
«خداوند در ميان خاندان ما هفت نفر خلق كرد كه در روى زمين مانند
آنها را نيافريد. آنگاه در معرفى اين هفت تن چنين فرمود: از ما است پيامبر خدا كه
سيّد اوّلين و آخرين و خاتم پيامبران است و از ما است وصىّ او كه بهترين اوصيا است
و دو سبطش حسن و حسين كه بهترين اسباطند و عمويش سيد الشهدا و جعفر كه به همراه
فرشتگان پرواز مى كند و قائم (عجّ).»
2 . حضرت حمزه در احتجاج اميرمؤمنان
عمربن خطاب هنگام مرگش خلافت را به شوراى شش نفرى، متشكّل از اميرمؤمنان،
عثمان بن عفّان، طلحه، زبير، عبدالرحمان عوف و سعدبن ابى وقّاص محوّل كرد و دستور
داد پس از مرگ وى، اين شش نفر در خانه اى براى تعيين خليفه جمع شوند و با وى بيعت
كنند، به طورى كه اگر چهار نفر با يكى از آنان بيعت كرد و تنها يك نفر امتناع
ورزيد، گردن او
را بزنند و اگر دو نفر امتناع كرد گردن آن دو نفر را بزنند و زمينه را طورى فراهم
كرد كه با عثمان بن عفان بيعت نمودند. در اين جلسه اميرمؤمنان سخنانى ايراد كرد و خصوصيات خانواده اش را براى اتمام حجّت
برشمرد تا اينكه فرمود: «شما را به خدا سوگند مى دهم آيا در ميان شما بجز من كسى
هست كه عمويش سيد الشهدا باشد؟ گفتند: نه; (نَشَدْتُكُم
بِاللهِ هَلْ فِيكُم أَحَدٌ عَمُّهُ سيّد الشهداء غَيْري؟! قالُوا: لا).(39)
3 . حضرت حمزه در احتجاج اميرمؤمنان در
بصره:
مرحوم كلينى(40) از اصبغ بن نباته
نقل مى كند: روزى كه اميرمؤمنان(عليه السلام) در
بصره بر لشگر طلحه و زبير پيروز گرديد، در حالى كه به شتر مخصوص رسول خد (صلى الله عليه وآله) سوار بود در معرفى خود و خاندانش خطاب به مردم چنين فرمود:
«آيا مى خواهيد بهترين خلق در قيامت را براى شما معرفى كنم؟ ابوايوب
انصارى گفت: آرى، اى امير مؤمنان معرفى كن، زيرا تو هميشه شاهد و حاضر بودى و ما
غايب. امير مؤمنان (عليه السلام)فرمود: بهترين مردم
در روز قيامت هفت نفر از فرزندان عبدالمطلب خواهند بود كه انكار نمى كند فضيلت آنها
را مگر كافر. در اينجا عمّار عرض كرد: اى اميرمؤمنان، آنها را بنام معرفى كن،
فرمود: روزى كه خدا مردم را در يك وادى جمع مى كند، بهترين آنها پيامبرانند و افضل
پيامبران محمد(صلى الله عليه وآله) است و بهترين هر
امّت پس از پيامبرشان وصىّ آن پيامبر است تا پيامبر ديگرى مبعوث شود، پس بهترين همه
اوصيا وصىّ محمد است (عليه و آله السلام). آنگاه فرمود: آگاه باشيد كه افضل خلق بعد
از اوصيا، شهدا هستند و افضل همه شهدا حمزة بن عبدالمطلب و جعفربن ابى طالب است كه
داراى دو بال رنگين است. و اين دو بال از اين امت به كسى جز وى داده نشد و خداوند
به وسيله او به محمد كرامت و شرافت بخشيد و ديگر دو سبط پيامبر حسن و حسين و ديگرى
مهدى است كه او را از خاندان ما انتخاب مى كند. آنگاه اين آيه را خواند:
{ وَمَنْ يُطِعْ اللهَ
وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِمْ مِنْ
النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ
أُوْلَئِكَ رَفِيقاً * ذَلِكَ الْفَضْلُ مِنْ اللهِ وَكَفَى بِاللهِ عَلِيماً } .(41)
اميرمؤمنان(عليه السلام) در اين
بيان، حضرت حمزه را در فضيلت و منزلت در روز قيامت در رديف پيامبر و امير مؤمنان و
حسنين و حضرت مهدى(عجّ) قرار داده و با خواندن آيه شريفه
«وَمَنْ يُطِعْ اللهَ...» او را از مصاديق شهدايى كه قرآن مجيد از آنان ياد
نموده، معرفى كرده است.(42)
4 . حضرت حمزه در احتجاج امير مؤمنان
(عليه السلام) با معاويه:
امير مؤمنان (عليه السلام) در پاسخ
نامه اى كه معاويه به آن حضرت نوشته بود، در معرفى خاندان خود و بيان نقاط ضعف
خاندان معاويه، به نكاتى اشاره مى كند و حضرت حمزه را همانند حسنين، «سيّدَى شباب
اَهْل الجنّة»، از امتيازات اين خاندان مى شمارد و مى فرمايد:
«أَ لا تَرَى غَيْرَ مُخْبِر لَكَ، وَ لَكِنْ
بِنِعْمَةِ اللَّهِ أُحَدِّثُ أَنَّ قَوْماً اسْتُشْهِدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ
تَعَالَى مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الاَْنْصَارِ، وَ لِكُلّ فَضْلٌ، حَتَّى إِذَا
اسْتُشْهِدَ شَهِيدُنَا، قِيلَ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ، وَ خَصَّهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) بِسَبْعِينَ تَكْبِيرَةً عِنْدَ
صَلاتِهِ عَلَيْهِ ... وَ أَنَّى يَكُونُ ذَلِكَ وَ مِنَّا النَّبِيُّ وَ مِنْكُمُ الْمُكَذِّبُ، وَ
مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ مِنْكُمْ أَسَدُ الاَْحْلافِ وَ مِنَّا سَيِّدَا شَبَابِ
أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَ مِنْكُمْ صِبْيَةُ النَّارِ وَ مِنَّا خَيْرُ نِسَاءِ
الْعَالَمِينَ وَ مِنْكُمْ حَمَّالَةُ الْحَطَبِ...».(43)
«مگر نمى بينى ـ نه اينكه بخواهم خبرت دهم بلكه
به عنوان شكر و سپاسگزارى نعمت خداوند مى گويم ـ
جمعيتى از مهاجران و انصار در راه
خدا شربت شهادت نوشيدند و همه آنان مشمول فضل خداوند مى باشند، امّا هنگامى كه شهيد
ما (حمزه) شربت شهادت نوشيد به او گفته
شد «سيدالشهدا» و رسول الله هنگام نماز بر
وى (به جاى پنج تكبير) هفتاد تكبير گفت... چگونه اين دو خاندان با هم برابر است، در
حالى كه پيامبر (محمّد) از ما است و تكذيب كننده او (ابوجهل) از شما.
اسدالله (حمزه) از ما است و اسدالأحلاف; يعنى ابوسفيان سركرده و
سامان دهنده احزاب براى جنگ با پيامبر از شما. دو سيّد و آقاى جوانان بهشت (حسن و
حسين) از ما هستند و كودكان آتش (فرزندان مروان يا عقبة بن ابى معيط) از شما.
بهترين زنان جهان (فاطمه) از ما است و حمالة الحطب (همسر ابولهب) از شما...»
5 . حضرت حمزه در احتجاج اميرمؤمنان (عليه
السلام) با دانشمند يهودى:
در روايت مشروحى كه حضرت موسى بن جعفر(عليهما
السلام)از پدران خود از حضرت حسين بن على(عليهما
السلام) نقل كرده، چنين آمده است:
يكى از دانشمندان يهود، پس از پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) در مدينه، در جلسه اى كه گروهى از صحابه; از جمله
اميرمؤمنان(عليه السلام) حضور داشتند، شركت نمود و
در تفضيل حضرت ابراهيم(عليه السلام) و بعضى انبياى
گذشته بر پيامبر اسلام، به صورت مناظره دلايلى ذكر كرد و امير مؤمنان (عليه السلام)
به يكايك دلايل او پاسخ گفت; از جمله مسائلى كه آن دانشمند مطرح
نمود اين بود كه:
«فَإِنَّ هذا إبراهيم قد أَضجع وَلَدَهُ وَ
تَلَّهُ لِلْجَبِين...»
«اين ابراهيم بود كه فرزند خود اسماعيل را براى اجراى امر خداوند بر زمين انداخت
و صورت دلبندش را به روى خاك گذاشت و آماده ذبح او گرديد، ولى در پيامبر شما چنين
حركتى وجود نداشت.»
امير مؤمنان (عليه السلام) در پاسخ وى فرمود:
«لَقَدْ كانَ كَذلِكَ وَ لَقَدْ أُعْطِيَ
إِبْراهيم بَعد الاضطجاع الفداء و محمّد أصيب بأفجع منه فجيعة إنّه وقف عَلى عمّه
حمزة أسد الله و أسد رسوله و ناصر دينه و قد فرّق بين روحه و جسده فلم يبن عليه
حرقة و لم يفض عليه عبرة و لم ينظر إلى موضعه من قلبه و
قلوب أهل بيته ليرضي الله عزّ و جلّ بصبره و يَسْتَسلِمَ لأمره في جميع الفعال و
قال (صلى الله عليه وآله) :
لَو لا أن تحزن صفية لتركته حتى يحشر من بطون السباع و حواصل الطير و لو لا أن يكون
سنة بعدي لفعلت ذلك».
«اين مطلب را كه در باره حضرت ابراهيم گفتى، صحيح است، ولى خداوند براى جبران
اين ناراحتى، بلافاصله فديه و عوض (گوسفند بهشتى) را بر وى فرو فرستاد. اما محمد (صلى الله عليه وآله) بر مصيبتى بالاتر از آن مبتلا گرديد; زيرا در كنار جسد
بى روح و مُثله شده عمويش و ناصر و ياور دينش، حمزه اسدالله و اسدالرسول قرار گرفت،
ولى براى جلب رضاى خداوند و تسليم امر او صبر و شكيبايى را در پيش گرفت، نه اظهار
ناراحتى كرد و نه اشكى جارى ساخت و نه به جايگاه و محبوبيت حمزه كه در دل پيامبر و
خاندانش از آن برخورداربود، توجّه نمود و چنين فرمود: اگر نبود حزن و اندوه صفيه و
اينكه پس از من مردم از اين روش پيروى كنند، پيكر حمزه را دفن نمى كردم تا از شكم
درندگان و پرندگان محشور شود.»(44)
حضرت حمزه در احتجاج امام حسن مجتبى(عليه
السلام)
شيخ طوسى(رحمه الله) از امام صادق،
از پدر ارجمندش امام باقر و او از امام سجّاد(عليهم
السلام) نقل مى كند كه: امام حسن مجتبى(عليه
السلام) در يك محاجّه و مناظره با معاويه چنين فرمود:
و كان مِمَّن استجاب لرسول الله (صلى الله عليه وآله) عمّه حمزة
و جعفر ابن عمّه، فقتلا شهيدين (رضي الله عنهما)
في قتلى كثيرة معهما من أصحاب رسول الله (صلى الله
عليه وآله) ،
فجعل الله (تعالى) حمزة سيد الشهداء من بينهم، و
جعل لجعفر جَناحين يَطير بهما مع الملائكة كيف يشاء من بينهم، و ذلك لمكانهما من
رسول الله (صلى الله عليه وآله) ،
و منزلتهما و قرابتهما منه (صلى الله عليه وآله) ،
و صلّى رسول الله (صلى الله عليه وآله) على
حمزة سبعين صلاة من بين الشهداء الَّذِين استشهدوا معه».
«و از كسانى كه دعوت پيامبر را اجابت كردند، عمويش حمزه و پسر عمويش جعفر بود كه
هر دو به همراه گروهى از اصحاب آن حضرت شربت شهادت نوشيدند اما خداوند از ميان همه
آنان، حمزه را به عنوان «سيدالشهدا» معرفى كرد و براى جعفر دو بال عنايت فرمود كه
آزادانه در ميان فرشتگان پرواز مى كند و اين دو امتياز براى اين دو شهيد به جهت
موقعيت «معنوى» و قرابت آنها نسبت به پيامبر خدا بود و باز پيامبر خدا از ميان همه
شهدا، كه با حمزه به شهادت رسيده بودند، تنها بر پيكر او هفتاد بار نماز خواند.»(45)
حضرت حمزه در احتجاج حسين بن على (عليهما
السلام) :
حسين بن على(عليهما السلام) در صبح
عاشورا، پس از تنظيم صفوف لشكر خويش، بر اسب سوار شد و در برابر دشمن قرار گرفت و
با صداى بلند و رسا، خطاب به افراد لشگر عمر سعد، سخنان مفصّلى ايراد كرد و با آنان
اتمام حجّت نمود و در ضمن اين بيانات، چنين گفت:
«أيّها الناس أنسبوني من أنا؟ ثمّ ارجعوا إلى
أنفسكم و عاتبوها فانظروا هل يحلّ لكم قتلي و انتهاك حرمتي؟! أَ لَستُ ابن بنت
نبيّكم و ابن وصيّه و ابن عمه و أوّل المؤمنين بِاللهِ وَ المصدّق لرسول الله بما
جاء به من عند ربّه أ و ليس حمزة سيد الشهداء عمّ أَبِي، أ و ليس جعفر الطيار عمي،
أ و لم يبلغكم قَولَ رسول الله لي و لاَِخي هذان سيدا شباب أهل الجنّة...»(46)
«مردم ! بگوييد من چه كسى هستم، سپس به خود آييد و خويشتن را ملامت كنيد و ببينيد آيا قتل من و
شكستن حرمتم براى شما جايز است؟ آيا من فرزند دختر پيامبر شما نيستم؟ آيا من فرزند
وصىّ و پسر عموى پيامبر شما نيستم؟ مگر من فرزند كسى نيستم كه پيش از همه به خدا
ايمان آورد و پيش از همه رسالت پيامبر را تصديق كرد؟
آنگاه فرمود: آيا حمزه سيد الشهدا عموى پدر من نيست؟ آيا جعفر طيّار عموى من
نيست؟ آيا شما سخن پيامبر را در حق من و برادرم نشنيده ايد كه فرمود: اين دو،
سروران جوانان بهشت هستند؟...»
حضرت حمزه در گفتار و احتجاج على بن الحسين (عليهما
السلام) :
1 . صدوق(رحمه الله) از ثابت بن
ابى صفيه نقل مى كند:
نَظَر سَيّد العابدين، علىّ بن الحسين (عليهما
السلام) إلى عبيد الله بن عبّاس بن علىّ بن أبي طالب
فاستعبر ثم قال: ما من يوم أشدّ على رسول الله (صلى الله عليه وآله) من يوم أُحُد قتل فيه عمه حمزة بن
عبدالمطّلب أسدالله و أسد رسوله و بعده يوم مؤتة قتل فيه ابن عمه جعفربن أبي طالب
ثمّ قال(عليه السلام)
و لا يوم كيوم الحسين (عليه السلام) أزدلف
عليه ثلاثون ألف رجل يزعمون أنّهم من هذه الأمّة كلّ يتقرّب إلى الله عزّ و جلّ
بدمه...».
«روزى على بن الحسين(عليهما السلام) عبيدالله
فرزند عباس بن على را ديد و اشك در چشم آن بزرگوار حلقه زد، آنگاه فرمود: براى پيامبر روزى سخت تر از جنگ احد پيش نيامد; زيرا در آن روز بود
كه عمويش حمزة بن عبدالمطلب، اسدالله و اسدالرسول شربت شهادت نوشيد و پس از احد
سخت ترين روز براى آن حضرت جنگ موته بود كه پسر عمويش جعفربن ابى طالب را شهيد
كردند. و سخت تر از روز حسين(عليه السلام) پيش
نيامده; زيرا سى هزار نفر آن بزرگوار را احاطه كرده بودند كه همه آنها خود را جزو
امّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) تصور مى كردند و
همه آنها با ريختن خون فرزند همان پيامبر به پيشگاه خدا تفرّب مى جستند...»(47)
2 . تعصّبى كه پاداش آن بهشت است:
كلينى(رحمه الله) از حبيب بن ثابت نقل مى كند
كه امام سجاد(عليه السلام) فرمود:
«لَمْ يُدْخِلِ الْجَنَّةَ حَمِيَّةٌ غَيْرُ
حَمِيَّةِ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ ذَلِكَ حِينَ أَسْلَمَ غَضَباً
لِلنَّبِيِّ (صلى الله عليه وآله)
فِي حَدِيثِ السَّلَى الَّذِي أُلْقِيَ عَلَى النَّبِيِّ (صلى الله عليه وآله) ».(48)
«هيچ تعصبى صاحب خود را داخل بهشت نكرد، جز تعصب حمزة بن
عبدالمطّلب، آنگاه كه بچه دان شترى به وسيله مشركين مكه به سر و صورت پيامبر انداخته شد و حمزه براى دفاع ازآن حضرت و دفع شرّ دشمنان، اسلام را
پذيرفت.»
مشروح اين جريان در بخش آينده، از نظر خوانندگان مى گذرد.
3 . حضرت حمزه در محاجّه امام سجاد(عليه السلام) :
يكى از خطبه هاى تاريخى و مهيّج و انقلابى كه به وسيله امام سجاد(عليه
السلام) ايراد گرديده و در منابع تاريخى ثبت شده است، خطبه اى است كه آن
حضرت پس از حادثه عاشورا و به هنگام اسارت اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه وآله) در شام و در مسجد جامع اين شهر ايراد كرد; جلسه اى كه انبوه
شركت كنندگان در نماز جمعه و از جمله شخص يزيدبن معاويه و درباريان وى، در آن شركت
داشتند.
در اين مقاله، به نقل بخشى از آن خطبه مهم، كه محل شاهد ما است، بسنده مى كنيم و
آن را از مقتل خوارزمى (متوفاى 568) مى آوريم:
وى مى نويسد: در اين مجلس حسّاس، پس از آنكه على بن الحسين در عرشه منبر قرار
گرفت و حمد و ثناى پروردگار را به جاى آورد، چنين فرمود:
«أَيُّهَا النّاسُ أُعْطِينا سِتّاً وَ
فُضِّلْنا بِسَبْع; أُعْطِينا الْعِلْمَ وَالْحِلْمَ وَ السَّماحَةَ وَ الْفَصاحَةَ
وَ الشَّجاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ، وَ فَضَّلْنا بِأَنَّ
مِنّا النَّبِيُّ الْمُخْتارُ مُحَمَّداً وَ مِنّا الصِّدِّيقُ وَ مِنّا الطَّيّارُ
وَ مِنّا أَسَدُ اللهِ وَأَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنّا سَبْطا هذِهِ
اْلأُمَّةِ،وَ سَيِّدا شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ...» .(49)
حضرت حمزه در كلام امام صادق(عليه
السلام)
عياشى از حسين بن حمزه نقل مى كند كه گفت: از امام صادق(عليه
السلام) شنيدم كه مى فرمود: چون پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) در كنار جسد مُثله شده حضرت حمزه قرار گرفت، چنين گفت:
«اَللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ وَ إِلَيْكَ
الْمُشْتَكَى وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ عَلى ما أَرَى».(50)
سپس فرمود: اگر من هم پيروز شوم از مشركان چند برابر مُثله خواهم كرد! در اينجا
بود كه اين آيه شريفه نازل شد:
} وَإِنْ
عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ
خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ{ .(51)
امام صادق فرمود پيامبر(صلى الله عليه وآله) با
نزول اين آيه فرمود: «اَصْبِرُ، اَصْبرُ»;
«من هم صبر خواهم كرد.»(52)
پىنوشتها:
1 . عبدالمطّلب ملقّب به شيبة الحمد، مردى عظيم و رفيع، متصف به اوصاف و افعال
پسنديده بود. قبيله قريش، او را به عنوان رييس برگزيدند و به وجود او مباهات
مى كردند. كليددارى و پرده دارى كعبه ـ كه هر دو بزرگترين سمت در پيش و پس از اسلام
به شمار مى رفتند ـ در اختيار او بود. پاسخ صريح عبدالمطّلب به فرمانده لشكر ابرهه،
به هنگام هجوم به مكّه و نذر او در قربانى كردن يكى از فرزندانش; مانند حضرت
ابراهيم و كشف چاه زمزم و... بيانگر عظمت روح و ارتباط وى با عالم معنويات، در سطحى
فوق العاده و خارج از متعارف است.
2 . زيدبن حارثه، ازنزديكترين وصميمى ترين اصحاب پيامبر است كه او را
به پسرخواندگى خويش پذيرفت ودرجنگ مؤته فرماندهى لشكر را به او محوّل كرد و او در
اين جنگ به شهادت رسيد.
3 . حشر : 8
4 . بر خلاف طبقات ابن سعد و كامل ابن اثير، طبرى فقط حمزه را به عنوان خواستگار
معرفى مى كند، ولى با توجه به اينكه همه مورخان نوشته اند كه خطبه عقد به وسيله
ابوطالب ايراد گرديده و متن خطبه نيز در منابع منعكس شده است، معلوم مى شود كه او
نيز به همراه حمزه، در امر ازدواج پيامبر دخيل بوده است.
5 . «وآنان كه ايمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد كردند و آنها كه پناه
دادند و يارى نمودند، آنان مؤمنان حقيقى اند، براى آنها آموزش «رحمت خدا» و روزى
شايسته اى است.» انفال: 74
6 . «كسانى كه قبل از پيروزى انفاق كردند و جنگيدند با كسانى كه بعد از فتح انفاق
نمودند و جهاد كردند، يكسان نيستند، آنها بلند مقام تر از كسانى هستند كه بعد از
فتح انفاق نمودند و جهاد كردند.» حديد: 10
7 . حجّ : 19
8 . ج4، تفسير سوره حج.
9 . به تفسيرهاى الدر المنثور و الميزان، سوره حج مراجعه شود.
10 . همان.
11 . همان.
12 . همان.
13 . عبيدة بن حارث بن عبدالمطّلب، پسر عموى رسول الله است. او از شجاعان عرب و از
مدافعان اسلام بود كه در جنگ بدر به شهادت رسيد.
14 . تفسير فرات كوفى، ص271
15 . احزاب : 23
16 . تفسير قمى، ج2، ص188
17 . الصواعق المحرقه، ص80
18 . ص : 28
19 . تفسير فرات كوفى، ص359، چاپ سال 1410 هـ . تهران.
20 . توبه : 119
21 . مجمع البيان، ج3، ص81، چاپ صيدا.
22 . نساء : 69
23 . كنزالفوائد، به نقل بحارالأنوار، ج24، ص31
24 . عنكبوت : 5 و 6
25 . تفسير فرات كوفى.
26 . «قالت يا رسول الله(صلى الله عليه وآله) هو سيّد الشهداء الذين قُتِلوا معه؟
قال بل سيد شهداء الأوّلين و الآخرين، ما خلا الأنبياء و الأوصياء». مشروح و متن
اين حديث را در اكمال الدين، ج1، صص 264 ـ 263، چاپ دارالكتب الاسلاميه ملاحظه
كنيد.
27 . «نحن بنو عبدالمطلب سادة أهل الجنة، رسول الله و حمزة سيدالشهداء...». امالى
صدوق، مجلس هفتاد و دوم.
28 . امالى صدوق، مجلس هشتاد و دوّم، عمده ابن عقده 281
29 . كافى كتاب العقيقة باب الأسما و الكنى.
30 . خصال باب الأربعة.
31 . الاصابه، ج1، ص354
32 . تفسير امام حسن عسكرى، ص176، چاپ 1314
33 . كافى، ج1، ص224 ; بحارالأنوار، ج27، ص7 ; بصائرالدرجات، ص34
34 . شرح نهج البلاغه، ج19، ص61
35 . انبياء: 49
36 . امالى شيخ، به نقل از بحارالأنوار، ج22، ص273
37 . وى از اصحاب امام حسن عسكرى است. و كتابش، قرب الاسناد، از منابع حديثى شيعه
مى باشد.
38 . قرب الإسناد، چاپ كوشانفر، ص39
39 . مشروح اين سخنرانى در احتجاج طبرسى، ج1، صص 188 ـ 210 آمده است.
40 . كافى، ج1، ص450
41 . نساء : 70 ـ 69
42 . الكافي، ج1، ص450 . عَنْ أَصْبَغَ بْنِ نُبَاتَةَ الْحَنْظَلِيِّ قَالَ:
رَأَيْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(عليه السلام) يَوْمَ افْتَتَحَ الْبَصْرَةَ وَ
رَكِبَ بَغْلَةَ رَسُولِ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله)ثُمَّ قَالَ: أَيُّهَا
النَّاسُ أَ لا أُخْبِرُكُمْ بِخَيْرِ الْخَلْقِ يَوْمَ يَجْمَعُهُمُ اللَّهُ؟
فَقَامَ إِلَيْهِ أَبُو أَيُّوبَ الاَْنْصَارِيُّ فَقَالَ: بَلَى يَا
أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ حَدِّثْنَا، فَإِنَّكَ كُنْتَ تَشْهَدُ وَ نَغِيبُ، فَقَالَ:
إِنَّ خَيْرَ الْخَلْقِ يَوْمَ يَجْمَعُهُمُ اللَّهُ سَبْعَةٌ مِنْ وُلْدِ عَبْدِ
الْمُطَّلِبِ لا يُنْكِرُ فَضْلَهُمْ إِلاَّ كَافِرٌ وَ لا يَجْحَدُ بِهِ إِلاَّ
جَاحِدٌ فَقَامَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِر رَحِمَهُ اللَّهُ فَقَالَ يَا أَمِيرَ
الْمُؤْمِنِينَ، سَمِّهِمْ لَنَا لِنَعْرِفَهُمْ، فَقَالَ: إِنَّ خَيْرَ الْخَلْقِ
يَوْمَ يَجْمَعُهُمُ اللَّهُ الرُّسُلُ وَ إِنَّ أَفْضَلَ الرُّسُلِ مُحَمَّدٌ(صلى
الله عليه وآله) وَ إِنَّ أَفْضَلَ كُلِّ أُمَّة بَعْدَ نَبِيِّهَا وَصِيُّ
نَبِيِّهَا حَتَّى يُدْرِكَهُ نَبِيٌّ. أَلا وَ إِنَّ أَفْضَلَ الاَْوْصِيَاءِ
وَصِيُّ مُحَمَّد عَلَيْهِ وَ آلِهِ السَّلامُ أَلا وَ إِنَّ أَفْضَلَ الْخَلْقِ
بَعْدَ الاَْوْصِيَاءِ الشُّهَدَاءُ، أَلا وَ إِنَّ أَفْضَلَ الشُّهَدَاءِ حَمْزَةُ
بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ جَعْفَرُبْنُ أَبِي طَالِب، لَهُ جَنَاحَانِ
خَضِيبَانِ يَطِيرُ بِهِمَا فِي الْجَنَّةِ، لَمْ يُنْحَلْ أَحَدٌ مِنْ هَذِهِ
الاُْمَّةِ جَنَاحَانِ غَيْرُهُ شَيْءٌ، كَرَّمَ اللَّهُ بِهِ مُحَمَّداً(صلى الله
عليه وآله) وَ شَرَّفَهُ وَ السِّبْطَانِ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ
الْمَهْدِيُّ(عليه السلام) يَجْعَلُهُ اللَّهُ مَنْ شَاءَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ،
ثُمَّ تَلا هَذِهِ اْلآيَةَ: } وَ مَنْ يُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ
مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ
وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً * ذلِكَ الْفَضْلُ
مِنَ اللّهِ وَ كَفى بِاللّهِ عَلِيماً{ .
43 . نهج البلاغه، نامه 28
44 . مشروح اين مناظره در احتجاج طبرسى، ج1، صص 335 ـ 318 ; بحار، ج10 صص 17، 49،
51 و 298 ـ 273 آمده است.
45 . مجالس طوسى به نقل بحارالأنوار، ج22، ص283
46 . اين سخنرانى با مختصر اختلاف در متن آن، در تاريخ طبرى، ج7، ص328 ; كامل ابن
اثير ج3، ص287 ; ارشاد مفيد، ص234 ; مقتل خوارزمى، ج1، ص253 و طبقات ابن سعد آمده
است.
47 . امالى صدوق، ص277 ; بحارالأنوار، ج22، ص274 و ج44، ص298
48 . كافى، ج2، ص308
49 . مقتل خوارزمى، ج2، ص69
50 . الكافي، ج2، ص547
52 . نحل : 125
52 . تفسير عياشى، ج2، ص274