ماه تابان

حسن كشوردوست

- ۴ -


بخش چهارم : تبعيد امام به نجف (63 تا 76 سالگى )

فصلاول : ورود امام به عراق

هنگامى كه امام و حاج آقا مصطفى در فرودگاه بغداد از هواپيما پياده شدند، هيچ كس آنان را نمى شناخت و پولى هم براى كرايه اتوبوس واحد و يا تاكسى نداشتند كه به كاظمين بروند.

كمى در محوطه قدم زدند كه ناگهان يكى از علاقه مندان به امام ، كه چند سال قبل از آن امام را زيارت كرده بود، با اتومبيل شخصى خود از آنجا عبور مى كرد، ناگهان چشمش به دو سيد معمم مى افتد. اتومبيل را كمى آهسته مى كند و با شتاب از ماشين پياده مى شوند.

سلام عليكم ، آقا شما هستيد؟ كى رسيده ايد؟ چرا اينجا ايستاده ايد؟ آيا منتظر كسى هستيد؟ لطف بفرماييد و سوار اتومبيل شويد.

زيارت عتبات عاليات

امام و حاج آقا مصطفى سوار مى شوند و به كاظمين ، و مستقيم به حرم امام موسى بن جعفر و امام محمد تقى - عليهماالسلام - مى روند و بعد مردم و علما مطلع مى شوند.( 122)

امام در كاظمين در مسافرخانه جمالى اين ديار مقدس اقامت گزيدند، صاحب مسافرخانه چون امام را شناخت ، در مقام تكريم برآمد و با اصرار زياد ايشان را به منزل شخصى خود برد. ( 123)

امام سه روز در كاظمين بودند. ملاقاتهاى مختلفى صورت گرفت . يكى از ملاقات كنندگان نماينده رسمى رئيس جمهورى عراق بود. در مدت سه روز كه امام در كاظمين بودند، با تماسهاى تلفنى كه به وسيله دوستان امام با نجف صورت گرفت و نيز با همت و تلاش حاج شيخ نصرالله خلخالى ، كه از ارادتمندان امام بود، گروههاى مختلفى از طلبه ها توانستند براى ملاقات امام ، از نجف به كاظمين مشرف شوند.

بعد از چند روز، امام اظهار علاقه كردند كه براى زيارت عسگريين ، به سامرا مشرف شوند. مقدمات سفر مهيا شد. حاج شيخ نصرالله ، وسايل سفر را فراهم كرد كه هم خود حضرت امام و هم كليه آقايانى كه ملازم حضرت امام بودند و از نجف آمده بودند، بسيار باشكوه به صورت كاروانى زنجيره اى از ماشينها، كه در جلوى كاروان ماشين امام و در پشت سر، دهها ماشين حامل طلبه ها و فضا بود، به سامرا منتقل شدند.( 124)

امام چند روزى در آنجا ماندند و به زيارت مشغول بودند. در آنجا شيوخ عرب ، از شيعه و سنى ، به خدمت ايشان مشرف مى شدند. اين ملاقاتهاى امام ، تاءثيرات زيادى بر شيوخ عرب ، بخصوص اهل تسنن گذاشت .

پس از چند روز امام عازم كربلا شدند. بسيارى از مردم كربلا تا شهر مسيب كه طفلان مسلم در اين شهر دفن شده اند، به استقبال آمدند. عده اى از علما و افراد سرشناس كربلا جزء استقبال كنندگان بودند. در اين شهر امام با عظمت تجليل شدند. كربلا به عنوان شهر مذهبى شيعه نشين مهم عراق ، استقبال شايانى از امام كردند. ( 125)

ايشان در مدت اقامت خود در كربلا در منزل حاج شيخ نصرالله خلخالى ماندند. ايشان به طلبه ها و مردم گفت : برويد براى آقا خانه در نجف تهيه كنيد و اثاث بخريد تا ايشان به منزل شخص ديگرى وارد نشوند.

همسر امام درباره اثاث و خانه مى گويد: اثاثى كه خريده بودند، عبارت بود از فرش كهنه ، گليم كهنه ، سه - چهار دست رختخواب ، سماور بزرگ ، يك گونى شكر، يك صندوق چاى ، چهل دست استكان و نعلبكى جورواجور براى پذيرايى از جمعيت ، چهار سينى و چهار دست ظرف غذاخورى .

امام پس از زيارت كربلا و ديدار مردم ، عازم نجف شدند. جمعيت بسيارى از علما، فضلا و مردم تا خان نصف كه تقريبا در نيمه راه كربلا و نجف است ، به استقبال آمده بودند. آقايان مدرسان بزرگ كه نتوانسته بودند تا خان نصف بيايند، در مدخل شهر نجف اجتماع كرده بودند. استقبال ، بسيار غير منتظره و بسيار با شكوه بود؛ ولى امام بدون اطلاع ديگران پس از ورود به نجف به حرم حضرت امير - (عليه السلام ) مشرف شده بودند. ايشان بعد از انجام زيارت به منزلى كه قبلا به وسيله حاج شيخ نصرالله تهيه شده بود، رفتند.

خانه امام در نجف

خانه امام در نجف ، خانه اى محقر و فرسوده و در يكى از كوچه هاى خيابان الرسول نجف قرار داشت . خانه ، دو اتاق هر كدام دوازده متر مربع در پايين و دو اتاق در بالا داشت كه يكى از اتاقها قابل استفاده نبود، اتاق ديگر براى امام مفروش شد. آشپزخانه اش خيلى كوچك بود، همسر امام مى گويد. آشپزخانه اى به اندازه يك تشك داشت و ما مجبور بوديم موقع كشيدن غذا ديگ را در حياط بگذاريم .

امام همچون صدها طلبه معمولى در آن خانه اجاره نشين بودند. خانه مجاور را جهت بيرونى ( 126) اجاره كردند.

آيت الله فاضل لنكرانى نقل مى كند: وقتى وارد بيرونى منزل امام شدم ، ديدم خانه بسيار محقر و كوچك است كه شايد حياطش مجموعا سيزده يا چهارده متر مساحت بيشتر نداشت . اتاقهايى در قسمت پايين داشت ، اتاق بالا سالها بود كه رنگ آميزى نشده ، و يك حالت تقريبا ناراحت كننده اى در آن ديده مى شد. امام راضى نمى شدند تعمير شود و مى گفتند: به همين سبك باشد؛ و اگر به آن صورتى بدهيم با زندگى طلبگى ما مناسبت و موافقتى ندارد. ( 127)

در بيرونى خانه امام در نجف ، اتاقى كه او شبها به آنجا مى رفت به اندازه كافى قالى نبود؛ آنجا زيلوهاى كهنه و نخ تمامى را كه از ايران آورده بودند، پهن كرده بودند. گاهى شبها كه نماز جماعت برگزار مى شد، هم جا تنگ بود و هم فرش كافى بود؛ يكى از دوستان امام با لحن مؤ دبانه اى گفت : آقا اجازه بدهيد فرش براى بيرونى تهيه كنيم امام لبخندى زدند و به نر مى گفتند: آن طرف هست . او بى معطلى گفت : آن گليم است ، با اينجا جور در نمى آيد. امام ابروهايش را بالا دادند و گفتند: مگر منزل صدراعظم است ؟ دوست امام لبخند زد و با فروتنى گفت : منزل بالاتر از صدراعظم است ، منزل امام زمان است امام آهسته گفتند: امام زمان ، خودش هم معلوم نيست در منزلش چى افتاده است و بعد آرام از اتاق بيرون رفتند. ( 128)

در نجف رسم بود براى خنكى داخل خانه از كولرهاى دستى استفاده مى كردند. بنابراين نجارى آوردند تا مقدمات كار را فراهم سازد. امام با لحنى كه شدت داشت فرمودند: شما همه دست به يكى كنيد تا مرا جهنمى نماييد ! ! همه ترسيده بودند؛ سرانجام با اصرار زياد امام قبول كردند كه دو قطعه فيبر نصب گردد و پنكه در آنجا قرار گيرد.

امام بعد از تبعيد به عراق و آمدن به نجف ، در اين خانه مستقر شدند و مدت چهارده سال در آن زندگى كردند.

ديدار با علما

از همان شب اول ورود به نجف ، ديدارها شروع شد. شب اول تعدادى از مراجع و بزرگان نجف ، و برخى شب دوم و برخى هم شب سوم به ديدن امام آمدند.

آيت الله العظمى حكيم شب دوم براى ديدن امام آمد. در اين نشست آقا حكيم از امام سؤ ال كرد كه : جنابعالى جايى نماز مى خوانيد؟ ايشان فرمودند: من قم هم كه بودم ، نماز جماعت نمى خواندم . ( 129)

آقا حكيم ، نظرشان اين بود كه به امام جايى را تعارف كنند، يا جاى خودشان را براى نماز به ايشان بدهند، كه امام فرمودند: مايل به اين كار نيستند.

آيت الله شاهرودى و آيت الله خوئى هم از جمله مراجعى بودند كه به ديدن امام آمدند. استادان و طلبه هاى مدارس علميه جزو ديداركنندگان بودند. خانه امام ، مركز اجتماع و رفت و آمد آقايان اهل علم و فضلا و طلبه ها بود. بعد از اين ديدارها امام اظهار تمايل فرمودند كه بازديدها را آغاز كنند. ابتدا به ديدار مراجع و سپس به بازديد استادان رفتند و در پايان ، مدرسه به مدرسه به ديدن آقايان طلبه ها تشريف بردند؛ و همراهان امام مى گويند: قسمت با شكوه بازديدهاى امام ، اين قسمت (ديدار با طلبه ها) بود. ( 130)

فعاليتهاى امام در نجف

امام پس از ورود به نجف تدريس خود را آغاز كردند. يكى از شاگردان ايشان مى گويد: از آن زمان به مدت چهارده سال من جزو شاگردان امام بودم و سعى مى كردم كه بخصوص در جلسات خصوصى درس ، كه شبها در منزل ايشان تشكيل مى شد، شركت كنم . يكى زا دروسى كه تدريس ‍ مى كردند، فقه بود، ايشان در ادامه بحث فقهى خود به موضوع ولايت فقيه رسيدند كه سرآغاز دوباره براى مباحث حكومت اسلامى و مبارزه عليه رژيم شاه و تشكيل حكومت اسلامى بود. ( 131)

امام در ادامه برنامه هاى خود با اصرار زياد شاگردانش ، موافقت كردند كه به طلبه ها شهريه بدهند و خلاصه كتاب تحرير الوسيله ايشان به زبان عربى براى مقلدان عرب ، بخصوص شيعيان عراق چاپ شود. ( 132)

امام در مدتى كه در نجف بودند، هيچ گونه عملى كه حاكى از رياست طلبى و حب جاه و مقام و يا شهرت طلبى باشد، از ايشان سر نزد. در طول مدت چهارده سال امام به مراجع احترام مى گذاشتند و در مواقعى كه آنان نياز داشتند به آنها كمك مى كردند و همچنين در مواقع ضرورى از آنان حمايت و دفاع مى كردند. متقابلا مراجع نيز براى ايشان احترام خاصى قائل بودند، گرچه بعضى از اساتيد، ايشان را مورد طعن و آزار و اذيت قرار مى دادند؛ ولى ايشان با صبر و حوصله ، مشكلات را پشت سر مى گذاشتند. شايعات و بدخواهى ساواك و سفارت ايران در عراق و عوامل وابسته ، باعث پراكندگى برخى افراد از درس امام مى شد؛ ولى پس از آشكار شدن عمق بحث و درس ، بتدريج بر تعداد شيفتگان افزوده شد و جمعيت كلاس درس ‍ به حالت اوليه برگشت . رئيس جمهور و ساير مقدمات رژيم عراق به جهت مخالفتشان با رژيم شاه تلاش مى كردند كه خود يا نمايندگانشان با امام ديدار و ملاقات داشته باشند تا از اين ملاقاتها سوء استفاده كنند؛ ولى هيچ گاه امام حاضر به اين ديدار و ملاقاتها نشدند. ( 133)

فصل دوم : ويژگيهاى امام

ويژگيهاى اخلاقى

كار براى خدا

يكى از گروههاى سياسى كه در آن زمان فعاليت مى كرد، سازمان مجاهدين خلق بود. مسؤ ولان اين سازمان در آن زمان سعى داشتند براى فعاليتهاى خودشان عليه شاه از امام تاءييد بگيرند. به همين دليل براى تاءييد خود، از روحانيان سرشناس و مبارز، خدمت امام نامه آوردند و نماينده اى براى صحبت نزد امام آورده بود تا ايشان مطالعه كنند. خودش هم ، مواضع اعتقادى و سياسى سازمان را براى امام توضيح داد، در پايان امام فرمودند: من از مطالعه آثار اينان به اين نتيجه رسيده ام كه اينان به معاد به آن معنايى كه ما معتقديم ، ايمان ندارند و دچار بينشهايى التقاطى ( 134) هستند. ( 135)

آيت الله مرتضى مطهرى هنگامى كه به نجف مشرف شده بود؛ گفت : همه لغزيديم ؛ جز امام ، و آن واقع بينى و ارتكاى عميق و پايبندى امام به مبانى فكرى و عقيدتى - كه هيچ چيز شبه آميز را تاءييد نكنند و به هيچ مساءله مبهمى تن در ندهند - باعث شد كه ايشان مصون بمانند( 136)

عده اى از شاگردان و ياران امام با عشق و علاقه اى كه به امام و راه او داشتند، گرد امام حلقه زده بودند و به تحصيل علم و مبارزه عليه دولت ايران مى پرداختند. بين اين برادرها، براى مدتى اخلاف سليقه هايى پيش ‍ آمد كه منجر به يك سرى برخوردهاى لفظى شد. مساءله به گوش امام رسيد. ايشان آنان را، كه حدود بيست نفر بودند، جمع كردند و با لحن نصيحت گونه ، يك برنامه عملى را براى آنان تشريح كردند. امام فرمودند: اصولا چه دسته اى در مبارزه پيروز مى شوند و چه دسته اى هستند كه نا كام مى مانند؟ اگر كسانى كه مى خواهند كار بكنند، صرفا سياسى باشند و كارهايشان هم جز از چهار چوب سياست تجاوز نكند، اينها پيروز نمى شوند. ما در تاريخ ايران و فعاليتهايى كه در ايران شده ، اين مساءله را به تجربه ديده ايم . كسانى بودند كه صددرصد سياسى بودند و سياستمدار بزرگى هم به شمار مى آمدند؛ اما ديديم كه آنها پس از پيروزى ، از صحنه سياست خارج شدند و به كل فراموش شدند، حتى در ميان مردم و كسانى كه طرفدار آنها بودند. پس كارى كه شما مى خواهيد بكنيد، اگر صرفا سياسى باشد، چنين حالتى پيدا مى كند. ممكن است كه براى شما جلوه اى داشته باشد و پيش برود؛ اما اين ادامه نخواهد داشت ؛ ولى اگر اين سياست و فعاليتهاى سياسى منظم بشود و رنگ دين و صبغة الله به آن باشد؛ يعنى اينكه سياست ، دينى باشد، سياستى كه خدا خواسته باشد، استمرار پيدا مى كند و مستمر خواهد بود؛ چون يك طرفش خداست . اين فعاليت سياسى هميشگى است ، هم به نفع مسلمانهاست و هم به نفع آن كسى كه داخل اين كار و فعاليت شده است . اگر اينطور شد، هيچ وقت اختلافى بين شما برادرها پيدا مى شود، جايى است كه اين حلت خدايى و براى خدا بودن و وابستگى به خدا پيدا كردن از آن گرفته مى شود. شما كه آواره شده ايد. آمده ايد بيرون و از پدر و مادر و دوستان و برادران خود جدا شده ايد، برنامه هايتان بايد برنامه هاى خدايى باشد. ( 137)

وارستگى

در نجف امام در مدرسه بزرگ مرحوم آيت الله بروجردى نماز مى خواندند. يك سال حجج ايرانى و زوار كه توانسته بودند كه عربستان به عراق بيايند و آرزو داشتند امام عزيز را زيارت كنند، به مدرسه آيت الله بروجردى آمدند و پس از ساعتها انتظار، هنگام مغرب كه امام وارد مى شدند، جمعيت با علاقه فراوان و غريو شادى و هاى هاى گريه شوق با فرياد صلوات از امام استقبال مى كردند.

بعد از اتمام نماز، امام از مدرسه خارج مى شدند و جمعيت نيز پشت سرايشان حركت مى كردند. امام محترمانه مردم را از اينكه در خارج مدرسه ، در خيابان و كوچه ، پشت سرايشان حركت كنند، باز مى داشتند. در حالى كه انسانها معمولا تحت تاءثير هواها و تمايلات نفسانى ، علاقه دارند كه هنگام حركت در كوچه و بازار، جمعيتى انبوه اطراف آنها را بگيرند و بدين وسيله توجه ديگران را بيشتر به خود جلب كنند ! ! خطر مشى و روش ‍ امام ، اين انسان وارسته الهى ، اينگونه نبود. ( 138)

سبقت در سلام

روزى شاگردان زودتر از ايشان به اتاق درس رفته بودند. چشمشان به در بود، منتظر و آماده ورود امام بودند. حتى سينه خود را براى سلام كردن صاف كرده بودند؛ ولى باز هم غافلگير شدند؛ زيرا با باز شدن در، صداى سلام امام را شنيدند، به طورى كه متوجه نشدند كه امام ابتدا وارد شدند و بعد سلام كردند، يا اينكه اول سلام كردند و آنگاه وارد اتاق شدند. ( 139)

برخورد كريمانه

يكى از افرادى كه در دفتر المام در نجف كار مى كرد؛ نقل مى كند: يك وقت از يكى از آقايانى كه آنجا بود، گله اى داشتم ، خدمت امام رفتم و به عرض ‍ رساندم . امام قصه اى براى نقل كردند و گفتند: يك نفر اينجا آمد و هر جه از دهانش در آمد و هرچه از دهانش در آمد بر من گفت ؛ اما من تا زمانى كه آنجا بود، برايش پول مى فرستادم .

رفتار حضرت امام همانند رفتار حضرت على (ع ) و امام حسن چ (ع ) بود و همچون آن بزرگوار و در مقابل اهانتهاى مخالفان ، رفتار كريمانه از خود نشان مى دادند. ( 140)

عشق به مردم

علاقه و عشق امام نسبت به مردم بسيار زياد بود. ايشان حتى كمترين رنج آنان را تحمل نمى كردند و هيچ گاه اجازه نمى دادند كه به خاطر او مردم در زحمت بيفتند، اگر چه در حد كنار زدن مردم از جلو راه باشد.

آقاى سيد على شاهرودى ، پسر آيت الله شاهرورد، نقل مى كرد كه : روزى در حرم مطهر حضرت على (ع ) ديد كه امام در ميان جمعيت انبوه قرار دارند و هر لحظه ، خطر آن است كه زير دست و پا بيفتند؛ اتفاقا در همان لحظه دو نفر نيز به عنوان همراه در پشت سر امام بودند. آقاى شاهرودى به آن دو نفر اعتراض مى كند كه چرا ايستاده ايد؟ آنها پاسخ دادند: جراءت دخالت ندايم ، آقا اجازه راه باز كردن به ما نمى دهند..

سيد على شاهرودى عصبانى مى شود، عبا را به گوشه اى مى اندازد و جلو مى رود و با سلام و صلوات مردم را از سر راه امام كنار مى زند؛ اما مرتب دست به پشت او مى زند و وى را از اين كار منع مى كردند.

يكى از شاگردان امام نقل مى كرد: روزى در حرم مطهر حضرت امام حسين (ع )، حضرت امام را ديدم كه در ميان انبوه زائران گير كرده اند و نمى توانند قدمى پيش بگذارند؛ جلو دويدم و با كنار زدن مردم ، راه را براى ايشان باز كردم . امام با اعتراض و ناراحتى مرا از اين كار منع مى كردند؛ ولى من بى توجه ، به كار خود ادامه مى دادم . ناگهان متوجه شدم كه امام از مسيرى كه من براى ايشان باز كرده ام ، نيامده و تغيير مسير داده اند و در لابه لاى جمعيت به راه خود ادامه مى دهند. ( 141)

تواضع و فروتنى

در نجف گاهى اتفاق مى افتاد كه امام از روى پشت بام متوجه مى شدند كه چراغ آشپزخانه يا دستشويى روشن مانده است . در اين موارد به خانم يا ديگر كسانى كه در پشت بام بودند، دستور نمى دادند و چراغ را خاموش ‍ كنند؛ بلكه خود سه طبقه را در تاريكى پايين مى آمدند و چراغ را خاموش ‍ مى كردند و باز مى گشتند.

گاهى نيز قلم يا كاغذى مى خواستند كه در اتاق طبقه دوم منزل بود. در اين شرايط نيز به هيچ كس حتى به نوه هايشان دستور نيم دادند كه براى او قلم و كاغذ بياورند؛ بلكه خودشان برمى خاستند از پله ها بالا مى رفتند، و آنچه را كه لازم مى داشتند، برمى داشتند و باز مى گشتند. ( 142)

جلوگيرى از غيبت و تهمت

هنگامى كه امام در مجلس عمومى بودند، كسى جراءت غيبت كردن يا تهمت زدن نداشت و روح معنوى در مجلس حاكم بود؛ همچنين در مجالس خصوصى نيز كسى جراءت نمى كرد، سخن از ديگرى بزند. بارها امام مى فرمودند: من راضى نيستم كسى در بيرونى منزل من غيبت كند؛ و با تمام نيرو و از غيبت كردن افراد جلوگيرى مى كردند.

يكى از شاگردان امام مى گويد: روزى امام در درس تشريف آوردند و به قدرى ناراحت بودند كه نفس ايشان به شماره افتاد بود، به جاى درس ‍ نصيحت تندى نمودند و رفتند و سه روز نيامدند. چون شنيده بودند كه يكى از شاگردان ايشان درباره يكى از مراجع غيبتى كرده است .

امام از همان ايام جوانى در مجلسى كه شركت مى كردند، به هيچ وجه اجازه نمى دادند كسى غيبت كند؛ و اگر كسى صحبت مى كرد و مى خواست شروع به غيبت كند، فورى ايشان مطلب را برمى گرداندند و رشته سخن را تغيير مى دادند.(143)

كرامات

عده اى از شاگردان و دوستان امام در نجف خدمت آقا بودند، صحبت از ايران به ميان آمد. يكى از آنان مى گويد، من به امام گفتم : اين چه فروشى است كه در مورد بيرون كردن شاه از ايران مى فرماييد؟ يك مستاءجر را نمى شود بيرون كرد، آن وقت شما مى خواهيد شاه مملكت را بيرون كنيدامام سكوت كردند. من فكر كردم شايد عرض مرا نشنيده اند، پس ‍ سخنم را تكرار كردم . امام بر آشفته و فرمودند: فلانى ! چه مى گويى ؟ مگر حضرت بقية الله ، امام زمان - صلوات الله عليه - به من (نستجيرباالله ) خلاف مى فرمايد؟ شاه ، بايد برود. ( 144) ( 145)

سكوت

يكى از ويژگيهاى معروف امام ، كه نمودار حكمت و وارستگى ايشان است ؛ اصل سكوت است ، و سخن گفتن در حداقل و مبتنى بر اداى تكليف . به همين جهت ، زياد ديده مى شد كه امام در نجف ، بعد از غروب به مدت نيم ساعت هر شب براى ديدار عمومى به اتاق بيرونى تشريف مى آوردند، جز سلام و مساكم الله بالخير تا آخر جلسه به سكوت برگزار مى شد؛ و تا مردم سؤ الى نمى كردند، ايشان حرفى نمى زدند. ( 146)

ويژگيهايى اجتماعى

برنامه ريزى

امام برنامه هاى روزانه خود را به دقت تنظيم مى كردند و در هر ساعت معينى ، كار مشخصى را اختصاص مى دادند؛ مثلا ساعاتى را به مطالعه كتابها و متنهايى كه خواندنشان براى درسشان ضرورت داشت ، ساعاتى را هم براى كتابها و نوآوريها و مطالب جديدى كه از ايران مى رسيد و ساعاتى را نيز به مطالعه خاص خود اختصاص مى دادند. ( 147)

نظم

تمام افرادى كه از نزديك امام را مى شناختند و با ايشان ارتباط داشتند از نظم ايشان خاطراتى را نقل كرده اند. يكى از شاگردان امام مى گويد: در يكى از سفرهايمان به عراق ، در صحن حضرت اميرالمؤ منين (ع ) با عده اى از فضلا و طلبه ها، بعد از نماز مغرب و عشا نشسته بوديم . وقتى صحبت تمام شد و آقايان خواستند بروند، ساعت را نگاه كردند. در اين لحظه اختلاف نظر در مورد ساعت به وجود آمد و صحن حرم حضرت امير (ع ) هم كه ساعتش عربى بود، ساعت دو سى دقيقه بعد از غروب را نشان مى داد. ساعتهاى آقايان با كمى اختلاف ، يعنى در حدود پنج دقيقه و هفت دقيقه باهم متفاوت بود. در همان لحظه ، حضرت امام از در قبله وارد صحن شدند. يكى از استادان نجف كه بود. در همان لحظه ، حضرت امام از در قبله وارد صحن شدند. يكى از استادان نجف كه آنجا بود، گفت : ساعتهايتان را ميزان كنيد. الان سه ونيم ساعت از شب مى رود و سيزده سال است (سيزدهمين سال بود كه امام در نجف بودند) كه هر شب امام در همين ساعت ، قدم داخل صحن مى گذارند. ورود امام ، خودش ساعت است .

ساده زيستى و قناعت ( 148)

سطح زندگى و خوارك ايشان واقعا طورى بود كه به جراءت مى توان گفت كه امام در سطح يك طلبه معمولى و حتى پايين تر بودند. غذاى امام معمولى و ساده بود. ( 149)

يكى از شاگردان و دوستان امام مى گويد: چند روز در نجف در خدمت امام بودم . در تمام اين مدت غذاى منزل امام آبگوشت بدون چربى بود. يك كيلو گوشت براى خودشان و خانواده و كاركنان مى گفتند؛ و همه غذايى را كه با آن پخته مى شد؛ مى خوردند. تحمل اين اوضاع براى من ، كه يك طلبه جوان بودم ، سخت بود. روزى به امام عرض كردم : آقاخوردن اين آبگوشت بدون چربى شما، براى من كمى سخت است .ايشان فرمودند: منزل ما همين است . اگر پلو يا چلويى مى خواهيد، برويد به منزل حاج آقا مصطفى گفتم . شب به منزل ايشان رفتم و بعد از هفت - هشت روز توانستم پلو بخورم . ( 150)

بعضى از پزشكان كه از ايران به نجف مى آمدند و به امام ارادت داشتند و ايشان را مى شناختند، به ما مى گفتند براى تقويت امام ، غذاى مقوى تهيه كنيد ولى امام قبول نمى كردند. ( 151)

در نجف بنا شد قبايى براى امام تهيه شود، به يك خياط آشنا اطلاع داده شود و او چند نمونه پارچه داشت . پارچه ها را به نزد امام آوردند تا يكى را انتخاب كنند. امام از جهت جنس و كيفيت ، خيلى مراعات مى كردند و جنس خوب و گران نمى گرفتند. از اين جهت كه مواظب بودند وجوه كمترى مصرف شود. ( 152)

يكى از كاركنان دفتر امام در نجف مى گويد: چند روز در سال كه امام به كربلا مشرف مى شدند، من گاهى با ايشان كار داشتم ، و چون وضع بيرونى كربلا طورى بود كه من نمى توانستم داخل شوم ؛ گاهى مطالبم را روى كاغذى مى نوشتم و مى دادم . يك بار كه روى كاغذ مطلبى را نوشتم و دادم ، امام كه به بيرونى تشريف آوردند تا به حرم برويم ، در بين راه فرمودند: آقا شيخ ! چرا احتياط نمى كنى ؟ گفتم : مگر چه اتفاقى افتاده ؟فرودند: چرا براى يك مطلب چند خطى ، اينهمه كاغذ اسراف مى كنيد؟ اين را مى توانيد در يك كاغذ كوچك يا باطله بنويسيد. ( 153)

عدم تبعيض

حاج آقا مصطفى ، فرزندان امام ، هفته به هفته خدمت امام مى آمد و مخارج هفته اش را مى گرفت . امام به هيچ وجه به او پول اضافى نمى دادند. روزى يكى از دوستان آقا مصطفى به ايشان مى گويد: شنيده ام شما از آقايان ديگر هم شهريه مى گيريد. اين كار چه ضرورتى دارد؟ مگر شما نيازى داريد؟ ايشان با تبسمى گفتند: پدرم فقط مخارج متوسط زندگى مرا مى پردازد، مثل مخارج غذا و اجاره خانه ؛ اما من به كتاب هم نياز دارم و براى خريد آن پولى ندارم ؛ براى همين مجبورم كه شهريه مراجع ديگر را نيز بپذيرم . ( 154)

وقتى آقا مصطفى خواست به مكه برود، با پول خانه اش كه در قم فروخته بود و پولى كه از خانمش گرفته بود به مكه رفت .

امام به اعضاى خانواده خود استفاده از تلفن به منظور تماس در محدوده نجف را اجازه مى دادند؛ ولى تماس شخصى با كربلا يا جاى ديگر را تحريم كرده بودند. حتى به احمد آقا فرموده بودند: تو ندارى به تهران يا جاى ديگر تلفن بكنى . ( 155)

پرهيز از رفاه

هواى نجف بسيار گرم بود و در بعضى مواقع درجه حرارت از پنجاه درجه بالاتر مى رفت و انسان را كلافه مى كرد. روزى عده اى از شاكران و دوستان امام ، پيش ايشان رفتند و گفتند: آقا ! اين گرما شديد است . شما هم مسن هستيد (امام در آن زمان تقريبا 65 تا 70 ساله بودند) همه مردم شبها به كوفه ( 156) مى روند، آنجا هوايش بهتر است ، شما هم به آنجا برويد. ايشان در جواب گفتند: من چطور براى هواى خوب به كوفه بروم ، در صورتى كه برادران من در ايران ، در زندان به سر مى برند؟ ( 157)

يك روز جنازه اى را از ايران آورده بودند. از دوستان امام بود وايشان مى خواستند به تشييع جنازه بروند. جنازه دير رسيد و گرما طاقت فرسا بود. براى اينكه امام زياد در گرما معطل نشوند، كاركنان دفتر احتياط كردند و ماشين دربستى گرفتند، يك دينار دادند. چند روز بعد كه صورت حسابها را خدمت امام ارائه كردند، ايشان اشكال گرفتند و آنها گفتند: آقا، به لحاظ اينكه گرما براى شما خوب نبود. امام فرمودند: من هم مثل ديگران مگر من با ديگران چه فرقى دارم ؟ ( 158)

افرادى كه در نجف در دفتر امام كار مى كردند، تنها بودند و از امكانات مالى و ديگر امكانات حوزه نجف بى بهره بودند. امام براى تاءمين معاش و زندگى آنان در حد معمولى مثل زندگى خود يا فرزندشان رسيدگى مى كردند كه آنان در ناتوانى يا تنگدستى محض به سر ببرند و همچنين صلاح نمى دانستند كه آنان زندگى مرفه داشته باشند. ( 159)

كمك به افراد نيازمند

امام در مقابل افراد ضعيف و ناتوان بسيار با عطوفت و مهربان بودند. يك شب فقيرى به بيرونى آمد. بعضى از آقايان كه مسؤ ل بيرونى بودند با او برخورد خوبى نكردند. امام كه از دور مواظب بودند، به بيرونى آمدند و به آنها اعتراض كردند و گفتند: اين ، چه طرز برخورد است ؟ جواب داد: او روز قبل نيز آمده بود. امام فرمودند: بگذاريد بيايد، محتاج است ، نيازمند است و حاجتش او را واداشته كه اينجا بيايد، يا بايد حاجتش را برآورده كنيم و يا بيانى او را راضى نماييم . نرنجانيد مردم را. ( 160)

روزى يك از علاقه مندان به امام يك دستگاه اتومبيل را كه هنوز شماره نشده بود، بر اساس نذر خود به امام هديه كرد. امام فرموده بودند من در شرايط فعلى نيازى به اتومبيل شخصى ندارم و تعهدى هم (باخودم ) دارم كه تا احساس نياز نكنم ، اتومبيل شخصى نداشته باشم ؛ چون اكنون احساس نياز نمى كنم ، بنابراين اتومبيل را بفروشيد و با پول آن براى يكى از مستضعفين كشور خانه اى تهيه كنيد و اگر برايتان ممكن نشد. آن را بفروشيد و پولش را به حسابى كه مخصوص تهيه خانه براى مستضعفين است ، واريز كنيد. ( 161)

عبادت

امام خمينى (س ) در هنگام عبادت مانند كسانى بودند كه نه اهل علمند، نه اقل سياست و هيچ كارى غير از عبادت ندارند. ايشان چنان به عبادت مشغول و از امور ديگر فارغ مى شودند كه گويى هيچ كار ديگرى ندارند؛ و عبادتهاى امام نيز چون عابدان و زاهدان حتى بيشتر و بهتر از آنان بود. ( 162)

دقت و توجه امام به انجام فرايض در اوقات معين و نافله ها و دعاها و زيارتها، يكى از عوامل مهم موفقيت ايشان بوده است . يكى زا شاگردان امام مى گويد: من دو مرتبه وضو گرفتن امام را ديده ام ، درست مثل وضوى پيغمبر اكرم (ص ) كه در اخبار و روايات ذكر شده است ، فقط براى هر يك از صورت و دستها به يك مشت آب اكتفا مى كردند و با يك مرتبه شستن وضو مى گرفتند. ( 163)

امام پس از رفتن به نجف بنا بر تقاضاى طلبه ها براى نماز جماعت به مدرسه مرحوم آقاى بروجردى مى رفتند. با آمدن امام شور و شوق عجيبى در طلبه هاى مدرسه پيدا شده بود.( 164)

دختر امام درباره نماز شب امام نقل مى كند: در دورانى كه من به نجف مى رفتم ، بچه هاى كوچك داشتم و شبها بيدار مى شدم ؛ آقا در اتاقشان كه رو به روى اتاق ما بود، در يك ليوان كوچك نماز شب مى خواندند. من احساس مى كردم كه آقا براى اينكه صدايشان را نشنويم ، گريه شبشان را به بلندگويى كه مناجات پخش مى كرد، هماهنگ مى كردند. من چون بيدار بودم ، صداى گريه آقا را مى شنيدم . من از عبادت ايشان خاطره هاى زيادى دارم . ( 165)

عبادت ماه مبارك رمضان

در ماه مبارك رمضان در فصل گرماى نجف اشرف ، ايشان براى نماز جماعت ظهر و عصر با زبان روزه به مدرسه مرحوم آيت الله بروجردى تشريف مى بردند و هر روز، اول هشت ركعت نافله هاى ظهر را مى خواندند و بعد از اذان و اقامه ، نسبتا طولانى مى خواندند و بعد از تعقيبات ، هشت ركعت نافله هاى عصر را مى خواندند. بعد نماز عصر را با اذان و اقمامه مانند نماز ظهر مى خواندند و بعد از خواندن تعقيبات ، تشريف مى بردند. اين مار در آن سن و سال و آن هواى گرم بخصوص در حال روزه ، كار آسانى نبود. حتى جو آنها هم به سختى از عهده انجام اين كار بر مى آيند. با اين حال ، اينگونه با جديت تمام عبادت مى كردند. انجام اين اعمال سبب تربيت طلبه ها مى شد. بعضى از طلبه ها كه فقط نمازهاى واجب را مى خواندند، از امام تبعيت مى كردند و آن وقت نافله ها را هم مى خواندند. روزهاى جمعه نافله ها را در منزل مى خواندند و در مدرسه بدون خواندن نافله ، دو نماز ظهر و عصر را جمع مى كردند و اجازه اذان براى نماز عصر را نمى دادند. اين نكته ها نمايانگر دقت آن بزرگوار در انجام عبادتها، مطابق با دستور موظف است . ( 166)

زيارت حرم حضرت على (ع )

يكى از شاگردان امام نقل مى كند: در طول سيزده سالى كه امام در نجف بودند به جز شبهايى كه احيانا بيمار و يا ممنوع السفر ( 167) بودند و يا به كربلا مشرف مى شدند، دقيقا راءس ساعت معينى به حرم مى رفتند. ( 168)

كيفيت زيارت امام براى شاگردان ايشان بسيار جالب بود. زياد اتفاق مى افتاد كه ما به حرم مطهر حضرت امير (ع ) مى رفتيم و فقط از دور زيارت كردن امام را نگاه مى كرديم . طلبه ها بيشتر زيارت آيت الله امينى و زيارت امام را تماشا مى كردند.

امام هر شب به حرم مشرف مى شدند و مقيد بودند كه متن زيارت را بخوانند و جاى خاصى بود كه ايشان به آنجا مى رفتند و از روى مفاتيح دعا مى خواندند. زيارت امام خيلى طولانى مى شد، زيارت عاشورا و نماز زيارت و مستحبى مى خواندند، بعد از اتمام نماز و دعا در كنار ضريح مى ايستادند و ظاهرا زيارت امين الله مى خواندند. كيفيت زيارت امام واقعا جالب بود و حالت امام در دعا خواندن و زيارت يك حالت از خود بيخود شدن بود كه به طور كامل عمق اتصال روحى و معنوى با صاحب ضريح و مزار و امامى كه زيارتشان مى كردند، آشكار بود. ( 169)

روزى چند نفر خدمت امام رفتند و به ايشان گفتند، بهتر است شما برنامه مخصوص براى رفتن به حرم داشته باشيد. مثلا هفته اى يك يا دو مرتبه مشرف شويد. هر شب و هر صبح به حرم رفتن براى مراجع شكل خوبى ندارد! با توجه به سن شما، رعايت مساءله لازم است . ناگهان چهره امام تغيير كرد و فرمودند: و الله ظلم است كه كسى در كنار درياى علم اميرالمؤ منين بخوابد و تشنه بخوابد. ( 170)

يكى از عالمان و مدرسان قم قصد تشرف به عتبات را داشت . امام در ديدار با ايشان فرمودند: شما براى زيارت به عتبات مى روى و حوزه علميه نجف ، جاى مباحثات طلبگى است ؛ كسانى كه به ديدن شما مى آيند، ممكن است بحثهاى علمى را شروع كنند؛ مواظب باش بحثهاى طلبگى ، شما را از زيارت باز ندارند و سفر شما با ديد و بازديد به اتمام نرسد. شما هدف ديگرى داريد. ( 171)

زيارت قبر سيدالشهدا (ع )

امام در نيمه شعبان ، اول رجب ، نيمه ج ، عيد قربان ، عيد فطر، روز عرفه و ايام زيارتى ديگر، براى زيارت به كربلا مى رفتند و در آنجا اقامت داشتند و هر روز به حرم مشرف مى شدند. آنجا زيارت جامعه را در حرم امام حسين (ع ) مرتب صبحها و شبها مى خواندند. ( 172)

زيارت عرفه را در حرم حضرت سيدالشهدا با وجود سن زياد به حالت ايستاده رو به قبله مى خواندند. اين زيارت دو تا سه ساعت طول مى كشيد. همراهان امام ، كه جوان بودند، اين دعا را نشسته مى خواندند، شرمنده شده ، و آنان نيز از جاى خود بلند مى شدند و دعا را ايستاده مى خواندند.( 173)

امام در مدتى كه در نجف اشرف بودند، در تمام شبها شهادت معصومين (ع ) در منزلشان ذكر مصيبت داشتند و به مناسب رحلت حضرت زهرا (س ) اين برنامه سه شب ادامه داشت . يك روز به مناسبت وفات يكى از ائمه (ع ) چند نفرى از كاركنان دفتر، به عنوان خواندن دعاى توسل ، به اتاق امام وارد شدند و در صف نشسته ، و شروع به خواندن دعا كردند؛ در ضمن دعاى توسل ، يكى از آقايان ذكر مصيبت مختصرى كرد، با آنكه ذاكر، روضه خوان ماهرى نبود و با حضور امام دستپاچه شده بود و صدايش هم مرتعش و بريده بريده بود؛ اما همينكه شروع به روضه كرد، امام چنان به گريه افتادند كه شانه هايشان بشدت تكان مى خورد. ( 174)

امام ، راز و نيازها و مناجاتها و تهجدهايشان را كاملا مخفى و دور از چشم ديگران انجام مى دادند. با اين حال ، در برخى از موارد كه نمى شد مخفى كرد و ديگران ديده اند، حالات و رفتارى را نقل كرده اند كه بسيارى عجيب است . ( 175)

نمازها و دعاها و راز و نيازهاى شبانه امام از دوران جوانى ، و زيارت قبور ائمه اطهار با شناخت و توجه كامل ، از او انسانى و متعادل ساخته بود. او نفس مطمئنه اى داشت كه هيچ حادثه اى نتوانست رفتار او را تغيير دهد.