در روز ازدواج امـام
جـواد(ع ) بـا (ام الفـضـل ) بـه آن حـضـرت گفتم : مولاى من ، بركت اين
روز بـراى مـا شـيعيان چقدر بزرگ است . حضرت سخن مرا تاءييد كرده
فرمود: اى اباهاشم ؛ در اين روز بركات خداوند بر ما بسيار بزرگ است .
گفتم : آرى ! آقاى من درباره اين روز چه بگويم ؟ فرمود: آن را به نيكى
ياد كنيد كه خير آن به شما خواهد رسيد. گفتم : همين كار را خواهم كرد و
مـخـالفـتـى نـخـواهـم داشـت . فـرمـود: در ايـن صـورت هـدايـت خـواهـى
شـد و جـز خـير نخواهى ديد..(343)
ايـن روايـت بـه خـوبـى هـدف امـام (ع ) از پذيرش اين ازدواج و بركتى
كه براى شيعيان و مكتب داشت را بيان مى كند.
زنده داشتن ياد پدر
يكى از جلوه هاى مبارزه امام جواد(ع ) با دستگاه خلافت يادآورى جنايت
ماءمون با زنده نگه داشتن يـاد امـام هـشـتم عليه السلام بود. آن حضرت
شيعيان را به سوگوارى و مرثيه سرايى براى امـام رضـا(ع ) و زيـارت
قـبـر آن حـضـرت تشويق مى كرد. (ابوطالب قمى ) يكى از ياران امام
جواد(ع ) مى گويد:
نـامـه اى به ابوجعفر (ابن الرضا) عليه السلام نوشتم و از او اجازه
خواستم تا براى پدرش ابـوالحـسن عليه السلام مرثيه بسرايم . آن حضرت در
پاسخ نوشت : (هم براى من و هم براى پدرم مرثيه بسراى )!.(344)
امـام جـواد عـليـه السلام علاوه بر آن كه مرثيه سرايى براى پدر را
توصيه مى كند با ذكر ايـن نـكـتـه كـه بـراى من نيز مرثيه بسراييد.
تصور برخى ساده انديشان كه فكر مى كردند چـون امـام (ع ) دامـادى خليفه
را پذيرفته است خطرى از جانب دستگاه او را تهديد نمى كند را رد كـرد و
فـهـماند كه هرگز امامان معصوم عليهم السلام با حاكمان جور سازش
نخواهند داشت و او نيز سرنوشتى چون پدر خواهد داشت .
هـمـچـنين آن حضرت شيعيان را ترغيب به زيارت امام هشتم (ع ) مى كرد. از
اين رو روايات زيادى در فضيلت زيارت امام رضا(ع ) از آن حضرت رسيده است
.(345)
كه در اينجا به ذكر دو نمونه بسنده مى كنيم .
حـضـرت (عـبـدالعـظـيـم حـسـنـى ) مى گويد: به امام جواد عليه السلام
عرض كردم : متحيرم به زيـارت قـبـر اباعبداللّه الحسين عليه السلام
بروم و يا اين كه قبر پدرت را در طوس زيارت كنم ؟
امـام (ع ) فـرمـود: هـمـينجا بمان ! پس به اندرون رفت و پس از آن كه
بازگشت ديدم اشكهاى آن حضرت بر گونه هاى مباركش جارى است . آنگاه به من
فرمود: زائران قبر اباعبداللّه بسيارند ولى قبر پدرم در طوس زيارت
كننده كمى دارد..(346)
(عـلى بـن اسـبـاط) مـى گـويـد: (از امـام جواد(ع ) پرسيدم پاداش كسى
كه پدرت را در خراسان زيـارت كـنـد چـيـسـت ؟ آن حـضـرت دو بـار
فـرمـود: بـه خـدا سـوگـنـد پـاداش او بـهـشـت اسـت )..(347)
رهبرى تشكيلات شيعه
حـسـاس تـريـن و در عين حال پيچيده ترين
بخش زندگى سياسى امامان معصوم عليهم السلام را اداره تـشـكـيـلات
شـيـعـه تـشـكـيـل مـى دهـد. آن بـزرگـواران بـه عـنـوان جـانـشـيـنـان
بـحـق رسول خدا(ص ) رسالت پاسدارى از اسلام و تبيين و تفسير معارف آن
را بر عهده داشتند. از اين رو بـا مـحـدوديـتـهـايـى از جـانب حاكمان
جور و دستگاه خلافت بنى اميه و بنى عباس روبرو مى شـدنـد و ناگزير
بودند رسالت الهى خود را بيشتر به صورت پنهانى انجام داده و پيروان خود
و تشكيلات عظيم شيعه را مخفيانه رهبرى كنند.
شـيـعـه در طـول تاريخ خود تا زمان امام جواد عليه السلام فراز و
نشيبهاى زيادى را پشت سر گـذاشـت ، امـّا على رغم وجود جوّ فشار و
اختناق ، انديشه شيعى گسترش يافت و جمع اندك آنان پـس از رحلت پيامبر(ص
) ، روز به روز افزون شد؛ به گونه اى كه نه تنها از نظر تعداد گـسترش
چشمگيرى يافت و در بسيارى از مناطق كشور اسلامى حضور داشت بلكه از زمان
موسى بن جعفر(ع ) حتى در دستگاه حكومت نيز تا حد وزارت نفوذ كرد.
ماءمون كه به قدرت و نفوذ شيعيان پى برده بود سياست پدران خود مبنى بر
فشار بر شيعه و رهـبـران آن را كـنـار گـذاشت و با طرح ولايتعهدى امام
هشتم (ع ) و احضار آن حضرت به مركز خـلافـت ، درصـدد كـنـترل بيشتر
امام (ع ) و جلوگيرى از گسترش تشيع برآمد؛ ولى تلاشهاى مـاءمـون
نـتـوانـسـت مـانع رشد و نفوذ شيعيان گردد تا جايى كه موجب هراس نظام
حاكم شد و در نتيجه آن حضرت را به شهادت رساند.
تشيع در دوران امام جواد(ع )
تشكيلات شيعه در زمان امام جواد(ع ) عظمت و نفوذ چشمگيرى يافت . هر چند
سن كم آن حضرت به هنگام شهادت امام هشتم باعث شد كه برخى از شيعيان
دچار حيرت و سرگردانى شوند و اختلاف كلمه و پراكندگى مردم از اين ناحيه
خطرى بود كه تشيع را تهديد مى كرد، امّا امام جواد عليه السلام با
پاسخگويى به سؤ الات و تثبيت امامت خود به بهترين وجه ممكن ، امت و
امامت را از آن گـرداب سـخـت و هولناك كه با آن روبرو شده بودند نجات
داد و اتحاد شيعيان را مستحكم كرد به گونه اى كه پس از دوران امامت آن
حضرت هيچ انشعابى در شيعه پديد نيامد.
از بركاتى كه از رهگذر امامت امام جواد عليه السلام نصيب شيعيان شد و
باعث گسترش و انسجام آنان گشت ، كاهش نسبى جو وحشت و اختناق سياسى نسبت
به آنها بود.
تلاشهاى آن حضرت در آن شرايط موجب ريشه دارتر شدن مكتب تشيع از نظر
عقيدتى ، فكرى ، سـيـاسـى و فقهى شد. و به حق وجود امام (ع ) براى
شيعيان مصداق سخن امام هشتم (ع ) بود كه فـرمـود: ايـن مـولودى اسـت
كـه بـراى شـيـعـيـان مـا كـسـى بـا بـركـت تـر از او زاده نـشـده است
..(348)
شـيعيان در دوران امام محمد تقى عليه السلام در سرتاسر سرزمينهاى
اسلامى پراكنده بودند، بـسيارى از آنها در بغداد، مدائن و عراق سكونت
داشتند.(349)
برخى در مصر زندگى مى كردند. در اثر هجرت تعدادى از محدثان كوفه ،
همچون (محمدبن محمد بن اشعث ) ، (احمد بن سـهـل ) و بـخـصـوص در اثـر
اقـامـت (اسماعيل بن موسى بن جعفر) در مصر و فعاليت آنان در آن سرزمين
مذهب شيعه بدانجا نيز نفوذ كرده بود..(350)
(عـلى بن اسباط) پس از شهادت امام هشتم (ع ) با دقت به قيافه امام
جواد(ع ) مى نگريست تا آن را بـه ذهـن بـسـپـارد و در بـازگـشـت ،
بـراى پـيـروانِ امـام (ع ) در مـنـطـقـه مـصـر تـوصـيـف كـنـد.(351)
و ايـن نـشان مى دهد كه امام (ع ) در آنجا نيز پيروان و ارادتمندانى
داشته است .
بـسـيـارى از شـيعيان نيز در مناطق مختلف ايران چون : خراسان ، سيستان
، رى ، قم ، طبرستان ، طـالقـان و اهـواز زندگى مى كردند. شيعيانى از
اين مناطق به حضور امام جواد(ع ) مى رسيدند، بـراى آن حـضـرت خـمـس
ارسـال مى كردند و يا وكلايى از جانب آن حضرت در اين مناطق فعاليت
داشته اند..(352)
كه همگى دليل حضور شيعيان در اين مناطق مى باشد.
سـابـقـه تـشـيـع در ايران به قبل از حكومت عباسيان باز مى گردد؛
چنانكه جرجى زيدان در اين باره مى گويد:
خـراسـانـيـان و دوسـتـان آنـان از اهـل طـبـرسـتـان و ديـلم قبل از
برقرارى حكومت عباسيان از شيعيان على (ع ) بودند..(353)
و نيز احمد امين مى گويد:
تشيع (چون خون ) در رگهاى فارس (ايرانيان ) جارى است ..(354)
سـفـر امـام هـشـتـم (ع ) بـه خـراسـان و ورود عـلويـان بـه ايـران
سـرآغـاز تـحـول مـهـمـى در گـسـتـرش تـشيع در ايران به حساب مى آيد.
همچنين فعاليتهاى شاگردان و وكـلاى ائمـه و امـام جـواد(ع ) در مـناطق
و نواحى مختلف ايران در ترويج عقايد و فقه شيعه نقش بـسـزايـى داشـت .
شـايـد بتوان گفت ايران در دوران امام جواد(ع ) از مهمترين مراكز تشيع
بوده است ؛ از اين رو، قيامهاى علويان و مخالفت مردم با دستگاه خلافت
بيشتر در ايران بوده است كه به دو نمونه اشاره مى كنيم .
1 ـ در سـال 210 هـجـرى ، مـردم قـم عليه ماءموران ماءمون شورش كردند.
علت مخالفت آنها اين بـود كه ماءمون هنگام بازگشت از خراسان به سوى
بغداد، ماليات مردم رى را تخفيف داده بود. مـردم قـم نـيـز بـه او
نـامـه نـوشـتـندو تقاضا كردند همانند رى با آنها رفتار كند ولى ماءمون
نـپـذيرفت . مردم سر به شورش و تمرد برداشتند. ماءمون سپاهيانى را
ماءمور سركوبى آنان كـرد. سـپـاهـيـان مـاءمـون پـس از مـحاصره و كشتن
گروهى از مردم و تخريب حصار شهر، آنان را سـركـوب نـمـودنـد و مـاليـات
را كـه دو مـيـليـون درهـم بـود، بـه هـفـت مـيـليـون درهـم افـزايـش
دادند..(355)
گـرچـه ايـن جـريان به ظاهر جنبه اقتصادى دارد ولى رفتار تبعيض آميز
ماءمون با مردم قم ، و عـدم پـذيـرش تـقـاضـاى بـحـق مـردم و تـفـاوت
قـائل شـدن بـيـن دو شـهـر هـمـسـايـه ، قـابـل تـاءمـل اسـت . بـه
نـظـر مـى رسـد جـرم مـردم قـم ، شـيـعـه بـودن و مـحـبـت آنـها نسبت
به اهل بيت عليهم السلام بوده باشد.
2ـ در سـال 219 هـجـرى (محمد بن قاسم حسينى علوى ) كه مردى عابد، زاهد
، پرهيزكار، عالم ، فـقـيـه ، ديـنـدارو از نـوادگـان امـام سـجـاد(ع )
بـود، در كـوفـه و بـا شـعـار (الرضـا مـن آل مـحـمـد) خـروج كـرد.
سـپـس بـه خـراسـان رفـت . و در آنـجـا چهل هزار نفر با او بيعت كردند
و بين او و ماءموران حكومت جنگهايى به وقوع پيوست .
چـون از يكى از سپاهيان ستمى را مشاهده كرد، دستور داد لشكر متفرق
شدند، و خود با عده اى از يـاران مـخـصـوص ، از مـرو بـه طـالقـان رفـت
. در آنـجـا مـحمد با ماءموران معتصم درگيريها و جنگهايى داشت كه
سرانجام منجر به دستگيرى و حبس او شد.
بـررسـى قـيـام (مـحـمـد بـن قـاسـم ) بـخـصـوص حـركت او از كوفه به
ايران ، نكات جالب و قـابـل تـوجـهـى از اوضـاع سـيـاسى آن دوران ارائه
مى دهد كه به منظور رعايت اختصار به آن نپرداختيم ..(356)
ارتباط امام (ع ) با شيعيان
چنانكه گذشت دستگاه خلافت سعى داشت با ايجاد موانع براى امام (ع )
رابطه آن حضرت را با شـيـعـيـان مـحـدود نـمـايـد تـا از ايـن طـريـق
آنـان را دچـار مـشـكل گرداند؛ زيرا به خوبى مى دانست كه شيعيان ، امام
(ع ) را برترين فرد زمان و ملجاء و پـنـاه خـود در هـمه امور مى دانند
و روش زندگى خود را بر مبناى رهنمودهاى وى تنظيم مى كنند. ولى امـام
جـواد عـليـه السـلام در شـرايـط مـخـتـلف بـه طـور مـسـتـقـيـم يـا از
طريق نصب وكلا و نمايندگان ، ارتباط خود را با شيعيان حفظ مى كرد.
آن حـضـرت در سـراسـر سـرزمـيـنهاى اسلامى نمايندگانى داشت كه پاسخگوى
سؤ الات دينى شـيـعيان بودند و وجوهات شرعى آنان را به امام (ع ) مى
رساندند. از بررسى شواهدى كه در ايـن بـاره ، در زنـدگانى امام جواد
عليه السلام است استفاده مى شود كه آن حضرت در شهرهاى اهـواز، هـمدان ،
سيستان ، رى ، بصره ، واسط، بغداد، كوفه و قم نمايندگانى داشته است .
در اينجا به ذكر سه مورد آن مى پردازيم .
(ابـراهـيـم بن محمد همدانى ).(357)
يكى از نمايندگان آن حضرت در منطقه همدان بود كـه امـام جـواد عـليـه
السـلام در نامه اى به او نوشت : (در آن منطقه ) وكيلى جز تو ندارم و
به دوستانمان در همدان نوشته ام كه از تو اطاعت كنند..(358)
(صـفـوان بـن يـحـيـى ) از اصـحـاب بـزرگوار امام كاظم ، امام رضا و
امام جواد عليهم السلام و وكـيـل پـيـشـواى نـهـم بـود..(359)
شـيـعـيـان وجـوه شـرعـى خود را به او مى دادند تا تحويل امام دهد.
(معمربن خلاّد) مى گويد:
غله هايى را كه (اسماعيل بن خطاب ) وصيت كرده بود كه به (صفوان بن يحيى
) داده شود خدمت امـام جـواد (ع ) بـردم . آن حـضـرت فـرمـود: خـداونـد
(اسماعيل بن خطاب و صفوان را رحمت كند؛ زيرا آنان در حزب پدران من
هستند و هر كس در حزب ما باشد خداوند او را در بهشت ماءوى مى دهد).
صفوان در سال 210 هجرى به دار باقى شتافت و امام جواد(ع ) براى او حنوط
و كفن فرستاد و به اسماعيل بن موسى بن جعفر(ع ) فرمود تا بر او نماز
گزارد..(360)
(عـلى بـن مـهـزيـار اهـوازى ) شخصى جليل القدر ،مورد اعتماد و از
وكلاى امام جواد عليه السلام بـود. ايـن صـحـابـىِ گـرانـقـدر امـام
سـى و سـه كـتـاب در مـسـائل اسـلامـى بـه رشـتـه تحرير درآورد و
پاسخگوى شيعيان بود. او بيشتر سؤ الات را از طريق نامه مى پرسيد و نيز
اطلاعات لازم را به آن حضرت مى رساند. نامه هاى زيادى بين او و امام (ع
) مبادله شده كه به ذكر يك نمونه مى پردازيم .
امـام جـواد(ع ) در پـاسـخ نـامـه عـلى بـن مـهـزيـار كـه دربـاره ،
درگـيـرى اهل قم با عمال حكومت گزارش داده بود نوشت :
آنـچـه دربـاره اهـل قـم ذكر كرده بودى ، متوجه شدم . خداوند نجاتشان
دهد و به آنان فرج عطا كـنـد. مرا با گفتنيهايت در اين باره مسرور كردى
. همواره چنين كن . اميدوارم خداوند با وعده بهشت شـادمـانـت كـند. و
به جهت رضايت من از تو، از تو راضى و خشنود گردد. از او عفو و راءفتش
را اميد دارم ، حَسْبُنا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ..(361)
از ايـن نـامـه اسـتـفـاده مـى شـود كه وى نه تنها وكيل امام (ع ) در
منطقه خود بوده است بلكه به عـنـوان نماينده ويژه آن حضرت مسائل قم را
نيز پيگيرى و گزارش مى كرده است . و امام (ع ) از او مى خواهد كه به
صورت نوبه اى به او گزارش كند.
منابع مالى تشكيلات شيعه
هـر تـشـكـيـلاتـى بـراى اداره خـود ، نـيـاز به بودجه و درآمدى دارد
كه هزينه هاى آن را تاءمين نـمـايـد. تـشكيلات شيعه نيز در زمان امام
جواد عليه السلام گرچه بسيارى از مخارج تشكيلات كـنـونـى را نـداشـت
ولى دسـتـگـيرى از شيعيان مستمند و تاءمين احتياجات اوليه اداره
تشكيلات ، نيازمند بودجه اى بود كه از جانب امام (ع ) پرداخت مى شد.
به طور كلى منابع مالى امام (ع ) و درآمدهاى آن حضرت از راههاى زير به
دست مى آمد.
1 ـ خمس :
قـسـمـت عـمـده درآمـد امام (ع ) از وجوه شرعى كه شيعيان به عنوان خمس
به امام (ع ) مى پرداختند تـاءمـين مى گرديد. خمس در زمان امامان عليهم
السلام يكى از پشتوانه هاى مهم مالى براى اداره شيعه بود، همچنانكه در
طول تاريخ ، نهضتهاى شيعى و حوزه هاى علمى از اين راه اداره شده . و
استقلال خود را حفظ كرده است .
ايـن وجـوه به طور مستقيم يا توسط وكلا و نمايندگان حضرت در اختيار
امام عليه السلام قرار مـى گـرفـت . در تـاريـخ زندگانى امام محمد تقى
عليه السلام نمونه هاى زيادى در اين باره وجود دارد كه به ذكر يك نمونه
مى پردازيم .
(عـبـدالعـزيـز بن مهتدى قمى ) مبلغى پول كه از شيعيان به او رسيده بود
براى امام جوادعليه السلام ارسال كرد. آن حضرت در پاسخ نوشت :
آنـچـه فـرستاده بودى دريافت كردم و خدا را سپاسگزارم . نسبت به
پولهايى كه به تو داده بـودنـد آگـاه شـدم خـداونـد از گـنـاهـان تـو و
آنـان درگذرد و ما و شما را مورد رحمت خود قرار دهد..(362)
در مـواردى امـام جـواد عليه السلام شيعيان را توصيه به پرداخت خمس مى
كردتاتشكيلات دچار مشكل مالى نگردد. (محمد بن فرج ) مى گويد: امام جواد
عليه السلام به من نوشت :
خـمـس را بـراى مـن بـفـرسـتـيـد؛ زيـرا مـن جـز امـسال از شما خمس نمى
گيرم . آن حضرت در همان سال وفات يافت ..(363)
2 ـ موقوفات :
يـكـى ديـگر از منابع مالى امام جواد عليه السلام موقوفاتى بود كه
پيامبر(ص )، على (ع ) و امامان بعد براى استفاده آنان وقف كرده بودند و
ديگران حق تصرف در آن را نداشتند. بيشتر آن مـوقـوفات را باغها و
مزارعى تشكيل مى داد كه امامان عليهم السلام گاه شخصاً روى آن كار مى
كـردند و برخى موقوفاتى بود كه از طرف ديگران وقف شده بود و سرپرستى آن
را امام (ع ) داشـت و از بـيت المال به حساب مى آمد. آن حضرت بر اين
موقوفات متوليانى را مى گمارد و آنان درآمد حاصله را براى امام (ع )
ارسال مى كردند و آن حضرت براى رفع نيازهاى شيعيان و اهداف عاليه خود
به مصرف مى رساند.
(عـلى بـن ابـراهـيـم ) از قول پدرش مى گويد: خدمت ابوجعفر امام جواد
عليه السلام بودم در آن هـنگام (صالح بن محمد بن سهل ) كه از طرف امام
(ع ) توليت اوقاف قم را برعهده داشت ، آمد و عـرض كـرد: مـولاى مـن ،
مـرا نـسـبـت بـه ده هـزار كـه خـرج كـرده ام حلال كن ، حضرت فرمود: تو
را حلال كردم .
پـس از آن كـه او رفت فرمود: بر اموالى كه حق آلِ محمد، ايتام ، مساكين
، فقرا و در راه ماندگان آنـان اسـت ؛ دسـت درازى مـى كـنـنـد و سپس مى
آيند و حليت مى طلبند. آيا فكر مى كنند من بگويم حـلال نـمـى كـنـم .
ولى بـه خـدا سـوگـنـد خـداونـد درروز قـيـامـت از آنـان سـؤ ال خواهد
كرد سؤ الى سريع و تند!.(364)
البته امام عليه السلام مخارج آنان را تاءمين مى كرد و در مواردى به
آنان اجازه مصرف مى داد. از جمله :
(عـلى بـن مـهـزيـار) مى گويد: براى امام جواد عليه السلام نامه اى
نوشتم و در آن گشايش در زنـدگـى را طـلب كـردم و از آن حـضـرت
خـواسـتـم نـسـبـت بـه امـوالى كـه در دسـت مـن اسـت مـرا حلال كند. آن
حضرت در پاسخ نوشت :
امـا دربـاره پـرسـشـت از حـلال بـودن آنـچه در اختيار دارى ؛ اميدوارم
خداوند به تو، و آن كس از اهـل خاندانت كه برايش فراخى مى طلبى ، گشايش
و وسعت عطا فرمايد. تو نزد من بيش از اين حـق دارى . پـس از خـداونـد
مـى خواهم تو را در توسعه و عافيت همراهى نمايد و تو را با عافيت
بپوشاند و با عافيت ببرد كه او شنونده دعاست ..(365)
3 ـ بيت المال عمومى :
يـكـى ديـگـر از درآمـدهـاى مـالى امـامـان عـليـهـم السـلام مـبـالغـى
بـود كـه از بـيـت المال عمومى مسلمانان ـ كه بايد در اختيار امامان (ع
) قرار مى داشت ـ از طرف خلفا در اختيار آنان قـرار مـى گـرفـت .
گـاهـى نـيـز هـدايـايـى بـراى آنـان ارسـال مـى كـردنـد. ائمـه
عـليـهـم السـلام در بـيـشـتـر مـواقـع ايـن اموال را مى پذيرفتند و
همراه با ساير درآمدها صرف نيازهاى جامعه اسلامى مى كردند.
در زمـان امـام جـواد عـليـه السـلام نـيـز مـاءمـون هـر سـاله
مـبـلغـى براى آن حضرت مى فرستاد. (عـبدالحى بن عماد حنبلى ) در حوادث
سال 220 هجرى مى نويسد: ماءمون ابوجعفر محمد جواد(ع ) را گـرامـى داشـت
، دخـتـرش را بـه ازدواج او درآورد، در مـديـنـه او را سـكـونـت داد و
هـر سال يك ميليون درهم براى او مى فرستاد..(366)
4 ـ كشاورزى :
شـرايـط زنـدگـى امامان (ع ) گوناگون بود. آن بزرگواران علاوه بر
تلاشهاى فرهنگى و سـيـاسـى ، زمـانـى كه فرصتى دست مى داد به كار و
تلاشى مى پرداختند ومعمولاً زراعت باغ داشـتـنـد. ولى درآمـد آن را
كـمـتـر خـود به مصرف مى رساندند بلكه در راه اعتلاى مكتب خرج مى
كردند.
امـام جواد عليه السلام نيز مانند پدران گرامى اش در مدينه در زمينها و
باغستانهايى كه از امام كـاظـم (ع ) مـانـده بـود زراعت و باغدارى مى
كرد و درآمد آن را صرف مشكلات شيعيان مى نمود و بـه آنـان مـى آمـوخـت
كـه بـايـد دنـيـا را بـراى آخـرت خـواسـت و مال را در راه خدا انفاق
كرد..(367)
آن حـضـرت از ايـن راه زندگى برخى از شيعيان را سامان مى بخشيد و زمينه
كار را براى آنان فراهم مى كرد كه به يك نمونه آن اشاره مى كنيم .
يـكـى از سـادات مـديـنـه خواهان ازدواج با كنيزى بود امّا قدرت مالى
نداشت . از اين رو خدمت امام جـواد عـليـه السـلام رسـيـد و وضـعـيـت
خـود را بـيـان كـرد. روز ديگر خبردار شد كه آن كنيز را شـخـصـى خـريده
است لذا با حالتى گرفته و مضطرب خدمت امام (ع ) رسيد. آن حضرت به او
فـرمـود: بـيـا تـا بـا هـم بـراى گـردش بـه بـاغـى كـه در حـوالى دارم
بـرويـم بـلكه غم از دل تو بيرون رود. چون به باغ رسيدند، حضرت او را
به خانه اى كه در باغ بود برد.
چـشم سيد در آنجا به دختر زيبايى افتاد از اين رو براى اين كه به گناه
نيفتد صورت خود را بـرگـردانـد. امـام (ع ) فرمود: من او را به تو محرم
كردم . اين خانه و احتياجات زندگى تو را فراهم نمودم و اين باغ را نيز
به تو بخشيدم ..(368)
5 ـ نذر و وصيت :
از جـمـله درآمـدهـاى امامان عليهم السلام نذوراتى بود كه شيعيان علاوه
بر پرداخت وجوه شرعى خود در زمان حيات به ائمه مى دادند و يا براى پس
از مرگ وصيت مى كردند.
(مـيـمـون ) يـكـى از شـيـعـيـان مـخـلصـى بـود كـه در اعـتـقـادش
هـيـچ تـرديـدى نـبـود. او قـبـل از مـرگ بـه (عـبـاس بـن مـعـروف )
وصـيـت كـرد كـه پـس از مـرگـش امـوالش را بـه درهـم تبديل كند و براى
امام جواد عليه السلام بفرستد.
عـبـاس مـى گـويد: من به وصيّت او عمل كردم و درهمها را براى امام
فرستادم ولى چون از ميمون به هنگام مرگ زنى حامله ، مادرى مسيحى و چند
برادر مسلمان به جا مانده بود من شرح وصيت او و تعداد ورثه او را براى
حضرت نوشتم . امام (ع ) دستور داد ثلث آن را بردارند و باقى را به وصى
برگردانند تا بين ورثه تقسيم كند..(369)
6 ـ زكات :
يـكـى ديـگـر از درآمـدهـاى امـام (ع ) زكـات بـود. در آن زمـان كـه
شـغل مردم بيشتر كشاورزى و دامدارى بود شيعيان زكات اموالشان را به
امام جواد عليه السلام مـى دادنـد تـا در هـر راهـى كـه صلاح مى داند
به مصرف رساند و يا زير نظر آن حضرت به مـصـرف لازم مـى رسـانـدنـد.
شـايـد بـتـوان گـفـت غـله هـايـى را كـه (اسـمـاعيل بن خطاب ) وصيت
كرده بود به (صفوان ) داده شود تا به امام جواد(ع ) برساند، از زكات
بوده است .
تربيت يافتگان مكتب امام جواد(ع )
تـربـيـت و سـازنـدگـى افـرادِ آمـاده و علاقه مند به رشد و
تعالى و كمالات نفسانى ، يكى از رسـالتـهـاى بـنـيـادى پـيشوايان دين
عليهم السلام بود. آنان در هر فرصت و شرايطى در حدّ امكان در امر تعليم
و تربيت مردم مى كوشيدند.
زمـامـداران مـعـاصـر ائمـه عـليهم السلام هر چند اجازه نمى دادند كه
آن بزرگواران به سبك مؤ سـسـات و سـازمـانـهـاى آمـوزشـى مـتـداول ايـن
زمـان ، تـشـكـيـلات مـنـسـجـم و مـنـظـّمـى بـراى مـسـائل آمـوزشـى و
تـعـليـم و تربيت افراد ايجاد كنند؛ زيرا در اين صورت با گرايش و جذب
مـردم بـه سـوى ايـن مـشـعـلهـاى هـدايـت و آگـاهـى آنـان از اعمال و
كارهاى ضدّ اسلامى زمامداران ، حكومت آن غاصبان در معرض خطر جدى قرار
مى گرفت ؛ امـّا گـفـتـار، رفـتـار و معاشرتهاى معمولى آنان با مردم و
پاسخگويى به پرسشهاى آنان در زمينه هاى گوناگون ، براى كسانى كه با
آنان ارتباط داشتند آموزنده ترين كلاس درس بود.
دَرِ خـانـه آنـان در هـر وقـت بـر روى دانـش پـژوهـان و كـمـال
جـويـان بـازو مـحـضـرشـان سـرشـار از فيض و بركت بود. هر كس هر سؤ الى
داشت مى توانست مطرح كند و پاسخ قانع كننده آن را بشنود و حتّى با آنان
به بحث و مناظره بپردازد.
بـراى امـام جواد عليه السلام از سوى دستگاه خلافت شرايطى فراهم شده
بود كه امكان تماس زيـاد مـردم بـا آن حـضـرت و بـهـره گـيـرى از
مـحـضـر پـرفـيـضـش مشكل بود. با اين حال گروه زيادى از شيفتگان مكتب
ولايت ، توفيق درك محضر آن گرامى را پيدا كرده و از خرمن دانشش خوشه ها
چيدند. و بسيارى از اين تربيت يافتگان با مكتوب كردن علومى كه از امام
جواد(ع ) آموخته بودند خدمت شايانى به جامعه شيعى كردند.
شـمـار شـاگـردان و تربيت يافتگان امام جواد(ع ) در منابع رجالى و
تاريخى مختلف ذكر شده است . دانشمند گرانقدر، شيخ طوسى نام 113 نفر از
اصحاب و راويان آن حضرت را ذكر كرده اسـت كـه در بـيـن آنـان افـراد
زبـده و سـرشـنـاسـى بـه چـشـم مـى خـورد،.(370)
از قبيل :
احـمد بن محمد بن ابى نَصْر بَزَنطى ) كه از اصحاب اجماع .(371)
است و همگان به فقاهت او اعتراف كرده و مرسلاتش .(372)
را پذيرفته اند، (احمد بن اسحاق اشعرى ) كـه شـيـخ و سـرور قـمـّيـيـن
بـود. (زكـريـّا بـن آدم قمى ) كه نزد حضرت رضا و حضرت جواد
عليهماالسلام از ارج و مقام والايى برخوردار بود.
(عـطـاردى ) تـعـداد راويـان حـضرت را 121 نفر ذكر كرده است .(373)
ولى سيد محمد كـاظـم قـزويـنـى اسـامـى 276 نـفـر از شـاگردان و راويان
آن حضرت را با شرح مختصرى از زندگى هر يك آورده است ..(374)
ايـنـك بـه مـعـرفـى و شـرح حـال بـرخـى از پـرورش يـافـتگان مكتب امام
جواد عليه السلام مى پردازيم ..(375)
ابراهيم بن محمد هَمْدانى
(ابـراهـيـم بـن مـحـمـد هـمـدانـى ).(376)
از چـهـره هـاى بـرجـسـتـه و از اصـحـاب جـليل القدر و مورد اعتماد
امام رضا، امام جواد و امام هادى عليهم السلام بود. وى در عبادت خداوند
بسيار كوشا بود و چهل بار حج به جا آورد..(377)
ابـراهـيـم از جـانـب امـام جـواد(ع ) وكـالت داشـت و حـضـرت بـراى او
احـتـرام خـاصـى قـايـل بـود و از ديـگـر وكـلا و دوسـتـان خـود در آن
مـنطقه خواسته بود با او مخالفتى نداشته باشند و از او اطاعت كنند.
امـام جـواد(ع ) در نـامـه اى بـه او نـوشـت : (پـولى كـه فـرسـتـاده
بـودى رسيد، خداوند از تو قبول كند و از آنان (كه پول دادند) راضى باشد
و آنها را در دنيا و آخرت با ما قرار دهد. فلان مـقـدار ديـنـار و
مـقـدارى پوشاك براى تو فرستادم . خداوند در آنها و در همه نعمتهايش بر
تو بركت دهد.
بـه (نَضْر)نوشتم و به او امر كردم كه از مخالفت با تو دست بكشد و
جايگاه تو نزد خودمان را بـه وى يـادآور شـدم و به (ايوب ) نيز مشابه
آن را نوشتم . همچنين به دوستان هَمْدانى خود نـيز نوشتم و از آنان
خواستم از تو اطاعت كنند و بدانند كه راه همان است كه تو به آنان نشان
مى دهى و جز تو كسى از جانب من (در آن منطقه ) وكالت ندارد..(378)
ابـراهـيم مى گويد: در نامه اى به حضرت جواد(ع ) رفتار بدى را كه سميع
با من داشت متذكر شـدم . آن حضرت در پاسخ نوشت : (خداوند در يارى تو
نسبت به كسى كه به تو ظلم مى كند تـعـجـيـل فـرمايد. و از شر او تو را
كفايت كند و بشارت باد بر تو به يارى خداوند در آينده نزديك (و دنيا)
اِن شاءاللّه و به اجر و پاداش در آخرت . (تو را سفارش مى كنم كه
)بسيار حمد خدا به جا آوردى ..(379)
زكريا بن آدم
(زكـريـا بـن آدم بن عبداللّه بن سعد اشعرى قمى ) از اصحاب بزرگ و والا
مقام امام رضا(ع ) و امام جواد(ع ) بود. وى فردى ثقه و وجيه بود.(380)
و آن دو امام همام نسبت به او عنايت خاصى داشتند.
(عـبـداللّه بـن صـلت قـمـى ) مى گويد: در اواخر عمر امام جواد(ع )
خدمت ايشان رسيدم آن حضرت فرمود:
(خداوند صفوان بن يحيى ، محمد بن سنان ، زكريا بن آدم و سعد بن سعد را
از جانب من جزاى خير دهد چه اين كه نسبت به من وفادار بودند..(381)
وى شـخـصـى مـورد اعتماد بود و امام هشتم يكى از اصحاب خود را براى
فراگيرى معارف دينى نـزد او فرستاد. على بن مسيب مى گويد: به امام رضا
عليه السلام عرض كردم چون راه من دور است و نمى توانم هر زمان كه
خواستم خدمت شما برسم ، بفرماييد كه آگاهيهاى لازم دينم را از چه كسى
فرا گيرم ؟
امام (ع ) فرمود: از زكريا بن آدم قمى كه او بر دين و دنيا امين است .
عـلى بـن مـسـيـب گـويـد: وقـتـى بـازگـشـتـم خـدمت زكريا رسيدم و آنچه
احتياج داشتم ، پرسيدم ..(382)
(زكـريـا بـن آدم ) در شـهر قم وفات يافت و در نزديكى حرم مطهر دفن شد
و مزارش زيارتگاه خاص و عام است . امام جواد عليه السلام پس از وفات
زكريا به بعضى از اصحابش نوشت :
به ياد آوردم آنچه از قضاى الهى بر زكريا جارى شد، رحمت خدا بر او باد
روز ولادتش و روز وفـاتش و روزى كه زنده و مبعوث مى گردد. در حالى كه
عارف به حق بود عمرش را گذرانيد و بـه حـق اقـرار داشـت ، در راه حـق
مـشـكـلات را بـرا ى خـدا تـحـمل كرد و به انجام وظيفه و آنچه خدا و
رسولش مى خواستند قيام نمود. رحمت خدا بر او باد كـه از دنـيـا رفـت در
حـالى كـه نـه پـيـمـان شـكـسـت و نـه آن را تبديل نمود. خدا او را
مطابق نيتش جزا دهد و بهترين آرزويش را به وى عطا كند..(383)
عبد العظيم حسنى
او ابـوالقـاسـم عبد العظيم بن عبداللّه بن على بن حسن بن زيد بن حسن
بن على بن ابى طالب (ع ) است . شرح حال مختصر او را (صاحب بن عباد) در
جواب شخصى كه از حسب و نسب و اعتقادات حضرت عبدالعظيم سؤ ال كرده بود
چنين نوشته است :
او فـردى بـا تـقـوى ، پـرهـيـزكـار و داراى ديـن صـحـيـح و عـبـادتـى
كامل بود و در امانتدارى ، صداقت و درستكارى شهرت داشت .
حـضـرت عـبـدالعـظـيـم ، بـه مسائل دين آگاه بود و حقايق اسلام را به
خوبى درك مى كرد، به توحيد و عدل پروردگار ـ كه از شرايط اعتقادى هر
مسلمانى است ـ اعتقاد راسخى داشت .
وى احـاديـث بـسـيـارى از امـام جـواد و امـام هـادى عـليـهـمـا
السـلام نـقـل كـرده و آن دو امـام بـزرگـوار نـامـه هـا و
پـيـامـهـائى بـه او ارسـال داشـتـه انـد. او از بـرخـى از اصـحـاب
مـوسـى بـن جـعـفـر و امـام رضـا(ع ) نيز احاديثى نقل كرده است .
حضرت عبدالعظيم (ع ) داراى كتابها و تاءليفاتى نيز بوده كه يكى از آنها
كتاب (روز و شب ) اسـت . و افـراد بزرگ و دانشمندى مانند: احمد بن ابى
عبداللّه برقى ، احمد بن محمد بن خالد و ابوتراب رويانى ، از او حديث
نقل مى كرده اند.
او از حـكـومـت زمان خود وحشت داشت و مورد تهديد بود؛ از اين رو وطن
خود را ترك كرد و به طور ناشناس از اين شهر به آن شهر مى رفت تا آن كه
وارد (شهر رى ) شد و در محله (ساربانان ) در خـانـه يـكـى از
شـيـعـيـان در (كـوى بـردگـان ) سـاكـن گـرديـد و بـه عـبـادت
پـروردگـار مشغول شد.
وى ، روزها را در (سردابِ) خانه به سر مى برد و روزه مى گرفت و شبها
رابه نماز و مناجات مـى گـذرانـد. گـاهـى بـه صـورت نـاشـنـاس از
خـانـه بـيـرون مـى آمـد و قـبـرى را كـه اكنون مـقـابـل قبراوست زيارت
مى كرد، عبدالعظيم مى گفت : اين قبر يكى از فرزندان موسى بن جعفر (ع )
است .
طـولى نـكـشـيـد كـه شـيـعـيـان و دوسـتـداران اهـل بـيـت بـا او بـه
عـنـوان عـالم بـه احـاديـث اهـل بـيـت آشـنـا شـدنـد و ارتـبـاط
بـرقرار كردند و از علم و دانش او بهره مى گرفتند. يكى از شيعيان رسول
خدا(ص ) را در خواب ديد. آن حضرت به او فرمود: به زودى مردى از خاندان
من ، در (محله ساربانان ) از دنيا خواهد رفت و در باغ (عبد الجبّار)
نزديك درخت سيبى به خاك سپرده خواهد شد!
آن مـرد بـراى خـريـد بـاغ نـزد صـاحـب آن رفـت و جـريـان خـواب خـود
را نقل كرد. او گفت من هم چنين خوابى ديده ام و تصميم دارم باغ را وقف
كنم تا شيعيان اموات خود را در آن دفن كنند. سرانجام حضرت عبدالعظيم از
دنيا رفت و در آن باغ كه اكنون بقعه و بارگاه وى قـرار دارد، بـه خـاك
سـپـرده شـد..(384)
شـيـعيان زمانى كه حضرت عبدالعظيم را بـراى غـسـل بـرهـنـه مـى كردند،
در جيب او ورقه اى را ديدند كه در آن نسب خود را معرفى كرده بود..(385)
يـكـى از مـراحـل حساس و درخشان زندگى حضرت عبدالعظيم (ع )، عرضه كردن
عقايد دينى خود بـه مـحـضـر امـام هـادى (ع ) اسـت . كه از يك طرف صفا
و صداقت او را ابراز مى دارد و از طرف ديـگـر نـشـانـه ديندارى واقعى و
احساس مسؤ وليتى است كه وى در پرتو علم و دانش خود، به اهميت آن پى
برده است و مى تواند به عنوان يك درس آموزنده و سرمشق سازنده اى مورد
متابعت و پيروى قرار گيرد.
حـضرت عبدالعظيم مى گويد: خدمت مولايم امام هادى (ع ) رسيدم . آن حضرت
فرمود: مرحبا، خوش آمـدى تو از دوستان واقعى ما هستى ، عرض كردم اى
فرزند پيامبر، دوست دارم عقايد دينى خودم را خدمت شما بيان كنم ، تا
چنانچه مورد قبول شما باشد، بر آن استوار بمانم و بتوانم بدين وسيله به
ملاقات پروردگارم برسم .
امام هادى (ع ) فرمود: بيان كن .
وى عـقـايد خود را درباره خدا، پيامبر، امامت ، معراج و قبر و قيامت
بيان داشت و گفت : پس از عقيده بـه ولايـت و امـامـت ، احـكـام واجب
الهى ، نماز، زكات ، روزه ، حج ، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر است
.
امام هادى (ع ) فرمود:
(اى ابـوالقـاسـم ، بـه خدا سوگند، اعتقاداتى كه عرضه داشتى ، مبانى
واقعى دين الهى است كـه خـداونـد بـراى بـنـدگان خود برگزيده و از آن
خشنود مى شود. بنابراين ، بر اين عقايد استوار و ثابت قدم باش ، زيرا
خداوند در اين راه تو را در دنيا و آخرت ، پايدار و جاويدان مى
گرداند..(386)