فرهنگ عاشورا

جواد محدّثى

- ۴ -


بنى اسد
نام طايفه اى كه نزديك كربلا ساكن بودند و فرداى عاشورا، پس از رفتن سپاه عمر سعد، عدّه اى از آنان براى دفن اجساد مطهّر شهداى اهل بيت به كربلا آمدند(169) و چون اجساد را نمى شناختند، متحيّر بودند. در آن هنگام ، حضرت سجّاد عليه السّلام آمد و پيكر اهل بيت و اصحاب را يك به يك به آنان شناساند و آنان در دفن شهدا، حضرت را يارى كردند و براى خويش ، افتخار آفريدند. در ((دايرة المعارف تشيع )) آمده است :
((بنى اسد، نام تيره اى از قبايل عرب ، از فرزندان اسدبن خزيمه بن مدركه ... اين قبيله توفيق و افتخار دفن پيكر مطهّر حضرت سيدالشهدا و انصار آن حضرت را پس از واقعه كربلا در سال 61 ق . داشتند. جمعى از اصحاب ، علما، شعرا و زعماى اماميّه از اين قبيله برخاسته اند. برخى از همسران پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نيز از همين قبيله بوده اند. اين قبيله در سال 19 هجرى از بلاد حجاز به عراق رفته ، در كوفه و غاضريّه از نواحى كربلا سكونت كردند. از قبايل سلحشور عرب محسوب مى گردند. هنگام بناى كوفه ، اين قبيله محلّه خاصّى را در جنوب مسجد كوفه به خويش اختصاص ‍ دادند. در سال 36 هجرى در جنگ جمل ، با على عليه السّلام بيعت كردند و در كنار آن حضرت جنگيدند. در قيام عاشورا در سال 61 به سه دسته تقسيم شدند: موافق با حضرت و مخالف و بى طرف . حبيب بن مظاهر، انس بن حرث ، مسلم بن عوسجه ، قيس بن مسهر، موقع بن ثمامه و عمروبن خالِد صيدا وى از سران موافق بودند و حرملة بن كاهل اسدى ، قاتل طفل شيرخوار، از سران مخالف بود. گروهى از دسته سوم (بى طرفها) پس از شهادت حسين ، زنانشان بر ميدان جنگ گذر كرده و اجساد را ديدند و تحت تاءثير قرار گرفتند و به سرزمين خود رفته ، مردان را جهت دفن اجساد، خبر كردند. ابتدا زنان بيل و كلنگ به دست گرفته به طرف كربلا روان شدند. پس از مدّتى وجدانِ مردانِ بنى اسد بيدار گشت و به خود آمدند و به دنبال زنان راه افتاده به دفن اجساد امام و يارانش پرداختند. اين فداكارى سبب شهرت آنان شد و از آن پس شيعيان به نظر احترام و محبّت به قبيله بنى اسد مى نگرند)).(170)
بنى اُميّه
طايفه اى از قريش ، كه نسب آنان به اميّة بن خلف از فرزندان ((عبدشمس )) مى رسد. اميّه از دشمنان سرسخت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بود و فرزندان او و كُلاً بنى اميّه همواره با بنى هاشم مخالف و كينه توز بودند.(171) با پيامبر به نحوى ، با على عليه السّلام به نحو ديگر و با امام حسن و امام حسين عليهما السّلام و ساير ائمه به گونه ديگرى خصومت مى ورزيدند. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آنان را لعنت كرد. در قرآن ، ((شجره ملعونه )) (سوره اسراء آيه 60) به بنى اميّه تفسير شده است .(172)
اين دودمان ، با عترت پيامبر و آل على دشمنى شديد داشتند و بزرگانى از آنان در جنگهاى صدر اسلام به تيغ مسلمانان كشته شده بودند. يزيد و معاويه از نسل اينان بودند كه آن دشمنيها را با على و آل على نشان دادند. ((اينان از زمان معاويه در سال 41 هجرى به حكومت رسيدند و تا سال 132 هجرى حكومت داشتند و مركز حكومتشان در شام بود. به تبع حكومتهاى روم و فارس ، بساط و تشريفات و تجمّلات و عيش و نوشهايى راه انداخته بودند. بعضى از خلفاى بنى اميّه عبارت بودند از: معاويه ، يزيد، مروان ، عبدالملك ، وليد، سليمان ، عمربن عبدالعزيز، هشام و... كه با مروان حمار، اين سلسله منقرض شد، در جريان قيام ابومسلم خراسانى .))(173) مدّت حكومتشان هزار ماه (174) بود، از زمان امام حسن مجتبى عليه السّلام تا زمان روى كار آمدنِ سفّاح ، يعنى 90 سال و 11 ماه و 13 روز دقيقا طول كشيد. بعضى آيه ((ليلَةُ القدرِ خيرٌ من الفِ شهرٍ)) را بر هزار ماه حكومت آنان تاءويل كرده اند.(175) ابوسفيان ، در اولين روز به خلافت رسيدن عثمان به او توصيه كرد كه : پس از قبيله تيم وعدى (كه ابوبكر و عمر از آن بودند) اينك حكومت به دست تو افتاده است ، آن را همچون توپى در ميان بنى اميّه دست به دست بگردان . اين سلطنت است نه چيز ديگر، من به بهشت و جهنّمى باور ندارم .(176)
امويان سنّت رسول خدا را تغيير دادند. خود پيامبر پيشگويى كرده بود كه چنين خواهد شد: ((اِنّ اَوَّلَ مَنْ يُبَدِّلُ سُنَّتى رَجُلٌ مِنْ بَنى اُمَيّةَ)) اولين كسى كه سنّت مرا تغيير مى دهد، مردى از بنى اميّه است . اين شعر نيز كه بى اعتقادى امويان را به خدا و قيامت و وحى مى رساند، از زبان يزيد نقل شده است كه :
 

لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلْكِ فَلا
 
خَبَرٌ جاءَ وَلا وَحْىٌ نَزَلَ(177)
 
در زيارت عاشورا، از آل ابوسفيان ، آل زياد، آل مروان و بنى اميّه نام برده شده و مورد لعنت قرار گرفته اند. امام حسين عليه السّلام نيز در پاسخ سخن مصرّانه مروان كه مى خواست امام با يزيد بيعت كند، فرمود: از جدّم شنيدم كه مى فرمود خلافت بر آل ابوسفيان حرام است ((الخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى آلِ اَبى سُفْيانَ)).
بنى جُعده
نام يكى از قبايل كوفه ، كه به امام حسين عليه السّلام دعوت نامه نوشتند.
بنى هاشم
فرزندانِ هاشم بن عبدمناف ، جدّ اعلاى رسول خدا. به اهل بيت پيامبر، به همين جهت ((بنى هاشم )) گفته مى شود. هاشم و اجدادش در ميان عرب ، مشهور به نجابت و مورد احترام بودند و رسول اللّه از اين دودمان بود. امام حسين عليه السّلام نيز در يكى از رجزهاى خويش در روزعاشورا، به اين نسب شريف اشاره كرده و به آن افتخار مى كند:
 
اَنَا ابنُ عَلِىِّ الخَيرِ، مِن آلِهاشِمٍ
 
كَفانى بِهذا مَفْخَرا حينَ اَفْخَرُ
 
بنى اميّه ، ازآغاز با بنى هاشم ، مخالفت و دشمنى داشتند و اين بغض و عداوت ، در دورانِ ائمّه نيزادامه داشت . ((حادثه كربلا)) اوج عداوت و كينه امويان با بنى هاشم بود.
پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله فرموده است : ((بُغضُ بَنى هاشمٍ نِفاقٌ))(178) دشمنى و كينه با بنى هاشم ، نشانه نفاق است .
يزيد، چون حسين بن على عليهما السّلام را به شهادت رساند و اهل بيت او را به اسارت گرفت ، در مجلس جشن ، با چوب خيزران بر لبهاى حسين عليه السّلام مى زد و اين اشعار را مى خواند: ((لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْك ...)) بنى هاشم با مُلك و سلطنت بازى كردند، نه خبرى آمده و نه وحيى نازل شده است . اگر از فرزندانِ احمد انتقام نگيرم ، از نسل خندف نيستم ... .(179)
بوى سيب
در چاووش خوانيهاى زائران كربلا مى گفتند: ((زتربت شهدا بوى سيب مى آيد)). نيز معروف است كسانى كه صبح زود به زيارت كربلا بروند، بوى سيب بهشتى استشمام مى كنند. اين سخن ريشه حديثى دارد. در بحار الا نوار چنين آمده است :
روزى امام حسن و امام حسين عليه السّلام به حضور پيامبر رسيدند، در حالى كه جبرئيل هم نزد رسول خدا بود. اين دو عزيز، جبرئيل را به ((دِحْيه كلبى ))(180) تشبيه كرده و دور او مى چرخيدند. جبرئيل هم چيزى در دست داشت و اشاره مى كرد. ديدند كه در دست جبرئيل يك سيب ، يك گلابى و يك انار است . آنها را به ((حسنين )) داد. آن دو خوشحال شدند و با شتاب نزد پيامبر دويدند. پيامبر آنها را گرفت و بوييد و فرمود: ببريد نزد پدر و مادرتان . آن دو نيز چنان كردند. ميوه ها را نخوردند تا آنكه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هم نزد آنان رفت و همگى از آنها خوردند، ولى هرچه مى خوردند، ميوه ها باز باقى بود. تا آنكه پيامبر از دنيا رفت . امام حسين عليه السّلام نقل مى كند كه در ايّام حيات مادرمان فاطمه عليها السّلام تغييرى در ميوه ها پيش ‍ نيامد، تا آنكه فاطمه از دنيا رفت ، انار ناپديد شد و سيب و گلابى مانده بود. با شهادت على عليه السّلام گلابى هم ناپديد شد و سيب به همان حالت باقى ماند. امام حسن عليه السّلام مسموم و شهيد شد و سيب همچنان باقى بود تا روزى كه (در كربلا) آب را به روى ما بستند. من هرگاه تشنه مى شدم آن را مى بوييدم ، سوزعطش من تسكين مى يافت . چون تشنگى ام شدّت يافت ، بر آن دندان زدم و ديگر يقين به مرگ پيدا كرده بودم .
امام سجاد عليه السّلام مى فرمايد: اين سخن را پدرم يك ساعت قبل از شهادتش ‍ فرمود. چون شهيد شد، بوى سيب در قتلگاه به مشام مى رسيد. دنبال آن گشتيم و اثرى از سيب نبود، ولى بوى آن پس از حسين عليه السّلام باقى بود. قبر حسين را زيارت كردم و ديدم بوى آن سيب از قبر او به مشام مى رسد. پس هريك از شيعيان ما كه زيارت مى كنند، اگر بخواهند آن را بشنوند، هنگام سحر در پى زيارت بروند، كه اگر مخلص باشند، بوى آن سيب را استشمام مى كنند.(181)
بَياض
سفيدى ، كتابچه و دفتر سفيد نانوشته ، كتابچه اى كه جهت يادداشت ، در بغل گذارند.(182) دفترى كه چند مجلس تعزيه و بعضى اوقات نوحه يا ادعيه در آن نوشته شده و معمولا داراى جلد چرمى است و ازته به هم دوخته شده ، با قطعى بغلى . امروز به اينگونه نوشته ها ((جُنگ )) مى گويند.(183) نسخه و طومار، از اسامى ديگر اينگونه كتابچه هاى نوحه و تعزيه بوده است . اغلب با خطّ خاصّى و به صورت چپ و راست نوشته مى شد و رونويسى از آن دشوار بود. نوحه خوانها هم معمولا آنها را در انحصار خود داشتند و به ديگران نمى دادند.
بيرق
بَيْضَه
نام يكى از منزلگاههاى سر راه كوفه ، كه بين عُذَيب و واقِصه قرار داشته و متعلّق به ((بنى يربوع )) بوده است . در همين منطقه وسيع ، امام حسين عليه السّلام با سپاه كوفه برخورد كرد و خطبه معروف خويش را براى سپاه حرّ ايراد فرمود: ((اَيُّهَا النّاسُ! اِنَّ رَسُولَاللّه صلّى اللّه عليه و آله قالَ: مَنْ رَاءى سُلْطانَا جائِرَا مُستَحِلاّ لِحَرامِ اللّهِ...))(184) و در همين جا بود كه نافع بن هلال و بريربن خضير برخاستند و ضمن خطابه هايى نصرت و حمايت خويش را از آن امام ابراز كردند. پس از آن ، امام نداى ((الرّحيل ، الرّحيل )) سرداد و به سوى عُذيب حركت كرد.(185) بيضه به معناى زمين سفيد هموار و بى گياه است .
بيعت
در حادثه كربلا، تلاش عمده دشمن آن بود كه حسين بن على عليهما السّلام را به بيعت با يزيدبن معاويه وادارد و آن حضرت هم نپذيرفت تا شهيد شد.
نگاهى ريشه اى تر به ((اصل بيعت )): بيعت به معناى پيمان و عهد بستن است . شكستن بيعت ، نزد عرب بسيار زشت بوده است . بيعت با حاكم ، نوعى راءى موافق دادن و امضا و تبعيت و تعهّد اطاعت محسوب مى شد و عدم بيعت ، نوعى تمرّد و به رسميت نشناختن . بيعت در صدراسلام ، مفهوم اطاعت و پذيرش حكومت را داشت و بيعت كننده با حاكم ، نمى توانست با اوبه مخالفت و جنگ بپردازد و آنگاه كه علنى انجام مى گرفت ، مردم ، بيعت كننده را طرفدار خليفه و حاكم مى شناختند و پس گرفتن بيعت ، معمول و مقبول نبود، چون هم جانش در خطر مى افتاد، هم آبرويش . در تاريخ اسلام ، بيعت عَقَبه ، بيعت رِضوان و... وجود داشت . قرآن ، بيعت مردم را با پيامبر، بيعت با خدا مى داند: ((اِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ اِنَّما يُبايِعُونَ اللّهَ، يَدُ اللّهِ فَوقَ اَيديهِم فَمَنْ نَكَثَ فَاِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ...))(186) درباره بيعت زنان مؤ من با پيامبر، مى خوانيم : ((اِذا جاءَكَ الْمُؤ مِناتُ يُبايِعْنَكَ... فَبايِعْهُنَّ))(187) كه مواد بيعت را هم مطرح مى كند.
بيعت ، دست دادن با كسى به عنوان عهد و پيمان بر امرى است و سوگندى است براى وفادارى به يك نظام و حاكم . دست در دست حاكم و امير و والى يا نماينده او گذاشتن بيعت تلقّى مى شود و بيعت در اسلام ، نه به عنوانِ روش انتخاب رهبر، بلكه به مثابه عامل تحكيم حكومت يك امام و رهبرِ شايسته تلقّى مى گردد، آن هم بر محور شرع و قانون خدا. به فرموده على عليه السّلام در نهج البلاغه ((لاطاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فى مَعْصِيَةِ الْخالِق )). در معصيت خدا از مخلوق نبايد اطاعت كرد. در كتب حديث ، بابِ خاصّى براى آن گشوده اند كه حاكى از اهميّت آن در نظام سياسى و اجتماعى اسلام است .(188) از اين رو، پس از وفات پيامبر اسلام ، موضوع بيعت كردن و بيعت گرفتن از مردم به نفع حكومت ، حساسيّت سياسى فوق العاده اى يافت و در سقيفه خود را نشان داد. طبق همين اصل ، على عليه السّلام و ياران همدل او را مى خواستند به بيعت وادارند. خود آن حضرت نيز پس از مرگ عثمان ، با بيعت مردم با وى ، خلافت را عهده دار شد.
بيعت گرفتن معاويه به نفع پسرش يزيد، در زمانى كه هنوز خودش زنده بود، آن هم با تهديد و ارعاب و زور، از نقاط ننگ سلطه امويان است . معاويه در سال 59 از مردم شام و چهره هاى معروف قبايل ، به نفع يزيد به عنوان وليعهد خويش بيعت گرفت و نامه دعوت به بيعت را به شهرهاى ديگر هم نوشت . البته مورد اعتراضهايى هم قرار گرفت . ولى مخالفان را سركوب مى كرد.(189) پس از مرگ معاويه نيز، يزيد به والى مدينه نامه نوشت كه به هر صورت از حسين بن على عليهما السّلام بيعت بگيرد. امام حسين نيز كه يزيد را شايسته خلافت نمى دانست ، از بيعت امتناع داشت و مى فرمود: ((مِثلْى لايُبايِعُ مِثْلَ يَزى د)). كسى مثل من با مثل يزيد بيعت نمى كند.
در دورانى هم كه سيدالشهدا در مكّه بود، در پى نامه ها و دعوتهاى كوفيان براى عزيمت به آنجا، آن حضرت مسلم بن عقيل را فرستاد. شيعيان كوفه نيز با نماينده امام حسين بيعت كردند. تعداد بيعتگران كوفه بامسلم را 18 هزار تا 25 هزار هم نوشته اند.(190) ((برداشتن بيعت )) از سوى امام يا والى ، در واقع آزاد گذاشتن بيعتگر نسبت به تعهّدى بود كه با بيعت سپرده بود. امام حسين عليه السّلام شب عاشورا، ضمن خطبه اى وفاى ياران را ستود و برايشان پاداش الهى طلبيد، آنگاه بيعت را با اين جملات از آنان برداشت تا هركه مى خواهد، از پوشش شب استفاده كرده ، صحنه را ترك گويد: ((اَلا وَاِنّى قَدْ اَذِنْتُ لَكُمْ فَانْطَلِقوا جَميعَا فى حِلٍّ لَيسَ عَلَيْكُمْ حَرَجٌ مِنّى وَلا ذِمامٌ، هذَا اللّيْلُ قَدْ غَشِيَكُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلا)).(191) البته ياران يكايك برخاسته و با نطقهاى پرشورى اعلام وفادارى كردند و آن شب ، كسى نرفت . سخن مسلم بن عوسجه ، زهير، فرزندان مسلم بن عقيل و ديگران معروف است .(192)
بى غسل و بى كفن
از اوصافى است كه در مراثى ، براى سيدالشهدا عليه السّلام به كار مى برند (مُلْقىً ثَلاثا بِلا غُسلٍ وَلا كَفَنٍ) و در روايت است كه پيكر بى سر آن حضرت ، بى غسل و كفن بر زمين افتاده بود ((مُلقىً فِى الا رضِ جُثَّةً بِلا رَاءسٍ وَ لاغُسْلٍ وَلا كَفنٍ)).(193)
بيمار
بين النهرين
نام قديم بخشى از سرزمين عراق ، كه ميان نهر دجله و فرات قرار دارد و زمانى بسيار حاصل خيز و پربار بوده است .
بى وفايى
از خصلتهاى مردم كوفه شمرده شده است كه هم با على بن ابى طالب عليه السّلام بى وفايى نشان دادند، هم با امام مجتبى عليه السّلام ، هم با مسلم بن عقيل و هم با سيدالشهدا بيعت كردند و پيمان شكستند. نامه دعوت نوشتند و تيغ كشيدند. اين خصلت كوفيانه در ذهن ديگران مانده بود. هنگامى كه امام حسين عليه السّلام تصميم گرفت به كوفه رود، افراد متعدّدى او را برحذر مى داشتند و بى وفايى اهل كوفه را يادآور مى شدند. خود امام حسين عليه السّلام نيز روزعاشورا به اين عهد شكنى و بى وفايى آنان اشاره كرد و فرمود: ((واى بر شما اى كوفيان ! زشت باد كارتان ! ما را به يارى فراخوانديد، چون نزد شما آمديم و ندايتان را پاسخ گفتيم ، همان شمشيرها را كه با ما هم قسم بود، به روى ما كشيديد... ((يا اَهْلَ الْكُوفَةِ! قُبْحَا لَكُم وَ تَرْحَا، بُؤ سَا لَكُم وَ تَعْسَا، اِسْتَصْرَخْتُمُونا والِهينَ...))(194) . ((كوفى )) در خاطره مردم همرديف با ((بى وفا)) بود. حضرت زينب نيز در خطبه اش در كوفه ، به كوفيان چنين خطاب كرد: ((يا اَهلَ الْكُوفَةِ! يا اَهلَ الْخَتْلِ وَالْغَدْر)) كه اشاره به همان ريا، تزوير، نفاق و بى وفايى آن مردم بود. اين ذهنّيت ، همچنان باقى است . از شعارهاى مردم ايران پس از پيروزى انقلاب اسلامى و در ايّام جنگ تحميلى ، در حمايت از رهبرى اين بود كه ((ما اهل كوفه نيستيم ، امام تنها بماند))، ((ما اهل كوفه نيستيم ، على تنها بماند.))
پامنبرى
از اصطلاحات مرثيه خوانى و عزادارى . دهخدا مى نويسد: شاگرد روضه خوان كه پيش ‍ از استاد، به پاى منبر ابياتى در مصائب اهل بيت خوانَد. روضه خوان كه پاى منبر ايستد و اشعار مصيبت خواند. آنكه ... در فاصله فرود آمدن آخوندى از منبر و بر شدنِ آخوند ديگر، پاى منبر ايستاده يا نشسته نوحه و اشعار مرثيه به آواز خواند.(195) به جوان يا نوجوانى كه شبكلاهى بر سر نهاده ، در پاى منبر مى نشست و گاهگاهى صدا در صداى واعظ انداخته ، يا سخنان او را زمزمه مى كرد، ((پا منبرى )) گفته مى شد. اين افراد غالبا از فرزندان يا خويشان واعظ بودند كه جهت آمادگى فن سخنرانى به مجلس آورده مى شدند.(196)
پايين پا
قسمتى از قبر يا حرم كه سمت پاى مدفون قرار دارد، مكانى در حرم سيدالشهدا عليه السّلام و نيز قسمتى از ضريح مطهّر كه پاى امام حسين عليه السّلام رو به آن طرف است .(197) قبر على اكبر پايين پاى امام حسين است و به همين جهت ضريح امام حسين عليه السّلام شش گوشه دارد. پايين پا، زيارت مخصوصى دارد. هنگام زيارت ، مستحب است پايين پا ايستادن و زيارت على بن الحسين را خواندن . متن زيارت در كتب دعا موجود است .(198)
پرچم
عَلم و بيرقى كه به رنگهاى مختلف ، بويژه رنگ سياه ، نشان گروه و هيئت خاصّى است . پرچم در گذشته اغلب در ميدانهاى جنگ و لشكرها و گروههاى نظامى كاربرد داشته است ، سپس هر جمعيتى به عنوان نشان خاص خود، عَلَمى مخصوص ‍ مى افراشتند. در عزادارى اباعبداللّه عليه السّلام نقش پرچم سياه ، مهمّ است . در ايّام عزا و عاشورا، بر سر در خانه ها، مغازه ها و در معابر مى زنند تا نشانه ايّام سوگوارى باشد و تاءثير عاطفى خاصّى دارد. ((... با نيم متر چوب و نيم متر پارچه سياه ، مى توان موجى از احساسات بى دريغ درباره بزرگسالار شهيدان مشاهده كرد كه در هيچ جا نمونه اى از آن ديده نمى شود؛ در حالى كه براى تشكيل اجتماع حتّى كوچكى بايد متحمّل زحمات زيادى گرديد)).(199) شكلهاى خاص علمات و كُتَل در دسته هاى عزادارى ، تحوّل يافته همان پرچم است كه سنّتهاى خاصّى را همراه دارد.
پرده خوانى
نوحه خوانى براساس پرده اى كه به ديوار نصب مى كنند و روى آن تصاويرى از چهره هاى خوب و بد در تاريخ اسلام ، بويژه حوادث مربوط به عاشوراست و نوحه خوان ، طبق صحنه هاى تصوير، اشعار و مراثى را مى خواند و مردم كه اغلب پاى ديوارها در كوچه ها و ميادين يا تكيه ها پاى صحبت و نوحه اش مى نشينند، دور او جمع مى شوند و مى گريند و به پرده خوان ، طبق نذر و نياز خويش ، كمك مالى مى كنند. پرده خوانى ، يكى از هنرهاى نمايشى و شرح حال و سيره اولياءِ دين است كه براساس ‍ تصاوير منقوش بر پرده هاى بزرگ ، اجرا مى گردد. پرده خوان دهانى گرم و صوتى دلنشين دارد و همراه با خواندن ، اشاربه تصاوير مى كند.
شمايل نگارى و صورتگرى مذهبى ، خود را در پرده ها نشان مى دهد. نوعى از نقاشى مذهبى در اين پرده ها تجلّى مى يابد. ((بر مبناى حوادث تاريخ اسلام ، بويژه وقايع كربلا، نقاشيهاى در هم و بر همى روى پرده كشيده مى شود كه عنوان ((پرده نگارى )) دارد. نگارگران پرده هاى مذهبى ، عموما با الهام از مقتلها، به تصوير صحنه ها مى پرداختند. نقّالانى هم با نصب آنها بر روى ديوار و در حضور مردم ، با دهانى گرم به تعزيه خوانى و پرده خوانى براساس حوادث به تصوير كشيده شده مى پرداختند. محتواى اين پرده ها اعمّ از دنيا و آخرت و بهشت و جهنّم و صالحان و شروران و حسينيان و يزيديان بود. در اين پرده ها، شمايل حضرت عباس با دستانى از بدن جدا، طفلان مسلم ، خيمه هاى سوزان ، قيام مختار، مجلس جنّ وانس ، معراج پيامبر به همراه بُراق ، كوثر، ضامن آهو و... كشيده مى شد و نقّالان پرده خوان با نثر و شعر، حوادث مربوط به آنها را با صدا بازگو مى كردند و از حاضران اشك مى گرفتند.))(200)
پناهندگى به مكّه
حرم خدا مكانى امن و مقدّس است و هر كه بدانجا التجا و پناه آورد و پناه و حمايت جويد، ايمن است . يكى از علل سفر امام حسين عليه السّلام به مكّه آن بود كه از امنيّت حرم استفاده كند. وقتى حاكم مكّه (عمروبن سعيد اشدق ) از امام پرسيد: چه چيز سبب شد به مكّه آيى ؟ فرمود: تا پناهنده به خدا و اين خانه شوم : ((عائِذَا بِاللّهِ وَ بِهذَا الْبَيْتِ))(201) زمانى هم كه فهميد همان عمروبن سعيد، همراه با جمعى به قصد كشتن او وارد مكّه شده اند، براى حفظ قداست مكّه و حرام الهى از مكّه خارج شد و فرمود: ((لَئِنْ اُقْتَلْ خارِجَا مِنْها بِشِبْرٍ اَحَبُّ اِلَىَّ))،(202) اگر يك وجب هم بيرون از مكّه كشته شوم ، برايم محبوبتر است . با اين شيوه ، به همه فهماند كه سلطه اموى حتى براى خانه خدا هم هيچ حرمتى قائل نيست .
پيامهاى عاشورا
پيراهن كهنه
از قساوتهاى دشمنان در كربلا، عريان نهادن جسم حسين عليه السّلام بر روى خاك بود. امام ، براى پيشگيرى از اين ظلم ، روزعاشورا قبل از عزيمت به ميدان شهادت ، كنار خيمه ها آمد و از خواهرش زينب ، جامه و شلوارى كهنه طلبيد و آنها را با دست پاره پاره كرد و برتن پوشيد تاكسى پس از شهادتش در آن جامه ها رغبت نكند و به طمع آن لباس ، او را عريان نسازد، فرمود: ((اِئْتُونى ثَوبَا لايَرْغَبُ فيهِ اَحَدٌ اَجْعَلُهُ تَحْتَ ثيابى لِئَلاّ اُجَرَّدَ مِنهُ بَعْدَ قَتْلى ...))(203) امّا ((ابجر(ابحر)بن كعب )) جنايت كرده آن را پس از شهادت امام از تن او در آورد و حسين را عريان در كربلا نهاد. از آن پس ‍ دستهايش خشك شد، مثل دو تكّه چوب .(204) و به نقلى شلوارى را كه در آورد، در نتيجه از دو پا فلج و زمين گير شد.(205)
 
لباس كهنه بپوشيد زير پيرهنش
 
كه تا برون نكند خصم بدمنش زتنش
 
لباس كهنه چه حاجت كه زير سمّ ستور
 
تنى نماند كه پوشند جامه يا كفنش (206)
 
در برخى نقلها تغبير ((عتيق )) آمده ، يا((ثوبِ خَلِق ))، كه همان ((لباس كهنه )) است .
پيروزى
پيروزى خون بر شمشير
پيش خوانى
((نوحه خوانى و همسرايى شبيه خوانان يك تعزيه و آن بدين ترتيب بوده است كه پيش خوانى اندكى پس از آغاز تعزيه ، با گامهاى كُند و باضر باهنگِ دم گيرى يا همسرايى خود وارد صحنه مى شدند و از پيش روى تماشاگران مى گذشتند. آنها پس از چندبار دور زدن برگرد سكوى نمايش و آماده كردن تماشاگران از صحنه بيرون مى رفتند. بلافاصله پس از پايان پيش خوانى ، نمايش تعزيه آغاز مى شد. پيش خوانى گاه بصورت پرسش و پاسخ انجام مى گرفت . ((نوحه اوّل تعزيه ))، ((نوحه پيش درآمد))، ((نوحه گرفتن )) از نامهاى ديگر پيش خوانى است .))(207)
پيشگويى شهادت حسين عليه السّلام
اين كه آيا امام حسين عليه السّلام مى دانست در كربلا شهيد خواهد شد، يا آنكه غافلگير شد و در محاصره قرار گرفت ، ميان نويسندگان بحث است . امّا آنچه از روايات و اصول اعتقادى شيعه بر مى آيد، آن حضرت خبر داشت و آگاهانه شهادت را برگزيده بود. نه تنها در آغاز حركت از مدينه و شب وداع با حرم پيامبر، يا آغاز حركت از مكّه به سوى سرزمين عراق ، بلكه از سالها پيش خبرداشت و شهادت ، عهدى از سوى خدا و رسول با او بود. از بدو تولّد آن حضرت ، موضوع شهادتش در عاشورا مطرح بوده است ، حتّى در زمان انبياى پيشين نيز روشن بوده كه حسين ، فرزند پيامبر خاتم در كربلا شهيد خواهد شد. در اين باره احاديث فراوان است و خبردادن به پيامبرانى چون آدم ، نوح ، ابراهيم ، زكريا، اسماعيل ، موسى ، عيسى و... در منابع حديثى مفصّل آمده است كه در اين مختصر نمى گنجد.(208) على عليه السّلام همراه تنى چند از سرزمين كربلا عبور مى كرد كه چشمانش پر از اشك شد و فرمود: ((هذا مُناخُ رِكابِهِم وَ هذا مُلقى رِح الِهِمْ وَ ههُنا تُهراقُ دِمائُهُم ...))(209) اينجا محل فرود آمدن مركب آنان است و اينجا خونشان ريخته مى شود. جبرئيل هم به پيامبر خبر داده بود كه ((اِنَّ اُمَّتَكَ تَقتُلُ الحُسَينَ مِن بَعدِكَ...))(210) امّت تو پس از تو حسين را مى كشد.
 
با حديثى كه ملائك ز ازل آوردند
 
سخن از قصّه عشق تو زلولاك گذشت
 
حتّى در كتب آسمانى پيشين نيز اشاراتى آمده و بصورت خارق العاده در كنيسه ها و معابد يهود و نصارى اشعارى پيرامون اين حادثه با دستِغيبى نگاشته شده است . از جمله بر ديوار كليساى نصارى كه سر مطهّر امام حسين عليه السّلام را به آنجا برده بودند، نوشته بود:
 
اَتَرجُو اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَينا
 
شَفاعَةَ جَدِّهِ يَومَ الحِسابِ(211)
 
آيا امّتى كه حسين را كشته است ، در روز قيامت اميد شفاعت جدّش را دارد؟


تاسوعا
روز نهم ماه محرّم . تاسوعاى سال 61 هجرى امام حسين و يارانش در محاصره نيروهاى كوفه بودند. روزى بود كه آب را به روى اهل بيت و ياران امام بسته بودند، راهها همه تحت كنترل بود تا كسى به امام نپيوندد. تهديدهاى سپاه عمر سعد، جدّى تر و حالت تهاجمى آنان به سوى خيمه ها بيشتر مى شد. عصر روز پنجشنبه تاسوعا، ابن سعد با دستورى كه از ابن زياد دريافت كرده بود، آماده جنگ با حسين عليه السّلام شد. گروهى از سپاه كوفه به سوى خيمه گاه امام تاختند. امام كنار خيمه اش نشسته و به شمشير تكيه داده بود. زينب ، صداى همهمه مهاجمان را شنيد. امام را (كه خواب ، چشمانش را ربوده بود) بيدار كرد. سيدالشهدا، خوابى را كه آن لحظه ديده بود نقل كرد كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به او فرمود: پيش ما مى آيى . حسين عليه السّلام برادرش عباس را همراه جمعى جلو فرستاد تا از هدف مهاجمان آگاه شوند. چون فهميدند كه به قصد جنگ يا گرفتن بيعت آمده اند، به دستور امام ، آن شب را مهلت طلبيدند تا به عبادت و نماز بپردازند. و درگيرى به فردا موكول شد.(212)
امام صادق عليه السّلام درباره محاصره شدن سيدالشهدا در روز عاشورا فرموده است : ((تاسُوعا يَومٌ حُوصِرَ فيهِ الحُسَينُ وَ اَصحابُهُ بِكَربَلاءَ وَ اجتَمَعَ عَلَيهِ خَيلُ اَهلِ الشّامِ وَ اَناخُوا عَلَيهِ وَ فَرِحَ ابنُ مَرجانَة وَ عُمَرُبنُ سَعدٍ بِتَوافُر الخَيلِ وَ كَثرَتِها وَ استَضْعَفُوا فيهِ الحُسَينَ وَ اصْحابَهُ وَ اَيْقَنُوا اَنَّهُ لا يَاءتِى الحُسَينَ ناصِرٌ وَلا يُمِدُّهُ اَهلُ العِراق .))(213) تاسوعا روزى است كه حسين عليه السّلام و اصحاب او در كربلا محاصره شدند و سپاه شاميان بر ضدّ آنان گرد آمد. ابن زياد و عمر سعد نيز از فراهم آمدن آن همه سواران خوشحال شدند و آن روز، حسين عليه السّلام و يارانش را ناتوان شمردند و يقين كردند كه ديگر براى او ياورى نخواهد آمد و عراقيان نيز او را پشتيبانى نخواهند كرد.
تاكتيكهاى نظامى ، تبليغى
در نهضت عاشورا به يك سرى تاكتيكهاى نظامى و تبليغى بر مى خوريم كه از سوى حسين بن على عليهما السّلام انجام گرفته است . شيوه هاى نظامى بطور عمده يا حالت دفاعى داشته است ، يا تهاجمى . روشهاى تبليغى نيز بطور عمده جهت آگاهانيدن مردم و پيامرسانى و بهره بردارى بيشتر از اين حركت بوده است ؛ چه آنچه زمان خود آن حضرت و توسط خود او انجام گرفته است ، يا پس از شهادتش . در اينكه آن حضرت در قيام كربلا بعنوان يك مبارز مسلّط به همه فنون رزمى و تاكتيكهاى نظامى و دفاعى و تبليغى عمل كرده است ، شكّى نيست . آنچه مطرح مى شود، تنها نمونه هايى است كه از تاءمّل بر حوادث اين نهضت به نظر مى رسد و مديريّت شگفت و نظم و تدبير آن حضرت را در آن حادثه كه آميخته اى از احساسات و عواطف و تعقّل است ، نشان مى دهد.
تاكتيكهاى نظامى
1 ((حفاظت شخصى )): سيدالشهدا عليه السّلام هنگام ديدار با والى مدينه ((وليد بن عتبه )) پس از مرگ معاويه ، با همراه داشتن گروه محافظ از جوانان بنى هاشم نزد والى رفت . جمعى از ياران ، خويشان و پيروان خود را مسلّحانه همراه برد، در حالى كه شمشيرها را آخته زير لباسها پنهان كرده بودند و به آنان سفارش كرد كه بيرون در بمانند و اگر صداى امام از درون به مدد خواهى بلند شد، به داخل بريزند و طبق فرمان امام ، عمل كنند.(214) اين تدبير ايمنى را براى پيشگيرى از هر نوع خطر و سوء قصد وليد انجام داد. گروه همراه را تا سى نفر نوشته اند.(215)
2 ((گزارشگر اطلاعاتى )): چون ابا عبداللّه عليه السّلام به اتفاق خانواده و همراهان از مدينه به سوى مكّه حركت كرد، برادرش محمد حنفيّه را در مدينه باقى گذاشت تا حركتهاى حكومتى را بعنوان يك گزارشگر اطّلاعاتى به امام خبر دهد و آنچه را در مدينه مى گذرد، بى كم و كاست به آن حضرت برساند. او تعبير ((عين )) (ماءمور اطلاعاتى ) درباره محمد حنفيّه به كار برده است : ((اَمّا اَنتَ فَلا عَلَيكَ اَن تُقيمَ بِالمَدينَةِ فَتَكُونَ لى عَينا عَلَيهِم لا تُخْفى عَنّى شَيئا مِنْ اُمُورِهِمْ)).(216) امّا تو، عيبى ندارد كه در مدينه بمانى تا براى من خبر رسان از آنان باشى و از كارهايشان چيزى را از من پنهان نكنى .
3 ((خنثى كردن توطئه ترور)): به امام خبر رسيده بود كه يزيد، گروهى را تحت فرمان عمروبن سعيد اشدق براى ترور يا دستگيرى وى به مكّه فرستاده است . حضرت براى خنثى كردن توطئه ترور و نيز براى حفظ حرمت حرم خدا و براى اينكه خونش در مكّه ريخته نشود، حج را به عمره تبديل كرد و روز هشتم ذى حجّه از مكّه خارج شد.(217)
4 ((جمع آورى اطلاعات )): از آنجا كه آگاهى از وضعيّت دشمن و مردم هوادار، در تصميم گيريهاى يك پيشوا نقش مؤ ثّر دارد، سيدالشهدا عليه السّلام پيوسته مى كوشيد از اوضاع داخلى كوفه اطلاعات كافى داشته باشد. اين اطلاعات را از جمله از راههاى زير به دست مى آورد:
الف : استنطاق و پرسش از مسافرانى كه از كوفه مى آمدند و بعنوان شاهدانِ عينى جريانات ، از آنجا خبر مى دادند. نمونه هايى همچون بشربن غالب كه در ذات عرق با امام برخورد كرد، يا فرزدق در يكى ديگر از منزلگاهها.
ب : مكاتبات و نامه نگارى با پيروان خود در كوفه ، بصره و يمن (مناطقى كه در محبّت به اهل بيت ، ريشه دارتر بودند) و گزارشهاى مكتوب از اوضاع آن مناطق و حمايت مردمى و نصرت در قيام را جويا مى شدند و حتّى اين آگاهيها را در مواقع لزوم ، به سربازان دشمن كه راه را بر او مى گرفتند يا با او به نبرد برمى خاستند، اعلام مى فرمود.
5 ((مصادره )): در مسير راه عراق ، كاروانى تجارتى از يمن به سوى شام مى رفت و براى يزيد، اجناس قيمتى مى برد. وقتى امام حسين عليه السّلام در منزلگاه تنعيم به آن كاروان برخورد، كالاهاى آن را مصادره كرد تا راه براى وابستگان به يزيد، ناامن شود. به افراد كاروان هم فرمود: هر كس بخواهد با ما به عراق بيايد، كرايه كاملش را خواهيم داد و با او رفتار خوب خواهيم داشت و هر كس هم بخواهد جدا شود، كرايه اش را تا اينجا مى پردازيم . برخى جدا شدند، بعضى هم همراه امام آمدند.(218) به اين شيوه ، هم ضربه اقتصادى به حكومت يزيد زد و هم از افراد دشمن ، جذب نيرو كرد.
6 ((جذب نيرو)): سيدالشهدا عليه السّلام از هر فرصتى براى جذب نيرو به جبهه حق بهره مى گرفت . يكى از آن موارد متعدّد، ملاقاتى بود كه با ((زهيربن قين )) در منزلگاه زَرود داشت . زهير كه ابتدا از رو به رو شدن با امام ، گريزان بود، پس از اين ديدار به امام پيوست و در عاشورا هم حماسه آفريد و شهيد شد.
7 ((تصفيه نيرو)): امام حسين عليه السّلام چندين بار در طول راه كربلا با پيشگويى از وضع آينده و شهادتِ خود و همراهان ، افراد بى انگيزه و غير مطيع و دنياپرست را كه به اميد غنيمت همراه شده بودند تصفيه كرد، تا گروه زبده و عاشقِ شهادت و خالص و برخوردار از انضباط و اطاعت محض از فرماندهى و رهبرى براى حضور در ميدان نبرد بمانند. در منزلگاه زباله و شب عاشورا، نمونه هايى از اين تصفيه ها بود. در منزل زُباله برخى برگشتند؛(219) امّا شب عاشورا كسى نرفت .
8 ((آرايش اردوگاه )): وقتى در سر زمين كربلا فرود آمد، دستور داد چادرها را نزديك به هم بزنند، طنابهاى خيمه ها را از لا به لاى هم بگذرانند، در مقابل خيمه ها حضور داشته باشند تا در جنگ با دشمن از يك طرف مواجه شوند، در حالى كه خيمه ها سمت راست و چپ و پشت سرشان باشد و از پشت سر مورد حمله قرار نگيرند: ((اَمَرَ بِاِطْنابِ الْبُيُوتِ فَقُرِّبَتْ حَتّى دَخَلَ بَعضُها فى بَعضٍ وَ جَعَلُوها وَراءَ ظُهُورِهِم لِيَكُونَ الحَربُ مِنْ وَجْهٍ واحِدٍ وَ اَمَر بِحَطَبٍ وَ قَصَبٍ كانُوا اَجْمَعُوهُ وَراءَ البُيُوتِ فَطُرِحَ ذلِكَ فى خَندَقٍ جَعَلُوهُ وَاَلْقَوْا فيهِ النّارَ وَ قالَ: لا نُؤ تى مِنْ وَراءِنا))(220)
9 ((سازماندهى )): امام حسين عليه السّلام صبح روز عاشورا اصحاب را سازماندهى كرد، نماز صبح خوانده شد. زهيربن قين را، فرمانده جناح راست و حبيب بن مظاهر را فرمانده جناح چپ قرار داد، پرچم را به دست عباس سپرد، چادرها را پشت سر خويش ‍ قرار دادند، در گودالى كه پشت چادرها به صورت خندق حفر كرده بودند، هيزم و نى ريختند. گودال ، مثل نهر آبى بود كه شب عاشورا براى پيشگيرى از حمله دشمن از پشتِ سر كنده بودند و در آن آتش افروختند.(221)
10 ((ايجاد مانع )): در روز عاشورا، نيروهايى از دشمن مى خواستند از پشت خط دفاعى ، از لا به لاى خيمه ها حمله كنند (طناب خيمه ها يكى از موانع بود) و سه ، چهار نفر از ياران امام در آن منطقه به دفاع پرداخته بودند. عمر سعد دستور داد خيمه ها را آتش ‍ بزنند. امام حسين عليه السّلام فرمود: بگذاريد آتش بزنند (البته خيمه ها از خالىِ اصحاب و... بود). در اين صورت ديگر نخواهند توانست از لابه لاى خيمه ها بر شما شبيخون بزنند و چنان شد.(222) اين تاكتيك ، حتى در مورد انتخاب جاى مناسب براى خيمه زدن نيز جلوه گر بود. در قسمتى فرود آمد كه تپه هايى داشت و آنها بعنوان موانع طبيعى براى جلوگيرى يا كنترل حمله دشمن از سمت چپ قرارگاه امام بود. حفر خندق در پشت خيمه ها و آتش افروختن در آنها نيز بعنوان ايجاد مانع به كار گرفته شد.
11 مهلت خواهى شب عاشورا براى نماز و دعا و تلاوت قرآن . گرچه اين را مى توان بعنوان امرى عبادى و معنوى به حساب آورد، ليكن با توجّه به نقش روحيّه معنوى رزمندگان ، اين مهلت خواهى براى شعله ور ساختن بُعد معنوى و تقويت روحيّه رزمى و شهادت طلبانه در نيروهاى تحت امر، تاءثير بسزايى داشت و يك تاكتيك نظامى محسوب مى شد؛ بويژه نشان دادن جايگاه ياران در بهشت ، آنان را بى تاب شهادت ساخت و برخى مانند بُرير، شوخى مى كردند.
12 در آخرين لحظات بى ياورى و غربت سيدالشهدا عليه السّلام كه پياده مى جنگيد، باز مواظب بود تا تير دشمن به او اصابت نكند و در پى لحظات غفلت دشمن بود تا حمله كند و بر جمع سپاه دشمن حمله مى بُرد.(223)
13 ((پوشش براى پيوستن به امام )): تعدادى از شهداى كربلا كه از ياران امام بودند، از كسانى بودند كه همراه سپاه كوفه و عمرسعد، به كربلا آمدند و آنجا به حسين بن على عليهما السّلام پيوستند و با كوفيان جنگيدند. اين تاكتيك نشان دهنده كنترل شديد اطراف كوفه و ممانعت از پيوستن هواداران به سيدالشهدا عليه السّلام است ، بگونه اى كه براى برخى از شيعيان انقلابى ، هيچ راهى نمانده بود، جز آنكه در پوشش سپاه كوفه ، خود را به خطّ درگيرى رسانده ، به امام ملحق شوند.
14 طرز آرايش جبهه و استقرار نيروها و نصب چادرها در كربلا به صورت نعلى شكل بود، تا هم تسلّط بر مجموعه مواضع خودى باشد و هم خود در وسط اين شكل قرار گيرد و هم امكان محاصره شدن توسّط سپاه كوفه را سلب كند.
خصوصيات منطقه عمليات در كربلا به صورت زير بوده است :(224)
- نزديك رودخانه دجله و فرات
- دجله در سمت چپ و فرات در سمت راست كربلا
- از نظر آب و هوايى در منطقه خشك و گرم عراق قرار گرفته و در ضلع شمال شرقى ، ايران قرار دارد و در جنوبِ غربى ، حجاز واقع شده است .
- منطقه ، رملى و نيمه جنگلى است .
- در حاشيه نهر علقمه ، نخلستانى قرار دارد.
- داراى تپه ماهور و پستى و بلنديهاى بسيار
- نهر علقمه از فرات منشعب شده است و در نزديكى اردوگاه حسينى قرار دارد.
- موسم تابستان با گرماى مخصوص منطقه .
- كربلا در حاشيه فرات و قبرستان يهود قرار گرفته است .
- از نظر اهميت جغرافيايى ، نقطه كور، منزوى و فراموش شده ، فاقد هر گونه امتياز و اهميّت ويژه سياسى ، فرهنگى ، نظامى و اقتصادى است .
خصوصيات حركت زمينى سيّدالشهدا عليه السّلام (225) :
(عقب نشينى تاكتيكى در زمان غيرقابل پيش بينى )
1 بهره گيرى از زمين جهت ايجاد جنگ روانى
2 انتخاب كميّت زمين براى به دست گيرى ابتكار عمل در جنگ
3 در اختيار گرفتن زمان و سلب آن از دشمن
4 ايجاد توازن دفاعى
5 تجزيه نيرو و تغيير جهت دشمن به سمت ضعف
6 به هم زدن نظم تشكيلاتى و ايجاد تغيير در قرارگاه جنگى دشمن
7 سلب اختيار از دشمن و به دست گرفتن ابتكار حركت
8 اخلال در سيستم تصميم گيرى فرماندهان نظامى
9 عقب نشينى تاكتيكى
10 به دست گرفتن ابتكار عمل در زمين
11 به موضع انفعالى كشيدن دشمن
12 استفاده از پوشش طبيعى و تصنّعى زمين و بهره گيرى از آن جهت استتار و اختفاء
13 جلوگيرى از تمركز قوا هنگام حمله دشمن و ايجاد فاصله جغرافيايى بين فرماندهى ، تداركات و ارتباطات
14 ايجاد شتابزدگى در تصميم گيرى نظامى و كُندى در عمل دشمن
15 سلب هرگونه بهره گيرى استراتژيك از زمين (از دشمن )
16 افزايش محدوديت در ميدان عمل و كاهش شديد ميزان كارآيى دشمن
17 تعيين جهت حمله و نوع آرايش جنگى دشمن به وسيله زمين
18 به دست گرفتن ابتكار عمل در سازماندهى و تجديد سازمان از لحاظ كمّى و كيفى
19 تعيين نوع بهره ورى از زمين براى دشمن (به صورت مطلوب )
20 موضعگيرى و آرايش مطلوب در دفع حمله
21 احراز آمادگى در هر شرايطى تا هر زمان و سلب آمادگى از دشمن به وسيله زمين
22 بدون حركت و صرف انرژى ، آرايش دشمن را براى چند ساعت به صورت جنگ روانى بر هم زد.(226)
مختصات جبهه جنگى حضرت اباعبداللّه الحسين عليه السّلام (227)
1 نام عمليّات : هيهات منّا الذّله
2 سال عمليّات : 61 هجرى قمرى
3 ماه عمليّات : محرم الحرام
4 روز عمليّات : جمعه دهم محرّم
5 نوع عمليّات (جنگ ): جهاد ابتدايى
6 استراتژى حركت و حمله : افشاى چهره نفاق تشكيل حكومت
7 موضع جنگى : دفاعى
8 طول جبهه دفاعى (قطرنعل ): 180 متر
9 طول محور عمليات : 360 متر
10 فاصله خيمه ها: 2 متر
11 تعداد خيمه ها: 60 عدد
12 تركيب كيفيّت نيرو: بنى هاشم ، ياران ، زنان ، كودكان
13 وضعيت روحى و روانى : عاشقانى حفاظت پيشه
14 تعداد سواره نظام : 32 نفر
15 تعداد پياده نظام : 40 نفر
16 تعداد كلّ نيروهاى رزمى : 72نفر
17 فرمانده كلّ قوا: سيدالشهدا حسين بن على عليهما السّلام
18 پرچمدار لشكر: ابوالفضل العباس عليه السّلام
19 فرمانده سمت راست : زهيربن قين
20 فرمانده سمت چپ : حبيب بن مظاهر
21 وضعيت تداركات : محاصره كامل
22 وضعيت تجهيزات : كمبود شديد
23 وضعيت آب وآذوقه :محاصره (تشنگى گرسنگى )
24 موقعيت جغرافيايى : قتلگاه
25 زمان و ساعت شروع حمله : دوساعت گذشته ازروز(8 صبح )
26 رمز عمليّات : لاحَولَ وَلاقُوَّةَ إ لاّ بِاللّهِ العَلِى العَظيم
27 نوع آرايش جنگى :ساعتى مثلثى نعلى
28 تعداد برهم زدن آرايش دشمن :در سه مرحله كه مرحله چهارم به جنگ تن به تن انجاميد
29 طول مدّت عمليّات : 8 ساعت
30 پايان عمليات : غروب آفتاب همان روز