چهره درخشان حسين بن على (ع)

على ربانى خلخالى

- ۶ -


ولايت تكوينى  
لازمه اثبات ولايت و حكومت براى امام على عليه السلام اين نيست كه مقام معنوى نداشته باشند براى امام عليه السلام مقامات معنوى هم هست كه جدا از وظيفه حكومت است و آن مقام خلافت كلى الهى است كه گاهى در لسان ائمه عليهم السلام از آن ياد شده است : خلافتى است كه به موجب آن جميع ذرات در برابر ولى امر خلاصه از ضروريات مذهب ماست كه كسى به مقامات معنوى ائمه عليهم السلام نمى رسد، حتى ملك مقرب و نبى مرسل اصولا رسول اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام طبق روايات پيش از اين عالم انوارى بوده اند در ضلل عرش ، و در انعقاد نطفه و طينت از بقيه مردم امتياز داشته اند، و مقاماتى دارند الى ماشاءالله چنان كه در روايات معراج ، جبرئيل عرض مى كند:
لو دنوت ائمه لا حترقت هر گاه كمى نزديك تر مى شدم سوخته بودم با اين فرمايش كه :
ان لنا مع الله حالات لا يسع مللك مقرب و لا نبى مرسل .
ما با خدا حالاتى داريم كه نه فرشته مقرب آن را مى تواند داشته باشد و نه پيامبر مرسل .
اين جزء اصول مذهب ماست كه ائمه عليهم السلام چنين مقاماتى دارند قبل از آنكه موضوع حكومت در ميان باشد چنان كه به حسب روايات ، اين مقامات معنواى براى حضرت زهرا عليهاالسلام و هم هست با اين كه آن حضرت نه حاكم است و نه قاضى و نه خليفه .
اين مقامات سواى وظيفه حكومت است از اين رو وقتى مى گوييم
حضرت زهرا عليهاالسلام قاضى و خليفه نيست لازمه اش اين نيست كه مثل من و شماست يا بر ما برترى معنوى ندارد همچنين اگر كسى قايل شد كه النبى اولى بالمومنين من انفسهم سخنى درباره رسول اكرم صلى الله عليه و آله گفته بالاتر از اين كه مقام ولايت و حكومت بر مومنان را دارد. (235)
آدم به تو مى نازد اى اشراف انسانها  
اى ياد تو در عالم آتش بر جانها
هر جا زفراق تو چاك است گريبان ها
اى گلشن دين سيراب با اشك محبانت
از خون تو شد رنگين هر لاله به بستان ها
بسيار حكايت ها گرديده كهن امام
جانسوز حديث تو تازه است به دوران ها
يك جان به ره جانان دادى و خدا داند
كز ياد تو چون سوزد تا روز جزا جان ها
در دفتر آزادى نام تو به خون ثبت است
شد ثبت به هر دفتر با خون تو عنوان ها
آن سان كه تو جان دادى در راه رضاى حق
آدم به تو مى نازد اى اشرف انسان ها
قربانى اسلامى با همت مردانه
اى مفتخر از عزمت همواره مسلمان ها. (236)
بخش چهارم : حادثه كربلا و پيامبران 
فصل اول : فضائل كربلا و وجه تسميه آن  
كربلا يعنى آن خاك پاكى كه قدرت حق را در برابر باطل براى هميشه نشان داد.
كربلا يعنى آن خاكى كه تا قيام آل محمد صلى الله عليه و آله نداى اهل حق و هيهات منا الذله از آن بلند است .
كربلا يعنى آن بيابانى كه در نصف روز بساط خلافت آل ابى سفيان را به هم پيچيد.
كربلا يعنى آن بستان سرسبزى كه هميشه به خون راد مردان عالم بشريت شاداب و با صفا و سرخ روست . (237)
زنده كدام است بر هوشيار
آن كه بيمرد به سر كوى يار
در بحار از كامل الزيارة از امام سجاد عليه السلام روايت كرده كه فرمود: خداوند زمين كربلا را حرم امن و مبارك خود قرار داد 24 هزار سال پيش از آن كه زمين كعبه را خلق كند و او را حرم قرار دهد چون روز قيامت مى شود اين زمين را تربت نوارنى اش بلند مى شود و نهاده مى شود بر آن برترين باغى از باغ هاى بهشتى كه ساكن نمى شود در آن مگر پيامبران و مرسلين ، و آن زمين مقدس روشنايى مى دهد بين باغ هاى بهشتى چنان كه روشنايى مى دهد ستاره اى در بين ستاره ها از براى اهل زمين كه نورش خيره مى كند چشم هاى اهل بهشت را و فرياد مى زند:
انا ارض الله المقدسة الطيبة المباركة التى تضمنت سيد الشهداة عليه السلام و سيد شباب اهل الجنة .
اين زمين كربلا بقعه مباركه اى است كه خداوند در قرآن مجيد ياد فرموده . (238)
فضيلت زمين كربلا  
در كلمه طيبه از علامه وحيد بهبهانى نقل فرموده گفت : در خواب ديدم حضرت سيدالشهداء عليه السلام را عرض كردم : سيد و مولاى من آيا سوال مى كنند از كسى كه دفن شده باشد در جوار شما ؟فرمود كدام فرشته جرات سوال كردن از او را دارد ؟.
1- در بحار از كامل الزيارة از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: زمين كعبه فخر كرد و گفت : كدام زمين مثل من است و حال آن كه خانه خدا در پشت من واقع شده است و مردم از راه هاى نزديك و دور به سوى من مى آيند و من حرم و محل امن الهى هستم ؟پس خداوند وحى بر اوكرد: بس كن و آرام بگير، نسبت فضيلت تو با فضيلتى كه به زمين كربلا داده ام چون سوزنى است كه در آب دريا و از آب دريا بردارد اگر نبود زمين كربلا من به تو فضيلتى نمى كردم و اگر نمى بود آن وجود شريفى كه زمين كربلا در بر دارد، من خلق نمى كردم آن خانه اى كه به آن فخر مى كنى پس آرام بگير و مستقر باش و متواضع و ذليل و خوار باش ، والا غضب مى كنم بر تو و تو را به آتش جهنم مى برم . (239)
كربلا و آب فرات نخستين زمين و آبى است كه خداوند آن را مقدس و پاك گردانيد پس فرمود خداوند به آن زمين تكلم نما به آن چيزى كه خدا تفضيل داده است تو را پس آن زمين گفتن در زمانى كه زمين ها و آب ها تفاخر نمودند بعضى بر بعضى منم زمين خدا كه مقدس مباركم و شفا در خاك من است .
غرض فخر كردن نيست بلكه خاضع و ذليلم در برابر كسى كه اين شرافت را به من داده است و غرضم فخر كردن نيست بر اين كه پست تر از من است بلكه شكر است از براى خدا.
پس خداى متعال گرامى داشت آن زمين را و زياد نمود فضيلت و كرامت آن را به سبب امام حسين عليه السلام و اصحاب او به سبب تواضع و شكرى كه كرد از براى خدا (240) شاعر چه زيبا سروده است :
يا رب اگر زكرده ما پرده افكنى
ما را به خجلت ابدى رسوا كنى
يا رب همين بس است كه تمناى ما زتو
هنگام مرگ دفن ما كربلا كنى
چنان كه گذشت زمين كربلا بر زمين مكه شرافت دارد و هنگامى كه زمين مكه به شرافت خانه خدا بودن بر خود مى باليد، خطاب شد: آرام باش كه افضليت تو به خاطر خاك كربلا است و اين مسلم است ، زيرا امام حسين عليه السلام علت مبقيه اسلام شد و اگر امام حسين عليه السلام نمى بود كسى حج خانه خدا نمى كرد پس زمين كربلا كه مدفن امام حسين عليه السلام است بر زمين مكه كه محل خانه كعبه است افضليت دارد در اخبار مكرر نقل شده كه زمين كربلا 24 هزار سال پيش از زمين مكه حرم امن الهى بود و از اين وقايع تمام پيامبران آگاه شدند و جبرئيل - فرشته رحمت خدا - همه رسولان را از زمين كربلا و وقايع آن آگاه ساخت .
از حضرت سجاد عليه السلام روايت شده كه زمين كربلا قطعه اى از بهشت است و روز قيامت در بهش مى گذارند و آن قطعه زمين مانند خورشيد درخشان در بين زمين هاى بهشت منور است .
در تهذيب از امام جعفر صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: شاطى الوايد الايمن كه خداوند در قرآن ذكر فرموده فرات است و بقعه مباركه كربلا است . (241)
نامهاى شهر عشق  
كربلا، با نامهاى زيادى ناميده شده كه به بيش از بيست اسم مى رسد:
1- كربلا، كلمه اى كه اسم هيچ مكانى در شهرت وقداست به پايش ، نمى رسد و در تفسير اين كلمه كمال آفرين چه حرفها كه گفته نشده است !؟
الف : بعضى معتقدند ريشه كربلا از كلمه كربله گرفته شد و كربله يعنى به سستى گام برداشتن ، يا سست شدن گادمها.
و عربها زمانى كه بخواهند از بى حالى و با كسالت راه رفتن كسى حكايت كنند مى گويمد جاد يمشى مكربلا يعنى فلانى آمد در حال كه به سستى گام بر مى داشت (242) تو گويى سرزمين كربلا چنان بوده است كه هر كسى كه به آنجا مى رسيد احساس خاصى برايش دست مى داد و گامهايش سست مى شد چنان كه كميت قلم ، تا به ساحت مقدس كربلا مى رسد مى لنگد و خود را مى بازد.
در كتب مقاتل نيز داستانهاى زيادى نقل شده كه هر يك از پيامبران گذشته كه گذرش به كربلا مى افتاد بى اختيار اندوهناك و غمگيمن مى شد و به امت خويش خبر مى داد كه در اين سرزمين حادثه اى بس بزرگ و بسيار غمبار رخ خواهد داد.
ب : كربلا از كلمه كربال گرفته شده و كربال يعنى غربال كردن و تميز و پاك كردن ، گفته مى شود: كربلت الحنطة ، يعنى گندم را غرباب كردم و آن را از خاك و خاشاك پاك گردانيدم .
به كربلا نيز به خاطر اين كربلا گفته اند كه زمينى بود خالى از ريگ و سنگ و بدون درخت يا گياهان هرز و مزاحم ، مثل اينكه كشاورزى آن را پاك كرده و براى كشته آماده كرده باشد. (243)
راستى كه اسم با مسمايست ! كربلا يعنى غربال تاريخ غربال كه هميشه و در طول تاريخ شريف را از ضعف و مردان ميدان را از رجز خوانان دروغين به خوبى جدا كرده و مى كند چنان كه بيدل دهلوى مى گويد:
كيست در اين انجمن ، محرم عشق غيور ما همه بى غيرتيم ، آينه در كربلاست .
ج : كربلا از دو واژه كرب و ابلا تركيب يافته است يعنى حرم خدا و خانه خدايگان . (244)
د: اين كلمه در اصل فارسى بوده و از دو كلمه كار و بالا گرفته شده است يعنى كار آسمانى و ارزشمند به عبارتى جايگاه نمارش و نيايش .(245)
ه : در اصل كور بابل بوده است يعنى در روستاى شهر بابل (246)
و توسط خود حضرت سيدالشهداء و پدرش على عليهماالسلام و جدش ‍ روسل اكرم صلى الله عليه و آله كربلا وكرب و بلاء يعنى درد و بلا و امتحان و ابتلاء تفسير شده است . (247) ادباء و شعراى شيعه نيز همين تفسير را برگزيده اند به عنوان نمونه سالار شهيدان شيعى سيد اسماعيل حميرى از كربلا چنين ياد مى كنند:
كربلا يا دار كرب بلا (248)
و بزرگ انديشمند شيعى ، مرحوم سيد شريف رضى چنين مى گويد:
كربلا! لا زلت كربا و بلاد
ما لقى عندك آل المصطفى
كم على تربك لما صرعوا
من دم سال و من دمع جرى (249)
اى كربلا تو هميشه انبوهى از اندوه و بلا را به ياد مى آورى به سبب آنچه كه در خاك تو به آل پاك محمد مصطفى صلى الله عليه وآله رسيد.
هنگامى كه كشته شدند چه خونها كه ريخته شد و چه اشكها كه جارى شد.
2- حاير: پس از كربلا، حاير بيش از ديگر نامها حائز اهميت بوده است و كربلا در كتابهاى فقهى بيشتر با همين نام عنوان مى شود و فقهاء مسائل خاصى را كه در خصوص حائر و احكام و حدود آن مى باشد در ذيل همين عنوان بحث و بررسى مى كنند.
3- حير، مخفف همان حاير است ، حيريا حائر يعنى جايى كه آب دلر آنجا حيران مى ماند و به دور مى پيچد و گودال قتلگاه امام حسين عليه السلام در همين مكان مقدس واقع شده است و جسد انورش نيز در آنجا مدفون است .
4- نواويس ، در اصل و پيش از اسلام نام گورستانى بود كه مسيحيان مردگان خود را در آنجا مدفون مى كردند جالب اين كه پيشواى شهيدان حضرت اباعبدالله امام حين عليه السلام در ضمن يكى از خطبه هاى معروفش اين كلمه را به كار برده است آنگاه كه حضرتش از حريم جدش خارج شده بود و در ظاهر به سوى كوفه و در واقع رو به سوى ابديت مى رفت ، كه قيامت تاريخ را بر پا كند و قيام عشق را قنوت جاودانه بخشد و هنگامى كه از مدينه حركت كرده بود تا هنگامه حماسه هاى هميشه جاويد و ماندگارش را بيافريند،چنين فرمود:
خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جيد الفتاة ، و ما اولهنى الى اسلافى اشتياق يعقوب الى يوسف و خير لى مصرع انا لا قيه ، كانى باوصالى ، تقطعها، غسلان الفوات ، بين النو اويس و كربلاء و... (250)
مرگ براى فرزندان آدم چه زيبا نوشته شده است ؟ نوشتارى كه در لطافت به نقشى مى ماند كه گردن بند، در گردن دختر كان جوان مى كشد و من براى سر كشيدن جام جان بخش شهادت و به ديدار سلف همانقدر مشتاقم كه يعقوب به ديدار پسرش يوسف ، دست تقدير الهى ، براى من قتلگاهى برگزيده است كه من به ديدارش خواهم شتافت ، مى بينم كه به همين زوديها گرگهاى گرسنه نواويس و كربلا مرا در محاصره انداخته بند بند اعضاى بدنم را از هم جدا مى كنند...
5- طف الفرات ، كنار فرات .
6- طف .
7- شاطى الفرات ، اين هر سه اسم تقريبا به يك معنى است و طف به زمينهاى كه مشرف دريا باشند يا در لب رودخانه قرار داشته باشند اطلاق مى شود سرزمين كربلا را به خاطر چند چشمه اى كه در آن بوده و كربلا را در كنار خويش گرفته بوند طف گفته اند چشمه هاى مانند: قطقطانيه ، رهيمه ، عين الجمل و نهر علقم .(251)
8- نينوا، از اسمهاى معروف و قديمى كربلاست .
9- موضع البلاء، يا موضع الابتلاء.
10- محل الوفاء
11- غاضريه .
12- ماريه .
13- قصر بنى مقاتل .
14- عقر بابل .
15- عمورا.
16- صفورا.
17- نوائح ، يعنى ناله ها و نوحه ها.
18- شفائا، كه در عرف مردم شثاثه خوانده مى شود.(252)
19- مدينه الحسين عليه السلام ، شهر حسين عليه السلام .
20- مشهد الحسين عليه السلام .
21- بقعه ماركه (253)و ديگر اسمهايى كه در كتابها نقل شده اند، و كربلا را مى شود حيرت آباد حماسها، عرش عشق ، قربانگاه عاشقان ، مسلخ عشق ، شهر شهادت ، مشهد شقايق ها، كعبه آلاله ها و... خواند.
كربلادر يك نگاه  
با وجود اين كه پيشنه تاريخى كربلا، بسيار قديمى بوده و به دوران بابليان مى رسد، ولى از آن جا كه مدارك تاريخى در اين باب ناچيز و اندك است ، شناخت دقيقى را نمى توان از تاريخ كربلا پيش از اسلام به دست داد.
عراق تا سال 13 هجرى قمرى در زير سلطه زمامداران ايران بود، تا اينكه از همان سال 16 هجرى به تدريج ، تمام كشور عراق و در ضمن كربلا توسط خيل خروشان سربازان مسلمان گشوده شد و آزاد گشت از آن ميان جنگ قادسيه كه در سال 14 هجرى اتفاق افتاد، معروف و مشهور است .(254)
عراق در طول تاريخ اسلام ، هميشه كشورى شيعه نشين و بستر بسى حوادث تاريخ ساز و مهد حماسه ها و مركز انقلاب هايى بس بزرگ و خونين بوده است ، تنها كافى است كه كتاب كربلا را ورق زده و كوفه (255)
را كه شهرى است از شهرهاى استان كربلا، در آيينه تاريخ به تماشا نشستت ، آن وقت است كه مى خواهيد ديد اين خون نامه خاك ، سر به افلاك و ملكوت مى كشد و روايت از رويش آلاله ها دارد آلاله هايى كه هر يك در قيام خونباز، خويش قيامت تاريخ را قنوت نور بسته اند و تاريخ را از تاريكى و جهان را از جهل و جور و بشر را از بند بندگى زور و زر و تزوير رهانيده اند.
امروز نيز على رغم خواست جهان خواران و حزب كثيف بعث كربلا، كانون گرم آزادگان و غيور مردان است و چون روزگاران بسيار درخشان خويش ‍ مى رود كه حريم حماسه ها را پر حال و با حركت پاس دارد و چون كوه آتشفشان هر لحظه انتظار انفجارش مى رود و ما شيعيان به اين اميد زنده ايم كه شاهد انفجار نورى ديگر از كانون كربلائيان باشيم .
در حال حاضر، كربلا با فاصله 105 كيلومتر در جنوب غربى بغداد واقع شده و مركز استانى به نام استان كربلا خوانده مى شود.
خار چشم ستمگران  
آستان مقدس حسينى ، اين مشهد هميشه جاويد شهيدان در طول تاريخ پر ماجراى خويش هميشه خار چشم ستمگران و زور مداران بوده و خواب را بر چشم هر يزيد منش و فرعون صفتى حرام كرده و مى كند: نام و ياد او ابو الاحرار سالار شهيدان عليه السلام روح قيام و شهادت طلبى را در جان محرومان و ستمديد گان به قول يكى از شاعران معروف لبانى :
كلما يذكر الحسين شهيدا
موكب الدهر ينب الاحرار
فينادون ولة الظلم حيدى
قد نقلنا عن الحسين الشعارا
فليمت كل ظلم مستبد
فاذا لم يمت قتيلا توارا
بولس سلامه
هر گاه از امام حسين عليه السلام به عنوان شهيد و شاهد تاريخ ياد مى شود در سايه سار، اين ياد سرخ روزگار آزاد مردانى ، را مى پرواند كه ندا در مى دهند:
بايد دولت ستم نباشد و ما اين شعار شعور آفرين را از امام حسين عليه السلام ياد گرفته ايم كه هر مستبد ستمگر يا بايد بميرد و يا از صحنه تاريخ زدوده شود.
درست به همين جهت ، ستمگران ياد و خاطره ابولثاثرين امام حسين عليه السلام و كربلا را براى خويش خطر بزرگ بلكه بزرگ ترين خطر مى دانند و تابش خورشيد حماسه را كه بيشتر از گنبد و گلدسته هاى آستان مطهر و مقدس حسينى بر تاريخ مى تابد بر نمى تابند و هميشه با آن مكان مقدس كه به حق گهواره حماسه و مدرسه شهادت و قيام و مشهد شهيدان ناميده مى شود سر ستيزه و جنگ مداوم دارند و اينك به اقدامات مذبوحانه و ناشيانه اى كه در طول تاريخ از سوى ستمگران تاريخ در محو و نابودى اين آستان قدى و بارگاه ملكوتى امام حسين عليه السلام انجام گرفت و همه به شكست ستمگران و يزيديان انجاميده اشاراتى گذار و فهرست وار مى كنيم ، باشد كه اين معجزات تاريخ را هميشه در خاطر خويش داشته باشيم :
جسارت اول : در عصر منصور دوانيقى به دستور مستقيم او كه يكى از ستمگران خودسر و قاتل امام صادق عليه السلام بود.
جسارت دوم : در عصر هارون الرشيد يكى از خلفاى جور عباسى و قاتل حضرت امام موسى بن جعفر عليه السلام ، كه در سال 193 ق دستور داد حائر مطهر حسينى را به طور كلى تخريب و ويران كردند.
جسارت سوم : به دست متوكل ملعون كه به ترتيب در سالهاى 233 و 236 و 237 و 247 ق به حريم حسينى جسارت شد چنانكه از اساس آن را ويران كردند.(256)
جسارت چهارم : در عهد موفق خليفه عصر عباسى به سال 273 ق .
جسارت پنجم : در سال 269 ص به دست دزد گردنه گيرى به نام ضبة بن ممد اسدى كه رئيس يك دسته از دزدان وحشى بود.
جسارت ششم : در سال 407 ق حرم مطهر در اثر آتش سوزى تخريب گرديد كه به احتمال قوى به دستور القادر بالله يكى ديگر از خلفاى عباسى كه كينه زيادى از آل عليهم السلام داشته رخ داد.
جسارت هفتم : در سال 529 ق بود كه خزانه و اشياى گران قيمت و تزيينات حرم پاك سيد شهيدان عليه السلام ، به دست ناپاك المستر شد يكى ديگر از خلفاى عباسى غارت شد.
جسارت هشتم : غارت حرم مقدس به دست حكام آل مشمعشع در تاريخ 858 ق .
جسارت نهم : تجاوز و فاجعه تكان دهنده دلخراشى كه در حدود بيست هزار تن از شيعيان را به شهادت رسانيد و به عنوان عاشوارى ثانى و كربلاى دوم ناميده شد اين جسارت بزرگ به دست وهابيها به فرماندهاى عبدالعزيز بن سعود، در سال 1216 ق و در عيد غدير خم اتفاق افتاد.
جسارت دهم : تخريب و نابود كردن بزرگ ترين و با شكوهمندترين گلدسته حريم حسينى معروف به منارة العبد در سال 1354 ق .
اين گلدسته چنان با شكوه و جلال بود كه از كليه مناره هاى موجود در زيارتگاه هاى عراق بزرگ تر و باشكوه بود و بيش از شش قرن بود كه با جلالت و هيبت خاصى چشم هر بينده اى را از نقاط بسيار دور به خود خيره مى كرد تا اين كه به سال مذكور به بهانه اى واهى از اساس ويران شد.(257)
فصل دوم : حادثه كربلا و پيامبران و امامان عليهم السلام  
خداوند شهادت را خبر مى دهد  
بزرگ بنى سليم از مشايخ خود نقل كرده است كه سالى به جنگ ساكنان روم رفتيم و بر ايشان غالب شديم پس به يكى از كليساهاى آن جا رفتيم و ديديم اين بيت بر ديوار آن نوشته است :
اتر جوا امه قتلت حسينا
شفاعه جده يوم الحساب
آيا گروهى كه امام حسين عليه السلام را كشتند، به شفاعت جدش رسول خدا صلى الله عليه وآله در روز جزا اميد دارند !
پس از آنها پرسيدم چه وقت اين را در جا نوشته اند ؟گفتند: سيصد سال پيش از بعثت پيامبر شما.
در كتاب ياقوت از عبدالله بن صفار روايت شده كه سالى با نصارا جنگ كرديم و بسيارى از ايشان را اسير نموديم در ميان اسيران پيرى دانا بود او را اكرام نموديم آن پير براى ما حكايت كرد كه سيصد سال پيش از مبعوث شدن محمد عربى صلى الله عليه وآله ، گروه نصارا در بلاد روم گودالى كندند، ناگاه سنگى پيدا شد به زبان فرزندان حضرت شيث كه در آن نوشته شده بود:
اترجوا عصبة قتلت حسينا
شفاعة جده يوم الحساب
شيخ جعفر ابن نما در مثير الاحزان به سند خود از سليمان اعمش روايت كرده است : سالى در ايام موسم حج مشغول طواف كعبه بودم ناگاه مردى را ديدم كه مى گويد: خداوندا مر ا بيامرز، اگر چه مى دانم كه مرا نمى آمرزى پس از سبب نااميدى آن مرد پرسيدم گفت : من يكى از آن چهل نفر هستم كه موكل به سر مبارك جناب امام حسين عليه السلام بودند، هنگامى كه آن سر مبارك را براى يزيد پليد به شام بردند، چون از كربلا بيرون رفتيم منزل اول دير نصارا بود در آن جا فرود آمديم و سر مبارك آن حضرت را بر نيزه بلندى نصب كرديم و به خوردن مشغول شدميم ناگاه ديدم كه دستى از ديوار پيدا شد و با قلم آهنى سطرى با خون به ديوار نوشت :
اترجوا امة قتلت حسيناز
شفاعة جده يوم السحاب
پس ما بسيار ترسيديم يكى از رفيقان ما برخاست كه آن دست را بگيرد، اما دست غايب شد .(258)
آدم ابوالبشر با احترام به حضرت محمد صلى الله عليه وآله واهل بيتش نجات يافت
(فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه انه هو التواب الرحيم ). (259)
آدم از پروردگار خويش كلمايت را بياموخت كه سبب پذيرفتن توبه او شد براى اين كه خداى مهربان توبه پذير است .
از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله درباره كلماتى كه بر آدم عليه السلام القا شد و موجب پذيرش توبه اش گرديد، سوال شد حضرت فرمود:
ساله بحق محمد و على و فاطمه و حسن و حسين فتاب عليه و غفرله .
آدم خدا را به حق محمد و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم الصلاة و السلام خواند، پس خدا توبه او را پذيرفت و گناهى كه از او سر زده بود بخشود.(260)
روزى كه به چنگ مرگ افتد بدنم
در كنج لحد اجل نمايم وطنم
از بهر شهادتين من بنويسيد
الله محمد و على بر كفنم
عبور آدم عليه السلام از زمين كربلا 
چون آدم عليه السلام بر زمين هيوط كرد و حوا را نديد دنبال او گشت تا عبورش به زمين كربلا افتاد پيش از آن كه حادثه اى واقع شود، غمناك شد، سينه اش تنگى گرفت ، و چون به مقتل امام حسين عليه السلام رسيد پايش ‍ لغزيد خون از آن جارى شد.
پس سر به موى آسمان بلند كرده و گفت : اى پروردگار من ، مرتكب گناه ديگر شده ام و اينك مرا كيفر خواهى كرد زيرا كه من تمام زمين را طى كردم و يا چنين حادثه اى روبه رو نشد مسجد خداوند وحى فرستاد: اى آدم گناهى تازه مرتكب نشده اى ولى فرزند تو حسين عليه السلام در اين سرزمين به ظلم كشته مى شود اينك خون تو به موافقت وى ريخته شد.
آدم عرض كرد: پروردگارا، حسين پيغمبر است ؟
خطاب سيد كه پيامبر نيست و ليكن فرزند زداه پيامبر من محمد صلى الله عليه وآله است عرض كرد: قاتل وى كيست ؟ندا رسيد: يزيد كه ملعون اهل آسمان ها و زمين است آدم به جبرئيل رو كرد و گفت : چه كنم ؟ گفت : يزيد را لعن كن پس آدم چهار مرتبه يزيد را لعنت كرد و چند قدمى برداشت تا به كوه عرفات رسيد و حوا را يافت .(261)
كشتى نوح عليه السلام و كربلا 
چون حضرت نوح عليه السلام بر كشتى نشست و بر روى آب همه روى زمين را گشت تا به زمين كربلا رسيد، چون به آن زمين بلا رسيد آن سرزمين كشتى او را به گرداب افكند پس حضرت نوح عليه السلام از غرق شدن كشتى ترسيد دست دعا به درگاه عزت و جلال خدا برداشت و عرض كرد: پروردگارا همه روى زمين را گشتم ، ترس اضطرابى كه در اين زمين بر منن رخ نمود در هيچ جا رخ نداده بود. همان ساعت جبرئيل عليه السلام از جانب خداوند عز و جل فرود آمد و عرض نمود: يا نوح ، حسين عليه السلام سبط محمد صلى الله عليه و آله خاتم پيامبران و فرزند گرامى اوصيا در اين سرزمن كشته مى شود حضرت نوح پرسيد قاتل آن بزرگوار كيست ؟ جبرئيل عرض كرد: قاتل او كسى است كه اهل هفت آسمان و اهل هفت زمين بر او لعنت مى كنند پس حضرت نوح چهار مرتبه بر آن حرام زاده بد كردار لعنت كرد پس كشتى از آن مهكله نجات يافت و از آن سرزمين بلا گذشت .(262)
مطلع شدن حضرت ابراهيم عليه السلام بر مصايب امام حسين عليه السلام
تفسير فرات به سند خود از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه آن حضرت در تفسير آيه (فنظر نظرة فى النجوموم ) فرمود: حضرت ابراهيم حساب نمود و به علم نجوم نظر فرمود: مطلع گرديد بر مصايب امام عليه السلام حسين عليه السلام كه در زمين كربلا رخ مى دهد فرمود: من ناخوش هستم براى مصيبتى كه بر حضرت امام حسين عليه السلام وارد خواهد شد.(263)
عبور ابراهيم عليه السلام از كربلا  
روايت شده است كه حضرت ابراهيم عليه السلام وقتى سواره به صحراى كربلا بگذشت اسبش رم كرد. آن جناب از پشت اسب بر روى زمين افتاد و سرش بشكست و خون از آن جارى شد پس زبان به استغفار بگشاد و گفت : پرودگارا از من چه گناهى سر زده است ؟ جبرئيل عليه السلام نازل شد و گفت : اى ابراهيم ! گناهى از تو صادر نگشت ولكن كشته مى شود در اين محل سبط خاتم الانبيا و پسر خاتم الاوصيا، پس خون تو به موافقت خون او ريخته شد فرمود: اى جبرئيل ، قاتل او كيست ؟گفت : قاتل او ملعون اهل آسمان ها و زمين و قلم جارى شد بر لوح آن پليد پس ابراهيم عليه السلام دست برداشت و يزيد پليد را لعن بسيار كرد و اسب آن حضرت به زبان فصيح آمين گفت : ابراهيم عليه السلام به او خطاب كرد و فرمود: بر تو چه معلوم شد كه آمين گفتى ؟
گفت : اى ابراهيم ، من هميشه فخر مى كردم كه تو بر پشت من سوار مى شوى و چون تو از پشت من درافتادى خجلت و شرمسارى من زياد شد و سبب اين از يزيد بود خداوند او را لعنت كند.
مرحوم شوشترى رحمه الله در خصايص مى گويد كه شايد محل توسط حضرت ابراهيم عليه السلام از اسب همان محل سقوط حضرت امام حسين عليه السلام باشد از اسب خود يعنى در مقتل آن جناب به زمين افتاده باشد پس ملاحظه كن فرق اين دو سقوط را. (264)
اوى كسى كه لعنت بر قاتل امام حسين عليه السلام حضرت ابراهيم عليه السلام بود و امر كرد فرزندان خود را عهد و پيمان از ايشان گرفت كه پيوسته او را لعنت كنند.
پس از آن حضرت موسى عليه السلام او را لعنت كرد و امت خود را به آن امر كرد، سپس داود عليه السلام او را لعنت كرد و بنى اسرائيل را امر نمود كه لعنت كنند يزيد را سپس حضرت عيسى عع لعنت كرد و بسيار مى گفت بنى اسرائيل را كه لعنت كنند بر قاتلان حسين عليه السلام اگر زمان او را دريافتند در خدمت او جهاد كنيد كسى كه با او شهدى شود چنان است كه با پيامبر صلى الله عليه و آله شهيد شده است . (265)
گوسفندان حضرت اسماعيل عليه السلام آب نياشاميدند  
روايت است كه گوسفندان حضرت اسماعيل عليه السلام در كنار فرات مى چريدند. روزى شبان آنها به خدمت حضرت اسماعيل عليه السلام آمد و گفت : چند روز است كه گوسفندان از اين نهر آب نمى آشامند پس ‍ حضرت در مناجات با خدا از سبب اين حالت سوال كرد همان ساعت حضرت جبرئيل عليه السلام از طرف خداوند خدمت حضرت اسماعيل عليه السلام نازل شد و گفت : اى اسماعيل سبب اين حالت را از گوسفندان بپرس ، آنها پاسخت را خواهند داد.
پس آن حضرت از گوسفندان پرسيد: چرا از اين رودخانه آب نمى نوشيد ؟
گوسفندان به زبان فصيح پاسخ دادند: به ما خبر رسيده كه فرزند تو حسين - كه سبط گرامى محمد صلى الله عليه و آله است - در اين زمين با لب تشنه كشته خواهد شد پس ما از اين آب نمى آشاميم به جهت حزن و اندوه براى تشنگى آن بزگوار.
كسى كه اهل آسمان ها و زمين ها او را لعنت مى كنند. پس حضرت اسماعيل عليه السلام فرمود: خداوندا لعنت كن بر قاتل حسين عليه السلام . (266)
5- مسافرت حضرت موسى عليه السلام به كربلا  
مرحوم خيابانى در ذيل خبرى طولانى مى گويد: حضرت موسى عليه السلام دوباره به كربلا رفته است ، يك بار تنها و بار ديگر با وصى خود يوشع بن نون چنان كه طريحى مى گويد: حضرت موسى عليهماالسلام با يوشع بن نون مى رفت چون به زمين كربلا رسيدند بند نعلين آن حضرت پاره شد و خارى بر پاى وى فرو رفت و خون از پايش جارى شد پس عرض كرد: اى خداى من ، چه گناهى از من صادر شد كه بدين كيفر گرفتار شدم ؟خداى بزرگ به او وحى فرستاد كه در اين موضع خون امام حسين عليه السلام ريخته مى شود و خون تو به موافقت خون وى جارى شد.
عرض كرد: خدايا، حسين كيست ؟خطاب آمد: او فرزندزاده محمد مصطفى و پسر على مرتضى . عرض كرد: قاتل او كيست ؟ندا رسيد: قاتلش ‍ يزيد است . پس حضرت موسى عليه السلام دست برداشت و بر يزيد لعن و نفرين كرد و يوشع بن نون آمين گفت . (267)
6- حضرت سليمان عليه السلام و كربلا 
سليمان بن داود عليه السلام بر فرش خود مى نشست و در هوا سير مى كرد.
روزى گزارش به زمين برسد باد فرش ، او را سه بار روانه كرد و برگردانيد و سليان ترسيد از در آمدن به زمين باد ساكت شد، به سرزمين كربلا نزول كرد.
سليمان به باد گفت : چرا ساكت شدى ؟باد گفت : در اين سرزمين حسين عليه السلام كشته مى شود سليمان گفت : حسين كيست ؟گفت : سبط محمد مختار صلى الله عليه و آله و پسر على كرار. گفت : قاتلش كه باشد ؟گفت : لعن انس به دعايش آمين گفته ، باد ورزيد و فرش را برداشت .
ريان بن شبيب از حضرت امام رضا عليه السلام نقل مى كند كه ايشان فرمود: اى پسر شبيب اگر خوش باشى ، به سكونت قصرهاى بهشتى با پيغمبر صلى الله عليه و آله ، لعن كن به كشندگان امام حسين عليه السلام . (268)
7-حضرت زكريا عليه السلام سه روز از مسجد خارج نشد  
در حديث طويل از سعد بن عبدالله اشعرى در حكايت شرفياب شدن به حضور حضرت مهدى عليه السلام گفت : خبر ده مرا از تاويل كهيعص .
حضرت فرمود: اين حروف از خبرهاى غيبى است كه خداوند بنده خود زكريا را از آن آگاه كرد و حكايت آن را براى محمد صلى الله عليه و آله بيان فرمود و آن چنان است كه زكريا از خداوند خواست نام پنج تن را به وى آموزد جبرئيل فرود آمد و او را بياموخت و زكريا هر گاه نام محمد صلى الله عليه و آله و على و فاطمه و حسن عليهم السلام را مى برد اندوهش برطرف مى شد و غمش زايل مى گشت و هرگاه نام حسين عليه السلام مى برد گريه گلوى او را مى گرفت و نفسش به شمار مى افتاد روزى گفت : اى پروردگار من ! چون است كه وقتى نام چهار كس از آنها را مى برم از اندوه تسليت مى يابم و هر گاه ياد حسين مى كنم اشكم ريزان مى شود و ناله ام بيرون مى آيد ؟
خداوند تبارك و تعالى او را خبر داد و فرمود: كهيعص پس كاف نام كربلاست و ها هلاكت عترت است و يا يزيد است كه بر امام حسين عليه السلام ستم مى كند و عين عطش حسين است و صاد و صبر و شكيبايى آن حضرت چون زكرياى اين بشنيد، سه روز از مسجد خود جدا نگشت و مردم را از داخل شدن به محضر خود منع فرمود و به گريه و ناله پرداخت . (269)
و او را رثا مى گويد: كه خداوندا! آيا بهترين خلق خود را به مصيبت فرزند وى مبتلا مى كنى آيا چنين بلايى بر خانه او فرود مى آورى ؟آيا على و فاطمه عليهماالسلام را لباس سوگوارى مى پوشانى و اندوه آن را در منزل آنها مى آورى ؟
آن گاه گفت : اى خداى من ، مرا فرزندى روزى كن كه در پيريم چشم من به وى روشن شود و چون روزى كردى ، مفتون كن مرا به دوستى او آنگاه به مرگ او اندوهناكم ساز چنان كه رسول خدا صلى الله عليه و آله حبيب را به فرزندش اندوهناك ساختى پس خداوند يحيى را به وى بخشيد و او را مبتلا كرد و حمل يحيى شش ماه بود چنان كه حمل حسين عليه السلام چنين بود. (270)
8- عبور حضرت عيسى عليه السلام از كربلا  
روايت شده است كه حضرت عيسى عليه السلام در ايام سياحت با حواريين گذرش به كربلا افتاد ناگاه شير غرانى بر سر راه ايشان آمد و راه را برايشان بست عيسى عليه السلام پيش رفت و فرمود: چرا سر راه بر ما گرفته و نمى گذارى كه ما عبور كنيم ؟شير به زبان فصيح گفت : نمى گذارم شما درگذريد مگر اين كه يزيد را كشنده حسين عليه السلام است لعن كنيد.
عيسى عليه السلام فرمود:حسين چه كسى است ؟شير گفت : سبط محمد النبى الامى و ابن على الولى ، فرزند زاده پيغمبر امى و پسر على ولى است .
حضرت عيسى عليه السلام فرمود: قاتل او كيست ؟
شير گفت : قاتل وى ملعون وحوش بيابان ها و گرگان و درندگان صحراهاست ، به خصوص در روز عاشورا، پس حضرت عيسى عليه السلام دست برداشت و لعن و نفرين كرد بر يزيد، و حواريين آمين گفتند و شير از راه دور شد و ايشان به مقصد خود رفتند. (271)
9- خبر حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله از شهادت امام حسين عليه السلام
حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله در منزل ام سلمه بود، فرمود: نگذار كسى داخل شود، حسين عليه السلام آمد زمانى كه طفل بود ام سلمه نتوانست جلو او را بگيرد، حسين عليه السلام بر جدش وارد شد ديد حسين عليه السلام بر بالاى سينه پيامر صلى الله عليه و آله قرار گرفته است و حضرت رسول گريه مى كند ام سلمه سبب گريه حضرت را پرسيد؟حضرت فرمود: اى ام سلمه ، جبرئيل به من خبر داد كه حسين تو كشته مى شود، (272)
اين تربت را هم به تو بدهم در نزد تو باشد كه جبرئيل برايم آورده است در شيشه اى بگذار، زمانى كه خون شد آن وقت حسين من كشته مى شود. (273)
10- لعن رسول خدا صلى الله عليه و آله بر يزيد پليد  
دو سال از ولادت امام حسين عليه السلام گذشت پيغمبر به سفرى رفت و در رهگذرى ايستاد و فرمود: انا الله و انا اليه راجعون (سوره بقره ، آيه 152 )و اشك از ديدگان حضرت سرازير شد، از علت اين حال سوال شد، فرمود:
اينك جبرئيل است ، مرا خبر مى دهد از زمينى كه در كنار شط فرات واقع شده و كربلايش گويند كه فرزند من حسين ، پسر فاطمه عليها السلام در آن سرزمين كشته مى شود عرض شد: يا رسول الله كه او را مى كشد؟ فرمود: مردى به نام يزد، خدايش لعنت كند و گويى جايى را كه حسين عليه السلام در آن جان مى دهد و محلى كه در آن دفن مى شود مى بينم .
سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله با حالتى اندوهناك از اين سفر بازگشت و بر منبر شد و مردم را پند داد و حسن و حسين نيز در مقابل آن حضرت بودند.
چون از خواندن خطبه فارغ شد دست راستش بر سر حسن عليه السلام نهاد و دست چپ بر سر حسين عليه السلام و سر به سوى آسمان برداشت و عرض كرد:
پروردگارا! همانا محمد پيغمبر تو و بنده تو است و اين دو پاك ترين فرد خاندان من و برگزيده فرزندان من و خانواده من هستند كه پس از خود اين دو را در ميان امتم به جاى مى گذارم جبرئيل مرا خبر داد كه اين پسرم كشته و خوار خواهد شد بار الها، اين جانبازى را بر او مبارك فرما و او را از سروران شهيدان قرار بده بار الها بر كشنده اش و آن كه او را خوار مى كند بر كت عطا نكن مردمى كه در مسجد بودند يكباره ناله از دل بركشيدند وهاى هاى گريستند رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: آيا بر حسينم گريه مى كنيد و او را يارى نمى كنيد ؟
سپس آن حضرت با رنگى افروخته و چهره اى سرخ بازگشت (274) و خطبه كوتاه ديگرى خواند و اشك از هر دو ديده آن حضرت به شدت فرو ريخت ، سپس فرمود: اى مردم ، همانا كه دو يادگار نفيس در ميان شما به جاى گذاشتم و آن دو كتاب خداست و عترت من ، يعنى خاندان من ، آنان كه با آب و گل من آميخته شده و ميوه دل من و جگر گوشه من اند و اين دوازدهم هرگز جدا نشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند هان كه من در انتظار ملاقات با آنان هستم و من درباره اين دو هيچ از شما نمى خواهم به جز آنچه پرودرگار من به فرمان داده است پروردگار من به من امر فرموده : من دوستى خويشان و نزديكان خود را از شما خواستار شوم ، مراقب باشيد فرداى قيامت كه در كنار حوض مرا ملاقات مى كنيد مبادا خاندان مرا دشمن داشته و به آنان ستم روا داشته باشيد.
هان كه روز قيامت سه پرچم نزد من خواهد آمد، پرچم اولى پرچمى است سياه و تاريك كه فرشتگان از آن به وحشت خواهند بود و در نزد من مى ايستند، پس مى گويم : شماها كيانند ؟نام مرا از ياد ببرند، و گويند: ما خدا پرستان از عرب هستيم من به آنان گويم : نام من احمد و پبغمبر عرب و عجم هستم ، آن گاه گويند: يا احمد، ما از امت تو هستيم به آنان گويم : پس از من با عترت من و كتاب پروردگار من چگونه رفتار كرديد ؟گويند: اما كتاب را كه ضايعش نموديم ، و اما عترت كوشيديم كه همگى شان را از صفحه زمين براندازيم ، آن هنگام من روى آن از آن بگردانم تشنه و دل سوخته و با روى سياه از نزد من باز مى گردند.
سپس پرچم ديگرى سياه تر از اولى بر من وارد شود به آنان كه زير پرچمند گويم :
پس از من با دو يادگار گرانبهاى من بزرگ و كوچك يعنى كتاب پروردگارم و عترتم چگونه بوديد ؟
گويند: اما يادگار بزرگ را مخالف كرديم ، و اما يادگار كوچك را خوار نموديم و تا آن جا كه توانستم پاره پاره كرديم .
گويم : از من دور شويد پس تشنه و جگر سوخته و با روى سياه از من دو شوند.
سپس پرچم ديگرى نزد من مى آيد كه نور صورت افراد زير پرچم مى درخشد، به آنان گويم شما كيانند ؟
گويند: ما مردم يكتاپرست و پرهيزكار و از امت محمد صلى الله عليه و آله هستيم و ماييم باقيمانده اهل حق كه كتاب حق را برداشتيم ، حلالش را حلال و حرامش را حرام دانستيم و دوستدار خاندان پيغمبر خويش محمد صلى الله عليه و آله بوديم ، از همه امكاناتى كه در مورد يارى خويشتن داشتيم براى يارى آنان نيز استفاده نموديم و در ركاب آنان با دشمنانشان جنگيديم پس من به آنان گويم :
مژده باد شما را كه من پيغمبر شمايم و راستى كه شما در دنيا اين چنين بوديد كه ستوديد، سپس آنان را از حوض خود سيراب كنم و سيراب و خندان از نزد من بروند و سپس داخل بهشت شوند و براى هميشه در آن جاويد بمانند. (275)
شيخ سليمان بخلى حنفى در ينابيع الموده (باب 60 ) نقل مى كند كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: به درستى كه اين پسر من حسين عليه السلام كشته مى شود در زمين كربلا، پس هر كس از شما آن روز حاضر باشد،يارى كند امام حسين عليه السلام را.
آنگاه نوشته است ، انس بن حارث به سوى كربلا رفت و به فرمان پيغمبر صلى الله عليه و آله عمل كرد و كشته شد با اباعبدالله الحسن عليه السلام . (276)
به پاست قلعه دين الا اله الا الله
به خون شاه شهيدان حسين ثارالله
زخلق تشنه تو اين صداست در عالم
كه اى بريده گلو زنده بس تويى و الله
رسول خدا صلى الله عليه و آله حسين عليه السلام را در دامن خود نشانده بود، كه جبرئيل آمد و گفت : اين پسر تو است ؟ حضرت فرمود: آرى جبرئيل گفت : امت پس از تو او را خواهند كشت ؟
آن حضرت گريان شد، جبرئيل گفت : اگر بخواهى ، زمينى كه در آن كشته مى شود به تو نشان بدهم فرمود: آرى .
آن گاه جبرئيل مشتى از خاك سرزمين كربلا به آن حضرت نشان داد. (277)
10- خبر شهادت امام حسين عليه السلام از زبان جبرئيل
در كافى از حضرت ابى عبدالله عليه السلام روايت كرده اند كه جبرئيل امين بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و عرض كرد: خداوند سلام مى رساند و تو را بشارت مى دهد به اين كه فاطمه عليهاالسلام پسرى بياورد و امت تو از روى جهل و نادانى او را خواهند كشت رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: از من به خداوند عالم سلام باد،به مولودى كه امتم را او را شهيد خواهند كرد نيازى ندارم .
جبرئيل عليه السلام به آسمان بازگشت و ديگر باره نزول فرمود و گفت : خداوندت سلام مى رساند كه پاداش اين ستمى كه بر مولود تو مى رسد، وصايت و ولايت و امامت را در ذريه پاك او و اولادش خواهم گذاشت رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: به آن چيزى كه پروردگار جهان خواسته است خشنودم .
پس نزد حضرت فاطمه عليها السلام رفته مژده آنچه از جانب خداوند شنيده بود باز گفت : حضرت زهراعليها السلام عرض كرد: به چنين فردى كه بايد شهيد شود نيازى ندارم . حضرت بار ديگر بيان فرمود كه جبرئيل نازل شده و مى گويد كه امامت و ولايت و صاحب در اولاد حسين عليه السلام است پس حضرت زهراعليها السلام رضاى خويش را به پدر اظهار نمود. (278)

next page

fehrest page

back page