4 - زمينه ساز حكومت عُمر ... فادلى ... فلان بعده خ 3 / 4
5 - داراى سياست دو گانه ... هو بينا هو يستقيلها خ 3 / 5
6 - تلاش در غصب خلافت ... اذ عقدها لاخر بعد وفاته خ 3/5
7 - سپردن خلافت به نااهل ... فصيرها ... خشناء خ 3 / 6
8 - فرصت طلبى ... لشد ما تشطرا ضرعيها خ 3 / 6
2- نفى ويژگى ها در عمر
امام در تبيين عدم لياقت عمر براى رهبرى اسلامى توضيح داد:
فَصَيَّرَهَا فِى حَوزَةٍ خَشنَاءَ يَغلُظُ كَلمُهَا،
وَيَخشُنُ مَسُّهَا، وَيَكثُرُ العِثَارُ فِيهَا، وَالاِْعْتِذَارُ مِنْهَا،
فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعبَةِ إ ن اءَشنَقَ لَهَا خَرَمَ، وَإ ن اءَسلَسَ
لَهَا تَقَحَّمَ.
فَمُنِيَ النَّاسُ - لَعَمرُ اللّهِ - بِخَبطٍ وَشِمَاسٍ، وَتَلَوُّنٍ وَاعتِرَاضٍ؛
فَصَبَرتُ عَلَى طُولِ المُدَّةِ، وَشِدَّةِ الِْمحْنَةِ؛ حَتَّى إ ذَا مَضَى
لِسَبِيلِهِ.
جَعَلَهَا فِى جَمَاعَةٍ زَعَمَ اءَنِّى اءَحَدُهُم ، فَيَا لَلّهِ وَلِلشُّورَى !
مَتَى اعتَرَضَ الرَّيبُ فِيَّ مَعَ الاَْوَّلِ مِنْهُمْ، حَتَّى صِرْتُ اءُقْرَنُ
إ لَى هذِهِ النَّظَائِرِ! لكنِّى اَسفَفتُ إِذ اَسَفُّوا، وَطِرتُ إِذ طَارُوا؛
فَصَغَا رَجُلٌ مِنهُم لِضِغنِهِ، وَمَالَ الاخَرُ لِصِه رِهِ، مَعَ هَنٍ وَهَنٍ.
سرانجام اوّلى حكومت را به راهى در آورد، و به دست كسى
عمر سپرد، كه مجموعه اى از خشونت ، سختگيرى ، اشتباه و پوزش طلبى بود،
زمامدار مانند كسى كه بر شترى سركش سوار است ، اگر عَنان محكم كشد، پرده هاى بينى
حيوان پاره مى شود، و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط مى كند.
سوگند به خدا مردم در حكومت دوّمى ، در ناراحتى و رنج مهّمى گرفتار آمده بودند، و
دچار دوروئى ها و اعتراض ها شدند، و من در اين مدت طولانىِ محنت زا، و عذاب آور،
چاره اى جز شكيبايى نداشتم ، تا آن كه روزگار عُمَر هم سپرى شد.(59)
سپس عمر خلافت را در گروهى قرار داد كه پنداشت من همسنگ آنان مى باشم !!
پناه به خدا از اين شورا!
در كدام زمان من با اعضاءِ شورا برابر بودم ؟ كه هم اكنون مرا همانند آنها پندارند؟
و در صَف آنها قرارم دهند؟
ناچار باز هم كوتاه آمدم ، و با آنان هماهنگ گرديدم
يكى از آنها با كينه اى كه از من داشت روى برتافت ،(60)
و ديگرى دامادش
(61) را بر حقيقت برترى داد و آن دو نفر ديگر كه زشت است آوردن نامشان
(62) .
علل عدم كارآيى خليفه دوّم به شرح زير است :
1 - ادامه غصب خلافت ... فادلى ... فلان بعده خ 3 / 4
2 - حكومت بر خلاف شرع ... فادلى ... فلان بعده خ 3 / 4
3 - داراى خشونت در گفتار ... يغلظ كلمها فلان بعده خ 3/ 6
4 - داراى طبيعت خشن ... فصيرها فى حوزة خشناء خ 3 / 6
5 - سخت گيرى در رفتار ... و يخشن مسها خ 3 / 6
6 - داراى لغزش هاى پى در پى ... و يكثر العثار فيها خ 3 / 6
7 - پوزش خواهى از خطاهاى پياپى ... والا عتذار منها خ 3 / 6
8 - گرفتاركردن مردم ... فمنى الناس ... بخبط خ 3/7
9 - طرّاح شوراى دروغين ... فيالله و للشورى خ 3 / 8
10 - يكى قراردادن امام با ديگران ... جعلها فى جماعة خ 3/ 8
11 - فرصت طلبى ... لشد ما تشطرا ضرعيها خ 3 / 6
3 - نفى ويژگى ها در عثمان
امام على عليه السلام در تشريح عدم كارآيى و عدم لياقت عثمان براى تصدّى رهبرى
فرمود:
إِلَى اءَن قَامَ ثَالِثُ القَومِ نَافِجا حِضنَيهِ، بَينَ
نَثِيلِهِ وَمُعتَلَفِهِ، وَقَامَ مَعَهُ بَنُو اءَبِيهِ يَخضَمُونَ مَالَ اللّهِ
خِضمَةَ الاِْبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ، إ لَى اءَنِ انتَكَثَ عَلَيهِ فَتلُهُ،
وَاءَجهَزَ عَلَيهِ عَمَلُهُ، وَكَبَت بِهِ بِط نَتُهُ!
تا آن كه سوّمى به خلافت رسيد، دو پهلويش از پرخورى باد
كرده ، همواره بين آشپزخانه و دستشويى سرگردان بود، و خويشاوندان پدرى او از بنى
اميّه بپا خاستند، و همراه او بيت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنه
اى كه بجان گياه بهارى بيافتد، عثمان آنقدر اسراف كرد كه ريسمان بافته او باز شد، و
اءعمال او مردم را برانگيخت ، و شكم بارگى او نابودش ساخت .
علل عدم لياقت خليفه سوم به شرح زير است :
1 - غصب خلافت ... الى ان قام ثالث القوم خ 3 / 10
2 - خوش گذرانى ... نافجا حضنيه بين نثيله خ 3 / 10
3 - زنده كردن ارزش هاى جاهلى ... قام معه بنو ابيه خ 3 / 11
4 - حيف و ميل بيت المال ... يخضمون مال الله خ 3 / 11
5 - عامل قتل خويش ... ان انثكت عليه فتله و اجهز خ 3/11
6 - شكمبارگى ... و كبت به بطنته خ 3 / 12
سوّم - آفات رهبرى
از اظهارات امام على عليه السلام در ضرورت ويژگى هاى حاكم ، و نقد و طرد ويژگى ها
در ديگر حاكمان بظاهر اسلامى ، آفات رهبرى را مشروحا بيان فرمودند، مانند :
1 - جاه طلبى ... لشد ما تشطرا ضرعيها خ 3 / 6
2 - تجاوز گرى ... لشد ما تشطرا ضرعيها خ 3 / 6
3 - خشونت ... فصيرها فى حوزة خشناء خ 3 / 6
4 - گفتارهاى ناروا ... يغلظ كلمها خ 3 / 6
5 - برخوردهاى تند بيجا ... يخشن مسها خ 3 / 6
6 - لغزش هاى پى درپى ... يكثر العثار فيها خ 3 / 6
7 - پوزش از اشتباهات ... و الاعتذار منها خ 3 / 6
8 - خوش گذرانى ... نافجا حضنيه بين نثيله خ 3 / 10
9 - تبعيض هاى نابجا ... و قام معه بنوابيه خ 3 / 11
10 - حيف و ميل بيت المال ... يخضمون مال اللّه خ 3 / 11
آنگاه هشدارگونه در ارزيابى رهبران واقعى و دروغين در نامه 27 اينگونه توضيح داد كه
فرمود :
فَإِنَّهُ لاَ سَوَاءَ، إِمَامُ الهُدَى وَإِمَامُ
الرَّدَى ، وَوَلِيُّ النَّبِيِّ، وَعَدُوُّ النَّبِيِّ. وَلَقَد قَالَ لِي رَسُولُ
اللّهِ صلى الله عليه و آله :
إِنِّى لاَ اءَخَافُ عَلَى اءُمَّتِى مُؤ مِنا وَلاَ مُشرِكا؛ اءَمَّا المُؤ مِنُ
فَيَمنَعُهُ اللّهُ بِإِيمَانِهِ، وَاءَمَّا المُشرِكُ فَيَقمَعُهُ اللّهُ
بِشِركِهِ. وَلكِنِّى اءَخَافُ عَلَيكُم كُلَّ مُنَافِقِ الجَنَانِ، عَالِمِ
اللِّسَانِ، يَقُولُ مَا تَعرِفُونَ، وَيَفعَلُ مَا تُنكِرُونَ.
امام هدايتگر، و زمامدار گمراهى هيچگاه مساوى نخواهند بود،
چنانكه دوستان پيامبر صلى الله عليه و آله و دشمنانش برابر نيستند، پيامبر اسلام
صلى الله عليه و آله به من فرمود :
بر امّت اسلام ، نه از مؤ من و نه از مشرك هراسى
ندارم ، زيرا مؤ من را ايمانش بازداشته ، و مشرك را خداوند به جهت شرك او نابود مى
سازد، من بر شما از مرد منافقى مى ترسم كه درونى دو چهره ، و زبانى عالمانه دارد،
گفتارش دلپسند و رفتارش زشت و ناپسند است .(63)
و در پنددادن و هشدارهاى مكرّر به عثمان ، آنگاه كه مجاهدين شهر مدينه مرا در
اختيار گرفته و منزل او را محاصره كردند، در خطبه 164 فرمود:
وَإِنَّ اءَعلاَمَ الدِّينِ لَقَائِمَةٌ. فَاعلَم اءَنَّ
اءَفضَلَ عِبَادِ اللّهِ عِندَ اللّهِ إِمَامٌ عَادِلٌ، هُدِيَ وَهَدَى ،
فَاءَقَامَ سُنَّةً مَعلُومَةً، وَاءَمَاتَ بِدعَةً مَجهُولَةً.
وَإِنَّ السُّنَنَ لَنَيِّرَةٌ، لَهَا اءَعلاَمٌ، وَإِنَّ البِدَعَ لَظَاهِرَةٌ،
لَهَا اءَعلاَمٌ. وَإِنَّ شَرَّ النَّاسِ عِندَ اللّهِ إِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ
وَضُلَّ بِهِ، فَاءَمَاتَ سُنَّةً مَاءخُوذَةً، وَاءَحيَا بِدعَةً مَترُوكَةً.
وَإِنِّى سَمِعتُ رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقُولُ:
يُؤ تَى يَومَ القِيَامَةِ بِالاِْمَامِ الْجَائِرِ وَلَيْسَ مَعَهُ نَصِيرٌ وَلاَ
عَاذِرٌ، فَيُلقَى فِى نَارِ جَهَنَّمَ، فَيَدُورُ فِيهَا كَمَا تَدُورُ الرَّحَى ،
ثُمَّ يَرتَبِطُ فِى قَعرِهَا.
وَإِنِّى اءَنشُدُكَ اللّهَ اءَلا تَكُونَ إِمَامَ هذِهِ الاُْمَّةِ الْمَقْتُولَ،
فَإِنَّهُ كَانَ يُقَالُ: يُقتَلُ فِى هذِهِ الاُْمَّةِ إِمَامٌ يَفْتَحُ عَلَيْهَا
الْقَتْلَ وَالقِتَالَ إِلَى يَومِ القِيَامَةِ، وَيَلبِسُ اءُمُورَهَا عَلَيهَا،
وَيَبُثُّ الفِتَنَ فِيهَا، فَلاَ يُبصِرُونَ الحَقَّ مِنَ البَاطِلِ؛ يَمُوجُونَ
فِيهَا مَوجا، وَيَمرُجُونَ فِيهَا مَرجا.
فَلاَ تَكُونَنَّ لِمَروَانَ سَيِّقَةً يَسُوقُكَ حَيثُ شَاءَ بَعدَ جَلاَلِ
السِّنِّ وَتَقَضِّى العُمُرِ.
و نشانه هاى دين برپاست ، پس بدان كه برترين بندگان خدا در
پيشگاه او رهبر عادل است كه خود هدايت شده و ديگران را هدايت مى كند، سنّت شناخته
شده را برپا دارد، و بدعت ناشناخته را بميراند، سنّتها روشن و نشانه هايش آشكار
است ، بدعت ها آشكار و نشانه هاى آن برپاست .
و بدترين مردم نزد خدا رهبر ستمگرى كه خود گمراه و مايه گمراهى ديگران است ، كه
سنّت پذيرفته را بميراند، و بدعت ترك شده را زنده گرداند.
من از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه گفت :
روز قيامت رهبر ستمگر را بياورند كه نه ياورى دارد و نه كسى از او پوزش خواهى مى
كند، پس او را در آتش جهنم افكنند، و در آن چنان مى چرخد كه سنگ آسياب ، تا به قعر
دوزخ رسيده به زنجير كشيده شود.
من تو را به خدا سوگند مى دهم كه امام كشته شده اين امّت مباشى ، چرا كه پيش از اين
گفته مى شد ؛
در ميان اين امّت ، امامى به قتل خواهد رسيد كه درِ كشتار تا روز قيامت گشوده خواهد
شد و كارهاى امّت اسلامى با آن مشتبه شود، و فتنه و فساد در ميانشان گسترش يابد، تا
آنجا كه حق را از باطل نمى شناسند، و به سختى در آن فتنه ها غوطه ور مى گردند.
براى مروان چونان حيوان به غارت گرفته مباش كه تو را هر جا خواست براند، آن هم پس
از ساليانى كه از عمر تو گذشته و تجربه اى كه به دست آوردى .
(64)
چهارم - ويژگى هاى امام على عليه السلام
1
- ويژگى مردمى بودن
پس از آنكه ويژگى هاى حاكم اسلامى را مشروحا بيان فرمود و رهبرانى كه ويژگى هاى
لازم را نداشته و ندارند را طرد كرد، به ويژگى هاى خود و حكومت برحق خود مى پردازد
تا مردم حق و باطل را آشكارا بشناسند و زلال حقيقت را به روشنى دريابند.
الف - ويژگى هاى حكومت امام عليه السلام
در خطبه سوّم مى فرمايد :
فَمَا رَاعَنِى إ لا وَالنَّاسُ كَعُرفِ الضَّبُعِ إ
لَيَّ، يَنثَالُونَ عَلَيَّ مِن كُلِّ جَانِبٍ، حَتَّى لَقَد وُطِى ءَ الحَسَنَانِ،
وَشُقَّ عِطفَايَ، مُجتَمِعِينَ حَولِى كَرَبِيضَةِ الغَنَمِ.
فَلَمَّا نَهَضتُ بالاَْمْرِ نَكَثَتْ طَائِفَةٌ، وَمَرَقَتْ اءُخْرَى ، وَقَسَطَ
آخَرُونَ: كَاءَنَّهُم لَم يَسمَعُوا اللّهَ سُبحَانَهُ يَقُولُ: تِلكَ الدَّارُ
الاخِرَةُ نَجعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوّا فِى الاَْرْضِ وَلاَ
فَسَادا، وَ العَاقِبَةُ لِلمُتَّقِينَ
بَلَى ! وَاللّهِ لَقَد سَمِعُوهَا وَوَعَوهَا، وَلكِنَّهُم حَلِيَتِ الدُّنيَا فِى
اءَعيُنِهِم ، وَرَاقَهُم زِبرِجُهَا!
روز بيعت ، فراوانى مردم چون يال هاى پر پُشت كَفتار(65)
بود، از هر طرف مرا احاطه كردند، تا آن كه نزديك بود حسن و حسين عليه السلام لگد
مال گردند، و رِداى من از دو طرف پاره شد، مردم چون گلّه هاى انبوه گوسفند مرا در
ميان گرفتند.
امّا آنگاه كه بپاخاستم و حكومت را به دست گرفتم ، جمعى پيمان شكستند،(66)
و گروهى از اطاعت من سرباز زده از دين خارج شدند،(67)
و برخى از اطاعت حق سر بر تافتند،(68)
گويا نشنيده بودند سخن خداى سبحان را كه مى فرمايد:
(سراى آخرت را براى كسانى برگزيديم كه خواهان سركشى و فساد در زمين نباشند و آينده
از آنِ پرهيزكاران است )(69)
آرى ! به خدا آن را خوب شنيده و حفظ كرده بودند، امّا دنيا در ديده آنها زيبا نمود،
و زيور آن چشم هايشان را خيره كرد.
ويژگى ها در خطبه 3
1 - حضور مردم در صحنه ... لولا حضور الحاضر خ 3 / 16
2 - اتمام حجّت ... و قيام الحجة به وجود الناصر خ 3/16
3 - اداى پيمان الهى ... و ما اخذ الله على العلما خ 3 / 16
4 - آگاهى به مسئوليّت ها ... اَلاّ يقاروا... ظالم خ 3 / 17 و 16
5 - بيعت عمومى مردم ... مجتمعين حولى خ 3/12 و 13
ب - شركت عموم اقشار جامعه در بيعت با امام
امام على عليه السلام در خطبه 229 به ابعاد گسترده و گوناگون حكومت خود مى پردازد و
نقش اقشار گوناگون مردم را در انتخاب و بيعت بگونه شگفت آورى بيان مى دارد كه :
مردم امام عليه السلام را مى خواستند
و بدون اجبار و اكراهى به او راءى دادند،
و همه در انتخابات رهبرى شركت داشتند كه اين ويژگى مهمّ را ديگر حكومت ها نداشتند.
وَبَسَطتُم يَدِى فَكَفَفتُهَا، وَمَدَدتُمُوهَا
فَقَبَضتُهَا، ثُمَّ تَدَاكَكتُم عَلَيَّ تَدَاكَّ الاِْبِلِ الْهِيمِ عَلَى
حِيَاضِهَا يَوْمَ وِرْدِهَا، حَتَّى انْقَطَعَتِ النَّعلُ، وَسَقَطَ الرِّدَاءُ،
وَوُطِئَ الضَّعِيفُ، وَبَلَغَ مِن سُرُورِ النَّاسِ بِبَيعَتِهِم إِيَّايَ اءَنِ
ابتَهَجَ بِهَا الصَّغِيرُ، وَهَدَجَ إِلَيهَا الكَبِيرُ، وَتَحَامَلَ نَحوَهَا
العَلِيلُ، وَحَسَرَت إِلَيهَا الكِعَابُ.
دست مرا براى بيعت مى گشوديد و من مى بستم ، شما آن را به
سوى خود مى كشيديد و من آن را مى گرفتم ، سپس چونان شتران تشنه كه به طرف آبشخور
هجوم مى آورند بر من هجوم آورديد، تا آن كه بند كفشم پاره شد، و عبا از دوشم افتاد،
و افراد ناتوان پايمال گرديدند، آنچنان مردم در بيعت با من خشنود بودند كه خردسالان
شادمان ، و پيران براى بيعت كردن لرزان به راه افتادند، بيماران بر دوش خويشان
سوار، و دختران جوان بى نقاب به صحنه آمدند.
(70)
ويژگى هاى بيعت مردم با امام على عليه السلام در موارد
زير خلاصه مى شود :
1 - آمادگى مردم ... وبسطتم يدى فكففتها خ 229/1
2 - اصرار مردم ... وبسطتم يدى فكففتها خ 229/1
3 - واقع نگرى امام ... و مددتموها فقبضتها خ 229/1
4 - هجوم بى نظير مردم ... تداككتم ... الا بل الهيم خ 229/1
5 - به خطر افتادن سلامت امام
الف - پاره شدن بند كفش امام ... انقطعت النّعل خ 229/1
ب - افتادن عبا از دوش امام ... وسقط الرّداء خ 229/2
ج - پايمال شدن ضعيفان ... وطئ الضّعيف خ 229/2
6 - شادى مردم ... سرور النّاس ببيعتهم خ 229/2
الف - به وجود آمدن كودكان ... ابتهج بها الصّغير خ 229/2
ب - آمدن پيران ... هدج إ ليها الكبير خ 229/2
ج - آمدن بيماران ... تحامل نحوها العليل خ 229/2
د - حضور دوشيزگان ... حسرت إ ليها الكعاب خ 229/2
2
- ويژگى هاى اخلاقى امام عليه السلام
الف - آگاهى سياسى
امام عليه السلام نسبت به آگاهى سياسى و دورانديشى خود در خطبه 6 فرمود:
وَاللّهِ لاَ اءَكُونُ كَالضَّبُعِ: تَنَامُ عَلى طُولِ
اللَّدمِ، حَتَّى يَصِلَ إِلَيهَا طَالِبُهَا، وَيَختِلَهَا رَاصِدُهَا، وَلكِنِّى
اءَضرِبُ بِالمُقبِلِ إ لَى الحَقِّ المُدبِرَ عَنهُ، وَبِالسَّامِعِ المُطِيعِ
العَاصِيَ المُرِيبَ اءَبَدا، حَتَّى يَاءتِيَ عَلَيَّ يَومِي .
فَوَاللّهِ مَا زِلتُ مَدفُوعا عَن حَقِّى ، مُستَاءثَرا عَلَيَّ، مُنذُ قَبَضَ
اللّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وَسَلَّمَ حَتَّى يَومِ النَّاسِ هذا.
به خدا سوگند! از آگاهى لازمى برخوردارم و هرگز غافلگير نمى
شوم ،(71)
كه دشمنان ناگهان مرا محاصره كنند و با نيرنگ دستگيرم نمايند، من همواره با يارى
انسان حق طلب ، بر سر آن مى كوبم كه از حق روى گردان است ، و با يارى فرمانبر مطيع
، نافرمان اهل ترديد را درهم مى كوبم ، تا آن روز كه دوران زندگانى من بسر آيد.
پس ، سوگند به خدا، من همواره از حق خويش محروم ماندم ، و از هنگام وفات پيامبر صلى
الله عليه و آله تا امروز حق مرا از من باز داشتند و به ديگرى اختصاص دادند.
عناوين كلّى آن به شرح زير است :
1 - فراست و بيدارى ... و الله لا اكون كاالضبع خ 6 / 1
2 - قاطعيّت ... لا اكون كاالضبع خ 6 / 1
3 - مردمى كردن مبارزه ... اضرب با المقبل خ 6 / 2
4 - فرصت ندادن به دشمن ... تنام على طول اللدم خ 6 / 1
5 - سركوبى سركشان از حق ... العاصى المريب خ 6 / 1
6 - مبارزه با دشمن ... ابدا ... يومى خ 6 / 2
7 - هوشيارى و آمادگى ... واللّه لااكون كالضبع خ 6 / 1
8 - قاطعيّت در كار ... واللّه لااكون كالضبع خ 6 / 1
9 - آگاهى از نقشه هاى دشمن ... واللّه لااكون كالضَّبع خ 6 / 1
10 - به دست گرفتن ابتكار عمل ... (از مجموع جملات خطبه )
11 - استفاده از نيروى مردمى ... اضرب بالمقبل خ 6 / 1
12 - پيكار با آشوبگران ... و با السامع المطيع خ 6 / 2
13 - پايدارى و استقامت ... و با السامع المطيع خ 6 / 2
14 - در تعقيب دشمن بودن ... واللّه لااكون كالضَّبع خ 6 / 1
15 - تداوم مبارزه ... ابدا حتى ياءتى علىّ يومى خ 6 / 2
ب - مبارزه با مفاسد اجتماعى
و در سخنرانى ديگر دشمن ستيزى و عشق و شجاعت خود را نسبت به ريشه كن كردن مفاسد
اجتماعى در خطبه 24 اينگونه بيان مى دارد.
وَلَعَمرِى مَا عَلَيَّ مِن قِتَالِ مَن خَالَفَ الحَقَّ،
وَخَابَطَ الغَيَّ، مِن إ دهَانٍ وَلاَ إ يِهَانٍ.
فَاتَّقُوا اللّهَ عِبَادَ اللّهِ، وَفِرُّوا إِلَى اللّهِ مِنَ اللّهِ، وَامضُوا
فِى الَّذِى نَهَجَهُ لَكُم ، وَقُومُوا بِمَا عَصَبَهُ بِكُم ، فَعَلِيُّ ضَامِنٌ
لِفَلجِكُم آجِلا، إِن لَم تُمنَحُوهُ عَاجِلا.
سوگند بجان خودم ، در مبارزه با مخالفان حق ، و آنان كه در
گمراهى و فساد غوطه ورند، يك لحظه مدارا و سستى نمى كنم .
پس اى بندگان خدا! از خدا بترسيد، و از خدا، به سوى خدا فرار كنيد، و از راهى كه
براى شما گشوده برويد، و وظائف و مقررّاتى كه براى شما تعيين كرده بپا داريد، اگر
چنين باشيد، على عليه السلام ضامن پيروزى شما در آينده مى باشد گرچه هم اكنون به
دست نياوريد.(72)
عناوين ويژگى هاى امام در خطبه 24
1 - قاطعيت در پيكار ... ولعمرى ما على من قتال خ 24 / 1
2 - دعوت مردم به حق ... فاتقو الله عباد الله خ 24 / 1
3 - هدايت مردم ... امضوا فى الذى نهجه لكم خ 24 / 2
4 - دعوت مردم به قيام ... و قوموا بما عصبه بكم خ 24 / 2
5 - تقويت روحيّه به مردم ... فعلى ضامن لفلجكم خ 24 / 2
ج - سجاياى اخلاقى
امام على عليه السلام پس از جنگ نهروان و شناساندن معجزه ها و كرامت ها و شجاعت ها
در نبرد آگاهانه با دشمن ، سجاياى اخلاقى و ويژگى هاى اخلاقى خود را در يك سخنرانى
در خطبه 37 آشكارا بيان داشت .
فَقُمتُ بِالاَْمْرِ حِيْنَ فَشِلُوا، وَتَطَلَّعْتُ
حِيْنَ تَقَبَّعُوا، وَنَطَقْتُ حِينَ تَعتَعُوا، وَمَضَيتُ بِنُورِ اللّهِ حِينَ
وَقَفُوا.
وَكُنتُ اءَخفَضَهُم صَوتا، وَاءَعلاَهُم فَوتا، فَطِرتُ بِعِنَانِهَا،
وَاستَبدَدتُ بِرِهَانِهَا.
كَالجَبَلِ لاَ تُحَرِّكُهُ القَوَاصِفُ، وَلاَ تُزِيلُهُ العَوَاصِفُ.
لَم يَكُن لاَِحَدٍ فِيَّ مَهمَزٌ وَلاَ لِقَائِلٍ فِيَّ مَغمَزٌ. الذَّلِيلُ
عِندِي عَزِيزٌ حَتَّى آخُذَ الحَقَّ لَهُ، وَالقَوِىُّ عِندِى ضَعِيفٌ حَتَّى
آخُذَ الحَقَّ مِنهُ.
رَضِينَا عَنِ اللّهِ قَضَاءَهُ، وَسَلَّمنَا لِلّهِ اءَمرَهُ. اءَتَرَانِى
اءَكذِبُ عَلَى رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؟ وَاللّهِ لانَا اءَوَّلُ مَن
صَدَّقَهُ، فَلاَ اءَكُونُ اءَوَّلَ مَن كَذَبَ عَلَيهِ. فَنَظَرتُ فِى اءَمرِى ،
فَإِذَا طَاعَتِى قَد سَبَقَت بَيعَتِى ، وَإِذَا المِيثَاقُ فِى عُنُقِى لِغَيرِى
.
آنگاه كه همه از ترس سُست شده ، كنار كشيدند، من قيام كردم
، و آن هنگام كه همه خود را پنهان كردند من آشكارا به ميدان آمدم ، و آن زمان كه
همه لب فرو بستند، من سخن گفتم ، و آن وقت كه همه باز ايستادند من با راهنمايى نور
خدا به راه افتادم ، در مقام حرف و شعار صدايم از همه آهسته تر بود اما در عمل برتر
و پيشتاز بودم ، زمام امور را به دست گرفتم ، و جلوتر از همه پرواز كردم ، و پاداش
سبقت در فضيلت ها را بردم .
همانند كوهى كه تندبادها آن را به حركت در نمى آورد، و طوفانها آن را از جاى بر نمى
كند، كسى نمى توانست عيبى در من بيابد، و سخن چينى جاى عيبجويى در من نمى يافت .
خوارترين افراد نزد من عزيز است تا حق او را باز گردانم ، و نيرومندها در نظر من
پست و ناتوانند تا حق را از آنها باز ستانم .
در برابر خواسته هاى خدا راضى ، و تسليم فرمان او هستم ، آيا مى پنداريد من به رسول
خدا صلى الله عليه و آله دروغى روا دارم ؟ به خدا سوگند! من نخستين كسى هستم كه او
را تصديق كردم ، و هرگز اول كسى نخواهم بود كه او را تكذيب كنم .
در كار خود انديشيدم ديدم پيش از بيعت ، پيمان اطاعت و پيروى از سفارش رسول خدا صلى
الله عليه و آله را برعهُده دارم ، كه از من براى ديگرى پيمان گرفت .(73)
(پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : اگر در امر حكومت كار
به جدال و خونريزى كشانده شود، سكوت كُن )
عناوين ويژگى هاى امام على عليه السلام در خطبه 37
1 - قيام به حق ... فقمت با الامر حين فشلوا خ 37/ 1
2 - حمايت از حق ... و تطلعت حين تقبعوا خ 37 / 1
- 3 حق گويى ... و نطقت حين تعتعوا خ 37/1
4 - پيمودن راه حقّ ... و مضيت بنور اللّه خ 37 / 1
5 - پيشگام در دفاع از اسلام ... و اعلاهم فوتا خ 37 / 1
6 - پرواز در آسمان فضائل ... فطرت بعنانها خ 37 / 2
7 - سبقت در فضائل ... و استبددت برهانها خ 37 / 2
8 - پايدارى بى نظير ... كالجبل لاتحرِّكه القواصف خ 37 / 2
9 - تحمّل مشكلات ... ولا تزيله العواصف خ 37 / 2
10 - سمبل ارزش ها ... لم يكن لا حد فى مهمز خ 37 / 2
11 - پاك بودن از نقص ها ... ولا لقائل فى مغمر خ 37 / 3
12 - عزّت به ستمديدگان ... الذليل عندى عزيز خ 37 / 3
13 - مدافع حقوق مستضعفان ... حتى اخذ الحق له خ 37 / 3
14 - تحقير قدرتمندان ... و القوى عندى ضعيف خ 37 / 3
15 - مطيع در برابر فرمان خدا ... رضينا عن اللّه خ 37 / 3
16 - تسليم در برابر خدا ... و سلمنا لله امره خ 37 / 4
17 - راستگويى ... اترانى اكذب على رسول خ 37 / 4
18 - اوّل مؤ من به رسول خدا صلى الله عليه و آله ... اوّل من صدَّقه خ 37 / 4
19 - پايدارى در دين ... فلا اكون ... من كذب خ 37 / 4
20 - توجّه به مصالح اسلام ... قد سبقت بيعتى خ 37 / 4
21 - پايبندى به عهد الهى ... الميثاق فى عنقى خ 37 / 4
( مجموعه آشنائى با الگوهاى رفتارى امام على عليه السلام )
جلد دوّم
ا ما م (ع ) و مسا ئل سيا سى
بخش اوّل - اصول گرائى در برخورد با دشمن
بخش دوّم - تلاش در هدايت دشمن
بخش سوّم - شيوه هاى جذب دشمن
بخش چهارم - روش برخورد با دشمن
بخش پنجم - بردبارى در امور سياسى
بخش ششم - سياست توحيدى
بخش هفتم - مردم و امور سياسى
بخش هشتم - آزادى مردم
بخش نهم - افشاگرى ها
بخش دهم - آگاهى سياسى
( امام على عليه السلام و مسائل سياسى )
بخش اوّل ا صو لگر ا ئى با د شمن
1 - روش برخورد با دشمن شكست خورده
2 - ردّ پيشنهاد كمك عايشه
3 - روش برخورد با ابن ملجم
4 - عفو اهانت كننده
5 - تحمّل اهانتهاى خوارج
6 - راستگوئى و انزوا
7 - برخورد مسالمت آميز با دشمن
8 - حمله به خانه خواهر
9 - برخورد مسالمت آميز با طلحه و زبير
10 - نگران از كشته شدن دشمن
1 - روش برخورد با دشمن شكست خورده
تمام فاتحان و سرداران پيروز، پس از شكست دشمن ، به ارزش هاى اخلاقى توجّهى
نداشتند، هرچه خواستند كردند، زدند و كشتند و غارت كردند و قتل عام نمودند .
در ميان امّت اسلامى نيز قتل عام هاى معاويه ، زياد بن اءبيه ، حجّاج بن يوسف ثقفى
، و غارت و قتل عام يزيد در مدينه معروف است كه تا سه روز فرمانده يزيد (مسلم بن
عُقبه ) جان و مال و ناموس مردم مدينه را بر سربازان خود حلال كرده بود.
امّا على عليه السلام در برخورد با دشمن ، اصولگرا، خداگرا و پاى بند به سنّت
اسلامى بود،
با عفو عمومى ، مردم بصره را امان داد، فراريان را تعقيب نكرد و عفو نمود، جان و
مال مردم بصره را حفظ كرد و به هيچ كس اجازه تعرُّض نداد.
در آن روزگاران ، بسيارى براى گرفتن غنائم جنگى به كمك مى آمدند، كه اينگونه از
شيوه هاى رفتارى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام را نمى توانستند تحمّل كنند و
بى صبرانه اجازه غارت اموال و كنيزى گرفتن زنان را مى خواستند.
پس از پايان جنگ جَمَل و به هنگام تقسيم غنائم جنگى ، عباد بن قيس با همان پيش
داورى هاى موجود در جنگ هاى جاهلى بپاخاست و فرياد زد:
وَ اللّهِ ما قَسَمتَ بِالسَّوِيَّةِ
اى اميرالمؤ منين عليه السلام تو به عدالت تقسيم نكردى .
امام على عليه السلام فرمود : چرا؟
گفت : مردم بصره برتو شوريدند، و جنگ كردند، هم اكنون شكست خوردند، بايد اجازه دهى
كه اموالشان را بگيريم ، و زنانشان را اسير كنيم ، تا همه با دست پر به قبائل خود
بازگرديم .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود:
يا اءخا بَكرٍ اءنتَ اِمرِؤٌ ضَعيفُ الرَّاءىِ
(اى برادر بكرى ، تو مردى هستى كه در انديشه و درك مسائل
ناتوانى )
من هرگز كودكان را به گناه بزرگان عقوبت نخواهم كرد.
آنچه را كه مردم بصره به ميدان جنگ آوردند، من بين شما تقسيم كردم ، امّا آنچه در
خانه ها گذاشتند مال خودشان يا فرزندانشان مى باشد، هركس گناهى مرتكب شود كيفر مى
بيند، امّا بى گناه چه جُرمى دارد؟
من چنان كردم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از فتح مكّه انجام داد،
من قدم برجاى قدم پيامبر گذاردم ، اگر سخن مرا قبول نداريد جواب دهيد،
يكى از زنانى كه در اين جنگ اسير شد، عايشه است ، كداميك مى توانيد عايشه را به
عنوان سهم خود برداريد؟
اءيُّكُم يَاءخُذُ اءُمَّ المُؤ مِنينَ فى سَهمِهِ؟
در اينجا مردم از هر طرف برخاستند و گفتند:
يا اميرالمؤ منين عليه السلام ما جاهل و نادانيم ، و تو به احكام خداوند آگاهى دارى
، آنگونه كه مى خواهى عمل كن .
(74)
2
- ردّ پيشنهاد كمك عايشه
( اصول گرائى امام على عليه السلام )
پس از جنگ جمل ، و پشيمان شدن عايشه ، امام على عليه السلام در منزل عبداللّه بن
خزاعى به ديدن عايشه رفت ، و حقائقى را مطرح فرمود، عايشه شرمنده شده به اشتباه خود
اعتراف كرد و پيشنهاد كمك داد و گفت :
اِنِّى اُحِبُّ اءن اُقيمَ مَعَكَ فَاءَسيرَ إ لى قِتالِ
عَدوِّكَ عَندَ سَيرِكَ
(دوست دارم همراه تو باشم و در جنگ با دشمنان ، تو را يارى
كنم .)
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام نپذيرفت و پاسخ داد:
اِرجِعى اِلى البَيتِ الَّذى تَرَكَكِ فيهِ رَسُولُ اللّه
(عايشه ، بخانه اى برگرد كه پيامبر صلى الله عليه و آله تو
را در آنجا ترك كرد.)(75)
در صورتى كه همه سياستمداران تلاش مى كردند تا از حمايت عايشه برخوردار باشند.
و طلحه و زبير فراوان در اين راه سوء استفاده كردند
و معاويه و عمروعاص مى گفتند:
(اى كاش عايشه در جنگ جمل كشته مى شد تا بهانه اى برضدّ على
به دست مى آورديم .(76)
)
و اگر عايشه در جنگ هاى بعدى همراه امام على عليه السلام مى رفت و حكومت آن حضرت را
تاءييد مى كرد، از ديدگاه برخى از هواداران ، آثار سياسى چشم گيرى داشت ، امّا اصول
گرائى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام مانع اينگونه حركت هاى سياسى شد.
3
- روش برخورد با ابن ملجم مرادى
پس از بيعت مردم با امام على عليه السلام ، اصبغ بن نباته مى گويد:
حاكم يمن گروهى را به سرپرستى ابن ملجم خدمت حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام
فرستاد، تا از طرف مردم يمن بيعت كنند.
همه بيعت كردند،
وقتى نوبت به ابن ملجم رسيد، با بياناتى رسا و شيوا، امام على عليه السلام را ستود،
و با افتخار تمام با حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام بيعت كرد.
امام على عليه السلام براى بار دوّم از ابن ملجم خواست كه بيعت كند، و او چنين كرد،
تا خواست از مقابل حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام رد شود و سرجاى خود بنشيند
براى بار سوّم امام على عليه السلام او را صدا زد و فرمود :
بيعت كن و دچار حيله و نيرنگ مباش و بيعت خود را نشكن .
ابن ملجم گفت :
سوگند به خدا اى اميرالمؤ منين عليه السلام نديدم كه با
ديگرى چنين رفتارى داشته باشى .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام با اشاره به او فهماند كه تو بيعت مى شكنى ، و
قاتل من خواهى بود،
روزها گذشت و ابن ملجم در مدينه مريض شد و چند هفته در منزل امام على عليه السلام
بسترى و معالجه گرديد و تا حادثه حكميّت از ياران حضرت اميرالمؤ منين على عليه
السلام بود، از آن پس منافق شد و در گروه خوارج قرار گرفت .
(77)
با اينكه امام على عليه السلام قاتل خود را مى شناخت ، امّا هيچ گونه برخوردى با او
نمى كرد، زيرا كسى را به جرم ناكرده مجازات نخواهند كرد .
امّا وقتى او را مى ديد شعر معروف معديكرب را مى خواند كه :
اءُريدُ حَى اتَهُ وَ يُريدُ قَتلى غِديرُكَ مِن خَليلك
مِن مُرادٍ
(من زندگى او را و او كشته شدن مرا مى خواهد، و اين نيرنگ
بازِ دوست نما، از طايفه مراد است .)(78)
4
- عفو اهانت كننده
پس از شكست مردم بصره ، عايشه را در منزل بزرگِ قبيله ، عبداللّه بن خلف خزاعى ، كه
در جنگ جمل كشته شده بود جاى دادند.
عبداللّه در زمان خليفه دوّم كاتب ديوان بصره بود،
زن او صفيّه ، دختر حارث بن طلحه بود.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام پس از ورود به بصره دو ركعت نماز در مسجد جامع
بصره خواند و سپس به سوى خانه عبداللّه ، جايگاه عايشه رفت .
وقتى امام على عليه السلام وارد خانه مى شد، صفيّه زن عبداللّه با گريه و زارى به
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام اهانت ها كرد.
امّا امام على عليه السلام چيزى نفرمود، و به اطاق عايشه رفته ، اهانت هاى صفيّه را
به عايشه گوشزد فرمود،
و آنگاه كه از خانه خارج مى شد، باز صفيّه به حضرت اهانت كرد، بگونه اى كه ياران
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام تحمّل خود را از دست دادند، و آن زن را تهديد
كردند، كه امام على عليه السلام فرمود :
(هرگز تعرّض به زنان خيرى براى ما نخواهد داشت .)(79)
5
- تحمّل اهانت هاى خوارج
در گذشته و حال مى نگريم كه حاكمان پيروز، و سلاطين و پادشاهان ، و سران احزاب
سياسى ، چگونه با مخالفان خود برخورد مى كردند، و با تصفيه هاى خونين ، و قتل و
غارت ، شكنجه و زندان ، اجازه ابراز عقيده را به آنها نداده ، و هر گونه حركتى را
از آنان سَلب مى كرده ، و مخالف را تحمّل نمى كردند.
امّا حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام در روش برخورد با دشمن ، و تحمّل مخالفان
الگو و بى نظير بود.
روزى جمعى از خوارج وارد مسجد كوفه شدند تا با شعارى مداوم سخنرانى امام على عليه
السلام را بر هم زنند.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام سرگرم سخنرانى بود كه شخصى بلند شد و فرياد زد
:
لاحُكمَ اِلاّ لِلّه
و ديگرى از سوئى ديگر داد زد:
لاحُكمَ اِلاّ لِلّه
و سوّمى از گوشه ديگر مسجد همين شعار را داد .
سپس گروهى برخاستند، و اين شعار را دادند .
و امام على عليه السلام با بزرگوارى خاصّى سكوت نموده و مخالفت هاى آنان را تحمّل
كرد.
آنگاه خطاب به مردم فرمود:
كَلِمَةُ حَقٍّ يُرادُ بِها الباطِل
( شعار حقّى است كه از آن باطل اراده مى كنند.)
سپس خطاب به خوارج در مسجد فرمود:
تا وقتى كه دست به شمشير نبرديد، و با ما هستيد، از سه اصل اساسى برخورداريد:
1-
لا نَمنَعُكُم مَساجِدَ اللّهِ اءن تَذكُرُوا فيها
اِسمَهُ
(از ورود شما به مسجد براى نماز جلوگيرى نمى كنيم .)
2-
لا نَمنَعُكُم مِنَ الفِى ء ما دامَت اءيديكُم مَعَ
اءيدينا
(تا وقتى كه با ما هستيد از حقوق بيت المال ، شما را محروم
نمى كنيم .)
3-
لا نُقاتِلُكُم حَتّى تَبدَؤُنا
(با شما نمى جنگيم تا شما جنگ را آغاز كنيد.)
(80)
6
- راستگوئى و انزوا
خليفه دوّم براى خليفه پس از خودش نقشه اى داشت ،
آنگونه كه شش نفر را براى خلافت معرّفى كرد و به سربازان دستور داد، در شوراى شش
نفره بنشينند و يك نفر را انتخاب كنند، و اگر دو دسته شدند، نظر داماد خليفه سوم ،
عبدالرّحمن بن عوف ملاك انتخاب است .
طلحه ، حق خود را به خليفه سوم ، و زبير به على عليه السلام ، و سعد وقّاص به
عبدالرّحمن داد.
حال عبدالرّحمن با هركدام بيعت كند، او خليفه مسلمين است ،
با اعلام عمومى ، همه مردم در مسجد مدينه گِرد آمدند و عبدالرّحمن شرائطى را طرح
كرد.
دست در دست على عليه السلام گذاشت و گفت :
با تو بيعت مى كنم كه طبق دستور خدا و پيامبر صلى الله عليه
و آله و برنامه زندگى و حكومتىِ خليفه اوّل و خليفه دوّم ، حكومت كنى .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام نپذيرفت ، و فرمود :
براءساس قرآن و اسلام و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله و
اجتهاد شخصى خويش حكومت مى كنم .
سپس عبدالرّحمن دست در دست خليفه سوم گذاشت و شرائط را تكرار كرد.
خليفه سوم پذيرفت و گفت :
آرى ، (گرچه به قولى كه داد، از همان آغاز خلافت عمل نكرد.)
تا سه بار اين حركت ادامه يافت .
بار سوّم عبدالرّحمن خطاب به على عليه السلام گفت :
اكنون كه دست من از دست تو خارج شود، خلافت هم از چنگ تو
بيرون مى آيد.
امام على عليه السلام فرمود :
بيرون بيايد، من نمى توانم دروغ بگويم ، يا وعده دروغ بدهم
.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام به دروغ يك كلمه
آرى نفرمود و سال هاى طولانى ديگر در انزوا نشست ، يعنى در سياست توحيدى ،
هدف هرچند مقدّس باشد، وسيله را توجيه نمى كند.
(81)
7-
برخورد مسالمت آميز با دشمن
امام على عليه السلام در اصول گرائى نسبت به دشمن ، و تحمّل مخالف ضرب المثل است .
روزى يكى از خوارج (قبل از نهروان ) وارد مسجد شد.
در مقابل حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام ايستاد و گفت :
از تو اطاعت نمى كنم ، و در نماز به تو اقتداء نمى كنم ، و
تو را دشمن مى دارم .
امام على عليه السلام حرف هاى او را گوش داد و پاسخ داد:
با اين روش برخلاف دين عمل مى كنى ، و بخود ضرر مى زنى .
آن مرد با تندى از مسجد خارج شد .
ياران حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام گفتند :
او مى رود و فتنه ها بپا مى كند، تا دست به حركتى نزده او
را دستگير كنيم .
امام على عليه السلام فرمود :
تا عمل خلافى از او صادر نگردد، نمى توانيم آزادى او را
محدود سازيم .(82)
8
- حمله به خانه خواهر
پس از اعلام رسمى دين اسلام ، تنها مدافع پيامبر صلى الله عليه و آله حضرت على عليه
السلام بود،
هركس رسول خدا را آزار مى داد، على عليه السلام آنها را ادب مى كرد.