1 - سياست از ديدگاه امام على عليه السلام
2 - حكومت از ديدگاه نهج البلاغه
3 - ويژگى هاى حاكم اسلامى
1 - تعريف سياست
2 - تغمه هاى جدائى
3 - ويژگى هاى سياست توحيدى
4 - نقش كاربردى سياست امام عليه السلام
مى پرسند :
آيا دين و سياست يكى است ؟
آيا اصول و مبانى سياست در نهج البلاغه وجود دارد؟
و مباحث سياسى نهج البلاغه كدامند ؟
براى پاسخ دادن به پرسش هاى يادشده ابتدا بايد سياست و مسائل سياسى را تعريف كنيم و
آنگاه به ارزيابى دين و هدفدارى آن پرداخته بدانيم كه ؛
دين و سياست يكى مى باشند يا از يكديگر جدا هستند.
اوّل - تعريف سياست
در فرهنگ نامه ها، و كتب و مقالاتى كه به سياست و علوم سياسى اختصاص دارد سياست و
مسائل سياسى را اينگونه تعريف و توضيح داده اند كه شامل مسائل پيرامون ؛
روابط فرد با فرد
روابط فرد با جمع و جامعه
روابط جمع با جمع و جامعه
روابط متقابل دولت و مردم ، مردم و دولت
روابط متقابل دولت با دولت ها (برون مرزى )
خواهد شد.
سياست و مسائل سياسى به روابط اجتماعى انسان ها وابسته است .
هر كتابى كه به امور اجتماعى انسان ها اختصاص داشته باشد كتابى سياسى است .
هر قانونى ، هر دستورالعملى كه به روابط اجتماعى انسانها بپردازد سياسى است .
سياست و امور سياسى به كيفيّت اداره زندگى مجتمع هاى انسانى در بخش هاى مديريّت
نظامى ، مديريّت اجتماعى ، مديريّت اقتصادى ، مديريّت علمى و بهداشتى و... ارتباط
دارد؛
كه همه اديان الهى به امور يادشده مى پرداختند و به اداره امور اجتماعى ملّت ها
توجه داشتند.
حضرت موسى عليه السلام يا حضرت ابراهيم پيامبر عليه السلام و رسول گرامى اسلام صلى
الله عليه و آله با انواع تلاش ها و مجاهدت ها:
با رژيم هاى اسبتدادگر مبارزه مى كردند، كارى سياسى بود.
رژيم طاغوتى را سرنگون كردند، كارى سياسى بود.
رژيم الهى و عادلانه را استقرار مى بخشيدند، كارى سياسى بود.
تشكيل دولت مى دادند، و اُمَّتى را به وجود مى آوردند و تدوين قانون داشتند، كارى
سياسى بود.
و پس از پيروزى در اجراى عدالت اقتصادى و عدالت اجتماعى مى كوشيدند و با فساد و
فسادگر مبارزه مى كردند، و به كار و توليد و سازندگى مى پرداختند و مشكلات نظامى و
اقتصادى و بهداشتى مردم را برطرف مى كردند، كارى سياسى بود.
خود در راءس امور اجتماعى قرار داشتند، رهبرى مردم را بر عهده مى گرفتند جنگ و صلح
را مى گذراندند، جامعه را به سوى كمال و تكامل هدايت مى كردند كارى سياسى بود.
اگر آيات قرآن كريم نسبت به آغاز مبارزات حضرت موسى يا عيسى يا ابراهيم پيامبر
عليهم السلام تا پايان مراحل تشكيل دولت و ملّت ، استخراج و سازماندهى شود متوجّه
خواهيم شد كه كار و مبارزه سياسى پيامبران الهى داراى چه ويژگى هاى ارزشمند سياسى
بود كه انواع مديريّت ها را سامان بخشيدند، و با انواع ظلم و نابرابرى ها مبارزه
كردند.
كتاب نهج البلاغه گرچه كتاب اخلاق است ،
كتاب معنويّت است ،
كتاب دل است ،
كتاب نيايش و راز و نياز است .
امّا در همين محورهاى يادشده خلاصه نمى شود كه نهج البلاغه كتاب سياست است زيرا
اكثر خطبه ها و تمام نامه ها و برخى از حكمت هاى آن در دوران 5 سال حكومت امام على
عليه السلام پديد آمده است .
در اين كتاب نورانى انواع دستورالعمل هاى نظامى ، اقتصادى ، علمى ، اجتماعى ،
بهداشتى وجود دارد كه تمامى آن سياست است و به امور سياسى اختصاص دارد.
در خطبه ها :
به بازسازى دل ها،
به استقرار نظم اجتماعى ، به اصلاح جامعه
به روش هاى دفاع به شيوه هاى جهاد و پيكار،
به كار و توليد و سازندگى
به برقرارى عدالت اجتماعى و اقتصادى مى پردازد كه سياسى است .
و در نامه ها :
به معيارهاى گزينش كارگزاران فرماندهان ، فرمانداران و استانداران و علل عزل و نصب
فرمانداران
به روش هاى دفاع و پيكار به شيوه هاى استقرار عدالت و اجراى حقوق فرد و جامعه ، و
استقرار نظم و قانون توجّه دارد كه تمامى آن سياسى است .
آيا باز هم مى شود گفت : دين از سياست جداست ؟
و قرآن كارى به مسائل سياسى ندارد؟
و نهج البلاغه را مى شود از مباحث و مسائل سياسى جدا كرد؟
با توجه به واقعيت هاى يادشده بايد كلمات نورانى آية اللّه مدرّس شهيد را زمزمه كرد
كه فرمود:
سياست ما عين ديانت ما، و سياست ما عين ديانت ماست
دوم - نغمه هاى جدائى
اگر دين و سياست يكى است و ديانت بدون سياست امكان ندارد و سياست بدون ديانت مفهومى
نخواهد داشت مى پرسند،
چرا برخى نغمه جدائى ساز مى كنند،
و با مطرح كردن سكولاريسم
(6) جدائى دين از سياست مى
خواهند بگويند كه دين از سياست جداست ، و رهبران روحانى نبايد در مسائل سياسى دخالت
كنند؟
در پاسخ به اين دسته از سئوالات بايد زمينه هاى پيدايش تفكّر جدائى يا جداسازى دين
از سياست را باز شناخت كه چرا و در كجا اينگونه از تفكّرات پديد آمد.
در اروپا و غرب آنگاه كه كليسا و روحانيون كليسا با علم و تئورى هاى علمى به جنگ و
ستيز برخاستند،
و در طول 7 قرن هزاران دانشمند نوآور را سوزاندند يا كشتند يا محاكمه كردند،
و دوران تفتيش عقائد و انگيزيسيون را سامان دادند، ضربه هاى جدّى بر دين در اروپا
وارد شد و سرانجام با پيروزى محافل علمى بر مذهب و كليسا، همه از دين فاصله گرفتند،
مردم لائيك شدند، و ساختار حكومت به سكولاريسم ختم شد.
اين جدائى و فاصله گرفتن به برخوردهاى غير انسانى ، روحانيون كليسا ارتباط دارد.
هم مسيحيّت يك دين نَسخ شده بود كه توسط مدّعيان آن مسخ و تحريف شد و نتوانست به
نيازهاى انسان در غرب و اروپا پاسخ دهد،
و هم يك دين كامل الهى چونان اسلام در اروپا و غرب حضور نداشت تا نغمه هاى جدائى را
پاسخ مناسب دهد.
ادّعاى جدائى دين از سياست ، به جوامع لائيك و حكومت هاى سكولار اختصاص دارد كه از
دين و كليسا فاصله گرفتند، اين شعار دروغين در كشورهاى اسلامى جايگاهى ندارد، زيرا
:
اسلام با علم و علوم جنگى ندارد.
اسلام مشوّق علم و علوم و پديد آمدن فرضيّه ها و كاوش هاى علمى است و آن را عبادت
مى شمارد و والاترين ارزش ها را براى عالم قائل است .
اسلام زمينه هاى پيدايش علوم و فنون را فراهم مى آورد.
اسلام عامل اصلى شكوفائى علمى ، اختراعات ، اكتشافات و تحولات علمى است ، كه مولوى
مى گويد:
پس طبيبان از سليمان ز آن گيا
|
جسم را از رنج مى پرداختند
|
اين نجوم و طبّ وحى انبياست
|
عقل و حس را سوى بى سوره كجاست
|
عقل جز وى عقل استخراج نيست
|
جز پذيراى فن و محتاج نيست
|
قابل تعليم و فهمست اين خرد
|
جمله حرفتها يقين از وحى بود
|
اوّل او ليك عقل آنرا فزود
|
هيچ حرفت را ببين كين عقل ما
|
گرچه اندر مكر موى اشكاف بد
|
پيشه بى اوستا حاصل شدى
(7)
|
وقتى اسلام عامل پيدايش علوم است ،
و در مسائل و مباحث سياسى نيز حرف اوّل و آخر را مى زند،
و شيوه ها و طرح هاى اجتماعى آن در اجراى عدالت اقتصادى و اجتماعى كاربُردى و قابل
اجراست ،
همه آن را مى پذيرند و بكار مى گيرند.
نه دين از سياست و مسائل سياسى جداست ؛
و نه سياست بدون دين قابل اجراست .
امام على عليه السلام اين حقيقت روشن را در خطبه 3 نهج البلاغه اينگونه بيان مى
فرمايد:
اءَمَا وَالَّذِى فَلَقَ الحَبَّةَ، وَبَرَاءَ
النَّسَمَةَ، لَولاَ حُضُورُ الحَاضِرِ، وَقِيَامُ الحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ،
وَمَا اءَخَذَ اللّهُ عَلَى العُلَمَاءِ اءَلا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ،
وَلاَ سَغَبِ مَظلُومٍ، لالقَيتُ حَبلَهَا عَلَى غَارِبِهَا، وَلَسَقَيتُ آخِرَهَا
بِكَاءسِ اءَوَّلِهَا، وَلالفَيتُم دُنيَاكُم هذِهِ اءَزهَدَ عِندِى مِن عَفطَةِ
عَنزٍ!
سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور
فراوان بيعت كنندگان نبود، و ياران ، حجّت را بر من تمام نمى كردند، و اگر خداوند
از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكم بارگى ستمگران ، و گرسنگى مظلومان ،
سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته ، رها مى نمودم ، و آخر خلافت
را به كاسه اوّل آن سيراب مى كردم ، آنگاه مى ديديد كه دنياى شما نزد من از آب بينى
گوسفندى بى ارزش تراست .
امام على عليه السلام در خطبه 119 مسئوليّت هاى دينى و سياسى را با بيان هشدار
دهنده اى اينگونه مطرح فرمود كه :
وَلاَ يَنبَغِى لِى اءَن اءَدَعَ الجُندَ وَالمِصرَ
وَبَيتَ المَالِ وَجِبَايَةَ الاَْرْضِ، وَالْقَضَاءَ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ،
وَالنَّظَرَ فِى حُقُوقِ المُطَالِبِينَ، ثُمَّ اءَخرُجَ فِى كَتِيبَةٍ اءَتبَعُ
اءُخرَى ، اءَتَقَلقَلُ تَقَلقُلَ القِدحِ فِى الجَفِيرِ الفَارِغِ.
وَإِنَّمَا اءَنَا قُطبُ الرَّحَا، تَدُورُ عَلَيَّ وَاءَنَا بِمَكَانِي ، فَإِذَا
فَارَقتُهُ استَحَارَ مَدَارُهَا، وَاضطَرَبَ ثِفَالُهَا.
هذَا لَعَمرُ اللّهِ الرَّاءيُ السُّوءُ.
وَاللّهِ لَولاَ رَجَائِى الشَّهَادَةَ عِندَ لِقَائِى العَدُوَّ - وَلَو قَدحُمَّ
لِى لِقَاؤُهُ - لَقَرَّبتُ رِكَابِى ثُمَّ شَخَصتُ عَنكُم فَلاَاءَطلُبُكُم مَا
اختَلَفَ جَنُوبٌ وَشَمَالٌ؛ طَعَّانِينَ عَيَّابِينَ، حَيَّادِينَ رَوَّاغِينَ.
إِنَّهُ لاَ غَنَاءَ فِى كَثرَةِ عَدَدِكُم مَعَ قِلَّةِ اجتَِماعِ قُلُوبِكُم .
لَقَدحَمَل تُكُم عَلَى الطَّرِيقِ الوَاضِحِ الَّتِى لاَ يَهلِكُ عَلَيهَا إِلا
هَالِكٌ، مَنِ استَقَامَ فَإِلَى الجَنَّةِ، وَمَن زَلَّ فَإِلَى النَّارِ!
و براى من سزاوار نيست كه لشگر و شهر و بيت المال و جمع
آورى خراج و قضاوت بين مسلمانان ، و گرفتن حقوق درخواست كنندگان را رها سازم ،
آنگاه با دسته اى بيرون روم ، و به دنبال دسته اى به راه افتم ، و چونان تير
نتراشيده در جعبه اى خالى به اين سو و آن سو سرگردان شوم .
من چونان سنگ آسياب ، بايد بر محور خود استوار بمانم ، و همه امور كشور، پيرامون من
و به وسيله من بگردش در آيد، اگر من از محور خود دور شوم مدار آن بلرزد و سنگ زيرين
آن فرو ريزد.
به حق خدا سوگند كه اين پيشنهاد بدى است .
به خدا سوگند! اگر اميدوارى به شهادت در راه خدا را نداشتم ، پاى در ركاب كرده از
ميان شما مى رفتم ، و شما را نمى طلبيدم چندان كه باد شمال و جنوب مى وزد زيرا شما
بسيار طعنه زن ، عيب جو، رويگردان از حق ، و پر مكر و حيله ايد.
مادام كه افكار شما پراكنده است فراوانى تعداد شما سودى ندارد، من شما را به راه
روشنى بردم كه جز هلاك خواهان ، هلاك نگردند، آن كس كه استقامت كرد به سوى بهشت
شتافت و آن كس كه لغزيد در آتش سرنگون شد.(8)
سوم - ويژگى هاى سياست توحيدى
پس از آنكه واقعيّتِ سياسى بودن دين به
اثبات رسيد مى پرسند،
سياست مذهبى با سياست هاى غربى و شرقى ، و ديگر مباحث سياسى روز چه تفاوت هايى
دارد؟
و كدامين واقعى و زلال حقيقت است كه بايد به آن عمل كرد و آن را باور داشت ؟
اگر پژوهشگران علوم سياسى ، مباحث سياسى قرآن و نهج البلاغه را بخوبى ارزيابى كنند
متوجّه خواهند شد كه مبانى نظرى و اصول سياست در اسلام ، تمام والائى و جاذبه هاى
مسائل سياسى دنيا را دارد با اين فرق كه ويژگى هاى موجود در اصول سياسى اسلام را در
ديگر سياست هاى غرب و شرق نمى توان يافت كه به برخى از آنها اشاره مى شود، مانند :
1 - توحيدى بودن
اصول و مبانى سياست در شرق و غرب را انسان ها مى نويسند، و دستورالعمل هاى سياسى
تراوشات مغز انسان است كه :
انسان بر انسان حاكم است .
و مسائل سياسى در اختيار سياستمداران است .
هم انسان اسير سياست است و هم سياست اسير انسان .
كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در خطبه 50 به اين حقيقت تلخ اشاره فرمود:
إِنَّمَا بَدءُ وُقُوعِ الفِتَنِ اءَهوَاءٌ تُتَّبَعُ،
وَاءَحكَامٌ تُبتَدَعُ، يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللّهِ، وَيَتَوَلَّى عَلَيهَا
رِجَالٌ رِجَالا، عَلَى غَيرِ دِينِ اللّهِ.
فَلَو اءَنَّ البَاطِلَ خَلَصَ مِن مِزَاجِ الحَقِّ لَم يَخفَ عَلَى المُرتَادِينَ؛
وَلَو اءَنَّ الحَقَّ خَلَصَ مِن لَبسِ البَاطِلِ، انقَطَعَت عَنهُ اءَلسُنُ
المُعَانِدِينَ.
وَلكِن يُؤ خَذُ مِن هذَا ضِغثٌ، وَمِن هذَا ضِغثٌ، فَيُمزَجَانِ! فَهُنَالِكَ
يَستَولِى الشَّيطَانُ عَلَى اءَولِيَائِهِ، وَيَنجُو
الَّذِينَ سَبَقَت لَهُم مِنَ اللّهِ الحُسنى
.(9)
علل پيدايش فتنه ها
همواره آغاز پديد آمدن فتنه ها، هواپرستى ، و بدعت گذارى در
احكام آسمانى است ، نوآورى هايى كه قرآن با آن مخالف است ، و گروهى [با دو انحراف
ياد شده ] بر گروه ديگر سلطه و ولايت يابند، كه بر خلاف دين خداست .
پس اگر باطل با حق مخلوط نمى شد، بر طالبان حق پوشيده نمى ماند، و اگر حق از باطل
جدا و خالص مى گشت زبان دشمنان قطع مى گرديد.
امّا قسمتى از حق و قسمتى از باطل را مى گيرند و به هم مى آميزند، آنجاست كه شيطان
بر دوستان خود چيره مى گردد و تنها آنان كه مشمول لطف و رحمت پروردگارند نجات
خواهند يافت .(10)