ميقات سبز

آیت الله دکتر مهدی هادوی تهرانی

- ۲ -


آرزويى سبزتر از منى

اكنون كه باور كرديم در سبزترين ميقات، فرصت ملاقات با آسمانى‏ترين دوست را يافته‏ايم، بايد افق نگاه را تا منتهااليه مسير و تا حضور در بارگاه يار گسترش دهيم.
بدون شك حوزه‏ى علميه نزديك‏ترين راه به خانه‏ى محبوب است - و شايد صعب‏ترين - و ما كه فقط به عشق ديدار و شركت در ضيافت رضاى او پاى در اين راه نهاده‏ايم بايد و بايد كه زلال و شفاف سرمنزل را در يابيم و آگاهانه و عاشقانه از كوچه‏هايى كه سر مى‏شكند ديوارش گذر كنيم.
نهايت اين راه پرپيچ و خم كجاست؟ و منزل مقصود كدام است؟؟.
اجتهاد!.... پايان راه و انتهاى گذر از كوچه‏هاى سطور در هم پيچيده‏ى ده‏ها كتاب و حروف درهم تنيده‏ى دست نوشته‏هاى عاشقان و راه نمايان سلف، رسيدن به اين خانه‏ى نورانى و چراغ روشن تاريخ هميشه زنده‏ى شيعه است.
اجتهاد گرچه خود اول شور است و نخستين گاه حضور، اما پايان تلاش پيگير و تحصيلى مستمر به شمار مى‏آيد كه هدف نهايى هر طالب علمى در آغاز گزينش اين سرنوشت الهى است(5).
اجتهاد پايان مناسك مشتاقانه‏ى محرمان ميقات عشق است و رسيدن به مناى دوست داشتنى آرامش در منظر معشوق، بيتوته در منى، آرام گرفتن در سرزمين آرزوهاى آسمانى است و آمادگى براى حركتى طوفانى.
مناى اجتهاد آغازى است بر يورش به هر چه شيطان.
غنودن در آرامش اجتهاد، مقدمه‏اى است بر قربانى كردن هرچه داشتن و خواستن و فرو ريختن هر چه دلبستگى و وابستگى.
اجتهاد زلال‏ترين آرزو و آسمانى‏ترين مناى حاجيان حرم عشق تشيع است.
در مسير تحصيل حوزوى و رنج‏هاى وارده بر طالب آن كه در بخش‏هاى آينده به آن خواهيم پرداخت، لازم است تعريفى درست و شناختى شفاف از اجتهاد داشته باشيم تا در پرتو نظر و عملى روشن و فارغ از هرگونه شك و ترديد، به سوى آن حركت كنيم.

معناى اجتهاد

هر مسلمان سه وظيفه را بر شانه‏ى خويش احساس مى‏كند كه در طول هم و در امتداد رسيدن به قرب خداوندى بايد به انجام برساند: 1 .
شناخت دين و آشنايى با وظايف دينى.
2 .
عمل به وظايف شناخته شده.
3 .
تلاش براى گسترش اين مفاهيم در جامعه و آشناكردن سايرين با اين ارزش‏ها.
اين وظايف همگانى است؛ اما در مورد طلاب علوم دينى عميق‏تر و جدى‏تر و يك تكليف است.
يك روحانى بايد دين را عميقاً بشناسد، خالصانه به آن عمل كند و عاشقانه ديگران را به سوى آن راهنمايى نمايد.
شناخت دين كه اولين وظيفه‏ى هر مسلمان است، در فرهنگ طلبگى به سير و سلوك معنا مى‏شود.
يعنى اگر به شناخت دين به صورتى جدى و عميق - چنانچه تكليف يك طالب حوزوى است - بپردازيم، گام در مسير سير الى اللَّه و سلوك حقيقت گذاشته‏ايم.
مرحوم بحرالعلوم در رساله‏ى سير و سلوك اجتهاد را اولين گام در مرحله‏ى سوم از سير و سلوك معرفى مى‏كند(6)! چرا كه وقتى معرفت به دين، معرفتى اجتهادى نبود، شناخت از دين نيز شناختى عميق و كافى نخواهد بود.
البته گمان نشود كه اگر كسى مجتهد نبود، حق ورود به سير و سلوك را ندارد و راه اين مسير بر او بسته است، هرگز! چه بسيار سالكانى كه گامى در مسير اجتهاد برنداشته‏اند و چه بسا مجتهدانى كه همت ورود در عالم سلوك را نداشته‏اند.
اما اگر كسى مجتهد باشد، در اين مسير، امكانى برايش فراهم مى‏شود كه براى غير مجتهد - مقلد - هرگز فراهم نيست.
يك مجتهد و يك مقلد با تلاش يكسان و مجاهدتى برابر، به فتح قله‏اى همانند هم دست نخواهند يافت و آنكه مجتهد است به قلل بسيار مرتفع‏تر دست پيدا خواهد كرد.
ناگفته نماند در طريق سير و سلوك، استعداد نيز شرط است.
كسى كه استعدادش را ندارد، كاميابيش دشوار مى‏نمايد.
سير و سلوك مانند تحصيل علم يا مهارت‏هاى بدنى و ورزشى نياز به استعداد دارد.
همان‏گونه كه برخى قدرت فراگيرى سريع در تحصيل دارند و برخى نه، برخى حافظه‏اى قوى دارند و برخى نه، بعضى توانايى جسمى مناسب در ورزش دارند و بعضى نه، در سير و سلوك نيز چنين است.
همه‏ى افراد استعدادى يكسان در دستيابى به مراتب سلوك ندارند.
به همين دليل بعضى از بزرگان، سير و سلوك را خيلى دير آغاز كردند اما خيلى زود رسيدند(7) و بعضى مدت‏ها زحمت كشيدند اما بسيار دير رسيدند.
موارد نادرى ديده شده كه اين استعداد از دوران كودكى بروز يافته است.
مرحوم آيت اللَّه بهاءالدينى مى‏فرمودند: »من در حدود سه سالگى درمى‏يافتم كه مادربزرگم داراى مقامات معنوى است!!« مقام معنوى؟! بچه‏ى سه ساله چه دركى از مقام دارد! مفهومى كه گاه افراد شصت ساله هم از درك آن عاجزند! اين استعداد، استعداد فردى است و در افراد مختلف، متفاوت است.
بى‏ترديد استعداد نيز به تنهايى شرط نيست.
استعداد در سايه‏ى مجاهدت بروز پيدا مى‏كند.
چه بسيار طلاب جوانى كه با تحمّل زحمت، استعدادشان شكوفا مى‏شود و چه بسيار طلابى كه استعداد خويش را هدر داده، به جهت عدم استفاده‏ى درست از اين نيروى خدايى آن را از بين مى‏برند.
حركت به سوى اجتهاد كه مقصد نهايى تحصيلات حوزوى است، نياز به استعداد ذاتى و استفاده‏ى بهينه از اين استعداد دارد.
بسيارى از افراد ناموفق، عدم موفقيتشان نه به دليل عدم استعداد كه به دليل عدم بكارگيرى صحيح آن بوده است.
حوزه‏ى علميه از اين جهت منحصر به فرد است.
محيط حوزه محيطى باز و آزاد است و چنين فضايى در هيچيك از محيطهاى علمى ديگر وجود ندارد.
اين شيوه‏ى تحصيلى و آموزشى ممكن است براى كسانى كه به تحصيل به شيوه‏ى دبيرستان و دانشگاه خو كرده‏اند و بدون فشار از بالا توان استفاده از وقت و استعدادشان را ندارند، زيان آور باشد؛ اما براى كسانى كه پس از وصول عنايت و توفيق الهى، خود نيز داراى بصيرت بوده و از خود آگاهى و شناخت در خورى بهره‏مندند، بسيار مفيد و كارآمد است.
اين افراد خيلى زود رشد مى‏كنند و استعدادشان به صورت وصف ناپذيرى پرورش مى‏يابد.
در اين فضا كسى كه درست مى‏فهمد، درست خود را مى‏شناسد، درست كار مى‏كند و استعداد متعارفى هم دارد، به آرزوى آسمانى خويش دست يافته و در سبزترين مناى زمين، ملكه‏ى(8) اجتهاد را در خود خواهد يافت و اجتهاد كه مؤلفه‏اى بسيار مهم در حركت به سوى سلوك عارفانه است، به صورت ابزارى كارآمد در اختيار طالب علم و سالك حقيقت قرار خواهد گرفت.
حال كسى كه بينشى اجتهادى از دين دارد، به تناسب، فهمى از دين پيدا مى‏كند كه اين فهم هرگز براى مقلد حاصل نمى‏شود.
آشنايى با مجموعه‏ى شاخه‏هاى دينى به صورت عام و مباحث پيچيده و استدلال‏هاى فقهى به صورت خاص، توانايى تصميم‏گيرى‏هاى خطير و حساس را در مسير سلوك براى فرد مهيا مى‏كند.
چرا كه در سير و سلوك لحظاتى وجود دارد كه سالك براى ادامه‏ى مسير بايد تصميم‏هاى جدى و سرنوشت ساز اتخاذ كند و در اين لحظات انتخاب‏هاى مجتهد قابل مقايسه با انتخاب‏هاى مقلد نخواهد بود.
و مقلد هيچ نسبتى در اين زمينه با مجتهد نخواهد داشت(9).
در ابتداى سطور اين بخش گفتيم هر مسلمان سه وظيفه دارد كه اين سه در حوزه‏ى طلبگى بدل به تكليفى الزامى مى‏شود: اول شناخت دين، دوم عمل به يافته‏ها، و سوم گسترش اين مفاهيم در جامعه.
آنچه تاكنون پيرامون سير و سلوك نگاشته شد، تأثير اجتهاد در اولين مقام و اولين تكليف يعنى شناخت و معرفت دين بود.
حال سخن را در تأثير اجتهاد در مقام عمل به وظايف دينى ادامه مى‏دهيم.

اجتهاد در مرحله‏ى عمل

اين مرحله براى طلبه‏ى علم معنايى فراتر از انجام نماز و روزه و دورى از محرمات و مكروهات دارد.
عملى كه طلبه با آن روبروست و اجتهاد در آن تأثير به سزا دارد، پاسخ به پرسش‏هايى است كه دين دايماً با آنها روبروست.
عالم دينى در نگاه ما كسى است كه در مقام شناخت دين به قله‏هاى بلند سلوك رسيده و آفاق جديدى در هستى بر او روشن گرديده است و در اين‏صورت پرواضح است كه عمل وى آيينه‏ى اسلام ناب است.
عمل او تنها اهتمام به طهارت و نجاست نيست، بلكه پاسخگويى به پرسش‏هاى بى‏شمارى است كه نسل معاصر وى در ذهن دارد.
اجتهاد، ابزار و وسيله‏اى است كه با كمك آن مى‏توان پاسخ دين به پرسش‏هاى گوناگون را يافت و به طالبان تشنه‏ى آن عرضه كرد.
يكى از حكمت‏هاى مسئله اجتهاد و شايد بالاترين آن اين است كه دين دايم مورد مطالعه، تحقيق و بازنگرى قرار گيرد و هميشه تازه، و باطراوت باشد.
همين عامل باعث باقى ماندن دين و پايدارى شريعت است.
همچنين يكى از عناصرى كه در خاتميت اسلام مؤثر است، قابليتى است كه در اجتهاد اسلامى وجود دارد و مكتب اهل بيت‏عليهم السلام سرلوحه‏ى اين ارزش است.
در اين مكتب اساس فهم، بر فهم اجتهادى نهاده شده است.
در چنين تفكرى دين هميشه آماده براى پاسخگويى به نيازهاى زمان خويش است.
واقعاً چرا ائمه‏عليهم السلام و به خصوص امام صادق‏عليه السلام خودشان اقدام به تدوين يك دوره كامل فقه نكردند تا شيعيان گرفتار فتاواى متفاوت و دستورات متغير در يك مسئله نشوند؟!! مگر ايشان نمى‏دانستند كه در دوره‏ى غيبت اين مشكلات براى شيعه به‏وجود خواهد آمد و آنها در همه‏ى مسايل و احكام دچار اختلاف و نگرانى خواهند شد و دانشمندان دين شناس به زحمت و رنج خواهند افتاد تا حكمى را استخراج كنند و در نهايت هم اعتراف كنند كه احكام ما احكام ظاهرى است و نه احكام واقعى؟!!! جواب امام خمينى‏قدس سره به چنين سئوالاتى اشاره به همين اصل مترقى اسلامى دارد.
امام فرموده‏اند: اگر امام صادق‏عليه السلام چنين كارى كرده بود، باب اجتهاد بسته مى‏شد! و ديگر كسى به دنبال فهم جديد و مطابق نياز زمانش از دين نمى‏رفت.
همه به رساله‏ى ايشان عمل مى‏كردند و حمله‏هاى مخالفين بى جواب و بى‏دفاع مى‏ماند.
چرا كه دين‏شناسى كه اهل مقابله با انحراف و استقامت در دين باشد، يافت نمى‏شد.
ائمه‏عليهم السلام رساله‏ى عمليه تدوين نكردند تا هميشه افراد و گروه‏هايى باشند كه خود را مسلح و آماده براى پاسخگويى به پرسش‏هاى زمان خويش نمايند و در مقابل جريانات مخالف دين ايستادگى كنند و اين افراد، كسانى جز مجتهدان و ره‏پويان خستگى‏ناپذير راه اجتهاد نيستند(10).

اجتهاد و گسترش مفاهيم دينى

سومين تكليف يك طلبه، معرفى دين و گسترش مفاهيم دينى درجامعه است كه ما از آن به تبليغ تعبير مى‏كنيم.
تأثير اجتهاد در تبليغ دين بسيار واضح است.
معرفى دين از طرف يك مجتهد با معرفى دين از طرف يك مقلد كاملاً متفاوت است.
تأثير نظرات يك مقلد - در حد دانش و توانايى خود - بسيار كمتر از مجتهدى است كه اطلاعات و توانايى‏هاى علمى او گسترده است و بديهى است هدايتى كه با اين اطلاعات انجام مى‏شود قابل مقايسه با هدايت يك غير مجتهد نيست.
البته اين مطلب به اين معنا نيست كه هر مجتهدى بدون استثنا در هدايت مردم موفق است و هر غير مجتهدى غير موفق! هرگز! چه بسا فردى مجتهد باشد، ولى در هدايت مردم چندان توفيقى نداشته باشد و بالعكس فردى مجتهد نباشد، اما در هدايت و تبليغ نقشى اساس داشته و موفقيت درخشانى كسب كند.
چرا كه اجتهاد تنها شرط و تنها ابزار هدايت نيست و هدايت جامعه نياز به داشته‏هاى ديگرى هم دارد.
مبلّغ و هادى بايد مخاطب خود را بشناسد.
زبانش را بداند فكرش را، ديدگاهش را، پرسش‏هايش و زاويه‏ى نگاهش را به مسايل و.... بفهمد تا بتواند پاسخى مناسب فهم و مطابق پرسش او در اختيارش قرار دهد.
بسيارى از مجتهدانى كه در ارتباط با جامعه و هدايت مردم توفيق نيافته‏اند، بدين جهت بوده است كه زمان و مكان و موقعيت و مخاطب خود را نمى‏شناخته‏اند.
اين افراد هرگز نتوانسته و نمى‏توانند با نسل معاصر خود رابطه برقرار كنند و اين عدم موفقيت زاييده‏ى عدم آگاهى آنها نسبت به نيازهاى تبليغى و زبان هدايت روزشان است و ربطى به مسئله‏ى اجتهاد ندارد.

اجتهاد، سرزمين آرزوها

بحث دوم اين فصل كه در حقيقت پردازش كاربردى به اجتهاد است، پاسخ به اين سئوال مكرر است كه چگونه مجتهد شويم و راه رسيدن به اجتهاد چيست؟ چه كتاب‏ها و درس‏هايى را بايد در اين مسير خواند و ديد؟.
اجتهاد به »چه بخوانيم« چندان ارتباط ندارد.
با همين درس‏هاى معمولى حوزه مى‏توان مجتهد شد.
آنچه اجتهاد به او بستگى تام و ارتباط تنگاتنگ دارد، »چگونه بخوانيم« است.
اينكه »قوانين« بخوانيم يا »اصول فقه«؟ چندان تأثيرى در روند اجتهاد نخواهد داشت، هر چند با وجود كتاب »اصول فقه« خواندن »قوانين« مفيد نيست(11)، مهم كيفيت تحصيلات است و كيفيت درس و مطالعه.
طلبه بايد در هنگام درس خواندن - هر درس و هر كتاب - هدفش اين باشد كه كتاب را آنگونه بفهمد كه نويسنده‏ى آن مى‏فهميده است! مكاسب و رسائل را چنان بفهمد كه مرحوم شيخ انصارى آن را مى‏فهميد!! لمعه را همانند شهيد اول و شرح لمعه را چونان شهيد ثانى بفهمد و.... روش تحصيل بايد با اين هدف تطبيق داده شود.
يعنى پيش مطالعه، شركت در درس، يادداشت و.... همه و همه بايد در فهميدن كتاب كمك كار باشند.
وقتى مكاسب مى‏خوانيد همه سعى و كوشش در فهم كامل مكاسب باشد، پرداختن به حواشى و سخنان ديگران جز براى فهم مقصود مرحوم شيخ انصارى، هرگز نبايد به كار گرفته شود، چرا كه نه تنها مفيد نيست، بلكه مضر هم هست و دليلش بسيار واضح.
فرض كنيد در هنگام خواندن شرح لمعه و در حالى كه هنوز آن را نفهميده‏ايم، به حاشيه آقا جمال مراجعه كنيم.
بخشى از اين حاشيه داراى اظهار نظرهاى آقا جمال است كه ممكن است آن‏را نفهميم براى فهميدن آن به كتاب ديگر مراجعه كنيم و در آنجا نيز مطلب ديگرى يافت شود كه از فهم ما دور باشد و.... در اين حال با مجموعه‏اى از نفهميدن‏ها مواجه خواهيم شد كه جز سردرگمى و حيرانى و درنهايت يأس و زوال تدريجى علاقه‏ى ما به درس و تحصيل اثرى نخواهد داشت.
بله در دو جا مى‏توان به حواشى مراجعه كرد: 1 .
وقتى از خود كتاب مطلبى را نفهميديم، در خدمت استاد و جلسه مباحثه هم آن ابهام رفع نشد، در حد رفع ابهام و فهم مطلب مى‏توان به حواشى و كتاب‏هاى ديگر مراجعه كرد.
2 .
هنگامى كه پرسشى از مطالب كتاب برايمان پيش آمده و آنهم نه در درس و نه در مباحثه پاسخى درخور نيافت.
به جز اين دو مورد در هنگام تحصيل سطح، هرگز به دنبال حواشى نبايد رفت.
بله در رتبه‏هاى بالاتر و پس از فهم مطالب كتاب اين مراجعه امرى سزاوار و بايسته است.
رسيدن به اجتهاد روش‏هايى دارد و شرايطى(12)، شرط اول چنانچه گذشت فهميدن كامل مطالب درسى است و شرط ديگر پشتكار و تلاش.
طلبه بايد بداند براى مجتهد شدن دارو و نسخه‏اى وجود ندارد كه در كوتاه مدت بدون تحمل زحمت، ملكه‏ى اجتهاد را در انسان به وجود آورد.
تنها راه رسيدن به اجتهاد، زحمت كشيدن و تحمل رنج است.
مرحوم علامه طباطبايى، زمانى‏كه در نجف بودند، از استادى مى‏خواهند تا درسى برايشان شروع كند.
آن شخص براى اينكه علامه را از اين خواسته پشيمان كند، ساعت درس را بعد از ظهر و در هنگامه‏ى گرماى شديد روز قرار مى‏دهد.
گرماى ظهر نجف به اعتراف كسانى كه سال‏ها در آن سامان زيسته‏اند، كشنده است و بيرون آمدن از سرداب و گذشتن از كوچه‏هاى آتش آلود نجف در آن زمان خودكشى است.
ولى مرحوم علامه هر روز و بدون استثنا در همان ساعت مقرر در محضر استاد حضور مى‏يافت! و اين‏گونه علامه علامه شد(13).
شهيد صدر در هنگام رويارويى با مسايل سياسى عراق و احتمال شهيد شدنش فرموده بود: من اگر شهيد هم نشوم، عمر زيادى نخواهم كرد، چرا كه در جوانى آنچنان از خود، كار كشيده‏ام و جسمم را به زحمت انداخته‏ام كه توان عمر طولانى را از دست داده‏ام! و چنين بود كه توانست در بيست و هفت سالگى به تدريس درس خارج مشغول شود.
اين چنين كاركردن و اينچنين با علاقه و پشتكار دامن همت به كمر زدن، طلبه را به اوج والاى اجتهاد مى‏رساند.
ناگفته نماند پس از كارى طاقت فرسا و رنجى چندين ساله نبايد توقع داشت كه در همه‏ى زمينه‏ها و همه‏ى رشته‏هاى علوم حوزوى مجتهد شد.
اينكه كسى در تمامى علوم مجتهد باشد، بسيار نادرست است، رسيدن به اجتهاد و دست‏يابى به بالاترين مرتبه‏ها در همه‏ى علوم تقريباً غير ممكن است و بزرگان ما با همه‏ى پشتكار وصف‏ناپذير و استعدادهاى برجسته و زحمات خارق العاده توانسته‏اند در حوزه‏ى محدودى از علوم بدرخشند و آثارى ماندنى از خود به جاى گذارند.
مرحوم علامه طباطبايى‏رحمه الله فقه را خوب مى‏دانسته اما فقه ايشان هرگز با فقه مرحوم آيت اللَّه خويى‏رحمه الله قابل مقايسه نيست، در اصول حاشيه بر كفايه دارند، اما اصول ايشان نسبت به تسلط مرحوم نايينى‏رحمه الله قابل قياس نيست، تفسير هم دارند و آن‏هم تفسيرى كه شايد حرف اول را در ميان تفاسير موجود مى‏زند.
درخشش ايشان غير از تفسير در فلسفه است، ايشان از ميان علوم جارى در تفسير و فلسفه به اوج زمان معاصر خويش دست پيدا كرده‏اند.
آنهم فلسفه اسلامى و نه غرب! مرحوم شهيد صدررحمه الله نابغه‏اى منحصر به فرد است كه در اكثر زمينه‏ها داراى نظريات جديد و بديع است.
اما آنچه شهيد صدر در آن سرآمد همگان است علم اصول فقه است.
اصول ايشان از سطح بسيار بالايى برخوردار است.
كار ايشان فقط عوض كردن چند اصطلاح اصولى نيست.
ايشان مطالب عميق و مبانى بسيار جدى و ماندنى در اين رشته دارند.
همين شهيد بزرگوار فلسفه را هم بسيار خوب مى‏دانسته است و نسبت به افراد زيادى كه امروزه در اين رشته كاركرده‏اند، قوى‏تر بوده است اما فلسفه‏ى ايشان را با شهيد مطهرى نمى‏توان مقايسه كرد(14).
اجتهاد گاه به معناى صاحب نظر شدن در يك دانش به كار مى‏رود و شامل همه‏ى علوم مى‏شود و گاه فقط در دايره‏ى فقه و به معناى توانايى بر دست‏يابى به احكام شرعى از طريق مراجعه به منابع اصلى، استفاده مى‏شود.
در اين دايره نيز دو سطح از اجتهاد مطرح است: اول اينكه انسان از ابتداى فقه تا انتهاى آن، در حد آنچه در كتب فقهى مطرح شده است، اجتهاد كند و همانند اكثر مجتهدين مسايل طهارت، صلاة، صوم، حج، زكات، خمس، حدود، ديات، قصاص و.... را خود بتواند با نظر خويش درك و بيان نمايد.
دوم معناى وسيعى از اجتهاد كه تمامى فقه را با همه‏ى وسعتش در برمى‏گيرد، اقتصاد، سياست، حقوق، هنر، اجتماع و.... و شامل مكاتب و نظام‏هاى اسلامى در تمامى اين زمينه‏ها مى‏شود(15).
در فقه مسايلى وجود دارد كه گرچه از مسايل مستحدثه و مستجده به معناى خاص آن نيست، اما كارى پيرامون آن صورت نگرفته است مثلاً نظام اقتصادى اسلام و يا مكتب سياسى اسلام و.... اينها صرفاً يك مسئله نيستند بلكه بحث‏هاى مهمى هستند كه بايد در آنها عناصر متنوعى بررسى شود.
با اين وصف، طلبه بايد تصميم بگيرد و راهى را به عنوان راه اصلى براى خود انتخاب كند و همتش را در آن قرار دهد و در رشته‏هاى ديگر در حدى كه مورد نياز است، وارد شود.
اين انتخاب با علاقه و ذوق فرد ارتباطى جدى و تنگاتنگ دارد و هركس از سه شاخه‏ى موجود در حوزه - فقه، عقايد و اخلاق - يكى را بايد به عنوان موضوع اصلى كار خويش برگزيند.
برخى از علماى برجسته شايد در هر سه شاخه به گونه‏اى مجتهد بوده‏اند، اما در يك رشته كه مطابق ذوق و علاقه‏ى آنان بوده است، درخشيده‏اند.
مثلاً ذوق شهيد مطهرى ذوق فلسفى كلامى و اعتقادى بوده است و به همين دليل در آن جهت موفقيت فوق العاده‏اى كسب كرده است گرچه در فقه و اصول وارد شده و آثار ارزشمندى هم در اين زمينه‏ها دارد اما اشتياق به فلسفه(16) باعث تسلط ايشان در اين زمينه گشته است.
صدرالمتألهين نيز كه به عنوان فيلسوف مطرح است اطلاعاتش در روايت و تفسير بسيار خوب است اما بر اساس علاقه وفضاى فكرى زمان‏خويش درفلسفه تبحّر زيادى يافته و توانسته است حكمتى نوين به نام حكمت متعاليه ابداع كند.
ذوق بعضى مباحث انتزاعى و عقلى است اينها به سمت فلسفه و كلام كشيده مى‏شوند و ذوق بعضى مباحث عرفى و عقلايى است، اينها در وادى فقه و اصول وارد مى‏شوند.
اگر كسى با ذوق عقلى رو به فقه بياورد، به خطا رفته است؛ چرا كه نگاهش به فقه آنگونه است كه به فلسفه، در حالى‏كه نگرش به مباحث فقهى با نگرش به مباحث فلسفى و كلامى متفاوت است.
همچنين اگر با ذوق عرفى و عقلايى به فلسفه و كلام نگاه كنيم، باز هم به خطا رفته‏ايم.
فلسفه و كلام دقت عقلى مى‏طلبد و نگاه عرفى و عقلايى در آنجا زيان بار است.
پس طلبه بايد راه اصلى خويش را برگزيند و مدار همتش را در آن رشته قرار دهد، گرچه در ساير رشته‏ها نيز در حد معقول بايد كوشش كند.
حال اگر شما فقه و اصول را كه امكان بيشترى در حوزه دارد، برگزينيد، خواهيد ديد كه اجتهاد در اين رشته هم مراتب دارد.
مراتبى كه به ترتيب كامل‏تر و به همان نسبت مشكل‏تر خواهد شد.
اولين مرتبه اين است كه در مسايل متعارف ساده‏ى فقهى به اجتهاد برسيد، مرتبه دوم، اجتهاد در مسايل متعارف مشكل فقهى است و مرتبه سوم، اجتهاد در مسايل غيرمتعارف فقهى.
دستيابى به اين رتبه بسيار مشكل‏تر از دو مرتبه‏ى ديگر است و افراد مجتهد در اين رتبه بسيار نادرند.
رسيدن به اين رتبه بدون گذراندن رتبه‏هاى قبل امكان‏پذير نيست.
مسايل ساده‏ى متعارف فقهى، مسايلى هستند كه فقها هزار سال در مورد آنها كار كرده، زحمت كشيده و مطلب نوشته‏اند، مسايلى هستند كه مدرك آنها يك يا دو روايت است و سند و دلالت آنها نيز داراى مشكل خاصى نبوده و اختلاف نظر شديدى در مورد آنها وجود ندارد.
مسايل پيچيده‏ى متعارف فقهى، مسايلى هستند كه هرچند فقها سال‏ها در باب آنها بحث كرده‏اند، اما اختلاف در مورد آنها زياد است.
پاسخ به آنها به توانايى‏هاى مختلف رجالى و اصولى نياز دارد.
روايات در آنجا با تعارض يا ابهام مواجهند و اسنادى پراختلاف دارند.
اما مسايل غيرمتعارف مسايلى نيستند كه پيرامون آنها همانند مسايل متعارف، سال‏ها كار و انديشه شده باشد.
بسيارى از مطالب مربوط به اقتصاد اسلامى از مسايل مستحدثه به معناى خاص كلمه نيست، بلكه بخشى از فقه است اما نه آن فقهى كه در مكاسب و متاجر لمعه آمده است، با اين همه در تمام تاريخ اسلام شايد بيش از چند كتاب در اين زمينه موجود نباشد.
هدف طلبه‏اى كه فقه و اصول را به عنوان رشته‏ى اصلى انتخاب كرده است، بايد اين باشد كه به اين قله برسد، يعنى به اجتهاد در مسايل غير متعارف فقهى دست يازد.
اگر كسى كتاب‏هاى دوره‏ى سطح را خوب بخواند، پس از پايان سطح در مسايل ساده‏ى فقهى مجتهد مى‏شود و رتبه‏ى اول اجتهاد را كسب مى‏كند.
پس از آن با چهار پنج سال درس خارج(17) رتبه‏ى دوم را نيز به دست خواهد آورد و در مسايل پيچيده اما متعارف فقهى صاحب نظر خواهد شد.
و چون از اين مرحله گذر كرد، امكان لازم براى ورود به مرحله‏ى سوم برايش آماده خواهد شد.
در اين مرحله است كه مجتهد مى‏تواند نوآورى كند، بحث‏هايى را كه مطرح نشده طرح كند، و زمينه‏هايى را كه ديگران به آن توجه نداشته‏اند، مورد توجه قرار دهد.

موانع اجتهاد

رسيدن به اجتهاد كه آرزوى آسمانى هر احرام بسته‏ى ميقات سبز و هر دلداده‏ى مُناى علم و حق است، چون هر اوج ديگرى خالى از جمرات بازدارنده و موانع شيطانى نيست.
و حاجى ابراهيم‏ترين حج زمان و زمين بايد كه خود را آماده‏ى رمى آنها نمايد.
او بايد در مشعر شعور و آگاهى سنگ‏هاى آمادگى و تلاش را برگزيند تا به هنگام رسيدن به جمرات كوچك و بزرگ، با رمى آنها، مسير خويش را به سوى قله‏ى دانش الهى هموار نمايد.
اولين مانع صراط اجتهاد، خود انسان است! و همو كه خود طالب اجتهاد است خود، گاه سد راه مى‏شود - توخود حجاب خودى حافظ از ميان برخيز - اين حجاب و اين مانع به گونه‏اى مختلف خود را نشان مى‏دهد.
اولين و ابتدايى‏ترين آنها عجله است.
برخى از طلاب به جهت عجله‏اى كه دارند براى هميشه از راه مى‏مانند و يا راه را اشتباه مى‏روند.
و چون راه را اشتباه برگزيدند، با عجله‏اى كه دارند، لحظه به لحظه از مسير اصلى دورتر مى‏شوند.
براى اينكه زودتر به اجتهاد برسيد، نبايد تند و با عجله بخوانيد، بايد بيشتر زحمت بكشيد.
نويسنده‏ى اين سطور ده سال بدون تعطيل و در تمام ايام سال درس خواند.
اوايل، پنج روز اول هفته فقه و اصول و پنج شنبه و جمعه‏ها فلسفه و منطق(18) و در اواخر، تحصيل فلسفه به روزهاى هفته كشيده شد.
اگر طلبه‏اى اينگونه درس بخواند زود مجتهد مى‏شود.
اگر بخواهيم كارى را كه بايد در بيست سال انجام داد، در ده سال انجام دهيم، بديهى است كه بايد دو برابر انرژى مصرف كنيم.
زمان در اينجا اصلاً اهميت ندارد.
بسيارى از طلاب براى اينكه زودتر برسند، هرگز نرسيده اند.
در حاليكه اگر صبور بودند در زمانى معقول به هدف خويش دست پيدا مى‏كردند.
فرض كنيد كتاب‏هايى را كه بايد در پانزده سال مى‏خوانديم، در ده سال خوانديم، اگر در آن ده سال درست درس نخوانده باشيم، در اين پنج سال باقيمانده چه شق القمرى مى‏خواهيم بكنيم؟!! بسيارى از آنان كه موفق بودند زود نرسيدند بلكه به موقع رسيدند.
شهيد مطهرى از كودكى به تحصيل طلبگى مشغول بوده است و در سى سالگى به فضل درخور و قابل توجهى رسيده است.
حدود بيست و دو سال طلبه بوده است تا توانسته دست به تأليف آثارى ماندنى و جاويد بزند.
اگر ايشان اين مسير را در ده سال طى مى‏كرد اما هيچ اثرى از خود به جاى نمى‏گذاشت، چه فايده‏اى داشت؟!! كتاب‏هاى مرحوم مطهرى حتى كتاب‏هاى عمومى و غيرتخصصى ايشان حايز نكته‏هاى ارزشمندى براى متخصصان است، چرا كه ايشان اهل عمق و تحقيق بود.
در سال‏هاى تحصيل همچنان كه كتاب‏هاى تحصيلى را خوب آموخت، تعمّق و تفكر را نيز تجربه كرد.
طلبه بايد بيش از آنكه دراين فكر باشد كه زود به اجتهاد برسد در اين انديشه باشد كه اصلاً به اجتهاد برسد! چنين نيست كه همه‏ى طلبه‏ها به اجتهاد برسند.
جمعى با هم شروع مى‏كنند، ولى با هم به اجتهاد نمى‏رسند.
مرتبه‏ى اجتهاد مثل مدارك دانشگاهى نيست.
در دانشگاه واحدهايى را در اين ترم و واحدهايى را در ترم ديگر مى‏گذرانيد و افتان و خيزان بالاخره به ليسانس مى‏رسيد.
ولى در حوزه نمى‏توان افتان و خيزان به اجتهاد رسيد.
محيط حوزه با محيطهاى علمى ديگر بسيار متفاوت است.
در محيطهاى علمى معمولى بالاخره، در زمانى دور يا نزديك، به مدارك تحصيلى نايل مى‏شويد؛ چه بانمره‏هاى پايين چه با نمره‏هاى بالا، تعدادى درس را در زمان‏بندى مشخص بايد پشت سر بگذاريد؛ ولى در حوزه چنين نيست.
آزادى موجود در حوزه گرچه خود مى‏تواند از آفات اجتهاد باشد و عده‏ى زيادى را كه بصيرت و روش لازم را ندارند، تلف كند؛ اما براى كسانى كه راهشان را يافته‏اند بهترين شيوه‏ى تحصيلى است.
از همين رو، بروز نوابغ در طول تاريخ در حوزه‏هاى علميه بيش از ساير مراكز علمى بوده است.
اگر تاريخ دانشگاه در ايران را در نظر بگيريم - حدود هفتاد سال - در اين مدت چند نابغه در علوم دانشگاهى پيدا شده است؟! درحالى‏كه در همين هفتاد سال در حوزه نوابغ متعددى بروز و ظهور كرده است.
در تمام عمر دانشگاه يك نفر نيست كه همانند امام باشد.
يك نفر نيست كه در رشته‏ى تخصصى خودش همانند شهيد مطهرى يا شهيد صدر باشد.
حوزه بسترى است كه استعدادها رشد مى‏كند و نبوغ‏ها تبلور مى‏يابد.
اما در اين شيوه‏ى علمى و تحصيلى زمان و كميت هرگز اهميت ندارد.
ممكن است طلبه‏اى با بيست سال درس خارج خواندن هم مجتهد نشود.
در اينجا كيفيت مطرح است و عجله كردن و شتاب بى‏منطق جز كاستن از عمق تحصيل و گم كردن هدف اصلى نتيجه‏اى نخواهد داشت.
مانع ديگر، مانع روحى است و يكى از خطرناك‏ترين آنها فراموش كردن انگيزه است.
گاهى هنوز طلبه كمى از راه را نيامده اين سؤال در او ايجاد مى‏شود كه اجتهاد چه فايده‏اى دارد؟ اين سؤال اگر آمد و در ذهن جاى خود را باز كرد، ديگر بايد فاتحه‏ى كار را خواند، چرا كه وقتى انسان كارى را مهم نداند، دنبالش نمى رود و به آن اهتمام نمى‏ورزد و حضور چنين طلبه‏اى در حوزه، اگر مضر نباشد، حضورى عبث و بى‏فايده خواهد بود!! اجتهاد امروز يكى از ضرورى‏ترين و مهم‏ترين نيازهاى جامعه جهانى است.
امروز در همه‏ى زمينه‏هاى علوم دينى بيش از هر زمان ديگر نيازمند مجتهديم.
فقه، كلام، فلسفه، تفسير و .... گسترش اطلاعات و افزايش پرسش‏هاى دوستان اسلام در سراسر گيتى و جدى شدن حمله‏ها و خدشه‏هاى دشمنان، اين نياز را افزون‏تر ساخته است.
اگر انگيزه‏ى اجتهاد در طلبه‏اى وجود دارد، بايد آن را غنيمت بداند و بهاى آن را نيز بپردازد.
گاه مشكلات طبيعى، بيمارى‏ها، مسايل خانوادگى، فقر و .... مانع اجتهاد مى‏شوند.
اين موانع را در نخستين بخش اين جزوه تحت‏عنوان عوامل عدم توفيق به صورتى مشروح بيان كرديم، در اينجا نيز همان مؤلفه‏ها و راه‏هاى پيشگيرى جارى است.
مشكلات طبيعى لازمه‏ى حيات دنيايى است - لقد خلقنا الانسان فى كبد(19) - گاه بعضى از طلبه‏ها درس را رها مى‏كنند؛ اگر از آنها پرسيده شود چرا؟ جواب مى‏دهند: مشكل مالى داشتيم!! اينها گمان مى‏كنند ديگران مشكل مالى نداشته‏اند. يكى از بزرگان و دانشمندان معاصر سال‏ها مستأجر بود وخانه نداشت. نه‏تنها خانه‏نداشت كه هزينه‏ى‏اندك تعمير كولر خراب‏خانه را هم‏نداشت و درگرماى تابستان‏قم‏بدون‏وسيله‏ى سرد كننده به كار و تحصيل و تحقيق خويش ادامه مى‏داد! تعداد علمايى كه داراى خدم و حشم و در ناز و نعمت بوده‏اند، بسيار اندك است. اكثر علما در سختى زندگى را گذرانده‏اند؛ حتى دانشمندانى همانند خواجه نصير كه ما فقط از وزارتش اطلاع داريم. اين بزرگمرد كتاب اشارات شيخ الرئيس را در زندان شرح كرده است! زندان، يعنى جايى كه انسان انگيزه‏ى زنده بودن را هم از دست مى‏دهد. اما اين مردان جاودانه چنان از انگيزه‏اى قوى و بالا برخوردار بوده‏اند كه در آن شرايط هم كار علمى‏شان تعطيل نمى‏شده و به قول شهيد مطهرى، روح بزرگ، جسم خويش را به دنبال خود مى‏كشد.
در آخرين سطور اين بخش، جواب سئوالى را كه خود در محضر آيت اللَّه بهاءالدينى مطرح كردم، براى حسن ختام مى‏آورم.
ايشان فرمود: »اگر گمان مى‏كنيد فلان اتفاق كه بيفتند مشكلاتتان كمتر مى‏شود، اشتباه مى‏كنيد.
دنيا جايى است كه مشكلات در آن روز به روز بيشتر مى‏شود.
اگر مشكلى حل شد، مشكلى سخت پيدا مى‏شود.
آينده، مشكلات بيشتر از امروز است.
منتظر روزى كه مشكل در آن وجود نداشته باشد، نباشيد كه هرگز پيش نخواهد آمد.
خود را براى مشكلات بيشتر درآينده آماده كنيد.