آرزويى سبزتر از منى
اكنون كه باور كرديم در سبزترين ميقات، فرصت ملاقات با آسمانىترين دوست را
يافتهايم، بايد افق نگاه را تا منتهااليه مسير و تا حضور در بارگاه يار گسترش
دهيم.
بدون شك حوزهى علميه نزديكترين راه به خانهى محبوب است - و شايد صعبترين - و ما
كه فقط به عشق ديدار و شركت در ضيافت رضاى او پاى در اين راه نهادهايم بايد و بايد
كه زلال و شفاف سرمنزل را در يابيم و آگاهانه و عاشقانه از كوچههايى كه سر مىشكند
ديوارش گذر كنيم.
نهايت اين راه پرپيچ و خم كجاست؟ و منزل مقصود كدام است؟؟.
اجتهاد!.... پايان راه و انتهاى گذر از كوچههاى سطور در هم پيچيدهى دهها كتاب و
حروف درهم تنيدهى دست نوشتههاى عاشقان و راه نمايان سلف، رسيدن به اين خانهى
نورانى و چراغ روشن تاريخ هميشه زندهى شيعه است.
اجتهاد گرچه خود اول شور است و نخستين گاه حضور، اما پايان تلاش پيگير و تحصيلى
مستمر به شمار مىآيد كه هدف نهايى هر طالب علمى در آغاز گزينش اين سرنوشت الهى
است(5).
اجتهاد پايان مناسك مشتاقانهى محرمان ميقات عشق است و رسيدن به مناى دوست داشتنى
آرامش در منظر معشوق، بيتوته در منى، آرام گرفتن در سرزمين آرزوهاى آسمانى است و
آمادگى براى حركتى طوفانى.
مناى اجتهاد آغازى است بر يورش به هر چه شيطان.
غنودن در آرامش اجتهاد، مقدمهاى است بر قربانى كردن هرچه داشتن و خواستن و فرو
ريختن هر چه دلبستگى و وابستگى.
اجتهاد زلالترين آرزو و آسمانىترين مناى حاجيان حرم عشق تشيع است.
در مسير تحصيل حوزوى و رنجهاى وارده بر طالب آن كه در بخشهاى آينده به آن خواهيم
پرداخت، لازم است تعريفى درست و شناختى شفاف از اجتهاد داشته باشيم تا در پرتو نظر
و عملى روشن و فارغ از هرگونه شك و ترديد، به سوى آن حركت كنيم.
معناى اجتهاد
هر مسلمان سه وظيفه را بر شانهى خويش احساس مىكند كه در طول هم و در امتداد رسيدن
به قرب خداوندى بايد به انجام برساند: 1 .
شناخت دين و آشنايى با وظايف دينى.
2 .
عمل به وظايف شناخته شده.
3 .
تلاش براى گسترش اين مفاهيم در جامعه و آشناكردن سايرين با اين ارزشها.
اين وظايف همگانى است؛ اما در مورد طلاب علوم دينى عميقتر و جدىتر و يك تكليف
است.
يك روحانى بايد دين را عميقاً بشناسد، خالصانه به آن عمل كند و عاشقانه ديگران را
به سوى آن راهنمايى نمايد.
شناخت دين كه اولين وظيفهى هر مسلمان است، در فرهنگ طلبگى به سير و سلوك معنا
مىشود.
يعنى اگر به شناخت دين به صورتى جدى و عميق - چنانچه تكليف يك طالب حوزوى است -
بپردازيم، گام در مسير سير الى اللَّه و سلوك حقيقت گذاشتهايم.
مرحوم بحرالعلوم در رسالهى سير و سلوك اجتهاد را اولين گام در مرحلهى سوم از سير
و سلوك معرفى مىكند(6)! چرا كه وقتى معرفت به دين، معرفتى اجتهادى نبود، شناخت از
دين نيز شناختى عميق و كافى نخواهد بود.
البته گمان نشود كه اگر كسى مجتهد نبود، حق ورود به سير و سلوك را ندارد و راه اين
مسير بر او بسته است، هرگز! چه بسيار سالكانى كه گامى در مسير اجتهاد برنداشتهاند
و چه بسا مجتهدانى كه همت ورود در عالم سلوك را نداشتهاند.
اما اگر كسى مجتهد باشد، در اين مسير، امكانى برايش فراهم مىشود كه براى غير مجتهد
- مقلد - هرگز فراهم نيست.
يك مجتهد و يك مقلد با تلاش يكسان و مجاهدتى برابر، به فتح قلهاى همانند هم دست
نخواهند يافت و آنكه مجتهد است به قلل بسيار مرتفعتر دست پيدا خواهد كرد.
ناگفته نماند در طريق سير و سلوك، استعداد نيز شرط است.
كسى كه استعدادش را ندارد، كاميابيش دشوار مىنمايد.
سير و سلوك مانند تحصيل علم يا مهارتهاى بدنى و ورزشى نياز به استعداد دارد.
همانگونه كه برخى قدرت فراگيرى سريع در تحصيل دارند و برخى نه، برخى حافظهاى قوى
دارند و برخى نه، بعضى توانايى جسمى مناسب در ورزش دارند و بعضى نه، در سير و سلوك
نيز چنين است.
همهى افراد استعدادى يكسان در دستيابى به مراتب سلوك ندارند.
به همين دليل بعضى از بزرگان، سير و سلوك را خيلى دير آغاز كردند اما خيلى زود
رسيدند(7) و بعضى مدتها زحمت كشيدند اما بسيار دير رسيدند.
موارد نادرى ديده شده كه اين استعداد از دوران كودكى بروز يافته است.
مرحوم آيت اللَّه بهاءالدينى مىفرمودند: »من در حدود سه سالگى درمىيافتم كه
مادربزرگم داراى مقامات معنوى است!!« مقام معنوى؟! بچهى سه ساله چه دركى از مقام
دارد! مفهومى كه گاه افراد شصت ساله هم از درك آن عاجزند! اين استعداد، استعداد
فردى است و در افراد مختلف، متفاوت است.
بىترديد استعداد نيز به تنهايى شرط نيست.
استعداد در سايهى مجاهدت بروز پيدا مىكند.
چه بسيار طلاب جوانى كه با تحمّل زحمت، استعدادشان شكوفا مىشود و چه بسيار طلابى
كه استعداد خويش را هدر داده، به جهت عدم استفادهى درست از اين نيروى خدايى آن را
از بين مىبرند.
حركت به سوى اجتهاد كه مقصد نهايى تحصيلات حوزوى است، نياز به استعداد ذاتى و
استفادهى بهينه از اين استعداد دارد.
بسيارى از افراد ناموفق، عدم موفقيتشان نه به دليل عدم استعداد كه به دليل عدم
بكارگيرى صحيح آن بوده است.
حوزهى علميه از اين جهت منحصر به فرد است.
محيط حوزه محيطى باز و آزاد است و چنين فضايى در هيچيك از محيطهاى علمى ديگر وجود
ندارد.
اين شيوهى تحصيلى و آموزشى ممكن است براى كسانى كه به تحصيل به شيوهى دبيرستان و
دانشگاه خو كردهاند و بدون فشار از بالا توان استفاده از وقت و استعدادشان را
ندارند، زيان آور باشد؛ اما براى كسانى كه پس از وصول عنايت و توفيق الهى، خود نيز
داراى بصيرت بوده و از خود آگاهى و شناخت در خورى بهرهمندند، بسيار مفيد و كارآمد
است.
اين افراد خيلى زود رشد مىكنند و استعدادشان به صورت وصف ناپذيرى پرورش مىيابد.
در اين فضا كسى كه درست مىفهمد، درست خود را مىشناسد، درست كار مىكند و استعداد
متعارفى هم دارد، به آرزوى آسمانى خويش دست يافته و در سبزترين مناى زمين،
ملكهى(8) اجتهاد را در خود خواهد يافت و اجتهاد كه مؤلفهاى بسيار مهم در حركت به
سوى سلوك عارفانه است، به صورت ابزارى كارآمد در اختيار طالب علم و سالك حقيقت قرار
خواهد گرفت.
حال كسى كه بينشى اجتهادى از دين دارد، به تناسب، فهمى از دين پيدا مىكند كه اين
فهم هرگز براى مقلد حاصل نمىشود.
آشنايى با مجموعهى شاخههاى دينى به صورت عام و مباحث پيچيده و استدلالهاى فقهى
به صورت خاص، توانايى تصميمگيرىهاى خطير و حساس را در مسير سلوك براى فرد مهيا
مىكند.
چرا كه در سير و سلوك لحظاتى وجود دارد كه سالك براى ادامهى مسير بايد تصميمهاى
جدى و سرنوشت ساز اتخاذ كند و در اين لحظات انتخابهاى مجتهد قابل مقايسه با
انتخابهاى مقلد نخواهد بود.
و مقلد هيچ نسبتى در اين زمينه با مجتهد نخواهد داشت(9).
در ابتداى سطور اين بخش گفتيم هر مسلمان سه وظيفه دارد كه اين سه در حوزهى طلبگى
بدل به تكليفى الزامى مىشود: اول شناخت دين، دوم عمل به يافتهها، و سوم گسترش اين
مفاهيم در جامعه.
آنچه تاكنون پيرامون سير و سلوك نگاشته شد، تأثير اجتهاد در اولين مقام و اولين
تكليف يعنى شناخت و معرفت دين بود.
حال سخن را در تأثير اجتهاد در مقام عمل به وظايف دينى ادامه مىدهيم.
اجتهاد در مرحلهى عمل
اين مرحله براى طلبهى علم معنايى فراتر از انجام نماز و روزه و دورى از محرمات و
مكروهات دارد.
عملى كه طلبه با آن روبروست و اجتهاد در آن تأثير به سزا دارد، پاسخ به پرسشهايى
است كه دين دايماً با آنها روبروست.
عالم دينى در نگاه ما كسى است كه در مقام شناخت دين به قلههاى بلند سلوك رسيده و
آفاق جديدى در هستى بر او روشن گرديده است و در اينصورت پرواضح است كه عمل وى
آيينهى اسلام ناب است.
عمل او تنها اهتمام به طهارت و نجاست نيست، بلكه پاسخگويى به پرسشهاى بىشمارى است
كه نسل معاصر وى در ذهن دارد.
اجتهاد، ابزار و وسيلهاى است كه با كمك آن مىتوان پاسخ دين به پرسشهاى گوناگون
را يافت و به طالبان تشنهى آن عرضه كرد.
يكى از حكمتهاى مسئله اجتهاد و شايد بالاترين آن اين است كه دين دايم مورد مطالعه،
تحقيق و بازنگرى قرار گيرد و هميشه تازه، و باطراوت باشد.
همين عامل باعث باقى ماندن دين و پايدارى شريعت است.
همچنين يكى از عناصرى كه در خاتميت اسلام مؤثر است، قابليتى است كه در اجتهاد
اسلامى وجود دارد و مكتب اهل بيتعليهم السلام سرلوحهى اين ارزش است.
در اين مكتب اساس فهم، بر فهم اجتهادى نهاده شده است.
در چنين تفكرى دين هميشه آماده براى پاسخگويى به نيازهاى زمان خويش است.
واقعاً چرا ائمهعليهم السلام و به خصوص امام صادقعليه السلام خودشان اقدام به
تدوين يك دوره كامل فقه نكردند تا شيعيان گرفتار فتاواى متفاوت و دستورات متغير در
يك مسئله نشوند؟!! مگر ايشان نمىدانستند كه در دورهى غيبت اين مشكلات براى شيعه
بهوجود خواهد آمد و آنها در همهى مسايل و احكام دچار اختلاف و نگرانى خواهند شد و
دانشمندان دين شناس به زحمت و رنج خواهند افتاد تا حكمى را استخراج كنند و در نهايت
هم اعتراف كنند كه احكام ما احكام ظاهرى است و نه احكام واقعى؟!!! جواب امام
خمينىقدس سره به چنين سئوالاتى اشاره به همين اصل مترقى اسلامى دارد.
امام فرمودهاند: اگر امام صادقعليه السلام چنين كارى كرده بود، باب اجتهاد بسته
مىشد! و ديگر كسى به دنبال فهم جديد و مطابق نياز زمانش از دين نمىرفت.
همه به رسالهى ايشان عمل مىكردند و حملههاى مخالفين بى جواب و بىدفاع مىماند.
چرا كه دينشناسى كه اهل مقابله با انحراف و استقامت در دين باشد، يافت نمىشد.
ائمهعليهم السلام رسالهى عمليه تدوين نكردند تا هميشه افراد و گروههايى باشند كه
خود را مسلح و آماده براى پاسخگويى به پرسشهاى زمان خويش نمايند و در مقابل
جريانات مخالف دين ايستادگى كنند و اين افراد، كسانى جز مجتهدان و رهپويان
خستگىناپذير راه اجتهاد نيستند(10).
اجتهاد و گسترش مفاهيم دينى
سومين تكليف يك طلبه، معرفى دين و گسترش مفاهيم دينى درجامعه است كه ما از آن به
تبليغ تعبير مىكنيم.
تأثير اجتهاد در تبليغ دين بسيار واضح است.
معرفى دين از طرف يك مجتهد با معرفى دين از طرف يك مقلد كاملاً متفاوت است.
تأثير نظرات يك مقلد - در حد دانش و توانايى خود - بسيار كمتر از مجتهدى است كه
اطلاعات و توانايىهاى علمى او گسترده است و بديهى است هدايتى كه با اين اطلاعات
انجام مىشود قابل مقايسه با هدايت يك غير مجتهد نيست.
البته اين مطلب به اين معنا نيست كه هر مجتهدى بدون استثنا در هدايت مردم موفق است
و هر غير مجتهدى غير موفق! هرگز! چه بسا فردى مجتهد باشد، ولى در هدايت مردم چندان
توفيقى نداشته باشد و بالعكس فردى مجتهد نباشد، اما در هدايت و تبليغ نقشى اساس
داشته و موفقيت درخشانى كسب كند.
چرا كه اجتهاد تنها شرط و تنها ابزار هدايت نيست و هدايت جامعه نياز به داشتههاى
ديگرى هم دارد.
مبلّغ و هادى بايد مخاطب خود را بشناسد.
زبانش را بداند فكرش را، ديدگاهش را، پرسشهايش و زاويهى نگاهش را به مسايل و....
بفهمد تا بتواند پاسخى مناسب فهم و مطابق پرسش او در اختيارش قرار دهد.
بسيارى از مجتهدانى كه در ارتباط با جامعه و هدايت مردم توفيق نيافتهاند، بدين جهت
بوده است كه زمان و مكان و موقعيت و مخاطب خود را نمىشناختهاند.
اين افراد هرگز نتوانسته و نمىتوانند با نسل معاصر خود رابطه برقرار كنند و اين
عدم موفقيت زاييدهى عدم آگاهى آنها نسبت به نيازهاى تبليغى و زبان هدايت روزشان
است و ربطى به مسئلهى اجتهاد ندارد.
اجتهاد، سرزمين آرزوها
بحث دوم اين فصل كه در حقيقت پردازش كاربردى به اجتهاد است، پاسخ به اين سئوال مكرر
است كه چگونه مجتهد شويم و راه رسيدن به اجتهاد چيست؟ چه كتابها و درسهايى را
بايد در اين مسير خواند و ديد؟.
اجتهاد به »چه بخوانيم« چندان ارتباط ندارد.
با همين درسهاى معمولى حوزه مىتوان مجتهد شد.
آنچه اجتهاد به او بستگى تام و ارتباط تنگاتنگ دارد، »چگونه بخوانيم« است.
اينكه »قوانين« بخوانيم يا »اصول فقه«؟ چندان تأثيرى در روند اجتهاد نخواهد داشت،
هر چند با وجود كتاب »اصول فقه« خواندن »قوانين« مفيد نيست(11)، مهم كيفيت تحصيلات
است و كيفيت درس و مطالعه.
طلبه بايد در هنگام درس خواندن - هر درس و هر كتاب - هدفش اين باشد كه كتاب را
آنگونه بفهمد كه نويسندهى آن مىفهميده است! مكاسب و رسائل را چنان بفهمد كه مرحوم
شيخ انصارى آن را مىفهميد!! لمعه را همانند شهيد اول و شرح لمعه را چونان شهيد
ثانى بفهمد و.... روش تحصيل بايد با اين هدف تطبيق داده شود.
يعنى پيش مطالعه، شركت در درس، يادداشت و.... همه و همه بايد در فهميدن كتاب كمك
كار باشند.
وقتى مكاسب مىخوانيد همه سعى و كوشش در فهم كامل مكاسب باشد، پرداختن به حواشى و
سخنان ديگران جز براى فهم مقصود مرحوم شيخ انصارى، هرگز نبايد به كار گرفته شود،
چرا كه نه تنها مفيد نيست، بلكه مضر هم هست و دليلش بسيار واضح.
فرض كنيد در هنگام خواندن شرح لمعه و در حالى كه هنوز آن را نفهميدهايم، به حاشيه
آقا جمال مراجعه كنيم.
بخشى از اين حاشيه داراى اظهار نظرهاى آقا جمال است كه ممكن است آنرا نفهميم براى
فهميدن آن به كتاب ديگر مراجعه كنيم و در آنجا نيز مطلب ديگرى يافت شود كه از فهم
ما دور باشد و.... در اين حال با مجموعهاى از نفهميدنها مواجه خواهيم شد كه جز
سردرگمى و حيرانى و درنهايت يأس و زوال تدريجى علاقهى ما به درس و تحصيل اثرى
نخواهد داشت.
بله در دو جا مىتوان به حواشى مراجعه كرد: 1 .
وقتى از خود كتاب مطلبى را نفهميديم، در خدمت استاد و جلسه مباحثه هم آن ابهام رفع
نشد، در حد رفع ابهام و فهم مطلب مىتوان به حواشى و كتابهاى ديگر مراجعه كرد.
2 .
هنگامى كه پرسشى از مطالب كتاب برايمان پيش آمده و آنهم نه در درس و نه در مباحثه
پاسخى درخور نيافت.
به جز اين دو مورد در هنگام تحصيل سطح، هرگز به دنبال حواشى نبايد رفت.
بله در رتبههاى بالاتر و پس از فهم مطالب كتاب اين مراجعه امرى سزاوار و بايسته
است.
رسيدن به اجتهاد روشهايى دارد و شرايطى(12)، شرط اول چنانچه گذشت فهميدن كامل
مطالب درسى است و شرط ديگر پشتكار و تلاش.
طلبه بايد بداند براى مجتهد شدن دارو و نسخهاى وجود ندارد كه در كوتاه مدت بدون
تحمل زحمت، ملكهى اجتهاد را در انسان به وجود آورد.
تنها راه رسيدن به اجتهاد، زحمت كشيدن و تحمل رنج است.
مرحوم علامه طباطبايى، زمانىكه در نجف بودند، از استادى مىخواهند تا درسى برايشان
شروع كند.
آن شخص براى اينكه علامه را از اين خواسته پشيمان كند، ساعت درس را بعد از ظهر و در
هنگامهى گرماى شديد روز قرار مىدهد.
گرماى ظهر نجف به اعتراف كسانى كه سالها در آن سامان زيستهاند، كشنده است و بيرون
آمدن از سرداب و گذشتن از كوچههاى آتش آلود نجف در آن زمان خودكشى است.
ولى مرحوم علامه هر روز و بدون استثنا در همان ساعت مقرر در محضر استاد حضور
مىيافت! و اينگونه علامه علامه شد(13).
شهيد صدر در هنگام رويارويى با مسايل سياسى عراق و احتمال شهيد شدنش فرموده بود: من
اگر شهيد هم نشوم، عمر زيادى نخواهم كرد، چرا كه در جوانى آنچنان از خود، كار
كشيدهام و جسمم را به زحمت انداختهام كه توان عمر طولانى را از دست دادهام! و
چنين بود كه توانست در بيست و هفت سالگى به تدريس درس خارج مشغول شود.
اين چنين كاركردن و اينچنين با علاقه و پشتكار دامن همت به كمر زدن، طلبه را به اوج
والاى اجتهاد مىرساند.
ناگفته نماند پس از كارى طاقت فرسا و رنجى چندين ساله نبايد توقع داشت كه در همهى
زمينهها و همهى رشتههاى علوم حوزوى مجتهد شد.
اينكه كسى در تمامى علوم مجتهد باشد، بسيار نادرست است، رسيدن به اجتهاد و دستيابى
به بالاترين مرتبهها در همهى علوم تقريباً غير ممكن است و بزرگان ما با همهى
پشتكار وصفناپذير و استعدادهاى برجسته و زحمات خارق العاده توانستهاند در حوزهى
محدودى از علوم بدرخشند و آثارى ماندنى از خود به جاى گذارند.
مرحوم علامه طباطبايىرحمه الله فقه را خوب مىدانسته اما فقه ايشان هرگز با فقه
مرحوم آيت اللَّه خويىرحمه الله قابل مقايسه نيست، در اصول حاشيه بر كفايه دارند،
اما اصول ايشان نسبت به تسلط مرحوم نايينىرحمه الله قابل قياس نيست، تفسير هم
دارند و آنهم تفسيرى كه شايد حرف اول را در ميان تفاسير موجود مىزند.
درخشش ايشان غير از تفسير در فلسفه است، ايشان از ميان علوم جارى در تفسير و فلسفه
به اوج زمان معاصر خويش دست پيدا كردهاند.
آنهم فلسفه اسلامى و نه غرب! مرحوم شهيد صدررحمه الله نابغهاى منحصر به فرد است كه
در اكثر زمينهها داراى نظريات جديد و بديع است.
اما آنچه شهيد صدر در آن سرآمد همگان است علم اصول فقه است.
اصول ايشان از سطح بسيار بالايى برخوردار است.
كار ايشان فقط عوض كردن چند اصطلاح اصولى نيست.
ايشان مطالب عميق و مبانى بسيار جدى و ماندنى در اين رشته دارند.
همين شهيد بزرگوار فلسفه را هم بسيار خوب مىدانسته است و نسبت به افراد زيادى كه
امروزه در اين رشته كاركردهاند، قوىتر بوده است اما فلسفهى ايشان را با شهيد
مطهرى نمىتوان مقايسه كرد(14).
اجتهاد گاه به معناى صاحب نظر شدن در يك دانش به كار مىرود و شامل همهى علوم
مىشود و گاه فقط در دايرهى فقه و به معناى توانايى بر دستيابى به احكام شرعى از
طريق مراجعه به منابع اصلى، استفاده مىشود.
در اين دايره نيز دو سطح از اجتهاد مطرح است: اول اينكه انسان از ابتداى فقه تا
انتهاى آن، در حد آنچه در كتب فقهى مطرح شده است، اجتهاد كند و همانند اكثر مجتهدين
مسايل طهارت، صلاة، صوم، حج، زكات، خمس، حدود، ديات، قصاص و.... را خود بتواند با
نظر خويش درك و بيان نمايد.
دوم معناى وسيعى از اجتهاد كه تمامى فقه را با همهى وسعتش در برمىگيرد، اقتصاد،
سياست، حقوق، هنر، اجتماع و.... و شامل مكاتب و نظامهاى اسلامى در تمامى اين
زمينهها مىشود(15).
در فقه مسايلى وجود دارد كه گرچه از مسايل مستحدثه و مستجده به معناى خاص آن نيست،
اما كارى پيرامون آن صورت نگرفته است مثلاً نظام اقتصادى اسلام و يا مكتب سياسى
اسلام و.... اينها صرفاً يك مسئله نيستند بلكه بحثهاى مهمى هستند كه بايد در آنها
عناصر متنوعى بررسى شود.
با اين وصف، طلبه بايد تصميم بگيرد و راهى را به عنوان راه اصلى براى خود انتخاب
كند و همتش را در آن قرار دهد و در رشتههاى ديگر در حدى كه مورد نياز است، وارد
شود.
اين انتخاب با علاقه و ذوق فرد ارتباطى جدى و تنگاتنگ دارد و هركس از سه شاخهى
موجود در حوزه - فقه، عقايد و اخلاق - يكى را بايد به عنوان موضوع اصلى كار خويش
برگزيند.
برخى از علماى برجسته شايد در هر سه شاخه به گونهاى مجتهد بودهاند، اما در يك
رشته كه مطابق ذوق و علاقهى آنان بوده است، درخشيدهاند.
مثلاً ذوق شهيد مطهرى ذوق فلسفى كلامى و اعتقادى بوده است و به همين دليل در آن جهت
موفقيت فوق العادهاى كسب كرده است گرچه در فقه و اصول وارد شده و آثار ارزشمندى هم
در اين زمينهها دارد اما اشتياق به فلسفه(16) باعث تسلط ايشان در اين زمينه گشته
است.
صدرالمتألهين نيز كه به عنوان فيلسوف مطرح است اطلاعاتش در روايت و تفسير بسيار خوب
است اما بر اساس علاقه وفضاى فكرى زمانخويش درفلسفه تبحّر زيادى يافته و توانسته
است حكمتى نوين به نام حكمت متعاليه ابداع كند.
ذوق بعضى مباحث انتزاعى و عقلى است اينها به سمت فلسفه و كلام كشيده مىشوند و ذوق
بعضى مباحث عرفى و عقلايى است، اينها در وادى فقه و اصول وارد مىشوند.
اگر كسى با ذوق عقلى رو به فقه بياورد، به خطا رفته است؛ چرا كه نگاهش به فقه
آنگونه است كه به فلسفه، در حالىكه نگرش به مباحث فقهى با نگرش به مباحث فلسفى و
كلامى متفاوت است.
همچنين اگر با ذوق عرفى و عقلايى به فلسفه و كلام نگاه كنيم، باز هم به خطا
رفتهايم.
فلسفه و كلام دقت عقلى مىطلبد و نگاه عرفى و عقلايى در آنجا زيان بار است.
پس طلبه بايد راه اصلى خويش را برگزيند و مدار همتش را در آن رشته قرار دهد، گرچه
در ساير رشتهها نيز در حد معقول بايد كوشش كند.
حال اگر شما فقه و اصول را كه امكان بيشترى در حوزه دارد، برگزينيد، خواهيد ديد كه
اجتهاد در اين رشته هم مراتب دارد.
مراتبى كه به ترتيب كاملتر و به همان نسبت مشكلتر خواهد شد.
اولين مرتبه اين است كه در مسايل متعارف سادهى فقهى به اجتهاد برسيد، مرتبه دوم،
اجتهاد در مسايل متعارف مشكل فقهى است و مرتبه سوم، اجتهاد در مسايل غيرمتعارف
فقهى.
دستيابى به اين رتبه بسيار مشكلتر از دو مرتبهى ديگر است و افراد مجتهد در اين
رتبه بسيار نادرند.
رسيدن به اين رتبه بدون گذراندن رتبههاى قبل امكانپذير نيست.
مسايل سادهى متعارف فقهى، مسايلى هستند كه فقها هزار سال در مورد آنها كار كرده،
زحمت كشيده و مطلب نوشتهاند، مسايلى هستند كه مدرك آنها يك يا دو روايت است و سند
و دلالت آنها نيز داراى مشكل خاصى نبوده و اختلاف نظر شديدى در مورد آنها وجود
ندارد.
مسايل پيچيدهى متعارف فقهى، مسايلى هستند كه هرچند فقها سالها در باب آنها بحث
كردهاند، اما اختلاف در مورد آنها زياد است.
پاسخ به آنها به توانايىهاى مختلف رجالى و اصولى نياز دارد.
روايات در آنجا با تعارض يا ابهام مواجهند و اسنادى پراختلاف دارند.
اما مسايل غيرمتعارف مسايلى نيستند كه پيرامون آنها همانند مسايل متعارف، سالها
كار و انديشه شده باشد.
بسيارى از مطالب مربوط به اقتصاد اسلامى از مسايل مستحدثه به معناى خاص كلمه نيست،
بلكه بخشى از فقه است اما نه آن فقهى كه در مكاسب و متاجر لمعه آمده است، با اين
همه در تمام تاريخ اسلام شايد بيش از چند كتاب در اين زمينه موجود نباشد.
هدف طلبهاى كه فقه و اصول را به عنوان رشتهى اصلى انتخاب كرده است، بايد اين باشد
كه به اين قله برسد، يعنى به اجتهاد در مسايل غير متعارف فقهى دست يازد.
اگر كسى كتابهاى دورهى سطح را خوب بخواند، پس از پايان سطح در مسايل سادهى فقهى
مجتهد مىشود و رتبهى اول اجتهاد را كسب مىكند.
پس از آن با چهار پنج سال درس خارج(17) رتبهى دوم را نيز به دست خواهد آورد و در
مسايل پيچيده اما متعارف فقهى صاحب نظر خواهد شد.
و چون از اين مرحله گذر كرد، امكان لازم براى ورود به مرحلهى سوم برايش آماده
خواهد شد.
در اين مرحله است كه مجتهد مىتواند نوآورى كند، بحثهايى را كه مطرح نشده طرح كند،
و زمينههايى را كه ديگران به آن توجه نداشتهاند، مورد توجه قرار دهد.
موانع اجتهاد
رسيدن به اجتهاد كه آرزوى آسمانى هر احرام بستهى ميقات سبز و هر دلدادهى مُناى
علم و حق است، چون هر اوج ديگرى خالى از جمرات بازدارنده و موانع شيطانى نيست.
و حاجى ابراهيمترين حج زمان و زمين بايد كه خود را آمادهى رمى آنها نمايد.
او بايد در مشعر شعور و آگاهى سنگهاى آمادگى و تلاش را برگزيند تا به هنگام رسيدن
به جمرات كوچك و بزرگ، با رمى آنها، مسير خويش را به سوى قلهى دانش الهى هموار
نمايد.
اولين مانع صراط اجتهاد، خود انسان است! و همو كه خود طالب اجتهاد است خود، گاه سد
راه مىشود - توخود حجاب خودى حافظ از ميان برخيز - اين حجاب و اين مانع به گونهاى
مختلف خود را نشان مىدهد.
اولين و ابتدايىترين آنها عجله است.
برخى از طلاب به جهت عجلهاى كه دارند براى هميشه از راه مىمانند و يا راه را
اشتباه مىروند.
و چون راه را اشتباه برگزيدند، با عجلهاى كه دارند، لحظه به لحظه از مسير اصلى
دورتر مىشوند.
براى اينكه زودتر به اجتهاد برسيد، نبايد تند و با عجله بخوانيد، بايد بيشتر زحمت
بكشيد.
نويسندهى اين سطور ده سال بدون تعطيل و در تمام ايام سال درس خواند.
اوايل، پنج روز اول هفته فقه و اصول و پنج شنبه و جمعهها فلسفه و منطق(18) و در
اواخر، تحصيل فلسفه به روزهاى هفته كشيده شد.
اگر طلبهاى اينگونه درس بخواند زود مجتهد مىشود.
اگر بخواهيم كارى را كه بايد در بيست سال انجام داد، در ده سال انجام دهيم، بديهى
است كه بايد دو برابر انرژى مصرف كنيم.
زمان در اينجا اصلاً اهميت ندارد.
بسيارى از طلاب براى اينكه زودتر برسند، هرگز نرسيده اند.
در حاليكه اگر صبور بودند در زمانى معقول به هدف خويش دست پيدا مىكردند.
فرض كنيد كتابهايى را كه بايد در پانزده سال مىخوانديم، در ده سال خوانديم، اگر
در آن ده سال درست درس نخوانده باشيم، در اين پنج سال باقيمانده چه شق القمرى
مىخواهيم بكنيم؟!! بسيارى از آنان كه موفق بودند زود نرسيدند بلكه به موقع رسيدند.
شهيد مطهرى از كودكى به تحصيل طلبگى مشغول بوده است و در سى سالگى به فضل درخور و
قابل توجهى رسيده است.
حدود بيست و دو سال طلبه بوده است تا توانسته دست به تأليف آثارى ماندنى و جاويد
بزند.
اگر ايشان اين مسير را در ده سال طى مىكرد اما هيچ اثرى از خود به جاى نمىگذاشت،
چه فايدهاى داشت؟!! كتابهاى مرحوم مطهرى حتى كتابهاى عمومى و غيرتخصصى ايشان
حايز نكتههاى ارزشمندى براى متخصصان است، چرا كه ايشان اهل عمق و تحقيق بود.
در سالهاى تحصيل همچنان كه كتابهاى تحصيلى را خوب آموخت، تعمّق و تفكر را نيز
تجربه كرد.
طلبه بايد بيش از آنكه دراين فكر باشد كه زود به اجتهاد برسد در اين انديشه باشد كه
اصلاً به اجتهاد برسد! چنين نيست كه همهى طلبهها به اجتهاد برسند.
جمعى با هم شروع مىكنند، ولى با هم به اجتهاد نمىرسند.
مرتبهى اجتهاد مثل مدارك دانشگاهى نيست.
در دانشگاه واحدهايى را در اين ترم و واحدهايى را در ترم ديگر مىگذرانيد و افتان و
خيزان بالاخره به ليسانس مىرسيد.
ولى در حوزه نمىتوان افتان و خيزان به اجتهاد رسيد.
محيط حوزه با محيطهاى علمى ديگر بسيار متفاوت است.
در محيطهاى علمى معمولى بالاخره، در زمانى دور يا نزديك، به مدارك تحصيلى نايل
مىشويد؛ چه بانمرههاى پايين چه با نمرههاى بالا، تعدادى درس را در زمانبندى
مشخص بايد پشت سر بگذاريد؛ ولى در حوزه چنين نيست.
آزادى موجود در حوزه گرچه خود مىتواند از آفات اجتهاد باشد و عدهى زيادى را كه
بصيرت و روش لازم را ندارند، تلف كند؛ اما براى كسانى كه راهشان را يافتهاند
بهترين شيوهى تحصيلى است.
از همين رو، بروز نوابغ در طول تاريخ در حوزههاى علميه بيش از ساير مراكز علمى
بوده است.
اگر تاريخ دانشگاه در ايران را در نظر بگيريم - حدود هفتاد سال - در اين مدت چند
نابغه در علوم دانشگاهى پيدا شده است؟! درحالىكه در همين هفتاد سال در حوزه نوابغ
متعددى بروز و ظهور كرده است.
در تمام عمر دانشگاه يك نفر نيست كه همانند امام باشد.
يك نفر نيست كه در رشتهى تخصصى خودش همانند شهيد مطهرى يا شهيد صدر باشد.
حوزه بسترى است كه استعدادها رشد مىكند و نبوغها تبلور مىيابد.
اما در اين شيوهى علمى و تحصيلى زمان و كميت هرگز اهميت ندارد.
ممكن است طلبهاى با بيست سال درس خارج خواندن هم مجتهد نشود.
در اينجا كيفيت مطرح است و عجله كردن و شتاب بىمنطق جز كاستن از عمق تحصيل و گم
كردن هدف اصلى نتيجهاى نخواهد داشت.
مانع ديگر، مانع روحى است و يكى از خطرناكترين آنها فراموش كردن انگيزه است.
گاهى هنوز طلبه كمى از راه را نيامده اين سؤال در او ايجاد مىشود كه اجتهاد چه
فايدهاى دارد؟ اين سؤال اگر آمد و در ذهن جاى خود را باز كرد، ديگر بايد فاتحهى
كار را خواند، چرا كه وقتى انسان كارى را مهم نداند، دنبالش نمى رود و به آن اهتمام
نمىورزد و حضور چنين طلبهاى در حوزه، اگر مضر نباشد، حضورى عبث و بىفايده خواهد
بود!! اجتهاد امروز يكى از ضرورىترين و مهمترين نيازهاى جامعه جهانى است.
امروز در همهى زمينههاى علوم دينى بيش از هر زمان ديگر نيازمند مجتهديم.
فقه، كلام، فلسفه، تفسير و .... گسترش اطلاعات و افزايش پرسشهاى دوستان اسلام در
سراسر گيتى و جدى شدن حملهها و خدشههاى دشمنان، اين نياز را افزونتر ساخته است.
اگر انگيزهى اجتهاد در طلبهاى وجود دارد، بايد آن را غنيمت بداند و بهاى آن را
نيز بپردازد.
گاه مشكلات طبيعى، بيمارىها، مسايل خانوادگى، فقر و .... مانع اجتهاد مىشوند.
اين موانع را در نخستين بخش اين جزوه تحتعنوان عوامل عدم توفيق به صورتى مشروح
بيان كرديم، در اينجا نيز همان مؤلفهها و راههاى پيشگيرى جارى است.
مشكلات طبيعى لازمهى حيات دنيايى است - لقد خلقنا الانسان فى كبد(19) - گاه بعضى
از طلبهها درس را رها مىكنند؛ اگر از آنها پرسيده شود چرا؟ جواب مىدهند: مشكل
مالى داشتيم!! اينها گمان مىكنند ديگران مشكل مالى نداشتهاند. يكى از بزرگان و
دانشمندان معاصر سالها مستأجر بود وخانه نداشت. نهتنها خانهنداشت كه
هزينهىاندك تعمير كولر خرابخانه را همنداشت و درگرماى تابستانقمبدونوسيلهى
سرد كننده به كار و تحصيل و تحقيق خويش ادامه مىداد! تعداد علمايى كه داراى خدم و
حشم و در ناز و نعمت بودهاند، بسيار اندك است. اكثر علما در سختى زندگى را
گذراندهاند؛ حتى دانشمندانى همانند خواجه نصير كه ما فقط از وزارتش اطلاع داريم.
اين بزرگمرد كتاب اشارات شيخ الرئيس را در زندان شرح كرده است! زندان، يعنى جايى كه
انسان انگيزهى زنده بودن را هم از دست مىدهد. اما اين مردان جاودانه چنان از
انگيزهاى قوى و بالا برخوردار بودهاند كه در آن شرايط هم كار علمىشان تعطيل
نمىشده و به قول شهيد مطهرى، روح بزرگ، جسم خويش را به دنبال خود مىكشد.
در آخرين سطور اين بخش، جواب سئوالى را كه خود در محضر آيت اللَّه بهاءالدينى مطرح
كردم، براى حسن ختام مىآورم.
ايشان فرمود: »اگر گمان مىكنيد فلان اتفاق كه بيفتند مشكلاتتان كمتر مىشود،
اشتباه مىكنيد.
دنيا جايى است كه مشكلات در آن روز به روز بيشتر مىشود.
اگر مشكلى حل شد، مشكلى سخت پيدا مىشود.
آينده، مشكلات بيشتر از امروز است.
منتظر روزى كه مشكل در آن وجود نداشته باشد، نباشيد كه هرگز پيش نخواهد آمد.
خود را براى مشكلات بيشتر درآينده آماده كنيد.