ولايت فقيه (حكومت اسلامى)

امام خمينى (س)

- ۱ -


مقدمه ناشر:

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

الحمد للَّه و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلي العظيم و الصلاة و السلام على رسول اللَّه محمد خاتم النبيين و آله الطيبين.

كتاب ولايت فقيه كه اينك متن مصحح آن همراه با پانوشته‏هاى توضيحى و مجموعه‏اى از فهرستها به جامعه اهل فضل و تحقيق و مشتاقان آثار حضرت امام تقديم مى‏گردد، مجموعه سيزده سخنرانى است كه حضرت امام خمينى، سلام اللَّه عليه، در فاصله سيزده ذيقعده 1389 تا دوم ذيحجه 1389 (مطابق با 1/ 11/ 1348 تا 20/ 11/ 1348 ش.) در ايام اقامت در نجف اشرف ايراد فرموده‏اند. اين سخنرانيها در همان ايام به صور مختلف، گاهى كامل و گاه به صورت يك يا چند درس تكثير و منتشر شده است. و در پاييز 1349 ش. پس از ويرايش و تأييد حضرت امام براى چاپ آماده گرديد و نخست توسط ياران امام در بيروت به چاپ رسيد و پنهانى به ايران فرستاده شد و همزمان براى استفاده مسلمانان انقلابى به كشورهاى اروپايى و امريكا و پاكستان و افغانستان ارسال گرديد. اين كتاب قبل از پيروزى انقلاب اسلامى نيز در سال 1356 ش. در ايران با نام نامه‏اى از امام موسوى كاشف الغطاء به ضميمه جهاد اكبر چاپ شده است.

كتاب ولايت فقيه همچون ديگر آثار امام خمينى در رژيم شاه در صدر ليست كتب ممنوعه قرار داشت و چه بسيار بودند كسانى كه به جرم چاپ و تكثير اين كتاب و حتى به جرم همراه داشتن و يا مطالعه اين اثر به زندان افتاده و زير شكنجه قرار مى‏گرفتند ولى على رغم فشار ساواك و تضييقات رژيم شاه، جانبدارى از انديشه حكومت اسلامى كه مبانى فقهى آن در كتاب حاضر به وسيله حضرت امام خمينى تبيين گرديده بود به سرعت در ميان نيروهاى مسلمان و انقلابى در حوزه‏هاى علميه، دانشگاهها و ديگر مراكز گسترش يافت و ايده تشكيل حكومت اسلامى بر اساس ولايت فقيه به عنوان يكى از اصلى‏ترين آرمانهاى قيام پانزده خرداد و نهضت امام خمينى جلوه‏گر شد.

فقها در باب ولايت فقيه معمولًا به تناسب مورد در ابواب مختلف فقه بحثهاى كوتاهى كرده‏اند و گرچه بعضى بسيار مختصر و برخى به تفصيل بيشتر به موضوع پرداخته‏اند اما يك بحث منظم و جامع در اين مورد در كتب فقهى قدما ديده نمى‏شود كه دليل آن را مى‏بايست در شرايط سياسى و اجتماعى حاكم بر تاريخ گذشته ممالك اسلامى و سلطه حكومتهاى جائر و عدم امكان طرح چنين مباحثى به لحاظ مهيا نبودن شرايط حاكميت فقها جستجو كرد. در عين حال قطع نظر از اختلاف آراى فقهاى شيعه در محدوده اختيارات و شئون ولايت فقيه در زمان غيبت، عموم فقها در اثبات نوعى ولايت براى فقيه جامع الشرايط اجمالًا اتفاق نظر دارند، كه اخيراً در همين رابطه آراى فقها در باب ولايت و دامنه اختيارات آنها در زمان غيبت در ضمن كتابهايى چند گردآورى شده است.

بر اساس منابع موجود مرحوم آيت اللَّه ملا احمد نراقى از علماى عصر قاجاريه در كتاب عوائد الايام بيشتر و جامعتر از سايرين به اين موضوع پرداخته است. ايشان ابتدا با تمسك به روايات متعدد، به طور كلى ثابت كرده است كه در عصر غيبت فقيه در دو چيز حق ولايت دارد.

1- در همه امورى كه پيامبر (ص) و ائمه (ع) در آنها صاحب اختيار بوده و ولايت داشته‏اند مگر اينكه مواردى به دليل شرعى استثنا شود.

2- در همه امورى كه با دين و دنياى بندگان خدا ارتباط دارد و بايد انجام شود. ايشان در ادامه به ده مورد از شئونات ولايت فقها و از آن جمله: افتاء، اجراى حدود الهى، حفظ اموال يتيمان و مجانين و غايبين، تصرف در اموال امام معصوم (ع) و ... با استناد به آيات و روايات و استدلالهاى فقهى توجه خاص كرده و به تفصيل بحث كرده است (1).

گرچه از مطالب اوليه مرحوم نراقى (رض) برمى‏آيد كه او ولايت فقيه را شامل امر حكومت نيز مى‏دانسته است، اما خود در وجهى گسترده بر آن تصريح و تأكيد نمى‏كند.

پس از مرحوم نراقى، حضرت امام خمينى (س) تنها فقيهى است كه علاوه بر بحث در اين مورد مثل ساير فقيهان به تناسب مسائل مختلف، ولايت فقيه را در تصدى امر حكومت با همان معناى جامع و شامل، براى اولين بار با روشنى و تأكيد و تصريح، تفصيلًا مورد بررسى و اثبات قرار داده است و چنانكه اشاره شد مبحث ولايت فقيه را يك بار به صورت شفاهى در طى سيزده جلسه در نجف اشرف تدريس نموده‏اند كه كتاب حاضر، صورت مكتوب و ويرايش‏شده همان درسهاست. و بار ديگر مبحث ولايت فقيه را در جلد دوم- از مجموعه پنج جلدى- كتاب البيع(2)تقريباً با همان سبك نوشته‏اند.

امام خمينى در كتاب ولايت فقيه با عنايت و تأكيد بسيار، اصل ولايت- كه اساس و پايه تمام وظايف است- بخصوص ولايت در امر حكومت و جنبه‏هاى سياسى آن را مورد بررسى قرار داده‏اند. و در اين باب علاوه بر تبيين عوامل سياسى و اجتماعى كه سبب شده است تا اين مهمترين موضوع اسلامى مورد بى‏اعتنايى قرار گيرد، ضمن بحثهاى استدلالى بر همان روش متقن فقهى، به برنامه‏ريزى عملى براى تحقق ولايت فقيه در امر حكومت با طرح كردن راههاى مشخص و قابل عملى نيز توجه داشته‏اند.

حضرت امام در اين كتاب ابتدا به نقشه‏هاى دشمنان كه براى نابودى اسلام به معرض اجرا گذارده شده اشاره مى‏كنند و با بيانى مستدل به شبهاتى از قبيل اينكه اسلام در عصر تمدن و صنعت قادر نيست جامعه را اداره كند و يا اينكه موازين حقوقى آن براى حل مشكلات جامعه ضعيف و ناتوان است، پاسخ مى‏دهند و در همين رابطه اشاره مى‏كنند كه القائات دشمنان در ايجاد زمينه لازم براى جدايى دين از سياست حتى در حوزه‏هاى علميه نيز اثر كرده است به طورى كه اگر كسى بخواهد درباره حكومت اسلامى سخن بگويد، بايد تقيه كند. امام خمينى با اشاره به ضعفهاى داخلى و خودباختگى در برابر تمدن جديد كه رهاورد تبليغات استعمارگران بوده است، به حوزه‏ها و طلاب جوان و انديشمندان اسلام هشدار مى‏دهند كه با جديت تمام به وظايف سياسى و اجتماعى خويش همت گمارند، و فريب اين نقشه‏ها و شبهه‏ها را نخورند زيرا اسلام با پيشرفت مادى مخالف نيست و مشكلات اجتماعى راه‏حلهاى اخلاقى و اعتقادى مى‏خواهد و اسلام دينى است جامع كه قادر است تمامى مشكلات را حل كند مشروط به آنكه انديشمندان و علماى اسلام به تلاش برخيزند.

امام خمينى با بيان اين واقعيت مسلّم تاريخى كه پيامبر اكرم (ص) خليفه تعيين كرده است. اين سؤال را مطرح مى‏كند كه آيا تعيين خليفه براى بيان احكام است؟ بيان احكام كه خليفه نمى‏خواهد. خليفه براى حكومت است، براى اجراى مقررات و قوانين است. در اينجا مهم اين است كه ما به ضرورت تشكيل حكومت اسلامى معتقد شويم و در اين صورت است كه جايگاه خليفه روشن مى‏شود.

حضرت امام در اين كتاب مواردى را به عنوان دلايل ضرورت تشكيل حكومت اسلامى ذكر مى‏كنند كه عبارتند از:

1- عمل پيامبر در تشكيل حكومت؛

2- ضرورت استمرار اجراى احكام الهى كه فقط در زمان پيامبر ضرورت ندارد بلكه براى هميشه است؛

3- ماهيت و كيفيت قوانين اسلام كه بدون حكومت قابل اجرا نيست. مثل: احكام مالى، دفاع ملى، و احكام حقوقى و جزايى.

امام خمينى پس از بيان مستدل ضرورت حكومت اسلامى، به سابقه تاريخى انحراف از اين اصل كه به عصر بنى اميه بازمى‏گردد و در دوران بنى عباس ادامه مى‏يابد، اشاره مى‏كنند. با اين بيان كه روش آنان در حكومت شيوه‏اى ضد اسلامى و به صورت نظام شاهنشاهى ايران و امپراتورى روم و فراعنه مصر بود و در دورانهاى بعد نيز به همان اشكال غير اسلامى ادامه يافت. حضرت امام تأكيد مى‏كند كه عقل و شرع بر قيام براى تغيير اين وضع حكم مى‏كنند پس وقوع يك انقلاب سياسى ضرورت مى‏يابد و علاوه بر ضرورت جلوگيرى از حكومت طاغوتى و لزوم ايجاد زمينه لازم براى حكومت اسلامى و پياده شدن احكام اسلام، لزوم وحدت امت اسلامى كه بر اثر عوامل گوناگون داخلى و خارجى دچار تفرقه شده و نيز لزوم نجات مردم مظلوم و محروم كه از تكاليف الهى مسلمين و بخصوص علما مى‏باشد، انجام يك انقلاب سياسى را ضرورى مى‏سازد. امام خمينى در ادامه با ذكر روايتى از فضل بن شاذان در فلسفه تشريع حكومت، به لزوم تشكيل حكومت از نظر اخبار و روايات مى‏پردازد.

بخش مهمى از كتاب ولايت فقيه به بيان فرق حكومت اسلامى با ساير حكومتها اختصاص يافته است و به اين نكته اشاره شده است كه حكومت اسلامى نوع خاصى از حكومت مشروطه است يعنى مشروط به قوانين اسلام؛ بدين جهت از نظر امام خمينى وظيفه قوه مقننه و مجالس قانونگذارى در واقع برنامه‏ريزى براى وزارتخانه‏هاى مختلف و تشكيلات حكومت در محدوده احكام اسلامى است نه قانونگذارى مصطلح در ساير حكومتها.

حضرت امام در ادامه مباحث ولايت فقيه به شرايط زمامدار كه مستقيماً ناشى از طبيعت طرز حكومت اسلامى است اشاره مى‏كند و مى‏فرمايد: پس از شرايط عامه مثل عقل و تدبير براى زمامدار دو شرط اساسى وجود دارد كه عبارتند از: علم به قانون و عدالت.

ولايت فقيه در عصر غيبت موضوع مباحث بعدى كتاب است. امام خمينى با تكيه بر مطالب گذشته مى‏فرمايند: اكنون كه دوران غيبت است و از طرفى بنا است احكام اسلام اجرا شود و از طرف ديگر از طرف خداى متعال كسى براى اجراى احكام تعيين نشده است، تكليف چيست؟ و سرانجام پس از بررسى اين موضوع چنين نتيجه مى‏گيرند كه خداوند خاصيت حكومتى را كه از صدر اسلام تا زمان [شروع غيبت ]حضرت صاحب (ع) موجود بود براى بعد غيبت هم قرار داده است. اين خاصيت كه عبارت از علم به قانون و عدالت باشد در عده بيشمارى از فقهاى عصر ما موجود است، اگر با هم اجتماع كنند مى‏توانند حكومت عدل عمومى در عالم تشكيل دهند و بعد به اين مطلب اشاره مى‏كنند كه ولايت فقيه يك امر اعتبارى عقلايى است و تمام اختياراتى كه پيامبر و ائمه براى اداره جامعه داشته‏اند براى فقيه جامع الشرايط نيز ثابت است و اين ولايت واقعيتى جز جعل ندارد و فى حد ذاته شأن و مقامى نيست بلكه وسيله انجام وظيفه اجراى احكام است.

حضرت امام پس از اين مباحث به هدفهاى عالى حكومت و خصال لازم براى حاكم اشاره مى‏كنند و با ذكر اخبار و استدلال بر آنها به اثبات ولايت براى فقيه در معناى تصدى حكومت مى‏پردازند كه قسمت اعظم اين كتاب را همين مباحث تشكيل مى‏دهد. بخش پايانى كتاب به ضرورت برنامه‏ريزى مبارزه طولانى براى رسيدن به اين هدف الهى اختصاص يافته است. امام خمينى در اين قسمت ابتدا به مسأله تبليغات و تعليمات و اهميت و ضرورت آنها اشاره مى‏كنند و مى‏فرمايند: بايد اجتماعات در خدمت اين دو امر قرار گيرد. بايد در اين مورد مثل عاشورا برخورد شود بايد كارى كرد كه راجع به حكومت اسلامى موج به وجود آيد و اجتماعات برپا گردد. و نبايد منتظر بود كه زود به نتيجه برسد بلكه بايد به يك مبارزه طولانى همت گماشت.

لزوم پرداختن به امور آموزشى و تبليغاتى، اصلاح حوزه‏ها، از بين بردن آثار فكرى و اخلاقى استعمارى، اصلاح مقدس‏نماها، تصفيه حوزه‏ها و طرد آخوندهاى دربارى و اقدامهاى عملى براى براندازى حكومتهاى جائر، از جمله مسائلى است كه در قسمت نهايى كتاب مطرح شده است.

توجه خوانندگان گرامى را به اين نكته جلب مى‏كنيم كه امام خمينى پس از آنكه قيام الهى خويش را در پرتو عنايات حق تعالى و بيدارى و اتحاد مردم در 22 بهمن 1357 با سرنگونى نظام سلطنتى ايران و تشكيل جمهورى اسلامى در اين كشور به ثمر نشاند، بر اساس خواست عمومى ملت ايران و بر طبق اصول قانون اساسى نظام اسلامى در نقش رهبر انقلاب اسلامى، ولايت و هدايت جامعه اسلامى را بر عهده گرفت، از اين رو فهم دقيق ابعاد نظريه حضرت امام در باب ولايت فقيه كه اصول آن در كتاب حاضر ارائه شده است، زمانى كامل خواهد شد كه به مشى عملى آن حضرت در دوران زمامدارى جامعه و آرا و نظرياتى كه در برهه پس از پيروزى انقلاب اسلامى در زمينه اصل ولايت فقيه و محدوده اختيارات و شئون ولايت ابراز نموده‏اند و در سخنرانيها و پيامها و نامه‏هاى ايشان منعكس گرديده است، توجه كافى مبذول شود.(3)

بارالها، دست ستمگران را از بلاد مسلمين كوتاه كن. خيانتكاران به اسلام و ممالك اسلامى را ريشه كن فرما. سران دولتهاى اسلام را از اين خواب گران بيدار كن تا در مصالح ملتها كوشش كنند، و از تفرقه‏ها و سودجوييهاى شخصى دست بردارند. نسل جوان و دانشجويان دينى و دانشگاهى را توفيق عنايت فرما تا در راه اهداف مقدسه اسلام بپاخيزند، و با صف واحد در راه خلاص از چنگال استعمار و عمال خبيث آن و دفاع از كشورهاى اسلامى اشتراك مساعى كنند. فقها و دانشمندان را موفق كن كه در هدايت و روشن كردن افكار جامعه كوشا باشند؛ و اهداف مقدسه اسلام را به مسلمين خصوصاً نسل جوان برسانند؛ و در برقرارى حكومت اسلامى مجاهدت كنند. إنّك ولى التوفيق.

و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلي العظيم.(4)

مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (س)

مقدمه: ضرورت و بداهت ولايت فقيه‏

بسم اللَّه الرحمن الرحيم و به نستعين الحمد للَّه رب العالمين و صلى اللَّه على خير خلقه محمد و آله اجمعين‏

موضوع ولايت فقيه فرصتى است كه راجع به بعضى امور و مسائل مربوط به آن صحبت شود. ولايت فقيه از موضوعاتى است كه تصور آنها موجب تصديق مى‏شود، و چندان به برهان احتياج ندارد. به اين معنى كه هر كس عقايد و احكام اسلام را حتى اجمالًا دريافته باشد چون به ولايت فقيه برسد و آن را به تصور آورد، بى‏درنگ تصديق خواهد كرد و آن را ضرورى و بديهى خواهد شناخت. اينكه امروز به ولايت فقيه چندان توجهى نمى‏شود و احتياج به استدلال پيدا كرده، علتش اوضاع اجتماعى مسلمانان عموماً، و حوزه‏هاى علميه خصوصاً مى‏باشد. اوضاع اجتماعى ما مسلمانان و وضع حوزه‏هاى علميه ريشه تاريخى دارد كه به آن اشاره مى‏كنم.

نقش استعمار در معرفى ناقص و نادرست اسلام‏

نهضت اسلام در آغاز گرفتار يهود شد؛ و تبليغات ضد اسلامى و دسايس فكرى را نخست آنها شروع كردند؛ و به طورى كه ملاحظه مى‏كنيد دامنه آن تا به حال كشيده شده است. بعد از آنها نوبت به طوايفى رسيد كه به يك معنى شيطان‏تر از يهودند. اينها به صورت استعمارگر از سيصد سال پيش، يا بيشتر به كشورهاى اسلامى راه پيدا كردند (5) ؛ و براى رسيدن به مطامع استعمارى خود لازم ديدند كه زمينه‏هايى فراهم سازند تا اسلام را نابود كنند. قصدشان اين نبود كه مردم را از اسلام دور كنند تا نصرانيت نضجى بگيرد؛ چون اينها نه به نصرانيت اعتقاد داشتند و نه به اسلام؛ لكن در طول اين مدت، و در اثناى جنگهاى صليبى (6)، احساس كردند آنچه سدى در مقابل منافع مادى آنهاست و منافع مادى و قدرت سياسى آنها را به خطر مى‏اندازد اسلام و احكام اسلام است و ايمانى كه مردم به آن دارند. پس، به وسايل مختلف بر ضد اسلام تبليغ و دسيسه كردند. مبلغينى كه در حوزه‏هاى روحانيت درست كردند، و عمالى كه در دانشگاهها و مؤسسات تبليغات دولتى يا بنگاههاى انتشاراتى داشتند، و مستشرقينى كه در خدمت دولتهاى استعمارگر هستند، همه دست به دست هم داده در تحريف حقايق اسلام كار كردند. به طورى كه بسيارى از مردم و افراد تحصيلكرده نسبت به اسلام گمراه و دچار اشتباه شده‏اند.

اسلام دين افراد مجاهدى است كه به دنبال حق و عدالتند. دين كسانى است كه آزادى و استقلال مى‏خواهند. مكتب مبارزان و مردم ضد استعمار است. اما اينها اسلام را طور ديگرى معرفى كرده‏اند و مى‏كنند. تصور نادرستى كه از اسلام در اذهان عامه به وجود آورده و شكل ناقصى كه در حوزه‏هاى علميه عرضه مى‏شود براى اين منظور است كه خاصيت انقلابى و حياتى اسلامى را از آن بگيرند، و نگذارند مسلمانان در كوشش و جنبش و نهضت باشند؛ آزاديخواه باشند؛ دنبال اجراى احكام اسلام باشند؛ حكومتى به وجود بياورند كه سعادتشان را تامين كند؛ چنان زندگى داشته باشند كه در شأن انسان است.

مثلًا تبليغ كردند كه اسلام دين جامعى نيست؛ دين زندگى نيست؛ براى جامعه نظامات و قوانين ندارد؛ طرز حكومت و قوانين حكومتى نياورده است. اسلام فقط احكام حيض و نفاس است. اخلاقياتى هم دارد؛ اما راجع به زندگى و اداره جامعه چيزى ندارد.

تبليغات سوء آنها متأسفانه مؤثر واقع شده است. الآن گذشته از عامه مردم، طبقه تحصيلكرده، چه دانشگاهى و چه بسيارى از محصلين روحانى، اسلام را درست نفهميده‏اند و از آن تصور خطايى دارند. همان طور كه مردم افراد غريب را نمى‏شناسند، اسلام را هم نمى‏شناسند. و [اسلام ]در ميان مردم دنيا به وضع غربت زندگى مى‏كند.

چنانچه كسى بخواهد اسلام را آن طور كه هست معرفى كند، مردم به اين زوديها باورشان نمى‏آيد؛ بلكه عمال استعمار در حوزه‏ها هياهو و جنجال به پا مى‏كنند.

براى اينكه كمى معلوم شود فرق ميان اسلام و آنچه به عنوان اسلام معرفى مى‏شود تا چه حد است، شما را توجه مى‏دهم به تفاوتى كه ميان قرآن و كتب حديث، با رساله‏هاى عمليه هست: قرآن و كتابهاى حديث، كه منابع احكام و دستورات اسلام است، با رساله‏هاى عمليه، كه توسط مجتهدين عصر و مراجع نوشته مى‏شود، از لحاظ جامعيت و اثرى كه در زندگانى اجتماعى مى‏تواند داشته باشد بكلى تفاوت دارد. نسبت اجتماعيات قرآن با آيات عبادى آن، از نسبت صد به يك هم بيشتر است! از يك دوره كتاب حديث، كه حدود پنجاه كتاب‏(7) است و همه احكام اسلام را در بردارد، سه- چهار كتاب مربوط به عبادات و وظايف انسان نسبت به پروردگار است؛ مقدارى از احكام هم مربوط به اخلاقيات است؛ بقيه همه مربوط به اجتماعيات، اقتصاديات، حقوق، و سياست و تدبير جامعه است.

شما آقايان كه نسل جوان هستيد و ان شاء اللَّه براى آينده اسلام مفيد خواهيد بود، لازم است در تعقيب مطالب مختصرى كه بنده عرض مى‏كنم در طول حيات خود در معرفى نظامات و قوانين اسلام جديت كنيد. به هر صورتى كه مفيدتر تشخيص مى‏دهيد، كتباً، شفاهاً، مردم را آگاه كنيد كه اسلام از ابتداى نهضت خود چه گرفتاريهايى داشته، و هم اكنون چه دشمنان و مصايبى دارد. نگذاريد حقيقت و ماهيت اسلام مخفى بماند، و تصور شود كه اسلام مانند مسيحيت اسمى- و نه حقيقى- چند دستور در باره رابطه بين حق و خلق است، و مسجد فرقى با كليسا ندارد.

آن روز كه در غرب هيچ خبرى نبود و ساكنانش در توحش به سر مى‏بردند و امريكا سرزمين سرخپوستان نيمه وحشى بود، دو مملكت پهناور ايران و روم محكوم استبداد و اشرافيت و تبعيض و تسلط قدرتمندان بودند و اثرى از حكومت مردم و قانون در آنها نبود(8)؛ خداى تبارك و تعالى به وسيله رسول اكرم (ص) قوانينى فرستاد كه انسان از عظمت آنها به شگفت مى‏آيد. براى همه امور قانون و آداب آورده است. براى انسان پيش از آنكه نطفه‏اش منعقد شود تا پس از آنكه به گور مى‏رود، قانون وضع كرده است.

همان طور كه براى وظايف عبادى قانون دارد، براى امور اجتماعى و حكومتى قانون و راه و رسم دارد. حقوق اسلام يك حقوق مترقى و متكامل و جامع است. كتابهاى قطورى كه از ديرزمان در زمينه‏هاى مختلف حقوقى تدوين شده، از احكام قضا و معاملات و حدود (9) و قصاص (10) گرفته تا روابط بين ملتها و مقررات صلح و جنگ و حقوق بين الملل عمومى و خصوصى، شمه‏اى از احكام و نظامات اسلام است. هيچ موضوع حياتى نيست كه اسلام تكليفى براى آن مقرر نداشته و حكمى درباره آن نداده باشد.

دستهاى اجانب براى اينكه مسلمين و روشنفكران مسلمان را، كه نسل جوان ما باشند، از اسلام منحرف كنند، وسوسه كرده‏اند كه اسلام چيزى ندارد؛ اسلام پاره‏اى احكام حيض و نفاس است! آخوندها بايد حيض و نفاس بخوانند!

حق هم همين است! آخوندهايى كه اصلًا به فكر معرفى نظريات و نظامات و جهان‏بينى اسلام نيستند، و عمده وقتشان را صرف كارى مى‏كنند كه آنها مى‏گويند و ساير كتابهاى [فصول ]اسلام را فراموش كرده‏اند، بايد مورد چنين اشكالات و حملاتى قرار بگيرند. آنها هم تقصير دارند؛ مگر خارجيها تنها مقصرند؟ البته بيگانگان براى مطامع سياسى و اقتصادى كه دارند از چند صد سال پيش اساس را تهيه كرده‏اند؛ و به واسطه اهمالى كه در حوزه‏هاى روحانيت شده موفق گشته‏اند. كسانى در بين ما، روحانيون، بوده‏اند كه ندانسته به مقاصد آنها كمك كرده‏اند تا وضع چنين شده است.

گاهى وسوسه مى‏كنند كه احكام اسلام ناقص است. مثلًا آيين دادرسى و قوانين قضايى آن چنان كه بايد باشد نيست. به دنبال اين وسوسه و تبليغ، عمال انگليس به دستور ارباب خود اساس مشروطه را به بازى مى‏گيرند؛ و مردم را نيز (طبق شواهد و اسنادى كه در دست است) فريب مى‏دهند و از ماهيت جنايت سياسى خود غافل مى‏سازند. وقتى كه مى‏خواستند در اوايل مشروطه قانون بنويسند و قانون اساسى را تدوين كنند، مجموعه حقوقى بلژيكيها را از سفارت بلژيك قرض كردند، و چند نفرى (كه من اينجا نمى‏خواهم اسم ببرم) قانون اساسى را از روى آن نوشتند؛ و نقايص آن را از مجموعه‏هاى حقوقى فرانسه و انگليس به اصطلاح ترميم نمودند (11)! و براى گول زدن ملت بعضى از احكام اسلام را ضميمه كردند! اساس قوانين را از آنها اقتباس كردند و به خورد ملت ما دادند. اين مواد قانون اساسى و متمم آن، كه مربوط به سلطنت و ولايتعهدى و امثال آن است كجا از اسلام است؟ اينها همه ضد اسلامى است؛ ناقض طرز حكومت و احكام اسلام است. سلطنت و ولايتعهدى همان است كه اسلام بر آن خط بطلان كشيده، و بساط آن را در صدر اسلام در ايران و روم شرقى و مصر و يمن برانداخته است. رسول اكرم (ص) در مكاتيب مباركش كه به امپراتور روم شرقى (هراكليوس (12) و شاهنشاه ايران (13)نوشته، آنها را دعوت كرده كه از طرز حكومت شاهنشاهى و امپراتورى دست بردارند؛ از اينكه بندگان خدا را وادار به پرستش و اطاعت مطلقه خود كنند دست بردارند؛ و بگذارند مردم خداى يگانه و بى‏شريك را، كه سلطان حقيقى است، بپرستند(14). سلطنت و ولايتعهدى همان طرز حكومت شوم و باطلى است كه حضرت سيد الشهداء (ع) براى جلوگيرى از برقرارى آن قيام فرمود و شهيد شد. براى اينكه زير بار ولايتعهدى يزيد نرود و سلطنت او را به رسميت نشناسد قيام فرمود، و همه مسلمانان را به قيام دعوت كرد. اينها از اسلام نيست. اسلام سلطنت و ولايتعهدى ندارد. اگر نقص به اين معنى باشد، اسلام ناقص است! چنانكه اسلام براى رباخوارى و بانكدارى توأم با رباخوارى و براى پياله فروشى و فحشا هم قانون و مقررات ندارد؛ چون اساساً اينها را حرام كرده است. اين هيأتهاى حاكمه دست نشانده استعمار كه مى‏خواهند در بلاد اسلامى چنين كارهايى را رواج بدهند، البته اسلام را ناقص مى‏بينند؛ و مجبورند براى اين كارها قانونش را از انگليس و فرانسه و بلژيك، و اخيراً از امريكا وارد كنند! اينكه اسلام مقرراتى براى سر و صورت دادن به اين كارهاى ناروا ندارد از كمالات اسلام است؛ از افتخارات اسلام است.

توطئه‏اى كه دولت استعمارى انگليس در آغاز مشروطه كرد به دو منظور بود: يكى كه در همان موقع فاش شد، اين بود كه نفوذ روسيه تزارى را در ايران از بين ببرد. و ديگرى همين كه با آوردن قوانين غربى احكام اسلام را از ميدان عمل و اجرا خارج كند.

تحميل قوانين بيگانه بر جامعه اسلامى ما منشأ گرفتاريها و مشكلات بسيار شده است.

اشخاص مطلعى الآن در عدليه هستند كه از قوانين دادگسترى و طرز كار آن شكايتها دارند. اگر كسى گرفتار دادگسترى فعلى ايران يا ساير كشورهاى مشابه آن شود، يك عمر بايد زحمت بكشد تا مطلبى را ثابت كند. وكيل متبحرى كه در جوانى ديده بوديم مى‏گفته محاكمه‏اى را كه بين دو دسته است من تا آخر عمرم در ميان قوانين و چرخ و پر دستگاه دادگسترى مى‏چرخانم! و بعد از من پسرم اين كار را ادامه خواهد داد! الآن درست همين طور شده است؛ مگر در مورد پرونده‏هايى كه اعمال نفوذ مى‏شود، كه البته بسرعت، ولى به ناحق، رسيدگى و تمام مى‏شود. قوانين فعلى دادگسترى براى مردم جز زحمت، جز بازماندن از كار و زندگى، جز اينكه استفاده‏هاى غير مشروع از آنها بشود، نتيجه‏اى ندارد. كمتر كسى به حقوق حقه خود مى‏رسد. تازه در حل و فصل دعاوى همه جهات بايد رعايت شود، نه اينكه [فقط ]هر كس به حق خود برسد. بايد ضمناً وقت مردم، كيفيت زندگى و كارهاى طرفين دعوى ملاحظه شود؛ و هر چه ساده‏تر و سريعتر انجام بگيرد. دعوايى كه آن وقتها قاضى شرع در ظرف دو- سه روز حل و فصل مى‏كرد، حالا در بيست سال هم تمام نمى‏شود! در اين مدت جوانان، پيرمردان و مستمندان، بايد هر روز صبح تا عصر به دادگسترى بروند، و در راهروها و پشت ميزها سرگردان باشند؛ آخرش هم معلوم نمى‏شود كه چه شد. هر كدام كه زرنگتر و براى رشوه دادن دست و دلبازتر باشند، كار خود را به ناحق هم كه شده زودتر از پيش مى‏برند؛ و گر نه تا آخر عمر بايد بلاتكليف و سرگردان بمانند.

گاهى در كتابها و روزنامه‏هايشان مى‏نويسند كه احكام جزايى اسلام احكام خشنى است! حتى يك نفر با كمال بى‏آبرويى نوشته بود احكام خشنى است كه از اعراب پيدا شده است! اين خشونت عرب است كه اين گونه احكام آورده است! من تعجب مى‏كنم اينها چگونه فكر مى‏كنند! از طرفى اگر براى ده گرم هروئين چندين نفر را بكشند مى‏گويند قانون است! (ده نفر را مدتى پيش و يك نفر را هم اخيراً براى ده گرم هروئين كشتند. و اين چيزى است كه ما اطلاع پيدا كرديم.) وقتى اين قوانين خلاف انسانى جعل مى‏شود، به نام اينكه مى‏خواهند جلو فساد را بگيرند، خشونت ندارد! من نمى‏گويم هروئين بفروشند، لكن مجازاتش اين نيست. بايد جلوگيرى شود، اما مجازاتش بايد متناسب با آن باشد(15). اگر شارب الخمر را هشتاد تازيانه بزنند خشونت دارد، اما اگر كسى را براى ده گرم هروئين اعدام كنند خشونت ندارد! در صورتى كه بسيارى از اين مفاسد كه در جامعه پيدا شده از شرب خمر است: تصادفاتى كه در راهها واقع مى‏شود، خودكشيها، آدم‏كشيها، بسيارى از آنها معلول شرب خمر است. استعمال هروئين مى‏گويند چه بسا از اعتياد به شرب خمر است. مع ذلك، اگر كسى شراب بخورد اشكالى ندارد؛ چون غرب اين كار را كرده است! و لهذا آزاد مى‏خرند و مى‏فروشند. اگر بخواهند فحشا را، كه شرب خمر يكى از واضحترين مصاديق آن است، جلوگيرى كنند و يك نفر را هشتاد تازيانه بزنند، يا زناكارى را صد تازيانه بزنند، يا محصنه يا محصن را رجم كنند(16)، وامصيبتاست! اى واى كه اين چه حكم خشنى است! و از عرب پيدا شده است! در صورتى كه احكام جزايى اسلام براى جلوگيرى از مفاسد يك ملت بزرگ آمده است. فحشا كه تا اين اندازه دامنه پيدا كرده كه نسلها را ضايع، جوانها را فاسد، و كارها را تعطيل مى‏كند، همه دنبال همين عياشيهايى است كه راهش را باز كردند، و به تمام معنا دامن‏مى‏زنند و از آن ترويج مى‏كنند. حال اگر اسلام بگويد براى جلوگيرى از فساد در نسل جوان يك نفر را در محضر عموم شلاق بزنند(17)، خشونت دارد؟ از آن طرف، كشتارى كه قريب پانزده سال است به دست اربابهاى اين هيأتهاى حاكمه در ويتنام (18) واقع مى‏شود، و چه بودجه‏هايى خرج شده و چه خونهايى ريخته شده است، اشكالى ندارد! اما اگر اسلام براى اينكه مردم را در برابر قوانينى كه براى بشر مفيد است خاضع كند، فرمان دفاع يا جنگ بدهد و چند نفر مفسد و فاسد را بكشد، مى‏گويند اين جنگ چرا شده است.

تمام اينها نقشه‏هايى است كه از چند صد سال پيش كشيده شده؛ و بتدريج دارند اجرا مى‏كنند و نتيجه مى‏گيرند. ابتدا مدرسه‏اى در جايى تأسيس كردند؛ و ما چيزى نگفتيم و غفلت كرديم. امثال ما هم غفلت كردند كه جلو آن را بگيرند و نگذارند اصلًا تأسيس شود. كم كم زياد شد، و حالا ملاحظه مى‏فرماييد كه مبلغين آنها به تمام دهات و قصبات رفته‏اند و بچه‏هاى ما را نصرانى يا بى‏دين مى‏كنند.(19) نقشه آن است كه ما را عقب مانده نگه دارند، و به همين حالى كه هستيم و زندگى نكبت‏بارى كه داريم نگه دارند تا بتوانند از سرمايه‏هاى ما، از مخازن زيرزمينى و منابع و زمينها، و نيروى انسانى ما استفاده كنند.

مى‏خواهند ما گرفتار و بيچاره بمانيم؛ فقراى ما در همين بدبختى بمانند و به احكام اسلام، كه مسأله فقر و فقرا را حل كرده است، تسليم نشوند؛ و آنان و عمالشان در كاخهاى بزرگ بنشينند، و آن زندگانى مرفه و كذايى را داشته باشند.

اينها نقشه‏هايى است كه دامنه‏اش حتى به حوزه‏هاى دينى و علمى رسيده است؛ به طورى كه اگر كسى بخواهد راجع به حكومت اسلام و وضع حكومت اسلام صحبتى بكند، بايد با تقيه صحبت كند، و با مخالفت استعمارزدگان روبرو شود. چنانچه پس از نشر چاپ اول اين كتاب، عمال سفارت (سفارت رژيم شاه در عراق) بپاخاسته و حركات مذبوحانه‏اى كردند؛ و خود را بيش از پيش رسوا نمودند. اكنون كار به اينجا رسيده كه لباس جندى (سربازى) را جزء خلاف مروت و عدالت مى‏دانند(20)! در صورتى كه ائمه دين ما جندى (سرباز) بودند؛ سردار بودند؛ جنگى بودند. در جنگهايى كه شرحش را در تاريخ ملاحظه مى‏فرماييد با لباس سربازى به جنگ مى‏رفتند؛ آدم مى‏كشتند؛ كشته مى‏دادند.

امير المؤمنين (ع) خود بر سر مبارك مى‏گذاشت و زره بر تن مى‏كرد و شمشير حمايل داشت. حضرت امام حسن (ع) و سيد الشهداء چنين بودند. بعد هم فرصت ندادند و گر نه حضرت باقر (ع) هم اين طور مى‏بود حالا مطلب به اينجا رسيده كه پوشيدن لباس جندى مضر به عدالت انسان است! و نبايد لباس جندى پوشيد! و اگر بخواهيم حكومت اسلامى تشكيل دهيم، بايد با همين عبا و عمامه تشكيل حكومت دهيم، و الّا خلاف مروت و عدالت است! اينها موج همان تبليغاتى است كه به اينجا رسيده؛ و ما را به اينجا رسانيده است كه حالا محتاجيم زحمت بكشيم تا اثبات كنيم كه اسلام هم قواعد حكومتى دارد.

اين است وضع ما. خارجيها به واسطه تبليغاتى كه كرده‏اند و مبلغينى كه داشته‏اند اين اساس را درست كرده‏اند. قوانين قضايى و سياسى اسلام را تمام از اجرا خارج كرده‏اند؛ و به جاى آن مطالب اروپايى نشانده‏اند، تا اسلام را كوچك كنند و از جامعه اسلامى طرد كنند؛ و عمالشان را روى كار بياورند و آن سوء استفاده‏ها را بكنند.

خودباختگى افراد جامعه در برابر پيشرفتهاى مادى غرب‏

نقش تخريبى و فاسدكننده استعمار را گفتيم؛ حالا عوامل درونى بعضى از افراد جامعه خودمان را بايد بر آن اضافه كنيم. و آن خودباختگى آنهاست در برابر پيشرفت مادى استعمارگران. وقتى كشورهاى استعمارگر با پيشرفت علمى و صنعتى يا به حساب استعمار و غارت ملل آسيا و آفريقا ثروت و تجملاتى فراهم آوردند، اينها خود را باختند. فكر كردند راه پيشرفت صنعتى اين است كه قوانين و عقايد خود را كنار بگذارند! همين كه آنها مثلًا به كره ماه رفتند، اينها خيال مى‏كنند بايد قوانين خود را كنار بگذارند! رفتن به كره ماه چه ربطى دارد به قوانين اسلامى! مگر نمى‏بينند كه كشورهايى با قوانين و نظامات اجتماعى متضاد توانسته‏اند در پيشرفت صنعتى و علمى و تسخير فضا با هم رقابت كنند، و با هم پيش بروند. آنها به كره مريخ هم بروند، به كهكشانها هم بروند، باز از سعادت و فضايل اخلاقى و تعالى روانى عاجزند؛ و قادر نيستند مشكلات اجتماعى خود را حل كنند.

چون حل مشكلات اجتماعى و بدبختيهاى آنها محتاج راه‏حلهاى اعتقادى و اخلاقى است؛ و كسب قدرت مادى يا ثروت و تسخير طبيعت و فضا از عهده حل آن برنمى‏آيد.

ثروت و قدرت مادى و تسخير فضا احتياج به ايمان و اعتقاد و اخلاق اسلامى دارد تا تكميل و متعادل شود و در خدمت انسان قرار گيرد؛ نه اينكه بلاى جان انسان بشود. و اين اعتقاد و اخلاق و اين قوانين را ما داريم. بنا بر اين تا كسى جايى رفت يا چيزى ساخت، ما نبايد فوراً از دين و قوانينى كه مربوط به زندگى بشر است و مايه اصلاح حال بشر در دنيا و آخرت است دست برداريم.

در مورد تبليغات استعمارگران وضع همين طور است. آنها كه دشمن ما هستند تبليغاتى كرده‏اند، و متأسفانه بعضى از افراد جامعه ما تحت تأثير قرار گرفته‏اند؛ در حالى كه نبايد قرار مى‏گرفتند. استعمارگران به نظر ما آوردند كه اسلام حكومتى ندارد؛ تشكيلات حكومتى ندارد. بر فرض كه احكامى داشته باشد، مجرى ندارد. و خلاصه اسلام فقط قانونگذار است. واضح است كه اين تبليغات جزئى از نقشه استعمارگران است براى بازداشتن مسلمين از سياست و اساس حكومت. اين حرف با معتقدات اساسى ما مخالف است.

اعتقاد به ضرورت تشكيل حكومت جزء ولايت است‏

ما معتقد به ولايت هستيم؛ و معتقديم پيغمبر اكرم (ص) بايد خليفه تعيين كند و تعيين هم كرده است (21). آيا تعيين خليفه براى بيان احكام است؟ بيان احكام خليفه نمى‏خواهد. خود آن حضرت بيان احكام مى‏كرد. همه احكام را در كتابى مى‏نوشتند، و دست مردم مى‏دادند تا عمل كنند. اينكه عقلًا لازم است خليفه تعيين كند، براى حكومت است. ما خليفه مى‏خواهيم تا اجراى قوانين كند. قانون مجرى لازم دارد. در همه كشورهاى دنيا اين طور است كه جعل قانون به تنهايى فايده ندارد و سعادت بشر را تأمين نمى‏كند. پس از تشريع قانون، بايد قوه مجريه‏اى به وجود آيد. در يك تشريع يا در يك حكومت اگر قوه مجريه نباشد، نقص وارد است. به همين جهت اسلام همان طور كه جعل قوانين كرده، قوه مجريه هم قرار داده است. ولىِّ امر متصدى قوه مجريه قوانين هم هست. اگر پيغمبر اكرم (ص) خليفه تعيين نكند، فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ‏(22). رسالت خويش را به پايان نرسانده است. ضرورت اجراى احكام و ضرورت قوه مجريه و اهميت آن در تحقق رسالت و ايجاد نظام عادلانه‏اى كه مايه خوشبختى بشر است سبب شده كه تعيين جانشين مرادف اتمام رسالت باشد.

در زمان رسول اكرم (ص) اين طور نبود كه فقط قانون را بيان و ابلاغ كنند؛ بلكه آن را اجرا مى‏كردند. رسول اللَّه (ص) مجرى قانون بود. مثلًا قوانين جزايى را اجرا مى‏كرد:

دست سارق را مى‏بريد؛ حد مى‏زد؛ رجم مى‏كرد (23). خليفه هم براى اين امور است. خليفه قانونگذار نيست. خليفه براى اين است كه احكام خدا را كه رسول اكرم (ص) آورده اجرا كند. اينجاست كه تشكيل حكومت و برقرارى دستگاه اجرا و اداره لازم مى‏آيد.

اعتقاد به ضرورت تشكيل حكومت و برقرارى دستگاه اجرا و اداره جزئى از ولايت است؛ چنانكه مبارزه و كوشش براى آن از اعتقاد به ولايت است. درست توجه كنيد.

همان طور كه آنها بر ضد شما اسلام را بد معرفى كرده‏اند، شما اسلام را آن طور كه هست معرفى كنيد؛ ولايت را چنانكه هست معرفى كنيد. بگوييد ما كه به ولايت معتقديم، و به اينكه رسول اكرم (ص) تعيين خليفه كرده و خدا او را واداشته تا تعيين خليفه كند و ولىّ امر مسلمانان را تعيين كند، بايد به ضرورت تشكيل حكومت معتقد باشيم؛ و بايد كوشش كنيم كه دستگاه اجراى احكام و اداره امور برقرار شود. مبارزه در راه تشكيل حكومت اسلامى لازمه اعتقاد به ولايت است. شما قوانين اسلام و آثار اجتماعى و فوايد آن را بنويسيد و نشر كنيد. روش و طرز تبليغ و فعاليت خودتان را تكميل كنيد. توجه داشته باشيد كه شما وظيفه داريد حكومت اسلامى تأسيس كنيد. اعتماد به نفس داشته باشيد، و بدانيد كه از عهده اين كار برمى‏آييد.

استعمارگران از سيصد- چهار صد سال پيش زمينه تهيه كردند. از صفر شروع كردند تا به اينجا رسيدند. ما هم از صفر شروع مى‏كنيم. از جنجال چند نفر غربزده و سرسپرده نوكرهاى استعمار هراس به خود راه ندهيد. اسلام را به مردم معرفى كنيد تا نسل جوان تصور نكند كه آخوندها در گوشه نجف يا قم دارند احكام حيض و نفاس مى‏خوانند و كارى به سياست ندارند؛ و بايد ديانت از سياست جدا باشد. اين را كه ديانت بايد از سياست جدا باشد و علماى اسلام در امور اجتماعى و سياسى دخالت نكنند، استعمارگران گفته و شايع كرده‏اند. اين را بى‏دينها مى‏گويند. مگر زمان پيغمبر اكرم (ص) سياست از ديانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عده‏اى روحانى بودند، و عده ديگر سياستمدار و زمامدار؟ مگر زمان خلفاى حق، يا ناحق، زمان خلافت حضرت امير (ع) سياست از ديانت جدا بود؟ دو دستگاه بود؟ اين حرفها را استعمارگران و عمال سياسى آنها درست كرده‏اند تا دين را از تصرف امور دنيا و از تنظيم جامعه مسلمانان بركنار سازند؛ و ضمناً علماى اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادى و استقلال جدا كنند. در اين صورت مى‏توانند بر مردم مسلط شده، و ثروتهاى ما را غارت كنند. منظور آنها همين است.

اگر ما مسلمانان كارى جز نماز خواندن و دعا و ذكر گفتن نداشته باشيم، استعمارگران و دولتهاى جائر متحد آنها هيچ كارى به ما ندارند. شما برو هر قدر مى‏خواهى اذان بگو، نماز بخوان؛ بيايند هر چه داريم ببرند، حواله‏شان با خدا! لا حَوْلَ وَ لا قُوّةَ الّا بِاللَّهِ! وقتى كه مرديم، ان شاء اللَّه به ما اجر مى‏دهند! اگر منطق ما اين باشد، آنها كارى به ما ندارند. آن مردك (نظامى انگليس در زمان اشغال عراق) پرسيد اينكه در بالاى مأذنه دارد اذان مى‏گويد به سياست انگلستان ضرر دارد؟ گفتند: نه. گفت: بگذار هر چه مى‏خواهد بگويد! اگر شما به سياست استعمارگران كارى نداشته باشيد و اسلام را همين احكامى كه هميشه فقط از آن بحث مى‏كنيد بدانيد و هر گز از آن تخطى نكنيد، به شما كارى ندارند. شما هر چه مى‏خواهيد نماز بخوانيد؛ آنها نفت شما را مى‏خواهند، به نماز شما چكار دارند.

آنها معادن ما را مى‏خواهند؛ مى‏خواهند كشور ما بازار فروش كالاهاى آنها باشد. و به همين جهت، حكومتهاى دست نشانده آنها از صنعتى شدن ما جلوگيرى مى‏كنند؛ يا صنايع وابسته و مونتاژ تأسيس مى‏كنند. آنها مى‏خواهند ما آدم نباشيم! از آدم مى‏ترسند. اگر يك آدم پيدا شد از او مى‏ترسند. براى اينكه توليد مثل مى‏كند، و تأثيراتى مى‏گذارد كه اساس استبداد و استعمار و حكومت دست نشاندگى را در هم مى‏ريزد. لذا هر وقت آدمى پيدا شد، يا او را كشتند؛ يا زندانى و تبعيدش كردند؛ يا لكه دارش كردند كه سياسى است! اين آخوند سياسى است! پيغمبر (ص) هم سياسى بود. اين تبليغ سوء را عمال سياسى استعمار مى‏كنند تا شما را از سياست كنار بزنند، و از دخالت در امور اجتماعى بازدارند؛ و نگذارند با دولتهاى خائن و سياستهاى ضد ملى و ضد اسلامى مبارزه كنيد؛ و آنها هر كارى مى‏خواهند بكنند و هر غلطى مى‏خواهند بكنند؛ كسى نباشد جلو آنها را بگيرد.