ميزان الحكمه جلد ۱۳

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۱۳ -


از ايـن تـوضـيـح روشـن مـى شود كه اين آيه ناسخ ‌آيه ((فكلوا مما غنمتم )) نمى باشد, بلكه مبين ومـفسر معناى آن است و جمله ((كلوا)) كنايه از اين نيست كه آنان در اصل مالك غنيمت هستند بلكه مقصود از آن تصرف در غنيمت و بهره مند شدن ازآن است و تنها زمانى مالك آن مى شوند كه رسول خدا(ص ) آن را ميان ايشان تقسيم كند.
هـمـچـنـيـن روشـن مـى شـود كـه آيه ((واعلموا انماغنمتم من شئ فان للّه خمسه و للرسول و لذى القربى )) ناسخ آيه ((قل الانفال للّه و الرسول ))نيست , زيرا آيه ((واعلموا انما غنمتم )) تاثيرى كـه در مجاهدان دارد اين است كه آن ها را از خوردن وتصرف در تمام غنيمت باز دارد, چرا كه بعد از نزول آيه ((الانفال للّه والرسول )) چيزى جز همين براى آنان نبود ـ جمله ((الانفال للّه و الرسول )) هـم غـير اين را نمى رساند كه مالكيت انفال در اصل از آن خدا ورسول است , بدون آن كه به نحوه تـصـرف و جـوازخـوردن و بهره مند شدن از غنايم بپردازد بنابراين , باآيه ((واعلموا انما غنمتم )) تناقض و منافاتى ندارد تابگوييم آيه ((واعلموا انما غنمتم )) ناسخ آن است پس از مجموع آيات سه گـانـه بـه دسـت مـى آيد كه غنيمت در اصل تعلق به خدا و رسول دارد و سپس چهار پنجم آن به مـجـاهـدان واگـذار مـى شـود تـا مـورداستفاده خود قرار دهند و يك پنجمش به خدا وپيامبر و خويشاوندان نزديك آن حضرت و غيرآنان داده مى شود تا در آن تصرف كنند.
از تامل و دقت در توضيحات گذشته اين مطلب نيز روشن مى شود كه در تعبير از غنايم به انفال ـ كه جمع نفل به معناى زياده و اضافى است ـ اشاره اى است به تعليل حكم با موضوع اعم آن گويى گـفـتـه شده است : از تو درباره غنايم مى پرسند و آن چيزهاى اضافى و زياده اى است كه كسى از مـردم مالك آن ها نيست و چون چنين است , در پاسخ ‌آنان حكم مطلق زيادات و انفال را بيان كن و بـگـو :انـفال (كلا ) از آن خدا و رسول است و لازمه اش اين است كه غنيمت نيز از آن خدا و رسول باشد.
بـا اين بيان , شايد اين نكته هم تاييد شود كه الف و لام در واژه ((الانفال )) اول الف و لام عهد باشد ودر ((الانفال )) دوم الف و لام جنس يا استغراق و نيزروشن شود كه كلمه الانفال را به صورت اسم ظاهرآورد و فرمود : ((قل الانفال )) و نفرمود : ((قل هى للّه و الرسول )).
همچنين روشن مى شود كه جمله ((قل الانفال للّه والرسول )) يك حكم عام و فراگير است كه هم شـامل غنيمت مى شود و هم ساير اموال زيادى در جامعه رادر بر مى گيرد, مانند خانه ها و مناطق خـالـى از سكنه و آبادى هاى ويران شده و قله هاى كوه ها و بستركال ها و رودخانه ها و خالصه جات شاهان و ماترك اشخاص بى وارث از ميان اين همه تنها انفال به معناى غنايم است كه به جنگجويان مـسـلمان تعلق دارد آن هم به اذن و دستور پيامبر و بقيه در مالكيت خدا و رسول او و تحت اختيار آنان مى باشد.
ايـن هـا مـطـالـبـى اسـت كه از تامل در آيات كريمه پيشگفته به دست مى آيد مفسران درباره اين آيـات سـخـنان گوناگونى گفته اند كه بازگو كردن و پرداختن به نقد و بررسى آن ها در اين جا فايده اى در بر نداردو علاقه مندان مى توانند براى اطلاع از اين اقوال به تفاسير مفصل مراجعه كنند .

ـ امـام صـادق (ع ) : انـفال آن چيزى است كه (براى به دست آوردنش ) اسب يا شترى تازانده نشده بـاشـد, يـا (امـوال ) مـردمى كه (درواگذارى آن ها به مسلمانان با ايشان )مصالحه كرده باشند يا (آن چـه ) كه مردمى بادست خود بپردازند و هر زمين ويرانه اى وبستر كال ها و رودخانه ها اين ها از آن رسول خدا(ص ) است و پس از او به امام تعلق داردو هرگونه كه خواهد به مصرف مى رساند.
ـ امام باقر(ع ) :فيئ و انفال هر زمينى است كه بدون خونريزى تصرف شده باشد,يا (اموال ) مردمى كه (در واگذارى آن ها به مسلمانان با ايشان ) مصالحه كرده باشند, يا(آن چه ) كه مرد با دست خود تـسـلـيـم كنند وهر زمين ويرانه اى , يا بستر كال ها ورودخانه ها اين ها هم جز فيئ است و به خدا و پـيـامـبـر تـعلق دارد و هر آن چه از آن خدا باشد به رسول او تعلق دارد و او هرگونه كه بخواهد به مصرف مى رساند و بعد ازپيامبر به امام تعلق دارد.
ـ امـام بـاقـر(ع ) ـ در پاسخ به سؤال ازانفال ـ : از جمله انفال است معادن و بيشه هاو جنگل ها و هر زمين بى صاحب و هرسرزمين و آباديى كه اهالى آن از ميان رفته باشند اين ها متعلق به ما مى باشد.
ـ امـام صـادق (ع ) : هـر مال و ثروتى كه صاحب و وارث ندارد, مصداق اين آيه است : ((از تو درباره انفال مى پرسند, بگو :انفال از آن خدا و رسول است )).
ـ نيز در پاسخ به سؤال از انفال ـ : هرزمين و آباديى كه سكنه آن نابود شده باشندو جز اين ها انفال است و تعلق به ما دارد.
و فـرمـود : سـوره انـفـال بـيـنى بر است (بينى دشمنان را به خاك مى مالد و آن ها را خوار وزبون مى كند).
و فـرمـود : ((آن چه خدا از (دارايى )ساكنان آن قريه ها عايد پيامبرش گردانيد)),((پس شما براى تـصـاحـب آن اسـب يـا شـتـرى بـر آن نتاختيد بلكه خدا فرستادگانش را برهر كه بخواهد چيره مى گرداند)).
فـرمـود : فـئ آن اموالى است كه براى تصرف آن ها خونى ريخته نشده يا قتل وكشتارى رخ نداده باشد انفال نيز ماننداين هاست و به منزله فئ مى باشد.
عبادت مستحبى .

عبادت مستحبى .

قرآن :.
((و پـاسـى از شـب را زنـده بدار تا براى تو (به منزله )نافله اى باشد, اميد كه پروردگارت تو را به مقامى پسنديده برساند)).
((و اسحاق و يعقوب را (به عنوان نعمتى ) افزون به او بخشيديم و همه را از شايستگان قرار داديم )) .

ـ فـضـيل : از حضرت باقر(ع ) درباره آيه ((كسانى كه بر نمازهايشان محافظت مى كنند)) پرسيدم , فرمود : مقصود نمازهاى واجب است عرض كردم : ((كسانى كه به نمازهايشان مداومت مى ورزند)) يعنى چه ؟
فرمود : مقصود نماز مستحبى است .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : هـمـانا دل ها را روى آوردن و رويگرداندنى است پس هرگاه روى آوردند مستحبات به جا آوريد وهرگاه روى گرداندند به گزاردن واجبات اكتفا كنيد.

مقدم داشتن واجبات بر مستحبات .

ـ امام على (ع ) : در هيچ فريضه اى كوتاهى نبايد و در هيچ نافله اى سختگيرى نشايد.
ـ هرگاه مستحبات به واجبات لطمه زنند, مستحبات را كنار بگذاريد.
ـ هرگاه مستحبات باعث لطمه خوردن به واجبات شود, مايه نزديكى به خدا نگردد.
سخن چينى .

سعايت كردن .

ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : بدترين مردم ,شخص ((مثلث )) است عرض شد : اى رسول خدا, مثلث يعنى چـه ؟
فـرمـود: كسى كه ازبرادر خود نزد سلطان سعايت كند و درنتيجه , هم خودش را به هلاكت افكند, هم برادرش را و هم آن سلطان را.
ـ زنـهـار از كـشـنـده سه نفر, زيرا چنين كسى از بدترين خلق خداست عرض شد :اى رسول خدا, كشنده سه نفر يعنى چه ؟
فرمود : مردى كه برادر خود را تسليم سلطان وقت خود كند و با اين كار هم خودش را به كشتن دهد, هم برادرش را و هم سلطان خودرا.
ـ امـام صـادق (ع ) : سـعـايـت كـننده قاتل سه نفر است : قاتل خودش و قاتل كسى كه از او سعايت مى كند و قاتل كسى كه پيش اوسعايت مى كند.
ـ پـيـامبر خدا(ص ) : هر كه از برادر خودنزد سلطانى سعايت كند, خداى متعال همه اعمال او را بر باد دهد و اگر به شخصى كه ازاو سعايت كرده است ناراحتى يا گزندى رسدخداى متعال سعايت كننده را با هامان دريك درجه از آتش قرار دهد.
ـ امـام عـلى (ع ) ـ به مردى كه نامه اى سعايت آميز به ايشان داد ـ : اى مرد, اگرراست گفته باشى (به سبب اين كار زشت )منفور ما خواهى شد و اگر دروغ گفته باشى تو را مجازات خواهيم كرد و اگر هم دوست دارى تو را ببخشيم , مى بخشيمت عرض كرد : پس مرا ببخشيد اى امير المؤمنين .

ـ شخص سعايت كننده , نسبت به كسى كه پيش او سعايت مى كند دروغگوست ونسبت به كسى كه از او سعايت مى كندستمگر.
ـ سعايت و سخن چينى را دروغ شمار,نادرست باشد يا درست .

ـ بدترين مردم كسى است كه ازبرادران سعايت كند و احسان و خوبى را ازياد برد.
ـ سخن چينى خصلت شخص از دين برون شده است .

ـ بدترين راست , سخن چينى است .

ـ هر كه سخن چينى كند, خويش بااو بجنگد و بيگانه دشمنش دارد.
ـ بدكارى است , جدايى انداختن ميان دو يار و همدم .

پرهيز از سخن چينى .

قرآن :.
((و از هر قسم خورنده فرومايه اى فرمان مبر, كه عيبجوست و براى خبرچينى گام برمى دارد)).
((هـر كـس شـفاعت پسنديده كند, براى وى از آن نصيبى خواهد بود و هر كس شفاعت ناپسندى كند,براى او از آن (نيز) سهمى خواهد بود و خدا همواره به هرچيزى تواناست )).
تفسير.
((حلا ف )) به معناى كسى است كه زيادسوگند مى خورد و لازمه زياد سوگند خوردن و قسم ياد كـردن بـراى هـر چـيـز ساده و غيرساده اى و هر درست و نادرستى اين است كه سوگند خورنده احـتـرامى براى كسى يا آن چه كه به او سوگند مى خورد قائل نباشد و اگر هم به خدا سوگند ياد كند معلوم مى شود كه عظمت خداى عزوجل را درك نمى كند وهمين نقص و رذيلت كافى است .

((مهين )) از ماده ((مهانت )) به معناى حقارت و خوارى است و مراد از آن حقارت انديشه مى باشد بعضى گفته اند :مهين به معناى كسى است كه بسيار شرارت مى كند به قولى هم : به معناى كسى است كه زياد دروغ مى گويد.
((هـماز)) صيغه مبالغه از ماده ((همز))است و به معناى كسى است كه زيادعيبجويى و بدگويى مى كند بعضى گفته اند :به معناى كسى است كه يكسره با چشم واشاره طعن مى زند به قولى هم به معناى كسى است كه زياد غيبت مى كند.
((مـشـا)) بـه مـعـنـاى كسى است كه , به قصدفتنه انگيزى و دو به هم زنى , سخن عده اى رابراى عده اى ديگر بازگو كند (خبركش ) و((نميم )) به معناى سخن چينى و دو به هم زنى است .

در مـجمع البيان در تفسير جمله ((من يشفع شفاعة حسنة )) آمده است : درباره معناى اين جمله چـنـد قول گفته شده است ,اول اين كه : معنايش اين است كه هر كس ميان دو نفر صلح و آشتى دهـد ((يكن له نصيب منها)) يعنى اجرى از اين كار نصيب او مى شود ((و من يشفع شفاعة سيئة )) يعنى وهر كه سخن چينى كند ((يكن له كفل منها))يعنى از اين كار گناهى نصيب او شود اين معنا را كلبى از ابن عباس نقل كرده است .

ـ پيامبر خدا(ص ) : از سخن چينى وخبركشى بپرهيزيد.
ـ از سخن چينى و خبركشى ميان مردم بپرهيزيد.
ـ بـه اصحاب خود ـ : آيا به شما خبرندهم كه عضه چيست ؟
آن سخن چينى وخبركشى ميان مردم است .

ـ به يكديگر بهتان و دروغ نبنديد.
ـ امام على (ع ) : زنهار از سخن چينى كه آن تخم كينه مى افشاند و از خدا و مردم دور مى گرداند.
ـ از سخن چينى بپرهيزيد كه آن كينه برجاى مى گذارد.
ـ امام صادق (ع ) : زنهار از سخن چينى كه آن در دل هاى مردان تخم كينه و دشمنى مى افشاند.
ـ در نامه خود به نجاشى فرمانداراهواز ـ : از سعايت كنندگان و سخن چينان بپرهيز و مواظب باش فردى از آن ها تو رانلغزاند و مبادا خداوند روزى يا شبى تو راببيند كه از اين جماعت اظهار نظرى ودخالتى را كه در اين صورت خداوند بر توخشم مى گيرد و پرده ات را مى درد (رسوا وبى آبرويت مى كند).
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ) : آيا شما را از بدترين افرادتان آگاه نكنم ؟
عرض كردند : چرا اى رسول خدا, فـرمود : كسانى كه سخن چينى مى كنند, آنان كه ميان دوستان جدايى مى افكنند, كسانى كه براى افراد پاك وبى گناه عيب مى تراشند.
ژژژژ ـ از غـيـبـت و سخن چينى حذر كنيد,زيرا غيبت مفطر است و سخن چينى موجب عذاب قبر مى شود.
ـ سخن چينى كارى است نزديك به جادو.
ـ امام صادق (ع ) : از بزرگترين جادو,سخن چينى است , (زيرا) با سخن چينى ميان دوستان جدايى افـكـنده مى شود, ياران يكدل را با هم دشمن مى كند, به واسطه آن خون هاريخته مى شود, خانه ها ويـران مـى گـردد وپـرده هـا دريـده مـى شـود آدم سخن چين بدترين كسى است كه روى زمين گام برمى دارد.
ـ پـيـامبر خدا(ص ) : شبى كه مرا به معراج بردند زنى را ديدم كه سرش سر خوك بود وبدنش بدن الاغ و گـرفتار هزار هزار نوع عذاب بود سؤال شد آن زن چه عملى انجام داده بود؟
فرمود : او زنى سخن چين ودروغپرداز بوده است .

ـ ديـشـب دو مـرد نزد من آمدند و مرابغل كردند و با خود بردند تا آن كه به مردى رسيدند كه در دسـتش چنگكى بود و آن رادر دهان مردى مى كرد و دهانش را تا ته آرواره هايش مى شكافت و اين كـار را مـرتـب انـجـام مى داد, پرسيدم : اين كيست ؟
گفت :اينان كسانى هستند كه سخن چينى مى كنند.
ـ امام على (ع ) : گفته هاى هيچ سخن چينى را زود باور مكن اگرچه در لباس خيرخواهان باشد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : كسى كه سخن مى برداو خبركش است .

ـ هيچ سخن چينى (و به روايتى : هيچ خبركشى ) به بهشت نمى رود.
ـ سخن چينى و كينه توزى در آتشند واين دو در دل هيچ مسلمانى جمع نمى شوند.
منهيات .

اصول منهيات در قرآن كريم .

قرآن :.
((در حقيقت , خدا به دادگرى و نيكوكارى و بخشش به خويشاوندان فرمان مى دهد و از كار زشت و نـاپـسـنـد وسـتم باز مى دارد به شما اندرز مى دهد, باشد كه پندگيريد و پيمان خدا را به بهاى ناچيزى مفروشيد, زيراآن چه نزد خداست ـ اگر بدانيد ـ همان براى شما بهتراست )).
((بگو : پروردگار من فقط زشتكارى ها را ـ چه آشكارش باشد و چه پنهان ـ و گناه و ستم ناحق را حـرام گـردانـيـده اسـت و نيز اين كه چيزى را شريك خدا سازيدكه دليلى بر (حقانيت ) آن نازل نكرده و اين كه چيزى را كه نمى دانيد به خدا نسبت دهيد)).
((و در راه خـدا انـفـاق كـنـيد و خود را با دستان خويش به هلاكت ميفكنيد و نيكى كنيد كه خدا نيكوكاران رادوست مى دارد)).
((و هـنـگامى كه موسى براى قوم خود در پى آب برآمد, گفتيم : با عصايت بر آن تخته سنگ بزن پس ,دوازده چشمه از آن جوشيدن گرفت (به گونه اى كه ) هرقبيله اى آبشخور خود را مى دانست (و گفتيم :) از روزى خدا بخوريد و بياشاميد, و (لى ) در زمين سر به فسادبرمداريد)).
((و از ارزش اموال مردم مكاهيد و در زمين سر به فساد بر مداريد)).
((و در زمين پس از اصلاح آن فساد مكنيد و با بيم واميد او را بخوانيد كه رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است )).
((بـگـو : بـيـاييد تا آن چه را پروردگارتان بر شما حرام كرده است براى شما بخوانم چيزى را با او شريك قرارمدهيد و به پدر و مادر احسان كنيد و فرزندان خود را ازبيم تنگدستى مكشيد, ما شما و آنـان را روزى مـى رسـانـيـم و به كارهاى زشت ـ چه آشكارش و چه پوشيده اش ـنزديك مشويد و نفسى را كه خدا حرام گردانيده جز به حق مكشيد اين هاست كه (خدا) شما را به آن سفارش كرده اسـت , باشد كه بينديشيد و به مال يتيم ـ جز به نحوى هر چه نيكوتر ـ نزديك مشويد تا به حد رشد خـودبـرسـد و پـيـمـانـه و ترازو را به عدالت , تمام بپيماييد هيچ كس را جز به قدر توانش تكليف نمى كنيم و چون (به داورى يا شهادت ) سخن گوييد دادگرى كنيد, هر چند(درباره ) خويشاوند (شما) باشد و به پيمان خدا وفا كنيداين هاست كه (خدا) شما را به آن سفارش كرده است ,باشد كه پـنـد گـيـريد و اين است راه راست من , پس از آن پيروى كنيد و از راه هاى ديگر كه شما را از راه وى پـراكنده مى سازد پيروى مكنيد اين هاست كه (خدا) شمارا به آن سفارش كرده است , باشد كه به تقوا گراييد)).

منهيات پيامبر(ص ).

ـ بـرا بن عازب : رسول خدا(ص ) ازهفت كار نهى فرمود و به هفت كار فرمان داد : ما را از به دست كردن انگشتر طلا و ازآشاميدن در ظرف هاى زرين و سيمين نهى كرد و فرمود : هر كه در دنيا در ايـن ظـرف هـابياشامد در آخرت در آن ها نخواهد آشاميدو نيز ما را از نشستن روى تشكچه ها ( ى پـرشـده از پـنـبـه ياپشم كه روى زين و پالان حيوان مى اندازند و سوار بر آن مى نشيند) و از به خود بـسـتن كمان و از پوشيدن ابريشم وديبا واستبرق نهى فرمود و ما را به تشييع جنازه هاو عيادت از بيمار و عافيت گفتن به كسى كه عطسه مى كند و يارى دادن ستمديده و سلام كردن به همگان و پذيرفتن دعوت اشخاص و قبول كردن سوگند (كسى ) فرمان داد.
ـ امـام على (ع ) : رسول خدا(ص ) از سلام كردن به چهار نفر نهى فرمود : سلام كردن به شخص در حـال مـستى , به كسى كه پيكرتراشى مى كند, به كسى كه نردبازى مى كند وبه كسى كه هفت پر بازى مى كند من هم پنجمى را اضافه مى كنم : شما را از سلام كردن به شطرنج بازان نهى مى كنم .

ـ مـعانى الاخبار : رسول خدا(ص ) ازفروختن زراعت پيش از دانه بستن و ازفروختن خرماى روى درخت در مقابل خرما نهى فرمود.
ـ پيامبر(ص ) در عرايا رخصت داد.
عـرايـا جـمع ((عريه )) است و عريه به معناى درخت خرمايى است كه صاحبش ميوه سال آن را در اختيار نيازمندى قراردهد مى گويد : رسول خدا(ص ) به صاحب نخلستان اجازه داد تا از شخصى كه آن درخت خرما به او واگذار شده است در قبال دادن مقدارى خرما, رطب آن درخت را بخرد تادر هنگام نياز از آن رطب استفاده كند.
راوى مـى گويد : پيامبر(ص ) هرگاه حزارها (ارزياب ها) را مى فرستادمى فرمود : در حزر (تخمين زدن محصول سر درختى ) سبك بگيريد, زيرا در ميان اموال موارد عريه و وصيت نيز وجود دارد.
ـ پيامبر(ص ) از مخابره نهى فرمود.
مـخـابره به معناى مزارعه يا واگذاردن زمين به كسى براى كشاورزى در قبال دريافت يك دوم يا يك سوم يا يك چهارم و يا كمتر و بيشتر از محصول آن است .

ـ پيامبر(ص ) از مخاضره نهى فرمود.
مـخـاضـره به معناى فروختن ميوه هاى سبز نارس درخت است فروختن خرماى نارس و بقولات و امثال اين دو نيز مشمول حكم مخاضره است .

ـ پيامبر(ص ) از فروختن خرما پيش ازرنگ انداختن نهى فرمود.
رنـگ انـداخـتن خرما وقتى است كه قرمزيا زرد شود در حديثى ديگر آمده است كه آن حضرت از فـروخـتـن خـرمـا پيش از تشقيح آن نهى فرمود و تشقيح نيز به معناى رنگ انداختن است جمله ((حتى تامن العاهة )) (تاآن كه از آفت ديدن ايمن شود و ديگر آفتى آن را تهديد نكند) نيز به همين معناست (يعنى تا وقتى كه رنگ بيندازد).
ـ پيامبر(ص ) از منابذه و ملامسه و بيع با سنگريزه نهى فرمود.
دربـاره مـعناى هر يك از اين ها دو قول است به قولى , منابذه اين است كه مردى به ديگرى بگويد : پارچه يا هر كالاى ديگرى را به طرف من بينداز, يا من به طرف تو مى اندازم تافلان و بهمان معامله تـمـام شـود به قولى ديگر, منابذه اين است كه مردى بگويد : هرگاه سنگ ريزه راانداختم , معامله تـمـام اسـت ايـن هـمان معناى معامله باسنگريزه است كه رسول خدا از آن نهى فرموده است بيع مـلامسه نيز به قولى معنايش اين است كه بگويى : هرگاه پارچه مرا لمس كردى يا من پارچه تو را لـمـس كـردم فـلان و بـهمان معامله تمام است به قول ديگر معنايش اين است كه خريدار كالا را ازپـشـت پـارچـه (ظرف كالا) دست بزند و آن را رؤيت نكند و با اين كار معامله صورت گيرد اين نـوع مـعاملات و شيوه خريد و فروش در جاهليت مرسوم بود و رسول خدا(ص ) از آن ها نهى فرمود چون تمام اين ها بيع غرر (باعث فريب خوردن و كلاه رفتن سر مشترى ) است .

ـ پيامبر(ص ) از مجر نهى فرمود.
((مجر)) به معناى فروختن شتر يا جز آن با شتربچه اى است كه هنوز در شكم مادرش باشد.
ـ پيامبر(ص ) از بيع ملاقيح و مضامين نهى فرمود)).
مـلاقيح جمع ((ملقوحه )) به معناى جنين حيوان است مضامين به معناى منى حيوان نر است در زمـان جـاهـلـيـت شتر بچه اى را كه هنوز در شكم مادرش بودو منى حيوان نر را براى يك يا چند سال مى فروختند.
ـ پيامبر(ص ) از فروختن حبل حبله نهى فرمود.
حـبـل حـبـلـه بـه مـعناى فرزند جنينى است كه درشكم ماده شتر مى باشد بعضى گفته اند : به معناى زاده زاده است اين نوع معامله نيز از نوع بيع غرر به شمار مى آيد.
ـ پيامبر(ص ) از گچكارى كردن قبرهانهى فرمود.
ـ پـيـامـبـر(ص ) از قيل و قال و سؤال زيادو تلف كردن مال و آزردن مادران و زنده به گور كردن دختران و نپرداختن حقوق واجب و گرفتن آن چه حق كسى نيست ونبايد گرفت , منع فرمود.
گـفـتـه مـى شود : جمله ((تلف كردن مال )) دو وجه دارد وجه اول ـ كه اصلى هم همين است ـ يعنى هرمالى , كم يا زياد, كه در راه معاصى خداى عزوجل به مصرف رسد و اين همان اسرافى است كه خداوندمتعال از آن انتقاد و نهى كرده است وجه دوم يعنى پرداختن مال به صاحب آن است در حـالـى كه هنوزصلاحيت آن را ندارد خداى عزوجل مى فرمايد :((و يتيمان را بيازماييد تا وقتى به سـن زناشويى برسند, پس اگر در ايشان رشدى يافتيد)) كه مقصودهمان عقل و رشد فكرى است ((امـوالشان را به آنان رد كنيد)) بعضى گفته اند : مراد از رشد, صلاحيت دينى و نگهدارى از مال است .

سؤال كردن زياد نيز به معناى تقاضاى مالى ازمردم كردن است ممكن است به معناى پرس و جواز چـيـزهـا و كـنـجـكـاوى كـردن زياد درباره آن ها باشد,چنان كه خداوند عزوجل مى فرمايد : ((و ازچيزهايى كه اگر براى شما آشكار گردد شما راناراحت مى كنيد, مپرسيد)).
((واد بـنـات )) نـيـز بـه مـعـناى زنده به گور كردن دختران است كه در جاهليت متداول بود به همين دليل , به قبر, داماد مى گفتند.
ـ پيامبر(ص ) از افزودن بر اهل و عيال و مال و ثروت نهى فرمود.
اصـمـعـى مـى گويد : تبقر در اصل به معناى گشايش و باز شدن است و از همين معناست جمله ((بـقـرت بـطنه )) يعنى شكم او را شكافتم و باز كردم امام پنجم (ع ) را نيز ((باقر))گفته اند چون علم را شكافت و از هم باز كردو آن را توسعه داد.
ـ پيامبر(ص ) نهى فرمود از اين كه مرددر هنگام نماز سر خود را مانند خر پايين بيندازد.
مـعـنايش اين است كه مرد در حال ركوع سر خود را چندان پايين بياورد كه از پشتش پايين تر قرار گـيـرد ((پـيـامـبـر(ص ) هـرگـاه بـه ركـوع مـى رفت نه سرش را فرو مى انداخت ونه آن را بالا مى گرفت )) يعنى سرش راچندان بالا نمى گرفت كه از بدنش بالاتر قرارگيرد بلكه حد وسط را رعـايـت مـى كـرد((اقـنـاع )) به معناى بالا آوردن سر است خداوند متعال مى فرمايد : ((مهطعين مـقنعى رؤوسهم )) ( شتابان سر برداشته )) آن چه ازاين فرموده پيامبر به دست مى آيد, اين است كه مـسـتـحـب است در حال ركوع پشت و سر مرد در يك سطح قرار گيرد, چرا كه رسول خدا(ص ) هـرگاه ركوع مى كرد طورى خم مى شد كه اگر بر پشت آن حضرت آبى مى ريختند در جاى خود مـى ماند و به زمين نمى ريخت حضرت صادق (ع ) مى فرمايد :نماز كسى كه در حال ركوع و سجود پشتش راست و صاف نباشد, نماز نيست .

ـ پيامبر(ص ) از نوشيدن از سر مشك هانهى فرمود.
ـ پيامبر(ص ) از چيدن خرما در شب نهى فرمود.
علت آن كه از اين كار در شب نهى فرموده اين است كه در آن وقت مستمندان و تهيدستان حضور ندارند (و نمى توانندآن چه را بر جاى مى ماند براى خود بردارند).
ـ پيامبر(ص ) فرمود : تكه تكه كردن ميراث جايز نيست .

مـعـنـايـش اين است كه مردى بميرد وچيزى از خود باقى بگذارد كه اگر ـ بنا به خواست بعضى وارثان ـ ميان ورثه تقسيم شود موجب ضرر و زيان به همه يا برخى ازآن ها شود مى فرمايد : نبايد آن چيز راتقسيم و تكه تكه كرد ((تعضيه )) به معناى تكه تكه كردن است گفته مى شود : عضيت اللحم يـعـنى گوشت را تكه تكه كردم خداوندمتعال مى فرمايد : ((الذين جعلوا القرآن عضين )) يعنى به پاره اى از آن ايمان آوردندو به قسمتى ديگر از آن كفر ورزيدندبنابراين , ارثيه هايى كه قابل قسمت نـيستندمانند قطعات جواهر و يا حمام و يا جامه هاى طيلسان و امثال اين چيزها كه در صورت تكه تكه شدن ارزش خود را از دست مى دهند, چنان چه يكى از وارثان خواهان تقسيم آن ها شود نبايد به حرف او اعتنايى كرد, بلكه بايد آن جنس فروخته و پولش ميان آنان تقسيم شود.
ـ پـيامبر(ص ) از دو نوع لباس پوشيدن نهى فرمود : يكى اشتمال صما و ديگرى اين كه مرد خودش را در يك جامه طورى بپيچد كه ميان عورتش و آسمان مانعى نباشد   ((13)) .

اصـمـعـى مـى گـويد : اشتمال صما نزد عرب ها به اين نحو است كه جامه را بر خود بپيچد و تمام بدن خود را با آن بپوشاند و گوشه اى از آن را بالا نزند كه دستش از آن قسمت خارج شود, اما فقها مـى گويند :اشتمال صما به اين معناست كه تمام بدنش را دريك جامه بپيچد و جز همان پيراهن پـوشـش ديـگـرى نداشته باشد سپس يكى از گوشه هاى آن را بالا زند وروى شانه اش بيندازد, به طورى كه از همان قسمت عورتش نمايان شود امام صادق (ع ) مى فرمايد :التحاف صما آن است كه مـرد رداى خـود را زيـربـغلش قرار دهد و سپس دو گوشه آن را روى يك شانه اش بيندازد و اين تاويل درست اين اصطلاح است , نه آن چه مخالفش باشد.
ـ پيامبر(ص ) از قربانى هاى جن نهى فرمود.
قـربـانـى هـاى جـن اين است كه كسى خانه اى بخرديا قنات و چشمه اى حفر كند و يا كارهايى از ايـن قبيل انجام دهد و براى دفع شومى قربانى كند ابوعبيد مى گويد : معنايش اين است كه آن ها براى دفع شومى اين كار را مى كردند چون مى ترسيدند كه اگرقربانى نكنند يا اطعام ننمايند, جن به كار آن هاآسيب برساند پيامبر(ص ) اين كار را نادرست خواند و از آن نهى فرمود.
ـ پـيامبر(ص ) فرمود : ((هيچ كس نبايدحيوان آفت زده خود را به ميان حيوانات سالم شخص ديگر وارد كند)).
يـعـنـى كـسـى كـه شـتـرهايش گر يا بيمار هستند نبايدآن ها را به ميان شترها و چارپايان سالم شخص ديگر وارد كند ابو عبيد مى گويد : خدا بهتر مى داند,ولى به نظر من علت اين نهى آن است كه بيم آن مى رود خداوند عزوجل حيوانات سالم آن شخص رانيز به همان بيمارى ها مبتلا گرداند و صاحب آن هاخيال كند حيوانات بيمار آن شخص موجب سرايت آن بيمارى ها به چارپايان او شده است و به سبب اين گمان به گناه افتد.
ـ پـيـامبر(ص ) فرمود: ((شير را در پستان شتر و گوسفند جمع نكنيد هر كه حيوانى راكه شير در پـسـتـان آن جمع شده است بخردتصميم نهايى با اوست اگر خواست مى تواندآن را به همراه يك صاع خرما (به فروشنده ) پس دهد)).
مـصـراه بـه مـعـنـاى مـاده شـتر يا ماده گاو و يا مشى است كه چند روز آن را ندوشند تا شير در پـستانش جمع شود ((تصريه )) در اصل به معناى گرفتن جلوآب و جمع كردن آن در يك جاست در حديثى ديگر آمده است : ((هر كس حيوان محفله اى رابخرد و بعد آن را پس دهد بايد همراه آن يك صاع (خرما) نيز بدهد)) حيوان را از آن رو محفله گفته اندكه شير در پستان آن جمع مى شود ((احـفل القوم )) يعنى مردم جمع شدند و تعدادشان زيادشد ((محفل القوم )) يعنى محل اجتماع و گردآمدن مردم جمع محفل , ((محافل )) است .

ـ پيامبر(ص ) فرمود : ((لا خلابه )), يعنى فريب و خدعه در كار نباشد گفته مى شود :خلبته اخلبه خلابة يعنى او را (با سخن )فريفتم .

ـ پيامبر(ص ) از تدهين كردن زياد نهى فرمود.
ـ پيامبر(ص ) فرمود : ((از نشستن درگذرگاه ها بپرهيزيد مگر كسى كه حق آن هارا به جا آورد)).
ـ پيامبر(ص ) فرمود : ((در نماز و سلام كردن نقصان و كاستى روا نيست )).
غرار به معناى كاستى و نقصان است نقصان درنماز به معناى به جا نياوردن كامل ركوع و سجده و كـوتـاهتر بودن درنگ يك ركعت از درنگ درركعت ديگر است از همين معناست اين فرموده امام صادق (ع ) كه : نماز ترازوست , هر كس كامل دهد كامل مى گيرد و نيز به همين معناست فرمايش پـيـامبر(ص ) كه : نماز پيمانه است , هركس كامل به جا آورد (اجرش را نيز) كامل دريافت مى كند ايـن مـعـناى غرار و نقصان درنماز است اما غرار و نقصان در سلام اين است كه كسى بگويد : سلام عـلـيـكـم و طرف مقابل درجوابش بگويد : و عليكم و نگويد : و عليكم السلام گفتنى است همان گونه كه نقصان وكاستى در جواب سلام مكروه است , تجاوز ازحد نيز كراهت دارد امام صادق (ع ) بـه مـردى سـلام كـرد و او جـواب داد : و عـلـيكم السلام ورحمة اللّه و بركاته و مغفرته و رضوانه حـضـرت فـرمـود : در پـاسـخ دادن بـه سـلام ما از آن چه فرشتگان به پدرمان ابراهيم (ع ) گفتند فراترنرويد, آن جا كه گفتند : ((رحمة اللّه و بركاته عليكم اهل البيت انه حميد مجيد)).
ـ پيامبر(ص ) فرمود : ((مناجشه نكنيدو با يكديگر قهر ننماييد)).
مناجشه به اين معناست كه شخصى قصدخريد كالايى را از ديگرى نداشته باشد, اماقيمت بالايى را بـراى خـريد كالاى او پيشنهادكند تا ديگرى بشنود و تحت تاثير پيشنهاد اوآن كالا را با قيمت بالا خـريـدارى كـند ناجش به معناى خائن است تدابر نيز به معناى گسستن ودورى است و از پشت كردن به يك ديگر گرفته شده است .

ـ ابـو هـريـره و عـبـداللّه بن عباس :رسول خدا(ص ) پيش از وفات خود درآخرين خطبه اى كه در مـديـنـه ايـراد كـرد و بـعـداز آن بـه خـداونـد عـزوجل پيوست ,اندرزهايى داد كه به سبب آن ها چـشـم هـاگـريـان شـد و دل هـا تـپيد و بدن ها لرزيد وجان ها بيتاب گرديد آن حضرت به بلال دسـتـورداد نـداى نماز جماعت سر داد و مردم جمع شدند ورسول خدا(ص ) بيرون آمد و بر منبر رفت و سه بار فرمود : اى مردم , نزديكتر آييد و جا براى پشت سرى هاى خود باز كنيد مردم نزديك شدند و به هم چسبيدند, اما چون برگشتند و پشت سر خود را نگاه كردند كسى را نديدند حضرت سپس فرمود :.
اى مـردم , نزديكتر آييد و جا براى پشت سرى هاى خود باز كنيد مردى عرض كرد : اى رسول خدا, بـراى چـه كسى جا باز كنيم ؟
فرمود :براى فرشتگان آن گاه فرمود : آنان هرگاه با شماباشند, در جـلـو شـمـا و يـا پـشـت سـرتان قرار نمى گيرند,بلكه در سمت راست و چپ شما جا مى گيرند مردى عرض كرد : اى رسول خدا, چرا در جلو و پشت سرما قرار نمى گيرند, آيا به خاطر فضيلت و بـرتـرى مـابـر آن هـاسـت يا به خاطر فضيلت و برترى آن ها برما؟
فرمود : شما از فرشتگان برتريد, بنشين آن مردنشست , آن گاه رسول خدا شروع به ايراد خطبه كردو فرمود :.
سـتـايـش مـخصوص خداوند است او را مى ستاييم و از او مدد مى جوييم , به او ايمان داريم و به او تـوكـل مـى كـنـيم و گواهى مى دهيم كه معبودى جز خدانيست , يگانه است و بى انباز و گواهى مى دهيم كه محمد بنده و فرستاده اوست و از بدى هاى نفس هايمان و زشتى هاى اعمالمان به خدا پـناه مى بريم هر كه را خدا هدايت كند كسى نتواندگمراهش سازد و هر كه را او گمراه كند هيچ كس نتواند هدايتش نمايد اى مردم , در ميان اين امت سى دروغگو پديد خواهند آمد, نخستين آن ها آن مـردصـنـعـايى و آن مرد يمامى   ((14)) است اى مردم , هر كس با گواهيى خالص و بى آميغ به يگانگى خداوندعزوجل , او را ديدار كند به بهشت رود.
عـلـى بـن ابى طالب (ع ) برخاست و عرض كرد :اى رسول خدا, پدر و مادرم فدايت باد, چگونه آن راخـالـص و نـامـيخته با چيزى ديگر بگويد؟
برايمان توضيح فرما تا بدانيم رسول خدا(ص ) فرمود :آرى , آزمندى به دنيا و جمع كردن آن از غير حلال و دل خوش كردن به دنيا مردمانى هستند كه سـخنان نيكان را مى گويند ولى مانند جباران (و گنهكاران )عمل مى كنند پس , هر كه چيزى از ايـن خـصلت ها دراو نباشد و گواهى دهد كه معبودى جز اللّه نيست وخداى عزوجل را ديدار كند بهشتى باشد, اما اگر دنيارا بچسبد و آخرت را واگذارد دوزخى باشد.
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : هر كس وكالت دعواى ستمگرى را به عهده گيرد يا او را دردعوايش كمك كـنـد, فرشته مرگ با مژده لعنت خدا و آتش دوزخ بر او فرود آيد,آتشى كه در آن جاويدان باشد و اين بدسرنوشتى است .

ـ هر كس از زمامدارى ستمگر دركارى اطاعت كند, همدم او در آتش باشد.
ـ هـر كـس زمـامـدارى را بـه جـور و سـتـم راهنمايى كند, با هامان همدم شود و او و آن سلطان سخت ترين عذاب را در ميان دوزخيان داشته باشند.
ـ هـر كـس دنـيـادارى را, بـه طمع دنياى او, احترام بگذارد و دوستش بدارد خداوندبر وى خشم گيرد و در طبقه پايين دوزخ باقارون در يك مرتبه باشد.
ـ هـر كس ساختمانى را به قصد خودنمايى و شهرت طلبى بسازد, روز قيامت (ناچارش كنند تا) آن را تـا هفت زمين بر دوش كشد, آن گاه به طوقى آتشين در گردن او تبديل شود و آن گاه وى را در آتـش افـكـنـند عرض كرديم : اى رسول خدا, ساختن بنا براى خودنمايى وشهرت طلبى به چه نحواست ؟
فرمود: ساختمانى بيش از آن چه كفايتش مى كند بسازد, يا براى مباهات بنا كند.
ـ هـر كـس مـزد كارگرى را ندهد (ياكم دهد) خداوند عمل او را باطل كند و بوى بهشت را كه از فاصله پانصد سال راه به مشام مى رسد, بروى حرام گرداند.
ـ هـر كـس به يك وجب از زمين همسايه خود خيانت (و تجاوز) كند, خداوند متعال درروز قيامت آن را بـه صـورت طـوقى آتشين درگردنش افكند و تا هفت زمين بچرخاندش وسپس او را وارد آتش دوزخ كند.
ـ هر كس قرآن را ياد بگيرد و سپس عمدا فراموشش كند, روز قيامت دست بريده (يا جذامى ) و در غل بسته خدا را ديدار مى كند وخداوند براى هر آيه اى (كه فراموش كرده )مارى را بر او گماشته و مسلط مى كند.
ـ هـر كـس قـرآن را بـيـاموزد و به آن عمل نكند و محبت دنيا و زر و زيور آن را بر آن ترجيح دهد, مـسـتـوجب خشم خداى متعال شود وهم درجه يهود و نصارا باشد كه كتاب خدا راپشت سر خود مى اندازند.
ـ هـر كس با زنى كه بر او حرام است وطى كند يا با مردى يا پسر بچه اى لواط كند, خداى متعال در روز قيامت او را بدبوتر از مردارمحشور گرداند, به طورى كه مردم از بوى گند اوبه رنج افتند تا آن كه وارد جهنم شود و خداوند ازاو هيچ فديه و بازدارنده اى نپذيرد و اعمال او راباطل گرداند و وى را در صـنـدوقـى مـحـكم شده باميخ ‌هاى آهنى مى نهد و روى او در صندوق ورقه هاى آهنى مـى گـذارد تـا جـايـى كـه پـيكرش درآن ميخ ‌ها فرو مى رود و اگر رگى از رگ هاى اودر ميان چهارصد امت افكنده شود, همگى ازبين بروند و عذابش از همه دوزخيان شديدترباشد.
ـ هر كس با زنى يهودى يا نصرانى يامجوسى يا مسلمان , آزاد باشد يا كنيز يا هر زن ديگرى , زنا كند خـداونـد در گور او سيصد هزاردر از آتش بگشايد و از آن درها مارها وعقرب ها و شراره هاى آتش بيرون آيند و او تاروز قيامت بسوزد و مردم از بوى گند عورتش متاذى باشند و تا روز قيامت او را بـه واسـطه آن بو بشناسند و آن گاه دستور آيد كه او را به دوزخ ‌برند و دوزخيان با آن كه خود در عـذابـى سـخـت گرفتارند, از وجود او در رنج باشند اين همه براى آن است كه خداوند حرام ها را قـدغـن كـرده است و غيرتمندتر از خداى متعال هم كسى وجود ندارد و از همين غيرت اوست كه كارهاى فحشا و زشت را حرام كرده و حدود تعيين فرموده است .

ـ هـر كس به خانه همسايه خود سرك كشد و به عورت مردى يا موى زنى يا قسمتى ازبدن او نگاه كند, بر خداوند است كه او را بامنافقانى كه در دنيا دنبال عيب هاى مردم هستند,به دوزخ درآورد و از دنـيـا نـرود تـا ايـن كـه خداوندرسوايش سازد و در آخرت نيز عورت (معايب )او را براى مردم آشكارگرداند.