بلندترين داستان غدير

محمّد رضا انصاری

- ۳ -


مقدمات واقعه غدير و توطئه هاي منافقين

راوي حديث مي گويد: در بيماري که حذيفه بخاطر آن از دنيا رفت به عيادت وي رفته بودم. من آن روز از کوفه آمده بودم و اميرالمؤمنين عليه السلام هنوز به عراق نيامده بود.

هنگامي که نزد حذيفه بودم آن جوان ايراني به عيادت او آمد؛ و حذيفه به او خوشامد گفت و او را نزد خود خواند و کنارش نشانيد. پس از آنکه عيادت کنندگان از نزد حذيفه رفتند جوان گفتگوي خود را با وي آغاز کرد.

پايه گذاران اصلي غصب خلافت

جوان ايراني پرسيد: اي حذيفه، شنيدم روزي مطلبي از بريده بن حصيب اسلمي نقل مي کردي که او شنيده بود يکي از کساني که دستور داده شدند به علي بن ابي طالب عليه السلام «السلام عليک يا اميرالمؤمنين» بگويند به رفيقش مي گويد: «آيا نديدي چگونه امروز محمد پسر عموي خود را به مقام و منزلت والايي رساند؟ بخدا قسم اگر مي توانست او را پيامبر قرار مي داد»! و رفيقش به او گفته بود: «اين قضيه را براي خود بزرگ مکن! هنگامي که محمد از دنيا رفت اين دستور او را زير پايمان خواهيم گذاشت». من از سخنان بريده در روزي که آن دو بالاي منبر بودند و او به آنها اعتراض کرد، گمان کردم گوينده ي آن سخن نيز ابوبکر و عمر بوده اند.

حذيفه پاسخ داد: بلي، سؤال کننده عمر و پاسخ دهنده ابوبکر بود. جوان گفت: انالله و انا اليه راجعون! بخدا قسم آن مردم هلاک شدند و اعمالشان باطل شد.

حذيفه گفت: آنان بر مرتد بودن خود پا بر جا بودند؛ و آنچه خداوند درباره ي آنان مي داند بيش از اين است.

جوان ايراني گفت: «مي خواستم اين را از کارهايشان بفهمم، اما مي بينم بيمار هستي و دوست ندارم با سخنانم و سؤالم خسته ات کنم» و سپس برخاست تا برود.

حذيفه گفت: بنشين و حديث آنان را از من بشنو، اگر چه گفتن آن مرا (بخاطر کهولت سن) ناراحت مي کند. اما حيف است برايتان نگويم چرا که گمان مي کنم بزودي از اين دنيا مي روم، و دوست ندارم کسي به منزلت ساختگي ايشان در بين مردم فريفته شود. اين کاري است که بعنوان دلسوزي نسبت به تو از من بر مي آيد، تا با اين عمل اطاعت اميرالمؤمنين عليه السلام و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را نموده و در ذکر منزلت وي گامي برداشته باشم.

اعلان عمومي سفر حجة الوداع

جوان گفت: اي حذيفه، هر چه از آنان مي داني بگو تا در اين باره بصيرت پيدا کنم. حذيفه گفت: بخدا قسم اينک به تو خبري مي دهم که خود ديده و شنيده ام. بخدا قسم اين کارشان به ما فهماند که هيچ گاه حتي به اندازه ي چشم بر هم زدن هم به خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ايمان نياوردند.

به تو خبر مي دهم که خداوند در سال دهم هجرت به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دستور داد تا به حج برود و مردم هم با وي به حج بيايند و در اين باره اين آيه را بر او نازل کرد: «وَ اَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالحَجِّ يَأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلي کُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ کُلِّ فَج عَميق»، [1] «حج را بين مردم اعلان عمومي کن تا با پاي پياده و سوار بر هر شتر لاغري نزد تو آيند، که از هر راه دوري مي آيند».

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به جارچيان دستور داد تا در همه جا اعلان عمومي کنند که امسال پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به مکه مي رود براي آنکه حج را به مردم بياموزد و مناسک را به آنان ياد دهد تا سنتي پايدار تا آخر روزگار شود.

هيچ يک از مسلمين باقي نماندند [2] مگر آنکه در سال دهم هجري با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به حج رفتند تا آنچه برايشان منفعت دارد شاهد باشند، و حج و مناسک آن را بياموزند. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با همسران خود و مردم از مدينه بيرون آمد؛ و اين همان «حجة الوداع» بود.

اولين نشانه هاي غدير

هنگامي که حج تمام شد و مردم آنچه احتياج داشتند آموختند، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با سخنان خود به مردم فهماند که دين ابراهيم عليه السلام را بر پا داشته و آنچه مشرکين در حج اضافه کرده بودند زايل نموده و حج را به حالت اول آن در آورده است.

سپس حضرت وارد مکه شد، و پس از يک روز اقامت [3] جبرئيل نازل شد و گفت: اي محمد بخوان: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، الم، اَحَسِبَ النَّاسُ اَنْ يُتْرَکُوا اَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لايُفْتَنُونَ، وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْکاذِبينَ، اَمْ حَسِبَ الَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ اَنْ يَسْبِقُونا ساءَ ما يَحْکُمُونَ»، [4] «به نام خداوند بخشنده ي مهربان، الم، آيا مردم گمان کرده اند که رها مي شوند با همين که بگويند ايمان آورديم در حالي که امتحان نشوند، ما کساني را قبل از آنان بودند امتحان کرديم و خداوند آنان که راست مي گويند و آنانکه دروغ مي گويند را مي داند، يا کساني که بدي ها را انجام مي دهند گمان کرده اند ما به آنها نمي رسيم، چه بد فکري مي کنند».

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پرسيد: اي جبرئيل، اين فتنه چيست؟ جبرئيل جواب داد: خداوند به تو سلام مي رساند و مي فرمايد:

هيچ پيامبري قبل از تو نفرستادم مگر آنکه هنگام رحلتش به او دستور دادم براي امتش خليفه اي تعيين کند که جانشين او باشد و سنت و احکام او را براي آنان زنده بدارد. پس آنان که خدا را در آنچه پيامبر به آن امر کرده اطاعت کنند صادق و راستگويند، و کساني که مخالفت امر او کنند از دروغگويانند.

اي محمد، ارتحال تو به سوي خدايت و بهشت او نزديک شده است. پروردگارت دستور مي دهد علي بن ابي طالب را براي امت بعد از خود به خلافت نصب کني و اسرارت را به او بسپاري. او خليفه اي است که زمام امور مردم و امتت را به دست مي گيرد؛ اگر از او اطاعت کنند سلامت مي مانند [5] و اگر عصيان وي کنند کافر مي شوند؛ آنان بزودي اين کار (سرپيچي از دستورات او) را انجام خواهند داد و اين همان فتنه اي است که آيه هايي درباره ي آن آوردم.

خداي تعالي دستور مي دهد هر چه به تو آموخته به او بياموزي و از او بخواهي آنچه که حفظش به تو سپرده شده و به وديعه داده شده حفظ کند؛ براستي که او امين و مؤتمن است. اي محمد، من تو را از بندگانم بعنوان نبي انتخاب کردم و او را بعنوان وصي تو انتخاب نمودم.

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم علي بن ابي طالب عليه السلام را نزد خويش خواند و آن روز و شبش را با وي خلوت نمود، و علم و حکمتي که خداوند به او داده بود به علي وديعه داد و آنچه جبرئيل گفته بود به وي سپرد.

اصرار عايشه براي اطلاع از اسرار غدير

آن روز- که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با علي عليه السلام خلوت کرد- نوبت عايشه دختر ابوبکر بود. [6] عايشه به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گفت: يا رسول الله، امروز صحبت تو با علي به طول انجاميد!؟

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به او توجهي نکرد و عايشه دوباره پرسيد: يا رسول الله، چرا در امري که شايد برايم صلاح باشد نسبت به من توجهي نمي کني؟ [7] .

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: راست مي گويي! امر صلاحي است براي کسي که پروردگار او را به قبول و ايمان به آن سعادت دهد. من دستور داده شده ام تمام مردم را به سوي آن دعوت کنم، و اين امر را هنگامي خواهي فهميد که آن را در بين مردم اعلام کنم.

عايشه گفت: يا رسول الله، چرا اينک آن را به من خبر نمي دهي تا زودتر به آن عمل کنم و آنچه را که در آن صلاح است به دست آورم؟

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم جواب داد: اينک به تو خبر مي دهم؛ اما تا هنگامي که به اعلان عمومي آن بين مردم دستور داده شوم اين مطلب را در سينه ات حفظ کن. اگر آن را حفظ کني خداوند تو را در دنيا و آخرت حفظ خواهد کرد، و براي تو بخاطر سابق بودن در ايمان به خدا و رسولش فضيلتي خواهد بود. و اگر آن را ضايع کني و مراعاتي که گفتم ترک کني به پروردگارت کافر شده اي، و اجرت از بين رفته، و امان خدا و رسولش از تو برداشته شده و از زيانکاران خواهي بود؛ و اين مطلب هيچ گاه به خدا و پيامبر ضرري نخواهد زد.

عايشه به حفظ و ايمان به آن و رعايت آنچه حضرت فرمود ضمانت داد. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «خداوند به من خبر داده که عمرم تمام شده و دستور داده است علي را بعنوان نشانه ي او براي مردم منصوب کنم و او را امام مردم و خليفه ي بعد از خود اعلام کنم، همانطور که پيامبرانِ قبل از من درباره ي اوصيائشان انجام مي دادند. من به امر خدا اقدام مي کنم و آنچه او دستور داده انجام خواهم داد. اي عايشه، اين امر را پشت پرده ي قلبت نگاه دار تا آنگاه که پروردگار اذن به اعلان آن دهد». عايشه حفظ اين مطلب را ضمانت کرد و به رعايت آن قول داد.

افشاء سرّ غدير توسط عايشه

خداوند، اقدامات عايشه و حفصه و پدرانشان در اين باره را به پيامبرش خبر داد. [8] مدتي نگذشت که عايشه آن اسرار را به حفصه خبر داد، و هر کدام از آنها پدرانشان را از اين موضوع مطلع کردند.

آنان جمع شده و سراغ آزاد شدگان [9] و منافقين فرستادند و همه را از اين امر مطلع کردند. سپس رو به يکديگر کرده گفتند:

محمد مي خواهد امر خلافت را در اهل بيت خود مانند کسري و قيصر پايدار کند! نه بخدا قسم اگر خلافت به علي برسد در زندگي براي شما لذتي نخواهد بود. محمد طبق ظاهرتان با شما معامله مي کند اما علي طبق آنچه که در دل خود از شما دارد با شما معامله خواهد کرد. در اين باره خوب فکر کنيد و نظر دهيد.

بحث در بين آنان آغاز شد و سخن از سر گرفتند، و آنقدر تبادل نظر نمودند تا متفق شدند براي جلوگيري از اين مسئله [10] شتر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را بر فراز کوه «هَرشي» بِرَمانند. آنها اين کار را يکبار ديگر در جنگ تبوک انجام داده بودند، اما خداوند خطر را از پيامبرش دور کرده بود. [11] اين عده بارها درباره ي قتل يا ترور يا مسموم کردن پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به صور مختلف با هم متفق شده بودند. آزاد شدگان از قريش و منافقين از انصار و هر کس از اعراب مدينه و اطراف آن که در قلبشان نيت بازگشت از اسلام بود، هم پيمان و هم قسم شدند تا شتر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را بر گردنه عقبه بِرَمانند؛ و معاهده کنندگان اصلي چهارده نفر بودند. [12] .

آيه هاي اعلان عمومي غدير

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تصميم داشت هنگامي که به مدينه رسيد علي عليه السلام را به خلافت نصب کند. حضرت دو روز و دو شب در راه بود. در روز سوم جبرئيل آيات آخر سوره ي حج را نازل کرد و فرمود: بخوان: «فَوَرَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ اَجْمَعينَ، عَمَّا کانُوا يَعْمَلُونَ، فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرْ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکينَ، اِنَّا کَفَيْناکَ الْمُسْتَهْزِئينَ»، [13] «قسم به پروردگارت، از همه ي آنان خواهيم پرسيد درباره ي آنچه انجام مي دادند. تو به آنچه دستور داده شدي اقدام کن و از مشرکين روي گردان باش. ما تو را از شرّ مسخره کنندگان حفظ مي کنيم».

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به سرعت از آنجا حرکت کرد تا به مدينه برسد و علي بن ابي طالب عليه السلام را براي مردم بعنوان خليفه منصوب کند. در آخر شب چهارم جبرئيل بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نازل شد و اين آيه را براي حضرت خواند: «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَالله يَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ اِنَّ اللهَ لايَهْدِي الْقَوْمَ الْکافِرينَ»، [14] «اي پيامبر، ابلاغ کن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر چنين نکني رسالت او را تبليغ نکرده اي، و خداوند تو را از مردم حفظ مي کند. خداوند قوم کافرين را هدايت نمي کند». و منظور از آنان کساني بودند که نسبت به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم سؤ قصد داشتند.

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي جبرئيل، نمي بيني چگونه با سرعت مسير را طي مي کنم تا به مدينه برسم و ولايت علي را بر حاضر و غايب واجب کنم؟ جبرئيل پاسخ داد: خداوند به تو دستور داده تا ولايت او را در اولين محلي که پياده مي شوي بر مردم واجب کني. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: بلي اي جبرئيل، ان شاء الله فردا اين کار را انجام خواهم داد.

حضرت همان ساعت حرکت کرد و مردم با او آمدند تا در غديرخم پياده شدند. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نماز را به جماعت خواند و دستور داد تا همه جمع شوند. سپس علي عليه السلام را صدا زد و دست چپ وي را با دست راست بلند نمود، و با صداي بلند ولايت و صاحب اختياري او را به مردم اعلام کرد و اطاعت او را واجب نمود و به مردم دستور داد تا بعد از او اختلاف نکنند. [15] .

پى‏نوشتها:‌


1 . سوره ي حج: آيه ي 27.
2 . منظور کثرت جمعيت است که بيش از هفتاد هزار نفر از مدينه با حضرت همراه شدند، و با اضافه شدن قبايل بين راه تا مکه به يکصد و بيست هزار نفر رسيدندند.
بحارالانوار: ج 37 ص 150 و 202.
3 . مي بينيم که بلافاصله پس از پايان مراسم، برنامه ي ابلاغ ولايت علي عليه السلام آغاز شده است.
4 . سوره ي عنکبوت: آيات 1 تا 4.
5 . يعني دين آنان سلامت مي ماند.
6 . يعني پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هر روز به خانه ي يکي از همسرانش مي رفت و آن روز نوبت عايشه بود.
7 . يعني چرا اين سرّ را به من نمي گويي؟.
8 . خداوند درباره ي اين افشاي سرّ عايشه آياتي از قرآن در سوره ي تحريم: آيه ي 3 به بعد نازل فرموده است: «وَ اًِّذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ اًِّلي بَعْضِ أَزواجِهِ حَديثاً فَلَمّا نَبَّاَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ، فَلَمّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هذا قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَليمُ الْخَبيرُ»، يعني: «و هنگامي که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به يکي از همسرانش (عايشه) سخني به پنهاني گفت و چون وي آن را افشا نمود و خدا هم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را از افشاي او آگاه ساخت، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم برخي از افشاهاي او را به وي اظهار کرد و از برخي اعراض نمود. هنگامي که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به آن همسرش (عايشه) افشا سر را خبر داد، او گفت: چه کسي تو را از اين افشا باخبر ساخت؟ حضرت فرمود: خداي دانا و آگاه مرا خبر داد».
9 . منظور منافقيني بودند که پس از فتح مکه مسلمان شدند و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آنان را بخشيد و از آن پس بعنوان «طُلَقاء»- يعني آزاد شدگان- شناخته مي شدند.
10 . منظور از اين مسئله، «اعلام صاحب اختياري علي بن ابي طالب عليه السلام» است.
11 . توطئه ي قتل پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در قله ي کوه با رماندن شتر حضرت در پرتگاه کوه، دوبار توسط اين گروه خاص منافقين طراحي شد. يکي در جنگ تبوک و ديگري در حجة الوداع.
هنگامي که لشکر اسلام همراه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از جنگ تبوک بازمي گشتند اين عده از منافقين با يکديگر تصميم گرفتند پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را از گردنه ي کوه به پايين بياندازند؛ و اين مطلب از سوي خداوند به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خبر داده شد.
هنگامي که به نزديکي کوه رسيدند پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «هر کس مايل است مي تواند از زمين هموار کوه را دور بزند زيرا وسيع تر است»، و خود حضرت مسير را از فراز کوه پيمود. مردم مسير خود را از روي زمين هموار دور کوه قرار دادند جز آن عده که نقشه کشيده بودند. آنان به طور پنهاني قبل از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بر فراز کوه آمدند.
حضرت به عمار دستور داد افسار شتر را بگيرد و حذيفه از پشت سر شتر را راهنمايي کند. در اثناي حرکت آنگاه که بر فراز کوه رسيده بودند ناگهان صداي دويدن منافقين را از پشت سرشان شنيدند که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را محاصره کرده بودند.
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم غضب کرد و به حذيفه دستور داد به آنان حمله کند و آنان را رد کند. حذيفه از مقابل به آنها حمله ور شد و با چوبدستي که همراه داشت بر سر و صورت مرکب هايشان زد و آنان را فراري داد؛ و در حاليکه توطئه گران روي خود را پوشانده بودند حذيفه توانست آنها را ببيند.
هنگامي که حذيفه را ديدند خداوند ترس را در دلهايشان انداخت و گمان کردند حيله ي آنان بر حذيفه معلوم شده است. از اين رو به سرعت حرکت کردند و خود را به پاي کوه رسانده و بين مردم رفتند.
حذيفه نزد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بازگشت. حضرت فرمود: اي حذيفه، شتر را به حرکت درآور، و تو اي عمار حرکت کن! آنها سرعت گرفته و از گردنه بيرون آمدند و در پاي کوه منتظر مردم شدند.
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به حذيفه فرمود: از اين گروه کسي را شناختي؟
- فقط مَرْکب فلان و فلان را شناختم، زيرا ظلمت شب آنها را در خود فرو برده بود و آنان رويشان را پوشانده بودند.
- آيا مي دانيد آن گروه سواره چه تصميمي داشتند؟
- خير، يا رسول الله.
- آنها حيله کرده بودند تا با ما مسير را بپيمايند و هنگامي که گردنه در ظلمت شب فرو رفت مرا از آن به پايين بياندازند.
- يا رسول الله، آيا دستور نمي دهيد هنگامي که مردم آمدند گردنشان زده شود؟
- کراهت دارم از اينکه مردم بگويند: «محمد بر ضد اصحابش دست بلند کرده است». سپس براي حذيفه و عمار آنان را اسم برد و فرمود: اين را کتمان کنيد.
حذيفه مي گويد: کساني که قصد داشتند شتر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را در بازگشت از جنگ تبوک بِرَمانند عبارت بودند از: ابوبکر، عمر، عثمان، معاويه، ابوسفيان، طلحه، سعد بن ابي وقاص، ابوعبيده، ابوالاعور، مغيره، سالم مولي ابي حذيفه، خالد بن وليد، عمرو بن عاص، ابوموسي اشعري و عبدالرحمن بن عوف.
بحارالانوار: ج 21 ص 222 و 247.
12 . حذيفه در قسمت پنج اين حديث نام چهارده نفر را برده است که دقيقاً همان چهارده نفر توطئه گران تبوک هستند.
13 . سوره ي حجر: آيات 192 تا 195.
14 . سوره ي مائده: آيه ي 67.
15 . مفصل واقعه ي غدير در فصل بعدي خواهد آمد.