فدك ذوالفقار فاطمه (سلام الله عليها)

سيد محمد واحدى

- ۱ -


فدك ذوالفقار فاطمه

اهداء:

به پيشگاه مقدس قطب عالم امكان، منتقم آل محمد عليهم السلام، عصاره عالم هستى، يوسف دوران، اميد زهرا عليهاالسلام، حضرت بقيه اللَّه الاعظم حجه بن الحسن العسكرى عليهماالسلام.

يا ايها العزيز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعه مزجاه فأوف لنا الكيل و تصدق علينا ان اللَّه يجزى المتصدقين.

پيشگفتار:

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

(يا صاحب الزمان ادركنا)

زندگانى كوتاه صديقه ى طاهره، حضرت زهرا (سلام اللّه عليها)، در تاريخ سراسر حماسه و جهاد و شهادت «اسلام ولايت» جلوه اى ويژه دارد.

سلوك او، ارشادات او، خطبه هاى او، گريه هاى او، و حتى وصيت هاى او بر شبانه غسل دادن و دفن كردن، و پنهان نگاه داشتن قبر او، همگى رنگى از قيامى بيدارى بخش، و ستيرى آشتى ناپذير، با سردمداران و سرسپردگان «اسلام خلافت» دارد.

او اگر از ارث پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم سخن مى گويد، و در برابر مخالفانش با منطق قرآن و عقل و كلام پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم به احتجاج برمى خيزد؛ نه فقط ارث از دست رفته ى خويش را مى طلبد، بلكه دل در پى آن ميراث گرانبهايى دارد كه با از دست رفتن آن، امت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم به ضلالت كشيده مى شوند و حتى آن ميراث گرانبهاى ديگر، يعنى «قرآن» نيز به تنهايى هدايت آنان را تضمين نتواند كرد.

او اگر در فراق پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم گريه مى كند، نه فقط به خاطر تسكين قلب دردمند و هجران كشيده ى خويش است، بلكه از آن رو مى گريد كه امت اسلام را، در معرض فراق پيام و فقدان مرام او مى بيند.

او اگر براى استرداد فدك فرياد مى كشد، نه براى زمين پربار و آب سرشار و نخل بى شمار فدك، بلكه براى استقرار نظام ولايتى است كه بر قاعده ى اقتصادى فدك تكيه دارد.

كيست كه نداند مطالبه ى فدك جز مطالبه ى وصايت و امامت أميرالمؤمنين عليه السلام نيست؟!

كيست كه نداند درخواست فدك، غير از درخواست عزت و اقتدار ادامه دهندگان حقيقى راه رسالت نيست؟!

فدك اگر چه رنگى از خاك دارد، اما فدك فاطمه عليهاالسلام اكسير حيات اسلام محمدى است!

فدك اگر چه در جغرافياى مدينه يافت مى شود، اما فدك فاطمه عليهاالسلام در سر تا سر تاريخ اسلام، و گوشه گوشه ى جغرافياى حضور مسلمانان، و در همه ى ادوار پس از پيامبر گسترش مى يابد!

فدك اگر چه ميراثى غصب شده است، اما فدك فاطمه عليهاالسلام همواره گواهى صادق بر بيداد غاصبان خلافت الهى است!

فدك فاطمه عليهاالسلام عرصه ى يك جهاد هميشگى است!

فدك، ذوالفقار فاطمه عليهاالسلام است!

آنچه پيش رو داريد تحقيقى گذرا پيرامون فدك است كه با تكيه بر شواهد گوناگون، و اسناد و مدارك غير قابل انكار؛ كه غالبا از كتب مورد قبول عامه ى اهل سنت انتخاب شده است، به بررسى مشخصات فدك و كيفيت انتقال آن به حضرت فاطمه عليهاالسلام و نيز به انگيزه هاى غصب فدك، توسط مدعيان دروغين خلافت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم، و چگونگى اقدامات گوناگون حضرت زهرا عليهاالسلام، در باز پس گيرى آن مى پردازد.

اميد است اين تحقيقات، دست مايه ى حركتهاى گسترده ترى در اين زمينه گردد، و باشد كه با تبيين اسرار نهفته در قضاياى مربوط به فدك، زمينه هاى آگاهى عمومى نسبت به بنيانهاى ولايت، گسترش بيشترى يافته و رهپويان راه انتظار حضرت بقيه اللَّه الاعظم حجه بن الحسن العسكرى- ارواحنا فداه- را، غنايى افزونتر در دفاع از آرمانهاى حياتبخش آن بزرگوار فراهم گردد، ان شاءاللَّه.

اللهم انا نرغب اِليك فى دوله كريمه تعز به الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اَهله و تَجعلنا فيها من الدعاه اِلى طاعتك و القاده اِلى سبيلك و ترزقنا بِها كرامه الدنيا و الاخره. آمين رب العالمين

مقدمه ى مؤلف

كتابى كه در پيش رو داريد پيرامون فدك يكى از مهمترين مباحث تاريخ بعد از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم مى باشد.

فدك سرزمينى بود كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم آن را به دستور پروردگار تبارك و تعالى به فاطمه عليهاالسلام هديه كردند. پس از وفات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم ابوبكر آن را از فاطمه عليهاالسلام گرفت؛ حضرت ادعاى ملكيت آن را طرح كرد، ولى ادعاى حضرت را نپذيرفتند و فدك را محاصره كردند... در زمان عمر بن عبدالعزيز آن را به خاندان زهرا عليهاالسلام تحويل دادند....

فدك را از دو زاويه مى توان نگاه كرد: زاويه اول اينكه فدك را جداى از وقايع آن روزگار لحاظ نمود، در اين نگاه فدك زمينى است كه در دست فاطمه عليهاالسلام است، آن را مصادره كرده اند تا در بيت المال براى تجهيز قواى نظامى استفاده كنند، و حضرت ملك خود را مطالبه مى نمايد... از اين نگاه شايد، ماجراى فدك چندان جنجال برانگيز نباشد و از اين زاويه با آنكه فدك ارث فاطمه عليهاالسلام است و هديه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم بوده است، فاطمه عليهاالسلام كه نشان يطعمون الطعام على حبه... دارد، بايد مشكلى نداشته باشد و راحت از فدك بگذرد...

اما زاويه ى ديگر، لحاظ فدك با وقايع ديگر آن دوران است، وقايعى كه بسيار به هم پيوسته مى باشد، وقايع روزهاى آخر عمر شريف پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم، همان روزهائى كه در حال برگشتن از حجه الوداع بوده و «من كنت مولاه فعلى مولاه» را مى فرمايد

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم در غدير خم فرمود: آيا شما عقيده داريد كه من بر مؤمنين، از خودشان مقدمتر هستم؟ گفتند: آرى.

سپس فرمود: آيا شما عقيده داريد كه من نسبت به هر مؤمنى اولى هستم به خودش؟ گفتند: آرى.

آنگاه دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: خدايا هر كسى من مولاى او هستم على نيز مولاى اوست؛ خدايا دوست داشته باش كسى را كه دوست دارد و دشمن بدار هر كه را با او دشمنى كند.

عمر، أميرالمؤمنين عليه السلام را بعد از اين كلام ملاقات كرد و گفت: مبارك باد بر تو اى پسر ابوطالب مولاى هر مؤمن و مؤمنه اى گرديدى.

[ مسند احمد: 4/ 281 و 4/ 370- 372. مستدرك الصحيحين: 3/ 110. مجمع الزوائد: 9/ 104. خصائص: 150 و مدارك مختلف ديگر، به الغدير جلد اول مراجعه شود.] ..

و تصميم مى گيرد همه كسانى را كه چشم به خلافت دوخته اند تحت لواى اسامه ى جوان، از مدينه خارج كند تا حضرت على عليه السلام تنها بماند...

[ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم در بستر بيمارى كه منتهى به رحلتشان شد، اسامه را امير بر سپاهى فرمود كه بيشتر مهاجر و انصار و ابوبكر و عمر در آن سپاه بودند... و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم تأكيد بر حركت سپاه اسامه داشت... و چندين بار فرمود: اوامر اسامه را اجرا كنيد، خدا لعنت كند كسى را كه از او سرپيچى كند.

سيره ابن هشام: 4/ 299. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 6/ 52. سقيفه: 75.]

آنان چون اطلاع از مريضى حضرت پيدا كرده اند و دوست ندارند اين فرصت طلايى را از دست بدهند مايل به رفتن نيستند...

حضرت روى ترش نموده و حتى كسانى را كه از سپاه اسامه تخلف كردند لعنت مى كند... به هر حال رقيبان اميرالمؤمنين عليه السلام به بهانه نگرانى از حال پيامبر بازمى گردند...

[ مردم در همكارى با اسامه كوتاهى كردند. كامل 2/ 5.]

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم تقاضاى كاغذ و قلم مى نمايد تا چيزى بنويسد كه مسلمانان هرگز گمراه نشوند...

عده اى كاغذ و قلم را به ضرر خود مى دانند و آوردن آن را منع مى كنند... تا جائى كه به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم توهين مى كنند...

[طبقات ابن سعد: 2/ 442. كامل: 2/ 5. بحارالانوار: 30/ 531.] و بالاخره پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم همه را از پيش خود مى راند

[ صحيح بخارى: 1/ 37. كامل: 2/ 7. فتح البارى: 8/ 132. طبقات ابن سعد: 2/ 242.] و در كنار على عليه السلام جان مى سپارد، جناحى براى آن كه خلافت به حضرت على عليه السلام نرسد وفات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم را انكار مى كنند.

[ كامل: 2/ 9. فتح البارى: 8/ 145. سيره ابن هشام: 4/ 306. طبرى: 3/ 200. ]

ابن ابى الحديد مى گويد: شأن عمر بالاتر از اين است كه معتقد شود پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم از دنيا نرفته است، اما او چون دانست كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم از دنيا رفت، ترسيد كه فتنه اى درباره امامت و رهبرى رخ دهد... و كار از دست آنها خارج شود.

(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 2/ 42) و آنگاه كه ابوبكر نيز در محل حاضر شد و با خواندن آيه «ان مات او قتل»- كه قبلا قرائت شده بود و عمر به آن اعتنائى نكرده بود-، از اين نظر دست برداشت...

[ سيره حلبى: 4/ 307. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 2/ 44.]

عده اى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم مدينه را هنگام وفاتش از آنها خالى مى خواست، تا على تنها باشد... از فرصت بدست آمده ى (غسل دادن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم) استفاده مى كنند و دور از چشمان بنى هاشم و حضرت على عليه السلام در سقيفه شورايى چند نفره، بدون وجود رقيب برپا مى كنند...

[تا ريخ طبرى: 3/ 201- 206- 219. سيره ابن هشام: 4/ 310. كامل: 2/ 10 الى 14.]

الاخره كار جايى مى رسد كه از بنى هاشم دوستداران پيامبر صلى اللَّه عليه آله سلم، عباس ابوذر نبايد كسى به مسؤليتى (ولو حقير) برسد... مقابل دشمنان خاندان نبوت، چون خالد و معاويه در مناصب قرار گيرند...> 

«به عمر گفته شد: چرا يزيد بن ابى سفيان و سعيد بن عاص و معاويه و... را در مصادر امور قرار دادى و على و عباس و زبير و طلحه را كنار گذاشتى؟!

عمر گفت: على بالاتر از اين مقامها مى باشد و اما آنهاى ديگر از قريش، مى ترسم كه در شهرها پراكنده شوند و موجب فساد گردند»

[كدام فساد است كه بهترين اصحاب پيامبر مى خواهند منتشر كنند]

نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 9/ 30. و گاهى در برابر اين سؤال كه «چرا بزرگانى از اصحاب را كنار گذاشتى؟ مى گفت: مى ترسم آنها را به كار حكومت آلوده كنم». طبقات الكبرى: 3/ 283. و پا را از اين مرحله فراتر گذاشتند؛ عده اى از اصحاب را به خاطر نقل احاديث (درباره اهل بيت پيامبر عليهم السلام) در مدينه حبس و ممنوع الخروج كردند. مجمع الزوائد: 1/ 149، به مستدرك 1/ 102 نيز مراجعه شود و سخت گيرى بر خاندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم آن زمان به اوج خود رسيد كه معاويه نوشت: در مقابل كسى كه در فضل على عليه السلام روايتى نقل كند، هيچ تعهدى نخواهم داشت.

[شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 11/ 44.]

در اين روزها بود كه اموال پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم را، خمس، فيى ء (سهم ذى القربى) و حتى فدك فاطمه عليهاالسلام را از اميرالمؤمنين عليه السلام مى گيرند تا...

در اين نگاه فدك با اسلام و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم و ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام پيوند مى خورد، از اين زاويه فرياد براى فدك، فرياد براى غربت اسلام و تنهائى اميرالمؤمنين عليه السلام مى باشد. لازمه ى اين بعد فدك فريادهاى فاطمه عليهاالسلام و اعتراض مستمر ائمه ى معصومين عليهم السلام در طول تاريخ است. و لازمه اين بعد آن است كه در طول تاريخ هر گاه خواستند فدك را به خاندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم تحويل دهند، ائمه عليهم السلام از آن اعراض كنند.

هدف كتاب: بررسى قسمتى از تاريخ اسلام است، در اين بررسى بگونه اى سعى بر كشف و بازگو كردن حقايق شده است كه احترام شخصيتهاى مذهبى حفظ شود و به اين منظور در تمام كتاب براى بيان حقايق، از سخنان بزرگان و سياستمداران همان دوران استفاده شده و هرگز از تعبيرى كه آنان نموده اند تجاوز نشده است. حتى در بعضى موارد براى رعايت اين معنى از سخنانى كه صدورشان از اصحاب پيامبر قطعى است چشم پوشيديم، تا بدون اصطكاك حقايق گفته شود. البته در نگاشتن بعضى از تعابير كه بين خود صحابه گفته شده است بر نويسنده ايرادى نخواهيد گرفت؛ چون تاريخ صدر اسلام است و بايد آنگونه كه هست بيان شود.

روش كتاب: در اين كتاب تاريخ فدك را از زمانى كه جز سرزمين اسلام شده به استناد منابع اهل سنت و شيعه نگاشته ايم و در هر قسمت، با منابع اهل سنت مطالب آن را ثابت كرده ايم و از منابع شيعه براى تأييد يا توضيح استفاده نموده ايم.

با آنكه كتاب تحقيقى در اين زمينه است، اما تلاش شده به گونه اى نوشته شود كه براى عموم قابل استفاده باشد، در حالى كه تحقيق است از تحليل نيز بى بهره نيست و در حالى كه تاريخ است در موارد لزوم استدلالى است.

نظر نويسنده بر آن است كه دقت در سير تاريخى فدك، قضاوت درباره ى آن را آسان مى كند- مثلا اگر تاريخ ثابت كند كه حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلم فدك را به دخترشان هديه نمودند روشن است كه حكم كردن به مصادره آن بسيار خلاف مى باشد- لذا از خوانندگان محترم اميد مى رود كه در مسير بحث دقت نمايند. و از ناموس خلقت و درخت نبوت؛ اميد پذيرش تلاش ناچيز و گذشت از لغزشهاى آنرا دارم. و تذكرات شما خواننده عزيز را به ديده ى منت پذيرا هستم چرا كه انسان محل لغزشها مى باشد.

فدك ذوالفقار فاطمه

سال هفتم هجرت بود، ياران پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم به خاطر محروم شدن از حج، غمگين بودند كه جنگ خيبر فرارسيد.

قلعه هاى سرزمين خيبر يكى پس از ديگرى فتح مى شد و قلعه هاى «وطيح» و «سلالم» محاصره شد، يهوديان اين دو قلعه، امان خواستند [ ابن اثير در كامل: 1/ 596 و طبرى در تاريخ: 3/ 15 اينگونه نگاشته، ولى معجم البلدان: 4/ 238 مى نويسد سه قلعه ى باقيمانده محاصره شده بود. ]

مقابل متعهد شدند تمام اموال خود را به مسلمانان واگذار كنند [ و بعد، از حضرت تقاضا كردند كه به نصف اموال رضايت بدهد و حضرت پذيرفت. سيره ابن هشام 3/ 286. ]

تسلط لشكر اسلام بر قلعه خيبر باعث شد يهوديان فدك، قدرت بزرگ اسلام را در كنار خود احساس كنند؛ رعب و وحشت سراسر وجودشان را گرفت [ تاريخ مدينه المنوره: 1/ 194. ]

فى رأفت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم را نسبت به آن دو قلعه ديده بودند، از اين رو خود اقدام به مذاكره كردند. خواستند كه پيامبر به آنان اجازه دهد- با اينكه ايمان نمى آوردند- در سرزمين خود باقى بمانند و در مقابل نيمى از سرزمين، درختان و نخلستانها را به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم تسليم كنند و حضرت پذيرفت [ فتوح البلدان- فدك: 38- تاريخ طبرى: 3/ 15. ] و اينگونه بود كه فدك جزء بلاد مسلمانها شد، بلكه تاريخى از مسلمانان را در طول ساليان متمادى نگاشت و امتحانى از آنان را به نمايش گذاشت.

موقعيت جغرافيائى

فدك سرزمينى از حجاز كه فاصله اش تا مدينه دو يا سه روز [ معجم البلدان: 4/ 238، فتوح البلدان: 43، الكامل: 1/ 298. ] (صد و چهل كيلومتر) بود و با خيبر يك منزل فاصله داشت. داراى نخلهاى زياد و چشمه اى بود كه فوران داشت و چشمه سارهاى مختلف، آنرا در بر گرفته بودند [ معجم البلدان: ج 4 ماده فدك. ]

ارزش فدك

فدك از دو جهت داراى ارزش مى باشد: مالى و سياسى.

از جهت مالى، فدك براساس شواهد تاريخى منبع اقتصادى مهمى بوده است و اين گونه نبوده كه محلى باشد با چند درخت خرما، و توجهى به آن نشود، بلكه به اندازه اى وسيع و پر درآمد بوده كه مورد طمع قرار مى گرفته است.

و اينك شهادت تاريخ

1- ياقوت در معجم البلدان از آن تعبير به قريه مى كند و مى گويد: در آن نخلهاى زيادى بود.

[ معجم البلدان: 3/ 238. ]

2- بعد از آنكه عمر و ابوبكر كار خلافت را براى خود تمام كردند، نزد حضرت امير عليه السلام رفتند و از او درباره ى ماترك پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم سؤال كردند و از دو مورد با ذكر اسم سؤال شد كه خيبر و فدك بود [ مجمع الزوائد و منبع الفوائد: 9/ 39. ] و اين سؤال دلالت به ارزش مالى خيبر و فدك مى كند.

3- آنگاه كه ابوبكر رد فدك را نوشت عمر گفت: «با خرجها چه خواهى كرد [ سيره ى حلبيه: 3/ 488. ] و اين دلالت مى كند كه فدك حداقل گوشه اى از بودجه حكومت را تأمين مى كرده است.

4- ابوبكر در جواب حضرت فاطمه عليهاالسلام مى گويد: «پيامبر آن را در جهاد مصرف مى كرد

[ شرح ابن ابى الحديد: 16/ 214، السقيفه و فدك: 102. ] و مالى كه براى تجهيز قوا باشد مال اندكى نخواهد بود.

5- معاويه فدك را بين يزيد و مروان و عمرو بن عثمان تقسيم كرد [ السقيفه و فدك: 103، شرح ابن ابى الحديد: 16. ] معلوم مى شود مال زيادى بوده است كه بين سه نفر تقسيم شد.

6- در زمان حكومت منصور، فرزندان امام حسن مجتبى عليه السلام، قيام كردند. منصور براى سخت گيرى بر آنها، دستور مصادره ى فدك را داد. روشن مى شود كه فدك مال زيادى بود كه به عنوان محاصره اقتصادى، آن را از فرزندان حضرت مى گيرند. [ وفا الوفاء: 3/ 999. ]

فدك از جهت سياسى نيز جايگاه رفيعى داشته است كه در مباحث آينده روشن خواهد شد.

مالكيت فدك از نظر شرع

قبل از اين گفتيم بر اساس قراردادى، فدك جز بلاد مسلمانان شد، اما از نظر قانون اسلام؛ فدك و هر سرزمينى كه بدست مسلمانان فتح مى شود، مال چه كسى خواهد بود؟

سرزمينهايى كه فتح مى شدند به دو صورت بوده است، يا به قدرت نظامى و جنگ و خون ريزى فتح مى شدند كه «مفتوح العنوه» نام دارند، و يا خود اهالى پيشگام بودند و قبل از جنگ و خون ريزى حاضر به انعقاد قرارداد با مسلمانها مى شدند، كه «غير مفتوح العنوه» ناميده مى شود. اموال و سرزمينهايى كه با جنگ و لشكركشى بدست مى آمد، غنيمت ناميده مى شد و به موجب آيه شريفه ى: «واعلموا انما غنمتم من شى ء فان لله خمسه و للرسول و اليتامى و المساكين و ابن السبيل» [ بدانيد هر گونه غنيمتى به دست آوريد، خمس آن براى خدا، و براى پيامبر، و براى ذى القربى و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه (از آنها) است...» انفال: 41. ] ، يك پنجم آن مال پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم بود، و حضرت رسول تا زمانى كه زنده بود غنيمت را همانگونه كه قرآن مى فرمايد تقسيم مى كرد.

طبرى با ذكر روايات مختلفى مى گويد: «هر گاه براى رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم غنيمت مى آوردند آنرا پنج قسمت مى كرد. چهار قسمت براى مجاهدان بود و از آن يك سهم ديگر، مشتى برمى داشت براى مصرف خانه كعبه و آن سهم اللَّه بود. باقيمانده را تقسيم مى كرد و سهمى براى خود و سهمى براى ذى القربى (خويشان) و سهمى براى يتيمان و سهمى هم، براى ابن سبيل قرار مى دادند [ جامع البيان طبرى: 10/ 4- 5. انسان الاشرف 1/ 516- 517. تهذيب 4/ 113. ]

اموالى كه بدون جنگ بدست مى آمد «فيى ء» ناميده مى شد و به موجب آيه ى «و ما افاء اللَّه على رسوله منهم فما او جفتم عليه من خيل و لاركاب ولكن اللَّه يسلط رسله على من يشاء واللَّه على كل شيى ء قدير»

[ «و آنچه خدا از آنان [يهود] به رسولش بازگردانده (و بخشيده) چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن (زحمتى نكشيديد) نه اسبى تاختيد و نه شترى؛ ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلط مى سازد؛ و خدا بر هر چيز توانا است!» حشر: 6. ]

بين مسلمانان تقسيم نمى شد بلكه مال پيامبر بود و تا زمانى كه پيامبر در قيد حيات بود، به همين روش عمل مى كردند و در ابتداء براى بعضى از مسلمانها جاى سؤال بود. و اقدى مى نويسد: عمر درباره ى اموال طائفه ى بنى نضير، از پيامبر سؤال كرد: «يا رسول اللَّه آيا غنائم را تخميس نمى كنيد؟» حضرت فرمود: «آنچه را كه خدا مخصوص من قرار داده است به ديگران نخواهم داد [ مغازى واقدى: 1/ 377. ]

فخر رازى درباره «فيى» مى گويد:

«صحابه از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم خواستند «فيى ء» را بين آنها تقسيم كند، همانگونه كه غنائم را تقسيم مى نمود و لذا خداوند به واسطه نزول آياتى، فرق بين آن دو را اين گونه بيان نمود:

«براى غنيمت تحمل مشقت نموده ايد و بر مركب براى جهاد سوار شده ايد ولى براى «فيى ء» مشقتى نبوده، پس خداوند اختيار آن را به عهده پيامبر گذاشته، در هر موردى كه خواست مصرف نمايد [ تفسير كبير: 29/ 284. ] و بلاذرى در ذيل اين آيه مى نويسد :

«خداوند به مردم اعلام فرمود: كه «فيى» مخصوص رسول خدا هست و براى ديگران نمى باشد [ انساب الاشراف 1/ 518، به تهذيب 4/ 116 و كافى 1/ 618 مراجعه شود. ]

فدك مخصوص پيامبر

بنابراين از آنجا كه فدك بدون جنگ بدست آمد، به موجب دستور الهى، مال پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم است.

فريقين در اين مورد اتفاق دارند، كه به چند نمونه از كلمات اهل سنت در ذيل اشاره خواهيم كرد:

ياقوت حموى مى نويسد: «فهى ممالم يوجف عليه بخيل و لا ركاب فكانت خالصه لرسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم [ معجم البلدان ماده فدك. ] .

فدك سرزمينى است كه مسلمانان براى فتح آن بر مركبى سوار نشده اند، پس مخصوص پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم گرديد.

بلاذرى مى نويسد: «فكان نصف فدك خالصا لرسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم [ فتوح البلدان: 46. ] .

نصف فدك مخصوص پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم گرديد.

ابن هشام مى نويسد: «فكانت فدك لرسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم خالصه لانه لم يوجف عليها بخيل و لا ركاب [ سيره ابن هشام: 3/ 301. ] .

فدك مخصوص پيامبر گرديد چون مسلمانان براى آن جنگ نكرده بودند.

ابن كثير مى نويسد: «كانت هذه الاموال لرسول اللَّه خاصه». همه ى «فيى» مخصوص پيامبر گرديد [ البدايه و النهايه: 3/ 231. ]

بخارى مى نويسد: «فان ذلك كله كان للنبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم خاصه».

همه ى «فيى» مخصوص پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم بود [ سيره ى حلبى: 3/ 487. ]

پس در اينكه فدك مخصوص پيامبر بود، اشكال و شكى وجود نداشته و ندارد [ به مصادر زير مراجعه شود: كامل ابن اثير: 1/ 598. تفسير فرات كوفى: 1/ 222. تاريخ مدينه المنوره، عمر بن شبه المنيرى: 1/ 192، تاريخ طبرى: 3/ 15، 20 و كشاف 4/ 82. مجمع البيان 9/ 260. تبيان 9/ 564. الميزان 19/ 203. انساب الاشراف 1/ 519. ] و هر چيزى كه مال پيامبر است به موجب «الناس مسلطون على اموالهم»

[ مردم مى توانند در اموال خود هر تصرفى اعمال كنند. اگر چه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم بر اموال و انفس مؤمنان نيز اولويت در تصرف دارد. ]

حضرت مى تواند در آن هر تصرفى بفرمايد. ملكيت آن را به كسى واگذار كند، يا عوائد آن را به كسى ببخشد، يا در منافع عمومى مصرف نمايد.