فاطمه (سلام الله عليها) احياگر شخصيت زن

فريده مصطفوى (خمينى )، فاطمه جعفرى

- ۲ -


يكى از ويژگى هاى اين كتاب اين است كه تنها به ذكر حديث و تاريخ بسنده نشده است بلكه در كنار هر حديثى برداشتى و در هر گزارش ‍ تاريخ ، تحليلى قرار گرفته است . نويسندگان فاضل بر خلاف بسيارى از كتبى كه در مناقب نوشته شده است به ذكر فضايل حضرت فاطمه اكتفا نكرده اند بلكه مسائل و فضايل را به شيوه كاربردى درآورده اند، تا همگان از آن بهره مند شوند. در واقع فاطمه را به شكل الگوى عملى ، عبادى ، اخلاقى ، سياسى و اجتماعى مطرح ساخته اند تا زنان و مردان ، عالمان و جوانان جامعه از منش و شيوه ام الائمه استفاده كامل نمايند.
در خاتمه توفيقات روزافزون همه كسانى كه در سامان بخشيدن اين اثر ارزشمند سهيم بودند از خداى بزرگ مسئلت دارم و براى مولفان ارجمند موفقيت بيشترى آرزومندم .

محمد باقر شريعتى سبزوارى

فصل اول : ولادت فاطمه (عليها السلام )
1- اخلاق عرب
مدينه شهرى است در شمال مكه كه تقريبا نود فرسنگ از آن فاصله دارد. اطراف شهر، باغ ها و نخلستان هاى فراوان وجود دارد. زمين آن براى غرس درختان و كشت و زرع آماده تر است . قبل از اسلام ، نام آن (( يثرب )) بود و پس از هجرت پيامبر (صلى الله عليه وآله ) (( مدينه الرسول )) ناميده شد و بعدا به مدينه معروف گرديد.
اعراب زمان جاهلى به خصوص فرزندان (( عدنان )) طبيعتا سخاوتمند و مهمان نواز بودند. پيمان شكنى را گناهى بزرگ مى دانستند. در راه اعتقاد خود فداكارى مى كردند و از صراحت لهجه برخوردار بودند. در فن شعر و سخنرانى يد طولايى داشتند و شجاعت آنها معروف بود، ولى در مقابل اين ويژگى ها داراى مفاسد اخلاقى بودند كه جلوه هر كمالى را از بين مى برد.
اگر در اواسط قرن ششم ميلادى خورشيد پر فروغ و تابناك اسلام بر آنها نتابيده بود، امروزه اثرى از عرب عدنانى نبود. از يك طرف نبودن فرهنگى صحيح ، از طرف ديگر شيوع فساد و خرافات ، زندگى آنها را به صورت زندگى حيوانى در آورده بود. وجود بى نظمى ، هرج و مرج ، جنگ هاى طولانى و قبيله اى و نبود حكومت مقتدر سبب شده بود كه اعراب خانه به دوش باشند و مرتب هر ساله در نقطه اى از بيان ها به دنبال آب و علف بگردند. هر كجا اثرى از آب و آبادى مى ديدند، فورا دور آن حلقه زده و خيمه ها را برمى افراشتند. در به درى و دوره گردى آنها معلول دو چيز بود: يكى بدى وضع جغرافيايى عربستان از نظر آب و هوا و ديگرى خونريزى هاى زياد كه آنها را ناچار به كوچ مى كرد. امير المومنين (عليه السلام ) اوضاع عرب قبل از اسلام را چنين بيان مى فرمايد:
خداوند محمد (صلى الله عليه وآله ) را به عنوان بيم دهنده جهانيان و امين وحى و كتاب خود مبعوث نمود و شما گروه عرب در بدترين آيين و بدترين خانه ها به سر مى برديد. در ميان سنگلاخها و مارهاى - كر - (كه از هيچ صدايى نمى رميدند) اقامت داشتند. آب هاى لجن را مى آشاميديد و غذاهاى خشن (مانند آرد هسته خرما و سوسمار) مى خورديد و خون يكديگر را مى ريختيد و از خويشاوندان دورى مى كرديد و بت ها ميان شما سرپا بودند و از گناهان اجتناب نمى نموديد (11) .
بعثت پيامبر (صلى الله عليه وآله )
در چنين سرزمينى محمد بن عبدالله (صلى الله عليه وآله ) به پيامبرى مبعوث شد و هدايت و ارشاد قوم جاهل را به عهده گرفت كه بعد از بيست و سه سال از آن جماعت جاهل ، مردى با فرهنگ غنى اسلامى ، مجاهد، عابد، وقارى قرآن ساخت . در همين دوران رسول خدا(صلى الله عليه وآله ) با حضرت خديجه ازدواج نمود. حضرت خديجه آزادگى ، ايمان و استقامت خويش را با ازدواج با حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) نشان داد. و اولين زن مسلمان است و تا آخرين لحظه زندگى به كمك و حمايت از اسلام پرداخت . درباره عظمت و خدمات حضرت خديجه كبرا سخن بسيار است كه اين موضوع مورد بحث ما نيست .
شكل گيرى شخصيت
شخصيت هر كس به اوضاع خانوادگى ، اخلاق پدر و مادر و محيط رشد و شكوفايى بستگى دارد. پدر و مادر شالوده شخصيت فرزند را پى مى ريزند و اخلاق او را همانند خود تربيت نموده و تحويل جامعه مى دهند. بنابراين ، فرزندان الگو و نمونه اى از شخصيت پدر و مادر و نوع تربيت و فرهنگ آنها هستند.
پدر و مادر فاطمه (عليها السلام ) كيست ؟
پدر فاطمه احتياجى به معرفى و توصيف ندارد؛ در عظمت حضرت همين بس كه خداوند متعال درباره اش مى فرمايد: (( اى محمد! اخلاق تو بزرگ و شگفت آور است (12) )) .
اما مادر فاطمه (عليها السلام ) خديجه دختر (( خويلد )) در يكى از خانواده هاى اصيل و شريف قريش به دنيا آمد و تربيت يافت . افراد خانواده اش همه دانشمند بودند و از كعبه حمايت مى كردند. هنگامى كه (( تبع )) پادشاه يمن تصميم گرفت حجر الاسود را از مسجد الحرام به يمن منتقل كند، خويلد پدر خديجه در مقام دفاع برخواست . به واسطه مبارزه و فداكارى او بود كه (( تبع )) از تصميم خويش منصرف شد و آن سنگ مقدس را از جايش حركت نداد. (( ورقه بن نوفل )) پسر عموى خديجه يكى از افرادى بود كه پرستش بتها را نمى پسنديد و از مدتها قبل در صدد تحقيق و كنكاش بود كه دين حق را بيابد. (( ورقه )) همان مرد دانشمندى است كه وقتى از جانب خدا به پيامبر (صلى الله عليه وآله ) وحى شد و او داستان نازل شدن جبرئيل را براى خديجه شرح داد، خديجه براى بررسى داستان ، نزد (( ورقه )) رفت و جريان را برايش باز گفت و از درستى آن جويا شد. (( ورقه )) پاسخ داد: با اين اوضاع كه گفتى ، جبرئيل بر محمد نازل شده و او پيامبر خداست . از قول من به محمد بگو: در كار خودت جديت و پايدارى كن .
روزى ديگر (( ورقه )) در مسجدالحرام به پيامبر (صلى الله عليه وآله ) برخورد و عرض كرد: آن چه ديدى و شنيدى براى من شرح ده ! پيامبر اكرم داستان نزول فرشته را بيان كرد. (( ورقه )) عرض كرد:
به خدا سوگند! تو پيامبر خدا هستى . همان فرشته اى كه بر موسى نازل شده ، بر تو هم نازل شده است . آگاه باش كه تو را تكذيب و اذيت خواهند نمود. اگر من تا آن زمان زنده ماندم ، دين خدا را يارى مى كنم . سپس سر مبارك پيامبر را بوسيد و رفت (13) .
از اين نوع داستانها روشن مى شود كه خاندان حضرت خديجه (عليها السلام ) مردمى متفكر و علاقمند به دين حضرت ابراهيم بودند. ابن هشام مى نويسد:
خديجه زن شريف و ثروتمندى بود كه به تجارت اشتغال داشت ! مردانى را اجير كرده بود كه برايش تجارت مى كردند (14) .
روشن است سرپرستى كاروانى به اين بزرگى توسط يك بانو آن هم در زمان جاهليت و دورانى كه داشتن دختر براى مردان جزيرة العرب ننگ به شمار مى رفت ، كار آسانى نبود. چنين نتيجه گيرى مى شود كه آن بانوى بزرگ نبوغ فوق العاده و مديريت قوى و بى نظيرى داشت .
هشام مى گويد:
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) خديجه را بسيار دوست مى داشت و به او احترام مى گذاشت و در كارها با وى مشورت مى كرد. آن بانوى رشيد و روشنفكر وزير و مشاور خوبى براى آن حضرت بود. نخستين بانويى كه به او ايمان آورد، خديجه بود. تا وقتى كه خديجه زنده بود، محمد (صلى الله عليه وآله ) همسر ديگرى اختيار نكرد (15) .
نخستين گروه اسلامى كه در شهر مكه به وجود آمد، محمد (صلى الله عليه وآله ) و خديجه و على (عليه السلام ) بود (16) . نخستين خانه پيامبر كانون انقلاب اسلامى در آن روز به شمار مى رفت . از اين رو رسالت بسيار سنگينى بر عهده داشت .
بانوى اين خانه كسى جز خديجه نبود. اين زن فداكار و پرهيزكار، افتخار همسرى پيامبر و مادرى فاطمه را پيدا كرد. در روايات وارد شده كه جبرئيل هر وقت بر پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) نازل مى شد، عرض ‍ مى كرد: سلام خدا را به خديجه برسان و بگو: خدا قصر زيبايى در بهشت براى تو آماده كرده است (17) .
2- ولادت فاطمه (عليها السلام )
در سال پنجم بعثت مشيت الهى بر اين قرار گرفت كه برترين زن جهان را كه نور او در عرش درخشندگى خاصى داشت ، به بشر و به جهان خلقت عطا نمايد: انا اعطيناك الكوثر، بهاى ولادت اين دختر سنگين است .
روزى جبرائيل بر پيامبر نازل شد و عرضه داشت كه : چهل روز از همسر خود كناره گيرى كند و به منزل نرود.
روزها را روزه بدارد. شب ها را به عبادت سپرى كند. رسول الله اين برنامه را اجرا نمود و اين مدت را در منزل ابوطالب سپرى كرد.
خديجه نگران شد و علت جدايى را پرسيد. پيامبر پيام فرستاد كه نگران نباش ! چهل روز جدايى به امر خداست .
جبرئيل نازل شد و عرضه داشت : از افطار خوددارى فرما تا هديه پروردگار فرود آيد.
در اين هنگام ظرفى از انگور و خرما نزد پيامبر حاضر شد و رسول الله (صلى الله عليه وآله ) با آن ميوه ها افطار كرد. بعد دستور آمد نزد خديجه برو. پيامبر پس از چهل روز جدايى از همسر محبوب و وفادارش نزد او آمد و وجود مقدس حضرت زهرا (عليها السلام ) در رحم مادر شكل گرفت . از آن روز به بعد خديجه در وجود خود احساس آرامش كرد اما نمى دانست اين آرامش از كجاست ، تا اينكه در يكى از روزها احساس ‍ كرد جنينى در رحم دارد كه با وى سخن مى گويد و بزرگ ترين انيس ‍ تنهايى و مايه تسلى خاطرش است . در يكى از روزها كه خديجه گرم گفتگو و صحبت با همنشين تازه اش بود، پيامبر وارد شد و سؤ ال كرد: با كسى گفتگو مى كردى ، خديجه گفت : با فرزندى كه در شكم دارم .
او با من سخن مى گويد و مونسم در تنهايى است . پيامبر فرمود:
جبرائيل قبلا به من مژده داده كه اين جنين دختر است و خداوند نسل مرا از او قرار مى دهد. رهبران آينده دنيا كه پس از قطع شدن وحى ، نگهبان قرآن و اسلامند، از همين دختر خواهند بود (18) .
خديجه متوجه شد فرزندش يك بشر عادى نيست ، بلكه نور تابناك آسمانى است كه در قالب انسان قدم به عرصه جهان مى نهد. اين مسئله در زندگى خديجه اثر عجيبى داشت ، زيرا او بعد از ازدواج با پيامبر مورد اعتراض اقوام و خويشان خود قرار گرفته بود، به طورى كه با او قطع رابطه كرده بودند. تنها مونس و همدم و ياورش ، همسر مهربانش رسول خدا بود.
حضرت خديجه دوشادوش پيامبر او را يارى مى نمود و در تمام مراحل پشتيبانى قوى براى پيامبر بود. در منزل با مهر و محبت فوق العاده به رسول الله آرامش مى بخشيد، و در خارج از خانه تا حد ممكن با پيامبر همراهى مى كرد. هنگامى كه پيامبر مامور بود دعوت را مخفيانه انجام دهد، دوشادوش رسول خدا همانند يك نگهبان از او حفاظت مى كرد. در ملازمت حضرت به خارج شهر مى رفت و با ايشان در صحرا و دامنه كوهها نماز مى خواند تا اينكه دعوت مخفيانه به پايان رسيد و رسول الله مامور شد آشكارا مردم را دعوت به خدا پرستى كند. در اين هنگام هم وظيفه خود را خطيرتر احساس مى كرد، چون تمام بت پرستان قريش و مكه بر ضد پيامبر فعاليت داشتند. پيامبر تنها دو پشتوانه بزرگ داشت : يكى عمويش ابوطالب كه شخصيت توانمند و همواره حامى پيامبر بود و او را از هر نوع آسيب و زيان دشمنان محافظت مى كرد؛ دوم همسر وفادارش حضرت خديجه . حضرت خديجه كه در دنيا يك همدم (پيامبر) داشت ، دومين مونس خود (فاطمه زهرا (عليها السلام ) ) را يافت . در تنهايى با او به صحبت مى نشست و در انتظار تولد مونس جديد خود لحظه شمارى مى كرد، تا اينكه در بيستم جمادى الثانى ، درد زايمان او را فرا گرفت و مژده زايش نوزادش را بشارت داد. او در عين نشاط و سرور از تنهايى در اين موقعيت حساس نگران بود، زيرا زنان قريش از او كناره گرفته بودند. خديجه در اين موقعيت حساس نه دوست و همدمى داشت و نه كسيكه او را يارى و كمك كند. از طرفى اشك شوق مى ريخت و از طرفى براى غربت خود مى گريست . او سر به زانوى غم نهاده ، با گزيدن لب گويا مى خواست دردش را تسكين دهد. ناگهان متوجه شد اطرافش چهار زن حاضر شدند، پرسيد: شما كيستيد، يكى از آنها گفت :
لا تحزن يا خديجه ! فانا رسل ربك اءليك و نحن اءخواتك ...؛
اى خديجه ، غمگين مباش ! ما را خداوند براى خدمتگزارى تو فرستاده است . من ساره ام ، اين خانم آسيه (دختر مزاحم و همسر فرعون ) و اين بانوى ديگر مريم (مادر مسيح ) و اين ديگرى كلثوم (خواهر موسى (عليه السلام )). همه ما خواهران تو هستيم و در بهشت همنشين تو خواهيم بود (19) .
بعد از اين خديجه نه تنها نگران تنهايى خود نبود، بلكه عوارض زايمان را در خود احساس نمى نمود. اين جا بود كه متوجه عظمت مقام خود و نوزادش شد، زيرا بزرگترين زنان جهان براى خدمتگزارى او از بهشت برزخى آمده بودند.
درباره فاطمه (عليها السلام ) آمده است :
ولدت فاطمه عليها و على بعلها السلام بعد مبعث رسول الله (صلى الله عليه وآله ) بخمس سنين و توفيت عليها السلام و لها ثمان عشره سنه خمسه و سبعين يوما؛ (20) فاطمه پنج سال پس از بعثت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) متولد شد و هجده سال 750 روز داشت كه وفات كرد (و پس از پدرش 75 روز زنده بود).
خديجه پس از تولد فرزند، از فرط خوشحالى طفل خود را به سينه چسبانيد و آنچنان مجذوب او شد كه از اطراف خود غافل گشت . وقتى به خود آمد و طراف نگريست ، اثرى از زنان بهشتى نديد.
در اين هنگام رسول الله (صلى الله عليه وآله ) با قيافه اى بشاش و خندان خديجه روبه رو گشت . خديجه مولود تازه را به پدر داد. رسول الله به چهره نوزاد خيره شد، گويا يك دنيا عظمت را در چهره او مى ديد، سپس ‍ فرمود:
اءنى سميت ابنتى ، فاطمه لاءن الله عزوجل فطمها و فطم من اءحبها من النار؛
من دخترم را فاطمه نام نهادم ، براى اينكه خداوند عزوجل او و دوستانش ‍ را از آتش و عذاب رهانيده است (21) .
در حديث ديگرى آمده كه پيامبر به على (عليه السلام ) فرمود:
چون او و شيعيانش از آتش آزاد شده اند (22) .
روز قيامت فاطمه در مسير جهنم مى ايستد و به چهره ها مى نگرد. بر پيشانى بعضى از آنان (( دوستدار فاطمه )) نقش بسته است . حضرت او را شفاعت مى كند.
نام هاى آن حضرت
1. زهرا، يعنى نورانى به معناى نور درونى و برونى . از امام صادق (عليه السلام ) درباره نام زهرا سوال شد، فرمود:
هنگامى كه در محراب عبادت مى ايستاد، نورى از او به طرف آسمان بالا مى رفت ، مانند نورى كه اهل زمين از ستارگان مشاهده مى كنند (23) .
2. صديقه به معنى معصومه و بسيار راستگو.
3. مباركه يعنى صاحب بركت در علم و فضل و كمالات و معجزات .
4. طاهره يعنى پاك و پاكيزه از هر نوع آلودگى .
5. زكيه يعنى رشد كننده در كمالات و خيرات .
6. راضيه يعنى راضى به قضاى الهى .
7. مرضيه يعنى پسنديده خدا و دوستان خدا.
8. محدثه يعنى خبر دهنده از غيبت كه فرشته با او سخن مى گويد.
9. فاطمه يعنى جدا شده از هر زشتى و بريده شده از هر بدى و گرفته شده از آلودگى هاى طبيعت (24) .
وجه تسميه صديقه : چون دختر پيامبر يگانه دخترى بود كه غير از سخن راست و صادق از او شنيده نمى شد، او را صديقه گفتند (ما كان اءصدق منها اءلا الذى ولدها (25) )
وجه تسميه مباركه : مباركه بمعنى كثير اليمن است ، يعنى بسيار ميمنت و بركت دارد. فاطمه را از اين جهت مباركه گفته اند كه خداوند در نسل او بركت عنايت فرموده و ائمه اطهار از دودمان او به وجود آمده اند كه همه خوش ‍ قدم و مبارك بوده اند.
عالم از نور وجود و افاضات والاى آنها بهره مند گشته ، شجره مباركه بوده اند كه در قرآن از آن سخن گفته شده :
هى الشجره المباركه الزيتونه التى لا شرقيه و لا غربيه (26)
وجه تسميه طاهره و زكيه : طاهره و زكيه هر دو به معنى مطهره است كه از گناهان و سوء خلق و ارجاس و ادناس و كدورت هاى طبيعت ، پاك و منزه است ، چه در باطن و چه در ظاهر و چون فاطمه زهرا (عليها السلام ) از تمام تصورات كدر و تاريك و پليدى و ناملايمات طبع ، ظاهرا و باطنا مصون و محفوظ بوده و هميشه داراى طهارت ذاتى و صورى و معنوى بود (27) ، او را طاهره خواندند.
وجه تسميه محدثه :
با مادر خود در جنين و قبل از ولادت ، حديث و سخن مى كرد، يا بدان سبب كه احاديثى از پدرش نقل كرده كه بسيار با اهميت است . احاديث فاطميه از موثرترين و معتبرترين اخبار اسلامى است . اولين محدثه اسلام فاطمه زهراست . ام ايمن و ام سلمه و عايشه و ديگران از فاطمه زهرا حديث نقل كرده اند (28) .
وجه نامگذارى راضيه و مرضيه
مراد از آن كمال رضايت از خلق و خالق بود. نيز خدا و پيامبر (صلى الله عليه وآله ) و على (عليه السلام ) از او راضى بودند و او از آنها راضى بود (29) .
در وجه تسميه زهرا: حضرت صادق (عليه السلام ) فرمود: بدين جهت فاطمه را زهرا گويند كه چون در محراب مى ايستاد، نور جمالش آسمانها را روشن مى كرد، همانگونه كه نور آفتاب زمين را روشن مى سازد.
حضرت عسگرى (عليه السلام ) فرمود: نور صورت زهرا، صبح مانند خورشيد، ظهر مانند ماه و غروب مانند درى فروزان بود (30) .
وجه تسميه بتول : پيامبر فرمود: بتول يعنى كسى كه سرخى مطلق را نديده باشد، يعنى هرگز حيض و عادت زنانه را نبيند. چون حضرت زهرا (عليها السلام ) هرگز به عادت زنانه آلوده نمى شد، او را بتول گفتند (31) . ولى بتول به معناى ممتاز از هم نوعان و مستغنى از ديگران هم آمده است چنانچه منقطع از زوج مانند مريم نيز معنا شده است ولى به مفهوم يك موجود مجزا و ممتاز بهتر است . با حاء خطى به آن معنا است ولى باها به معنى مبارك و عافيت است .
وجه تسميه منصوره : از اين جهت است كه آن حضرت به قصاص و انتقام از قاتلى كه جنين او را به قتل رساند، يارى مى شود و اين نصرت در عصر قائم آل محمد (عج ) رخ مى دهد (32) .
وجه تسميه معصومه : چون از خاندان عصمت و طهارت بوده و از گناهان صغيره و كبيره دور، معصومه است (33) .
وجه تسميه هانيه : به معنى مشفق و مهربان در حق شوهر. چون زهرا (عليها السلام ) نسبت به شوهرش امير مومنان در نهايت شفقت و مهربانى بود، او را هانيه مى گفتند (34) .
امام باقر (عليه السلام ) فرمود: (( چون فاطمه (عليها السلام ) متولد شد، خدا به فرشته اى وحى كرد و به وسيله آن زبان محمد را گشود تا او را فاطمه ناميد، سپس فرمود: من تو را با دانش از شير باز گرفتم و تو را از حيض بريدم )) سپس امام باقر (عليه السلام ) فرمود: (( به خدا كه خداوند او را به علم و دانش از شير گرفت و او را از حيض بركنار داشت (35) )) .
سلاله زهرا (عليها السلام )
وجود نوزاد جديد در روحيه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) و خديجه اثر عجيبى گذاشت . آنان پيشتر دو پسر به نام قاسم و عبدالله داشتند كه در كودكى فوت كردند. به همان اندازه كه پيامبر و خديجه اندوهگين مى شدند، دشمنان آن ها خوشحال بودند، زيرا نسل محمد را منقرض ‍ شده مى پنداشتند و او را (( ابتر )) و بدون فرزند مى خواندند و مى گفتند: بعد از آنكه محمد از دنيا برود، اثرى از وى باقى نخواهد ماند. اينان با زخم زبان ، پيامبر و خديجه را مى رنجاندند (36) .
اما خداوند به پيامبر (صلى الله عليه وآله ) مژده داد و بشارت كوثر را داد و فرمود:
اى پيامبر ما به تو كوثر عطا كرديم . پس براى خدا نماز بگزار و قربانى كند. به درستى كه دشمن تو ابتر و بى فرزند خواهد شد، نه تو (37) .
حال وعده خدا تحقق يافته و وجود مقدس حضرت فاطمه به خانه كوچك آنها نور و گرمى بخشيده بود. خداوند مقدر كرده بود. توسط اين دختر، ارزش زن را به جهانيان بشناساند، به خصوص در آن دوران كه وجود دختر در خانواده ننگ به حساب مى آمد و مردان سنگدل دوران جاهليت دختران را زنده به گور مى كردند! شايد به همين دليل بود كه خداوند ذريه و نسل پاك پيامبر را در وجود دخترش قرار داد و مقدر فرمود كه امامان و پيشوايان دينى اسلام از نسل زهراى اطهر (عليها السلام ) به وجود آيند. فاطمه در امان مادر مهربانى چون خديجه قرار گرفت . روحيات خديجه در هنگام شير دادن به فاطمه آثارى را در وجود او به بار آورد.
يكى از اسرار آفرينش اين است كه هر موجودى علاقمند است داراى فرزند شود. اين احساس غريزى هر فردى است . والدين علاقمندند، فرزند خود را بر حسب دلخواه تربيت مى كنند تا بعد از آنها نام و نشان شان زنده بماند، و اين راز بقاست كه ريشه در وجود هر جاندارى دوانده است اما شخص بدون فرزند دوران زندگى خود را كوتاه مى بيند و با رسيدن مرگ آن را خاتمه يافته مى پندارد. روشن است كه دستگاه آفرينش ‍ مى خواهد بدين وسيله نسل بشر را از انقراض حفظ نمايد. فرزندان پس از مرگ والدين ، راه و هدف آن ها را دنبال نموده و ياد آن ها را زنده نگه مى دارند. پيامبر (صلى الله عليه وآله ) و حضرت خديجه نيز چنين آرزويى داشتند. آنها با داشتن انواع مشكلات و گرفتارى هاى گوناگون روزمره ، كانون خانوادگى گرم و پر محبت و مهرى داشتند.
3- محاصره اقتصادى
با محاصره اقتصادى رسول خدا و كوچ كردن به شعب (دره ) ابوطالب ، راحتى و آسايش از اين خانواده كوچك و بنى هاشم رخت بربست . از اين رو دوران كودكى و شيرخوارگى زهرا (عليها السلام ) در اوضاع بحرانى و انقلابى صدر اسلام گذشت كه در روح حساس و ظريف اين كودك تاثير زيادى گذاشت . علم ثابت كرده كه محيط رشد و نماى كودك و احساسات پدر و مادر در روحيات طفل و ساختن شخصيت او موثر است .
اوضاع غير عادى و حوادث تلخ دوران كودكى حضرت زهرا (عليها السلام ) بدون ترديد در روح حساس او اثر گذاشت . به مدت سه سال او در شعب زندانى بود و دنياى خارج از شعب را نديد.
در پنج سالگى فاطمه بود كه پيامبر و بنى هاشم از تنگناى شعب نجات يافته ، به خانه و زندگى خود مراجعت نمودند. رسول اكرم در دوران سيزده سال (از بعثت تا هجرت ) كه در مكه بودند، با انواع ناملايمات و مشكلات دست به گريبان بودند. آن ايام را تيره ترين اوقات از نظر ظلم و جنايت مشركان نسبت به رسول الله مى توان حساب نمود. احساسى كه خديجه نسبت به مظلوميت محبوبش پيامبر (صلى الله عليه وآله ) داشت ، در روحيات طفل اثر مى گذاشت . زهرا تمام اين گرفتارى ها و ناملايمات را مشاهده مى كرد.
چنين مشكلات و ناهنجارى ها در روح حساس كودك خردسالى چون او تاثيرات غم انگيزى داشت . ستم و جنايت مشركان لحظه به لحظه شديدتر مى شد.
مشركان و كفار تا آنجا كه مى توانستند پيروان آن جناب را آزار و شكنجه مى دادند. بعضى را در مقابل آفتاب داغ و سوزان حجاز روى ديگ هاى داغ مى خوابانيدند و سنگ هاى سنگين و گرم ، روى سينه هاشان قرار مى دادند. بعضى را مى كشتند، تا اين كه بر حسب صواب ديد پيامبر، عده اى از مسلمان به حبشه مهاجرت كردند. زهراى فهيم و كوچك همه اين مطالب را احساس كرده و تحمل مى نمود. به رغم همه اين سختى ها آن حضرت در دامن پر مهر مادر باليده و نوازش هاى مادر تا حدى ، اثر ناخوشايند صدمات را كاهش مى داد، ولى هنوز بيش از پنج سال از عمر زهرا (عليها السلام ) نگذشته بود كه خديجه (آن بانوى پرهيزكار و همسر مهربان و مادر فداكار خانواده ) چشم از جهان فرو بست . زهراى كوچك ، مادر مهربان و وفادارش را از دست داد. سال دهم بعثت بود كه ابوطالب و خديجه در فاصله كوتاهى ، يكى پس از ديگرى از دنيا رفتند (38) .
اين دو حادثه ناگوار در روح رنج كشيده پيامبر تاثير به سزايى داشت . او بزرگترين يار و غمخوار خود (خديجه ) را از دست داده بود. از طرفى بزرگترين پشتيبان و مدافع او حضرت ابوطالب نيز دار فانى را وداع گفت . ابوطالب به علت موقعيت اجتماعى كه ميان كفار قريش داشت و عموى پيامبر بود، از او حمايت مى كرد، از اين رو كفار و مشركان نمى توانستند پيامبر را در فشار قرار دهند.
همسر محبوب و وفادارش حضرت خديجه ، يار و غمخوار و مشاور داخلى او بود. زمانى كه پيامبر پس از دفن خديجه به خانه برگشت ، فاطمه دور پدر مى گشت و مى گفت : پدر جان ! مادرم كجاست . پيامبر متحير بود چه جواب بدهد. جبرئيل نازل شد و گفت : در پاسخ فاطمه بگو: مادرت با كمال آسايش و راحتى در كاخى كه از زبر جد ساخته شده زندگى مى كند (39) .
ابوطالب ، حامى بزرگ پيامبر (صلى الله عليه وآله )