تشيّع چيست ؟ و شيعه كيست ؟
سيّد محسن حجّت
- ۱ -
فهرست مطالب
عَنْ
على عليه قال :
پيشگفتار
بخش
اوّل : تشيّع چيست ؟
فصل
اوّل : پيروى از اهل بيت (ع ) پيروى از كتاب و سنّت
معناى
تشيّع
چه
كسانى اهل بيت پيامبر (ص ) مى باشند ؟
اشكال
جواب
:
عصمت
اهل بيت (ع )
ديدگاه
آية اللّه مرعشى نجفى (ره ) در باره آيه تطهير
آيه مودّت و وجوب پيروى از اهل بيت (ع )
1 - ديدگاههاى دانشمندان اهل سنّت پيرامون آيه مودّت
2 - معناى مودّت اهل بيت (ع ) و دليل لزوم آن
اشكال
جواب
3 - مودّت و دوستى اهل بيت (ع )، مزد رسالت پيامبر(ص ) و
رمز بقاى اسلام
4 - مودّت و دوستى اهل بيت (ع ) از نظر روايات و منابعاهل
سنّت
5 - حديث ثقلين و علماى اهل سنّت
اهل سنّت و پيروى از دوازده امام (ع )
فصل دوّم : اهل سنّت و خلفاى دوازده گانه
اسامى امامان در كتب حديثى اهل سنّت
فصل سوّم : افسانه عبداللّه بن سباء
پيدايش تشيّع در زمان رسول اكرم (ص )
مستشرقين و وارونه جلوه دادن تشيّع
بخش دوّم : شيعه كيست ؟
فصل اوّل : شناخت شيعه
معناى شيعه
دين را بايد از پيامبر(ص ) فرا گرفت
راه به دست آوردن سنّت پيامبر (ص )
فصل دوّم : امامت پس از على (ع )
شيعه و پيروى از رسول خدا(ص )
پرسش :
پاسخ :
پرسش :
پاسخ :
فصل سوّم : شيعه و اصول دين
1 - توحيد
اشكال
جواب :
2 - عدل
3 - نبوّت
4 - امامت
امامان (ع ) معصوم هستند
اسامى ائمّه عليهم السّلام
تذكر لازم
5 - معاد
مبانى عقيدتى شيعه
الف - شيعه و قرآن
ب - شيعه و بداء
شيعه و تقيّه
علماى اهل سنّت و مساءله تقيّه
شيعه و سنّت
اهل سنّت كيست ؟
اهل سنّت و مساءله پيروى از سنّت پيامبر (ص )
شيعه و صحابه
شيعه و رجعت
ج - شيعه و عقد موقت (متعه )
فصل چهارم : شيعه و فروع دين
شيعه و مدارك احكام
آيا پيامبر(ص ) طبق اجتهاد خود نيز احكامى صادر نموده است ؟
اجماع و حجّيت آن
پرسش :
پاسخ :
عقل و حجّيت آن
شيعه و عدم حجّيت قياس
1 - قياس
2 - استحسان
3 - مصالح مرسله
4 - فتح و سد ذرايع
پرسش :
پاسخ :
شيعه و اجتهاد
ديدگاه هاى بعضى از علماى اهل سنّت در باره اجتهاد
فهرست منابع و مآخذ
عَنْ على عليه قال :
(قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله
: النجوم امان لاهل السّماء فاذا ذهبت النجوم ، ذهب اهل السماء؛ واهل بيتى امان
لاهل الارض ، فاذا ذهب اهل بيتى ، ذهب اهل الارض
)).
(ذخائر العقبى ، ص 17)
على عليه السّلام از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل مى كند كه آن حضرت
فرمود: ستارگان ، امان هستند براى اهل آسمان و وقتى ستاره اى نباشد، اهل آسمان هم
از بين مى روند. واهل بيت من امان هستند براى اهل زمين و ساكنان آن ، پس زمانى كه
از اهل بيت من ، كسى در روى زمين نباشد، ساكنان زمين نيز نابود خواهند شد)).
پيشگفتار
(... فَبَشِّرْ عِبَادِ# الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ
اءَحْسَنَهُ ...).(1)
((پس بندگان مرا بشارت ده همان كسانى
كه سخنان را مى شنوند و از نيكوترين آنها پيروى مى كنند))
.
هر مكتبى كه در ميان جوامع انسانى به وجود آمده و رشد كرده است هميشه به يك منوال
باقى نمانده بلكه داراى شاخه ها، دسته ها و شعبه هاى مختلف شده است و از اين جهت
فرقى بين مكاتب هنرى ، اقتصادى ، سياسى ، دينى و مذهبى وجود ندارد؛ چنانچه صحيح
بودن يا باطل بودن مكتب نيز دخالتى در اين قضيه نداشته و نخواهد داشت .
دين مقدس اسلام هم كه خود مكتبى الهى و دينى است از اين قاعده مستثنى نبوده بلكه
داراى فرقه هاودسته هاى مختلف مى باشد و در طول هزارو چهار صد سال واندى كه از عمرش
مى گذرد، تحولات زيادى را به خود ديده است .
اين پيدايش فرقه ها تنها در بعد فقهى نبوده بلكه در ابعاد مختلف اعتقادى ، سياسى ،
فرهنگى ، اجتماعى ، و غير آن كاملاً مشهود است ؛ مثلاً مسلمانان از نظر مشرب كلامى
به دو مكتب ((اشاعره و عدليه
)) تقسيم و سپس عدليه به ((معتزله
و شيعه )) تقسيم مى شوند. و از بُعد
فقهى ، داراى مكاتب و منشهاى مختلفى هستند. و به تعبير ديگر: اسلام در درجه اول به
دو دسته بزرگ كه مكتب ((تشيّع و تسنّن
)) باشد منقسم شده و بعد هر كدام از اين دو مكتب داراى تقسيمات و فرقه
هايى هستند. در عصر حاضر، اهل تسنّن به چهار فرقه حنفى ، شافعى ، مالكى و حنبلى و
شيعيان نيز به اماميه ، زيديه و اسماعيليه تقسيم شده اند.
اين در حالى است كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله فقط يك روش و يك انديشه را
براى مردم آورد و مسلمانان نيز مأ مور شدند تا مطابق مشى رسول اكرم صلّى اللّه عليه
و آله مشى كنند. و راهى غير از راه او نروند؛ چنانچه خداى متعال هم ما را به همين
مطلب امر مى كند.
(... مَآ ءَاتَلكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَلكُمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ
...).(2)
(( هرچه رسول براى شما از جانب خداوند
آورده بگيريد (و اجرا كنيد) و از هر چه او شما را از آن نهى كرده دورى و اجتناب
كنيد)) .
و باز مى فرمايد: (وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلَمِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ
مِنْهُ وَهُوَ فِى الاَْخِرَةِ مِنَ الْخَسِرِينَ).(3)
((هر كس غير از اسلام دين ديگرى را
براى خويش انتخاب كند، هرگز از او پذيرفته نشده و در آخرت ، نيز از زيانكاران محسوب
خواهد گرديد)).
پس نتيجه مى گيريم كه همه مذاهب و فرقه ها نمى توانند حق و درست باشند؛ زيرا پيامبر
صلّى اللّه عليه و آله آورنده تمام آنها نيست ، او فقط يك روش و يك طريقه را از
جانب خداوند آورده است و ما هم مكلّف هستيم طبق همان طريق و روش ، مشى كنيم و خلاف
آن را انجام ندهيم .
به همين جهت است كه پيروان مذاهب مختلف در طول اعصار و قرون ، كوشش نموده اند تا
ثابت كنند كه مذهب آنان همان مذهبى است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مبلّغ و
مبيّن آن بوده و ديگر مذاهب ، اساس و پايه اى ندارند، بلكه بايد خط بطلان بر آنها
كشيده شود .
يكى از علتهاى اساسى و عمده پيدا شدن اختلاف در ميان مسلمانان جهان مى تواند درست
همين مسأ له باشد. و دشمنان قسم خورده اسلام و مسلمانان نيز از همين نقطه ضعف به
نفع خود استفاده كرده و در مواقع مناسب ضربه هاى اساسى و كارى ، بر پيكر اسلام وارد
نموده اند .
در اين ميان مسلمانان ناآگاه يا متعصبان كور باطن نيز با ردّ نمودن مذاهب ديگر و
اشكال وارد كردن بر آنها و حتى تكفير پيروان ديگر مذاهب ، آتش بيار معركه شده و خود
آگاه يا ناخود آگاه ، استكبار جهانى را در رابطه با اهداف شومى كه دارند، يارى و
كمك نموده اند .
البته اگر به زمانهاى قبل و قرون گذشته بر گرديم ، مى بينيم كه آتش نفاق و خونريزى
حتى بين آن دسته از مذاهب كه تقريباً اصول عقايد و مكتب كلامى واحد دارند هم وجود
داشته و چه فتنه ها و برادركشيها كه در اثر اين نفاق و اختلاف به وجود آمده است .
شما اگر به كتب تاريخى مراجعه كنيد، مى بينيد كه از جنگها و فرقه گرايى ها و تعصبات
، چه ها نوشته شده است .
مثلاً از شيخ ابوحاتم حنبلى نقل شده است كه گفته :
((من لم يكن حنبلياً فليس بمسلم
))؛(4)
((كسى كه حنبلى نباشد مسلمان نيست )).
و شيخ ابوبكر مقرى ، واعظ جامع بغداد درست در مقابل شيخ ابوحاتم قرار گرفته و حكم
به كفر تمام حنبلى ها كرد.(5)
در كتاب الغيث المسجم فى شرح لامية العجم آمده است كه حنفيه به شافعيه مى گفتند:
امام شما محمد بن ادريس شافعى جراءت آمدن به دنيا را نداشت ، تا امام ما ابوحنيفه
در دنيا بود. و شافعيه در جواب مى گفتند: اين امام شما بود كه قبل از آمدن امام ما،
فرار را بر قرار ترجيح داده و از اين عالم به عالم ديگر رهسپار گرديد(6)
. لازم به ذكر است كه ولادت امام شافعى در سال وفات امام اعظم يعنى ابوحنيفه بوده
است .
از مظفر طوسى شافعى نيز نقل شده است كه گفته : اگر قدرت داشتم از حنبلى ها جزيه مى
گرفتم .(7)
و درست عين همين مطلب را ذهبى از محمد بن موسى حنفى نقل مى كند كه گفته : اگر قدرت
داشتم از شافعيها جزيه مى گرفتم ؛ يعنى با آنان مانند كفّار رفتار مى كردم .
بيشترين اتهامات و تكفيرها كه از طرف مذاهب ديگر بر مذهب تشيّع وارد شده نيز از
همين قبيل است ؛ مثلاً ذهبى ، در رابطه با ابان بن تغلب كه از خواص امام صادق عليه
السّلام است مى گويد: ((شيعى جلد،
لكنّه صدوق فلنا صدقه و عليه بدعته ))(8)
.
((ابان بن تغلب شيعه اى محكم است ، اما
او بسيار راستگو مى باشد، پس صدق او از ما و بدعتش براى خودش باشد))
.
يا مثلاً ابن عدى در رابطه با او مى گويد: ((هو
من اهل الصدق فى الروايات و ان كان مذهبه مذهب الشيعة
)).(9)
((او (ابان بن تغلب ) اهل صدق و راستى
در حديث و روايت است ، اگر چه مذهب او مذهب شيعه است
)).
مثل اينكه شيعه بودن عيب و گناه محسوب شده و در عين حال مانع قبول روايت نمى شود.
ابن خلدون پا را فراتر از اين حد گذاشته و مى گويد:
((و شذّ اهل البيت بمذاهب ابتدعوها وفقه انفردوا به
)).(10)
((اهل بيت از ديگر مردم جدا مى شوند در
مذاهبى كه ابتداع كردند و در فقهى كه منفرد به آن هستند))
.
و با اين جمله ، دورى از اجتماع مسلمين و بدعت را به اهل بيت پيامبر صلّى اللّه
عليه و آله نسبت مى دهد.
ولى كم كم آتش نفاق در ميان مذاهب و روشهاى فقهى كه تقريباً داراى مكتب كلامى و
اصول اعتقادى واحد بودند از بين رفت و لذا ديگر حنبلى ها شافعى ها را تكفير نمى
كنند و مالكى ها پيروان امام اعظم را خارج از اسلام نمى دانند، بلكه همه همديگر را
مسلمان دانسته و در يك صف واحد مى بينند و با آن همه اختلاف كه در فقه و اصول فقه و
احياناً در اصول عقايد دارند، عدول از مذهبى به مذهب ديگر را جايز دانسته ، پيروى
هر كدام از مذاهب اربعه را درست و صحيح و مبرء ذمّه مى دانند.
البته اين مطلب تا حدودى خوب و بجاست اما كامل نيست ؛ زيرا آنان پس از آنكه دست از
مخاصمه و نزاع عليه همديگر برداشتند، لبه تيز انتقادها و تكفيرها را متوجه پيروان
مذهب اهل بيت و شيعيان نمودند و تا به امروز هم ادامه داشته و به قوّت خود باقى است
، آنان تمام مذاهب اهل سنت را حق و مذهب شيعه جعفرى را باطل مى دانند! در حالى كه
قبلاً تذكر داديم كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فقط يك روش و خط مشى داشت ، نه
چهار تا يا بيشتر، تا بعد حكم شود كه تمام مذاهب صحيح است الاّ يك مذهب .(11)
روى همين لحاظ تصميم گرفته شد تا اين كتاب تحت عنوان
((تشيع چيست ؟ و شيعه كيست ؟))
نگاشته ، چاپ و در دسترس عموم قرار بگيرد تا هم شيعيان بتوانند از عقايد خودشان
دفاع كنند و هم برادران اهل تسنّن ما با مطالعه آن متوجه حقيقت و واقعيت تشيّع شده
و بدانند كه اين مكتب به هيچ عنوان خارج از اسلام نبوده ، بلكه خود، عين اسلام است
.
قابل ذكر است كه در اين كتاب فقط از شيعه و تشيّع دفاع شده و هيچ گونه اعتراضى نسبت
به مذاهب ديگر نگاشته نشده است ؛ زيرا اين كتاب براى رفع اختلاف به رشته تحرير در
آمده و اگر چنانچه ردّ و ايراد، بر مذاهب ديگر را در برداشته باشد، نه تنها رافع
اختلاف نبوده بلكه موجب آن نيز خواهد شد .
خلاصه آنكه : ما مذاهب ديگر و پيروان آنها را از اسلام خارج ندانسته و آنان را
برادران دينى خود مى دانيم و هيچ گونه نزاع و مخاصمه هم با آنان نداريم ، عِرض ،
جان ، مال و ناموس آنان را محترم دانسته ، هرگونه تعدى و تجاوز نسبت به آنان را
حرام مى دانيم .
بلكه فقط در صدد اثبات حقانيّت مذهب خود كه مذهب تشيّع باشد هستيم تا به آن
برادرانى كه امر، در نزدشان مشتبه شده و خيال مى كنند تشيّع مكتبى اسلامى نيست و از
خارج اسلام به داخل آن نفوذ كرده است ، قضيه روشن شود تا بدانند كه اين مكتب در متن
اسلام قرار دارد .
بدين جهت ما براى اثبات حقانيّت مكتب تشيّع فقط به آنچه در كتب و متون حديثى و
تاريخى برادران اهل سنّت ما آمده است ، استشهاد مى كنيم تا ديگر جاى شك و شبهه اى
براى كسى باقى نماند .
نگارنده از خوانندگان عزيز و گرامى تمنّا دارد كه كتاب حاضر را با چشم انصاف مطالعه
نمايند و در موقع مطالعه خود را از هرگونه تعصب و لجاجت پاك و مبرّا سازند و اگر به
نظر ايشان جايى اشتباه و يا خلاف واقع ، جلوه كرد، بزرگوارى نموده اين حقير را در
جريان بگذارند .
والسلام على من اتبع الهدى
قم -زمستان 1376
سيّد محسن حجّت
بخش اوّل : تشيّع چيست ؟
فصل اوّل : پيروى از اهل بيت (ع ) پيروى از كتاب و سنّت
معناى تشيّع
قبل از ورود در اين بحث و بيان حقيقت تشيّع ، نخست لازم است معناى
((تشيّع )) را از نظر لغت و
اصطلاح بدانيم . ((تشيّع
)) از نظر لغوى از ماده ((شيع
)) گرفته شده كه به معناى متابعت و پيروى است . بنابراين ، تشيّع كه
مصدر ثلاثى مزيد فيه و از باب تفعّل و تاى آن تاى مطاوعه مى باشد، به معناى
((قبول پيروى و اطاعت
)) است .
اما اصطلاحاً به مكتب و مذهبى گفته مى شود كه پيروى از اهل بيت پيامبر صلّى اللّه
عليه و آله را در جميع ابعاد اسلام ، اعم از اعتقادى ، سياسى ، فرهنگى ، اقتصادى ،
مسائل عبادى و حتّى در زندگى فردى و اجتماعى ، واجب و لازم مى داند .
مراد از پيروى اهل بيت عليهم السّلام اين نيست كه در مكتب تشيّع ، قرآن و سنّت عمل
نمى شود، بلكه مراد آن است كه قرآن و سنّت ، بايد از طريق اهل بيت عليهم السّلام به
دست آورده شده ، وانگهى به آن دو عمل شود .
اما در رابطه با قرآن كريم ، همه مى دانند كه ((قرآن
)) كتابى است مشتمل بر ناسخ و منسوخ ، عام و خاص ، مطلق و مقيد، مجمل و
مبيّن ، محكم و متشابه ، نصّ و ظاهر و مواردى از اين قبيل كه فهم آن براى عموم مردم
آسان نبوده بلكه فهم قرآن براى عموم مردم بسيار مشكل است و اگر فقط قرآن باشد و بس
، هيچ حكمى از احكام الهى از آن به طور كامل استخراج نخواهد شد؛ زيرا نه تنها نياز
به تاءويل و تفسير دارد، بلكه قرآن ، كتابى است مشتمل بر يك سلسله كليّات كه به
عنوان اصل و قاعده ، بايد از آن استفاده شود. و تطبيق آن اصول و قواعد بر موارد
جزئى و بيان مصاديق ، كار انسان عادى نيست ، بلكه طبق نصّ خود قرآن كريم : (إِنَّهُ
لَقُرْءَانٌ كَرِيمٌ# فِى كِتَبٍ مَّكْنُونٍ# لا يَمَسُّهُ إِلا الْمُطَهَّرُونَ).(12)
((كه آن قرآن كريمى است كه در كتاب
محفوظى جاى دارد و جز پاكان نمى توانند به آن دست زنند [ دست يابند])).
تنها كسانى مى توانند اين كتاب آسمانى را فهميده و بيان كنند كه از انجاس و ارجاس و
ناپاكيهاى باطنى و ظاهرى ، پاك و مطهر باشند.
البته بعضى از مفسرين گفته اند كه اينجا خبر به معناى نهى است و مراد از آيه ، حرمت
مس قرآن براى محدث و جنب مى باشد. و بعضى هم مراد از
((مطهرون )) را
((ملائكه ))
گفته اند كه هر دو نظر بلاوجه است ؛ چون اگر ((لا))
را ناهيه يا حتى نافيه بگيريم و بخواهيم از آيه مباركه استفاده حرمت مس براى محدث و
جنب بنمائيم بايد اوّلاً : كلمه
((مطهرون
)) را به معناى ((متطهرون
)) و از باب تفعّل بدانيم .
و ثانياً : ((فى كتاب مكنون
)) را به معناى همين كتاب موجود بگيريم ، در حالى كه اولاً: اصل ، ظهور
هر كلمه در معناى خودش مى باشد و ثانياً: خداوند در جاى ديگر مى فرمايد: (بَلْ
هُوَ قُرْءَانٌ مَّجِيدٌ# فِى لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ).(13)
((بلكه اين قرآن همان قرآن مجيدى است
كه در لوح محفوظ بوده است )). و به
قرينه اين آيه ، آيه قبل را نيز چنين معنا مى كنيم :
((اين قرآن همان قرآن كريم است كه در كتاب مكنون و مستور، از ديد مردم
عادى مى باشد و مصون از اشتباه و تحريف بوده است كه نمى دانند اين قرآن را مگر
كسانى كه مطهر و پاكند)) .
و اگر مراد از مطهرون ((ملائكه
)) باشد، آن وقت بايد فهم و درك قرآن را منحصر به آنان كرده و حتّى قايل
شويم كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله هم قرآن را نمى فهميده و اين مطلبى است
كه التزام به آن مشكل بلكه نادرست و غلط است .
پس بايد مراد از ((مطهرون
)) اعم از ملائكه و غير آنان كه عبارت از افراد مطهرند باشد، بلكه
اساساً مطهرون ملائكه را شامل نمى شود؛ زيرا قرآن كتابى است كه براى انسانها نازل
شده وملائكه فقط آورنده آن هستند نه مبين آن .
راغب ، در كتاب مفردات ، در مادّه ((طهر))
آيه را چنين معنا مى كند: ((لا يمسّه
الاّ المطهرون اى انّه لا يبلغ حقائق معرفته الاّ من طهّر نفسه و تنقّى من دَرَنِ
الفساد)).(14)
((به حقايق معرفت قرآن پى نمى برد، مگر
كسى كه نفسش را پاك نموده و آلودگيهاى فساد را از آن زدوده است
)) .
و به نصّ قرآن كريم تنها كسانى كه در ميان امت اسلامى متصف به وصف
((مطهر)) شده اند، اهل بيت
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هستند؛ زيرا خداى متعال درباره آنان مى فرمايد:
(... إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ اءَهْلَ الْبَيْتِ
وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا)؛(15)
((خداوند اراده فرموده است كه تنها از
شما اهل بيت ، رجس و پليدى را دور نموده و شما را پاك و مُطَهّر بگرداند))
.
با گذاشتن آيه دوم در كنار آيه اول ، متوجه خواهيم شد كه مراد از مطهّرون در آيه
قبل اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى باشند كه خود آن حضرت نيز جزو آنان
محسوب مى گردد. و چون قرآن را فقط اينها مى دانند و بس ، پس بايد در فهم معناى قرآن
و استنباط احكام خدا از آن ، به آنان مراجعه شود .
و اما نسبت به سنّت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پر واضح است كه سنت را بايد
از اهل بيت عليهم السّلام گرفت ؛ زيرا معناى لغوى سنّت ، طريقه و روش است و روش
اكثر مردم به طور كامل براى غير اهل بيت او روشن و واضح نخواهد بود؛ چون اوّلاً:
همانطور كه گفته اند: ((اهل البيت ادرى
بما فى البيت ؛ اهل خانه آگاهترند از آنچه در خانه مى گذرد)).
ثانياً : از روايات و ادله اى كه بعداً خواهد آمد، استفاده مى شود كه پيامبر اكرم
صلّى اللّه عليه و آله رجوع به اهل بيت عليهم السّلام در فهم دين وروش خويش را واجب
و لازم دانسته است ؛ زيرا آنان را بعد از خود، راهنما و هادى امت اسلامى معرفى
فرموده است .
ثالثاً : همانطورى كه درك قرآن كريم براى مردم عادى مشكل است ، درك و فهم سنّت نيز
براى آنان مشكل خواهد بود. و از اين جهت است كه نياز به
((مبين
)) پيدا مى شود و مبين سنّت مثل مبين قرآن بايد مطهر از ارجاس و پليديها
باشد. و به نص قرآن كريم تنها كسانى كه از ارجاس و پليديها پاك هستند، اهل بيت
عليهم السّلام مى باشند .
چه كسانى اهل بيت پيامبر (ص ) مى باشند ؟
بايد ديد كه اهل بيت ، به چه كسانى گفته مى شود و در اين آيه مباركه چه كسانى از آن
اراده شده است ؟
از نظر لغت ، اهل بيت به عشيره و اقرباى انسان اطلاق مى شود، ولى مسلّماً مراد از
آيه ، جميع اقرباى پيامبر نيست ؛ زيرا در بين آنان حتى افراد مشرك مثل ابولهب ها
وجود داشتند كه يقيناً آيه مباركه شامل آنان نخواهد شد، پس بايد براى شناختن اهل
بيت ؛ يعنى كسانى كه در اين آيه مباركه ، مطهر معرّفى شده اند، به رواياتى كه در
تفسير آيه وارد شده است مراجعه كرد و اينك چند روايت :
((ابن عبدالبرّ شافعى
)) مى گويد: وقتى آيه مباركه تطهير نازل شد، پيامبر صلّى اللّه عليه و
آله فاطمه ، على ، حسن و حسين عليهم السّلام را نزد خود خواند و به خداى متعال عرض
كرد: ((اللّهم هؤ لاء اهل بيتى فاذهب
عنهم الرجس و طهّرهم تطهيراً(16)
؛ خداوندا! اينان اهل بيت منند، پس از آنان رجس را دور و آنان را پاك و مطهر بگردان
)) .
((حافظ حسكانى حنفى نيشابورى
)) در كتاب ((شواهد التنزيل
لقواعد التفضيل ))،(17)
بيش از دويست طريق و روايت ذكر مى كند كه آيه مباركه فقط شامل وجودمبارك رسول خدا
صلّى اللّه عليه و آله ، على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السّلام مى شودوبس .
((ابن حجر))
در ((صواعق
)) مى گويد: اكثر مفسرين بر آنند كه اين آيه در شاءن على ، فاطمه ، حسن
و حسين عليهم السّلام نازل شده است ؛ چون ضمير ((عنكم
)) مذكر است .(18)
مسلم در باب فضايل حسنين عليهماالسّلام از صفيه بنت شيبه از ام المؤ منين عايشه
روايت مى كند كه گفت :
((خرج النبىُّ صلّى اللّه عليه و آله
غداةً و عليه مرط مرحَّل ، من شعر اسود. فجاء الحسن بنُ علي فادخله ثمّ جاء
الحُسَيْنُ فدخل معه . ثمّ جاءت فاطمة فادخلها. ثمّ جاء علىُّ فادخله . ثمّ قال :
(إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ اءَهْلَ الْبَيْتِ
وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا)).(19)
((يك روز صبح پيامبر صلّى اللّه عليه و
آله برخاست ، در حالى كه آن حضرت كسا و عبايى بافته شده از پشم سياه بر دوش مبارك
داشت پس حسن بن على بر آن حضرت وارد شد، حضرت او را به زير عبا برد، بعد حسين وارد
شد و با آن حضرت به زير عبا رفت ، آنگاه فاطمه بر وى داخل گرديد، حضرت او را نيز به
زير عبا برد و سپس على عليه السّلام آمد، حضرت او را نيز داخل عبا برد و فرمود:
خداوند، اراده فرموده است كه تنها از شما اهل بيت ، رجس و پليدى را دور گرداند و
شما را پاك و مطهر نمايد)) .
اين حديث را حاكم ، بيهقى و ابن جرير نيز نقل مى كنند(20)
، حاكم بعد از نقل حديث مى گويد: اين حديث به شرط بخارى و مسلم صحيح است .(21)
سيوطى در الدر المنثور(22)
در ذيل آيه مباركه تطهير روايت فوق را ذكر نموده مى گويد: ابن ابى شيبه و احمد و
ابى حاتم ، نيز اين روايت را نقل نموده اند.
ترمذى از عمر بن ابى سلمه ، ربيب رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و به سند ديگر از
شهر بن حوشب از ام سلمه نقل مى كند كه وقتى اين آيه نازل شد، پيامبر اكرم صلّى
اللّه عليه و آله ، على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السّلام را نزد خود خوانده ،
آنان را با كسا (عبا) پوشانيد. بعد خطاب به خداى متعال عرض كرد:
((اللهم هؤ لاء اهل بيتى و خاصتى اذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهيرا)).(23)
((پروردگارا! ايشان اهل بيت و خواص من
هستند پس رجس را از آنان دور كرده و پاك و مطهرشان بگردان
)) .
ترمذى به سند خودش از انس بن مالك نقل مى كند كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله
شش ماه متصل وقتى براى نماز صبح از منزل بيرون مى آمد، به در خانه فاطمه عليها
السّلام كه مى رسيد، مى فرمود: ((الصلاة
يا اهل البيت انّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً))(24)
.
((اى اهل بيت ! موقع نماز است ، خداوند
اراده فرموده است كه شما را از رجس و پليدى پاك و مطهر بگرداند))
.
حاكم به سندش از ام سلمه زوجه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روايت مى كند كه گفت :
اين آيه در خانه من نازل شد، پس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كسى را فرستاد
دنبال على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السّلام وقتى همه جمع شدند، خطاب به خداوند
عرض كرد: ((خدايا! اينها اهل بيت من
هستند))، ام سلمه مى گويد: عرض كردم ،
آيا من از اهل بيت نيستم ، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: تو انسان خوبى هستى
و عاقبت تو نيكوست ، اما ايشان اهل بيت من هستند(25)
. حاكم بعد از نقل اين حديث مى گويد: اين حديث به شرط بخارى صحيح است .
سيوطى در الدرالمنثور(26)
در ذيل آيه مباركه ، از ام سلمه روايت مى كند كه گفت : اين آيه در خانه من نازل شد،
و در خانه هفت نفر بودند، جبرئيل ، ميكائيل ، على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم
السّلام و من نزديك درب خانه بودم ، عرض كردم : يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و
آله ! من از اهل بيت شما نيستم ، فرمود تو عاقبت نيكو دارى و از همسران نبى هستى .
هيثمى از ابى برزه نقل مى كند كه گفت : هفده ماه با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله
نماز خواندم ، هروقت كه آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله از منزل خارج مى شد، مى آمد
پشت در منزل فاطمه عليها السّلام ومى فرمود: ((الصلاة
عليكم انّما يريد اللّه ليذهب ...))(27)
(28) .
اشكال
عده اى از مفسرين اهل سنّت ، آيه فوق را اختصاص مى دهند به همسران پيامبر صلّى
اللّه عليه و آله از جهت اينكه آيه در وسط آياتى آمده است كه در رابطه با زوجات
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نازل شده اند. و آن آيات عبارتند از :
وَاءُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلاً # وَإِنْ كُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ
وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الاَْخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ اءَعَدَّ لِلْمُحْسِنَ تِ
مِنكُنَّ اءَجْرًا عَظِيًما# يَ نِسَآءَ النَّبِىِّ مَن يَاءْتِ مِنكُنَّ بِفَ
حِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَ عَفْ لَهَا نُّؤْتِهَآ اءَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ
وَاءَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا# يَنِسَآءَ النَّبِىِّ لَسْتُنَّ كَاءَحَدٍ
مِّنَ النِّسَآءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ
الَّذِى فِى قَلْبِهِى مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلا مَّعْرُوفًا# وَقَرْنَ فِى ةَ
وَاءَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ
الرِّجْسَ اءَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا# وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى
فِى بُيُوتِكُنَّ مِنْ ءَايَتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا
خَبِيرًا)(29)
.
((اى پيامبر! به همسرانت بگو: (آنگاه
كه آنان از رسول خدا لباسهاى زينتى و تجملات و زيادى نفقه مى خواستند) اگر شما
زندگى دنيا و زينتهاى مادى را مى خواهيد پس بياييد با هديه اى شما را بهره مند سازم
(مهرهاى شما را پرداخته ) و به نحو نيكو (از قيد زوجيت ) آزاد گردانم (تا به آنچه
كه مى خواهيد برسيد) امااگر خدا و پيامبرش و آخرت را مى خواهيد، پس بدانيد كه
خداوند براى نيكوكاران شما اجرى عظيم در نظر گرفته است .
اى همسران پيامبر! بدانيد كه اگر يكى از شما كار زشتى را آشكارا مرتكب شود، عذاب او
دو برابر (عذاب ديگران ) خواهد بود، و اين كار براى خداوند سهل و آسان است . و اگر
يكى از شما بخاطر جلب رضاى خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله خضوع كند (مشغول دعا
و عبادت و طاعت شده )، عمل صالح انجام دهد، ما اجر و پاداش او را دو برابر خواهيم
داد. و براى او (در بهشت ) رزقى كريم (كه هيچ گونه ناراحتى به دنبال نداشته باشد)
آماده خواهيم كرد .
اى همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ! بدانيد كه شما چون يكى از زنان (معمولى )
نيستيد (چرا كه شما زنان پيامبريد و به اين فضيلت بزرگ نايل آمده ايد) اگر از معصيت
خدا و رسول او پرهيز كنيد. پس خضوع در گفتار نداشته باشيد (در برابر نامحرم به گونه
اى هوس انگيز سخن نگوييد) تا كسى كه داراى روح آلوده و مريض است نسبت به شما طمع
كند، موقع صحبت كردن ، عادى سخن بگوييد (طورى كه نرم و نازك نباشد تا موجب كشش
دلهاى مريض شود) و سخن شايسته بگوييد! و در خانه هايتان بمانيد و در ميان جمعيّت
ظاهر نشويد (زينتهايتان را براى مردان نامحرم آشكار نكنيد،) مثل زنان زمان جاهليت
اولى (كه زمان ولادت حضرت ابراهيم يا ما بين آدم و نوح مى باشد و جاهليت اخرى ما
بين عيسى عليه السّلام و محمَّد صلّى اللّه عليه و آله است و گفته شده كه مراد از
جاهليت اولى جاهليت كفر و از اخرى جاهليت فسق در اسلام است ) و نماز را بپاى داريد
و زكات را بپردازيد و خداوند و رسول او را اطاعت كنيد، خداوند فقط اراده فرموده است
كه رجس را از شما خاندان دور نموده و شما را پاك و مطهر بگرداند. و ياد كنيد آنچه
را كه خوانده مى شود در خانه هاى شما از آيات خداوند و مطالب حكمت آميز (به آيات
مباركه قرآن دقت كنيد) به درستى كه خداوند متعال لطيف است (در تدبير خلق ) و خبير
است (نسبت به مصالح آنان )).
چون ((آيه تطهير))
بين اين آيات ذكر شده پس مراد از اهل بيت ، همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى
باشند نه على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السّلام .
جواب :
1 - همه كسانى كه با قرآن و علوم قرآنى سر و كار دارند، مى دانند كه آيات قرآن
نجومى
(30) نازل شده و درموقع تدوين هم براساس نزول ، تدوين نشده است ، بلكه
برخى آيات مدنى در سوره اى كه مكى است درج گرديده و بعضى آيات مكى در سوره مدنى ثبت
شده است ، از باب مثال سوره بقره همه آياتش مدنى است جز آيه 281 كه در منى و در حجة
الوداع بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نازل شده است ، يا مثلاً سوره فرقان كه يك
سوره مكى است و 77 آيه دارد، آيات 68 تا 70 آن در مدينه نازل شده است ، يا سوره اى
كه قبل از سوره ديگر نازل شده در قرآن بعد از آن سوره تدوين شده است ، مثلاً همين
سوره احزاب كه مشتمل بر اين آيات است ، بعد از آل عمران نازل شده اما به عنوان سوره
33 در قرآن درج گرديده است يا خيلى از سوره هاى كوچك قرآن كه در دو جزء اخير قرار
دارند، سوره هاى مكى هستند و بايد در اول قرآن مى بودند اما در آخر قرآن آورده شده
اند. پس اثبات اينكه آيه تطهير در موقع نزول هم بين آيات مذكوره نازل شده مشكل بلكه
از نظر ادبى چنانكه خواهد آمد، نادرست مى باشد .
از طرفى ديگر گاهى جمله اى به عنوان استطراد و اعتراض ، بين دو جمله مرتبط با هم
واقع مى شود در حالى كه جمله وسطى به دو جمله قبل و بعد ارتباطى ندارد مثل آيه
مباركه (... إِنَّهُ مِن كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ# يُوسُفُ اءَعْرِضْ
عَنْ هَذَا وَاسْتَغْفِرِى لِذَنبِكِ...)(31)
؛ ((عزيز مصر به همسرش گفت : اين كار
از كيد و مكر شما سرچشمه گرفته است و به درستى كه مكر شما زنان بزرگ است ، يوسف !
از اين موضوع دلگير مباش و تو اى زن (زليخا) از گناهى كه مرتكب شده اى استغفار كن
)).
مى بينيد در موقع سخن گفتن با زليخا يك مرتبه خطاب متوجه يوسف مى شود. و چون
استطراد بايد فايده اى نيز داشته باشد تا لغو نباشد، در اينجا چون زنان پيامبر صلّى
اللّه عليه و آله مخاطب به خطاب الهى هستند و از خطاب استفاده مى شود كه آنان معصوم
از گناه و مطهر از رجس و پليدى نيستند. براى آنكه مسلمانان متوجه شوند كه خطاب امر
و نهى در آيات فقط متوجه زوجات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است نه اهل بيت عليهم
السّلام آيه مباركه تطهير وسط آيات فوق ذكر مى شود تا حساب خمسه طيّبه از غيرشان
جدا و مشخص باشد .
2 - بايد ديد مراد از ((طهارت
)) در آيه مباركه چه نوع طهارتى است . آيا مراد طهارت قلوب و جوانح است
يا طهارت اعضا و جوارح ؟
شكى نيست كه مراد از ((طهارت
)) در اينجا طهارت قلوب است ؛ چنانكه راغب در مفردات كلمه
((تطهير))
را نيز به همين معنا حمل مى كند، او مى گويد: ((والطهارة
ضربان طهارة جسم و طهارة نفس و حمل عليهما عامة الايات
))(32)
.
((طهارت دو قسم است ؛ طهارت جسم و
طهارت قلب و كلمه طهارت در آيات قرآن به يكى از اين دو معنا حمل مى شود و معناى
سومى ندارد)).
و در صفحه بعد مى گويد: ((واللّه يحب
المتطهرين فانّه يعنى تطهير النفس ))
خدا كه مى فرمايد: پاكيزه ها را دوست مى دارد، يعنى كسانى كه داراى نفس طيبه و
پاكيزه هستند و به همين معنا حمل مى كند. جمله ((و
يطهركم تطهيراً)) را كه در آيه تطهير
آمده است .(33)
وانگهى اگر مراد از طهارت در اين آيه مباركه طهارت ظاهر و جسم باشد، حصر آن براى
زوجات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله درست نيست ؛ چون خداى متعال اين طهارت را از
همه مى خواهد و براى همه اراده كرده است ، كما اينكه ظاهر اشيا هم بر طهارت است
مادامى كه نجاست از روى علم و درايت ثابت نشود، آن وقت اين آيه فضيلتى را براى زنان
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ثابت نمى كند؛ زيرا از اين جهت بين آنها و غيرشان
فرقى وجود نخواهد داشت .
و اگر مراد، طهارت باطن و قلب باشد به اين معنا كه خداوند اراده فرموده است كه دلها
و ارواح آنان مطهر بوده و از رجس و پليدى دور بماند، حصر با كلمه
((انّما)) معنا ندارد؛ چون
خداوند متعال كسان ديگرى را نيز مطهر قرار داده است . از جمله خود شخص پيامبر اكرم
صلّى اللّه عليه و آله را كه اگر اين آيه مختصّ به زوجات شود، خود آن حضرت صلّى
اللّه عليه و آله را شامل نخواهد شد .
ضمناً اگر بنا باشد زوجه بخاطر زوجيت از زوج كسب فضل كند، فرزند به طريق اولى كسب
فضل خواهد كرد در حالى كه در صورت اختصاص به زوجات ، آيه شامل حضرت فاطمه زهرا
عليها السّلام نخواهد شد و معناى آن اين مى شود كه خداى متعال اراده فرموده است ،
فقط زوجات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مطهر باشند و بس .
3 - آيا اراده در آيه مباركه تطهير، تكوينيّه است يا تشريعيّه ؟
اگر اراده ، تشريعيّه باشد باز اختصاص طهارت به زنهاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله
بلاوجه است ؛ زيرا خداى متعال دين و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را براى عموم
مردم ارسال فرموده است ، تا همه را به سوى خير و صلاح دعوت كند، تمام مردم هم مكلف
اند كه خود را از رجس و پليدى پاك بگردانند.
مثلاً در ذيل آيات وضو و تيمّم خداوند مى فرمايد: (... وَلَكِن يُرِيدُ
لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ ...)(34)
؛ ((خداوند اگر شما را امر به عبادت از
جمله وضو مى فرمايد)، اراده فرموده است تا شما را پاك نموده و نعمت خود را بر شما
تمام كند)) .
يا در رابطه با زكات مى فرمايد: (خُذْ مِنْ اءَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ
وَتُزَكِّيهِم بِهَا ...)(35)
؛ ((از اموال آنان صدقه اى (به عنوان
زكات ) بگير تا بوسيله آن ، آنها را پاك سازى و پرورش دهى !)).
و اگر مراد، اراده تكوينيّه باشد كه هست ؛ اولاً: انحصار آن نسبت به زنهاى پيامبر
صلّى اللّه عليه و آله معنا ندارد؛ چون كسانى ديگر غير از آنها هم جزء اهل بيت
هستند. و ثانياً: بايد زوجات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله همه در يك سطح از زهد و
تقوا و علم و دانش و عصمت از گناه باشند؛ چون اگر چنين نباشد، تخلّف اراده از مراد
لازم آمده و در اراده تكوينيه تخلف اراده از مراد محال است ، در حالى كه برادران
اهل سنّت ما، همه زنهاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را در يك سطح نمى دانند، بلكه
عايشه را مثلاً بالاتر از ديگر زوجات مى دانند و از سوى ديگر آنان را معصوم از گناه
و خطا و اشتباه ندانسته بلكه مواردى در كتابهايشان نقل شده است كه دلالت بر صدور
خطا و حتى گناه از آنان دارد و ما به عنوان نمونه يكى دو تا از آن روايات را متذكر
مى شويم .
زمخشرى
(36) در تفسير اين آيات از سوره تحريم ؛ (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً
لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ امْرَاءَتَ نُوحٍ وَامْرَاءَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ
عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَلِحَيْنِ...)(37)
؛ ((خداوند براى كفّار، زن نوح و زن
لوط را مثل زده است كه هر دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند (با دو
نفر از بندگان صالح خداوند ازدواج كرده بودند))
مى گويد: در ضمن اين دو تمثيل ، تعريض و كنايه است نسبت به ام المؤ منين عايشه و ام
المؤ منين حفصه كه قضيه آنها در اول سوره ذكر شده است ؛ (وَإِذْ اءَسَرَّ
النَّبِىُّ إِلَى بَعْضِ اءَزْوَاجِهِى حَدِيثًا ...)(38)
؛ و آنچه آن دو نسبت به پيامبر مرتكب شدند و عليه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله
به چيزى تظاهر كردند كه آن حضرت ناراحت شد.
در اين دو تمثيل خداوند عايشه و حفصه را تحذير مى كند و مى ترساند به وجه بسيار
شديد؛ چون در تمثيل ، كلمه كفر، آورده شده است (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ
كَفَرُواْ...) و باز بر تغليظ و تشديد دلالت مى كند اين گفته خداوند متعال كه (...
وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِىُّ عَنِ الْعَلَمِينَ)(39)
و در اين دو آيه اشاره شده است كه وظيفه آن دو آن است كه مثل آسيه و مريم باشند در
اخلاص و كمال و بخاطر اينكه زوجه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هستند مغرور
نشوند؛ زيرا اين فضيلت به آنان نفع نمى رساند مگر اينكه مخلص باشند .
زمخشرى در ادامه مى گويد: تعريض به حفصه در آيه ارجح مى باشد براى اينكه تشبيه شده
است به زن لوط؛ زيرا آن زن افشا كرد آنچه در خانه اش مى گذشت ، و حفصه هم آنچه بين
او و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله گذشت ، افشا نمود و با عايشه در ميان گذاشت .
فخر رازى
(40) نيز در ذيل آيات فوق مى گويد: در اين دو تمثيل تعريض است نسبت به
امّ المؤ منين عايشه و ام المؤ منين حفصه از جهت آنچه از آن دو صادر شد نسبت به
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و تحذير و ترساندن آنان است به شديدترين وجه ؛
زيرا در آيه ، كلمه ((كفر))
آمده است .
قصه حفصه و عايشه آن طورى كه ابن جُرير(41)
وبيهقى
(42) و ابن سعد(43)
و فخر رازى
(44) ودارقطنى
(45) و عظيم آبادى
(46) و محمّد حسين هيكل
(47) از علماى مصر ونسائى
(48) و ديگر دانشمندان اهل سنت در كتابهاى خودشان نوشته اند، از اين
قرار است كه روزى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ماريه قبطيه را كه كنيز آن حضرت و
اُم ولد او بود، به خانه حفصه آورد، و چون او آن كنيز را در خانه خود ديد، ناراحت و
خشمگين شد .
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله او را آرام نمود و فرمود: اين قضيه را براى عايشه نقل
نكن . در بعضى از روايات هم آمده است كه فرمود براى كسى نقل نكن . اما حفصه به آن
عهد و پيمان وفادار نمانده ، قصه را براى عايشه تعريف كرد - و بين آن دو طبق روايات
دوستى و مودت بود - بعد قصّه ، به همه زنهاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيد. آن
وقت پيامبر قسم ياد كرد كه يك ماه نزديك هيچ كدام از زنهاى خود نرود، پس 29 شب از
آنان جدا بود. طبق بعضى روايات به عمر خبر دادند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله
زنهاى خود را طلاق داده است ، اين قضيه وقتى صورت جدى به خود گرفت كه حفصه به خانه
پدر خود آمد تا اينكه اين آيه نازل شدكه : (... لِمَ تُحَرِّمُ مَآ اءَحَلَّ
اللَّهُ لَكَ ...)(49)
؛ ((چرا آنچه راكه خداوند براى تو حلال
نموده بر خود حرام مى كنى )). آنگاه
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله قسم خود را شكست و در بعضى از روايات آمده است كه به
خاطر شكستن قسم ، كفاره داد.(50)
ابى داوود(51)
و احمد بن حنبل در مسند(52)
از نعمان بن بشير نقل مى كنند كه روزى ابوبكر از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اذن
خواست كه داخل خانه او شود، در همين موقع صداى عايشه را شنيد كه بر سر پيامبر صلّى
اللّه عليه و آله داد مى كشيد، او به قدرى ناراحت شد كه وقتى داخل خانه گرديد، مى
خواست عايشه را بزند و گفت : ديگر نبينم كه صدايت را بر پيامبر بلند كنى و بر سر آن
حضرت داد بكشى ، پس رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بين او و عايشه مانع شد تا
عايشه را نزند.
ابن سعد به سند خودش از ابن مسيّب نقل مى كند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به
ابوبكر گفت : آيا مرا از دست عايشه خلاص نمى كنى ، پس مسيب مى گويد: ابوبكر دست خود
را بلند نموده و محكم به سينه عايشه زد(53)
.
اين روايات و نظاير آن كه در كتب معتبره اهل سنّت آمده است ، خود دال بر اين معناست
كه ازواج پيامبر صلّى اللّه عليه و آله معصوم از خطا و گناه نبوده اند، پس
((اذهاب رجس )) و گناه در
آنان صورت نپذيرفته است والاّ كسى كه داراى قلب پاك و منزّه باشد، هيچ وقت با رسول
خدا صلّى اللّه عليه و آله دعوا و نزاع ندارد و يا اينكه نسبت به كارها و برنامه
هاى آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله اعتراض نمى كند .
4 - آنچه بيشتر دلالت دارد كه آيه تطهير شامل زنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله
نمى شود، ضمير مذكر ((عنكم
)) است و اگر مراد زنهاى آن حضرت بودند، بايد خداوند اين چنين ى فرمود:
((إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُنّ الرِّجْسَ اءَهْلَ
الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُنَّ تَطْهِيرًا))؛
در حالى كه خداى متعال مى فرمايد: (... إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ
عَنكُمُ الرِّجْسَ اءَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا). معلوم است كه
ضمير ((كم
)) براى جمع مذكر مخاطب است ، نه براى مؤ نث . مگر اينكه كسى بگويد
رعايت قواعد ادبى براى انسانها لازم است و در مورد خداوند اين گونه نيست كه در اين
صورت اعتماد و اعتبارى براى قرآن نخواهد ماند .
عكرمه و مقاتل بن سليمان از كسانى هستند كه اصرار عجيب و زيادى دارند تا آيه تطهير
را مختص به زوجات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بسازند و اهل بيت عليهم السّلام را
حتّى از مصاديق آن هم به حساب نياورند و بيشتر اقوال كسانى كه قايل به اين قول
هستند به آنها بر مى گردد، چون اين دو نفر مورد تاءييد علماى اهل سنّت نيستند، زيرا
عكرمه جزء خوارج و درست در نقطه مقابل اهل بيت عليهم السّلام قرار دارد و مقاتل بن
سليمان علاوه بر اينكه معتقد به عقايد مرجئه مى باشد در بعضى از اقوال نسبت كذب نيز
به او داده شده است ، پس قول و تفسير آن دو از درجه اعتبار ساقط است .(54)
عصمت اهل بيت (ع )
آيه مباركه ((تطهير))
دلالت مى كند كه اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه طبق نصوص متقدمه شامل
خمسه طيبه مى شود، معصوم از خطا و اشتباه هستند؛ زيرا رجسى كه در اين آيه از اهل
بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نفى شده ، به معناى قذر كه اعم از نجاست است ، مى
باشد و شامل تمام كارهاى زشت و گناهان مى شود .
ابن اثير مى گويد: ((الرجس ، اَلقَذَرُ
وقد يُعْبَّرُ به عن الحَرامِ والفِعْلِ القَبيحِ والعذابِ، والّلَعْنة والكُفْر(55)
؛ رجس عبارت است از قذر و گاهى تعبير مى شود از آن به حرام و كار زشت و عذاب و لعنت
و كفر)) .
ابن منظور هم براى ((رجس
)) همين معانى را ذكر مى كند(56)
.
زبيدى از ابن كلبى نقل مى كند كه : ((الرجس
الماثم ؛ رجس عبارت است از گناهان )).
و همچنين از زجاج نقل مى كند كه : ((الرِّجسُ
كُلّ ما استَقْذَر من العَمَلِ بالغَ اللّهُ تعالى فى ذَمِّ هَذهِ الا شياء
فَسمّاها رِجسا؛ رجس كارى است كه طبع انسان از آن نفرت دارد و خداى متعال به جهت
بيان كردن پستى آن اعمال و اشيا از باب مبالغه آنها را رجس ناميده است
)).
و باز مى گويد: ((الرِّجْسُ العذابُ و
الْعَمَلُ المودِّى الى العذابِ؛ رجس به معناى عذاب و عملى كه موجب عذاب مى شود،
هست ))(57)
.
پس نتيجه مى گيريم ، كسانى كه از آنان رجس دور شده است ، معصومند چون به هيچ عنوان
گناه و خطايى از آنان سر نمى زند والاّ ذهاب رجس از آنان بى معنا و بلا وجه خواهد
بود .
ديدگاه آية اللّه مرعشى نجفى (ره ) در باره آيه تطهير
مرحوم آية اللّه العظمى آقاى نجفى مرعشى قدّس سرّه در حاشيه كتاب
((احقاق الحق )) در تتمّه
مى فرمايد: بدانكه آيه تطهير صريح الدلاله است بر عصمت اهل بيت عليهم السّلام ، به
اين بيان كه آيه مباركه بالصراحه دلالت دارد بر تعلق اراده خداوند متعال به تطهير
اهل بيت عليهم السّلام و ثابت است تحقق آن از جهت آنكه تخلف اراده خداوند از مرادش
محال است ؛ زيرا اراده در اين آيه ، اراده تكوينيه هست نه تشريعيه ؛ چون اراده
تشريعيه فقط تعلق به فعل مكلّف مى گيرد وروى همين لحاظ مساوى با امر است ، و لكن در
آيه تطهير اراده متعلق به فعل خداوند است ؛ چون مى فرمايد: (... إِنَّمَا يُرِيدُ
اللَّهُ ...). علاوه بر اينكه اراده تشريعيه خداوند بر طهارت اختصاص به اهل بيت
عليهم السّلام ندارد بلكه شامل جميع مكلّفين مى شود.
تا آنجا كه مى فرمايد: اگر گفته شود احتمال مى رود مراد از تطهير در آيه مباركه ،
آمرزش ذنب اهل بيت باشد نه پاك بودن آنان از رجس و مآثم . جواب مى دهيم كه مغفرت و
بخشش ، موجب تطهير ناپاكيها نمى شود بلكه سبب رفع عقوبت از گناهكار مى شود؛ زيرا
بخشش معصيت موجب انقلاب نفس از آنچه كه هست ، نخواهد شد، همچنانكه بخشيده شدن ظالم
از سوى مظلوم ، زشتى عمل او را از بين نمى برد . علاوه بر اين ، اطلاق آيه دلالت
دارد كه اهل بيت ، در تمام ازمنه و امكنه و در تمام حالات مطهرند. در حالى كه
گناهكار موقع صدور گناه مطهر نيست ؛ زيرا كه مغفرت گناه در حين ارتكاب معصيت ،
امكان ندارد، والاّ ديگر گناه ناميده نخواهد شد .
تا آنجا كه مى فرمايد: پس آيه كريمه دلالت دارد بر عصمت اهل بيت عليهم السّلام از
جميع انواع رجس ، آن هم با تأ كيدات متعدده كه عبارتند از :
- آوردن لفظ ((انّما))
كه دال بر حصر است در اول آيه .
- داخل كردن ((لام
)) در خبر ((ليذهب
)) .
- اختصاص كلام به خطاب ((عنكم
)) .
- تكرار كردن مؤ دّى و نتيجه كه يك بار مى فرمايد: (... إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ
لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ ...) باز بار دوم مى فرمايد: (و يُطَهّرَكُم ) و پشت
سر آن مفعول مطلق ((تطهيراً))
را مى آورد و آن را نكره هم مى آورد تا دلالت كند بر اهتمام و تعظيم .
- آنچه را كه بايد مؤ خّر باشد، مقدم ذكر مى كند و آنچه را كه بايد مقدم باشد، مؤ
خّر ذكر مى كند، مثل تقديم كلمه ((عنكم
)) بر ((رجس
))(58)
.
در دستور زبان عربى آمده است كه : تقديم ما حقّه التاءخير، يفيد الحصر و الاختصاص ؛
مقدم كردن چيزى كه بايد مؤ خّر باشد، مفيد حصر واختصاص است ؛ چنانكه در سوره حمد مى
خوانيم (ايّاك نعبد) و با اين تقديم مى خواهيم بگوييم كه فقط تو را عبادت مى كنيم و
بس . يا مى خوانيم (ايّاك نستعين )؛ فقط از تو كمك مى خواهيم و بس .
|