مجلد 7 بحار صفحه 322(385)
از امام ششم روايت شده كه فرمود خداوند انبياى اولوالعزم را آفريد و
آنان را بوسيله علم فضيلت و برترى داد، و علم آنان به ارث بما منتقل شد
و ما از جهت علم و دانش برترى يافتيم . چون رسول خدا صلى الله عليه و
آله عالم بود بآنچه را كه آنان عالم نبودند و ما وارث علم رسول خدا و
علم آن پيغمبران عليه و عليهم السلام ميباشيم .
مجلد 7 بحار ص 279(386)
از امام جعفر صادق عليه السلام نقل كرده كه فرمود: علم ما؛ غابر، و
مزبور، و القاء در قلوب ، و رسيدن صدا بگوش است ، و در نزد ما جفرسرخ ،
و جفر سفيد، و مصحف فاطمه (عليها السلام )، و در نزد ما جامعه است كه
آنچه مورد نياز مردم است در آن ميباشد. و چون از تفسير و توضيح آن
سئوال كردند ؟ فرمود: اما غابر علم به امورى است كه بعدها واقع ميشود.(387)
و اما مزبور علم به وقايعى است كه در گذشته واقع شده است ، و اءما
القاء در قلوب الهام است ، و اءما نقر و صداى در گوش ها حديث ملائكه
است كه سخنان آنان را ميشنوم ولى خود آنها را نمى بينيم ، و اما جفر
احمر، و سرخ ظرف و جعبه ايست كه در آن اسلحه پيغمبر صلى الله عليه و
آله است كه مخفى است و بيرون آورده نميشود تا زمانى كه قائم ما اهل بيت
قيام كند، و اما جفر سفيد آن جعبه و ظرفى است كه در آن تورات حضرت موسى
و انجيل حضرت عيسى و زبور حضرت داود (عليها السلام ) و كتابهاى انبياى
سابق در آن قرار گرفته است ، و اما مصحف فاطمه (عليها السلام ) كه در
آن كليه حوادث كه واقع ميشود و نام كسانى كه بحكومت ميرسند تا روز
قيامت را در بر دارد، و اما جامعه و آن كتابى است بطول 70 ذراع به
املاء و ديكته رسول خدا صلى الله عليه و آله كه از خود اوست ، و بخط
على بن ابى طالب عليه السلام هر حكمى كه مردم بدان محتاج شوند در آن
ثبت است حتى باندازه ديه خراشى و حد تازيانه و نصف تازيانه اى براى
ارتكاب عمل خلاف و جنايتى كه واقع ميشود.
و طبق بعضى اخبار و روايات امام عالم به زبانهاى ديگر هم ميباشد و در
مجلد 7 بحار بابى است بنام باب انهم يعلمون جميع
الالسن و اللغات و يتكلمون بها(388)
از جمله اين روايت استكه ابوالصلت گويد: حضرت رضا عليه السلام با مردم
بزبان خودشان صحبت مى كرد بخدا قسم كه فصيح ترين و داناترين مردم به
زبان آنان بود و من روزى باو گفتم يا ابن رسول الله من از اينكه شما
زبانهاى مختلف را ميدانيد در شگفتم ؟ فرمود: اى ابا صلت من حجت خدا بر
مردمم ، و خداوند كسى را حجت بر مردم قرار نمى دهد كه زبان آنها را
نداند، آيا سخن اميرمؤ منان بتو نرسيده كه فرمود: بما فصل خطاب يعنى
فصل خصومت داده شده ، پس آيا فصل خطاب (حكم و حجت ) جز بمعرفت و شناخت
لغات و زبانها ممكن است .(389)
يا ابن السنن المشهورة
ترجمه :
(اى فرزند سنن و روش هاى معروف .)
شرح : سنة بمعنى طريقه و روش است ، و جمع
آن سنن ، و در اصطلاح همان سيره و روش و دستورات رسول خدا صلى الله
عليه و آله است ، خواه عمل باشد يا گفتار و ديگر سخنان آن بزرگوار كه
در كسب اخلاق حسنه و بر طرف كردن صفات رذيله تاءثير بسزائى دارد، و مؤ
يد اين گفتار حضرت سجاد عليه السلام است كه در كتاب كافى از آن بزرگوار
نقل شده فرمودند: افضل الاعمال عند الله ما عمل
بالسنة و ان قل يعنى با فضيلت ترين اعمال آنست كه به روش و
طريقه سنت باشد اگر چه آن عمل كم باشد. و زيادتى عمل موجب قبول و فضيلت
نيست .
چون شرط اتصاف عمل به فضيلت باين است كه موجب قرب خدا گردد كه خداوند
نظر به كيفيت عمل دارد نه كميت آن . و از جمله شرائط اساسى قرب بخدا
گذشته از قصد و قربت آنست كه آن عمل با سنت مطابقت داشته باشد. و شايد
مراد كسانى كه سنن را همان احكام خمسه (واجب ، مستحب ، مباح ، مكروه ،
حرام ) دانسته اند همين امر باشد.
بحار مجلد 17 ص 177 امام ششم عليه السلام در نامه ايكه براى اصحاب و
يارانش نوشته است از جمله گويد: اى آنگروهى كه خداحافظ كارشان است بر
شما لازم است پيروى كردن آثار رسول خدا و طريقه او و همچنين آثار و
طريقه ائمه راهنما از اهل بيت رسول خدا بعد از او، پس هر كس كه اين
طريقه و روش را انتخاب و بدان رفتار كند هدايت شود، و هر كس كه آن را
ترك كند و از آن اعراض نمايد گمراه گردد، چرا كه آنان كسانى هستند كه
خداوند امر بطاعت و ولايت آنان نموده كه پدر ما رسول خدا صلى الله عليه
و آله فرمود: مداومت هر عملى كه در آن پيروى آثار و سنت حقه اسلامى
باشد اگر چه اندك باشد خدا را بهتر خشنود گرداند و سرانجام و عاقبتش
نزد خداوند پرسودتر خواهد بود، از سعى و كوشش در انجام اعمال نوظهور و
بدعتها و پيروى از هواهاى نفسانى .
آگاه باشيد كه پيروى از هواهاى نفس و اعمال نوظهور از خود ساخته و من
در آوردى كه بدون هدايت راهنماى الهى باشد گمراهى است و هر ضلالت و
گمراهى بدعت است و هر عملى بدعتى جايگاهش آتش است .
خلاصه كلام آنكه رستگارى دنيا و آخرت در پيروى از طريقه و سنت رسول خدا
صلى الله عليه و آله است .(390)
و چون ائمه معصومين عليهم السلام در اعمال و رفتارشان مراقب بودند و
همان روش و طريقه جدشان رسول خدا را بكار مى بستند،، پس پيروى از آداب
و رفتار آنان هم پيروى از سنن رسول خدا است كه در آن روايت كه گذشت
بدان اشاره شد و در واقع و حقيقت ، آنان همان سنن و طريقه ميباشند و
لذا از وجود مبارك آن بزرگواران عليهم السلام تعبير به
((سنن مشهوره )) شده است .
يا ابن المعالم الماثورة
ترجمه : (اى فرزند معالم و آثار
ايمانى كه در كتب و آثار گذشتگان آمده است .)
شرح : معالم : جمع معلم ، اسم مكان از
علم است بمعناى جايگاه و علامت و نشانه كه شخص عابر و سالك ، راه و
طريق مقصد خود را بوسيله آن پيدا مى كند مانند بنا و يا آب و يا نشانه
ديگر كه در بيابان و يا گذرگاهى نصب ميشود.
چنانكه سابقا گفته شد بموجب بعضى از روايات در تفسير آيه شريفه
و علامات و بالنجم هم يهتدون فرمودند
مائيم علامات ، و نجم هم رسول خدا است . و در زيارت جامعه است
((و اعلام التقى و اعلاما لعباده .))
در كتاب غيبت نعمانى از امام جعفر صادق عليه السلام از رسول اكرم صلى
الله عليه و آله نقل شده كه فرمود: ((مثل اهل
بيت من مثل ستارگان آسمان است كه چون ستاره اى غروب كند ستاره ديگرى
طلوع نمايد.(391)))
صدوق در كتاب كمال الدين
(392) با سند از جابربن يزيد جعفى از جابربن عبدالله
انصارى روايت مى كند كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
((مهدى از فرزندان من است ، نامش نام من ، و
كنيه اش كينه من ميباشد، شبيه ترين مردمست بمن از نظر صورت و سيرت ،
براى او غيبتى است كه حيرت آور است (و مردم متحير ميشوند) و بسيار از
مردم گمراه شوند، آنگاه مانند ستاره تابانى از پس پرده غيب بدرآيد و
زمين را پر از عدل و داد كند همانطورى كه پر از ظلم و جور شده باشد.))
چون در اين روايت سخن از حديث متواتر رسول خدا كه فرمود:
به يملا الله الارض قسطا و عدلا بعد ما مليت
ظلما و جورا است و سابقا مكرر باين حديث اشاره شده اكنون لازم
است كه به فرق بين قسط و عدل هم اشاره شود.
البته در اين حديث لفظ قسط و عدل هر دو با هم ذكر شده و در مقابل آن
كلمه جور و ظلم آمده ، و شايد جور در برابر قسط و ظلم در برابر عدل
باشد بهر حال بمعنى جامع و كلى قسط و عدل عبارت است از رعايت حقوق و
دادن به هر ذى حقى حق او را، و در مقابل آن جور و ظلم همان پايمال كردن
و از ميان بردن حقوق و تجاوز بحقوق و يا تصرف در حقوق ديگران است .
پاره اى از علما قسط و عدل را در مقابل جور و ظلم يك معنى دانسته اند
ولى راغب اصفهانى در مفردات قسط را بمعنى نصف و انصاف يعنى بهره
عادلانه دانسته ، و عدل اعم از آنست ، جمعى ديگر قسط را در مقام وفاى
بحق دانسته مانند اءداء شهادت و داورى ، وكيل و وزن در معاملات ، و عدل
را اعم و آن موافق با حق است چه راجع بخود شخص باشد يا راجع بغير و هم
چنين كلمه جور ضد قسط و آن تجاوز به حق غير است و ظلم تجاوز از مطلق حق
.
و روايات وارده در اين باب دلالت دارد بر اينكه رؤ سا و قضات (داوران )
و حكام در آخر الزمان در حكومت ميان مردم جور مى كنند و بر طبق وجدان و
قانون شرعى عمل نمى كنند بلكه مطابق ميل نفسانى و فرمانهاى جابرانه و
مقررات غير اسلامى حكم و داورى مى نمايند. و چون قائم آل محمد صلوات
الله عليه ظهور فرمايد رفع جور مينمايد و بعدالت ميان مردم حكومت كند
بحيث يشمل عدله على جميع العالم فلا يظلم احد
احدا بقسميكه عدلش بر همه جا كشيده شود و هيچكس بر ديگرى تعدى
ننمايد.
يا ابن المعجزات الموجودة
ترجمه : (اى فرزند معجزات موجوده
و محقق - از قرآن و احكام كامل و علوم و حقايق)
شرح : البته انبياء و حجت هاى خداوند
براى اثبات حقانيت خود و اثبات آن براى منكرين داراى معجزه ميباشند
يعنى كار خارق العاده كه ديگران قادر بانجام آن نميباشند. همچون اژدها
شدن عصا بدست حضرت موسى (ع ) و امثال آن و چون نبوت پيغمبر اسلام عليه
الصلاة و السلام محدود بزمان نيست و تا قيامت باقى است معجزات و خوارق
عادات زيادى از آن بزرگوار بظهور رسيده كه در بحارالانوار جلد ششم ص
249 باب ((جوامع معجزانه و نوادرها.(393)))
نقل شده است .
ولى يگانه معجزه حضرت رسول اكرم كه از او باقيمانده است و دلالت بر
خاتميت او دارد، و مردم هر عصر و زمان تا روز قيامت بمشاهده آن معجزه
يقين به نبوت و خاتمين او پيدا مى كنند قرآن است و آن اءفضل و بالاترين
تمام معجزات ديگر آنحضرت است كه فرمود: قل لئن
احتمعت الانس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا ياءتون بمثله و
لو كان بعضهم لبعض ظهيرا - اسرا، / 88- بگو اى پيغمبر اگر جن و
انس اجتماع كنند كه بمثل اين قرآن كتابى بياورند نميتوانند مثل آن
بياورند اگر چه دست بدست هم داده و پشتيبان يكديگر شوند.
و در ص 246 روايت شده كه ابن ابى العوجا با سه تن از دهرى مذهبان زمان
خود در مكه اجتماع كرده و قرار بستند كه هر كدام درباره معارضه با قرآن
و رد آن يك چهارم آن را بعهده بگيرند و رد بنويسند و سال بعد بمكه آيند
و در مراسم حج و اجتماع مسلمانان بمعارضه با قرآن برخيزند، و سال ديگر
آنها بمكه آمدند و كنار مقام ابراهيم اجتماع كردند يكى از آنها گفت چون
من اين آيه و قيل يا ارض ابلعى ماءك -
هود / 44- را ديدم از معارضه باز ماندم ، و ديگرى گفت من هم چون به آيه
فلما استيا سوا منه - يوسف /80- برخوردم
از معارضه با قرآن ماءيوس و نااميد شدم ، و اين سخنان را آهسته مى
گفتند كه حضرت صادق (ع ) متوجه آنان شد و اين آيه
قل لئن اجتمعت الانس و الجن را تلاوت كرد
و آنها مبهوت و متحير شدند، هم از اطلاع آن حضرت بر امر نهانى آنان و
هم مفاد آيه شريفه .(394)
در اين جا بد نيست كه اين مطلب هم كه بعضى اشاره كرده اند گفته شود كه
از جمله معجزات باقيه را ميتوان بقاى آثار اولياى خدا دانست كه با شدت
اهتمام خلفاى جور از بنى اميه و بنى عباس و دشمنان درمحو و برطرف كردن
آثار قبور آن بزرگواران از زمان شهادت و پس از قوتشان هنوز قبورشان
همچون ماه و ستارگان تابان در بلدان و اطراف زمين درخشان است .
از حضرت رضا عليه السلام از پدران بزرگوارش از امير مؤ منان صلوات الله
عليهم نقل مى كند گفته است : مثل اينكه ساختمانهاى با شكوهى را مى
بينيم كه اطراف و پيرامون قبر حسين بنا شده و كاروانهائى را مى بينيم
كه از كوفه خارج ميشوند و بطرف قبر او مييروند و چند صباحى نمى گذرد كه
از آفاق و اكناف هم بدانجا حركت مى كنند و اين امر پس از پايان دولت آل
مروانى است . بحار الانوار مجلد 9 ص 578.(395)
در مجلد دهم بحار صفحه 238(396)
از على بن الحسين عليهما السلام نقل شده كه فرمود چون در روز طف
آنمصائب بما وارد شد، و پدرم با همراهانش از فرزندان و برادران و ساير
كسانش كشته شدند، و زنان و حرم او را بر جهاز شتر سوار كردند و بجانب
كوفه روانه ساختند، و من كشته گان را بر زمين ديدم كه بخاك نسپرده
بودند و اين امر بر من گران آمد و از آنچه ديدم سخت آشفته و مضطرب شدم
و نزديك بود جان از تنم بيرون رود، عمه ام زينب دختر بزرگ على عليه
السلام اين آثار حزن را در من بديد، بمن گفت اى بازمانده جد و پدر و
برادرم چه شده كه تو را مى بينم كه ميخواهى جان از قالب تهى كنى ؟ گفتم
چگونه بى تابى نكنم و ناشكيبا نشوم كه مى بينم سرورم و برادران و عموها
و عموزادگان و كسان خود را آغشته بخون بزمين افتاده و در اين دشت
بيابان جامه ها ربوده (و برهنه و عريان ) كسى آنان را نمى پوشاند و
بخاك نمى سپارد، و هيچ كس بر آنان گذر نمى كند و بآنان نزديك نميشود، و
گوئى اين ها كافران اهل ديلم و خزرند. و عمه ام گفت اينها تو را بجزع
نياورد، بخدا قسم اين واقعه عهديست از رسول خدا با جد و پدر و عمت
عليهم السلام ، كه خداوند جماعتى از اين امت را پيمان گرفته است ، كه
فراعنه زمين (و رؤ ساى جور) آنها را نمى شناسند، ولى فرشتگان آسمانها
آنان را مى شناسند، و ايشان اين اعضاى پراكنده را جمع آورى مى كنند و
اين پيكرهاى خون آلود را بخاك مى سپارند، و در اين سرزمين طف نشانه و
علامتى براى قبر پدرت سيد الشهداء بر پا ميدارند، كه اثرش كهنه نميشود
و (با گردش روزگار و) گذشتن شب ها و روزها رسم آن ناپديد نمى گردد، و
پيشوايان كفر و پيروان آنها در محو و نابودى آثار آن ميكوشند، ولى با
اينحال اثرش ظاهرتر و كارش بهتر و عالى تر مى گردد.
در مجلد دهم بحار(397)
از عمر بن فرج رخجى راوى خبر نقلى شده گويد: متوكل خليفه عباسى مرا
براى خراب كردن قبر حسين عليه السلام فرستاد و من بآن ناحيته رفتم و
دستور دادم كه گاوهاى و رزو را بر قبرها برانند (و آنجا را هموار
سازند) و آنها هم امر مرا اجرا كردند و گاوها برهمه قبرها بگذشتند و
چون بقبر مطهر آنحضرت رسيدند گام برنداشتند، عمر بن فرج گويد: من چوب
بر گرفتم و آنها را ميزدم تا چوب در دست من شكست ، بخدا قسم كه گامى هم
بر قبر نگذاشتند.
و ايضا در همان مجلد(398)
نقل شده گويند وقتى كه متوكل خليفه عباسى دستور داد كه قبر حسين عليه
السلام را شيار كنند و از نهر علقمى بر آن آب بندند، زيد مجنون و بهلول
مجنون قصد كربلا كردند و بزيارت آن بزرگوار مشرف شدند و چون بقبر نظر
افكندند ديدند كه (آب اطراف آنرا فرا گرفته ولى ) قبر پابرجا و آويخته
است زيد مجنون اين آيه را تلاوت كرد: يريدون
ليطفوا نور الله بافواههم و يابى الله الا انن يتم نوره و لو كره
الكافرون - صف / 8- يعنى ((ميخواهند نور
خدا را با دهانهايشان خاموش كنند ولى خدا نمى پذيرد و امتناع مى كند جز
اينكه ميخواهد نور خود را تمام گرداند هر چند كافران كراهت داشته باشند))
و چون برزگر 17 مرتبه زمين را شخم زد و قبر بحال اولش باز گشت و آن
برزگر اين حال را بديد دست برداشت و ايمان آورد و گاو را رها كرد و چون
خبر به متوكل رسيد دستور قتل او را داد.
عدو بمرقد او آب بست پيش نرفت |
|
|
هنوز
آب ، مگر شوم از آن گلو دارد |
و هم چنين قبر مطهر امير المومنين عليه السلام كه بر حسب وصيت آن حضرت
شبانه در بيابان غريين اطراف كوفه دفن كردند و آثارى براى قبر باقى
نگذاشتند تا شناخته شود و از شر دشمنان محفوظ بماند، و آن قبر مخفى بود
تا آنكه امام جعفر صادق (ع ) در ابتداى زمان خلفاى عباسى به شهر حله
آمد و بزيارت قبر مطهر رفت و بعضى از شيعيان هم بزيارت آن مشرف ميشدند
تا زمان هارون الرشيد كه رسما ظاهر و آشكار شد و مانند آفتاب از پس
ابرهاى تيره بيرون آمد و پيرامون آن بناهائى ايجاد شد و بصورت شهرى در
آمد و امروز يكى از شهرهاى معروف عراق بنام نجف اشرف ميباشد.
موسى بن جعفر عليهما السلام هم در زندان بغداد بود و بامر هارون شهيد
شد جنازه مطهرش را با توهينى از زندان حركت دادند تا آنكه سليمان بن
ابى جعفر منصور خود شخصا دخالت كرد و آنرا محترمانه در يك فرسخى بغداد
در مقادير قريش دفن كردند و سپس بدن مبارك حضرت جواد عليه السلام را در
همانجا پشت سر قبر جدش دفن كردند و بمرور زمان براى قبر و مدفن آندو
بزرگوار دو قبه مانند دو ستاره پيوسته بهم تابان و درخشان ايجاد شد و
اكنون آنجا شهرى شده بنام كاظمين . و نيز جنازه حضرت رضا عليه السلام
را هم در باغ حميد بن قحطبه در قريه سناباد دفن نمودند و از آنزمان
پيوسته اثر آن روز بروز درخشان و نورانى تر نمايان شده و اكنون در آنجا
شهرى است بنام مشهد مقدس كه از شهرهاى مهم خراسان بلكه ايران شده است .
(399)
و مدفن دو امام دهم و يازدهم عليهما السلام هم كه در خانه خود در
سامراء (سر من راءى ) قرار داشت از آن تاريخ تاكنون باقى است و داراى
قبه عاليه و نورانى است كه درخشندگى دارد و معروف به قبه عسكريين است .
گويند مستنصر خليفه عباسى سالى بسامره رفت و پس از زيارت عسكريين
بزيارت قبور بعضى از خلفاى عباسى كه در آنجا بود رفت قبه اى رو بخرابى
ويرانى نهاده و به زباله ها و فضله هاى طيور و پرندگان آغشته شده بود،
همراهان خليفه علت و جهت را از او پرسيدند و اينكه چه شده قبور پدران
شما باين حال افتاده و قبور علويين مزارى بآن خوبى و پاكيزگى و
درخشندگى است او گفت اين امرى است آسمانى كه بكوش ما نيست و ما
نميتوانيم مردم را باين كار واداريم و امر و فرمان ما فايده ندارد.
(400)
ولى متاءسفانه در اثر اسيتلاى آل سعود (پيرو مذهب وهابيت ) بقعه و
بارگاه مدفن پاك چهار نفر از ائمه معصومين (حسن بن على ، و على بن
الحسين ، و محمد بن على ، و جعفر بن محمد- عليهم السلام) در قبرستان
بقيع در مدينه طيبه خراب و ويران شد و چيزى جز خود قبر باقى نمانده .
در مجلد 6 بحار صفحه 258
(401)
در باب جوامع معجزات رسول خدا عليه السلام روايتى نقل شده از جمله مى
فرمايد:
((براى رسول خدا نورى بوده در طرف راست
و چپ در موقع حركت و ايستادن و يا نشستن آن حضرت و اين نور تا قيامت از
قبرش ساطع است
(402) و هم چنين اين نور براى وصى واولاد معصومين او
بوده در زمان حياتشان ، و اكنون هم آن نور از قبورشان تابان است و حضرت
مهدى - صاحب الزمان - بهر بقعه اى از بقاع اجداد و پدرش مى گذرد آن نور
درخشنده را مشاهده مى كند
))
يا ابن الدلائل المشهودة
ترجمه : (اى فرزند راهنمايان حق و
مشهود خلق .)
شرح : در زيارت جامعه ميخوانى :
السلام على الدعاة الى الله و الاد لاء على
مرضات الله - الى - و ادلاء على صراطه سلام بر داعيان بسوى خدا
و راهنمايان طريق رضا و خشنودى خدا و راهنمايان براه او.
انوه معصومين عليهم السلام بوسيله اءخلاق و رفتار و گفتار صدقشان دليل
و راهنماى مردمن باءعمالى كه موجب رضا و خشنودى خدا و سعادت دنيا و
آخرت آنان مى گردد، و آن بزرگواران خلايق را بمعرفت حق و صفات جلال و
جمال حق و به احكام و سنن و آدابى كه موجب رستگارى دنيا و آخرتشان
ميباشد دلالت مى كنند.
((يا ابن الصراط المستقيم
))
اى فرزند صراط مستقيم
((راه راست .
))
بدانكه مصداق كامل خارجى صراط مستقيم على بن ابى طالب و ائمه
معصومينند. و در كتاب بحار الانوار مجلد 7 صفحه 83 بابى است بعنوان
انهم السبيل و الصراط و هم و شيعتهم المستقيمون
عليها
و در آنجا اين روايت است كه مفصل بن عمر گويد: از امام صادق عليه
السلام از معنى و مفهوم صراط سئوال كردم ؟ فرمود: صراط همان راه معرفت
بخداوند عزوجل است ، و آن دو نوع است صراط دنيا و صراط آخرت . اما صراط
دنيا همان امامى است كه اطاعت او واجب است و هر كس بشناسد آن امام را و
از او پيروى كند در روز قيامت از صراطى همانند پلى كه بروى جهنم كشيده
شده عبور خواهد كرد، و هر كس كه او را بشناسد پايش در صراط آخرت بلغزد
و در آتش جهنم در افتد.
(403)
در كتاب كفاية الخصام باب 54 ده حديث از طرق عامه نقل كرده است بدين
مضمون كه هيچ بنده اى در روز قيامت از صراط نگذرد و به بهشت وارد نشود
مگر جواز بولايت اميرالمؤ منين و اهل بيت عليهم السلام داشته باشد، و
ما در اينجا بيك روايت اكتفا مى كنيم ،
اين المغازلى شافعى بطرق مختلفه و اءسانيد متعدده روايت كرده و حاصل آن
اين است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
((چون
روز قيامت شود و ميزان را بر لب جهنم نصب نمايند، احدى از آن نگذرد مگر
كسى كه او را جواز ولايت باشد.
))
و در صفحه 363، همين كتاب (كفايه ) در آيه
و ان
الذيين لا يومنون بالاخرة عن الصراط لنا كبون - مومنون / 74-
يعنى : و كسانى كه بآخرت ايمان ندارند از راه منحرفند. سه روايت از
عامه نقل كرده كه مراد از صراط مستقيم اهل بيت رسول خدا است . و روايات
از عامه نقل كرده كه مراد از صراط مستقيم اهل بيت رسول خدا است . و
روايات متعددى هم از خاصه نقل كرده و چون بناى اين تاءليف بر اختصار
است از ذكر آنها صرف نظر ميشود.
يا ابن النبا العظيم
ترجمه : (اى فرزند نباء عظيم - كه
مقصود از آن اميرالمومنين عليه السلام است)
شرح : در كتاب كفاية الخصام در باب 110 و
111 رواياتى از خاصه و عامه نقل كرده كه مراد از
((نباء
عظيم
)) على بن ابى طالب است . البته تاءويل و
مصداق از مصاديق نباء عظيم است .
و اءيضا تفسير صافى از عيون الاخبار از حضرت رضا از پدرش از پدرانشان
از حسين بن على عليهم السلام نقل مى كند كه گفت : رسول خدا صلى الله
عليه و آله به على عليه السلام فرمود: يا على توئى حجت خدا، و توئى باب
خدا، و توئى راه ببوى خدا، و توئى نباء عظيم ، و توئى صراط مستقيم ، و
توئى مثل اعلى .
(404)
يا ابن من هو فى ام الكتاب لدى الله على حكيم
ترجمه : اى فرزند كسى كه در ام
الكتاب (علم و حق ) نزد خداوند على و حكيم است ) يعنى مقامش عالى
ترين مقام و روحش بلند مرتبه ترين علم و حمكت خداوندى را دارا است .
شرح : در مجلد هفتم بحار صفحه 43
(405)
راوى گويد از حضرت رضا عليه السلام شنيدم كه پدرم اين آيه را
و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم - زخرف / 4- و اين در ام
الكتاب نزد ما مقامى بلند و فرزانه اى دارد. گفت على بن ابى طالب است .
و نيز روايت شده - و راوى محمد بن على بن جعفر است گويد- از آن بزرگوار
سئوال شد كه نام على عليه السلام در كجاى ام الكتاب است ؟ فرمود در اين
آيه مباركه
اهدنا الصراط المستقيم و او
على عليه السلام است .
و در صفحه 83 همان مجلد
(406)
روايت از حضرت صادق عليه السلام درباره قول خداى عزوجل آيه
((اهدنا الصراط المستقيم
))
فرمود آن امير المؤ منين و معرفت اوست و دليل بر اينكه او اميرالمومنين
است در قول خداى عزوجل كه فرمود:
((و انه فى ام
الكتاب - الآيه
)) قول ديگر خداوند:
((اهدنا الصراط المستقيم
))
است .
يا ابن الايات و البينات
ترجمه : (اى فرزند آيات و بينات )
شرح : مجلد هفتم بحار صفحه 42
(407)
داود بن كثير رقى - راوى حديث - گويد: از امام صادق عليه السلام درباره
قول خدا كه مى فرمايد:
... و ما تغنى الايات و
الندر عن قوم لا يومنون - يونس / 101- (و چه سود خواهد داشت
نشانه ها و بيم دادنها براى مردمى كه ايمان نمى آورند) سئوالى كردم
فرمود: آيات امامانند، و نذر انبياء هستند. و نيز در همان صفحه مدرك
فوق
(408) درباره قول خداى تعالى كه مى فرمايد:
بل هو آيات بينات فى صدور الذين اوتوا العلم
منظور اءئمه هستند،
و ما يجحد بآياتنا
يعنى انكار مقام اميرالمومنين و ائمه نمى كنند.
الا الكافرون
(409)
اطلاق آيات بر آن بزرگواران اطلاق كل بر فرد است ، چون آنان نيز خود از
جمله علامت هاى بزرگ و واضحه قدرت و عظمت و علم و رحمت و ساير صفات حق
ميباشند.
در مجلد 7 بحار صفحه 25 از ابوذر غفارى نقل شده كه گفته است : از رسول
خدا عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: اهل بيت مرا، شما بمنزله سر نسبت
به بدن و بمنزله دو چشم از سر بدانيد كه بدن جز بسر، و سر هم جز به دو
چشم هدايت نميشود.
يا ابن الحجج البالغات
ترجمه : (اى فرزند حجت هاى رسا.)
شرح : قال الله تعالى :
((قل فلله الحجة البالغهة
)) - انعام /
149- بگو دليل رسا
((خاص خدا است
)) در تفسير صافى از كتاب كافى از حضرت امام موسى كاظم عليه
السلام چنين آمده :
((آرى خدا را بر مردم دو حجت
است . حجت ظاهره و حجت باطنه ، اما حجت ظاهره رسولان و پيغمبران و
امامان هستند: اما حجت باطنه عقول است .
))
و ايضا در همين مدرك از حضرت امام محمد باقر عليه السلام نقل است كه
فرمود:
نحن الحجة البالغه على من دون السماء و
فوق الارض يعنى ما هستيم حجت بالغه و رسا بر تمام مردم زير
آسمان و روى زمين .
(410)
اطلاق حجت بر ائمه معصومين بجهت آن است كه خداوند بوسيله آن بزرگواران
بر بندگان خود كه اعمال و اخلاق و رفتارشان راه نماى سعادت مردم در
زندگى است حجت را تمام كرده است .
يا ابن النعم السابغات
ترجمه : (اى فرزند نعمت هاى عام
الهى )
شرح : مجلد 7 بحار صفحه 102
(411)
از امام محمد باقر عليه السلام در تفسير اين آيه مباركه
و اسبغ عليكم نعمه ظاهرة و باطنة - لقمان
/ 20- يعنى نعمت هاى خويش را آشكار و نهان بر شما تام و كامل كرد.
روايت شده كه فرمود:
((نعمت هاى ظاهر و آشكار
پيغمبر است و آنچه را كه آورده از معرفت و توحيد، اما نعمت باطنه ولايت
ما اهل بيت و عقد مودت و دوستى ما است .
))
و اءصبغ بن نباته از امير مؤ منان عليه السلام در تفسير اين آيه مباركه
الم الذين بدلوا نعمة الله كفرا -
ابراهيم / 28- يعنى آيا نديدى آنكسانى را كه نعمت خدا را به كفران
تغيير دادند. فرمود:
((بخدا قسم مائيم نعمت الهى
كه خداوند آن را بر بندگان خود انعام كرده ، و هر كه بخواهد، بوسيله ما
بفوز و رستگارى ميرسد.
(412)))
در تفسير صافى در ذيل آيه شريفه
ثم لتسالن يومئذ
عن النعيم - تكاثر: 8- يعنى و آنگاه در ان روز از نعيم اليه
مورد باز خواست قرار خواهيد گرفت . در خبر مفصلى از تفسير عياشى از
حضرت صادق عليه السلام نقل مى كند كه ابو حنيفه نعمان بن ثابت يكى از
علماى اربعه اهل تسنن اين آيه مباركه
ثم لتسالن
يومئذ عن النعيم آيه آخر سوره تكاثر را از ابو عبدالله جعفربن
محمد الصادق - عليهما السلام - سئوال كرد حضرت فرمود:
((اى نعمان بنظر تو اين نعمتى كه مورد سئوال واقع ميشود چيست ؟
نعمان گفت بهره از غذا و آب سردى (كه در دنيا خورده ايم و آشاميده ام )
حضرت فرمود: اگر خداوند تو را روز قيامت در برابر خود نگهدارد تا از تو
سئوالى كند از هر لقمه اى كه خورده يا جرعه آبى كه نوشيده اى وقوف تو
در قيامت طولانى خواهد شد، ابوحنيفه گفت قربانت شوم پس مراد از نعيم
چيست ؟ حضرت فرمود ما اهل بيت نعيمى هستيم كه خداوند به بندگان انعام
فرموده ، و به بركت وجود و هدايت ما اختلاف مردم را باتحاد تبديل ، و
دلهايشان بهم الفت داده ، و بنور تعليمان ما عداوت و دشمنى آنان را
باخوت و برادرى در آورده ، و بنور هدايت ما آنها را با سلام هدايت كرده
و اين نعمتى است كه قطع نميشود، و خداوند از اداى حق نعمتى كه بآنها
انعام كرده و آن پيغمبر و عترت اوست بازخواست كند.
(413)))
البته نعمت عبارت است از نفعى كه ناشى از احسان ميشود و هر چيزى كه
انسان بآن بهره مند شود نعمت است ، و نعمت هاى الهى قابل شمارش نيست
چنانكه مى فرمايد:
و ان تعدوا نعمة الله لا
تحصوها(414)
و هر نعمتى كه انسان از او منتفع ميشود از جانب خداوند است كه فرمود:
و ما بكم من نعمة فمن الله
(415) و بالاترين نعمت ها نعمت سعادت دنيا و
آخرت است و اين سعادت در پرتو نور هدايت و تعليمات اءنبياء و اءوصياء
حاصل ميشود چنانچه در زيارت جامعه است
بكم
اخرجنا الله من الذل و انقدنا من شفا جرف الهلكات
(بوسيله نور هدايت شما خداوند ما را از ذلت كفر و شرك بيرون آورده و به
بركت شما ما را از پرتگاه مهلكه نجات داده است .)
يا ابن طه و المحكمات
ترجمه : (اى فرزند
((طه
)) و محكمات قرآن .)
شرح : تفسير صافى از معانى الاءخبار از
حضرت صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:
و
اما طه فاسم من اءسماء النبى صلى الله عليه و آله و معناه يا طالب الحق
الهادى اليه
(416) يعنى و اءما
((طه
)) پس اسمى است از اسم هاى پيغمبر صلى الله عليه
و آله ، معنى آن اين است اى طالب حق كه راهنماى بآن هستى .
و محكمات - در تفسير صافى از كتاب كافى و تفسير عياشى در تاءويل اين
ايه مباركه
هو الذى انزل عليك الكتاب منه ايات
محكمات
(417) از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه
فرمود:
ان المحكمات امير المومنين و الائمة
عليهم السلام محكمات امير مؤ منان و ائمه عليهم السلام مى
باشند. البته منظور مصداق از مصاديق آيات محكمات است .
يا ابن يس و الذاريات
ترجمه : (اى فرزند ياسين و ذاريات
.)
شرح : كلمه
((يس
)) دو حرف از حروف بريده و مقطعه است مانند
بسيارى از حروف ديگرى كه پاره اى از سوره هاى قرآن بآن افتتاح شده است
و درباره معنى و مفهوم اين كلمه رواياتى وارد شده است كه مراد از آن
رسول خدا عليه السلام است و مؤ يد آن آيه بعدى است كه مى فرمايد:
((انك لمن المرسلين
)) كه
خطاب به شخص رسول خدا صلى الله عليه و آله است يعنى از رسول اكرم قسم
بقرآن محكم كه تو از رسولانى .
بحار الانوار مجلد 7 ص 35 امام صادق عليه السلام فرمود:
يس اسم رسول الله و الدليل عليه قوله تعالى :
انك لمن المرسلين
(418)
و اءيضا از حضرت صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش از على بن ابيطالب
(عليهم السلام ) در آيه شريفه كه مى فرمايد
((سلام
على آل يس
)) - صافات / 130- فرمود سلام بر ما
آل محمد است ، چون مراد بكلمه
((يس
)) رسول خدا است .
(419)
در تفسير صافى و تفسير برهان از معانى الاءخبار از حضرت صادق عليه
السلام روايت شده كه وقتى سفيان ثورى از آنحضرت سؤ ال كرد بمعنى قول
خدا كه مى فرمايد
((يس
))
چيست ؟ فرمود:
اسم من اءسماء النبى و معناه يا
ايها السامع لوحيى و القرآن الحكيم انك لمن المرسلين يعنى يس
اسمى است از اءسماء پيغمبر و معنى آن اين است اى شنونده وحى من ، قسم
بقرآن حكيم تو از مرسلين (فرستادگان ) هستى .
و الذاريات - اين جمله در ابتداى سوره 51 قرآن است و كلمه ذاريات جمع
ذاريه از ذرو است كه معنى اصلى آن باد و نسيمى است كه بوزد و خاك و
ذرات را بلند و در فضا پراكنده سازد و اصل آن از ذروة بمعناى ارتفاع و
بلندى است . البته آيات چهارگانه اول اين سوره كه با
((و
او
)) قسم افتتاح شده و بدان سوگند ياد مى شود
همگى اين سوگندها در اثبات قيامت و وقوع آنست كه در آيات 5 و 6 آمده
است . و اما ذكر اين كلمه در اينجا كه گفته ميشود اى فرزند ذاريات كه
منظور امير المؤ منين (ع ) و ولايت اوست از اين نظر است كه چون در بعضى
اخبار و روايات مصاديق بعضى از آيات اين سوره را بر ولايت و روش اولياى
حق منطبق كرده لذا اين جمله بدين صورت آمده است .
(420)
و دليل بر آن رواياتى است كه ذيل بعضى از آيات اين سوره در تفسير قمى
ذكر شده است :
1 - آيه 5
((انما توعدون لصادق
)) آنچه بدان تهديد و وعده داده شده ايد صادق است . ابوحمزه
گويد شنيدم كه در اين آيه امام پنجم عليه السلام فرمود يعنى در امر على
راست و صادق است .
2 - آيه 6
((و ان الذين لواقع
))
و محققا دين واقع شدنى است - يعنى دين مساءله على عليه السلام است و
على عليه السلام دين است .
3 - آيه 7
((و السماء ذات الحبك
)) - سوگند باين آسمان آراسته - مراد از سماء پيغمبر است و على
حبك است . و حبك بمعناى حسن و زينت و خوب و عادلانه است ، و در مجمع
البحرين بمعنى راههاى ستارگان در آسمان است . و تطبيق اين كلمه نسبت به
على عليه السلام باعتبار آنست كه آنحضرت راه و طريق هدايت است .
4 - آيه 8
((انكم لفى قول مختلف
)) - كه البته شما در سخنان مختلف سرگردانيد- يعنى درباره على
اختلاف كرده ايد كه همان اختلاف در امر ولايت است ، پس كسى كه بولايت
او پايدار ماند وارد بهشت ميشود، و اءما كسى كه مخالفت كند وارد آتش
ميشود، و در كتاب كافى درباره اين آيه از امام محمد باقر عليه السلام
روايت شده كه فرمود:
مختلف فى اءمر الولاية
5 - آيه 9
((يوفك عنه من افك
))
- هر كس از آن كناره گيرد منحرف خواهد شد، يعنى هر كس از ولايت على
منحرف شود از بهشت منحرف شده است و در كتاب كافى در ذيل حديث امام محمد
باقر عليه السلام فرمود:
((هر كس از ولايت على
اعراض كند از بهشت اعراض نموده است .
))
يا ابن الطور و العاديات
ترجمه : (اى فرزند طور و عاديات
.)
شرح : اين دو نام (طور و عاديات ) در
ابتداى دو سوره از قرآن كه سوره 52 و سوره 100 ميباشد آمده است . اما
تفسير ظاهر لفظ
((طور
)) و
مصداق آن طور سينا است كه در آيه 2 سوره 95 آمده ، و آن همان كوهى است
كه خداوند در آنجا با موسى بن عمران عليه السلام تكلم كرده ، ولى
تاءويل و بطن آيه همان است كه در بعضى از روايات آمده و در اين دعا
بدان اشاره شده است .
بحار الانوار مجلد 7 صفحه 112
(421)
از حضرت صادق عليه السلام در تاءويل آيه
((و
التين و الزيتون
)) روايت كرده كه فرمود:
((تين و زيتون حسن و حسين ، و طور سينين على بن
ابى طالب عليهم السلام است .
))
اءما كلمه
((عاديات
)) كه
جمع
((عاديه
)) اسم فاعل
از مصدر عدو است بمعناى دويدن بسرعت است و مراد آن در آيه مباركه قرآن
مركب هاى مردانى است كه آنها را به تاخت و شتاب در آورده اند، و شاءن
نزول آن بگفته بيشتر مفسرين درباره اميرالمؤ منين عليه السلام نازل شده
و مراد اسبان دونده ايست كه آن حضرت و اصحابش در وقعه اى سوار بودند.
(422)
يا ابن من دنى فتدلى فكان قاب قوسين او ادنى
دنوا و اقترابا من العلى الاعلى
ترجمه : (اى فرزند كسى كه فرشته
وحى به او نزديك شد، و بزير آمد آن چنانكه تا به اندازه دو كمان يا
كمتر فاصله نماند، و از اين رهگذر، خود به مقام اعلاى قرب منزلت بحضرت
بارى نائل آمد.)
شرح : اين مقام عالى ترين و بالاترين
مقام پيغمبر اسلام است كه در آيات 8 و 9 سوره
((و
النجم
)) آمده است . اصولا آيات اول اين سوره
قطع نظر از روايات و گفته مفسرين خود گمراهى ميدهند كه در شاءن و مقام
پيغمبر اسلام نازل شده كه آنچنان بمقام قرب خداوند رسيد كه بالاتر از
آن تصور نميشود. و البته اين قرب و نزديكى از نظر منزلت و علو مرتبه
است نه از جهت مكان ، چون خداوند منزه است از جسم و جسمانى تا نياز به
مكان و محل داشته باشد. و گفته شده كه آيات داستان معراج پيغمبر را
بيان مى كند ، و عروج پيغمبر در يك شب با همين بدن عنصرى بموجب آيات
قرآن و اخبار متواتره از خاصه و عامه ثابت و محقق است .
در مجلد 6 بحار صفحه 374
(423)
از حضرت رضا عليه السلام نقل شده كه فرمود:
من
كذب بالمعراج فقد كذب رسول الله هر كس معراج پيغمبر را تكذيب
كند رسالت پيغمبر اسلام را تكذيب كرده است .
و نيز در مجلد 6 صفحه 370
(424)
از امام ششم روايت شده كه على عليه السلام در مقام رد كسانى كه منكر
معراج هستند آياتى از قرآن تلاوت نمود از جمله همين آيات را
ثم دنى فتدلى فكان قاب قوسين اءو اءدنى