علاج عجب
در عللى كه منجر به عجب شده فكر كنيد و
اينكه باعث دشمنى خدا و ابطال عمل مى گردد و در ابزارهاى خدادادى فكر
نما كه بواسطه آنها اكتساب طاعت كرده و اقدار بر اعمال حسنه پيدا نموده
است ابزارها را كسى جز او مالك است . سپس به غذايى كه قامتش را استوار
داشته فكر كند جز اين است كه آن روزى خدا داد است . سپس در سلامتى خود
انديشه كند كه هرچه را كه بخواهد انجام مى دهد آيا از نعمت او نيست ؟
چه بسا بيمارانى كه اگر بين سلامتى و عبادت چندين روز و شب مخير شوند،
كه به عنوان قيمت آن عافيت ،شبهاى زيادى را عبادت كنند حاضرند شبهاى
زيادى را عبادت كند و در عوض به سلامت برسند چگونه براى بيدارى اندكى
از شب براى عبادت ، عجب ه خود راه مى دهى ؟
چه شب و روزهايى كه از نعمت سلامتى برخوردار بودى ! بلكه چه ماهها و
سالهايى كه با سلامتى زندگى كردى ! اگر با توفيق الهى بهنگام شب بر مى
خيزى و از سلامت خداداى قدرت بر انجام عبادت يافتى و از غذاى او تغذيه
كردى و با اعضا و جوارح خدايى عبادت نمودى و در شب و روز خدا اعمال خود
را بجاى آوردى پس خود پسندى و عجب از چيست ؟آنگاه نعمت خداداى را با
مقدار عملت بسنج آيا به اندازه آن مى شود؟ بلكه آيا به يك دهم آن نعمت
ها مى رسد آيا توفيق شب خيزى از خدا نيست ؟ آيا نبايد شكر آن را بجاى
آورى ؟
و آيا نبايد بترسى كه اگر كوتاهى كنى مورد ماخذه و حسابرسى قرار بگيرى
؟ خداى تعالى به داوود وحى فرمود: اى داوود خدا را شكر نما عرضه داشت :
پروردگارا چگونه تو را شكر كنم در حالى كه خود شكر گزارى همه از نعمت
هاى توست كه مستحق شكر است ؟ فرمود: اى داوود به اين اقرار به ناتوانى
از اداى شكر ،بسنده مى كنم . بلكه عمل خود را با يكان يكان نعمت هاى
مورد استفاده ات از خوراك و نوشيدنيها مقايسه كن ! اين عبادات به
شكرانه كمترين آنها كفايت نمى كند.
در تاريخ آمده است واعظى بر هارون الرشيد ،خليفه عباسى ،وارد شد. هارون
از او در خواست موعظه كرد. واعظ گفت : اى اميرالمومنين به نظر تو اگر
به هنگام تشنگى از آب منعت كنند براى خريد آن چه مقدار حاضرى بپردازى ؟
هارون پاسخ داد :نصف مملكت خود را در قبال آن آب مى دهم . واعظ گفت اى
اميرالمومنين !آيا اگر اين آب بخوهد از مجراى بول خارج شود و نتواند چه
مقدار براى خارج شدن ان مى پردازى ؟ گفت نصف بقيه مملكتم را در قبال آن
مى پردازم .
واعظ گفت : بنابراين مملكتى كه به يك شربت آب مى ارزد تو را فريب ندهد:
اى خواننده شبانه روز چند بار آب مى نوشى ؟ اگر مزد كارگر روزى دو درهم
است و پاسبان به دودانگ تا صبح پاسدارى مى كند و صاحبان صنايع و حرفه
مثل آشپز و نانوا تمام روز و مقدارى از شب را با اندك دراهمى ، كار مى
كنند، اكنون اندك عبادت خودت را با آن مقايسه كن و اينكه روزى روزه
گرفتى . در مورد جزاى روزه فرمود: روزه مال من است و من به او جزا مى
دهم و نيز فرمود: من براى بندگانم نعمت هاى بيكرانى آماده كرده ام كه
نه چشم ديده و نه گوش شنيده و نه بر قلب انسانى خطر كرده است اين روز
تو هم درهمى مى ارزد، البته در صورتى كه متحمل رنج زياد شوى ، اما همين
روز بااين ارزش اندك وقتى براى خدا انجام شد اين همه ارزشمند گرديد، و
اگر شبى براى خداى بيدار بمانى در پاداش آن فرمود:
فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين جزا بما
كانوا يعملون
(118)هيچكس نمى داند كه چه نعمت هاى بيكرانى برايش
آماده گرديد ك باعث روشنى چشم اوست اين شب كه تنها دو دانگ مى ارزيد
اكنون ارزشى فوق العاده پيدا كرده است و اگر براى خدا سجده كنى تا خواب
تو را دريابد خداى تعالى به ملايكه خويش افتخار مى كند و ارزش زمانى
اين سجده چه مقدار است ؟ با آن كه در آن خواب و غفلت راه يافت ، ولى
همين كه به حق جل جلاله نسبت دادى ارزش آن اين مقدار فزونى يافت . و
اگر زمانى را براى خدا دو ركعت نماز سبك بياورى و بلكه هواى نفسى را به
لا اله الا الله بگذرانى خداى تعالى
فرمود: و من عمل صالحا من ذكر او انثى وهو مومن
فاولئك يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب
(119)هر كس از زن و مرد عمل صالحى انجام دهد داخل بهشت
ميشوند و در آن از روزى بى حساب بهره مند مى گردند. و رسول خدا (ص )
فرمود: هر كس بگويد: سبحان الله خداى تعالى براى او درختى در بهشت مى
كارد. اين قيمت لحظه اى از انفاس توست و چه نفسهايى را بيهوده هدر
دادى ! و چه لحظاتى را كه بر تو خواهد گذشت و بيهوده هدر خواى داد! پس
سزاوار است كه كوچكى عمل خود را در نظر بگيرى و كمى ارزش كارت به
نسبت به كارهاى مثل آنرا در نظر داشته باشى و منت خداى را برخود بدانى
كه در مقابل اين زمان با اين ارزش ناچيز ارزش تو را تا به آن مقدار
مذكور بالا برد و پاداشت را بزرگ شمرد. دقت كن كه آن اعمال جز براى خدا
واقع نشود و مورد پسند خدا قرار گيرد كه در غير اين صورت ارزشى كه به
خاطر انتساب به خدا پيدا كرده بود از بين مى رود و به ارزش زمانى
دنايى كه همان ارزش پست ناچيز يعنى دو درهم و يا دو دانگ ،بلكه كمتر از
آن است مى رسد و نه تنها ارزشش ناچيز مى گردد ،بلكه از خشم و عقوبت
خدا نيز در امان نيستى پس نفست را براى خدا مراقبت كن و منت او را بر
گردن خودت در نظر داشته باش و خودت را سرزنش كن شايد به رحمت خدا برسى
، زيرا از پيامبر روايت شده كه فرمود: هر كس برخود خشم گيرد نه بر مردم
خداى تعالى او را از ناله و زارى روز قيامت ايمن مى كند. و روايت شده
است كه عابدى هفتاد سال خداى تعالى را عبادت كرد به طورى كه روزها روزه
مى گرفت و شب ها را به عبادت به صبح مى آورد، روزى ا زخداى تعالى حاجتى
خواست خداى حاجتش را بر نياورد عابد به نفس روى آورد به او خطاب كرد!
علت به اجابت نرسيدن دعا تويى ! اگر ارزشى نزد خدا داشتى ، حاجت تو را
روا مى كرد. خداى تعالى فرشته اى را فرستاد فرشته به او گفت : اى فرزند
آدم اين لحظه كه خود را ملامت كردى ارزشمندتر از عبادت هاى ساليان
گذشته است . وروايت شد اگركسى با پشيمانى از گناه و سرزنش بر نفس
بخوابد بهتر از آنست كه شب را به عبادت بگذراند و به هنگام صبح از
عبادت شب خوشحال باشد. اى خردمند! اعمالت را از آفت عجب و ريا و غيبت و
كبر محافظت كن ! زيرا غيبت و كبر نيز در از بين بردن اعمال همانند ريا
و عجب هستند. در اين مورد به خبر معاذ توجه كن .
معاذ بن جبل و پيامبر
شيخ ابو محمد جعفر بن احمد بن على قمى ساكن رى در كتابش در مورد
زهد پيامبر (ص ) نوشته ،كه عبدالواحد ا زمحدثى از معاذ بن جبل نقل كرد،
محدث گفت : به معاذ بن جبل گفتم : براى من از حديثى كه خودت از پيامبر
شنيدى و آنرا حفظ كردى به دقت همانطور كه شنيدى بيان كن معاذ گفت :بله
،آنگاه گريه كرد و گفت : پدر و مادرم فدايت اى رسول خدا من در رديف
پيامبر بر مركب سوار بودم و با او راه مى رفتم آن حضرت چشم خود را به
طرف آسمان گرفت و فرمود:سپاس خدايى را كه در خلق خويش هر چه بخواهد
،حكم مى كند، سپس فرمود:اى معاذ !پاسخ دادم : بله اى رسول خدا و آقاى
مومنان دوباره صدا زد اى معاذ جواب دادم بله اى رسول خدا پيشواى خير و
پيامبر رحمت ! فرمود: من سخنى را باتو در ميان مى گذارم كه هيچ پيامبرى
با امت خود چنين سخنى نگفت كه اگر آنرا مراعات كنى براى زندگيت مفيد
است و اگر بشنوى و مراعات نكنى در پيشگاه حق تعالى محكومى سپس فرمود:
خداى تعالى قبل از آنكه آسمانها را خلق كند هفت فرشته خلق كرد و در هر
آسمان فرشته اى گذاشت كه از عظمت آن فرشته آن آسمان بزرگ گرديد و بر هر
درى از درهاى آسمان فرشته اى براى دربانى قرار داد ملايكه حافظ
نويسندگان اعمال بشر عمل بشر ار از صبح تا شب مى نويسند سپس حفظه عمل
را كه بسان نور خورشيد مى درخشد ،بالا مى برند تا به آسمان دنيا مى
رسند، در حاليكه آن عمل را پاكيزه و زياد مى دانند ولى فرشته دربان به
ايشان مى گويد اين عمل را برگردانيد و بر روى صاحب آن بزنيد، من فرشته
غيبت هستم هر كس غيبت كند نمى گذارم عملش به غير من از فرشتگان برسد
خداى تعالى به من چنين امر فرمود: آن حضرت فرمود: سپس حفظه روز بعد با
عمل ديگر بالا مى روند فرشته آسمان اول عمل را پاكيزه و زياد مى شمارد
،از آنجا عبور نموده و عمل را مى برند تا به آسمان دوم مى رسند، فرشته
اى كه در آسمان دوم است مى گويد. بايستيد و عمل را بر روى صاحبش بزنيد،
زيرا مقصود او از اين علم متاع دنيوى است ، و من صاحب دنيا هستم نمى
گذارم عمل از من به ديگر فرشتگان برسد. فرمود: بار ديگر فرشتگان حافظ،
عمل صدقه و نماز را با خوشحالى بالا مى برند واز آن اعمال خوشحالند وبه
آسمان سوم مى رسند. ملك دربان مى گويد: بايستيد و اين عمل را بر روى و
پشت صاحبش بزنيد من ملك صاحب كبر هستم . سپس مى گويد: او عمل كرد ولى
در مجالس بر مردم تكبر نمود، و پروردگارم به من امر فرمود كه عملش را
نگذارم تا به ديگر ملايكه برسد فرمود: حفظه بار ديگر عملى را كه همانند
ستاره درخشان است و نور افشانى مى كند و با طمطراق حركت مى نمايد و
عبارت از تسبيح و روزه و حج است مى گيرند و به آسمان چهارم مى رسند،
فرشته دربان مى گويد بايستيد و اين عمل را بر روى و جلوى صاحبش بزنيد،
من فرشته عجب هستم او از خودش خوشش مى آمد به اينكه عمل كرده و خود
پسندى در او راه يافته است . پروردگاربه من دستور داد كه نگذارم عملش
به ديگران برسد. آن حضرت ادامه داد: حفظه عمل ديگرى را همانند عروسى
مزين كه براى شب زفاف آماده باشد و مشتمل بر جهاد و نماز و صدقه ما بين
دو نماز است مى گيرند و بالا مى برند و به آسمان پنجم مى رسند و عمل
آهنگى همانند آهنگ شتر و نورى همانند نور خورشيد دارد فرشته دربان مى
گويد: صبر كنيد من فرشته حسد هستم و اين عمل را بر روى صاحب آن بزنيد و
برپشتش بگذاريد، زيرا او به كسى كه براى خدا علم مى آموخت ويا كار مى
كرد حسد مى ورزيد. وقتى عمل و عبادت كسى را بيشتر مى ديد حسادت مى كرد
و او را موردحمله قرار مى داد پس عمل او را بر دوشش بگذارند و عملش او
را لعنت مى كند. فرمود: و ملايكه حافظ عمل بنده ديگرى را كه عبارت از
نماز و زكات و حج و عمره است مى گيرند، و به آسمان ششم مى برند فرشته
مى گويد: صبر كنيد من موكل مهربانى هستم اين عمل را به صورت صاحبش
بزنيد و چشمانش را كور كنيد، زيرا صاحب اين عمل بى رحم است وقتى بنده
اى از بندگان خدا در مسير آخرت مرتكب اشتباهى مى شد و يا به ضررى دنيوى
مبتلا مى شود او را دشنام ميداد. پروردگارم به من دستور داده كه نگذارم
عملش بالا برود. فرمود: فرشتگان حفظه عملى كه عبارت است از فقه و
اجتهاد و ورع مى گيرند و اين علم صدايى بسان صداى رعد و روشنى همانند
برق دارد و سه هزار فرشته با او همراهند و به فرشته آسمان هفتم مى رسند
وى مى گويد بايستيد و اين عمل را به روى صاحبش بزنيد من فرشته حجاب
هستم هر عملى كه براى خدا نباشد جلويش را مى گيرم ،زيرا اين شخص مى
خواهد پيش فرماندهان مقامى كسب كند و در مجالس از او سخن گويند و در
شهرها مشهور شود خداى تعالى به من امر فرمود كه من عملش را كه خالص
براى خدا نشده است نگذارم كه به ديگران برسد فرمود: ملايكه حفظه با
خوشحالى عمل بنده اى را مى گيرند و آن عمل عبارت است از: نماز و زكات و
روزه ها و حج و عمره و خوش اخلاقى و سكوت و ذكرزياد و ملايكه آسمانها و
ملايكه هفتگانه با جمعشان او را مشايعت مى كنند، و بر همه درها پردهها
گام نهاده تا آنكه عمل را پيش پروردگار مى گذارند و شهادت مى دهند كه
او عمل و دعا نموده است خداى تعالى مى فرمايد: شما حفظه عمل بنده من
هستيد و نگهبان درونى او من هستم ، او اين عمل را به خاطر من نياورده
است لعنت من بر او باد! ملايكه مى گويند لعن تو و لعنت ما بر او باد!
سپس معاذ گريست گفت : من از رسول خدا (ص ) پرسيدم چگونه عمل كنيم تا با
اخلاص باشد؟ حضرت فرمود: اى معاذ در يقين به پيامبرت اقتدا كردى ، ولى
زبانت را بر برادران و حافظان قرآن كوتاه كن و گناهان خود را بدوش
بگير و بر برادرانت بار نكن وبراى تزكيه خودت به اينكه دامن خودت را
پاك كنى از ديگران بد گويى نكن ! و با فرو گذاشتن برادران خودت را بالا
نبر، و در عملت ريا منما و در عمل آخرتى دنيا را وارد نكن و در مجلست
فحش مگو تا از بد اخلاقيت از تو بترسند، در حضور كسى با شخص ديگر در
گوشى نگو و خودت را در مردم برتر مشمر كه خيرات دنيا از تو بريده
ميشود. و مردم را پاره پاره مكن ! خداى تعالى فرمود:
و الناشطات نشطا
(120) قسم به ناشطات آيا مى دانى ناشطات چيستند؟ ايشان
سگهاى اهل جهنم هستند كه گوشت و استخوان ايشان را پاره پاره مى كنند.
پرسيدم اينهمه اعمال درتوان كيست ؟فرمود: اين كار آسانى است براى كسانى
كه خدا آسان ساخته است . محدث مذكور گفت : معاذ بن جبل بسيار اين حديث
رانقل ميكرد و نديدم كه به اندازه آن قرآن تلاوت كند.
باب پنجم : از ملحقات دعا ذكر است
علت تاليف اين كتاب آگاهى بر فضيلت دعا و اشاره به مطالب
سودمندى بود كه دعا كننده از آن سود مى جست و تاكنون مطالبى قانع كننده
و كافى دراين زمينه برشته تحرير در آمد ،علاقه دارم بع ا زاين بحث
مقدارى از ذكر سخن بگويم .زيرا ذكر در فضيلت ،با دعا برابر است همانطور
كه بر دعا ترغيب شده ذكر نيز مورد تشويق و ترغيب قرار گرفته است (2-64)
و در دستيابى به مراد و دورى از خطرات و سختيها جانشين دعا مى شود و از
مطالب سودمند گذشته در مورد دعا مى شود و از مطالب سودمند گذشته در
مورد دعا روشن شد كه هم عقل و هم نقل يعنى كتاب و سنت بر آن سفارش مى
نماين ، و مشخص شد كه دعا بلا پديد آمده را بر مى دارد و بدى فرود آمده
را باز مى گرداند. و مقاصد بشر كه عبارت از جلب منافع و حفظ و تداوم
نعمت ، و منافع مجود را بر مى آورد همه اين خاصيت ها و فوايد سودمند در
ذكر نيز موجود است ، تك تك اين موارد در ضمن مطالبى كه گفته مى آيد
روشن مى شود. اكنون در مورد اهميت ذكر ،سخن كنيم : ذكر و يادخدا
(121)مورد توجه شده و سفارش گرديده و ترغيب و تشويق شده
است ، عقل و نقل هم دراين باره دلالت دارند:
اما عقل : ادله اى كه وجوب شكر منعم (نعمت دهنده ) را ثابت مى كد بر
لزوم ذكر نيز دلالت دارند، زيرا شكر هم قسمى از اقسام ذكر است و چون
ذكر ضرر احتمالى را بر طرف مى كند، و هر گاه گمان به پديد آمدن ضررى
رود در صورت توان جلوگيرى از آن لازم است . و اما در مورد مطلب نخست كه
شكر منعم واجب و لازم است ،روايت از حسين بن زيد از امام صادق عليه
السلام وارد شده است كه امام صادق عليه السلام از رسول خدا حديث كرد كه
فرمود: هر جمعى كه در مجلسى حضور پيدا كنند و خداى را ذكر نكنند و بر
پيامبرشان درود نفرستند آن مجلس مجلس حسرت و وبال گردن ايشان در روز
قيامت خواهد شد. و از امام صادق عليه السلام آمده است كه آن حضرت
فرمود:هر جمعى كه در مجلسى نشستند، و در آن ياد خدا و اهل بيت عليهم
السلام نكنند آن مجلس مجلس حسرت ايشان در روز قيامت خواهد بود. و نيز
از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه : هيچ مجلسى نيست كه نيكان
و بدكاران در آن جمع شوند سپس بدون ياد خدا از آن مجلس متفرق شوند، جز
آنكه مجلس ، مجلس حسرت ايشان در روز قيامت خواهدشد. و فرمود: مومن بر
هر مرگى مى ميرد جز از صاعقه كه صاعقه بر مومن ذاكر فرود نمى آيد. و
اما مطلب دوم كه خرد حكم مى كند بايد جلوى ضرر
را گرفت مطلبى بديهى است .
وادله نقلى :
يعنى دلالت كتاب و سنت از پيامبر و ائمه و قرآن كريم بر اهميت
ذكر به اين شرح است : آياتى از قرآن كريم بر آن دلالت دارند. اين سخن
از جمله سخنانى است كه خداى به پيامبر(ص ) خطاب مى كند و مى فرمايد:
قل اللهم ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون
(122)
بگو: خدا سپس ايشان را به خودشان واگذار تا در آنچه كه فرو رفتند بازى
كنند ،و نيز گفتار حق تعالى : و اذكر ربك فى
نفسك تضرعا و خيفة
(123)خدايت را در پيش خودت به زارى و پنهانى ياد نما! و
همچنين گفتار حق سبحانه فاذكرونى اذكركم
(124)مرا ياد كنيد شما را ياد كنم و گفتار حق سبحانه يا
ايها الذين آمنوا اذكروا الله ذكراكثيرا وسبحوه بكرة و اصيلا
(125)اى ايمان آورندگان خداى را زياد ياد كنيد و او در
صبحگاه و شامگاه تسبيح نماييد.
اما سنت :
رواياتى در اين زمينه وارد شده است كه
ذكر همه آنها به طول مى انجامد و تنها بذكر چند روايت اكتفا مى كنم .
روايت اول : محمد بن ابى عمير از هشام بن سالم از ابى عبدالله (ع )
روايت كرد كه حق تعالى فرمود: هركس به ذكر من از سئوال و درخواست از من
باز ماند بهتر از عطاى در خواست كننده به او مى دهم . همين خبر به
تنهايى در اثبات اهميت ذكر كه اكنون در صدد بيان آن هستيم كفايت مى كند
زيرا ذكر جانشين دعا مى شود و بر آن فضيلت و برترى دارد. هر فايده اى
را كه دعا دارد، ذكر هم دارد.
روايت دوم :هارون بن خارجه از ابى عبدالله عليه السلام روايت كرد: كه
بنده اى به سوى خدا حاجتى دارد و با ثنا و درود بر محمد و آل محمد شروع
مى كند ،ولى حاجتش از يادش مى رود خداى تعالى بدون آنكه درخواست كند
آن حاجت را بر مى آورد.
روايت سوم : از پيامبر (ص ) روايت شده كه فرمود: هر كس عبادت خدا ويرا
از دعا و در خواست حاجت باز دارد خداى تعالى بهترين چيزى را كه به
درخواست كنندگان عطا مى كند به او مى دهد.
روايت چهارم : از امام صادق عليه السلام از حق تعالى نقل كرد كه فرمود:
هر كس در جمعى از مردم مرا ذكر كند من نيز در جمعى از فرشتگان او را
ياد مى كنم .
روايت پنجم : ابن قداح از امام صادق عليه السلام روايت كرد فرمود: همه
تكاليف حدى دارند كه به آن منتهى مى شوند و پايان مى پذيرند. جز ذكر
خداى كه حدى ندارد تا به آن منتهى شود. خداى تعالى تكاليفى را واجب
كرد، هر كس واجبات را ادا كرد حد و مرزش همان اداى آن واجب است .
(مثلا) روزه ماه رمضان را واجب نمود، هر كس روزه بگيرد مرزش همان است و
حج از واجبات است هر كس حج كند حدش همان است جز ذكر خدا كه حق تعالى به
كم آن قانع نگرديده و حدى براى آن قايل نشده است و فرمود:
يا ايها الذين امنوا اذكروا الله ذكرا كثيرا و
سبحوه بكرة و اصيلا
(126)اى كسانى كه ايمان آورده ايد بسيار خداى را ياد
كنيد و صبح و شام وى را تسبيح كنيد!
بنابراين خداى تعالى مرزى براى ذكر قرار نداده است كه بعد از آن مرز،
ذكر مطلوب نباشد. فرمود: پدرم زياد ياد خدا مى كرد من با او راه مى
رفتم واو ياد خدا مى كرد و با او غذا مى خوردم او ياد خدا مى كرد و اگر
هم با مردم سخن مى گفت مخالطت با ايشان او را از ذكر خداى باز نمى داشت
و ميدانم كه زبانش به كام چسبيده بود مى فرمود: لا اله الا الله و ما
را جمع مى كرد و به ما امر مى نمود ،كه ذكر خدا كنيد تا آنكه آفتاب
طلوع مى كرد و هر كس ازخانواده ما كه مى توانست قرآن بخواند او را امر
مى كرد كه قرآن بخواند و هر كس كه نمى توانست به او امر مى نمود كه ذكر
بگويد. و خانه اى كه در آن قرآن خوانده شود و ياد خدا گردد بركتش زياد
مى شود و فرشتگان در آن اجماع كنند، و شياطين از آنجا كوچ نمايند اين
خانه براى آسمانيها مى درخشد ،چنانكه ستارگان براى اهل زمين مى درخشند،
و خانه اى كه در آن قرآن خوانده نشود و خداى تعالى ياد نگردد بركتش كم
خواهد شد،و ملايكه اى از آن خانه كوچ كنند و شياطين حضور يابند. و نيز
آن حضرت فرمود: مردى خدمت پيامبر (ص ) آمد و پرسيد چه كسى ا زهمه اهل
مسجد بهتر است ؟ فرمود: آنكه بيشتر از همه ياد خدا كند.
روايت ششم : ابو بصير از امام صادق (ع ) روايت كرد كه آن حضرت فرمود:
شيعيان ما كسانى هستند كه وقتى با خود خلوت كنند زياد ياد خدا نمايند.
روايت هفتم : از آن حضرت آمده است كه فرمود:خداى تعالى به موسى عليه
السلام وحى فرمود: در شب و روز ياد مرا نما و به هنگام ياد من خاشع باش
.
روايت هشتم : از آن حضرت وارد شده كه فرمود:خداى تعالى مى فرمايد: اى
فرزند آدم ! مرا در جمع ياد نما! من در جمعى بهتر از جمع شما يادت
نمايم .
روايت نهم :از پيامبر(ص ) روايت شده كه فرمود: چهار چيز است كه تنها به
مومن مى رسد: سكوت و آن اولين گام عبادت است و تواضع براى خداى سبحان و
ذكر خدا در همه حالات و كم چيزى يعنى ثروت كم .
روايت دهم :از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: مومن به
هر مرگى ميميرد، غرق مى شود و با آمدن آوار مى ميرد و به درنده مبتلا
مى گردد و به صاعقه مى ميرد، ولى هيچكدام از اين حوادث در صورتى كه
ذاكر خدا باشد او را نمى كشد. و در روايت ديگر اين حوادث بر او فرود
نمى آيند در حاليكه ذاكر باشد.
روايت يازدهم :در بعضى از احاديث قدسى آمده است :خداى تعالى فرمود:بر
دل هر عبدى مطلع شوم و ببينم كه در بيشتر اوقات چنگ به ياد من زده است
خودم تربيت او را بعهده مى گيرم و همنشين او مى گردم و با او گفتگو مى
كنم و به او انس مى گيرم .
روايت دوازدهم :از پيامبر (ص ) آمده كه فرمود: خداى سبحان مى فرمايد:
وقتى بدانم كه بنده ام غالبا اشتغال خاطر به من دارد ،هوسش را در در
خواست و مناجات قرار مى دهم ، وقتى چنين شد اگر بنده ام خواست غافل شود
بين او و غفلتش فاصله مى اندازم .
و دوستان واقعى من ايشان هستند و ايشان پهلوانان واقعى مى باشند و
كسانى هستند كه اگر خواستم اهل زمين را هلاك نمايم عذاب را به خاطر اين
پهلوانان از مردم زمين بر مى دارم .
روايت سيزدهم : از آن حضرت آمده است كه فرمود: در تورات تحريف نشده
نوشته شده است كه حضرت موسى ا زخدايش پرسيد :پروردگارا آيا تو نزديكى
كه من با تو در گوشى و نجوا كنم يا دور هستى كه من فرياد زنم ؟ خداى
تعالى در پاسخ به وحى فرمود: اى موسى ! من همنشين كسانى هستم كه مرا
ياد كنند. موسى عليه السلام پرسيد چه كسانى در پناه تواند روزى كه
پناهگاهى جز تو موجود نيست ؟ پاسخ فرمود:
آنانكه مرا ياد مى كنند و من ايشان را يادمى كنم و در راه من دوستى مى
نمايند و من ايشان را دوست دارم ، اينان كسانى هستند كه وقتى خواستم بر
اهل زمين عذابى نازل كنم ياد ايشان مى كنم و به خاطر ايشان عذاب را از
اهل زمين بر مى دارم .
حضرت موسى وعابد آهنگر
روايت چهاردهم :شعيب انصارى و هارون بن خارجه گفتند، امام صادق
فرمود: موسى راه افتاد و در كارهاى بندگان خدا مطالعه مى كرد.پيش مردى
از عابدترين مردم آمد، وقتى صبح كرد مرد درختى كه در جلويش بود تكان
داد و انار بر درخت بود گفت :اى بنده خدا تو كيستى ؟ حتما تو بنده صالح
خدايى ! از آن زمان كه در اينجا مشغول عبادت هستم ، در اين درخت جز يك
انار نديدم و اگر تو بنده صالح خداى نبودى من دو انار نمى يافتم .
حضرت موسى عليه السلام پاسخ داد: من مردى ساكن سرزمين موسى بن عمران
هستم حضرت ادامه داد، فرمود: موسى به هنگام صبح از او پرسيد: آيا كسى
را كه از تو عابدتر باشد مى شناسى ؟ پاسخ داد :
فلان بن فلان ا زمن عابدتر است . حضرت فرمودكه :موسى عليه السلام به
سوى آن عابد راه افتاد، او را عابدتر از اين مرد يافت ، وقتى شب شد، دو
گرده نان و آب برايش فرود آمد پرسيد تو كه هستى ؟ تو حتما بنده اى صالح
هستى زيرا از آن تاريخ كه من در اينجا زندگى مى كنم تنها يك گرده نان
براى من فرود مى آمد و اگر تو بنده صالحى نبودى دو گرده نان فرود نمى
آمد پس تو كيستى ؟ حضرت پاسخ داد: من مردى از ساكنين سرزمين موسى بن
عمران هستم . سپس موسى عليه السلام پرسيد :آيا كسى را عابدتر از خودت
مى شناسى ؟ گفت بله ، فلان آهنگر در فلان شهر. حضرت ادامه داد و
فرمود:موسى عليه السلام به پيش آن مرد آهنگر آمد. مردى را ديد كه عبادت
نمى كرد، بلكه ذكر خداى مى گفت و كار مى كرد، بهنگام نماز بلند شد و
نماز گزارد ،تا شامگاه رسيد به غله خود( كه بعنوان دسمتزد دريافت كرده
بود) نگريست متوجه شد كه دو برابر روزهاى ديگر غله جمع شده است . گفت :
اى بنده خدا تو كيستى ؟ لابد مرد صالح هستى ؟ زيرا از آن تاريخ كه من
در اينجا هستم غله در آمد من ،بهم نزديك است ،ولى امشب دو برابر شده
است . تو كيستى ؟ موسى عليه السلام پاسخ داد: من مردى هستم كه در
سرزمين موسى بن عمران سكونت دارد و فرمود :مرد آهنگر يك سوم غله را
صدقه داد و يك سوم را به مولايش داد و يك سوم را غذايى خريد و باتفاق
حضرت موسى خوردند.
حضرت موسى عليه السلام تبسمى كرد. مرد آهنگر پرسيد: از چه چيز مى خندى
؟ حضرت موسى عليه السلام جواب داد :پيامبر بنى اسرائيل فلان شخص عابد
را به من نشان داد و من او را از عابدترين بندگان يافتم و او مرا به
فلان كس راهنمايى كرد، آن شخص را عابدتر از او يافتم ، و اين عابد تو
را به من معرفى نمود و گمان كرد كه تو از وى عابدترى و من تو را همانند
ايشان در عبادت نمى بينم . پاسخ داد: من مردى برده ام آيا نمى بينى كه
خداى را ذكر مى گويم ؟ آيا نمى بينى كه نماز را در وقتش مى آورم ، اگر
تنها عبادت كنم و به نماز روى آورم از غله مولايم كم گذاشتم و به كار
ديگران ضرر وارد كردم . آنگاه ، از حضرت موسى عليه السلام پرسيده آيا
به شهرت بر مى گردى ؟ حضرت موسى عليه السلام پاسخ داد :بله ، حضرت
فرمود:ابرى در آسمان عبور مى كرد. آهنگر گفت اى ابر بيا! وقتى آمد
پرسيد: به كجا مى روى ؟ جواب داد: من به فلان سرزمين مى روم . آهنگر
گفت : برو! با تو كارى ندارم . آنگاه ابر ديگرى آمد،آهنگر گفت :اى ابر
بيا !ابر آمد پرسيد: به كجا مى روى ؟ پاسخ داد: به سرزمين موسى بن
عمران . حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: آهنگر به ابر گفت اين مرد
را به آرامى بردار و به آرامى در سرزمين موسى بن عمران بر زمين بگذار
امام (ع ) فرمود وقتى حضرت موسى بن عمران به شهرش رسيد از خداى تعالى
پرسيد: خدايا چگونه اين مقام را به اين مرد دادى ؟ خداى تعالى فرمود:
اين بنده من بر بلاى من صبر مى كند و به قضاى من راضى مى شود و بر نعمت
من سپاس مى گويد.
روايت پانزدهم :حسن بن ابى الحسن ديلمى د ركتاب خود از وهب بن منبه
روايت كرد. وهب گفت :خداى تعالى به داوود وحى كرد: اى داوود! هر كس به
دوستى علاقه داشته باشد (2-65) گفتارش را تصديق مى كند، و هر كس از
دوستش راضى باشد، گفتارش را تصديق مى كند، و هر كس به دوستى اطمينان
كند بر او اعتماد مى نمايد و هر كس به دوست خود مشتاق باشد براى رسيدن
به او تلاش مى كند. اى داوود! ياد من از آن يادكنندگان وبهشت من از آن
مطيعان و دوستى من براى مشتاقان است ولى من مخصوص دوستانم هستم . و
خداى سبحان فرمود: اهل طاعت من در مهمانى منند و اهل شكر در نعمت هاى
فراوان غوطه مى خورند و اهل ذكر من در نعمت من هستند و اهل معصيت را
مايوس از رحمت مى گردانم ، اگر توبه كنند، من دوستشان دارم و اگر دعا
كنند، من آن ها را اجابت مى كنم واگر مريض گردند من طبيب ايشانم و با
محنت ها و مصيبت ها ايشان را مداوا مى كنم تا ايشان را از گناهان و
معايب پاك گردانم . (66).
روايت شانزدهم :از پيامبر آمده كه فرمود: هيچ گروهى كه ياد خدا كنند
ننشينند جز آنكه منادى از آسمان به ايشان ندا مى دهد :بلند شويد كه
خداى تعالى فرمود:بديهاى شما را به خوبى مبدل كردم و همه شما را
آمرزيدم و هيچ گروهى از اهل زمين در حال ذكر خدا ننشينند جز آنكه عده
اى از ملايكه خدا با ايشان نشينند.
روايت هفدهم :روايت شده كه حضرت رسول خدا (ص ) با اصحابش خارج شدند،
فرمود: در باغهاى بهشت چرا كنيد پرسيدند اى رسول خدا !باغهاى بهشتى
كدام است ؟ فرمود: مجالس ذكر باغهاى بهشتى هستند. درصبح و شام ذكر خداى
نماييد! هر كس دوست دارد كه جايگاه خود را نزد خدا بداند، نگاه كن
ببيند خداى تعالى چه جايگاهى نزد او دارد ،زيرا خداى تعالى بنده را به
جايگاهى مى نشاند كهه بنده ، خداى تعالى را نشانده است و بدانيد كه
بهترين و پاك ترين اعمال شما نزد پادشاهتان و بالابرنده ترين اعمال به
درجات بهشتى و بهترين چيزى كه خورشيد بر آن طلوع كرده است ، ذكر خداى
تعالى است ،زيرا خداى تعالى از خود خبر داده است كه من همنشين كسانى
هستم كه يادم كنند و فرمود: مرا ياد كنيد شما را به نعمت خود ياد كنم ،
و مرا به طاعت و عبادت ياد كنيد شما را به نعمت خود ياد كنم و مرا به
طاعت و عبادت ياد كنيد! شما را به نعمت ها و احسان و رحمت و رضايت ياد
كنم .
روايت هجدهم :از ائمه اطهار عليهم السلام روايت شده كه در بهشت سرزمينى
است كه وقتى ذاكر روى به ذكر مى كند فرشتگان نيز شروع به كاشتن درخت مى
كنند گاهى فرشته اى مى ايستد از او سئوال مى شود: چرا ايستادى ؟ مى
گويد صاحب من يعنى ذاكر خسته شده است .
فصل (1)
ذكر خداوند در همه حالات مستحب است و هيچگاه مكروه نيست . حلبى از امام
صادق (ع )روايت كرد و فرمود:عيبى ندارد كه ياد خدا كنيد در حالى كه بول
مى كنيد ،زيرا ذكر خدا در هر حال خوب است و از ذكر خدا خسته نشويد! و
از آن حضرت روايت شده : زا سخنانى كه خداى تعالى به موسى (ع ) وحى
فرمود اينكه : اى موسى از كثرت ثروت خوشحال مشو !ذكر مرا درهمه صورت از
ياد مبر! زيرا ثروت گناهان را از ياد مى برد و ياد نكردن من دل را سخت
مى گرداند.
ابى حمزه از ابى جعفر عليه السلام روايت كرده است كه حضرت فرمود :در
تورات تحريف نشده نوشته شده است كه موسى از خداى خود پرسيد :خدايا
!مجالسى پيش مى آيد كه تو بالاتر و بزرگتر از آنى كه در آن مجالس ذكرت
را نمايم . خداى تعالى فرمود: اى موسى ! ذكر من در هر حال پسنديده است
. گاهى حق سبحان دوست دارد كه بنده اى يادش كند، بهمين خاطر او را
مبتلا مى كند، تا بنده اى خداى را ياد كند و دعا نمايد. چنانكه در دعا
گذشت . ابوالصباح نقل كرد كه : از امام صادق (ع ) پرسيدم :آيا آن
مصيبتى كه بنده مومن به آن مبتلا مى شود از گناه است ؟ فرمود:خير ،ولى
خداى تعالى مى خواهد كه ناله و شكايتش را بشنود، تا آنكه حسناتى براى
او بنويسد و گناهانش را پاك مى كند. خداى تعالى از بنده مومن خود عذر
خواهى مى كند چنانكه برادر از برادرش عذر خواهى مى كند مى فرمايد: نه
هرگز ،به عزتم قسم ! من به خاطر آنكه نزد من بى مقدار بودى تو را فقير
نكردم . اين پرده را بردار او پرده را بر مى دارد و نگاه به عوض و
پاداش ان مصيبت و فقر مى كند بنده عرض مى كند: پروردگارا آن متاعهاى
دنيوى كه ا زمن دريغ شده بود به من ضررى نزده است . و خداى تعالى هيچ
گروهى را دوست نداشت ، جز آنكه مبتلايشان كرد.(127)اجر
بزرگ با بلاى بزرگ است . حق سبحان مى فرمايد :بندگان مومنى دارم كه امر
دينشان جز با غنا و ثروت و صحت در بدن درست نمى شود من ايشان را با آن
امتحان مى كنم و بندگان مومنى دارم كه امر دين ايشان جز با فقر و مسكنت
و بيمارى در ابدان درست نمى شود. پس ايشان را به آن امتحان مى كنم .
و امر دين ايشان اصلاح مى گردد. و خداى تعالى با مومنين پيمان بست كه
گفتارشان مورد تصديق قرار نگيرد و از دشمنانشان انتقام گرفته نشود و
حتى اگر خداى بنده اى را دوست داشته باشد او را در بلا فرو مى برد وقتى
خداى را مى خواند خداى تعالى مى فرمايد: لبيك بنده من ،من بر در خواست
تو توانايى دارم ولى حسناتى كه براى تو د رمقابل بلا ذخيره كردم براى
تو بهتر است .
حواريون حضرت عيسى عليه السلام از اذيت و آزار مردم به آن حضرت شكايت
بردند. حضرت فرمود: مومنين پيوسته در دنيا در رنجند. از پيامبر (ص )
آمده كه فرمود:در بهشت منازلى است كه بندگان با اعمال به آن منازل نمى
رسند و ارتباطى با منازل بالاتر ندارند و ستونى از پايين ندارد پرسيدند
اى رسول خدا (ص ) اهل اين منازل كيانند؟حضرت پاسخ داد :اهل بلا و رنجها
ساكنين اين منازلند.
فصل (2)
شايسته نيست كه انسان در مجلسى بدون ذكر خدا بنشيند و بدون ذكر
بلند شود. ابو بصير از امام صادق عليه السلام روايت كرد فرمود: هيچ
گروهى در مجلسى ننشينند و در آن خانه ذكر خدا و ذكر ما اهل بيت در آن
نشود جز آنكه در روز قيامت وبال گردن آنها شده است . سپس امام باقر
عليه السلام فرمود:ذكر ما، ذكر خداست و ذكر دشمنان ما ذكر شيطان است .
و از آن حضرت عليه السلام وارد شده است هر كس مى خواهد ثواب و پاداش
زيادبه او داده شود، وقتى مى خواهد از جايش بلند شود بگويد
سبحان ربك رب العزة عما يصفون و سلام على المرسلين و الحمد الله رب
العالمين
(128)منزه است خدايت ، خداى بلند مرتبه ، از آنچه وصفش
نمايند بالاتر است و درود بر پيامبران باد و همه ستايش ها از آن خداى
بخشنده مهربان است .
و حسن بن ابى الحسن ديلمى از پيامبر نقل كرده است كه فرمود: فرشتگان به
حلقه هاى ذكر عبور مى كنند و بر بالاى سرايشان مى ايستند و با گريه هاى
ايشان گريه مى كنند و بر دعاى ايشان آمين مى گويند وقتى به آسمان صعود
كردند خداى تعالى مى فرمايد:اى فرشتگان من كجا بوديد؟ و خداى بهتر مى
داند؟! ملايكه پاسخ مى دهند: اى پروردگار !ما در مجلسى از مجالس ذكر
نشستيم و گروهايى را ديديم كه تو را تسبيح مى كردند و تمجيد مى نمودند
و تقديس مى گفتند و از آتش جهنم مى هراسيدند. خداى تعالى مى فرمايد:
اى فرشتگان من جهنم را از ايشان دور مى كنم و شما را به شهادت مى گيرم
كه ايشان را آمرزيدم و از چيزى كه ترسيدند ايمن كردم . فرشتگان عرضه
داشتند :پروردگارا در بين ايشان فلانى بود و او تو را ياد نمى كرد خداى
تعالى مى فرمايد او را به خاطر همنشينى با آن ذاكرين بخشيدم ،ذاكرين
خدا كسانى نيستند كه همنشين آنها شقى باشد.
فصل (3)
استحباب ذكر در آنجايى كه غافلان حضور دارند موكد مى شود، چون
ممكن است حادثه اى براى ايشان اتفاق بيفتد و او به خاطر ذكرش نجات پيدا
كند و شايد ايشان هم به خاطر ذكر وى نجات يابند.
دليل ديگر براى تاكيد در استحباب ذكر گفتار امام صادق عليه السلام كه
فرمود :كسى كه در بين غافل ، ذكر خدا كند بسان رزمنده در بين فراريان
است . و از آن حضرت از رسول خدا نقل شده است كه پيامبر(ص ) فرمود:ذاكر
خدا در بين غافلان همانند جنگجوى بين فراريان است و كسى در بين فراريان
رزم كند وارد بهشت مى شود. و از پيامبر (ص ) وارد شده است كه فرمود:هر
كس خداى را با اخلاص در بازار ياد كند به هنگامى كه مردم غافلند و
مشغول تجارت هستند، خداى تعالى هزار حسنه براى او مى نويسد ،و روز
قيامت او را به مغفرتى مى آمرزد كه به قلب بشرى خطور نكرده است .
فصل (4)
بهترين اوقات ذكر، وقت صبح و مغرب و بعد از صبح و عصر است .
(68)
رسول خدا (ص ) از خداى تعالى نقل كرد كه حق سبحانه فرمود:اى فرزند آدم
! بعد از صبح ساعتى و بعد از عصر ساعتى مرا ذكر كن ! من مطلوبت را بر
مى آورم . و امام باقر عليه السلام فرمود:ابليس كه بر او لعنت هاى الهى
باد لشگريان شب خود را به هنگام غروب خورشيد و طلوع صبح مى فرستد، خداى
را در اين اوقات زياد ذكر كنيد و از شر ابليس و لشگرش به خدا پناه بريد
و بچه هاى خود را در اين دو ساعت حفظ كنيد! زيرا اين دو ساعت ساعت غفلت
است . و امام صادق عليه السلام در گفتار حق تعالى كه فرمود: و ظلالهم
بالغدو و الاصال
(129)منظور دعا قبل از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن است
و آن ساعت اجابت دعاست .
فصل (5)
مستحب است كه ذكر مخفى باشد،زيرا به اخلاص نزديك و از ريا دور
است رسول خدا(ص ) به ابى ذر فرمود: اى اباذر! خداى را به صورت خامل ذكر
كن ! پرسيدم خامل يعنى چه ؟پاسخ داد: يعنى مخفى ، و امير المومنين عليه
السلام فرمود: هر كس خداى را در پنهان ياد كند، زياد خداى تعالى را ذكر
كرده است ،زيرا منافقين خداى تعالى را در جمع زيادذكر مى كردند، ولى در
خفا و پنهانى ياد خدا نمى كردند پس خداى تعالى فرمود
يرائون الناس و لا يذكرون الله الا قليلا
(130) رياكارى مى كنند وخداى را جز اندك ياد نمى
نمايند. و امام صادق عليه السلام فرمود كه خداى تعالى مى فرمايد: هر كس
مرا در پنهان ياد كند، او را در آشكارا ياد كنم . و زراره از امام باقر
(ع ) يا امام صادق عليه السلام نقل كرد، فرمود:فرشته جز آنچه را كه مى
شنود نمى نويسد و خداى تعالى فرمود: واذكر ربك
فى نفسك تضرعا و خيفة
(131)پروردگارت را در نفس خود به زارى و پنهان ياد نما!
پس ثواب ذكر پنهانى خدا را جز خدا نمى داند چون ثوابى عظيم دارد. روايت
شده است كه رسول خدا (ص ) در غزوه اى حضور داشت بروادى مشرف شدند مردم
با صداى بلند شروع به لااله الا الله و تكبير كردند. حضرت فرمود:اى
مردم ذكر را آهسته بگوييد! مگر نمى دانيد كه شما ناشنوايى را صدا نمى
زنيد و غايبى رانمى خوانيد و شنواى نزديك خود را مى خوانيد.
فصل (6) ذكر اقسامى دارد
قسم اول :
تمجيد است . سعيد قماط از فضل روايت كرد گفت : به ابو عبدالله
عليه السلام گفتم : فدايت شود! دعايى جامع يادم بده ، خداى را حمد كن
آنگاه هيچ نماز گزارى نيست كه براى تو دعا مى كند و مى گويد:
سمع الله لمن حمده خداى بشنود حمد كسى را
كه حمدش نمود.
و از پيامبر (ص ) روايت شده است كه فرمود: هر سخنى كه با حمد شروع
نشود، ناقص است . و ابو مسعود از امام صادق عليه السلام روايت كرد كه
فرمود: هر كس چهار بار به هنگام صبح بگويد:
الحمد الله رب العالمين شكر آنروز را ادا كرده است و وقتى به
هنگام شب چهار بار همان را بگويد شكر آن شب را ادا كرده است . (67) و
از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: رسول خدا مى فرمود
هر كس بگويد : الحمد الله كما هو اهله
حمد خدايى را همانگونه كه سزاست ،نويسندگان آسمانها مشغول نوشتن ثواب
آن گردند، پس به خداى عرضه بدارند كه : خدايا !ما غيب نمى دانيم ، خداى
تعالى مى فرمايد: همانطور كه بنده گفته است بنويسيد و من پاداشش را مى
دهم .
چگونگى تمجيد
على بن حسان از بعضى اصحاب از امام صادق عليه السلام نقل كرد:
هر دعايى كه قبل از آن تمجيد نباشد دم بريده است ابتدا با تمجيد خداى
تعالى شروع كند، سپس ثنا نمايد. پرسيدم :حداقل تمجيد لازم چه مقدار است
فرمودمى گوييد : اللهم انت الاول فليس قبلك شى ء
و انت الاخر فليس بعدك شى و انت الظاهر فليس فوقك شى و انت الباطن
فليس دونك شى و انت العزيز الحكيم :خدايا تو اولى ، قبل از تو
چيزى نيست . تو آخرى بعد از تو چيزى نيست . تو ظاهرى و بالاتر از تو
چيزى نيست و تو باطنى باطن تر از تو چيزى نيست و تو عزيز حكيمى . و به
همين اسناد گفت :از امام صادق پرسيدم :كمترين چيزى كه از تمجيد كفايت
مى كند چيست فرمود اينگونه مى گويد : الحمد الله
الذى علا فقهر و الحمد الله الذى بطن فخبر و الحمد الله الذى يحيى
الموتى و يميت الاحياء و هو على كل شى قدير. :حمد خدايى را كه
بر شد و سلطه پيدا كرد و حمد خدايى را كه باطن گرديد و مطلع شد وحمد
خدايى را كه مرده را زنده مى كند و زندگان را مى ميراند و او بر همه
چيز قادر است .
قسم دوم ذكر، تهليل و
تكبير است .
ربعى از فضيل از امام باقر يا امام صادق عليهما السلام رويات
نمود كه فرمود: تهليل لا اله الا الله و
تكبير الله اكبر را زياد بگوييد زيرا خدا
چيزى را از تكبير و تهليل بيشتر دوست ندارد. و از پيامبر (ص ) رايت شد
كه :آنحضرت فرمود:بهترين عبادت لا اله الا الله
است .
قسم سوم ذكر تسبيح است
يونس بن يعقوب گفت از امام صادق عليه السلام پرسيدم :هر كس
صدبار سبحان الله بگويد آيا از جمله
كسانى خواهد بود كه خداى را زياد ذكر كرده است ؟ فرمود:بله
(حضرت سليمان و مرد كشاورز)
حكايت شده كه لشگرگاه حضرت سليمان بن داوود عليه السلام صد
فرسنگ در صد فرسنگ بوده است . بيست و پنج فرسنگ براى طايفه جن و بيست و
پنج فرسنگ براى انسانها و بيست و پنج فرسنگ براى پرندگان و بيست و پنج
فرسنگ براى حيوانات وحشى و آن حضرت هزار كاخ شيشه اى بر روى چوب داشت
كه سيصد زن در آن بودند و هفتصد كنيز مخصوص داشت و اجنه براى او فرشى
از طلا و ابريشم بافته بودند كه دو فرسنگ در يك فرسنگ بود و منبر طلايى
وى را در وسط آن مى گذاشتند و حضرت بر آن مى نشست و در كنارش ششصد هزار
صندلى طلا و نقره بود و پيامبران بر صندليهاى طلا مى نشستند و علما بر
صندليهاى نقره قرار مى گرفتند و در اطراف ايشان مردم بودند و در اطراف
مردم اجنه و شياطين حضور داشتند و پرندگان با بالهايشان برايشان سايه
مى انداختند تا آنكه خورشيد بر آنها نتابد و باد صبا بساط (فرش )
سليمان (ع ) را بلند مى كرد و در روز به اندازه يك ماه راه مى رفتند. و
روايت شده است كه طوفان آنرا حركت مى داد و باد آرام آنرا به دوش مى
كشيد خداى تعالى در حال سير بين آسمان و زمين به حضرت سليمان فرمود كه
من بر سلطنت تو اضافه كردم به اينكه هر كس سخنى بگويد باد به گوش تو
برساند. حكايت شد كه آن حضرت به كشاورزى رسيد كشاورز گفت : به پسر
داوود سلطنت بزرگى داده شده است ! باد صداى آن مرد را به گوش حضرت
سليمان رسانيد. سليمان پايين آمد و به پيش مرد كشاورز رفت و گفت : من
پيش تو آمدم كه مبادا چيزى را كه تو بر آن قدرت ندارى از خدا بخواهى !
سپس فرمود: تسبيحى را كه خداى تعالى آنرا بپذيرد بهتر از آن سلطتنتى
است كه به پسر داوود داده شده است . و در حديث ديگر آمده است : زيرا
ثواب تسبيح مى ماند و پادشاهى سليمان از بين مى رود.
قسم چهارم تسبيح و تحميد است .
از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمودند: امير
المومنين (ع ) فرمود: تسبيح نصف ميزان است (69) و تحميد ميزان را پر مى
سازد. و لااله الا الله و الله اكبر بين آسمانها وزمين را پر مى سازد.
قسم پنجم
از آن حضرت روايت شده كه : اشهد ان لا
اله الا الله وحده لا شريك له الها واحدا احدا فردا صمدا لم يتخذ صاحبة
و لا ولدا
گواهى مى دهم كه جز اله خدايى نيست تنهاست و شريكى ندارد و خدايى واحد
احد فرد و صمد است و همسر و فرزندى نگرفته است .
هر كس چهل و پنج بار آنرا بگويد چهل و پنج هزار هزار براى او مى نويسد
و چهل و پنج هزار هزار سيئه از نامه عمل او محو مى كند و چهل و پنج
هزار هزار درجه او را بالا مى برد و بسان كسى است كه در روزش دوازده
هزار بار قرائت قرآن كند و خداى تعالى خانه اى در بهشت براى او بنا مى
كند.
قسم ششم
قسم ششم از اذكار پنج كلمه زير است . پيامبر (ص ) فرمود: آيا
شما را پنج كلمه ياد ندهنم كه بر زبان سبكند و در ميزان سنگيند و خدا
را راضى ميكنند و شيطان را طرد مى نمايند و از گنجهاى بهشتند و از تحت
عرش هستند و باقيات صالحات مى باشند ،پاسخ دادند:بله اى رسول خدا (ص )
!رسول خدا فرمود: بگوييد سبحان الله و الحمد
الله و لا اله الا الله و الله اكبر لا حول و لا قوة الا بالله العلى
العظيم و فرمود: چه مقدار اين پنج كلمه مباركند و چه قدر سنگينى
آنها در ميزان خيلى زياد است !
قسم هفتم
قسم هفتم از اذكار تسبيحات اربع است . از امام ابى جعفر باقر (ع
) روايت شده كه فرمود: رسول خدا (ص ) به مردى كه درخت در باغ خود كاشت
رسيد در كنارش ايستاد، فرمود: آيا شما را راهنمايى نكنم بر كاشتن درختى
كه ريشه اش محكمترين و ميوه اش زود رس ترين وخوش خواركترين و
ماندگارترين ميوه هاست ؟ گفت : اى رسول خدا مرا به آن راهنمايى كن !
فرمود:وقتى صبح و شب كردى بگو: سبحان الله
والحمدالله و لا اله الا الله و الله اكبر اگر اينها را بگويى
به عوض اين كلمات در قبال هر تسبيح ده درخت در بهشت مى دهند كه از
انواع ميوه ها در آن باشد و آنها از اعمال نيكوى باقى هستند آن حضرت
فرمود: آن مرد گفت : اى رسول خدا (ص ) من تو را به شهادت مى گيرم كه
اين باغ صدقه بر فقراى مسلمين باشد خداى تعالى اين آيه را فرستاد
فاما من اعطى واتقى و صدق بالحسنى فسنيسره لليسرى
(132)هر كس ببخشد و تقوى پيشه كند و نيكويى را تصديق
كند ما هم بر او آسان مى گيريم . محمد بن خالد برقى از امام صادق از
جدش عليهم السلام از رسول خدا (ص ) نقل كرد كه آن حضرت فرمود:هر كس
بگويد سبحان الله خداى درختى را عوض آن او در بهشت مى كارد و هر كس
الحمد الله بگويد خداى تعالى بابت آن درختى در بهشت براى او مى كارد. و
هر كس لا اله الا الله خداى درختى را به عوض آن در بهشت مى كاريد. و هر
كس بگويد الله اكبر خداى درختى را به عوض آن در بهشت براى او مى كارد.
مردى از قريش به آن حضرت عرضه داشت : بنابراين در بهشت درختان زيادى
داريم حضرت فرمود:ولى شما را بر حذر مى دارم كه آتشهايى نفرستيد كه
آنها را بسوزانيد و آن قول خداى تعالى است كه فرمود:
يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله اطيعوا الرسول
و لا تبطلوا اعمالكم
(133)اى كسانيكه ايمان آورديد خدا ورسول خدا را اطاعت
كنيد و اعمال خويش را باطل نكنيد. و از آنحضرت (ع ) آمده است كه روزى
پيامبر به اصحابش فرمود:به نظر شما اگر البسه و امتعه خانه هاى شما
جمع آورى شود وبر روى هم چيده شو آيا به آسمان مى رسد؟ پاسخ دادند نه
اى رسول خدا (ص )! فرمود :ايا شما را راهنمايى به چيزى نكنم كه ريشه اش
در زمين و شاخه اش در آسمان باشد؟ گفتند آرى ، فرمود: وقتى نماز واجب
تمام شد، سى مرتبه گفته شود: سبحان الله و الحمد
الله و لا اله الا الله و الله اكبر ريشه ان در زمين و شاخه آن
در آسمان است و اين كلمات در آن روز او را از آوار و سوختن و غرق و در
چاه افتادن و دريده شدن بواسطه حيوانات درنده و مرگ و بلايى كه از
آسمان نازل مى شود حفظ مى كند و اينها با قيات صالحات هستند.
و حماد بن عثمان از جعفر بن محمد (ص ) از پدرانش از على (ع ) نقل كرده
است كه پيامبر اكرم فرمود: وقتى مرا به آسمان بردند و داخل بهشت شدم د
رآنجا صحرايى سپيد از مشك ديدم و ملايكه اى را ديدم كه با آجرى از طلا
و آجرى از نقره در آن ساختمان مى ساختند و گاهى مى ايستادند از ايشان
پرسيدم چرا گاهى مى سازيد و گاهى مى ايستيد پاسخ دادند: ما مى ايستيم
تا مصالح بنا از راه برسد پرسيد:مصالح بناى شما چيست ؟ گفتند سخن مومن
كه بگويد: سبحان الله و الحمدالله و لا اله الا الله والله اكبر مصالح
ماست . وقتى اين كلمات را بگويد ما بنا مى كنيم وقتى ساكت شد، از ساختن
دست بر مى داريم .
قسم هشتم از اذكار
قسم هشتم استغفار است (70) سكونى از امام صادق عليه السلام
روايت كرد: فرمود رسول خدا(ص ) فرمود: بهترين دعا استغفار است و
فرمود:دلها زنگ مى زند مانند زنگ زدن مس ، آنرا با استغفار جلا دهيد.
فرمود هر كس زياد استغفار كند خداى تعالى ا زهمه غمها او را نجات مى
دهد و براى هر سختى راه نجاتى قرار مى دهد و به او از راهى كه گمان
ندارد روزى مى دهد. و زراره از ابى عبد الله روايت كرد كه : وقتى بنده
زياد استغفار كند كتابعملش در حال درخشش بالا مى رود. و از امام رضا
عليه السلام آمده كه فرمود: مثل استغفار مثل برگ درخت است كه وقتى حركت
كند برگهايش مى ريزد و كسى كه استغفار از گناه مى كند، ولى در همان
حل آن را انجام مى دهد مثل اين است كه خداى تعالى را مسخره مى كند. و
فرمود: رسول خدا (ص ) از مجلس ولو كوتاه ،بلند نمى شد تا بيست و پنج
بار استغفار مى كند. و از آن حضرت آمده است كه رسول خدا(ص ) هر صبح
هفتاد بار استغفار مى كند و هفتاد بار به سوى خداى توبه مى نمود،
پرسيدند: به هنگام استغفار چه مى فرمود آيا مى فرمود استغفرالله و اتوب
اليه ؟ امام فرمود:پيامبر(ص ) هفتاد بار مى فرمود: استغفرالله و هفتاد
بار مى فرمود اتوب الى الله . و از آن حضرت عليه السلام آمده كه فرمود:
استغفار و قول لا اله الا الله بهترين عبادت است . خداى عزيز جبار
فرمود: فاعلم انه لا اله الا الله و استغفر
لذنبك
(134)بدان كه خدايى نيست جز او و از گناهت استغفار كن .
فصل (1)
و بهترين اوقات استغفار سحرها و بعد از نماز صبح و عصر است . از
ائمه اطهار عليهم السلام روايت شده است كه : اولين صفحات و آخرين صفحات
كتاب روزتان را از نيكى پر كنيد، بين اول و آخر از شما گذشت مى شود.
هارون بن موسى تلعكبرى به اسناد خود از امام صادق نقل كرد كه رسول
خدا(ص ) فرمود: هر كس هر روز بعد از عصر يك بار بگويد :
استغفر الله الذى لا اله الا هو الحى القيوم ذو الجلال و الاكرام و
اساله ان يتوب على توبه عبد ذليل خاضع فقير بائس مستجير مستكين لا
يملك لنفسه نفعا و لا حيوة و لا موتا و لا نشورا: طلب آمرزش مى
كنم از خدايى كه جز او خدايى نيست زنده و قيوم است و ذوالجلال و
الاكرام مى باشد و از او مى خواهم توبه مرا بپذيرد. توبه بنده اى خوار
خاضع بى چيز زمينگير و پناه آورنده و بى چيز كه نفع و ضرر و زندگى و
مرگ و بعثى را مالك نيست خداى تعالى دو فرشته را امر مى كند كه هر چه
در كتاب اعمالش موجود است هر چه كه باشد بسوزانند. و از ائمه اطهار
عليهم السلام روايت شده است : درود خدا بر سحر خيزان و استغفار كنندگان
در سحرها باد! روايت شده كه ابا القمقام خدمت ابوالحسن (ع ) رسيد و
شغلش صنعت بود از حرفه اش به آن حضرت شكايت برد و اينكه به هر چه روى
مى كند نيازهايش بر طرف نمى شود و سود نمى برد. ابوالحسن (ع ) به او
فرمود:بعد از فجر بگو: سبحان الله العظيم و
بحمده استغفرالله من فضله قمقام مى گويد پيوسته آنرا مى گفتم به
خدا قسم ! اندكى نگذشت تا اينكه عده اى از باديه آمدند و مرا خبر دادند
كه مردى از فاميلهايم مرده است و هيچ وارثى جز من ندارد من رفتم و
ميراث را گرفتم و تاكنون بى نيازم .
فصل در دعاهاى مخصوص به اوقات
اول : از اميرالمومنين وارد شده است كه وقتى صبح مى شد سه بار
مى فرمود: سبحان الملك القدوس و مى گفت
اللهم انى اعوذ بك من زوال نعمتك و تحويل عافيتك
و من فجاة نقمتك و من درك الشقاء و من سوء القضاء و من شر ما سبق فى
الكتاب اللهم انى اسالك بعزة ملكك و شدة قوتك و بعظيم سلطانك و بقدرتك
على خلقك . خدايا من از، از بين رفتن نعمت تو بر خود و دگرگونى
سلامتى تو و از عذاب ناگهانى و از شقاوت و بدى قضايت و از شر آنچه كه
در كتاب گذشت به تو پناه مى برم ، خدايا! تو را به عزت ملكت و سختى
قوتت و به بزرگى سلطنت و به قدرت تو بر خلقت قسم مى دهم . سپس حاجت خود
را ذكر مى كرد.
دوم : وقتى صبح مى كرد مى فرمود: خوش آمديد اى دو فرشته حافظ كريم من
به خواست خدا به شما چيزى را املا مى كنم و شما هم آن را مى پسنديد پس
پيوسته در تسبيح و تهليل بود تا صبح مى كرد همينطور بعد از عصر چنان
بود.
سوم : از امام باقر عليه السلام از رسول خدا(ص ) نقل شده است كه آن
حضرت فرمود: هر كس دوست دارد كه خداى تعالى را ملاقات كند و در كتابش
شهادت به لا اله الا الله وحده لا شريك له و ان محمد رسول الله و براى
او هشت در بهشت باز شود و به او گفته مى شود كه : اى دوست از هر در كه
مى خواهى داخل بهشت شو! به هنگام صبح و شام بگويد: اى دو ملك بنويسيد:
بسم الله الرحمن الرحيم : اشهد ان لا اله الا
الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله و اشهد ان الساعة
اتية لا ريب فيها و ان الله يبعث من فى القبور على ذلك احيى و على ذلك
امرت و على ذلك ابعث حيا ان شا الله اقرا محمدا منى السلام (ص ) الحمد
الله الذى اذهب الليل مظلما بقدرته و جاء بالنهار مبصرا برحمته خلقا
جديدا مرحبا بالحافظين و به طرف چپ و راست متوجه شود. و بگويد
حيا كما الله من كاتبين و به طرف چپ متوجه شود و ترجمه دعا اين
است شهادت مى دهم كه خدايى جز الله نيست يگانه است و شريك ندارد و
شهادت مى دهم كه محمد(ص ) بنده و رسولش مى باشد و شهادت مى دهم كه
قيامت مى آيد و شكى در آن نيست و خداى تعالى هر كسانى را كه در قبورند
زنده مى كند و بر اين عقايد زندگى مى كنم و به آن مامورشدم و در آن
بخواست خدا در قيامت مبعوث مى شوم : اى دو فرشته از طرف من به حضرت
محمد (ص ) سلام برسانيد سپاس خداى را كه به قدرت خود شب تار را برد و
روز روشن را به آفرينشى تازه برحمت خويش آورد. خوش آمديد اى دو كاتب
حافظ من .
چهارم : حماد بن عثمان از امام صادق عليه السلام روايت كرد، هر كس بعد
از نماز صبح و قبل از هر سختى بگويد: رب صل على
محمد و اهل بيته خداى تعالى صورتش را از وزش بادهاى آتشين
جهنم باز مى دارد.
پنجم : از امام رضا (ع ) روايت شده است كه فرمود: هر كس بعد از ناز
صبح دعاى زير را بخواند هيچ حاجتى نخواهد جز آنكه بر او آسان مى شود و
خداى تعالى آنرا كفايت مى كند. بسم الله و صلى
الله على محمد و آل محمد و افوض امرى الى الله ان الله بصير بالعباد
فوقيه الله سيئات ما مكروا لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين
فاستجبنا له و نجيناه من الغم و كذلك ننجى المومنين حسبنا الله و نعم
الوكيل فانقلبوا بنعمة من الله و فضل لم يمسسهم سوء ما شا الله لا حول
و لا قوة الا بالله ما شا الله لا ماشاء الناس ما شا الله و ان كره
الناس حسبى الرب من المربوبين حسبى الخالق من المخلوقين حسبى الرارق من
المرزوقين حسبى الله رب العالمين حسبى من هو حسبى ،حسبى من لم يزل حسبى
حسبى من كان مند كنت لم يزل حسبى ، حسبى الله لا اله الا هو عليه توكلت
و هو رب العرش العظيم . (71)
بنام خدا و درود بر محمد و آلش كارم رابه خداى تعالى واگذار مى كنم ،
زيرا خدا به بندگانش بيناست ، خداى تعالى او را از بديهاى مكر ايشان
حفظ كرد خدايى نيست جز تو، منزهى تو من از ستمكاران بودم پس دعايش
رااجابت كرديم و او را از غم نجات داديم و اينگونه مومنين را نجات مى
دهيم خداى ما را كافى و وكيل خوبى است مومنين داخل نعمت و فضل پروردگار
شدند كه هرگز تا خداى نخواهد به ايشان بدى نرسد و آنچه كه خداى خواهد.
قدرتى نيست جز از آن خدا ،خواسته خدا را خواهم و به خواسته مردم تمايلى
ندارم خواسته خدا را طالبم گر چه مردم بدشان آيد، تربيت خداى مرا از
تربيت كننده هاى ديگر كفايتم مى كند، خالق من مرا از ديگر مخلوقات كافى
است ، رازق من مرا ا زديگر روزى دهنده ها كافى مى باشد. خداى رب
العالمين مرا كافى است . مرا كافى است آنكه مرا كافى است ،كافى است
آنكه مرا در ازل كافى بوده است . كافى است آنكه تا بودم مرا كافى بوده
است خداى مرا كافى است خدايى جز او نيست كارهاى خودم را به او واگذار
كردم و او پروردگار عرش عظيم است .
ششم : بهترين دعايى كه در هنگام زوال ظهر (اذان ظهر) بايد خواند اين
است : اللهم انك لست باله استحد ثناك و
اين دعا در مصباح المتهجدين نقل شده است و بهترين دعايى كه در پايان
روز جمعه بايد خواند دعاى سمات است و بعد از آن دعايى را كه قبلا گذشت
مى خوانى : اللهم انى اسالك بحق هذا الدعا و بما
فات من الاسماء .
هفتم : از ابى جعفر باقر(ع ) آمده كه رسول خدا(ص ) وقتى آفتاب بر بالاى
كوه قرا مى گرفت چشمانش پر از اشك مى شد ،سپس مى فرمود:
امسى ظلمى مستجيرا بعفوك و امست ذنوبى مستجيرا بمغفرتك
ستم من به عفو تو پناه برده است و گناهان من به بخشش تو ملتجى شده .
و امسى خوفى مستجيرا بامانك و امسى ذلى مستجيرا
بعزك و امسى فقرى مستجيرا بغناك
و ترس من به امان تو پناه گزيده و ذلت من به عزت تو پناه برده است و
نياز من بر بى نيازى تو پناه آورده .
و امسى وجهى البالى الفانى مستجيرا بوجهك الدايم
الباقى اللهم البسنى عافيتك و غشنى برحمتك
و روى پوسيده فانى من به روى هميشگى باقى تو پناه جسته خدايا عافيت
خويش را به من بپوشان و رحمت خود را
و جللنى كرامتك وقنى شر خلقك من الجن و الانس يا
الله يا رحمن يا رحيم
به من بپوشان و مرا به كرامت خود مجلل نما ومرا از شر خلقت از جن وانس
حفظ نما. اى خدا اى بخشنده اى مهربان .
هشتم : سليمان بن جعفرى گفت : از اباالحسن (ع ) شنيدم كه مى
فرمود:بهنگامى كه شب فرا مى رسد و به خورشيد نگاه مى كنى كه به طرف
مغرب مى رود و در حال فرو رفتن است (بگو): بسم
الله و بالله و الحمد الله الذى لم يتخذ
بنام خدا و به استعانت از الله ستايش خدايى را كه
صاحبة و لا ولدا و لم يكن له شريك فى الملك و لم
يكن له ولى من الذل و كبره تكبيرا و الحمد الله
همسر و فرزندى نگرفته و در پادشاهى خويش شريكى ندارد و ذلت و خوارى
نداشته تا به خاطر آن دوست گيرد و او را
الذى يصف و لا يوصف و الحمدلله الذى يعلم و لا
يعلم يعلم خائنة الاعين و ما تخفى الصدور
بزرگ دارد و ستايش خداى را كه در وصف مى كند ولى خود به وصف در نمى آيد
و سپاس خداى را كه مى داند ولى خود دانسته نمى شود چشمان خيانتكار را
و اعوذ بوجه الله الكريم وبسم الله العظيم من شر
ماذرا
مى شناسد و اسرار پنهان سينه ترا مى داند و به وجه كريم و به بسم الله
عظيم پناه مى برم از شر آنچه آفريد و خلق كرد و از شر
و برا و من شر ماتحت الثرى و من شر ما ظهر و ما
بطن و من شر ما
آنچه كه زير خاك است و آنچه بر روى آن قرار دارد و آنچه ظاهر و آشكار
است و آنچه باطن مى باشد.
وصفت و ما لم اصف و الحمد لله رب العالمين
و از شر آنچه كه وصفش كردم و وصفش نكردم و ستايش از آن پروردگار
عالميان است .
و فرمود اين دعا شخص را از هر درنده و شيطان رجيم و ذريه او حفظ مى كند
و از هرچه كه مى گزد و نيش مى زند در امان است و اگر كسى اين دعا را
بخواند از دزد و از غول نمى هراسد. عرض كردم : من شكارچى حيوانات و
درنده هستم و در خرابه ها مى خوابم و مى ترسم فرمود: وقتى وارد شدى
بگو: بسم الله و بالله و پاى راست خود را
داخل كن و وقتى خارج مى شوى پاى چپ را بيرون بگذار و نام خداى را
ببر!حادثه بد براى تو اتفاق نمى افتد.
نهم : شيخ صدوق به اسناد خود به عبدالله انصارى از خليل بكرى روايت كرد
كه گفت : از يكى از اصحاب شنيدم مى فرمود: على بن ابى طالب عليه السلام
هر روز دهه ذى الحجه اين كلمات ارزشمند را مى فرمود ابتداى آن اين است
: لا اله الا الله عدد الليالى والدهور لا اله
الا الله عدد امواج البحور لا اله الا الله .
به تعداد شبان و روزگاران لا اله الا الله به عدد امواج درياها لا اله
الا الله لا اله الا الله در حاليكه
و رحمته خير مما يجمعون لا اله الا الله عدد
الشوك و الشجر لا اله الا الله عدد الشعر و الوبر لا اله الا الله
رحمت وى بهتر است از آنچه جمع مى كنند. به تعداد خارها و درختان لا اله
الا الله ، به تعداد پشم ها و موها لا اله الا الله و به تعداد
عدد القطر و المطر لا اله الا الله عدد الحجر و
المدر لا اله الا الله عدد لمح العيون
قطره ها و باران ها لا اله الا الله ،به تعداد سنگها و كلوخها لا اله
الا الله به تعداد چشم بهم خوردنها لا اله الا الله
لا اله الله فى الليل اذا عسعس و الصبح اذا تنفس
لا اله الا اله عدد الرياح
در شبانگاه كه شب مى رود و صبح تنفس مى كند لا اله الا الله . به تعداد
بادها در بيابانها و دشت لا اله الا الله
فى البرارى و الصحارى . لا اله الا الله من
اليوم الى يوم ينفخ فى الصور
از امروز تا روز نفخ لا اله الا الله .
سپس فرمود: هر كس آن را در هر روز از دهه ذى الحجه ده مرتبه بخواند
خداى تعالى به هر تهليلى يك درجه در بهشت مى دهد كه از در و يا قوت مى
باشد و ما بين هر درجه اى مسير صد سال براى سوار تيز تك مى باشد و در
هر درجه شهرى بنا شده و در آن شهر قصرى ازجوهر يكپارچه بنا شده كه هيچ
فصلى در آن نيست و در هر شهرى ازآن شهرها خانه ها و قلعه ها و غرفه ها
و منازل و فرشها و زنها و كنيزان و حور العين و بالشها و فرشها و
خوآنهاو خدمه و جويها و درختان و زيور آلات و حله هايى است كه بشر از
تعريف آنها عاجز است وقتى از قبرش خارج شود از هر مويى نورى بدرخشد و
به شتاب به سوى او بيايند و هفتاد هزار فرشته در پيشاپيش و طرف راست و
طرف چپ وى قرار مى گيرند تا آن كه به در بهشت برسد وقتى او داخل بهشت
شود فرشتگان در پشت سر او قرار گيرند و او در جلوى آنهاست تا به شهرى
مى رسند كه ظاهر آن از ياقوت سرخ و داخل آن از زبرجد سبز است و در آن
همه اصناف خلق خدا كه خداى در بهشت خلق كرده موجود است . وقتى به آن
برسند به او گويند: اى دوست خدا!آيا مى دانى اين شهر و آنچه در آن است
به خاطر چيست ؟ مى گويد: خير، سپس مى پرسد شما كى هستيد؟ پاسخ دهند ما
فرشتگانى هستيم كه در دنيا شاهد بر تهليل تو بوديم اين شهر باآنچه در
آن است پاداش آن تهليل است و بشارت باد به فضلى بهتر كه خداى تعالى از
ثواب خود به تو مى دهد به هنگامى كه تو آنچه خداى تعالى براى تو در
دارالسلام در جوار خود آماده كرده بينى و آن ثواب به عنوان عطاى دايمى
ابدى الهى است . خليل گفت : هر چه مى توانيد بگوييد تا خداى تعالى بر
شما زياد كند.
دهم : از ابى الدراء رضى الله عنه روايت شد كه يك روز به او گفتند كه
خانه ات سوخت ابى الدراء در پاسخ گفت : نسوخت .كسى ديگر آمد و گفت :
خانه ات سوخت ، گفت نسوخت سومى آمد و گفت : خانه ات سوخت ، گفت نسوخت .
سپس واقعيت روشن شد، به اينكه همه خانه هاى اطراف جز خانه ابى
الدرداء سوخت .پرسيدند ؛ از كجا دانستى كه خانه ات نسوخت گفت : از
پيامبر شنيدم كه مى فرمود: هر كس اين كلمات را به هنگام صبح بگويد در
آن روز از حادثه بد محفوظ است و اگر در اول شب بگويد در آن شب حادثه
بدى براى او اتفاق نمى افتد و من اين كلمات راخواندم :
اللهم انت ربى لا اله الا انت عليك توكلت و انت
رب العرش العظيم و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم ما شا الله
كان و ما لم يشا لم يكن اعلم ان الله على كل شى قدير و ان الله قد احاط
بكل شئى علما اللهم انى اعوذ بك من شر نفسى و من شر كل دابة انت اخذ
بناصيتها ان ربى على صراط مستقيم
ترجمه : خدايا تو پروردگار منى خدايى جز تو نيست بر تو توكل كردم و تو
پروردگار عرش عظيم هستى و حول و قوه اى جز حول و قوه خداى بزرگ نيست
آنچه خدا بخواهد مى شود و آنچه نخواهد نمى شود مى دانم كه خداى تعالى
بر هر چيزى تواناست و بر همه اشيا احاطه دارد. خدايا من از شر هر نفسى
خودم ، و از شر هر جنبنده اى كه تو پيشانى وى را دارى به تو پناه مى
برم خداى من بر راه راست است .
خاتمه
در شفا گرفتن از دعا و رقعه بستن كه اقسامى دارد.
قسم اول :
براى دفع بيماريهاست و دعاهايى كه در اين زمينه موجود است به
شرح زير است :
ابو نجران و ابن فصال از يكى از اصحاب از امام صادق عليه السلام نقل
كردند كه آن حضرت به هنگام بيمارى مى فرمود:
اللهم عيرت اقواما فقلت قل ادعوا الذين زعمتم من
دونه فلا يملكون كشف الضر عنكم و لا تحويلا فيا من لا يملك كشف ضرى و
لا تحويله عنى احد غيرك صل على محمد و آله و اكشف ضرى و حوله الى من
يدعو معك الهاآخر لا اله غيرك
خدايا !تو گروهايى را سرزنش كردى و فرمودى : بگو كسانى را كه غير خدا
هستند (براى يارى ) بخوانيد! ولى نمى توانند ضرر را از شما بردارند و
آنرا دگرگون كنند. پس اى كسى كه جز تو قادر به دفع ضرر و برگرداندن آن
از من نيست ، درود بر محمد و آلش فرست و ضرر وبدى را از من بردار و
آنرا به طرف كسى ببر كه با تو خداى ديگرى را مى خواند و خدايى غير از
تو نيست .
حديث دوم : يونس بن عبد الرحمن از داوود بن زيد روايت كردكه من در
مدينه به بيمارى سخت دچار شدم حضرت ابا عبدالله ،امام صادق عليه السلام
، متوجه بيمارى من شد براى من نامه نوشت و فرمود: خبر بيمارى تو به من
رسيد يك صاع گندم بخر و به پشت بخواب و گندم راهر طورى كه خواستى بر
سينه ات بريز و بگو: اللهم انى اسئلك باسمك الذى
اذا سالك به المضطر كشفت ما به من ضر و مكنت له فى الارض و جعلته
خليفتك على خلقك ان تصلى على محمد و على اهل بيته و ان تعافينى من علتى
ترجمه : خدايا من تو را مى خوانم به حق آن اسمى كه وقتى مضطر تو
را بخواند ضرر و بدى را از وى بردارد واو را در زمين مسلط كنى و وى را
خليفه بر خلق خود قرار دهى اينكه بر محمد و اهل بيت وى درود بفرستى و
مرا از بيماريم برهانى !سپس بنيشين و گندم اطرافت را جمع كن دوباره
همين را بگو و به هر مسكينى مدى (ده سير) از آن گندم بده و دعا را
بخوان . داوود گفت : اين كار را كردم مثل اينكه از زنجير رهايى يافتم و
ديگران نيز انجام دادند و نتيجه گرفتند.
روايت سوم : بسم الله الرحمن الرحيم الحمد الله
رب العالمين حسبنا الله و نعم الوكيل تبارك الله احسن الخالقين و لا
حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم بنام خداى بخشنده مهربان
سپس خداى عالميان را است . خدا ما را كافى است و وكيل خوبى است . مبارك
است خدايى كه بهترين خلق كنندگان است و حول و قوه اى جز حول و قوه خداى
بزرگ نيست . كه چله بار پشت سر نماز صبح خوانده شود و بر درد بمالند
مخصوصا اگر بيمارى خنازير باشد به اذن خدا معالجه خواهد شد اين كار را
كردند و نتيجه گرفتند.
روايت چهارم : يونس بن عمار گفت : به ابا عبد الله (ع ) عرض كردم
:فدايت شوم اين بيمارى كه در صورتم پيدا شده مردم گمان مى كنند كه خداى
تعالى بنده اى را مبتلا نمى كند كه حاجتى به او داشته باشد فرمود: مومن
آل فرعون انگشتانش به كف دستش چسبيده بود و در حاليكه دست خود را به
سوى ايشان دراز مى كرد چنين مى گفت : يا قوم
اتبعوا المرسلين اى قوم ! از پيامبران پيروى كنيد.(72) سپس
فرمود: در اول ثلث آخر شب وضو بگير !و د رآخرين سجده دو ركعت اول در
حال سجده بگو: يا على يا عظيم يارحمن يا رحيم يا
سامع الدعوات يا معطى الخيرات صل على محمد و آل محمد و اعطنى من خير
الدنيا و الاخره ما انت اهله و اصرف عنى من شر الدنيا و الآخره ما انت
اهله و اذهب عنى الوجع فانه قد اغاظنى و احزننى اى بلند مرتبه
اى بزرگ ! اى بخشنده !اى مهربان ! اى دهنده خوبيها !درود برمحمد و آل
محمد بفرست ! و خير دنيا و آخرت را همانطور كه اهليت و شايستگى دارى
بده ! و شر دنيا و آخرت را آن طور كه سزاوارى از من دور كن ! و درد را
از من دور كن زيرا مرا به خشم آورده و محزونم كرده است .و در دعا اصرار
نما گفت : من هنوز به كوفه نرسيده بودم كه خداى تعالى همه آن بيمارى را
از صورتم بر طرف كرد.
روايت پنجم : و داوود بن زربى از امام صادق (ع ) روايت كرد كه فرمود:
دست خود را بر جاى درد بگذار و سه بار بگو: الله
الله الله ربى حقا لااشرك به شيئا اللهم انت لها و لكل عظيمه ففرقها
عنى
خدا! خدا! خدا!به حق پروردگار من است و من شريكى براى او اقرار نمى دهم
. خدايا تو حلال مشكلى و هر مشكلى بزرگ را تو بر مى دارى پس اين درد را
از من دور كن .
روايت ششم : مفضل از امام صادق عليه السلام روايت كرد فرمود: براى خوب
شدن دردهابگو:
بسم الله و بالله كم من نعمة لله فى عرق ساكن و
غير ساكن على عبد شاكر و غير شاكر
بنام خدا و به كمك خدا. چه بسا نعمت هايى كه در رگهاى ساكن و غير ساكن
بر بنده شاكر و غير شاكر موجود است . و بعد از نماز واجب با دست راست
لحيه خود را بگير و سه بار بگو: اللهم فرج عنى كربتى و عجل عافيتى و
اكشف ضرى خدايا سختى را از من بردار و در عافيت من تعجيل كن و بدى را
از من بردار و سعى كن كه با گريه و ريزش اشك توام باشد.
روايت هفتم : ابو حمزه گفت : دردى در زانويم پيدا شد من به امام باقر
عليه السلام شكايت كردم حضرت فرمود: وقتى نماز گذاردى بگو:
يا اجود من اعطى و يا خير من سئل و يا ارحم من
استرحم !ارحم ضعفى و قلة حيلتى و اعفنى من وجعى
اى بهترين كسانى كه مى بخشند و اى بهترين مسئول و اى مهربانترين كسى كه
از وى درخواست رحمت شده به ضعف و بيچارگى من رحمت آور و از درد مرا
معاف دار!
ابو حمزه گفت : آن را گفتم و از آن شفا يافتم .
روايت هشتم : ابو جعفر عليه السلام فرمود: على (ع ) مريض شد رسول خدا(ص
) آمد به حضرت على فرمود:
اللهم انى اسئلك تعجيل عافتيك او صبرا على بليتك
او خروجا الى رحمتك
خدايا! من تعجيل در سلامت تو را مى خواهم ياصبر و بلاى تو يا رفتن به
سوى رحمت تو را خواهانم .
روايت نهم : ابراهيم بن عبد الحميد از مردى روايت كرد كه گفت : من بر
حضرت امام صادق عليه السلام وارد شدم از دردى كه در من بود به آن حضرت
شكايت بردم فرمود: بگو :بسم الله سپس دست
خود را بر درد بكش سپس بگو:
و اعوذ بعزة الله و اعوذ بقدرة الله و اعوذ
بجلال الله و اعوذ بعظمة الله
پناه مى برم به عزت خدا و پناه مى برم به قدرت خدا و پناه مى برم به
جلال خدا و پناه مى برم به بزرگى خدا
و اعوذ بجمع الله و اعوذ برسول الله من شر ما
احذر و من شر ما اخاف على نفسى
وپناه به اراده خدا! و پناه ميبرم به رسول خدا و پناه به اسماى خدا مى
برم از شر آنچه مى ترسم و از شر آنچه كه بر نفس خود مى ترسم . اين
كلمات راهفت بار مى گويى . آن مرد گفت : من اين كار راكردم درد از من
رخت بر بست .
روايت دهم : ابراهيم بن اسرائيل از امام رضا (ع ) نقل كرد كه فرمود: در
گردن كنيزى از ما خنازير
(135)بيرون آمد هاتفى مرا ندا داد به من گفت : اى على
به آن كنيز بگو كه بخواند يا رووف يا رحيم يا رب
يا سيدى فرمود: آن كنيز خواند خداى تعالى آنرا بر طرف فرمود:
اين دعايى است كه جعفر بن سليمان آنرا خوانده است .