مقدمه مترجم
بسم الله الرحمن الرحيم
ستايش خداى را كه غايت خلقت را معرفت قرار داد و كليد آن را دعا
و راز و نياز به درگاه بى نياز. و درود بر پاياى بخش پيامبران باد كه
كمال خويش را در نياز مطلق به درگاه بى نيازش دانست تا به تشريف
عبده نايل آمده و به دولت
اذا تم الفقر فهو الله رسيد و دايره قوس
نزول وصعود را نگين گرديد.
وسلام پاك و تمام خداى بر پيشوايان و اوليا عليهم السلام باد كه زمره
هاى شبانه آنها رهتوشه نيايشگران و درهاى درخشان سخنان ايشان راهنماى
سالكان است .
هبوط اولين آدم بر زمين با گريه مداوم و طولانى توام بود. گريه فراق
يار و دورى از محبوب ، گريه عاشق جدا مانده از ديار معشوق .
تاريك خانه زمين جاى آدم نبود و گناه آدم نيز با اشك پاك نمى گرديد راز
و نياز طولانى وى تاريكى ديجور زمين را با طلوع خورشيد از افق دل روشن
ساخت . و راز وصال را بر ملا ساخت و روشن نمود كه جز با نياز بردن به
پيشگاه معشوق راهى ديگر نيست . آنگاه آدم آرام و قرار يافت و زمين را
آبادان ساخت . پس راز و نياز پيش از همه بود و كليد آبادانى و آرامش و
قرار اى شما كه به دنبال آرامشيد و در تكاپوى كسب سعادت !
و اى انسان هاى حيرت زده عصر حاضر !تا به كى اين همه در به درى در
بيراهه هاى غربت مادى و كوچه پس كوچه هاى بن بست دورى مى گرديد؟
آيا وقت آن نرسيده تا از وابستگى هاى محض دو گانگى به معراج يگانگى سفر
كنيم ؟
آيا زمان آن نرسيده كه به سحرهاى عطرآميز كه با زمزمه هاى زيباى يك
دردمند در آميخته سفر كنيم ؟ آيا دوران بيدارى فرا نرسيده و آيا هنگام
شستشوى چشمان قى كرده و آلوده با اشك شبانگاهى نرسيده است ؟
در دورى مقصد و سختى راه لختى بيانديشيم و لحظه اى به خود آييم . آيا
صداى ناله هاى داوودى روح خويش را نمى شنويد كه از دست خيال پريشان به
ستوه آمده و مجال بروز و ظهور مى طلبد؟
آه ! كه حقيقت خويش را در قبر تباهى مقبور كردم و هرگز صداى جان اسير
خويش را از دست كرده هاى ناسنجيده و خيالات واهى نمى شنوم .
آه !از فرصت هاى طلايى كه از دست داده ام . و آه !از تنهايى ابدى كه
آتش حسرت آن وجود كاهيده مرا مى بلعد.
اگر به خود آمدى و مى خواهى به خودت سفر كنى و حقيقت خويش را بشناسى و
با پروردگارت آشنا شوى و در سيرو سفر ابدى بيافتى و از خودت به خدايت
برسى گر چه دل سوخته آداب نمى خواهد اين كتاب توشه راه توست و به تو مى
آموزد كه چگونه به اين سفر بروى ورهتوشه تو چيست ؟ابن فهد حلى ره كه از
كاملان روزگار خويش است مجموعه اى از احاديث پيشوايان و آشنايان و پيش
كسوتان راه خطير آخرت را گرد آورى كرده است ، مجموعه اى از احاديث
گرانبها كه با تلاش و كوشش ، چنان آنها را تاليف و انس داده كه خواننده
آنها را مجموعه اى مى يابد كه از قلم يك تن تراوش كرده با آنكه در اصل
احاديثى متفرق بوده كه وى از احاطه فراوانى كه به احاديث داشته آنها را
گلچين كرده و آنها را با هم تلفيق و آشتى داده است .
اولين بارى كه اسم اين كتاب شريف به گوشم خورد از زبان مبارك حضرت
استاد علامه عارف كامل مكمل يگانه دهر خورشيد عديم المثال عصر آيت الله
حسن زاده آملى روحى له الفدا بود. ايشان كه خود استوانه اين مسير است
تنها راه رسيدن به سعادت وحقيقت را ناله هاى سحرى مى داند و بس ، و
هميشه مى فرمايد :
ايام خوش آن بود كه با دوست به سر
رفت
|
باقى همه بى حاصلى و بوالهوسى بود
|
لذا براى سيرو سفر و سلوك الى الله مخصوصا براى حوزويان چنگ زدن به اين
گنجينه هاى گران سنگ را توصيه مى فرمودند ايشان براى سير علمى طلاب مى
فرمودند:
خوب است كتابهاى مفتاح الفلاح شيخ بهائى ره و عدة الداعى ابن فهد حلى و
قوت القلوب ابوطالب مكى درسى شود و آنگاه كتاب صحيفه سجاديه ، زبور آل
محمد (ع ) خوانده شود. تا طلاب به حقيقت ، روحانى و وارث پيامبر و ائمه
(ع ) شوند. توصيه هاى جناب ايشان در گوشم بود تا به فكر افتادم كه اين
كتاب را براى همه سالكان و روندگان مسير حق تعالى به فارسى در آورم كه
علاقه مندان به اهل بيت (ع ) از اين بوستان پر گل گلى چيده و از خرمن
مبارك خوشه اى برگيرند، كه شايد از بين ايشان :
قدر دانى و تشكر
از همه برادرانى كه به نوعى در اين امر خطير ياريم كردند تشكر و
قدردانى مى كنم ، مخصوصا از دبير محترم جناب آقاى بابك نيا كه با حوصله
از آغاز تا انجام كتاب را مطالعه فرمودند و تذكراتى مفيد دادند، و بخشى
از ويراستارى را بر عهده داشتند ،و نيز از دوست فاضل و دانشمندم جناب
حجت الاسلام و المسلمين داوودى كه تطبيق قسمت نخست كتاب را با متن عربى
با دقت فراوان بر عهده گرفتند و نيز از جناب آقاى احمد جزينى كه زحمت
حروفچينى و صفحه آرايى را بر عهده داشتند و نيز از جناب آقاى محمود
تيمورى كه زحمت چاپ و نشر آن را بر عهده گرفتند تشكر مى نمايم و نيز از
ديگر عزيزانى كه در مقابله ى آن در دفعات مكرر مرا يارى دادند سپاسگزام
.
محمد حسين نائيجى نورى
شرح حال مؤ لف
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و الصلوه و السلام على
محمد و آله الطاهرين
مرحوم سيد محسن امين در شرح حال ابن فهد حلى مصنف كتاب عدة
الداعى و نجاح الساعى چنين مى گويد
(1):شيخ جمال الدين ابو العباس احمد بن شمس الدين محمد
بن فهد اسدى حلى در سال / 756 يا 757 متولد گرديد و پس از / 85 سال
زندگى در سال / 841 از دنيا رفت و نزديك خيمه هاى حضرت سيد الشهدا در
بوستانى مشهور به بوستان ابوالفهد در كربلا دفن گرديد و بر قبر آن جناب
گنبدى قرار دارد و زيارتگاه مردم است و گفتند عمر آن جناب / 58 سال است
ظاهرا اشتباه ايشان از آنجا ناشى شده كه دو عدد 8 و 5 را جابجا كردند.
گفتار فهرست نگاران در
مورد مولف
سپس آن جناب گفتار علما را درباره مولف مى آورد و مى فرمايد:
امل الامل چنين گفت :وى دانشمندى فاضل ، مورد وثوق ،زاهد ،عابد با ورع
و جليل القدر است پايان .
در تكلمة الرجال حر او را به راستگويى ستود پايان . و در رياض العلما
در مورد وى چنين گفت : وى دانشمندى فاضل علامه فرزانه مورد وثوق
بزرگمرد ،زاهد و عابد و باورع و جليل القدر است . و جناب ابن فهد
تمايلى به مذهب صوفيه داشت ، و در بعضى ا زتاليفات خود به آن تفوه نمود
پايان . سپس مرحوم امين مى فرمايد: ظاهرا صاحب رياض اين تمايل را به
عنوان جرح ابن فهد قرار نداده است .
و در لولوتى البحرين مى فرمايد: او فاضل دانشمند ،فقيه مجتهد زاهد عابد
باورع و متقى و پاك بود. جز آنكه به مذهب صوفيه تمايل داشته و در بعضى
از تصنيفات خود از آن سخن گفته است . آنگاه مرحوم امين مى فرمايد: در
سخن او غمز و جرح استشمام مى شود و اين از مرحوم صاحب لولوتى البحرين
عجيب است ،زيرا تصوفى كه به اين بزرگان دين نظير ابن فهد و ابن طاووس و
خواجه نصير الدين طوسى و شهيد ثانى و شيخ بهائى و امثال ايشان نسبت مى
دهند، جز انقطاع به خالق جل شانه و جدايى از خلق و زهد دردنيا و فنا در
دوستى حق سبحانه و امثال آن چيزى نيست ، و اين نهايت مدح بزرگان است
،...
و از سيد جمال الدين بن اعرج عميدى در تتمه كتاب رجال ، از سيد نقيب
بهاء الدين ابى القاسم على بن عبد الحميد نيلى نسابه در مورد مولف چنين
آمده است : ابن فهد يكى از مدرسين مدرسه زعنيه درحله سيفيه و از
دانشمندان و اهل خير و صلاح و بخشش و بزرگوارى است از اجازه (نقل حديث
) خواست به او اجازه مصنفات و روايات خود از مشايخ و رجالم را دادم و
در تكمله الرجال ، مؤ لف گرانقدر شيخ عبد النبى كاظمى ساكن جبل عامل كه
كتابش به عنوان حاشيه اى بر نقد الرجال است . فرمود: «احمد
بن فهد مجلسى د رتعليقه اى كه به خط خود بر كتاب زده ،نوشته : شيخ عالم
زاهد ابوالعباس احمد بن فهد حلى از شيخ ابى الحسن على بن خازن ، شاگرد
شهيد سعيد، محمد بن مكى روايت مى كند. وى مردى زاهد، مرتاض و عابد بود
و به تصوف ميل داشت . و در زمان ميرزا اسپند تركمانى والى عراق با
جماعتى از مخالفين مذهب خود مناظره كرد، و ايشان را مغلوب نمود و همان
سبب شيعه شدن والى مذكور گرديد و خطبه را به نام ائمه معصومين عليهم
السلام زينت داد، وسكه به نام ايشان عليهم السلام زد» پايان .
و در مجالس المؤ منين نظير همين سخنان آمده فرمود: شيخ زاهد ابوالعباس
احمد بن فهد حلى ،شاگرد شيخ فاضل ابوالحسن على بن خازن حائرى كه خود
شاگرد شيخ سيد سعيد محمد بن مكى است .
مرحوم ابن فهد صوفى مرتاض و داراى ذوق و حال بود، و مجادلات و مناظرات
فراوانى با مخالفان مذهب خود (اهل تشيع ) داشته ، و در زمان ميرزا
اسپند تركمان كه والى عراق بود، در مجلس وى ،متصدى اثبات مذهب شيعه و
ابطال غير آن گرديد، وبر همه علماى عراق كه اغلب ايشان در آن مجلس
بودند، ومخالف او بودند ،غالب آمد. و ميرزاى مذكور به مذهب تشيع در آمد
و سكه به نام امير المؤ منين و اولاد طاهرين او يعنى ائمه يازده گانه
زد و خطبه به نام ايشان عليهم السلام خواند.
مجلسى در تتمه كلام سابق خود روايت مى كند كه : مرحوم ابن فهد شبى حضرت
امير المومنين صلوات الله عليه را در خواب ديد. آن حضرت در روضه مطهره
غروى دست سيد مرتضى را گرفته ، و با وى راه ميرفت و لباس آندو بزرگوار
از حرير سبز بوده است . پس شيخ احمد بن فهد جلو آمد و به ايشان سلام
كرد حضرت و سيدمرتضى جواب او را دادند. سيد مرتضى به او رو كرد و گفت
خوش آمدى اى ناصر و يارى كننده اهل بيت ! پس سيد از تصانيف ابن فهد
پرسيد وقتى در جواب آنها را ذكر كرد سيد گفت كتابى مشتمل بر تحرير
مسائل و تسهيل طرق و دلايل تاليف كن و ابتداى كتاب را با اين عبارت
شروع كن : بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله المقدس بكماله عن مشابهة
المخلوقات . وقتى شيخ ابن فهد از خواب بيدار شد، در تصنيف كتاب تحرير
دست يازيد و آنرا با گفتار سيد شروع كرد.
اساتيد ابن فهد
كلام مجلسى و قاضى نور الله در مجالس
المومنين اين بود كه گفتند: وى شاگرد على بن خازن حايرى است و مجلسى در
تتمه كلام سابق خود مى فرمايد:ابن فهد از شاگردان شيخ بزرگوار على بن
هلال جزايرى و محقق علامه على بن عبد العال و ديگر فضلاست پايان .
وقبلا گفته شد كه ايشان اجازه از سيد جمال الدين بن اعرج عميدى دارد.
و ديگران در مورد اساتيد ايشان گفتند كه مرحوم ابن فهد از بسيارى از
تلامذه شهيد اول تلامذه فخر المحققين مثل مقدادى سيورى و على بن خازن و
ابن المتوج بحرانى و سيد مرتضى بهاء الدين على بن عبد الكريم عبد
الحميد نسابه الحسينى نجفى و شيخ نظام الدين على بن عبد الحميد نيلى
حايرى از فخر الدين فرزند علامه و شيخ ضياء الدين ابوالحسن على بن شهيد
اول روايت مى كند.
در پشت نسخه اربعين شهيد به نقل از خط ابن فهد چنين آمده است : اين
احاديث را شيخ فقيه ضياء الدين ابوالحسن على بن شيخ امام شهيد ابى عبد
الله شمس الدين محمد بن مكى قدس الله سره جامع اين احاديث د رقريه جزين
حرسها الله تعالى من النوائب در يازدهم ماه محرم الحرام ابتداى سال 824
براى من حديث كرد و روايت اين كتاب به اسانيد مذكور به انضمام غير آن
از مصنفات والدش و كتابهاى احمد بن محمد بن فهد عفى الله عنه را به من
اجازه داد.
شاگردان مرحوم ابن فهد
عده اى از بزرگان علما از وى روايت مى كنند مثل : شيخ حسن بن
على مشهور به ابن عشره كركى عاملى و شيخ عبد السميع بن فياض اسدى حلى
كه از بزرگان شاگردان ابن فهد است ، ونيز شيخ رضى الدين حسين مشهور به
ابن راشد قطيفى و شيخ زين الدين على بن محمد بن طى عاملى و ايشان قصيده
اى در مرثيه و ستايش كتاب مهذب استادش دارد كه در ترجمه ى آن بزرگوار
مذكور است ، و شاگرد ديگر وى محمد بن فلاح موسوى حويزى واسطى كه جزء
اولين پادشاه بنى مشعشع خوزستان است ، و اين سيد محمد همان است كه
تخليط وفساد عقيده پيدا كرد و ابن فهد او را طرد نمود و امر به قتل او
كرد گفتند: كه ابن فهد كتابى از مصنفات خود را و يا كتابى از علوم
غريبه را كه به دستش رسيده بود به يكى از خواص خود داد و به او امر كرد
كه در شط فرات بياندازد سيد محمد مزبور به او رسيد و كتاب را از او
گرفت و سحرى را كه در آن بود، عملى كرد و ابن فهد او را طرد كرد و از
او تبرى جست و امر به قتل وى نمود.
سيد محمد به خوزستان رفت و از وى كفريات و اختلال در عقيده به ظهور
آمد؛ حتى گفتند ادعاى خدايى كرد چنانكه در ترجمه او مذكور شد.
و ديگر از شاگردان ايشان به نقل مجالس المؤ منين سيد محمد نور بخش است
كه از بزرگان اولياى صوفيه است و در آن روزگار رياست سلسله عليه
همدانيه به وى رسيد و ازجمله شاگردان وى شيخ على بن فضل بن هيكل حلى
است و همه شاگردان ايشان از دانشمندان و مجتهدينند چنانكه در مجالس
آمده است .
تاليفات ابن فهد
1. المهذب البارع فى شرح المختصر النافع در فقه كتابى نيكو در
سنخ خود و مشهور است و علما از آن نقل مى كنند. 2.المختصر فى شرح
الارشاد 3. الموجز الحاوى 4. المحرر 5. رساله ى مختصر در فقه الصلاة 6.
رساله در معانى افعال صلاة و ترجمه ى اذكار آن كه فوايد خوبى را جمع
كرده است 7. مصباح المبتدى و هداية المهتدى نيز در صلاة 8. شرح الفيه
شهيد 9. اللمعة الحلية فى معرفة النية 10.كفاية المحتاج فى مناسك الحاج
11. رساله درنيات حج 12. رساله اى در واجبات نماز 13. رساله اى در
تعقيب 14. التحرير 15 .الدرالفريد فى التوحيد 16. التحصين فى صفات
العارفين 17.المسائل الشاميات 18. المسائل البحرانيات 19. عدة الداعى و
نجاح الساعى فى آداب الدعا20. اسرار الصلاة و شايد همان رساله معانى
افعال الصلاة باشد 21. رساله اى در عبادات پنجگانه كه مشتمل بر اصول و
فروع است 22. المصباح فى واجبات الصلاة و مندباتها و شايد مصباح
المهتدى مذكور باشد 23. الفصول فى الدعوات 24. نبذة الباغى فيما لا بد
منه من آداب الداعى كه تلخيص همين عده الداعى است 25. رساله اى كه در
آن حوادث و بعضى از وقايع آينده را از كلام حضرت امير المؤ منين عليه
السلام كه در راه صفين بعد از شهادت عمار ياسر انشا كرد ،استخراج نمود
؛ مثل خروج چنگيز و سلطنت صفويه و گفتند كه در اين رساله تعدادى از
اسرار علوم غريبه را به وديعت گذاشت و آنرا براى شاگرد خود سيد محمد بن
فلاح واسطى مشعشعى نوشت كه از اولين سلاطين حويزه از سلسله مشعشعيه است
و ولايت و تسخير قلوب خود را از همين رساله بواسطه به كار بردن اسرارى
كه استادش ابن فهد در آن گذاشته بود،بدست آورد اين مطلب را دانشوران
ذكر كرد و برخى ديگر گفتند: بلكه اين شاگرد (سيد محمد فلاح ) بر آن
كتاب مطلع شد و باعث گمراهى او گرديد ،چون كه وى به اسرار موجود در آن
كتاب عمل نمود. عده اى مى گفتند آن كتاب ، كتاب سحرى بود كه به دست ابن
فهد رسيد و ابن فهد آنرا بدست كسى داده بود كه در داخل شط بياندازد
اتفاقا ابن فلاح آنرا بدست آورد و به آن عمل كرد و به سبب آن گمراه
گرديد.
مرحوم امين مى فرمايد: گمانم اين است كه ابن فهد رساله اى در استخراج
بعضى از حوادث مستقبله و نه بيش زا آن ، از كلام امير المؤ منين عليه
السلام دارد و اين ممكن و معقول است اما اينكه در آن اسرارى از علوم
غريبه را به وديعت نهاده اين از جمله سخنانى است كه افسانه سرايان در
اين گونه مقامات مى گويند و نيز اين سخن كه ابن فلاح كتاب سحرى به دستش
رسيد كه ابن فهد امر به اتلافش نمود گمانم اين وهم از جمله سخنان
افسانه سرايان باشد؛ بله از ابن فلاح گمراهى و خروج از شريعت به ظهور
پيوست و اين واقعه بعد از شاگردى ابن فهد بوده كه از او تبرى جست و امر
به قتلش نمود و به همين خاطر مجالى براى گفتار افسانه سرايان پيدا شد
به اينكه ابن فهد رساله اى كه مشتمل بر اسرار علوم غريبه بود براى
تصنيف كرد و ابن فلاح بواسطه آن قلوب را تسخير كرد با آنكه گفتند سحرى
بدستش رسيد. هيچكدام از اين سخنان اصلى ندارد.البته اين امكان كه كتاب
سحرى به دستش رسيد اقرب به نظر مى رسد از اينكه ابن فهدبراى او كتابى
نوشته باشد، كه در آن اسرار علوم غريبه بوده باشد. زيرا اين كتاب نه
پيش ابن فهد پيدا شده و نه در نزد ديگران ولى مردم در حق چنين كسانى كه
به زهد و عبادت مشهور شدند به چنين كلماتى دست مى يازند. و شنونده هم
زود تصديق مشهور شدند به چنين كلماتى دست مى يازند. وشنونده هم زود
تصديق مى كند 26. كتاب الادعية والختوم . نسخه آن به خط شاگردش فضل بن
هيكل حلى در كتابخانه مرحوم سيد حسن صدر در كاظميه موجود است .
آداب راز ونياز به درگاه بى نياز يا ترجمه عدة
الداعى
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستمد
حمد خداى را كه شنواى دعا و رافع بلاست ، و افشاننده نور و
تارنده تاريكى است ، باز كننده چشمه اميد و دهنده نعمت هاى فراخ و
عطاهاى فراوان و نعمت هاى پى درپى است آسمان را بر افراشت و پهندشت
زمين را نگهداشت .
و درود بر پايانبخش پيامبران و آقاى برگزيدگان ،محمد ،كه همه دعاها
اختصاص به وى دارد و اوبرگزيده مخصوص است ، حجت زمينى ها و
آسمانيهاست . و درود بر آلش كه به انتساب خالص وى نايل شدند و پيروى از
ايشان واجب گرديد تا به آن هنگام كه آسمان آبى سايه مى افكند، و زمين
خاكى گسترده است تا به هنگام بعث و جزاء.
و بعد خداى سبحان و متعالى از كرم بى پايان خويش دعا را آموخت و ما را
به آن فراخواند و در خواست را به بشر الهام كرد و برآن تحريص نمود و در
معامله با خويش و اقدام بر دعا ترغيب كرد و راه رستگارى را در مناجات
با خويش قرار داد و در دعايش كليد بخشش ها و عطاها را نهاد و براى
اجابت دعا راه هايى قرار داد كه عبارتند از: (1) خصوصيت دعاها (2)
اصناف دعا كننده ها، (3) حالات ايشان ، (4) مكانهاى دعا و (5) اوقات آن
. به همين خاطر اين كتب را در همين موارد نگاشتيم و آن را
عدة الداعى ونجاح الساعى نام گذاشتيم . و
اين كتاب داراى يك مقدمه و شش باب است .
مقدمه
مقدمه كتاب ، در تعريف و ترغيب دعاست ؛ اكنون به مقدمه مى
پردازيم پس مى گوييم : دعا در لغت به معناى ندا و خواهش است ، گويى
دعوت فلانا اذا ناديته و صحت به ترجمه
گويى : فلانى را دعا كردم وقتى كه او را صدا زدى و خواندى . و دعا در
اصطلاح درخواست شخص پايين تر ازمقام بالاتر براى انجام كارى است . د
رصورتى كه با فروتنى و تضرع و زارى همراه باشد.
تاكيد بر دعا از ناحيه
معصومين
و چون هدف از تاليف اين كتاب ترغيب در دعا و تحريص بر آن و حسن
ظن به خدا و خواست آنچه كه در نزد خداست مى باشد بنابراين بدان كه
اخبارى از ائمه اطهار در تاكيد دعا آمده كه دعا را معرفى كرده و به آن
ترغيب مى نمايند و انسان ها را به آن رهنمون مى سازند.
صدوق از محمد بن يعقوب به
اسنادش از ائمه اطهار عليهم السلام روايت كرد:
هر كس كه عمل خيرى به او برسد و به آن عمل كند، ثواب او همانست
كه در آن روايت آمده است ، اگر چه در واقع ، ثواب آن عمل به آن گونه
نبوده كه به وى رسيده است . و همچنين صدوق به اسنادش از صفوان از
اباعبد الله عليه السلام روايت مى كند: هر كس به او عمل خيرى برسد و به
آن عمل نمايد به اجر آن مى رسد گر چه رسول خدا (ص ) نفرموده باشد. و
محمد بن يعقوب از على بن ابراهيم از پدرش از ابن عمير، از هشام بن سالم
از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه فرمود: هر كس چيزى از ثواب بر
عملى ، به وى برسد و آنرا انجام دهد آن اجر، به وى مى رسد، گرچه آن
ثواب به آن صورت نباشد كه به وى رسيده است .
و از طرق عامه روايت مرفوعه عبد الرحمن حلوانى از جابر بن عبد الله
انصارى است كه از پيامبر (ص ) نقل كرده كه آن حضرت فرمود: هر كس فضيلتى
به او برسد و او آن را بگيرد، و بدان عمل نمايد در حاليكه ايمان به خدا
دارد و اميد وار به پاداش الهى باشد، خداى تعالى آن پاداش را به او
اعطا ميكند، گرچه آن ثواب آنگونه نباشد. بنابراين اين معنا بين فريقين
اجماعى است .
باب اول : در تحريص بر دعا
عقل و نقل بر آن تحريص مى نمايند.
(عقل تحريص بر دعا مى كند)
عقل (1) عقل جلوگيرى از ضرر به نفس را در
صورت قدرت و امكان واجب مى داند و ازطرفى پيدايش گرفتارى براى انسان در
دار دنيا حتمى است ، زيرا انسانها ناچاردرگير امورى اند كه باعث تشويش
خاطر و مشغوليت فكرى شده و مضر بهحال ايشان مى باشد. اين عوامل تشويش ،
يا داخلى هستندمثل بيمارى كه مزاج بشر راعليل مى كند، و يا خارجىمثل
اذيت و آزار ستمگر، و يا ناملايماتى كه از همراه و يا همسايه به او مى
رسد، اگر هماز همه اينها در امان باشد، باز عقل وقوع و ارتباط اين
نگرانيها را با اومحتمل مى شمارد، چگونه انسان از تشويشها خالى باشد؟
در صورتيكه انسان در سرزمينحوادث كه دستخوش دگرگونى و تغييرات است ،
زندگى مى كند و هيچ انسانى ، چه درحال ، و چه در آينده از حوادث دردناك
جدا نيست پس ضرر حوادث يا گريبانگير انسانهاست، و يا آنكه انتظار مى
رود حوادثى براى او اتفاق افتد و در صورت امكان هر دو ضرر رابايد از
بين برد. دعا اين غرض را بر آورده مى كند و همه كس نيز توان دعا و
نيايش دارد؛ بنابراين بايد دعا كرد.
اميرالمومنين و سيد الوصيين صلوات الله عليه و آله نيز همين
معنا را گوشزد كرده و فرموده اند هيچ مبتلايى گر چه ابتلاى او بزرگ
باشد سزاوارتر از شخص در عافيت ، از دعا كردن نيست ، زيرا كه شخص در
عافيت ، از بلا ايمن نيست .
بنابراين ،روايت روشن نمود كه همه ، چه دردمند، و چه در عافيت ،نيازمند
به دعا هستند و فايده دعا رفع بلاى موجود و دفع ضررهاى محتمل كه فرود
مى آيند مى باشد، و يا دعا جلب منفعت مطلوب يا حفظ خير موجود و دوام و
جلوگيرى از زوال آن مى نمايد زيرا ائمه عليهم السلام دعا را به سلاح
وصف كردند و به وسيله سلاح هم جلب منفعت مى شود و هم ضرر جلوگيرى مى
شود و نيز ايشان دعا را سپر نام گذاشتند و سپر وسيله دفاعى است كه از
ناملايمات جلوگيرى مى كند.
پيامبر خدا صلى الله عليه و اله فرمود: آيا مى خواهيد كه شما را به
سلاحى راهنمايى كنم كه شما را از دشمنان نجات مى دهد و روزيتان را زياد
مى نمايد ؟
عرض كردند: بله اى رسول خدا (ص ) - فرمود: شب و روز، پروردگارتان را
بخوانيد زيرا سلاح مومن دعاست .
و امير المؤ منين عليه السلام فرمود: دعا سپر مؤ من است و هر گاه در
خانه اى را زياد بكوبى آن در باز مى گردد.
و امام صادق عليه السلام فرمود: دعا از نيزه تيز فرو رونده تر است و
امام كاظم عليه السلام فرمود: دعا مقدر و غير مقدر را بر مى گرداند.
راوى مى گويد: عرضه داشتم : مقدر را فهميدم ، اما مقصود از غير مقدر
چيست ؟ فرمود: منظور از غير مقدر آنست كه :تقدير به آن تعلق نگيرد. و
فرمود: برشما باد به دعا ،زيرادعا و خواهش از خداى تعالى بلا را باز مى
گرداند ؛ يعنى بلائى كه مقدر شده و حكم به نزول آن تمام گرديده ،جز
آنكه امضا نشده است . بنابراين وقتى كه بنده ، خداى را بخواند و از او
در خواست كند كه آن بلا را باز گرداند ،خدا آن را باز مى گرداند.<باب
زراره از ابى جعفر باقر عليه السلام روايت كرد: آن حضرت فرمود: ايا شما
را به چيزى كه رسول خدا (ص ) آنرا استثنا نكرد (يعنى نگفت ان شاء الله
) راهنمايى نكنم ؟عرض كرديم :بله ،فرمود :دعاء قضايى را كه محكم شده
باز مى گرداند و آن حضرت انگشتان خويش را بهم چسبانيد، (كنايه از آنكه
تمام اجزاى حكم الهى محكم گرديده ولى نازل نشده است ).
و از امام زين العابدين و سيد و آقاى
عبادت كنندگان روايت شده كه آن حضرت عليه السلام فرمود: دعا و بلا تا
قيامت ملازم همند (ولى ) دعا بلاى محكم شده را باز مى گرداند.(2) و از
آن حضرت عليه السلام روايت شده است كه فرمود: دعابلاى نازل و غير نازل
را بر مى گرداند.
(2) پس از اين احاديث و احاديث فراوانى كه به خاطر
اطاله كلام نقل نكرديم ،ظن ،بلكه علم به دفع ضرر پيدا مى شود، زيرا قطع
به درستى خبر راستگويان داريم .
قرآن بر دعا تحريص مى كند
اما كتاب :آياتى از قرآن كريم بر آن دلالت دارند: از جمله خداى
تعالى فرمود: قل ما يعبوبكم ربى لو لا دعاءكم
(3)بگو پروردگارم به شما اعتنائى نمى كرد اگر دعاى شما
نبود و فرمود :ادعونى استجب لكم ان الذين
يستكبرون عن عبادى سيدخلون جهنم داخرين
(4)مرا بخوانيد اجابتتان مى كنم آنانى كه از عبادت من
(دعا) اعراض و سركشى مى كنند، زود با ذلت و خوارى در دوزخ شوند. پس
خداى تعالى دعا را عبادت قرار داد و كسى كه به سبب تكبر عبادت نكند ،به
منزله فر تلقى شده است . (3)
و نيز گفتار حق تعالى :و ادعوه خوفا و طمعا
(5):و با ترس و اميد او را بخوانيد و گفتار حق تعالى :و
اذا سالك عبادى فانى قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان فليستجيبوا لى و
ليومنو بى لعلهم يرشدون
(6)وقتى بندگانم از من چيزى را بخواهند پس من نزديكم و
خواهش دعا كننده را به هنگامى كه دعا نمود بر مى آورم پس طلب اجابت
كنند و به (اجابت ) من ايمان بياورند شايد رستگار شوند.
استفاده از آيه
بدانكه اين آيات بر امورى دلالت دارند:
اول :خداى تعالى تلويحا با اين گفتار و اذا سالك عبادى فانى قريب
بندگان را به دعا و خواست از خود ،دعوت كرد.
دوم :نهايت توجه حق تعالى ،به سرعت در اجابت ،معطوف است . و جواب خود
را متوقف بر تبليغ پيامبر (ص ) نكرده است ،بلكه فرمود فانى قريب يعنى
من نزديكم و نفرمود بگو به ايشان كه من نزديكم .
سوم :جواب فانى قريب بافاء آمده است كه
فاء (به معناى پس ) دلالت بر اجابت شدن بدون فاصله مى كند.
چهارم :خداى تعالى ايشان را مشرف فرمود به اينكه خود او اجابت مى كند
تا آنكه بدان منزلت دعا و شرف و محل آن را در نزد خودش به ايشان گوشزد
كند.
امام باقر (ع ) فرمود:از دعا خسته نشو! زيرا دعا در نزد خدا منزلت و
مقامى عظيم دارد. و امام باقر(ع ) در پاسخ سئوال بريد بن معاويه بن وهب
كه پرسيده بود:زياد قرآن خواندن بهتر است يا دعاى زياد؟ فرمود:دعاى
زياد بهتر است سپس آيه قل ما يعبوبكم ربى
لولادعائكم را قرائت فرمود.
پنجم :اين آيه دلالت دارد كه خداى تعالى مكان ندارد ،زيرا اگر مكان
داشت نزديك همه مناجات كنندگان نبود.
ششم :خداى تعالى امر به دعا فرمود در اين سخنش
فليستجيبوا لى پس از از من طلب اجابت كنيد؛يعنى مرا بخوانيد.
هفتم :گفتار خداى تعالى وليومنوابى و
ايمان به من آورند.امام صادق در معناى آن فرمود:يعنى بندگان به اين
مطلب برسند كه من قدرت بر اعطاى در خواست ايشان را دارم پس امر كرد كه
ايشان اعتقاد به قدرت بر اجابت حق تعالى پيداكنند.(4)
اين كلام دو فايده دارد:ايشان را آگاه كرد كه صفت قدرت در او موجود است
و اميدوارشان كرد كه ايشان به خواسته هاى دلخواه مى رسند و به مرادهاى
خود دست پيدا مى كنند و به خواهش خود نايل مى گردند،زيرا وقتى انسان
طرف معامله و قرار داد خود را تواناى بر دفع عوض دانست ،همان ،انگيزه
براى معامله با او مى گردد، و رغبت در معاوضه با او پيدا مى كند،
چنانكه اگر بداند كه او عاجز از پرداخت عوض است ديگر انگيزه و رغبت
معامله با او پيدا نمى كند و لذا مردم از معامله با مفلس اجتناب مى
كنند.
هشتم :خداى تعالى ايشان را به رشاد بشارت داده است ، رشاد يعنى راه
هدايتى كه انسان را به مطلوب مى رساند، انگار ايشان را به اجابت دعا
بشارت داد.
و همانند آن ،گفتار امام صادق ،جعفر بن محمد عليهما السلام است كه
فرمود: هر كس آرزوى چيزى را كند، كه خداى تعالى بدان راضى است ،نمى
ميرد مگر آنكه آن چيز به او اعطا نشود. حضرت فرمود: وقتى دعا كردى
پندار كه مطلوب تو به در خانه است (5) و همين حديث نيز از پيامبر (ص )
روايت شده است .
(چرا دعاى ما به اجابت
نمى رسد)
اشكال :بسيارى از مردم خداى را مى خوانند ،ولى خداى اجابت نمى
كند، پس معناى آيه چه مى شود كه فرمود:اجيب دعوة
الداع اذا دعان ؟پاسخ علت اينكه خداى تعالى دعاى ايشان را اجابت
نمى كند ،اين است كه :ايشان شرايط دعا را مراعات نكردند ،و اين عدم
مراعات و اخلال به شرايط دعا يا به اين دليل است كه سئوال ايشان همراه
با آداب دعا وجامع شرايط آن نبوده است ،چون دعا آداب و شرايطى دارد كه
بايد با آن شرايط انجام شود كه انشاء الله بعدا مى آيد.
كدام دعا به اجابت نمى رسد
عثمان بن عيسى ،از محدثى كه وى را حديث كرده از ابى عبد الله
،امام صادق ، عليه السلام روايت كرد كه خدمت امام عرضه داشتم كه دو آيه
در كتاب خداست كه معناى آن دورا مى جويم ، ولى نمى يابم ؟ امام عليه
السلام فرمود:آن دو آيه كدام است ؟ عرضه داشت آيه
ادعونى استجب لكم زيرا دعا مى كنم ولى
اجابت را نمى بينم امام فرمود :آيا نظر تو اين است كه خداى تعالى خلف
وعده كرده (6) است ؟ عرضه داشتم :خير ،فرمود: پس براى چه اجابت نمى
شود؟ عرض كردم : نمى دانم .فرمود: ولى من با تو مى گويم :هر كس اطاعت
اوامر الهى كند سپس او را از راه دعا بخواند ،حق تعالى اجابت مى كند.
پرسيدم :راه دعا كدام است ؟ فرمود:دعا را به ستايش و حمد خداى شروع مى
كنى و نعمت هايى را كه به تو داده يادآور مى شوى ، سپس شكرش مى نمايى
، آنگاه بر پيامبر و آلش درود مى فرستى (صلوات مى فرستى ) و سسپس ياد
آور گناهانت مى شوى و بدان اقرار مى كنى ، سپس از آنها استغفار مى
نمايى . اين راه دعاست سپس آن حضرت پرسيد :آيه ديگر كدام است ؟ عرضه
داشتم گفتار حق سبحان :
وما انفقتم من شى فهو يخلفه و هو خيرالرازقين
:(7)آنچه
خرج كنى خداى بجايش مى آورد و اوست بهترين روزى دهندگان . و من خرج مى
كنم و درجاى آن چيزى نمى بينم حضرت پرسيد :آيا مى پندارى كه خديا تعالى
خلف وعده كرده است عرض كردم :خير، فرمود:پس علت عدم جايگزينى چيست ؟
عرض كردم : نمى دانم . فرمود :اگر كسى از راه حلال كسب مال كند، و در
راه حلال خرج كند ،درهمى خرج نمى كرد جز آنكه خداى به جايش درهمى ديگر
مى داد. ويا اينكه چيزى را در خواست كرده است كه صلاح او در آن نيست و
آن چيز براى او يا ديگران مفسده دارد. زيرا هيچكس خداى تعالى را بر
طبق حكمتش در مورد صلاح خود نخوانده جز آنكه حق سبحانه آنرا اجابت
كرد،و وظيفه دعا كننده آن است كه صلاحيت دعا را در زبان يا در نيت قلبى
خويش در نظر بگيرد، پس اگر مصلحت در اجابت آن است ، خداى تعالى آنرا
اجابت مى كند. با آنكه اگر مصلحت در تاخير اجابت است آنرا به تاخير مى
اندازد و خداى تعالى فرمود:ولو يعجل الله للناس
الشر استعجالهم بالخير لقضى اليهم اجلهم
(8)و اگر خدا به عقوبت عمل زشت مردم و دعاى شرى كه در
حق خود مى كنند بمانند خيرات تعجيل مى فرمود همه دستخوش مرگ و هلاكت مى
شدند. و در دعاى ائمه عليه السلام آمده است :يا
من لا يغير حكمته الوسائل اى كسى كه وسايل ،حكمت او را تغيير
نمى دهند ،و چون علم غيب از بنده پوشيده است ، چه بسا قواى شهويه با
عقل مشتبه شده آنگاه بنده امر موجب فساد خود را صلاح مى پندارد و از
خدا مى خواهد و در سؤ ال اصرار مى ورزد. و اگر خداى تعالى در اجابت
تعجيل كند و آنرا بر آورده نمايد ،بنده به هلاكت مى رسد. و اين بر
همگان روشن است و بيان نمى خواهد. و زياد هم واقع شده است .چه بسا
خواسته هايى داريم ، سپس از آن به خدا پناه مى بريم . و از چه امورى
دورى مى جوييم .سپس آنرا مى خواهيم . و بر همين معنى اين سخن على (ع )
حمل شده است كه فرمود:چه بسا كار كه انسان حريص بر آن است اما وقتى به
آن مى رسد دوست دارد كه بدان نرسيده بود. و گفتار حق سبحانه تو را كفى
است كه عسى ان تكرهوا شيئا و هو خير لكم و عسى
ان تحبوا شيئا و هو شر لكم والله يعلم و انتم لا تعلمون
(9)چه بسا از چيزى بدتان بيايد ولى خير شما در آن است و
چه بسا چيزى را دوست بداريد و بد شما در آن است و خداى مى داند و شما
نمى دانيد.
پس خداى تعالى ، از كرم فراوان و نعمت هاى بسيار خود ،آن را اجابت
نميكند. يا به خاطر اينكه رحمت او سبقت گرفته ، زيرا رحمت الهى قبل از
غضب اوست و دعا را به اين خاطر آورده است كه به او رحمت كرده ، و او را
در معرض ثواب و جزاء قرار داده باشد و او بى نياز از خلق و عقاب ايشان
است يا آنكه مى داند كه مقصود بنده از دعا اصلاح حال خويش است گويا
آنچه را كه در ظاهر طلب كرده است به طور مطلق مقصودش نيست ،بلكه در
صورتى كه آن چيز براى او منفعت داشته باشد پس اين شرط در قلب او مركوز
است ، گرچه در حال دعا آنرا به زبان نياورده و يا حتى به قلبش خطور
نكرده باشد. پس اين چنين بنده اى مثل عجمى است كه لفظ عربى به تلقين
شده و او معناى آنرا نمى داند يا لفظى را شنيده و گمان كرده كه نام
چيزى است و آنرا از دانايى كه مقصودش را مى داند خواسته آن دانا وقتى
مقصودش را بداند همان مقصود را به اوو مى دهد نه آنچه ظاهر لفظش بر او
دلالت دارد و اين وجه معناى همان دعاى مغلوط است كه خداى تعالى آنرا
قبول نمى كند بنابر آنچه كه در بعضى از اخبار آمده است .
اشكال :معناى دعاى صحيح
چيست ؟
ج
از امام ابى جعفر جواد عليه السلام روايت شده كه فرمود: اگر
دونفر در حسب و تدين با همديگر برابر باشند، اما يكى در ادبيات بالاتر
باشد در نزد خدا بهتر از ديگرى است راوى گفت : خدمت امام عرضه داشتم :
فدايت شوم برترى (اديب ) رادر نزد مردم در مجالس و محافلشان فهميدم اما
فضيلت او در نزد خدا براى چيست ؟ امام عليه السلام جواب فرمود:برترى او
در نزد خدا به خاطر قرائت قرآن به همان نحوه كه نازل شده و به خاطر
دعاى غير مغلوط است ، زيرا دعاى مغلوط، به طرف خديا عز و جل ،صعود نمى
كند.
شبيه اين گفتار سخن امام صادق عليه السلام است كه فرمود: ما مردمى فصيح
و زبان آوريم ، وقتى سخن ما را نقل مى كنيد، آنها را درست نقل (و
آشكار) كنيد. بنابراين اگر مقصود از اين دو حديث معناى ظاهرشان است ،
اشكال اين است كه ما دربسيارى موارد دعاهاى مغلوط را مستجاب مى بينيم ،
و فراوان مردم صالح و باورع و كسانى كه دعاى ايشان در مظان استجابت است
را مشاهده مى كنيم كه از نحو چيزى نمى دانند. و نيز اگر دعاى شخص مسموع
نشود فايده اى در دعا نيست ، بنابراين مامور به دعا هم نيست ، زيرا شخص
غير اديب دعايش بى فايده است ، و امر به دعا هم تنها متوجه اديبان ماهر
نحوى مى گردد، بلكه چه بسا اديبان نحوى نيز در بعضى از ادعيه دچار
اشتباه مى شوند، زيرا درست دعا كردن نيازمند به آوردن اضمار و
تقديروحذف است ، و شخصى كه با خشوع و توجه به خدا مشغول دعاست به وجوه
ادبيات وقوانين آن توجهى ندارد، در صورتى كه اين سخنان نادرست و خلاف
مشاهدات است ، و خلاف آنچه كه از سخنان معصومين عليه السلام و سفارشات
ايشان مى دانيم مى باشد، زيرا ايشان مردم را به همه چيزهايى كه مصالح
عباد در آن است راهنمايى كردند. از جمله بسيارى از آداب دعا و شرايط
آنرا بيان كردند كه در اين كتاب با آنها آشنا خواهى شد، ولى در بيانات
ايشان از اعراب و صحيح خواندن خبرى نيست و نه از شناخت علم ادب و
نحو.وقتى معناى صحيح اين دو روايت اين وجوه مذكوره نباشد، پس معناى اين
روايات چيست ؟
جواب پس بدان كه خداى تو را تاييد كند چون واقعيت بر خلاف ظاهر اين دو
خبر بود ؛لذا آن دو را تاويل كردند بعضى گفتند: دعاى ناصحيح و غلط،
همان نفرين است كه انسان در حال تنگى به دليل ضررى كه متوجهش شده ،
خودش را نفرين مى كند، واز گفتارحق تعالى شاهد آورده كه فرمود:ولو
يعجل الله للناس الشر استعجالهم بالخير لقضى اليهم اجلهم
(10)مفسرين در معناى آيه گفتند: يعنى اگر خداوند به
سرعت بدى را براى مردم بياورد يعنى وقتى مردم به هنگام خشم و تنگى عليه
خود و اهلشان نفرين مى كنند خدا نفرين ايشان را اجابت كند مثلا انسان
بگويد: خدا مرا از بين شما بردارد همانند عجله اى كه ايشان در خوبيها
دارند :يعنى همانگونه كه خدا به سرعت ، دعاى ايشان را در خير اجابت مى
كند وقتى خود ايشان اجابت را به سرعت بخواهند
لقضى اليهم اجلهم يعنى از هلاكت ايشان فراغت مى يافت ولى خداى
سبحان عجله در هلاكت ايشان نمى كند ،بلكه به ايشان مهلت مى دهد تا توبه
نمايند.
توجيه روايات وارده
عده اى در توجيه روايت گفتند: دعاى ناصحيح همان نفرين پدر در
حال خشم از فرزند، بر فرزند است ،زيرا پيامبر (ص ) از خداى عز وجل در
خواست كرد كه خداى تعالى نفرين دوست عليه دوست اجابت نكند. و عده اى
گفتند: دعاى ناصحيح دعايى است كه همه شرايط دعارا واجد نباشد.
(گويم اين معانى از حقيقت و تحقيق خالى است ،زيرا مقدمه روايت دلالت بر
آن نمى كند، چون كلام امام در ستايش ادب و نحو وارده شده است ،بلكه
معناى درست روايت اين است كه بگوييم :مراد از قول امام در خبر اول كه
فرمود: ((دعاى ناصحيح را خداى عزوجل نمى شنود ،اين است كه يعنى خدا
دعارا، ناصحيح نمى شنود به طورى كه به دعاى ناصحيح پاسخ گويد، و ظاهر
لفظ دعا را بگيرد ،بلكه مقصود انسان از دعا را پاسخ مى دهد، چنانكه از
مردى ناوارد در زيارت معصوم عليه السلام شنيده شد كه اينطور مى خواند:
اشهد انك قتلت و ظلمت و غصبت كه به صورت معلوم خواند يعنى تو
كشتى و ستم كردى و غصب كردى روشن است كه اگر به همين صورت نا صحيح اين
دعا شنيده شود و بر آن قضاوت شود، حكم به ارتداد و تعزير او مى شود و
حال آنكه هيچكس چنين نگفت . پس همين دلالت دارد كه ؛ به ظاهر لفظ وى ،
در صورتى كه مقصودش ، غير آن باشد توجه نمى شود.
و نيز فقها كه در جاتشان عالى باد اتفاق كردند كه : اگر كسى ديگرى را
به لفظى قذف كند كه در عرف گوينده قذف نيست ، او قذف نكرده است و
عقوبتش متوجه او نيست ، گرچه اين لفظ در عرف ديگران قذف باشد. پس معلوم
شد كه اعراب و تلفظ صحيح الفاظ در دعا، شرط اجابت در مثوبت نيست ، بلكه
شرط تمام فضيلت و كمال منزلت و علو مرتبت است . بنابراين وجه درست سخن
امام جواد (ع ) كه فرمود:و دعائه الله من حيث لا
يلحن و دعايش به دليل اينكه غلط نيست : اين است كه اين كلام در
مدح اديب نحوى است ،زيرا وقتى دعا درست باشد ،به وضوح ،بر معناى مقصود
دلالت دارد. و الفاظى كه به روشنى مقاصد خود را بيان كنند بهتر از
الفاظى هستند كه با شرح و تاويل مقصود را بيان كنند، بهمين خاطر حقيقت
بهتر از مجاز (7) و كلام روشن تر از كلام مجمل و ناروشن است .
ونيز دعاى صحيح فصيح تر و فصاحت در دعا مقصود است ، مخصوصا اگر دعااز
ائمه اطهار عليهم السلام منقول باشد كه در اين صورت زبان آورى ائمه را
مى رساند و در دعا اظهار فضيلت معصوم هم مى شود.
و همچنين وقتى لفظ صحيح ادا شود، شنونده اديب از آن منزجر نمى شود،
زيرا اديب نحوى اگر كلامى را، نا صحيح بشنود طبيعتش از آن منزجر مى شود
و چه بسا ا زآن متالم و دردمند مى شود. اعمش (اديب ) مردى را ديد كه
سخن مى گويد ،ولى جملاتش نادرست است گفت : اين كيست كه سخن مى گويد و
قلبم از آن متالم مى شود. و نقل شده كه مردى به ديگرى گفت :آيا اين
لباس را مى فروشى ؟ در جواب گفت : نه خدا تو را عافيت دهد. آن مرد گفت
: به خدا قسم اگر مى دانستى چه مى گويى !اينگونه بگو:وخداى
، تو را عافيت دهد.
وروايت شده كه مردى در پاسخ سؤ ال بعضى از بزرگان كه از او چيزى را
پرسيده بود گفت : نه و خداى ،عمر طولانى به تو دهاد!آن بزرگ گفت : من
جايگاه واوى را بهتر از جايگاه اين واو نديدم .
ومعناى گفتار امام كه فرمود :دعاى ناصحيح به سوى خدا نمى رود آنست كه :
ناصحيح به سوى خدا نمى رود، بطورى كه اگر دعاى ناصحيح معناى مقصود را
تغيير دهد، ملايكه حافظ دعا، شهادت به دعاى ناصحيح دهند و به همان صورت
نادرست ثواب داده شود بلكه ثواب و پاداش ،به مقصود و مراد از دعا تعلق
ميگيرد.
روايت محمد بن يعقوب از على بن ابراهيم از پدرش از نوفلى از سكونى از
امام صادق عليه السلام آن را تاييد مى كند آن حضرت از پيامبر اكرم نقل
فرمود كه پيامبر (ص ) فرمود: مرد عجمى از امت من بازبان عجمى قرآن مى
خواند ولى ملايكه به صورت عربى آنرا بالا مى برند. علاوه آنكه مادر
دعاهاى اهل بيت عليهم السلام الفاظى را مى يابيم كه معانى شان را نمى
دانيم . و آن الفاظ فراوان است از آن جمله اسمها و قسمها و اغراض و
حاجات و فوايد و خواسته هايى در آن دعاها آمده است ، كه ما خدا را به
آن اسما قسم مى دهيم ، و از او آن اشيا را مى خواهيم ، در حالى كه
هيچكدام از آنها را نمى دانيم ، و هيچكس نگفت :اين چنين دعا در صورتى
كه معرب (وصحيح و رسا) نباشد مردود است . علاوه آنكه بى سواد، معانى
الفاظ ناصحيح را، كه آشنا به تفسير آن است ، بهتر از اديب نحوى مى
داند، كه دعاهاى عربى را مى خواند، و با تفسير و لغات آن آشنايى ندارد،
بلكه تنها اعراب آن را مى داند پس خداوند به اندازه قصد ونيت ثواب مى
دهد، چون كه پيامبر (ص ) فرمود، الاعمال بالنيات
:جزاى اعمال به خاطر نيت هاى آن است و فرمود :نيه المومن خير من
عمله :نيت مومن بهتر از عملش است . و اين روايت صريح در اين باب است ،
زيرا پاداش بر نيت تعلق گرفته است پس دعا كننده از آن منفعت برده است و
اگر جزا برعمل ظاهرى (لفظ ناصحيح ) باشد دعا كننده هلاك شده است . دليل
ديگر قول پيامبر(ص ):كه فرمود :سين بلال در نزد خداشين است .(توضيح
آنكه بلال در اذان اشهد ان لااله الا الله را اسهد مى گفت ) .
مردى خدمت امير المومنين عليه السلام رسيد ،عرضه داشت : اى اميرالمؤ
منين بلال امروز با فلانى گفتگو و مناظره مى كرد، و با الفاظ ناصحيح
مطالبش را بيان مى كرد، وفلانى درست سخن مى گفت و از گفتار بلال مى
خنديد.
امير المومنين عليه السلام فرمود: اى بنده خدا صحت كلام و درستى سخن ،
براى درستى اعمال و تهذيب آن است ، صحت كلام فلانى ودرستى سخنش در
صورتى كه اعمالش نادرست و قبيح باشد، براى او چه نفعى دارد؟و نادرستى
الفاظ بلال ،درصورتى كه كارهايش به نحو احسن درست و پاكيزه باشد چه
ضررى به حال بلال دارد، پس از اين حديث ثابت شد كه نادرستى گاهى
نادرستى عمل است چنانكه الفاظ هم نادرست مى شود، بنابراين ضرر به دليل
نادرستى در عمل دامنگير او ميشود ،نه به خاطر آنكه الفاظش نادرست است .
ومراد از روايت دوم نادرستى در (نقل ) احكام است و اين معنا مثل گفتار
پيامبر (ص ) است كه فرمود: خدا رحمت كند كسى را كه گفتار من را بشنود و
آنرا بفهمد و همانطور كه آنرا شنيده ، به ديگران ،برساند، زيرا چه بسا
كسى كه (لفظ) دانشى را حمل مى كند،ولى داناى به آن نيست . و همين معنا
مضمون گفتار امام صادق عليه السلام است كه فرمود:وقتى از ما روايت
كرديد پس آنرا درست و صحيح تلفظ كنيد ،زيرا احكام با تغيير اعراب كلام
دگرگون مى شود آيا اين گفتار پيامبر (ص ) را نمى بينى كه وقتى از آن
حضرت در مورد ذبح شتر ماده و گاو و گوسفندى كه در شكم آنان (جنين ) بود
سئوال شد كه آيا ماجنين را بياندازيم و يا بخوريم ؟ پيامبر صلى الله
عليه و آله فرمود: اگر خواستيد ،جنين را بخوريد زيرا تذكيه جنين ،
تذكيه مادر اوست فان ذكاة الجنين ذكاة امة
.
بعضى ذكاة دوم را مرفوع خواندند. معناى روايت در اين صورت اين است كه
تذكيه مادر كفايت از تذكيه جنين مى نمايد و بعضى ذكاة دوم را منصوب
خواندند، دراين صورت معنا اينطور مى شود :تذكيه جنين مثل تذكيه مادر
اوست ،بنابر اين بايدجنين را على حده ذبح كرد و تذكيه مادر گوشت جنين
را حلال نمى كند. اين مطلب را به درستى بفهم ،زيرا مطلبى عميق و دقيق
است .
اشكال : دعا با قضا و قدر الهى منافات دارد
خالق سبحان كارى را بر خلاف مقتضاى حكمت انجام نمى دهد او كسى
است كه وسايل ،حكمت او را دگرگون نمى كنند. بنابراين اگر كارى برخلاف
مصلحت باشد، حتى اگر بنده براى انجامش دعا كند، انجامش نمى دهد، و اگر
بر طبق مصلحت باشد، خدا انجامش مى دهد حتى اگر بنده دعا نكند، زيرا
خداى تعالى به رحمت و احسان انسان را پديد آورده و خلق كرده است پس
معناى دعا در صورتى كه فايده اى نداشته باشد چيست ؟ (پاسخ اشكال ): از
چند راه پاسخ آن را مى دهيم :نخست آنكه دور نيست كه انجام مسئول انسان
بعد از دعا مصلحت باشد و قبل از آن مصلحت نباشد.
و امام صادق عليه السلام در سخنش به ميسر بن عبد العزيز به همين مطلب
تنبيه فرمود:اين ميسر!خداى را بخوان و نگو:كار تقدير(8) پايان پذيرفت
،زيرا در نزد خداى منزلتى بزرگ موجود است كه انسان بدون دعا به آن نمى
رسد. و اگر بنده اى لب به دعا باز نكند و از خداى چيزى را نطلبد ،خداى
تعالى به او چيزى نمى دهد، پس ازخداى بخواه خداى به تو مى دهد. اى
ميسر!هيچ درى دق الباب نشود جز آنكه بزودى گشوده شود.
وعمرو بن جميع از امام صادق عليه السلام روايت كرد: كسى كه فضل خدا و
روزيش را زا خدا نخواهد نيازمند مى شود.
و از على (ع ) روايت شده :چنين نيست كه خداى تعالى باب دعا را باز كند
ولى در اجابت را ببندد. وفرمود، هر كس موفق به دعا شود از اجابت محروم
نمى ماند.
دوم : دعا خود عبادت است كه بندگان خدا ،خداى را به آن عبادت مى كنند،
زيرا در دعا اظهار خشوع و نياز وجود دارد و اين خود، مطلوب خداى عزوجل
، از بندگان است . خداى تعالى فرمود:و ما خلقت
الجن والانس الا ليعبدون
(11)جن و انس را خلق نكرديم جز آنكه وى را عبادت
كنند. و عبادت در لغت به معناى ذلت و خوارى است گفته مى شود: طريق معبد
:يعنى راه خوار شده و هموار: يعنى راهى كه زياد عبور و مرور در آن واقع
شده است ، و در اصطلاح :نهايت ذلت و خشوع در مقابل معبود را، عبادت
گويند.
و از پيامبر (ص ) آمده است كه فرمود: دعا مغز عبادت است . و يكى از
مواعظ خداى تعالى به حضرت عيسى عليه السلام اين است كه : اى عيسى !قلبت
را براى من خوار كن !در خلوتها مرا بسيار ياد كن !و بدانكه رضايت من
دردم تكانى و تبصيص و اظهار ذلت است ، و در اين حال زنده باش !ومرده
نباش !
سوم :روايت شده است كه دعاى مؤ من بر عمل او افزوده مى شود، و در آخرت
براى آن ثواب داده مى شود، چنانكه بر عملش به او ثواب دهند.
چهارم :اگر اجابت مصلحت باشد و مصلحت در تعجيل آن باشد، عجله خواهد شد
و اگر مصلحت مقتضى تاخير در اجابت باشد تاخير خواهد شد. در اين صورت
فايده دعا، علاوه بر وصول به مقصود ،دريافت اجر صبر در اين مدت نيز مى
باشد. و اگر دعا هيچگاه به مصلحت بنده نباشد، و در اجابت مفسده باشد به
دعا ثواب تعلق مى گيرد. يا آنكه حادثه اى همانند آن از او دور مى
شود.روايت ابو سعيد بر اين مطلب دلالت دارد:
ابو سعيد خدرى ،گويد: رسول خدا (ص ) فرمود هيچ مؤ منى نيست ، كه خداى
سبحان را به دعايى خواند، كه آن دعا مشتمل بر قطع رحم و گناه نبود، جز
آنكه خداى تعالى در مقابل آن دعا به مؤ من سه خصلت دهد يا (1)آنكه دعاى
او را به سرعت اجابت كرد(2) يا آنكه براى او ذخيره كند.(3) يا آنكه بدى
همانند آن دعا را از او دور كند. عرضه داشتند اى رسول خدا! بنابراين ما
زياد دعا كنيم ؟ فرمود: خداى تعالى فرمود: كه زياد دعا كن ! و در روايت
انس بن مالك آمده : كه حضرت سه مرتبه فرمود:زياد دعا كن و طولانى نما!و
از اميرالمومنين عليه السلام نقل شده است كه فرمود: گاهى اجبت دعاى
بنده اى به تاخير مى افتد، تا آنكه اجر دعا كننده ،بزرگ گردد و عطاى
اميدوار بسيار شود.
پنجم : گاهى اجابت بنده اى به تاخير مى افتد چون بنده اى شايسته است و
در نزد (1) خداى جايگاهى بزرگ دارد و علت تاخير اجابت آن است كه خداى
تعالى دوست دارد صداى او را بشنود(12)
از جابر بن عبد الله روايت شده كه پيامبر (ص ) فرمود: بنده اى خداى
رامى خواند و خدايش او را دوست دارد پس به جبرئيل مى گويد حاجت اين
بنده را برآور ولى به تاخير بياندازد زيرا دوست دارم هميشه صدايش را
بشنوم ، و بنده اى خداى را مى خواند، و خداى تعالى او را دشمن دارد،
بنابراين به جبرئيل مى فرمايد: اى جبرئيل !حاجت اين بنده مرا به عجله
برآور زيرا از صدايش بدم مى آيد.
آگاهى
وقتى شما دعا مى كنى يا آثاراجابت را مى بينى ، يا نمى بينى .
پس اگر نشانه اجابت را ديدى ارام باشد !و عجب و خود پسندى به خود راه
مده !و گمان مكن كه علت اجابت دعاى تو به خاطر صلاح و طهارت نفس تو
بوده است . شايد تو از كسانى باشى كه خداى از تو بدش مى آيد و صدايت را
دوست ندارد و اجابت دعاى تو در روز قيامت به عنوان دليلى عليه تو مورد
استفاده قرار مى گيرد، خداى به تو مى فرمايد: آيا تو نبودى كه مرا
خواندى و شايسته دورى بودى ، ولى من دعاى تو را اجابت كردم . بلكه
سزاوار است كه همت تو صرف شكر و زيادت در عمل و صلاح گردد. شكر از لطف
هايى كه اميد تو را زياد نموده و تو را ترغيب كرده است كه دعاكنى . و
از خدا بخواه كه آن سرعت در اجابت را بابى از ابواب لطف ، و وزشى زا
وزشهاى رحمت خود، قرار دهد، و به تو الهام كند كه توفيق شكر بيش از پيش
نعمت اجابت سريع را كه تو اهلش نبودى و خدا اهلش بود به تو بدهد و اين
سرعت در اجابت از باب استدراج (9) نبوده باشد، و وظيفه توست كه حمد و
استغفار فراوان كنى پس اگر علت سرعت در اجابت و رحمت نعمت و منت بوده
باشد، حمد در مقابل نعمت و منت خداى باشد. واگر سبب آن استدراج و دشمنى
بوده است ، استغفار كنى كه استغفار در مقابل گناه باشد.. و اگر نشانه
هاى اجابت را نديدى ، مايوس نباش ! واميدوار به كرم مولايت شو! زيرا چه
بسا خداى تعالى اجابت را تاخير مى اندازد. زيرا خداى دوست دارد كه دعا
وصداى تو را بشنود. پس اصرار نما!
فوايد اصرار بر دعا
پس اصرار لازم است .اولا براى اينكه نصيبى ا زدعاى امام عليه
السلام ببرى ! د رآنجايى كه مى فرمايد: خداى رحمت كند بنده اى را كه از
خداى چيزى خواست ، و اصرار در آن كرد.
ثانيا به دوستى خداى تعالى برسى ،زيرا خداى تعالى اجابت را تاخير
انداخت ، چون دوست داشت كه صداى تو را بشنود. پس از اصرار دست برندار.
وفايده سوم اصرار آن است كه بنابر رواياتى كه در اين باب وارد شده با
تكرار دعا حاجتت به سرعت بر آورده مى شود و نفس اماره را با خوف از
خداى تعالى لگام بزن ! و بگو!شايد خداى جل جلاله دعايم را اجابت نكرد،
به اين دليل كه دعاى من محجوب بود، وعمل مرا ملايكه الهى بالا نبردند
،زيرا گناهم يامظالم و وبال آن زياد بودند، يا آنكه قلب من سفت و سخت و
مشغول به باطل است . يا گمان من به پروردگارم نيكونيست و همه اين امور
جلوى دعا را مى گيرند چنانكه بيايد، يا آنكه شايسته كمال مورد در خواست
نبودى ، لذا به تو ندادند.و اگر شايسته آن بودى كريم رحيم بدون درخواست
، به تو مى داد. بنابراين براى تو خوف حاصل مى شود، و مى فهمى كه در
جايگاه مقصرين قرار گرفتى و مقام تو ،مقام بنده ناچيزى است كه عيوبش او
را دور كرده ،و گناهانش او را طرد نموده ، واعمالش او را سرجايش
نشانيده ، و آرزوهايش او را محبوس ساخته ، و شهواتش او را محروم ساخته
، و بار گناهان او را سنگين نموده . و او را از همراهى باسالكان باز
داشته ، و ازترقى به درجات رستگاران مانع گشته است .
بدانكه تو با اين ناچيزى و دورى از مولايت و زمينگيرى بواسطه بار سنگين
گناهانت ، در حاليكه از سابقين و پيشگامان بازماندى و با مخذولين و
دشمنان خدا همنشين شدى ، اگر دعا را واگذارى و استغاثه به مولايت نكنى
، و از درخواست هدايت بازمانى ،شايد شيطان فرصت پيروزى يابد، و تو را
در چنگالهايشان بگيرد، و تو در تور شيطان بيافتى ، و قدرت بر رهايى
نيابى ، و به اشقياى در عذاب ملحق شوى ،بلكه وظيفه تو استغاثه و فرياد
فراوان است ،قبل از آنكه داخل تور (شيطان ) بيافتى ، و پيوسته دق الباب
نما!شايد پرده از تو برداشته شود، و به زبان خجالت و شكستگى در مناجات
ملك جبار بگو: الهى و سيدى و مولاى اگر آنچه كه من از وجود و كرم تو
خواستم براى دين و دنياى من خوب نيست ، و مصلحت در منع ا زاجابت آن
دعاست ، پس مرا راضى به قضاى خودت نما! وقدر خود را بر من مبارك نما!
تا آنكه آنچه را تاخير كردى . دوست نداشته باشم كه تعجيل كنم ، و آنچه
را تو تعجيل كردى ، تاخير نكنم ، ونفس مرا راضى و مطمئن به آنچه از تو
رسد قرار بده ! و تو براى من اختياركن ! و آنرا در نزد من دوست داشتنى
تر از ديگر چيزها قرار بده ! و تو براى من اختيار كن ! و آنرا در نزد
من دوست داشتنى تر از ديگر چيزها قرار بده ! و مرا انتخابگر آن از ساير
امور قرار بده ! و اگر گناهان زياد و اشتباهات فراوان اجابت تو را از
من باز داشته و باعث اعراض تو از من گرديده پس من متوسل به تو مى شوم ،
به تو كه پروردگار منى ، و به محمد (ص ) كه پيامبر من است ، و به اهل
بيت طيب و طاهر او، كه آقايان منند و من متوسل مى شوم به بى نيازى تو،
از خودم ، و نيازمنديم به تو و به اينكه من ، بنده تو هستم ، و بنده ،
از آقاى خود مى پرسد، و در اين صورت از تو به كه باز گرديم و از تو به
كجا رويم ؟ و تو كسى هستى ، كه اگر منع نعمت بر او نيافزايد و بخشش او
رابه زحمت و دشوارى رنج نياندازد و تو اكرم الاكرمين و ارحم الراحمينى
.
دعاى امام سجاد
سپس ياد آور كلام حضرت على ابن الحسين زين العابدين (ع ) در
مناجاتش مى شوى و در كلامش ، كه مشتمل بر گشودن پر اميد است ، فكر مى
كنى .
الهى و عزتك و جلالك !لو قرنتنى فى الاصفاد،
ومنعتنى سيبك من بين الاشهاد، و دللت على فضايحى عيون العباد، و امرت
بى الى النار، و حلت بينى و بين الابرار، ما قطعت رجائى منك ، و لاصرفت
تاميلى للعفو عنك و لا خرج حبك عن قلبى . انا لاانسى اياديك عندى و
سترك على فى دار الدنيا و حسن ضيعك الى .
خداى من ! قسم به عزت و جلال تو، اگر مرا در زنجيرها ببندى ، و در بين
مردم از عطايت محروم كنى ؛ و چشم هاى بندگان را به بديهاى من دلالت كنى
، و امر كنى مرا به سوى آتش برند و بين من وخوبان حايل شوى ، من اميدم
را ازتو قطع نمى كنم ، و آرزوى عفو را دگرگون نكنم ، و دوستى تو از قلب
من خارج نخواهد شد، خدايا! من نعمت هاى تو را فراموش نمى كنم و ستر و
پوشش و رفتار نيكوى ترا در دار دنيا از ياد نمى برم .
خوف و رجا در مومن
و با اين كلمات و امثال آن اميد خود را زياد كن مبادا از جانب
اميد به جانب خوف كند و منجر به نااميدى شود! و
من يقنط من رحمته ربه الا الضالون
(13)جز گمراهان از رحمت پروردگارشان نااميد نمى شوند. و
اميد تو به جانب رجا و آرزوى بيهوده نرود، زيرا به فريب و سفاهت منجر
خواهدشد. رسول خدا (ص ) فرمود :
زيرك نفس خود را مطيع مى سازد، و براى بعد از مرگ تلاش مى كند و احمق
و عاجز كسى است كه پيروى از هواى نفس خود نمايد و آنگاه از خداى
آرزوى مغفرت كند و از ائمه عليه السلام روايت شده است : مومن مانند
پرنده است و داراى دوبال مى باشد، بالى از اميد بالى از ترس .
ولقمان به پسرش ماهان گفت : پسرم اگر اندرون مؤ منى شكافته شود بر قلب
او دو سطرى از نور نوشته شده ، اگر آندو را وزن كنند، هيچكدام به
سنگينى دانه خردلى بر ديگرى افزون نشود: يكى رجا و ديگرى خوف . بله در
حال مرض مخصوصا مرض موت بايد اميد بر خوف بيشى گيرد و در اين باره
روايت است از ائمه معصومين عليهم السلام رسيده است .
مناجاتى براى دفع فقر و سختى
يا من يرى مافى الضمير و يسمع
انت المعد لكل ما يتوقع
يا من يرجى فى الشدايد كلها
يا من اليه المشتكى و المفزع
يا من خزائن ملكه فى قوله كن
امنن فان الخير عندك اجمع
مالى سوى فقرى اليك وسيله
بالافتقار اليك فقرى ادفع
مالى سوى قرعى لبابك حيله
و لئن رددت فاى باب اقرع
من ذاالذى ادعو و اهتف باسمه
ان كان فضلك عن فقيرك يمنع
حاشا لمجدك ان تقنط عاصيا
الفضل اجزل و المواهب اوسع |
|
اى كسى كه آنچه در ضمير مى رود مى بيند و مى شنود
تو هر آنچه را كه اميد بدان مى رود آماده مى كنى
اى كسى كه در همه شدايد بدو اميد بسه مى شود
اى كسى كه شكايت به توست و پناه تنها تويى
اى كسى كه خزاين مملكتش در گفتار كن او نهفته است
بر ما منت بگذار همه خوبيها پيش توست
من جز فقر خود راهى به تو ندارم
به نياز به تو نياز خود را رفع مى كنم جز كوبيدن در تو چاره اى ندارم
و اگر بازم گردانى كدامين در را بكوبم
چه كسى را بخوانم و اسمش را فرياد كنم
اگر فضل تو از نيازمند به تو گرفته شود
دور از بزرگى توست كه عاصيى را نااميد سازى
و فضل تو بسيار و عطاياى تو وسيع است . |
مناجات ديگر
اجلك عن تعذيب مثلى على ذنب
و لا ناصر لى غير نصرك يا ربى
انا عبدك المحقور فى عظم شانكم
من الماء انشات اصلى و من ترب
و تقلبنى من ظهر ادم نطفه
احدرفى قعر حريج من الصلب
و اخرجتنى من ضيق قعر بمنكم
و احسانكم اهوى الى الواسع الرحب
فحاشاك فى تعظيم شانك والعلى
تعذب محقورا باحسانك ربى
لانا راينا فى الانام معظما
يخلى عن المحقور فى الحبس و الضرب
و ارفده ما لا ولو شاء قتله
لقطعه بالسيف اربا على ارب
و ايضا اذا عذبت مثلى و طايعا
تنعمه فالعفو منك لمن يخبى
فما هو الا لى فمنذ رايته
لكم شمة اعددته المحو للذنب
و اطمعتنى لما رايتك غافرا
و وهاب قد سميت نفسك فى الكتب
فان كان شيطان اعان جوارحى
عصتكم فمن توحيدكم ما خلا قلبى
فتوحيدكم فيه و آل محمد
سكنتم به فى حبه القلب و اللب
و جيرانكم هذى الجوارح كلها
و انت فقد اوصيت بالجار ذى الجنب
و ايضا راينا العرب تحمى نزيلها
و جيرآنهاوالتابعين من الخطب
فلم لا ارجى فيك يا غاية المنى
جما مانعا ان صح هذا من العرب |
|
تو بزرگتر از آنى كه همانندمرا بر گناهم عذاب كنى
در حاليكه ياورى جز تو اى پروردگارم ندارم
در مقابل عظمت تو من بنده ناچيزى هستم
كه ريشه اش از آب و گل است
و مرا از پشت آدم درحال نطفگى نقل دادى
و از پشت او پائين آمدم و در تنگناى رحم قرار گرفتم
و مرا در تنگى رحم به منت خود خارج ساختى
و احسان تو مرا به دنياى وسيع باز آورد
و دور است از بزرگيت و علوت
كه حقيرى را عذاب كنى كه به احسان تو پرورش يافته
زيرا ماانسانهاى بزرگى راديديم
كه از حقير در حبس وزير تازيانه در مى گذرند
و به او بخشش مى نمايند و اگر مى خواستند او را بكشند
با شمشير پاره پاره اش مى كردند
و نيز اگر همانند مرا عذاب كنى و مطيعى را
نعمت بدهى پس عفو تو براى چه كسى ذخيره شده
پس عفوت جز براى من نيست پس از زمانى كه ديدم
كه عفو روش شماست آنرا محو گناهانم شمرده ام
و مرا به طمع انداختى از آنگاه كه ديدم
خويشتن را در كتابها غافر و وهاب ناميدى
اگر شيطان من در جوارح من در انجام گناه كمكم كرد
اما قلب من از توحيد تو خالى نشد
توحيد تو در سويداى قلب من است و آل محمد
در درون قلب و جانم جاى گرفته است
و اين عضاى گناهكار من همسايه قلب معتقدم هستند
و تو به نيكويى به همسايه سفارش كردى
ونيز ديديم كه عرب ها از مهمان
و همسايگانى كه تابعند در مقام خطرات مهم دفاع مى كند
پس چگونه ، اى ! نهايت آرزوها اميدوار نباشم
به دفاعى كه مانع از بديها باشد اگر اين عادت عرب باشد |
نصيحت
شايسته است كه اگر اجابت به تاخير افتاد
رضا به قضا الهى و اجابت نشدن را بر خيرو خوبى حمل كنى و اينكه آنچه
براى تو حاصل شده عين صلاح تو بود و اين كار نهايت تفويض امور به
خداست و خداى تعالى اين مقدار بر تو حق دارد. زيرا از رسول خدا (ص )
روايت شد كه فرمود: بر نعمت هاى الهى خشم نگيريد و بر خدا تحميل نكنيد
و اگر در روزى و معيشت تان مبتلا شديد، پس سخنى نگوييد! و چيزيرا
نخواهيد !شايد اين درخواست و سئوال باعث مرگ و هلاكت شما باشد،ولى بايد
اينطور بگوييد:خدايا تو را به جاه محمد و آل پاكش قسم مى دهم كه اگر
اين حالت را كه من دوست ندارم به صلاح من است و به نفع دين من است ، پس
مرا صبر ده ! و به من قوت بده ! كه اين حالت را تحمل كنم و اين سنگينى
را بر من سبك فرما! و اگر خلاف اين حالت به صلاح من است ، پس به فضل
خود آنرا به من ببخش و مرا در هر حال به قضايت راضى بگردان سپاس تنها
از آن توست . و همين معنا در روايت امام صادق عليه السلام آمده است
،فرمود: از جمله چيزهايى كه خداى تعالى به موسى بن عمران وحى كرده است
اين كه : اى موسى !من خلقى را محبوب تر از بنده مومنم خلق نكردم و من
او را مبتلا مى گردانم به بلايى كه مصلحت او در آن است و به او عافيت
از در چيزى مى دهم كه صلاح او در آن است ولى مى دانم كه چه چيزى به
صلاح بنده من است . پس بر ابتلاى من صبر كند و بر نعمت هاى من شكر
نمايد در اين صورت او را از زمره صديقين نزد خود قرار مى دهم بشرط آنكه
به رضايت من عمل كند و اطاعت امر مرا نمايد.(14)
و از امير المومنين عليه السلام روايت شده كه فرمود: خداى عز و جل از
بالاى عرشش فرمود: اى بندگان من ! اوامر مرا اطاعت كنيد و مصالح خوتان
را به من نياموزيد، زيرا من به مصالح شما داناترم و مصالح شما را از
شما دريغ نمى كنم . و از پيامبر (ص ) آمده است : اى بندگان خدا!شما
همانند بيمارانيد و خداى عالميان بسان طبيب است و صلاح بيماران راطبيب
مى داند و آنرا تدبير مى كند نه آنكه صلاح بيمار تابع اشتهاى بيمار و
خواست او باشد پس امر خدا را به او واگذاريد در اين صورت رستگار مى
شويد.(15)
و از امام صادق عليه السلام روايت شده : من از مرد مسلمان تعجب مى كنم
؟ خداى حكمى در مورد او ندارد جز آنكه صلاح وى در آنست اگر حكم خدا تكه
تكه شدن او با مقراض باشد صلاح او در آن است و اگر حكم خدا حكومت بر
زمين از مشرق تا مغرب باشد باز صلاح او در آن است .
و از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه خداى تعالى فرمود:اگر بنده
من آمدن روزى از طرف مرا كند مى شمارد، بترسد از اينكه من بر او غضب
كنم و درى از دنيا بر او بگشايم . و از جمله چيزهايى كه خداى تعالى به
داود عليه السلام وحى فرمود اين است كه : هر كس به من پناه آورد من او
را كفايت مى كنم ، و هر كس از من درخواست كند به او مى بخشم و هر كس
مرا بخواند اجابتش مى كنم و (تحقق و) اجابت دعاى او را تاخير مى اندازم
،ولى تحقق اجابت را با آنكه اجابت شده به صورت تعليق در مى آورم ،زيرا
مى خواهم قضاى من تمام گردد و وقتى قضاى من تمام شود اجابت را انفاذ مى
كنم . بگو به مظلوم : من دعاى تو را به تاخير مى اندازم با آنكه دعاى
تو و نفرين تو در حق ظالم را اجابت كردم ، براى اينكه مى خواهم قضاى من
عليه ظالم به جهاتى كه بر تو مخفى است تمام شود و من بهترين قاضيانم :
يا اينكه تو به كسى ظلم كردى و او نفرينت كرده است پس اين نفرين تو در
قبال آن نفرين قرار گرفت نه به نفع تو و نه به ضرر تو مورد اجابت قرار
نگرفت . و يا آنكه اين ستم براى تو درجه اى از بهشت را به ارمغان مى
آورد كه توبدون ظلم او بر تو به آن درجه نمى رسيدى ،زيرا من بندگانم را
در اموال و جانهايشان امتحان مى كنم و چه بسا بنده اى را بيمار مى كنم
و نماز و خدمتش كم مى شود و شنيدن دعايش در سختى نزد من بهتر از نماز
نماز گزاران است و گاهى بنده اى نماز مى خواند و من نماز او را بر رويش
مى زنم و صدايش را محجوب مى گردانم . اى داوود! آيا مى دانى اين بنده
كيست ؟ آن بنده اى كه با چشم بد به زنان مومنين نگاه مى كند و او بنده
از است كه در خاطر او مى گذرد كه اگر حكومتى را در دست بگيرد مردم
بيگناه را بكشم .
(16)
اى داوود بر گناهانت همانندزن فرزند مرده نوحه كن اى كاش مى ديدى
اشخاصى را كه مردم را با زبانهاشان مى خورند (غيبت مى كنند) در حاليكه
زبانهاى شان را همانند پوست پهن نموده ام و كناره هاى زبانشان را با
آهن گداخته مى زنم سپس سرزنشگرى را برايشان مسلط كردم كه مى گويد: اى
اهل آتش اين فلان شخص فحاش بد زبان است او را بشناسيد. چه ركعات زيادى
، نمازگزار به طول و تفصيل و گريه گزارد كه در نزد من پشيزى نمى ارزد،
زيرا زمانى كه به قلب او نظر مى كنم مى بينم كه اگر از نماز فارغ شود و
زنى را ببيند و آن زن خود را بر او عرضه كند او را اجابت مى كند و اگر
مؤ منى با او معامله كند به او خيانت مى كند.