6 . دوست داشتن خداوند متعال
اين شيوه بهترين راه است و چيزي بزرگتر و هويداتر از آن يافت نمي شود و بازگشتگاه
همه امور ،به سوي اوست و از همين روي ،قرآن ،بسيار بدان پرداخته است و رويكرد
اهل دل و تلاششان براي خود و شاگردانشان ،تنها ريشه دار كردن همين امر مهم و
نشاندن اين درخت پاك در دلهاست . راز آن چنين است كه اگر اين نور ، دلي را پرتو
افشان كند ،هرگونه تاريكي از آن رخت بر مي بندد ،و اگر نوري كه شريفتر از هر
فرشته اي است ،به دلي درآيد ،هر گونه شيطاني را از آن برون خواهد راند . سخن گفتن
پيرامون اين مهم ،نيازمند كتابي جداگانه است كه اميد يافتن توفيق تأليف آن را
داريم تا آن را نيز از جمله مجلّدات اين اثر قرار دهيم ،ليكن اينك ،تنها چكيده اي
پيرامون آن ،سخن خواهيم گفت .
اين بحث دو بخش دارد :
بخش يكم :پيرامون به دست آوردنش و اگر چه بايد دريافت آن را از خداوند متعال
بدانيم ،ولي مقّدمات آن در دست خود ماست .
الف )ژرف انديشي در اسماي حُسنا و صفات والاي او كه مهمترين راههاست و از همين رو
،در قرآن و روايات و ادعيۀ ب جا مانده از اهل بيت (ع)،پرداختن به يادآوري اسماي
حسنه و صفات والاي الهي ، كاملاً محسوس و مشهود است .
آغاز سوره حديد و پايان سوره حشر ،ما را در اين سخن كافي است . ژرف انديشي در اين
آيات ،لاجرم به وجود آورنده محبت در دلهاست . چه ،آدمي جوياي حُسن است و در
جستجوي حَسَن و از طريق فطرت ،حُسن و حَسَن را دوست مي دارد و هر گاه ذاتي را
دريابد كه در بردارنده صفات حَسَن است و مفاهيم آن را ،در دل نشانه و در دلش
جايگير كرد ،محبت نسبت به اين ذات در او زاده مي شود .
از جمله سود هاي مهم خواندن قران – به ويژه آيات اول سوره حديد و آيات پاياني سورۀ
حشر – و ژرف انديشي در آن و خواندن دعاها – به ويژه دعاي مباهله كه به دعاي سحر
،شهرت يافته – تحقّق همين مهم است . پس شايسته است كه اين آيات نوشته شود و دعاي
مباهله هر از گاه – مخصوصاً در سحرهاي ماه مبارك رمضان – خوانده شود . خداوند متعال
در اين باره مي فرمايد :
(سبّح لله ما في السّماوات و الارض و هو العزيز الحكيم . له ملك السماوات و الارض
يحي و يميت و هو علي كلّ شيء قدير . هو الاوّل و الاخر و الظّاهر و الباطن و هو
بكلّ شيء عليم . هو الّذي خلق السّماوات و الارض في ستّه ايّامٍ ثمّ استوي علي
العرش يعلم ما يلج في الارض و ما يخرج منها و ما ينزل من السّماء و ما يعرج فيها و
هو معكم اين ما كنتم و الله بما تعملون بصير . له ملك السّموات و الارض و الي الله
ترجع الامور . يولج اليل في النّهار و يولج النّهار في اليل و هو عليم بذات الصّدور
.)326
هر چه در آسمانها و زمين است خداوند را تسبيح مي گويند ،و او پيروزمند و حكيم است
. فرمانروايي آسمانها و زمين از آن اوست . زنده مي كند و مي ميراند و بر هر چيز
تواناست . اوّل و آخر و ظاهر و باطن اوست ،و او به هر چيزي داناست . اوست كه
آسمانها و زمين را در شش روز آفريد .سپس به عرش پرداخت . هر چه را در زمين فرو رود
و هر چه را از زمين بيرون آيد و هر چه را از آسمان فرو آيد و هر چه را بر آسمان
بالا رود ، مي داند . و هر جا كه باشيد همراه شماست و به هر كاري كه مي كنيد
بيناست . فرمانروايي آسمانها و زمين از آن اوست ،و همۀ كارها به خدا باز مي گردد .
از شب مي كاهد و به روز مي افزايد و از روز مي كاهد و به شب مي افزايد و به هر چه
در دلها مي گذرد ،آگاه است .
( هو الله الذي لا اله الاّ هو عالم الغيب و الشّهاده هو الرّحمن الرّحيم .
هو الله الّذي لا اله الاّ هو الملك القدّوس السّلام المؤمن المهيمن العزيز
الجبّار المتكبّر سبحان الله عمّا يشركون . هو الله الخالق الباري المصور له
الاسماءالحسني يسبح له ما في السماوات و الارض و هو العزيز الحكيم .)327
اوست خداي يگانه كه هيچ خداي ديگري جز او نيست ،فرمانروا ،پاك ،عاري از هر عيب
،ايمني بخش ،نگهبان ،پيروزمند، با جبروت و بزرگوار است و از هر چه براي او شريك
قرار مي دهند ،منزه است . اوست خدايي كه آفريدگار است ،صورت بخش است ،اسمهاي
نيكو از آنِ اوست . هر چه در آسمانها و زمين است ،تسبيح گوي او هستند و او
پيروزمند و حكيم است .
ب) او نسبت به بندگانش بلكه هر موجودي ،بدون استحقاق ،در دنيا و آخرت نيكوكار و
نعمت بخش است . خداوند عزّ و جلّ در اين زمينه مي فرمايد :
(الم تروا انّ الله سخّر لكم ما في السّماوات و ما في الارض واسبغ عليكم نعمه
ظاهرهً و باطنهً .)328
آيا نديده ايد كه خدا هر چه را كه در آسمانها و زمين است ،رام شما كرده است و
نعمتهاي خود را چه آشكار و چه پنهان به تمامي شما ارزاني داشته است ؟
(فلا تعلم نفس ما اخفي لهم من قرّه اعينٍ جزاءً بما كانوا يعملون .)329
و هيچ كس از آن مايۀ شادماني خبر ندارد كه به پاداش كارهايي كه مي كرده برايش
اندوخته اند .
نظير اين دو آيه در قرآن فراوان است . خداوند در هر دو سراي ،به بندگان ،نعمتهايي
هديه مي كند كه شمارش آنها شدني نيست . خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
(و ان تعدّوا نعمت الله لا تحصوها .)330
و اگر نعمتهاي خداي را بشماريد ،به شماره در نيايند .
انساني كه بندۀ نيكوكاري است و اگر كسي بدو نيكي كند ،دوستش خواهد داشت ،چگونه مي
شود كه اگر خدايش كه همۀ نعمتها از جمله نعمت همين نيكوكاري از آن اوست ،بدو نيكي
كند او را دوست ندارد !
ج) او توبه را از بندگانش مي پذيرد تا جايي كه مي فرمايد :
(قل يا عبادي الّذين اسرفوا علي انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله انّ الله يغفر
الذنوب جميعاً.)331
بگو:اي بندگاني كه بر خويش ستم كرده ايد ،از رحمت خدا نوميد نشويد كه خداوند همۀ
گناهان را مي بخشد .
و حتّي خداوند وعده كرده است كه بديها را به نيكي تبديل كند و در اين باره فرموده
است : (الاّ من تاب و امن و عمل عملاً صالحاً فاولئك يبدّل الله سيّئاتهم حسناتٍ
.)332
مگر كسي كه توبه كند و ايمان آورد و كار نيكو كند ، خداوند بديهاي آنان را به نيكي
بدل مي كند.
پس خداوند ،بنده اي را كه عقلاً سزامند كيفر است ،مي بخشايد و حتّي از توبۀ بنده
اش ، آنقدر شاد مي گردد كه بديهاي او را به خوبي تبديل مي كند .
د)دعا و قرآن كه هر دو سخن گفتن هستند . دعا ،سخن گفتن بنده با خداست و قرآن سخن
گفتن خدا با بنده است و به همين سبب ،به سخن اوّل ،"كلام صاعد" و به سخن دوم
،"كلام نازل "اطلاق مي شود .
همسخن شدن ،محبّت پديد مي آورد و شايد يكي از دلايل تأكيد قرآن بر آن ،تحقّق
يافتن همين امر ،يعني محبّت بنده به خداوند متعال است .
در قرآن برخي از آيات هست كه از نگاه تأكيد و لطف و جلب نظر ،منحصر به فرد شمرده
مي شود ،كه اين آيه از جملۀ آنها شمرده مي شود :
( و اذا سالك عبادي عنّي فانّي قريب اجيب دعوه الدّاع اذا دعان فليستجيبوا لي و
ليؤمنوا بي لعلّهم يرشدون .)333
و هر گاه بندگانم از من بپرسند ،بگو كه من به آنها نزديكم و دعوت دعوت كننده را هر
گاه مرا بخوانند ،پاسخ مي دهم ،پس آنها نيز بايد مرا پاسخ گويند و به من ايمان
آورند شايد راه راست را يابند .
د راين آيه ،از نظر تأكيد و لطف و به كار بردن ضمير متكلّمي كه علامت لطف است
،فراواني آن به هفت بار رسيده است .
امر به خواندن خدا با اين همه تأكيد و لطف ،دلالت بر فايدۀ لطف دارد كه پديد آمدن
محبّت از جملۀ آن است . يا همچون اين فرمودۀالهي كه :
(فاقرء.وا ما تيسّر من القرآن علم ان سيكون منكم مرضي و آخرون يضربون في الارض
يبتغون من فضل الله و آخرون يقاتلون في سبيل الله فاقرءوا ما تيسّر منه )34
و هر چه ميسر شود از قرآن بخوانيد . مي داند چه كساني از شما بيمار خواهند شد ،و
گروهي ديگر به طلب روزي خدا به سفر مي روند و گروه ديگر در راه خدا به جنگ مي روند
،پس هر چه ميسّر شود از آن بخوانيد .
اين آيه از نظر تأكيد ويژه ،منحصر به فرد است و دلالت بر آن دارد كه تلاوت قرآن
مهم و وظيفه است و پديد آمدن محبّت را بايد از پيامدهاي قطعي آن به شمار آورد .
ه)نماز و تأكيد اسلام بر آن ، تا جايي است كه خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
(فويل للمصلّين .الّذين هم عن صلاتهم ساهون .)335
پس واي بر نماز گزاران ،آنهايي كه نمازشان را سبك مي گيرند .
(فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلاه و اتّبعوا الشّهوات فسوف يلقون غيّاً .) 336
پس ،باز ماندند از بعد ايشان ،كساني كه نماز را تباه كردند و پيرو شهوت گرديدند و
به زودي به غي (نام يك وادي در جهنم ) خواهند افتاد .
اسلام به تكرار همه روزه نماز دستور داده و فرموده است :
(اقم الصلاه لدلوك الشمس الي غسق الّيل و قران الفجر انّ قرآن الفجر كان
مشهوداً.) 337
از هنگام زوال خورشيد تا آنگاه كه تاريكي شب فرا مي رسد ،نماز را بر پاي دار و نيز
نماز صبحگاه را و در نماز صبحگاه ،همگي حاضر شوند .
اسلام دستور داده است كه واجبات ومستحبات به قدر توان ،به جاي آورده شود امام صادق
عليه السلام مي فرمايد:
"ما اعلم شيئاً بعد المعرفه افضل من هذه الصلوه ."338
پس از شناخت خدا ،چيزي را برتر از اين نماز نمي شناسم .
نظير اين حديث در اين باب ،فراوان است .
اسلام در قرآن ،پياپي دستور داده است از نماز ،ياري گرفته شود .
(و استعينوا بالصّبر والصلاه .)339
از روزه و نماز ،ياري بجوييد .
در بيان اهل دل ،نماز ،سير به سوي خدا ودر خدا و از خدا ،شمرده مي شود و معراج
شمرده مي گردد . نماز گزار با تكبير به سوي خدا مي رود و مفهوم و معناي آن ،اين
است كه او همه چيز را خُرد مي شمارد و از همه چيز روي بر مي تابد و توجّه كامل به
سوي خداي مي آوَرَد . او با قرائت نماز ،همراه خداوند متعال خواهد بود و با قرائتش
،سخن خداي را مي شنود و با اذكارش ،با خداوند سخن مي گويد . از آغاز نماز تا
پايان آن ،همۀ گفتارها و رفتارها ،سيري در خداوند متعال است ،و فرد با دادن
سلام ، از خدا به غير خدا باز مي گردد . او با اين كار مي خواهد سير كند ؛ سيري از
خدا به خلق و در خلق . او داراي سلام و امنيّت براي خود از خلق ،اعم از جنّ و انس
و از حجابها ،به ويژه حجابهاي ظلماني ،و سلام و امنيّت از پليديهاي اخلاقي خودش
براي ديگران است .
به ديگر سخن ،سلام ، مانعي در برابر بازگشت او از وحدت به كثرت است . او در برابر
اين كثرتها و شرهاي برخاسته از آن ،از خويش به ديگري و از ديگري به خويش ،سلام و
امان مي طلبد .
اين تنها قطره اي از اقيانوس است . و اميد آن داريم كه خداوند متعال ،توفيق دهد
جلدي از اين مجموعه جلدهاي كتاب حاضر را به اسرار نهفته در عبادات ويژه گردانيم .
چكيدۀ سخن اينكه ،نماز ،سرّي از اسرار الهي است و نعمتي بزرگتر از آن نيست و هر
كه با آدابش آن را به جاي آرد و به اسرارش روي كند ،خداوند به او آن ارمغان دهد كه
از خود نماز هم بزرگتر است و آن محبّت الهي است كه چراي هر عبادتي شمرده مي شود
.خداوند مي فرمايد :
(انّني انا الله لا اله الاّ انا فاعبدني و اقم الصلاه لذكري .)340
من همان الله هستم كه جز من خدايي نيست و نماز را به ياد من ،بر پاي دار .
و)خلوت كردن با خداي متعال . اين خلوت كردن ا زآرزوهاي محبان است و راهي براي
ايجاد محبّت است و براي محبّان ،راهي در تقويت آن است و براي آنها لذّتي لذيذتر از
ثمره اي نيست كه از دل برخيزد و خوشا به حال آنها . و چه نيكو سروده آن سخن سرا كه
:
هنيئاً لارباب النعيم نعيمهم و للعاشق المسكين ما يتجرّع
گوارا باد براي صاحب نعمتان ،نعمتشان و براي عاشق درمانده ،آنچه فرو در مي كشد .
قرآن ،اين خلوت و نمازگزاردن در آن را ،جايگاهي پسنديده مي داند و مي فرمايد :
(و من الليل فتهجّد به نافلهً لك عسي از يبعثك ربّك مقاماً محموداً.) 341
پاره اي از شب را به نماز خواندن زنده بدار ،اين نافله ،خاص توست، باشد كه
پروردگارت ،تو را به جايگاهي پسنديده برساند .
از مصاديق كامل ،جايگاه پسنديده ،همان محبّت به خداوند متعال است . و حتّي مي
توان گفت در ميان اهل دل ،مصداقي جز آن ندارد ،زيرا گواراترين لذتها براي محبّان
،مناجات و سخن گفتن آنها با خداوند متعال است . و گواراتر از آن ،سخن گفتن محبوب
با ايشان است و گواراتر ازآن ،خلوت كردن با اوست ،و گواراتر از آن ،خوانده شدن
ايشان از سوي محبوب و رويكرد او نسبت به ايشان و اظهار محبّت نسبت به سخنشان است .
اين همه الطاف در نماز شب ، جاي داده شده است ،زيرا همين مناجات و و همسخني آنها
با خداي و خلوت كردن با آنها و توجّه او به سوي ايشان و فراخواندنشان و اظهار محبّت
،به سبب همين نماز پديد آمده است .
ز)اهميت دادن به واجبات و مسحّبات و دوري از محرمات و مكروهات و امور مشتبه . در
روايتي معتبر از امام باقر (ع)رسيده است كه فرمود :
"لمّا اسري بالنّبي – صلي الله عليه و آله – قال يا ربّ ما حال المؤمن عندك ؟ قال
و ما يتقرّب اليّ عبد من عبادي به شيء احبّ اليّ ممّا افترضت عليه و انّه ليتقرّب
الي بالنّافله حتّي احبّه فاذا احببته كنت اذاً سمعه الّذي يسمع به و بصره الّذي
يبصر به و لسانه الّذي ينطق به و يده الّتي يبطش بها ان دعاني اجبته و ان سألتي
اعطيته ."342
هنگامي كه پيامبر (ص) به معراج برده شد،عرض كرد بار خدايا !وضع مؤمن نزد تو چگونه
است ؟فرمود :...بنده اي از بندگان من به چيزي دوست داشتني تر از آنچه بر او واجب
كردم به من تقرّب نجست . او با انجام نافله به من تقرّب مي جويد تا جايي كه دوستدار
او مي گردم ،و هر گاه دوستدار او گشتم ،گوشش مي گردم كه با و مي شنود و چشمش مي
گردم كه با آن مي بيند و زبانش مي گردم كه با آن سخن مي گويد و دستش مي گردم كه با
آن حمله مي كند . اگر مرا بخواند پاسخش مي دهم و اگر از من بخواهد بدو ارمغان مي
دهم .
علامه مجلسي ،در مرآت العقول ،در ذيل همين روايت شريفه ،سخني مي گويد به غايت
نكو و از شيخ طوسي كلامي مي آورد در كمال لطافت كه شايسته است هر دو سخن ،نقل شود
.
علامه مجلسي مي گويد :
"عارف ،هنگامي كه از شهوات و خواستش ،كناره گرفت و محبّت حق بر عقل و روح و
احساسش تجلّي يافت و همۀ امورش را بدو واگذارد و به هر آنچه خدايش برايش حكم كرد
،تسليم و خشنود گشت ،خداوند سبحان در عقل و دل و نيروهاي او ، دست مي بَرد و
امورش را آن گونه كه بنده مي خواهد و بدو خشنود مي گردد ،تدبير مي كند و اين گونه
است كه بنده ،چيزي نمي خواهد مگر آنكه مولايش بخواهد . همان گونه كه خداوند خطاب
به ايشان مي فرمايد :
( و ما تشاءون الا ان يشاء الله .)343
و شما نمي خواهيد مگر آنچه خدا بخواهد .
اين همان تأويل آيه در غوامض الاخبار عن معادن الحكم و الاسرار و الائمّه الخيار
است .
از پيامبر (ص) روايت شده كه فرمود:
"قلب المؤمن بين اصبعين من اصابع الرّحمن يقلبّها كيف يشاء."344
دل مؤمن ،در ميان دو انگشت از انگشتان خداوند است كه هر گونه بخواهد ،آنها را زير
ورو مي كند .
اين چنين است كه خداوند متعال در ديگر جوارح و اعضاي او دست مي برد ،همان گونه كه
خداوند سبحان ،خطاب به پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد كه :
(و ما رميت اذ رميت و لكنّ الله رمي .)345
آنگاه كه تير انداختي ،تو نينداختي كه خدا بيانداخت .
(انّ الّذين يبايعونك انّما يبايعون الله يد الله فوق ايديهم .)346
همانا كساني كه با تو بيعت مي كنند ،در واقع با خدا بيعت مي كنند و دست خدا بالاتر
از دست ايشان است .
بدين ترتيب ،فرمانبري از آنها ،فرمانبري از خدا و سركشي از آنها ،سركشي از خداست
و اين چنين مفهوم اين فرمودۀ الهي روشن مي شود كه "من گوش او مي شوم كه با آن مي
شنود " و همين گونه است ديگر احساساتي كه در پرتو او درك مي كنند و امور را با
تدبير او پيش مي برند ،و از همين روي خداوند مي فرمايد :
(فسنيسّره لليسري .)347
پس براي بهشت ،آماده اش مي كنيم ."348
محقق طوسي – قدس الله تعالي سره – مي گويد : "عارف هر گاه از خويش ببرد و به حق
بپيوندد ،هر قدرتي را غرق در قدرت او مي بيند كه متعلّق به همه مقدورات است و هر
علمي غرق در علم اوست كه چيزي از پديده ها ،بركنارِ از آن نماند و هر اراده اي
،غرق در ارادۀ اوست كه چيزي از ممكنات ،از آن سرباز نتابد .و بلكه مي توان گفت كه
هر موجودي و هر كمال وجودي اي ،از فيضِ درگاه او مي تراود و در اين هنگام است كه
،حق چشم او مي گردد كه با آن مي بينند و گوش او كه با آن مي شنود و قدرت او كه با
آن كار انجام مي دهد و علمش كه با آن مي فهمند و بخششي كه با آن مي بخشند و در اين
هنگام است كه عارف ،در حقيقت ،اخلاق الهي به خويش مي گيرد ."349
اين بود چكيده اي از بخش يكم .
بخش دوم :در تبيين فوايد همين نعمت بزرگ است . اگر چه بايد آن را از بزرگترين
نعمتها به شمار آورد ،و اگر اساساً فايده اي هم بر آن مترتّب نمي بود وجودش ما را
بسنده خواهد بود ،زيرا بايد آن را گواراتر از هر چيزي دانست كه علّت همۀ پديده ها
و آرام چشم همۀ عارفان است . و مقرّبان ،در هر دو سرا،در پرتو آن به نعمت دست مي
يازند و نعمت گوارايي جز آن ندارند ،و با آن است كه در قيامت تا ابد سرمست مي
گردند و كمال مي يابند ،و سير ايشان از حق در حق ، آنجا صورت مي پذيرد . و حتّي در
اين دنيا، در پرتو همين شجره طيبه اي هستند كه ريشه آن ثابت و شاخه اش در آسمان است
. و هميشه به اذن پروردگارش ،ميوه هاي خود را فرا پيش مي نهد .
قلم اينجا رسيد ، سر بشكست . ما كجا و اين مباحث كجا ! ما كجا و اين يادها كجا !ما
حتّي شايستگي گفتگو و مكاتبه ، پيرامون اين مقوله هاي مهم را نداريم اگر چه لقلقله
و حرفي دربارۀ اين همه اسراري كه ويژۀ اهل خداوند متعال است باشد .
بار خدايا! تو مي داني كه ما دوستداران اين اسرار، و لذت برندگان اين گونه
نوشتارهاييم ،اگر چه در شمار اغياريم ،پس تو را به حقّ شريفترين عارفان، حضرت
محمّد (ص) ، سوگند مي دهيم كه قطره اي از اين چشمه گوارا در كام ما فروريزي.
براي كتاب ما در اين شرايط ، سزاوارتر آن است كه برخي از فايده هاي اين نعمت لطيف
را يادآور شويم :
الف)در پرتو آن ،همه پلشتي ها خوراك آتش شده ريشه هاي آن از جا بركنده مي شود و
درخت پاك فضيلتها با شاخه هايش در دل نشانده مي شود .
خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
(ما جعل الله لرجل من قلبين في جوفه .)350
خداوند در سينه يك فرد ،دو دل قرار نداده است .
اين آيه ،دلالت بر آن دارد كه هر گاه محبّت الهي به دل ره يابد ،محبّتهاي جز خود
را از ميان مي بَرد و ديگر در دل ،ديّاري جز او نخواهد بود و ديگر غير رذيلت هم در
آن يافت نشود ، چه رسد به رذيلت !
با اين نزديك سازي مفهومي،اين سخن پروردگار به ذهن كاملاً نزديك مي شود كه :
(و من النّاس من يتّخذ من دون الله انداداً يحبّونهم كحبّ الله و الّذين آمنوا اشدّ
حبّاً لله .)351
بعضي از مردم، براي خدا،همتاياني اختيار مي كنند و آنها را چنان دوست مي دارند كه
خدا را ،ولي آنان كه ايمان آورده اند ،خدا را بيشتر دوست مي دارند .
ب)به دست آوردن مقام ذكر پيوسته كه از والاترين نعمتهاست ،و خداوند در كتابش
،وعده داده كه صاحب چنين نعمتي را ،رفعت بخشد . خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
(في بيوتٍ اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه يسبّح له فيها بالغدوّ و الاصال .
رجال لا تلهيهم تجاره و لا بيع عن ذكر الله.)352
آن نور ،در خانه هايي است كه خدا رخصت داد كه ارجمندش دارند و نامش در آنجا ياد
شود و او را در هر بام و شام تسبيح گويند ،مرداني كه هيچ تجارت و خريد و فروشي از
ياد خدا بازشان ندارد .
او پيوسته خود را در محضر خداوند مي بيند . رسيدن به اين درجه ،براي كسي كه در راه
اين گونه مباحث گام مي نهد ،بايسته است و شاعر چه نيكو سروده است :
خيالك في عيني و ذكرك في خمي و مثواك في قلبي فاين تغيب
نقش تو بر ديده ام و ياد تو بر زبانم و جايگاهت در دلم ،و كجا هست كه تو نباشي .
ج)اگر اين محبّت شدت يابد ،ديگر معصيتي از او برنمي خيزد و مخالفت و محبّت ،دو
ضدند كه با يكديگر گرد نيايند . شاعر چه نيكو سروده است كه :
تعصي الاّ له و انت تظهر حبّه هذا لعمري في الفعال لبديع
لو كان حبّك صادقاً لا طعته ان المحبّ لمن يحبّ لمطيع
خدا را سركشي مي كني ،در حالي كه محبّت او را اظهار مي داري و به جانم سوگند
،چنين عملكردي شگفت است . اگر محبّت تو ،راستين باشد،تو از او فرمان مي بري ،چه
، دوستدار ،فرمانبر محبوب خود است .
د) گواراترين كاميابيها براي او ،عبادت است ،خواه جسمي باشد يا مالي .
خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :
(انّما يؤمن باياتنا الّذين اذا ذكّروا بها خرّوا سجّداً و سبحوا بحمد ربّهم و هم
لا يستكبرون . تتجافي جنوبهم عن المضاجع يدعون ربّهم خوفاً و طمعاً و مما رزقناهم
ينفقون . فلا تعلم نفس ما اخفي لهم من قرّه اعينٍ جزاءً بما كانوا يعملون .)353
تنها كساني به آيات ما ايمان آورده اند كه چون آيات ما را بشنود به سجده بيفتند و
پروردگارشان را به پاكي بستايند و سركشي نكنند . از بستر خواب ، پهلو تهي مي كنند
.پروردگارشان را با بيم و اميد مي خوانند و از آنچه به آنها داده ايم ،انفاق مي
كنند ،و هيچ كس از آن مايۀ شادماني خبر ندارد كه به پاداش كارهايي كه مي كرده
،برايش اندوخته شده است .
ه)به دست آمدن خلوص براي او كه از بالاترين فضايل است و نزد اهلش ،قدر و منزلتي
دارد و هر عملي با آن پذيرفته مي شود و هر كاري كه رنگ آن را نداشته باشد ،بهايي
نخواهد داشت ،اگر چه ظاهراً هم ،كاري سترگ باشد ، و اگر محبّت ،جز اين سودي نمي
داشت ،اهميّتش براي ما كافي بود .
از آنجا كه محبّت ،از مقولات بالتّشكيك است و مراتبي دارد كه افزون بر ده مرتبه
است كه عشقِ مشهور،مرتبۀ سوم آن است . مراتب خلوص نيز به همين ترتيب است و هرچه
محبّت ،فزوني يابد ،خلوص ،فزوني مي پذيرد ،تا جايي كه صاحبش به جايي مي رسد كه
مي تواند ادّعا كند : من تو را عبادت مي كنم ،نه از ترس آتش ،و نه از آن آز فردوس
،بل ،چون تو را سزاوار پرستش يافته ام .و)به دست آمدن مقام تسليم و رضا در برابر
خداوند متعال . اين مقام نيز از مقولات بالتّشكيك است و با افزايش محبّـت ،فزوني
ميگيرد ،تا جايي كه آدمي به حدّي مي رسد كه ديگر بلا را بلا نمي بيند و در پنهان و
پيدا ،الطاف حق را مي يابد . و حتّي مي توان گفت كه لطف پنهان الهي براي او
گواراتر از لطف آشكار است . چه نيكو درّي سفته شاعر :
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست عاشم بر همه عالم كه همه عالم از اوست
به ارادت بخورم زهر كه شاهد ساقي است به ارادت بكشم درد كه درمان هم از اوست .
و نيز :
اگر بر ديدۀ مجنون نشيني به غير حُسن از ليلي نبيني
روايت شده است كه حضرت زينب (س) در آن مجلسي كه سنگ ،گريبان مي دريد و دل ،قطره
قطره آب مي شد ،فرمود :
"ما رأيت الاّ جميلاً "354
جز زيبايي نديدم .
ز)عمل خود را ،ولو بود و نمودي سترگ هم داشته باشد،اندك پندارد و پيوسته شرمنده
باشد و كار خود را در پيشگاه محبوب ،نارسا و ناچيز بشمارد .و در برابر ،لطفِ ولو
ناچيز،محبوب را به غايت بزرگ مي شمارد و در برابر آن هم ،هميشه در دل ،شرم دارد
،چنان كه اگر از او معصيتي سر زند – اگر چه از امور تنزيهي يا ارشادي باشد و نه از
محرّمات – آن را بزرگ بشمار مي آورَد و رويكرد به سوي غير محبوب را از كباير تلقّي
مي كند و براي آن به زاري مي نشيند و بارها طلب آمرزش مي كند . اين است سرّ گريۀ
پيامبر و امامان (ع) و نسبت دادن گناه به خودشان . آري ،رويكرد به سوي غير خدا از
ايشان ، نزد كسي كه شيريني محبّت را در كام كشيده باشد ، از اكبر كباير به شمار مي
آيد . و از همين روست كه گشودن گره هاي پيچيده عرفاني و معارف اسلامي ،براي اهل دل
،به غايت آسان است و اساساً فاقد هر گونه دشواري است .
ح)محبّت خلق خدا براي او حاصل مي شود ،زيرا هر كه چيزي را دوست بدارد ،آثار آن
را نيز دوست خواهد داشت . و اين است مفهوم شعر فارسي كه پيشتر گفته آمد :
به جهان خرّم از آنم كه جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست
نظير اين سخن چه به نظم و چه به نثر و چه به عربي يا فارسي،در كلام محبّان
،فراوان است و نيكوتر از آن ،اعمالي است كه از آنها سر مي زند . خداوند عزّ و جلّ
مي فرمايد :
(و يطعمون الطّعام علي حبّه مسكيناً و يتيماً و اسيراً . انّما نطعمكم لوجه الله
لانريد منكم جزاءً و لا شكوراً .)355
و طعام را در حالي كه خود دوستش دارند،به مسكين و يتيم و اسير مي خوراند ،جز اين
اين نيست كه شما را براي خدا ،اطعام مي كنيم و از شما نه پاداشي مي خواهيم و نه
سپاسي .
ط)حاصل شدن بسياري از حالات عرفاني ،كه اگر كسي به يكي از آنها دست يابد،به
رستگاري بزرگي دست يازيده است . حالاتي همچون خضوع ،خشوع ،تفكّر ، تدبّر ،عبادت
،دعا و انابه . زيرا محبّت – به ويژه در مراتب بالا – لازمۀ اين گونه حالات است و
اين حالات از آن جدايي پذير نيست ،تا جايي كه ممكن است ،چنين فردي ادّعا كند :
"الركعتان في جوف الليل احبّ اليّ من الدنيا و ما فيها ." 356
دو ركعت نماز در دل شب نزد من محبوبتر از دنيا و هر آن چيزي است كه در آن قرار دارد
.
يا اينكه بگويد :
"و الله لو اعطيت الاقاليم السبعه بما تحت افلاكها علي ان اعصي الله في نمله اسلبها
جلب شعيره ما فعلته ."357
به خدا سوگند اگر اقاليم هفتگانه و آنچه را كه زير آسمان آنها قرار دارد ،به من
دهند تا با ستاندن جوي از دهان موري ، خداي را عصيان كنم ، چنين نخواهم كرد .
ي)قلب چنين كسي عرش رحمان خواهد بود و تنها رحمان بر قلب او حكومت مي راند و بس،و
اين نخستين مراتب لقاست .
امام حسين عليه السلام در دعاي عرفه مي فرمايد:
"انت الّذي ازلت الاغيار عن قلوب احبّائك حتّي لم يحبّوا سواك و لم يلجئوا الي غيرك
."358
تو هماني كه اغيار را از دل دوستدارانت برون كردي تا جايي كه جز تو را دوست نمي
دارند و به سوي جز تو ،پناه نمي برند .
اين است عشره كامله و دري كه هزار در از آن گشوده مي شود و چشمه اي كه هزار چشمه از
آن مي تراود .
بر هر يك از اين ده مورد ،آثاري دنيوي واخروي مترتّب است . و اميدواريم كه خداوند
تبارك و تعالي ، جرعه اي از اين آب گوارا را ،بهره ما وشما گردانَد .
ما در ادامه ،براي تكميل اين بحث ،آيات و روايات و ادعيه و اقوالي را بيان مي
داريم .
آياتي پيرامون محبّت خدا
(الا انّ اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون .) 359
آگاه باش كه براي بندگان خدا ، نه بيمي است و نه اندوهناكند .
(و من النّاس من يتّخذ من دون الله انداداً يحبّونهم كحبّ الله و الّذين آمنوا
اشدّ حبّاً لله .)360
بعضي از مردم ،براي خدا همتاياني اختيار مي كنند و آنها را چنان دوست مي دارند كه
خدا را . ولي كساني كه ايمان آورده اند ،خدا را بيشتر دوست مي دارند .
(قل ان كان اباؤكم و ابناؤكم و اخوانكم و أزواجكم و عشيرتكم و اموال اقترفتموها و
تجاره تخشون كسادها و مساكن ترضونها احبّ اليكم من الله و رسوله و جهادٍ في سبيله
فتربّصوا حتّي يأتي الله بامره و الله لا يهدي القوم الفاسقين .)361
بگو :اگر پدران ،فرزندان ،برادران ،زنان و خويشاوندانتان و اموالي كه اندوخته
ايد و تجارتي كه از كسادي آن بيم داريد و خانه هايي كه بدان دلخوش هستيد ،براي شما
از خدا و پيامبرش و جهاد كردن در راه او ،دوست داشتني تر است ،منتظر باشيد تا خدا
فرمان خويش را نازل كند و خدا نافرمانان را هدايت نخواهد كرد.
رواياتي پيرامون محبّت خدا
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"كان فيما ناجي الله عزّوجلّ به موسي بن عمران (ع)ان قال له :يا بن عمران كذب من
زعم انه يحبّني فاذا جنّه الليل نام عنّي ،اليس كل محبّت يحب خلوه حبيبه ؟ ها انا
ذا يا ابن عمران مطلع علي احبّاي اذا جهنّم الليل حوّلت أبصارهم من قلوبكم و مثلت
عقوبتي بين اعينهم ،يخاطبوني عن المشاهده و يكلّموني عن الحضور ،يا بن عمران هب
لي من قلبك الخشوع و من بدنك الخضوع و من عينك الدموع في ظلم الليل و ادعني فانّك
نجدني قريباً مجيباً ."362
از جمله مناجاتهاي خدا با موسي بن عمران (ع)اين بود كه به او فرمود :اي پسر
عمران! دروغ مي گويد كسي كه گمان مي كند مرا دوست دارد و هر گاه شب فرامي رسد در
بستر بيارامد و از ياد من غافل شود . آيا چنين نيست كه هر عاشقي دوست بدارد با
محبوب خود ،خلوت كند ؟ هان اي پسر عمران ! من از احوال دوستدارانم آگاهم كه چون شب
مي رسد ،ديده از دل برگيرند و كيفر من در برابر ديدگانشان به نمايش در مي آيد و در
حالي كه مرا مي بينند ،مخاطبم مي سازند و حضوراً با من سخن مي گويند . اي پسر
عمران ! خشوع دل و خضوع جسمت را به من بخش و در تاريكي شب ،اشك ريز و مرا بخوان
،كه مرا نزديك و پاسخگو خواهي يافت .
كسي از امام صادق عليه السلام شنيد كه مي فرمود :
"ما احب الله عزّوجلّ من عصاه ثم تمثل فقال :
تعصي الاله و انت تظهر حبّه هذا محال في الفعال بديع
لو كان حبك صادقاً لاطعته ان المحب يحب مطيع "363
خداوند عزّ و جلّ ،كسي را كه از او سر برتابد ،دوست نمي دارد . حضرت سپس به اين
شعر تمثل جست :
از خدا سر بر مي تابي و اظهار دوستي او مي كني ،چنين چيزي محال و كاري شگفت است .
اگر دوستي تو ،راست بود، از او فرمان مي بردي ،چه دوستدار ،فرمانبردار محبوب
خويش است .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"ان العباد ثلاثه : قوم عبدوا الله عزوجل خوفاً فتلك عباده العبيد . و قوم عبدوا
الله تبارك و تعالي طلب الثواب فتلك عباده الاجراء . و قوم عبدوا الله عزوجل حبا له
فتلك عباده الاحرار و هي أفضل العباده ."
بندگان خدا ،سه گروهند : گروهي كه خدا را به سبب ترس ،عبادت مي كنند و اين عبادت
بردگان است و گروهي كه خدا را به سبب دريافت پاداش ،مي پرستند و اين عبادت مزدوران
است و گروهي كه خداوند را به سبب دوستيشان ،مي پرستند و اين عبادت آزادگان است كه
برترين عبادت به شمارمي آيد .
حسين بن سيف مي گويد كه از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مي فرمود:
"لا يمحض رجل الايمان بالله حتّي يكون الله احبّ اليه من نفسه و ابيه و امّه و ولده
و اهله و ماله و من النّاس كلهم ."365
هيچ كس ايمان خود را به خدا خالص نكرده مگر آنكه خدا براي او محبوبتر از خود او و
پدر و مادر و فرزند و همسر و مالش و تمامي مردم باشد .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"القلب حرم الله فلا تسكن حرم الله غير الله ."366
دل ،حرم الهي است ، پس در حرم الهي ،جز خدا را جاي مده .
امام رضا (ع)به نقل از پدرانش مي فرمايد كه پيامبر (ص)فرموده است :
"أوحي الله –عزّوجلّ – الي نجيه موسي : احببني و حببّني الي خلقيً قال يا ربّ هذا
احبك فكيف احببك الي خلقك ؟ قال : اذكر لهم نعماي عليهم و بلاي عندهم فانّهم لا
يذكرون اولا يعرفون منّي الاّ كل الخير ."367
خداوند به محرم خود ، موسي وحي كرد كه : مرا دوست بدار و نزد خلايقم محبوبم ساز.
موسي عرض كرد: بار خدايا!من كه تو را دوست دارم ،اما چگونه تو را محبوب خلايقت
گردانم ؟ خداوند فرمود :نعمتهاي مرا به ياد ايشان آور و نيز بلايايم را بديشان
گوشزد كن ،ولي آنها جز خير از من چيزي به خاطر نمي آورند و نمي شناسند .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد كه پيامبر (ص)فرموده است كه خداوند فرموده :
"ما تحبّب اليّ عبدي بشيء احبّ اليّ ممّا افترضته عليه و انه ليتحبّب اليّ بالنافله
حتي احبّه ،فاذا احببته كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الّذي يبصربه و لسانه الّذي
ينطق به و يده الّتي يبطش بها و رجله التي يمشي بها اذا دعاني اجبته و اذا سئلني
اعطيته ."368
محبوبترين چيزي كه بنده در پرتو آن ،با من دوستي مي ورزد ،انجام واجبات است . او
نافله را چندان دوست خواهد داشت كه من نيز به او محبّت مي يابم و در اين هنگام ،من
گوش او مي شوم كه با آن مي شنود و چشم او ،كه با آن مي بيند و زبان او ،كه با آن
سخن مي گويد و دستش ،كه با آن حمله مي كند و پايش كه با آن راه مي رود . هرگاه مرا
بخواند پاسخش دهم و هر چه از من بطلبد بدو ارمغان كنم .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"حب الله اذا اضاء علي سرّ عبدا خلاه عن كلّ شاغل و كلّ ذكر سوي الله عند ظلمه و
المحبّ اخلص الناس سراً لله و اصدقهم قولاً و اوفاهم عهداً و ازكاهم عملاً و اصفاهم
ذكراً و اعبدهم نفساً تتباهي الملائكه عند مناجاته و تفتخر برؤيته و به يعمر الله
تعالي بلاده و بكرامته يكرم عباده يعطيهم اذا سئلوا بحقّه و يدفع عنهم البلايا
برجمته فلو علم الخلق ما محله عند الله و منزلته لديه ما تقربوا الي الله الاّ
بتراب قدميه ." 369
هر گاه محبّت الهي بر خفاي بنده اي ،افشاندن گرفت ،او را در تاريكي از هر كار
ويادي ،جز ياد خدا باز مي دارد . و محبّ ،كسي است كه در خفا براي خدا ، خالص ترين
فرد است و راستگوترين مردم و وفاكننده ترين به پيمان و پاك كردارترين و پاكيزه
ذكرترين و عبادت پيشه ترين آنهاست . فرشتگان ،هنگام مناجات چنين بنده اي ،مباهات
مي كنند و به ديدن آن بر خود مي بالند . در پرتو وجود اوست كه خدا سرزميني را آباد
مي گرداند و به سبب كرامات او ،بندگان را بزرگ مي دارد و هر گاه به حق او سوگندش
دهند ،بديشان مي بخشد و با پيشگويي او ، بلا از آنها مي گرداند .اگر مردم مي
دانستند جايگاه و منزلت او نزد خدا چيست ،جز با خاك پاي او به خدا تقرّب نمي جستند
.
در اخبار وارد شده است كه خداوند خطاب به حضرت داود (ع) فرموده است كه :
"يا داود ابلغ أهل ارضي حبيب من احبّني و جليس من جالسني و مونس لمن أنس بذكري و
صاحب لمن صاحبني و مختار لمن اختارني و مطيع لمن اطاعني ما احبّني احد اعلم ذلك
يقيناً من قبله الا قبلته لنفسي و احببته حباً لا يتقدّمه احد من خلقي من طلبني
بالحق وجدني من طلب غيري لم يجدني ."370
اي داود،به زمينيان بگو كه من دوست كسي هستم كه مرا دوست بدارد و همنشين كسي هستم
كه همنشينيم كند و همدم كسي هستم كه به ياد من انس گيرد و همراه كسي هستم كه با من
همراهي كند و برگزينندۀكسي هستم كه مرا برگزيند و فرمانبر كسي هستم كه مرا فرمان
برد . هيچ كس نيست كه مرا دوست داشته باشد و من از يقين دل او آگاه يابم ،مگر آنكه
او را براي خود بپذيرم وچنان دوستش بدارم كه هيچ كس بر او پيشي نگيرد ،هر كه به حق
،مرا بطلبد ،مرا مي يابد و هر كه ،جز مرا بطلبد ،مرا نيابد .
پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد:
"بكي شعب من حبّ الله عزّوجلّ حتي عمي فرد الله عزّوجلّ عليه بصره ،ثم بكي حتي عمي
فرّد الله عليه بصره ، فلمّا كانت الرابعه أوحي الله اليه يا شعيب الي متي يكون
هذا؟ ابداً منك ؟ ان يكن هذا خوفاً من النار فقد اجرتك ،و ان يكن شوقاً ان الجنّه
فقد ابحتك . فقال : الهي و سيّدي انت تعلم اني ما بكيت خوفاً من نارك و لا شوقاً
الي جنّتك ولكن عقد حبّك علي قلبي فلست اصبر او اراك ،فاوحي الله جل جلاله اليه
امّا اذا كان هذا هكذا فمن أجل هذا ساخدمك كليمي موسي بن عمران ."371
شعيب از محبّت الهي آنقدر گريست كه كور شد و خدا بينايي او را به وي بازگرداند
،باز آنقدر گريست كه كور شد و باز خدا بينايي او را بدو باز گرداند ،پس چون بار
چهارم شد ،خداوند به او وحي كرد كه اي شعيب! تا كي چنين خواهد بود ؟ آيا اين كار
چاره اي دارد ؟اگر از ترس آتش چنين مي كني من تو را رهانيدم و اگر از اشتياق بهشت
است ،آن رابه تو بخشيدم . عرض كرد: اي خداي من و سرورم ! تو مي داني كه من نه از
ترس آتشت گريستم و نه از شوق بهشتت ،ليكن محبّت تو به دل من گره خورده است و نمي
توانم شكيبايي ورزم مگر آنكه تو را ببينم . خداوند جل جلاله به او وحي كرد كه اگر
مسئله چنين است ،به سبب همين،همسخن خود ،موسي بن عمران را به خدمت تو در مي
آورم.
دعاهايي پيرامون محبّت خدا
"الهي و سيّدي و مولاي و ربّي صبرت علي عذابك فكيف اصبر علي فراقك ." 372
"و اجعل لساني بذكرك لهجاً و قلبي بحبّك متيماً ."373
"يا مولايي بذكرك عاش قلبي و بمناجاتك بردّت الم الخوف عنّي ."374
"لان ادخلتني النّار لاخبرنّ أهل النّار بحبّي لك ."375
"اللهم اني أسئلك ان تملا قلبي حُبّاً لك ...و شوقاً اليك ."376
الهي هب لي كمال الانقطاع اليك و أنِر أبصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتّي تخرق
أبصار القلوب حجب النّور فتصل الي معدن العظمه و تصير أرواحنا معلقه بعزّ قدسك
."377
أنت الّذي اشرقت الانوار في قلوب اوليائك حتي عرفوك و وحّدوك و انت الذي ازلت
الاغيار عن قلوب احبّائك حتّي لم يحبّوا سواك و لم يلجئوا الي غيرك انت المونس لهم
حيث اوحشتهم العوالم و انت الذي هديتهم حيث استبانت لهم المعالم ماذا وجد من فقدك و
ما الذي فقد من وجدك ."378
"لقد خاب من رضي دونك بدلاً و لقد خسر من بغي عنك متحوّلاً ،كيف يرجي سواك و انت
ما قطعت الاحسان و كيف يطلب من غيرك و انت ما بدّلت عاده الامتنان يا من أذاق
احبّائه حلاوه المؤانسه فقاموا بين يديه متملّقين ."379
"اللهم ان قلوب المخبتين اليك و الهه و سبل الرّاغبين اليك شارعه و اعلام القاصدين
اليك واضحه و افئده العارفين منك فازعه ."380
"الهي من ذاالّذي ذاق حلاوه محبّتك فرام منك بدلاً و من ذاالذّي أنس بقربك فابتغي
عنك حولا الهي فاجعلنا ممّن اصطفيته لقربك و ولايتك و اخلصته لودّك و محبّتك و
شوّقته الي لقائك ...
اللهم اجعلنا ممّن ...قلوبهم متعلّقه بمحبّتك و افئدتهم منخلعه من مهابتك يا من
انوار قدسه لأبصار محبيه رائقه و سُبُحات وجهه لقلوب عارفيه شائفه يا مني قلوب
المشتاقين و يا غايه آمال المحبّين اسئلك حبّك وحبّ من يحبّك و حبّ كل عمل يوصلني
الي قربك وان تجعلك احبّ اليّ ممّا سواك و ان تجعل حبّي ايّاك قائداً الي رضوانك و
شوقي اليك زائداً عن عصيناك ."381
خدايم و سرورم و مولايم و پروراننده ام ،گيرم بر كيفر تو شكيب و رزيدم ،بر دوري
تو چگونه شكيب توانم .
زبانم را به يادت گويا و دلم را به مهرت شيفته گردان .
سرورم ! به ياد تو ،دلم زيسته و در پرتو مناجات با تو ،شعلۀ ترس از خويش را به
خُنُكا نشاندي .
هر گاه مرا در آتش بيفكني ،براي اهل دوزخ پرده از محبّت خود به تو بر خواهم داشت .
خدايا! كمال گسستگي به سوي خود را بر من ارزاني دار و در پرتو نگريستن نگاههاي
دلهاي ما به تو، نگاههاي دلهامان را آنقدر پرتو بخش كه ديدگانِ قلبها ،حجابهاي نور
را بردرند و به معدن عظمت ،دست يازند و ارواحمان به عزّت قدسيت چنگ در زنند .
تويي كه نور را در دل دوستانت افشاندي تا جايي كه تو را شناختند و يگانه ات دانستند
و تويي كه اغيار را از دل دوستدارانت چنان كنار زدي كه ديگر جز تو را دوست نمي
دارند و به سوي جزتو پناه نمي برند .
تويي مونس آنها ،آنگاه كه عوالم ،ايشان رابه وحشت افكنده و تو ايشان را چنان ره
نمودي كه نشانه ها بر ايشان آشكار شد . هر كه تو را از دست داد چه يافت و چه از دست
داد آنكه تو را يافت . هر كه به كسي جز تو خشنود شد زيان برد و هر كه با تغيّر بر
تو شوريد ،ضرر ديد.
چگونه از جز تو اميد برده شود و حال آنكه تو نيكي را نگسستي و چگونه از جز تو طلبي
شود و حال آنكه تو خوي منت نهادن را دگرگونه نساختي .اي كسي كه به دوستدارانش
شيريني همدمي را چشاند و آنها با تملّق در برابرش ايستادند .
بار خدايا !دلِ آرام دلان ، شيداي تويند و راههاي متمايلان به سوي تو ،هموار و
نشانه هاي كساني كه آهنگ تو دارند ،آشكار و دل عارفان از تو لرزان .
خدايا !كيست كه شيريني محبّت تو را بچشد و آهنگ جانشيني براي تو كند و كيست كه به
نزديكي تو انس گيرد و در صدد جابه جايي از كنار تو برآيد . خدايا! ما را از كساني
قرار بده كه براي نزديكي و دوستي ات برگزيده اي و او را براي موّدت و محبّتت ،خالص
گردانيده اي و به ديدارت مشتاقش ساخته اي ...
خدايا! ما را از كساني قرار ده ...كه دلهاشان به محبّت تو چنگ در مي زنند و دلهاشان
از هيبت تو به گوشه اي در نشسته اند . اي كسي كه پرتو قدسش براي ديدگان دوستدارانش
زلالي يافته و انوار چهره اش براي دل عارفانش آرايش يافته است . اي آرزوي دل
مشتاقان و،اي غايت آمال دوستداران !محبّت تو و هر كه تو را دوست دارد و هر عملي
را كه مرا به نزديكي تو مي رساند ،خواستارم . و اينكه خود را براي من محبوبترين كس
در ميان اغيارت قرار دهي و محبّتم را به خود ،جلودار من به سوي رسيدن به خشنوديت
گرداني و اشتياقم را افزون بر عصيان از خودت قرار دهي .
سخناني پيرامون محبّت خدا
1. همگان بدانند كه امّت ،همداستانند بر اينكه دوست داشتن خدا و رسول ،فرض است و
هرگز بر چيزي كه وجود ندارد ،فرض تعلّق نمي گيرد و چگونه مي توان محبّت را به
فرمانبري تفسير كرد و حال آنكه فرمانبري پيرو و پسامد محبّت است . پس ناگزير بايد
حبّ مقدّم باشد و سپس سخن اطاعت از كسي به ميان آيد كه آدمي او را دوست دارد. از
شواهد شرعي در حبّالهي اين فرموده هاي خداوندي است كه :(يحبّهم و يحبّونه .)382
و (الّذين آمنوا اشدّ حبّاً لله .)383 اين خود دليل اثبات حبّ الهي و اثبات تفاوت
اين حب با حب انسانهاي ديگر است . پيامبر اكرم (ص) دوست داشتن خدا را در اخبار
فراواني ،از شرايط ايمان دانسته است . ابورزين عقيلي از پيامبر اكرم (ص) پرسيد :
يا رسول الله !ايمان چيست ؟فرمود :"اينكه خدا و رسول او نزد شخص ،محبوبتر از
چيزهاي ديگر باشد."و در حديث ديگري آمده است : "هيچ يك از شما ايمان نمي آورد تا
آنكه خدا و رسولش را از هر چيز ديگر ،بيشتر دوست داشته باشد ."و در حديث ديگري
آمده است كه : " بنده ايمان نمي آورد تا آنكه من براي او از مال و خانواده و همه
مردم ،محبوبتر باشم ."و در روايتي "حتي از خودش "آمده است .384
2. هر كه غير از خدا را دوست بدارد ،اين به سبب جهل ونارسايي او در شناخت خداست .
دوست داشتن پيامبر نيز از آن روي پسنديده است كه عين حبّ الله است . چنين است
،دوست داشتن دانشمندان و پرهيزگاران ،زيرا محبوبِ محبوب ،محبوب است و رسول محبوب
،محبوب خواهد بود ودوستدار محبوب نيز محبوب است . اين همه به دوست داشتن اصل باز
مي گردد وبه ديگري تسرّي نمي يابد .نزد ديده وران در حقيقت ،محبوبي در كار نيست
مگر الله وجز او كسي سزاوار محبّت نيست .385
3. اين گونه محبّت ،نهايت درجۀ عشق و غايت كمالِ متصوّر براي نوع انساني و ستيغ
مقامات واصلان و پايان مراتبِ كاملان است . هرمقامي پس از اين ،همچون اُنس ،رضا و
توحيد ،ثمره اي از ثمرات آن به شمار مي آيد و هر مقامي پيش از آن ،همچون صبر و
زهد و ديگر مقامات، تنها مقدّمه اي از مقدّمات آن محسوب مي گردد .و اين عشق همان
است كه عرفا و ارباب ذوق در ستايشش افراط كرده اند و در ثنايش ،گام در راه زياده
روي نهاده اند ... و تصريح كرده اند كه آن غايت ،اتّحاد و كمال 11ط مطلق است و
كمالي نيست مگر آن ،و سعادتي به دست نمي آيد مگر در پرتو آن .386
4. اما پيرامون سبب نخست ،يعني دوست داشتن نفس . هويداست كه وجود هر كس ،فرعي است
بر وجود خدايش و سايه اي است بر آن و ذاتاً وجودي ندارد و از نظر ذات ،نبودِ محض و
عدمِ صرف است . پس ،وجود و پايندگي اين وجود و كمال وجود او ،از خدا و به سبب خدا
و به سوي خداست ،و اوست ايجاده كننده و مخترع آن و عامل پايايي و كمال بخشي وجود
آن ...و اگر فضل خدا شامل حال او نمي شد ،صرف عدم مي بود ...پس در وجود ،چيزي
نيست كه جانمايه اش خود آن باشد ،مگر قيّوم مطلقي كه قايم به ذات خويش است ...
چگونه مي شود تصوّر كرد كه آدمي خويش را دوست بدارد و خدايي را كه جانمايۀ او بدو
بسته است ،دوست نداشته باشد ؟هر گاه كسي سايه درختي رادوست داشته باشد ،ضرورتاً
درختي را كه سايه از آنِ اوست نيز دوست خواهد داشت ...هر چه در وجود هست ،به قدرت
الهي هستي يافته است ، چونان كه سايه به درخت ...چه ،همه چيز را آثار قدرت اوست و
وجود همه چيز ،تابع وجود اوست .
بيان اين نمونه براي درك مطلب و به قصد اقناع و رفع توهم عوام كه گمان مي كنند سايه
و نور ،تابع شخص و آفتابند ...ولي با نگاه محقّقانه معلوم مي گردد كه سايه و نور
،آثار شخص و آفتاب نيستند و وجودشان بسته به اين دو نيست ، بل اين دو پس از حصول
شرايط ، دو موجودند كه از سوي خداوند تبارك و تعالي،فيضان يافته اند و اصل شخص و
آفتاب و نمود و شكل آنها ،همه از سوي خداوند متعال است .387
5 . سيد بن طاوس – قدس الله سره – در وصيت خود به فرزندش مي گويد : "و بدان كه تو
به محقق ،ملك او هستي و هر آنچه در دست توست ،ملك اوست و او در پاسداشت دارايي
خود ،سزاوارتر از توست . ليكن او به تو شرف بخشيد ،آنگاه كه تو را شايسته آن قرار
داد كه خويش را سپرده او سازي و او را همچون وكيل و نايب خود گرداني تا به جايگاهي
والا رساندت ،همان گونه كه به جد و سرورت پيامبر اكرم (ص) فرموده : "و اتخذه
وكيلاً ."
فرزندم محمّد ! به خاطر آور كه چگونه با خوابيدن ،از خدمت به او بركناري ،در حالي
كه خداوند جليل به زبان حال ،تو را خدمت مي كند و با دست رحمتش ،تو و وجود تو و
زندگي و سلامتي تو را ،حفظ مي كند .و نيز در حفظ خانواده و اموال و امنيّت ،هرگاه
كه بدو نيازمند افتي ،تو را ،در مي يابد . او تو را درتابستان با هواي تازه
،راحت مي گرداند و در زمستان به تو امكان دفاع در برابر سرما را مي دهد .مي بيني
كه چگونه در تاريكي ،خوراكيها را دگرگونه مي سازد و چگونه گوش و چشم و همۀ اعضاي
تو را حفظ مي كند.و پس از خواب ،هر آنچه را كه به تو سود مي رساند ،فراهم مي آورد
،درحالي كه به هنگام خواب ،هر آنچه به تو سود مي رساند ،دور از توست . اگر اين
همه يا بخشي از آن را فردي براي تو انجام مي داد ،آيا از او به خوبي قدرداني نمي
كردي؟ پس خداوند براي رفتار منصفانه ، سزاوارتر است ."388
6 . و از جمله ابواب عظيم ايمان ،حبّ في الله – جلّ جلاله – و بغض في الله – جل
جلاله – مي باشد . و قد عقد له في الوسايل الشيعه و غيرها من كتب الاخبار ،باباً
مستقلاً فأرجع اليها لعلّك تعرف عظمته و تأخذ لنفسك نصيباً منه .شكي نيست كه محبوب
اوّل ،ذات اقدّس كبريايي – جلّ جلاله – مي باشد . بل و كل محبّته لا ترجع الي
محبّته فليس بشي ثم بعده . بايد هر كس اين سلطان عظيم الشأن را بيشتر دوست داشته
باشد.
پس اوّْل محبوب بعد از واجب الوجود ،وجود مقدّس حتمي مآب – صلوات الله عليه و آله
– مي باشد . ثمّ بعد ،اميرالمؤمنين ثم الائمه المعصومين (ع) ،ثم الانبياء و
الملائكه ،ثمّ الاوصياء ،ثمّ العلماء . و در زمان خودش ،اتقاي زمانش را ، لا
سيّما اگر عالم باشند ،ترجيح بدهد در محبّت بر كساني كه بعد از اويند در درجه ،و
هكذا يتنزّل .
ولكن سعي نماييد كه در اين محبّـت صادق باشيد هر چند ،مرتبه آساني نيست . اگر
متفكر باشيد ،خواهيد فهميد كه اگرآثار محبّت در حركات و سكنات شما ظاهر شود ، شخص
مدّعي اين محبّت ،صادق است و الا فلا . و ليكن گمان ندارم به كنه و لوازمش برسي
،وحقير هم بيش از اين در وسعم نيست .
الحاصل لا طريق الي القرب الاّ بشرع شريف في كلّ كلي و جزيي ،والسّلام .389
پی نوشتها
326. قرآن، حدید / 1-6.
327. قرآن، حشر / 22-24.
328. قرآن، لقمان / 20.
329. قرآن، سجده / 17.
330. قرآن، ابراهیم / 34.
331. قرآن، زمر / 53 .
332. قرآن، فرقان / 70 .
333. قرآن، بقره / 186 .
334. قرآن، مزمّل / 20 .
335. قرآن، ماعون / 4-5 .
336. قرآن، مریم / 59 .
337. قرآن، اسرا / 78 .
338. وسایل الشیعه، ج 3 ، ص 25 ، باب 10 ، من ابواب اعداد الفرائض، ح1 .
339. قرآن، بقره / 45 .
340. قرآن، طه / 14 .
341. قرآن، اسرا / 79 .
342. اصول کافی ، ج 2 ، ص 352 ، باب من اذی المسلمین واحترقهم، ح 8 .
343. قرآن، انسان / 30 .
344. مرآه العقول ، ج 10 ، ص 393 ، باب من اذی المسلمین واحترقهم.
345. قرآن، انفال / 17 .
346. قرآن، فتح / 10 .
347. قرآن، لیل / 7 .
348. مرآه العقول ، ج 10 ، صص 393 -394، باب من اذی المسلمین واحترقهم.
349. همان ، ج 10 ، ص 395.
350. قرآن، احزاب / 4 .
351. قرآن، بقره / 165.
352. قرآن، نور / 36-37.
353. قرآن، سجده / 15-17.
354. مقتل مقرم، خطبه زینب (س).
355. قرآن، انسان / 8-9.
356. وسایل الشیعه، ج 5 ، باب 276 ،باب 39 ، ح 31.
357. نهج البلاغه ، خطبه 224 .
358. مفاتیح الجنان، دعای عرفه.
359. قرآن، یونس / 62.
360. قرآن، بقره / 165.
361. قرآن، توبه / 24.
362. بحارالانوار، ج 70 ، ص 14 ، باب 43 ، ح 3 .
363. همان، ج 70 ، ص 15 ، باب 43 ، ح 3 .
364. اصول کافی ، ج 2 ، ص 84 ، ح 3 .
365. بحارالانوار، ج 70 ، ص 24 ، باب 43 ، ح 25 .
366. همان، ج 70 ، ص 25 ، باب 43 ، ح 27 .
367. همان، ج 70 ، ص 18 ، باب 43 ، ح 2 .
368. همان، ج 70 ، ص 22 ، باب 43 ، ح 21 .
369. همان، ج 70 ، ص 13 ، باب 43 ، ح 23 .
370. همان، ج 70 ، ص 26 ، باب 43 ، ح 28 .
371. همان، ج 70 ، ص 380 ، باب قصص شعیب ، ح 1 .
372. مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
373. همان.
374. همان، دعای ابوحمزه.
375. همان.
376. همان.
377. همان، مناجات شعبانیه.
378. همان، دعای عرفه.
379. همان .
380. همان ، زیارت امین الله.
381. همان ، مناجات المحبّین.
382. قرآن، مائده / 54 . (خدا آنها را دوست دارد و آنها هم خدا را دوست دارند.)
383. قرآن، بقره / 165.(آنان که ایمان آورده اند، خدارا بیشتر دوست دارند.)
384. المحجه البیضاء، ج 8، ص 4.
385. همان ، ج 8 ، ص 16.
386. جامع السعادات، ج 3 ، ص 4 .
387. همان ، ج 3 ، ص 142.
388. کشف المحجه، علی بن طاووس (قده)، فصل 138 ، ص 122.
389. تذکره المتّقین، ص 213، دستور عمل آخوند ملا حسین قلی همدانی.