مبحث دهم (در وقت نافله
صبح است)
بدان كه وقت اين نافله
داخل مىشود بعد از آن كه از نصف ثانى شب منقضى شد مقدارى كه كفايت يازده ركعت كه
عبارت از هشت ركعت نماز شب و سه ركعت شفع و وتر بوده باشد، و ممتد است تا ظهور حمره
از جانب مشرق، لكن أفضل أوقات اين ما بين فجرين است، پس وقت فضيلت اين محفوف است به
دو وقت اجزاء سابق و لاحق، سابق بعد از انقضاء مقدار يازده ركعت است از نصف ثانى، و
لاحق بعد از طلوع فجر صادق است تا ظهور حمره از جانب مشرق.
بنابر اين اتيان به اين
نافله قبل از فجر أول جايز خواهد بود بى اشكال در صورتى كه اتيان به نماز شب و شفع
و وتر نموده باشد، بلكه ظاهر اين است در صورتى كه نماز شب را
نكرده باشد و نخواهد هم بكند اتيان به اين نافله صبح قبل از فجر أول به تنهايى
مىتوان نمود.
و همچنين هر گاه كسى به
اعتبار عارضى بناى او بر اين شد كه اتيان به اين نافله ننمايد و در أول فجر اتيان
به فريضه فجر نمود، و بعد داعى بر ترك نافله رفع شد، اتيان به نافله مىنمايد به
نيت اداء ما دامى كه حمره از جانب مشرق ظاهر نشده باشد، و الا اتيان مىنمايد به
نيت قضاء.
و آنچه مذكور شد در وقت
اين نافله بداية و نهاية مشهور ما بين فقهاء است، و در هر دو مقام خلاف شده، بعضى
قائل شدهاند بر اين كه وقت آن داخل مى شود به طلوع فجر أول، پس اتيان به اين را
قبل از آن تجويز نمىنمايند.
و بعضى قائل شدهاند بر
اين كه وقت آن منتهى مىشود به طلوع فجر ثانى پس اتيان به اين دو ركعت بعد از طلوع
فجر ثانى و قبل از اتيان به فريضه بنابر اين قول مجوز نخواهد بود، لكن ظاهر اين است
كه اين در صورتى بوده باشد كه اتيان به نماز شب ننموده باشد. و أما هر گاه مشغول به
نماز وتر بود و فجر ثانى طالع شد، بسيار بعيد است كه در اين صورت كسى ادعا نمايد كه
اتيان به نافله صبح قبل از اتيان به فريضه نتوان نمود.
و مخفى نماند كه از
جمله محاسن عبادات مواظبت به نوافل است خصوصا نوافل يوميه كه اهتمام در محافظت آنها
بسيار بايد نمود، و ثمرات مترتبه بر محافظت آنها بسيار است،
از جمله آن است كه محافظت آنها باعث اين مىشود كه اتيان به فريضه يوميه در وقت
فضيلت آنها شود، و مثوبات مترتبه در اتيان به فرايض يوميه در وقت فضيلت بسيار است.
دوم: غالب آن است كه
نمازهايى كه از ما صادر مىشود مشوب است به أنواع نقص و قصور، و أحاديث مستفيض است
كه اتيان به نوافل موجب رفع نقايص و قصور فرايض است.
سوم: آن است كه مواظبت
نوافل احياء سنت جناب رسول خدا (صلّى الله عليه وآله
وسلّم) مىباشد، نظر به اين كه نوافل يوميه از موضوعات آن سرور أخيار و سيد
أطهار مىباشد، اگر فرض شود هيچ ثمرى مترتب بر محافظت اين نوافل نمىبود مگر همين
احياء سنت آن جناب، مناسب اين بود كه امت آن سرور اخلال به اين ننمايند.
چنانچه آن فخر عالم
پيوسته در صدد اصلاح امت بود، هرگز امرى كه موجب خسارت و تألم امت بوده است راضى
نمىتوانستند شد. قال اللّه تعالى «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ
عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ
رَحِيمٌ» يعنى آمده است بسوى شما پيغمبرى كه از جنس شما است، يعنى از أفراد انسان
است نه از ملايكه، شاق است بر آن رسول مشقت شما، يعنى امرى كه موجب مشقت شما است
نمىتواند ديد، مناسب حال امت نيز چنين است كه قرارى كه آن سرور دادند احدى از امت
تخلف از آن ننمايد.
بعد از آن كه رشته كلام
به اين مقام كشانيد به خاطر رسيد حديثى كه مظهر لطف آن سيد عالم و فخر بنى آدم بوده
باشد در حق امت در اين مقام ذكر شود، كه اطلاع بر آن موجب تنبه خوبى است در حق
أمثال ما غافلان، و تذكر آن باعث تذكر غريبى است در حق
ما عاصيان بىخبران.
نقل شده از أنس بن مالك
كه يكى از صحابه جناب رسول خدا (صلّى الله عليه وآله
وسلّم) بود، حديثى كه حاصل مضمون آن اين است: كه حضرت جبرييل امين نازل شد
بر سيد المرسلين (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
در وقتى كه متعارف نبود در مثل آن وقت بر آن سرور نازل شود، وارد شد در حالتى كه
آثار حزن و ملال از آن امين حضرت ذو الجلال ظاهر مىشد، آن سرور عالم از سبب تغير و
الم استفسار فرمودند، به عرض آن سرور رسانيد كه لايق و سزاوار نيست كسى كه عالم به
جهنم و متذكر از شدت عذاب آن بوده باشد آثار سرور و شادى از آن ظاهر شود.
جناب رسول خدا (صلّى
الله عليه وآله وسلّم) فرمودند: اى جبرييل پارهاى از وصف جهنم را بيان نما،
جبرييل گفت: يا محمد خداوند عالم بعد از آن كه جهنم را خلق فرمود، امر فرمود
افروختند بر آن هزار سال تا سرخ شد، بعد از آن افروختند بر آن هزار سال ديگر تا
سفيد شد، بعد از آن افروختند بر آن هزار سال ديگر تا سياه شد و حال به همان حالت
سياهى و ظلمت باقى است.
قسم به كسى كه شما را
مبعوث به حق فرموده هر گاه ثوبى از ثياب أهل جهنم را معلق شود ما بين آسمان و زمين
هر آينه قاطبه اهل زمين هلاك مىشوند از شدت عفونت آن، و قسم به عزت و عظمت كسى كه
شما را به رسالت مبعوث فرموده هر گاه قليلى از زنجيرهايى كه خداوند عالم مقرر
فرموده و در قرآن ذكر فرموده گذارده شود بر كوههاى عالم هر آينه كوهها آب مىشوند
از شدت حرارت آن تا هفت طبقه زمين، و قسم به جلالت كسى كه شما را به نبوت مبعوث
فرموده اگر مردى در مغرب معذب شود به عذاب جهنم، هر آينه مىسوزد كسانى كه در مشرق
هستند از شدت عذاب آن مغربى، و آتش جهنم آتشى است كه حرارت آن شديد است، و قعر جهنم بسيار
دور است، و هيمه جهنم آهن است، و آب اهل جهنم حميم و چرك است، از براى جهنم هفت در
است، از براى هر درى طايفهاى از مردان و زنان قسمت شده كه داخل شوند در آن.
حضرت فرمودند: آيا آن
هفت در مثل درهاى اين زمان است؟ جبرييل عرض كرد: نه درهاى جهنم بعضى از آن درها فوق
ديگرى است، مسافت ما بين هر باب تا باب ديگر به قدر هفتاد سال راه است، هر طبقه او
كه در تحت هست حرارت آن أشد است از طبقهاى كه در فوق او است به هفتاد مقابل، كشيده
مىشود دشمنان خداوند عالم بسوى آن طبقات، بعد از آن كه نزديك رسانيدند ملايكه عذاب
كه موكل به آن طبقه مىباشند به استقبال آنها مىآيند با غل و زنجير، و طرف زنجير
را داخل در دهن آن مىكنند و از عقب آن بيرون مىآورند، و غل را به دست چپ و به
گردن او مىگذارند، آن وقت به آن زنجير آنها را مىگشند هر نفر را مع شياطينى كه با
او بوده در يك زنجير قرار مىدهند، مىگشند آنها را در حالتى كه به روى در افتاده
باشند، و ملايكه عذاب مىزنند آنها را با گرزهاى آهنى.
جناب رسول خدا (صلّى
الله عليه وآله وسلّم) فرمود: كه كيست سكان اين طبقات؟ جبرئيل در جواب عرض
كرد: طبقهاى كه در تحت همه است ساكنين آن منافقين و كفار و آل فرعون، و اسم اين
طبقه هاويه است. و طبقهاى كه فوق آن است سكان آن مشركين است نام آن حريق است. و
طبقه ثالثه آن كسانى كه خارج از جميع أديان بوده باشد و نام اين طبقه سقر است طبقه
رابعه سكان آن ابليس و جنود ابليس و أتباع او و مجوس مىباشد و نام آن لظى است. و
طبقه خامسه سكان آن يهود مىباشند، و نام آن حطمه مىباشد. و طبقه سادسه در آن
نصارى مىباشند، و نام آن سعير است.
بعد از آن حضرت جبرئيل
سكوت نمود، جناب رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
فرمودند اى برادر من جبرييل چرا اخبار ننمودى از طبقه سابعه كه سكان آن كيانند؟
عرض كرد يا محمد سؤال
مكن از سكان اين طبقه كه سكان آن كيانند، سكان آن أهل معاصى كثيره از امت شما
مىباشند، آنانى كه اقدام به معاصى كبيره نمودهاند و فوت شدهاند قبل از توبه، و
نام اين طبقه جحيم است.
چون كلام به اينجا رسيد
جناب رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
بيهوش شدند و افتادند، پس حضرت جبرييل سر مبارك آن رسول جليل را بر دامن خود گذارد
تا حضرت بحال آمدند، پس فرمود: اى جبرييل چه بسيار بزرگ شد استماع اين مصيبت به من،
و شديد شد حزن و ألم من، امت من داخل آتش جهنم مىشوند، جبرييل فرمود: بلى أهل
كبائر از امتان تو داخل خواهند شد.
پس جناب رسول خدا (صلّى
الله عليه وآله وسلّم) و جبرييل هر دو بزرگوار شروع نمودند به گريستن، جناب
رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) تشريف
بردند به منزل خود و قرار فرمودند كه كسى داخل نشود بر ايشان، و بيرون تشريف
نمىآوردند مگر به جهت نماز، بعد از فراغ از نماز با كسى متكلم نمىشدند تا داخل در
منزل مىشدند. و در بعضى أوقات بعد از فراغ از نماز گريه و تضرع و زارى به درگاه
جناب بارى عز شأنه مىنمودند، به اين نهج بودند تا سه روز، و در اين مدت سه روز از
بسكه آن سرور ملول بودند كسى جرأت تكلم با ايشان نمىنمودند.
بعد از سه روز بعضى از
صحابه فتح باب جرأت بر خود نمودند آمدند پشت در دولت سراى جناب رسول خدا (صلّى
الله عليه وآله وسلّم) و گفتند: السلام عليكم يا أهل بيت الرحمة هل الى رسول
اللّه من سبيل؟ يعنى ممكن هست كسى خود را به خدمت جناب رسول خدا (صلّى
الله عليه وآله وسلّم) برساند؟ أحدى جواب نگفت، برگشت و ثانيا عود نمود به
همان نحو سلام گفت و سؤال نمود جواب نشنيد، تا سه بار به اين نحو معمول داشت مطلقا
جوابى نشنيد.
سلمان فارسى رضى اللّه
عنه را به خاطر رسيد كه در اين باب مىبايد متوسل به سيده نساء فاطمه
زهراء (صلوات اللّه عليها) شد، آمد به خدمت آن
معصومه و عرض نمود: يا بنت رسول اللّه جناب رسول خدا (صلّى
الله عليه وآله وسلّم) عزلت از مردمان اختيار نموده، و بيرون تشريف
نمىآورند مگر به جهت نماز، از شدت حزن و ألم با أحدى حرف نمىزنند، و أحدى را اذن
نمىدهند كه بخدمت ايشان مشرف شود.
جناب سيده نساء جامه را
بر سر انداخته تشريف آوردند در وقتى كه آن سرور در سجود بودند، پس سلام كردند و عرض
كردند: يا رسول اللّه من فاطمهام جناب رسول خدا (صلّى
الله عليه وآله وسلّم) سر مبارك از سجده برداشتند، چون كه نظر جناب فاطمه به
آن سرور افتاد آثار تغير و حزن و اندوه و هم از ايشان مشاهده فرمودند به حدى كه
گوشت رخسار مبارك آن سرور آب شده بود از شدت حزن و ألم، گريه بر سيده نساء غلبه
نمود، گريه بسيارى كردند عرض كردند: يا رسول اللّه چه مىشود شما را؟ چه چيز نازل
شده بر شما؟
حضرت فرمودند: جبرييل
نازل شد وصف نمود طبقات جهنم را، و خبر داد به من در طبقهاى كه فوق طبقات است معذب
خواهند بود أهل كبائر از امت من، اين است كه باعث حزن و ألم و موجب گريه من گرديد.
فاطمه زهراء (عليها
السلام) عرض كرد كيفيت دخول اين امت در جهنم چگونه است؟
حضرت فرمودند: مىگشند
ملايكه آنها را تا داخل جهنم مىنمايند، لكن رويهاى آنها سياه نمىشود، و مهر بر
دهنهاى آنها نمىگذارند، و غل و زنجير بر گردن آنها نمىگذارند، عرض كرد: پس چگونه
مىگشند آنها را؟
فرمودند: اما مردان پس
ريشهاى آنها را مىگيرند، و اما زنان پس گيسوهاى آنها را مىگيرند و مىگشند، و چه
بسيار از پيران امت من مىباشند كه ريشهاى ايشان را مىگيرند و مىگشند بسوى جهنم و
آنها فرياد مىكنند و اشيبتاه و اضعفاه و چه بسيار از جوانان
از امت من كه ريشهاى آنها را مىگيرند و مىگشند بسوى جهنم و فرياد مىكنند
وافضيحتاه، به اين نحو آنها را مىگشند تا برسانند بمالك.
بعد از آن كه نظر مالك
به آنها افتاد استفسار مىنمايد از ملايكه كه آنها را مىگشند كيستند، اين اشخاصى
كه اشقيايى مثل اينها نديدهام صورتهاى آنها سياه نشده است، و غل و زنجير بر
گردنهاى آنها گذارده نشده است، ملايكه مىگويند:
ما به اين نحو مأمور
بوديم كه آنها را بتو رسانيده باشيم.
مالك خطاب مىنمايد به
آنها كه اى جمله أشقياء كيستيد شما؟ در جواب مىگويند: ما از جمله أشخاصى بوديم كه
قرآن بر آنها نازل شد و روزه ماه رمضان را مىگرفتيم، پس مالك مىگويد: قرآن نازل
نشد مگر بر محمد (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
پس مىگويد: آيا نرسيد بر شما از قرآن چيزى كه منع نمايد شما را از معصيت الهى؟
مىگويند در جواب: بلى رسيد لكن شقاوت بر ما غلبه نمود و گمراه شديم.
پس بعد از آن كه آنها
را به كنار جهنم رسانيدند و نظر كردن بسوى آتش جهنم و به ملايكه غلاظ و شداد كه
موكلند بر آنها، التماس مىنمايند كه اى مالك ما را اذن بده تا بحال خود بگرييم،
مالك اذن گريه مىدهد، آن قدر گريه مىكنند تا اشك چشم آنها تمام مىشود، آخر بجايى
مىرسد كه خون از چشمهاى آنها خارج شود بجاى اشك. آن وقت مالك به آنها مىگويد: اگر
اين گريه از خوف خداوند عالم در دنيا بود ممكن نبود المى از آتش جهنم به شما برسد.
در آن وقت مالك امر
مىكند به آتش جهنم بگير اينها را، آتش مىگويد:
چگونه بگيرم اينها را و
حال آن كه ايشان مىگويند «لا اله الا اللّه» بعد از آن مالك مىگويد: قسم
مىدهم تو را به خداوند عالم جل شأنه كه بگير ايشان را آن وقت آتش مىگيرد آنها را
پس مىگويند «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» آتش جدا مىشود از آنها، باز
خطاب مىكند به آتش كه بگير اينها را، آتش مىگويد:
چگونه بگيرم كسانى را
كه ذكر اسم خداوند عالم مىنمايند.
باز مالك مىگويد: كه
بگير اينها را، آتش مىگويد: كه تو مامورى از جانب پروردگار عالم كه به من امر
نمايى كه اينها را بگيرم؟ مالك مىگويد:
بلى به اين نحو مأمورم
از جانب پروردگار عالم، آن وقت آتش مىگيرد آنها را به اختلاف شقاوت آنها، بعضى را
مىگيرد تا قدمين، و بعضى را مىگيرد تا زانوها، و بعضى را مىگيرد تا به كمر، و
بعضى را مىگيرد تا به گردن.
بعد از آن آتش ميل
مىكند بسوى روهاى آنها، مالك مىگويد: نسوزان روهاى آنها را كه بسيار سجده
كردهاند از براى خدا، و نسوزان قلوب اينها را كه بسيار متحمل عطش و تشنگى شدهاند
در ماه مبارك رمضان، به همين حالت معذب خواهند بود تا آن قدر كه مشيت الهى قرار
گرفته باشد، و ندا مىكنند يا أرحم الراحمين يا حنان يا منان.
بعد از آن كه خداوند
عالم حكم خود را به اين نحو جارى به آنها فرمود مىفرمايد به جبرييل: اى جبرييل چه
كار كردهاند گناهكاران از امت محمد (صلّى الله عليه
وآله وسلّم)؟
عرض مىكند: چه بسيار
بد است حال آنها، و چه بسيار تنگ است مكان آنها، سوزانيده است آتش بدنهاى آنها را،
و خورده است گوشتهاى آنها را، و باقى مانده است قلوب و روهاى آنها، نور ايمان در
قلوب آنها باقى است.
بعد از رخصت از رب جليل
امر مىنمايد به مالك كه حجاب از روى آنها بردارد تا به بيند حال آنها به كجا
رسيده. پس امر مىنمايد مالك ملايكه را كه حجاب را بردارند، بعد از آن كه نظر آنها
به جبرييل مىافتد و ملاحظه حسن خلقت او نمودند،
مىدانند كه از ملايكه عذاب نيست، استفسار مىنمايند كه كيست اين بنده كه مثل او
نديدهايم؟ پس ملايكه مىگويند: اين حضرت جبرئيل مقرب درگاه أحديت است، اين است كه
واسطه وحى بود به جناب محمد (صلّى الله عليه وآله
وسلّم) پيغمبر شما.
بعد از آن كه اسم رسول
خدا را مىشنوند همه آنها فرياد مىكنند كه اى جبرييل سلام ما را به پيغمبر ما سيد
المرسلين برسان، و خبر بده ايشان را كه معاصى ما جدا كرد ما را از فيض خدمت شما، و
خبر بده ايشان را از بدى حال و شدت عذاب ما.
آن وقت حضرت جبرييل بعد
از آن كه خود را به موقف عرض پروردگار جليل جل شأنه رسانيد، خداوند عالم مىفرمايد:
اى جبرئيل چگونه ديدى امت محمد را؟ عرض مىكند: اى پروردگار عالم چه بسيار بد است
مكان آنها، و شديد است حال آنها، پس پروردگار عالم مىفرمايد و حال آن كه داناتر از
همه است: آيا از تو مطلبى سؤال كردند؟ عرض مىكند: بلى سؤال نمودند از من كه سلام
آنها را به پيغمبر ايشان برسانم، و بدى حال آنها را به آن سرور عرض نمايم، خطاب
مىرسد از جانب خداوند عالم كه به مقتضاى خواهش آنها معمول دار.
پس جبرييل مىآيد به
خدمت جناب رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم)
در وقتى كه آن حضرت در خيمه تشريف دارند، كه از براى آن خيمه چهار هزار در مىباشد
هر درى دو لنكه از طلا، پس عرض مىكند: اى محمد من آمدهام از جانب امتان تو كه
معذباند در جهنم، سلام به شما رسانيدند و عرض مىكنند كه معاصى ماها را از فيض
خدمت شما محروم كرد و خبر از حال ما ندارى كه چه بر ما مىگذرد از شدت عذاب.
آن وقت جناب رسول خدا (صلّى
الله عليه وآله وسلّم) تشريف مىبرند در مقام مناجات با قاضى الحاجات،
مىروند به سجود و در سجده خداوند عالم را ذكر خواهد نمود به ثنايى كه أحدى به مثل
آن ثنا خدا را ذكر ننموده باشد، خطاب مىرسد از جانب رب العزه كه يا محمد سر را از
سجده بردار و هر سؤال كه خواهى بكن كه به اجابت مقرون است.
در آن وقت سؤالى كه از
آن حضرت صادر مىشود اين است كه اى پروردگار عالم حكم خود را جارى فرمودى در أشقياى
از امت من، شفاعت مرا درباره آنها به درجه قبول مشرف گردان، خطاب مىرسد كه اى حبيب
من شفاعت تو مقبول است برو در آنجا كه امتان تو معذباند، بيرون بياور هر كس كه
گفته باشد «لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه» پس روانه مىشود جناب رسول خدا (صلّى
الله عليه وآله وسلّم) به آن سمت، وقتى كه نظر مالك به جمال با كمال سعادت
شمس فلك رسالت مىافتد بر مىخيزد به جهت تعظيم آن حضرت.
پس جناب رسول خدا
مىفرمايد: اى مالك أشقياى امت من حال آنها چه نحو است؟ مالك عرض مىكند: چه بسيار
بد است حال آنها و ضيق است مكان آنها.
حضرت مىفرمايد: در
جهنم را باز كن و حجاب را بردار، بعد از آن كه نظر عصاة از امت به جمال با كمال شمس
فلك رسالت مىافتد، قاطبه آنها يك باره به تضرع و ابتهال فرياد و ناله مىكنند، كه
يا محمد ما از امتان توايم، آتش پوست و گوشت بدن ما را سوزانيد، آن وقت جناب رسول
خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) همه آنها را
از آتش بيرون مىآورد در حالتى كه بدن همه آنها زقال شده باشد.
حضرت اينها را با خود
مىبرند بسوى نهرى كه در بهشت است، اسم آن حيوان است، پس فرو
مىروند در آن نهر به همان حالت، و بيرون مىآيند صحيح الاعضاء و الجوارح خوش صورت
به شكل جوان امرد، بر پيشانى آنها نقش شده «جهنميون عتقاء الرحمن من النار» پس داخل
مىشوند در بهشت.
بعد از آن كه ساير
طبقات جهنم مىبينند مسلمانان از عذاب جهنم مستخلص شدهاند، تمنا مىكنند كه كاش ما
مسلمان بوديم از عذاب جهنم مستخلص مىشديم و اليه الاشارة بقوله تعالى «رُبَما
يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمِينَ».
مبحث يازدهم (در بيان
مطالبى كه مناسب مباحث سابقه است)
و اين بسيار است:
أول: در بيان آن است كه
أفضل نوافل رواتب كدام است؟ بدان كه أفضل نوافل مذكوره نافله شب است، بعد از آن
نافله زوال يعنى نافله ظهر أفضل از باقى است، بعد از آن نافله فجر أفضل از تتمه
است، و نافله مغرب أفضل از باقى است، و نافله عصر أفضل از نماز عشاء است.
مطلب ثانى: در عروض
أسباب مسقطه تكليف به صلاة و رفع آن است در اين دو مقام است:
أول: در عروض و حدوث
اين أعذار است. بدان كه هر گاه حيض يا نفاس يا جنون يا اغماء هم
رسيد بعد از دخول وقت صلاة، اگر بعد از دخول وقت تا عروض اين أعذار مقدارى منقضى
شده باشد كه كفايت نماز با شرايط مفقوده نمايد، در اين صورت قضاى آن نماز لازم است
جزما در صورت عدم اتيان به نماز. و اگر چنين نبوده باشد قضاى آن نماز لازم نيست.
تفصيل مسأله مقتضى اين
است كه گفته شود: گاه است همان انقضاى مقدارى كه كفايت چهار ركعت يا سه ركعت يا دو
ركعت نمايد، كفايت مىكند در حكم به وجوب قضاى ظهر يا مغرب يا نماز صبح. و گاه است
اين قدر كفايت در حكم به لزوم قضا نمىنمايد، أول در صورتى است كه كسى در حين دخول
وقت فريضه جميع شرائط صلاة در حق او متحقق بود و مقدار چهار ركعت از زوال و مقدار
سه ركعت از غروب و دو ركعت از طلوع فجر كه منقضى شد عذر مسقط تكليف حادث شد.
مثل اين كه ضعيفه حائض
شد، در اين صورت بىاشكال آن نماز لازم است و اما هر گاه در حين دخول وقت چنين
نبوده باشد، انقضاى اين مقدار كفايت نمىكند در حكم به لزوم قضا، بلكه لابد است در
حكم به لزوم قضا از انقضا شدن مقدارى كه كفايت نماز و شرائط مفقوده نمايد، و همچنين
است نفاس و جنون و اغماء.
مقام ثانى: در رفع
أسباب مانعه است. بدان كه هر گاه اين أسباب رفع شد و از آخر وقت درك نمود مقدارى كه
كفايت شرائط مفقوده و يك ركعت از نماز نمايد، در اين صورت اتيان به اين نماز واجب
است. پس هر گاه ضعيفه از حيض پاك شد و از آخر وقت درك نمود مقدارى كه كفايت غسل و
يك ركعت از نماز كند واجب است، و همچنين هر گاه طفل بالغ شد، و بعد از بلوغ درك
نمود مقدارى كه كفايت وضو و يك ركعت از نماز نمايد، ظاهر اين است كه نماز اداء بوده باشد، پس به
نيت اداء مىتواند نمود، بلكه ظاهر اين است كه اگر زمان كفايت غسل و يك ركعت را
ننمايد، لكن كفايت تيمم و يك ركعت نمايد باز نماز واجب بوده باشد.
و ظاهر اين است كه وسعت
زمان به جهت رفع خبث معتبر نبوده باشد پس اگر زمان كفايت در رفع خبث ننمايد با آن
خبث نماز لازم خواهد بود، و در جميع صور مذكوره هر گاه اخلال به نماز در همان وقت
نمايد آثم و قضاى آن نماز واجب بوده باشد.
و از آنچه مذكور شد
معلوم مىشود كه اگر قبل از غروب درك نمايد مقدارى را كه كفايت پنج ركعت را نمايد،
نماز ظهر و عصر هر دو بر آن شخص لازم خواهد بود. و همچنين هر گاه قبل از نصف شب درك
كند مقدار پنج ركعت را، نماز مغرب و عشا هر دو لازم خواهد بود.
و اما هر گاه به قدر
چهار ركعت درك كند، در اين وقت لازم است اتيان به نماز عشاء نمايد، اتيان به نماز
مغرب جايز نيست، نظر به اين كه اين مقدار مختص به نماز عشاء است، پس صادق نيست كه
يك ركعت از نماز مغرب را در وقت خود درك نموده، و قول به وجوب نماز مغرب و عشاء در
اين صورت ضعيف است، وجه آن از آنچه مذكور شد ظاهر مىشود، به علاوه آن كه وقت مختص
به نماز عشاء مقدار چهار ركعتى است كه دو ركعت با حمد و سوره بوده باشد، و دو ركعت
من غير سوره، در اين صورت متمكن از اتيان سه ركعت نماز مغرب و يك ركعت نماز عشاء كه
با حمد و سوره بوده باشد نخواهد بود، پس از مفروض خارج خواهد بود.
مگر اين كه گفته شود:
كه چون كه در ضيق وقت است سوره در ضيق وقت واجب نيست، لكن بنابر اين در چهار ركعت و
پنج ركعت نيز چنين مىگوييم يعنى هر گاه
به قدر يك ركعت از آخر وقت درك نمود هر دو نماز واجب است، اين نيز چون در ضيق وقت
است، پس پنج ركعت پنج ركعتى خواهد بود كه مشتمل بر سوره نبوده باشد، و مقدار ركعتى
كه معين است نماز عشاء چهار ركعتى است كه مشتمل بر سوره نبوده باشد، پس آن فرض كه
شده در چنين صورت نماز مغرب و نماز عشا هر دو واجب خواهد بود.
تحقيق در مسأله اين است
در حق مختار كه وقت چهار ركعتى كه مختص به نماز عشا است چهار ركعتى است كه دو ركعت
با حمد و سوره بوده باشد و دو ركعت بدون سوره، به اين معنى تأخير نماز عصر و نماز
عشا در حق مختار تا اين حد جايز است، اما تأخير زياده بر اين ظاهر اين است كه جايز
نبوده باشد اگر چه كفايت چهار ركعت بدون سوره بكند.
و اما أرباب معاذير، پس
هر گاه به مقدار پنج ركعت بدون سوره از وقت درك نمايند، ظاهر اين است هر دو نماز
واجب بوده باشد، نظر به ضيق وقت و اطباق فقهاء به عدم وجوب سوره در اين حالت ظاهر
است.
مطلب سوم: لازم است قبل
از شروع نمودن به نماز تحصيل علم به دخول وقت نماز با امكان علم، و اما در صورت عدم
امكان علم اكتفا به مظنه در دخول وقت جايز است، پس هر گاه در صورت تمكن از علم
اكتفاء به مظنه نمود و شروع به نماز نمود باطل خواهد بود، خواه مشخص شود كه كل نماز
واقع در خارج شده است يا بعضى در خارج وقت شده و بعضى در وقت يا نه، بلكه نماز باطل
است، اگر چه مشخص شود كه كل نماز واقع در وقت شده باشد.
و اما هر گاه متمكن از
تحصيل علم نبوده باشد، در اين صورت اعتماد به مظنه مىتوان نمود، و اين منقسم
مىشود به دو قسم:
أول: آن است كه متمكن
از تحصيل علم در حال نيست، و همچنين است رجاء حصول علم در
استقبال، در اين صورت اعتماد به مظنه در دخول وقت بى اشكال است.
دوم: آن است كه متمكن
از تحصيل علم در حال نيست، لكن راجى حصول علم در استقبال هست مثل يوم غيم، در اين
صورت نيز اعتماد به مظنه ظاهر اين است مىتوان نمود، يعنى لازم نيست كه تأمل نمايد
تا علم به دخول وقت حاصل شود، بلكه به همان مظنه به دخول وقت نماز مىتوان نمود.
پس اگر اعتماد به مظنه
در اين صورت نمود، خالى از اين نيست يا معلوم شد كه ظن او مطابق واقع بوده است يا
معلوم شد كه مطابق واقع نبوده است، يا مطابقه و عدم مطابقه هيچ يك مشخص نشد، صحت
صلاة در قسم أول مسلم است، و همچنين حال در قسم ثالث. و اما قسم ثانى، پس آن بر دو
قسم مىشود، يك قسم اين است اگر چه فساد اعتقاد او مشخص باشد لكن بعضى از أجزاء
نماز در خارج وقت شده و بعضى در وقت واقع شده، اين قسم نيز نماز صحيح است، اگر چه
أجزاء واقعه در وقت أقل بوده باشد نسبت به أجزاء واقعه در خارج، لكن اين در صورتى
است كه فساد اعتقاد او بعد از فراغ از نماز مشخص شده باشد، يا در اثناى نماز لكن
بعد از دخول وقت.
و اما هر گاه فساد
اعتقاد او در بين نماز مشخص شود لكن قبل از دخول وقت، اما به حدى كه اگر نماز را
تمام نمايد در بين نماز وقت داخل مىشود و بعضى أجزاء نماز بعد از دخول وقت مىشود،
در اين صورت ظاهر اين است كه نماز باطل بوده باشد، پس قطع نماز در اين وقت كه مشخص
شد هنوز وقت داخل نشده متعين است، اگر چه عالم بوده باشد كه قبل از اتمام صلاة وقت
داخل مىشود.
و قسم ديگر آن است كه
كل اجزاء صلاة واقع شود در خارج وقت، در اين قسم نماز باطل و اعاده آن در وقت لازم
است.
مطلب چهارم: راجح و
أفضل در هر نمازى آن است كه بعد از دخول وقت آن تعجيل شود در اتيان به آن نماز، مگر
در مواضع چندى كه استثناء شده از اين حكم كه چنين نيست، بلكه تأخير أولى از تعجيل
است:
أول: نماز ظهر و عصر
است، أولى در حق نافله گذار آن است كه به قدر اداء نافله تأخير نمايد، و همچنين
نماز صبح أفضل آن است كه به قدر اتيان دو ركعت نافله تأخير نمايد، هر گاه نافله را
مقدم بر فجر اتيان ننموده باشد.
دوم: نماز عشاء است،
أولى تأخير آن است تا زوال حمره مغربيه شود.
سوم: نماز مغرب و عشاء
است در حق كسى كه وقوف به عرفات نموده بعد از غروب كوچ نمايد از عرفات بسوى مشعر
الحرام، چه أفضل در حق اين شخص آن است كه تأخير در اداى مغرب و عشاء نمايد تا برسد
به مشعر.
چهارم: تأخير نماز است
به جهت حصول علم به دخول وقت آن در مقامى كه اكتفاء به مظنه در دخول وقت جايز بوده
باشد.
پنجم: تأخير مستحاضه به
استحاضه كثيره است نماز ظهر و مغرب را مطلقا چنانچه مقتضاى مستند است. يا تأخير
نمايد تا اتيان نمايد هر يك از صلاتين را در آخر وقت فضيلت آنها، يا انتظار نقاء و
جمع ما بين ظهر و عصر با غسل واحد و همچنين جمع ما بين مغرب و عشاء به غسل واحد با
اتيان هر دو در وقت فضيلت يا تأخير نمايد به جهت ترقب و انتظار نقاء با رعايت اتيان
صلاة را در أوقات فضيلت آنها، پس تأخير مىنمايد نماز ظهر را تا به حدى كه بعد از
اتيان به غسل و ظهر ظل شاخص به مثل شاخص شود، و اتيان به نماز عصر بعد از آن
بلافاصله نمايد، و تأخير نمايد نماز مغرب را به حدى كه بعد از غسل و اتيان به نماز
مغرب زوال حمره مغربيه شود، و بعد از آن بلا فصل اتيان به نماز عشاء نمايد.
ششم: أرباب معاذير
مسوغه تيمم، يعنى كسانى كه تكليف آنها تيمم است به جهت عذرى كه موجب
تيمم مىشود، در صورتى كه اين عذر مرجو الزوال بوده باشد، تأخير نماز از أول وقت
راجح است، بلكه احتياط در تأخير است تا ضيق وقت، آن وقت اگر رفع شد به مقتضاى آن
معمول مىدارد، و اگر نه آن وقت تيمم مىكند و نماز مىكند.
هفتم: در حق صائم در
صورتى كه جمعى منتظر او بوده باشند، يا نفس او با او منازعه كند، در اين صورت افطار
را مقدم مىدارد بر صلاة.
هشتم: تأخير نماز است
به جهت رفع بول و غائط.
نهم: تأخير صلاة مغرب
است تا آخر وقت فضيلت در حق مسلوس و مبطون تا جمع كند ما بين مغرب و نماز عشاء در
وقت فضيلت هر دو بعد از ازاله نجاست در صورتى كه در تعدد ازاله مشقتى بوده باشد، يا
احتمال خفت مرض قائم بوده باشد.
دهم: تأخير ظهر و عصر
است از مربيه طفل در صورتى كه ثوب متعدد نداشته باشد، در اين صورت تأخير ظهرين
مىنمايد تا آخر وقت بعد از غسل همان ثوب و جمع مىنمايد ما بين ظهرين و عشائين.
يازدهم: تأخير نماز است
از أول وقت به جهت اشتغال به قضاى حاجت مؤمن.
دوازدهم: تأخير ظهر و
عصر است در صورتى كه اتيان به يك ركعت آنها در وقت نافله درك نموده باشد، در اين
صورت اولى تأخير در نماز است به قدرى كه فارغ از نافله شود.
سيزدهم: تأخير نماز صبح
است در صورتى كه فجر طالع شده باشد بعد از اتيان به چهار ركعت از نماز شب، در اين
صورت أولى تأخير نماز است به قدرى كه اتمام نماز شب و اتيان به نافله فجر نمايد.
چهاردهم: تأخير فريضه
است از براى كسى كه اراده احرام دارد از نافله احرام.
پانزدهم: تأخير صلوات
است در حق كسى كه ذمه او مشغول به فوائت بوده باشد.
شانزدهم: تأخير صلوات
در صورت انتفاء بعض شرايط به جهت عدم تمكن از آن در صورت رجاء تمكن به تأخير، مثل
صلاة با كشف عورت در أول وقت در صورت عدم تمكن از ساتر با رجاء تمكن از آن به
تأخير. و همچنين نماز در أول وقت با نجاست ثوب يا بدن در صورت عدم تمكن از ازاله
آن، با احتمال تمكن از ازاله آن به تأخير تا ضيق وقت. و همچنين نماز در سعه وقت
نشسته، با احتمال تمكن از نماز ايستاده با تأخير. و سجود بر چيزى كه سجده بر آن
جايز نيست در حال اختيار، به اعتبار عدم تمكن از چيزى كه سجده بر آن جايز است در آن
وقت با رجاء تمكن از سجده بر آن با تأخير. و موارد ديگر نيز هست كه تأخير نماز در
آن راجح است.
مطلب پنجم: آن است كه
نافله منقسم بر سه قسم است: راتبه و اين نوافل يوميه است، و ذوات أسباب مثل نماز
طواف و احرام و نماز تحيت مسجد و نماز زيارت و نماز حاجت و مثل اينها. و نافله
مبتدأه و آن نمازى است كه مكلف اتيان به آن مىنمايد نزد خود، يعنى به خصوصها در
شريعت وارد نشده است، اگر چه به عنوان عموم رخصت رسيده است.
قسم أول موقت است
چنانچه بيان شد، پس در غير وقت آن اتيان به آن نمىتوان نمود مگر به عنوان قضا. و
قسم ثاني و ثالث در هر وقت از اوقاتى كه كسى خواهد اتيان مىتواند نمود، مگر اين كه
قسم ثالث مكروه است اتيان به آن در پنج محل، سه موضع كراهت متعلق به زمان است و در
موضع متعلق به فعل.
اما آن سه موضع كه
متعلق به زمان است، أول: وقت طلوع شمس است تا آفتاب پهن شود به همه جاها. دوم: وقت
قيام آفتاب است كه عبارت از نزديك رسيدن آفتاب بوده باشد به دايره نصف النهار، تا
تحقق زوال كه عبارت از تجاوز نمودن آفتاب بوده باشد از دايره نصف النهار. سوم:
نزديك به غروب شمس است، يعنى وقتى كه آفتاب ميل به زردى مىكند تا وقت غروب.
و اما آن دو موضع كه
متعلق به فعل است، أول: بعد از نماز صبح است تا طلوع آفتاب، كراهت فعلى در اينجا
متصل است به كراهت زمانى. دوم: بعد از نماز عصر است تا غروب، در اينجا گاه است
توارد هر دو كراهت مىشود، و اين در صورتى است كه اتيان به نماز عصر در وقت ميل
آفتاب بوده باشد به زردى، و گاه است زمان كراهت فعلى بيشتر است از زمان كراهت
زمانى، و اين در صورتى است كه اتيان به نماز عصر قبل از آن وقت نموده باشد، و گاه
است به عكس اين است كه زمان كراهت فعلى أقل زمان كراهت زمانى است، و اين در وقتى
است كه اتيان به نماز عصر بعد از آن وقت نموده باشد.
مطلب ششم: صبى متطهر هر
گاه بالغ شود در أثناء وقت، خالى از اين نيست يا قبل از اشتغال به نماز خواهد بود،
يا حين اشتغال، يا بعد از فراغ از نماز، و بر جميع تقادير بعد از بلوغ، يا وقت وسعت
يك ركعت نماز يا زياده را دارد يا نه، و بر كل تقادير يا بلوغ به چيزى است كه مبطل
طهارت نيست مثل اكمال سن، يا مبطل هست.
پس مسأله به چندين صورت متصور مىشود، در نه قسم نماز واجب نيست، و اين در صورتى
است كه زمان بعد از بلوغ وسعت يك ركعت نماز را نداشته باشد، خواه قبل از اشتغال به
نماز بوده باشد، يا بعد از اشتغال به آن، يا بعد از فراغ از آن، و تفاوتى نيست كه
بلوغ به چيزى بوده باشد كه مبطل طهارت بوده باشد يا نه. و همچنين
است در صورتى كه زمان بعد از بلوغ وسعت يك ركعت نماز و طهارت را نداشته باشد، لكن
بلوغ به چيزى بوده باشد كه مبطل طهارت بوده باشد.
و در تتمه صور نماز
واجب است، و اين در صورتى است كه بلوغ به چيزى بوده باشد كه مبطل طهارت نبوده باشد،
و زمان بعد از بلوغ وسعت يك ركعت را داشته باشد، خواه قبل از شروع به نماز بوده
باشد يا در اثناء نماز يا بعد از فراغ، و همچنين در صورتى كه بلوغ به چيزى بوده
باشد كه مبطل طهارت بوده باشد، لكن زمان بعد از بلوغ وسعت طهارت و يك ركعت نماز را
داشته باشد، در جميع اين صور نماز واجب است، پس هر گاه كسى اخلال نمايد آثم و قضاى
آن لازم خواهد بود.
مطلب هفتم: آن است كه
هر گاه كسى مشغول به نماز عصر شد به اعتقاد اين كه نماز ظهر را به عمل آورده است،
يا مشغول به نماز عشاء شد به اعتقاد اين كه اتيان به نماز مغرب نموده است بعد فساد
اعتقاد او ظاهر شد، ظهور فساد اعتقاد يا در اثناء نماز عصر و عشاء است، يا بعد از
فراغ از هر دو نماز. پس در اين مطلب دو مقام است:
مقام أول: آن است كه
ظهور فساد اعتقاد در أثناء نماز بوده باشد، اين بر شش قسم مىشود:
أول: آن است كه شروع به
نماز متأخر در وقت مختص به متقدم بوده باشد و ظهور فساد اعتقاد نيز در وقت مختص به
همان نماز بوده باشد.
دوم: آن است كه شروع به
نماز متأخر در وقت مختص به نماز سابق شده باشد، لكن ظهور فساد اعتقاد در وقت مشترك
ما بين صلاتين بوده باشد.
سوم: آن است كه شروع به
نماز لاحق و همچنين ظهور فساد اعتقاد هر دو در وقت مشترك بوده
باشد. در هر سه قسم لازم است كه به محض اطلاع بر حقيقت حال عدول نمايد از نماز لاحق
بسوى نماز سابق، يعنى قلب نيت نمايد از لاحق به سابق، پس نزد خود قرار دهد كه اين
نماز نماز ظهر است يا مغرب.
قسم چهارم: آن است كه
زمان شروع به نماز و زمان تذكر هر دو در وقت مختص به نماز متأخر بوده باشد، مثل اين
كه شروع به نماز عصر يا نماز عشا در آخر وقت نمود به اعتقاد اين كه ذمه او از نماز
ظهر يا مغرب برى شده، در أثناء نماز به خاطر او آمد كه نماز ظهر يا نماز مغرب را
اتيان ننموده، در اين صورت بىاشكال عدول جايز نيست، پس لازم است همان نماز را به
قصد آن كه عصر يا عشاء است به اتمام رساند، بعد از آن نماز سابق را قضا نمايد.
قسم پنجم: آن است كه
وقت شروع به نماز لاحق وقت مشترك بوده، و وقت تذكر به حقيقت حال وقت مختص به نماز
لاحق بوده، و اين قسم اگر به نحوى است كه اگر عدول به نماز سابق نمايد و تمام كند
متمكن از درك يك ركعت از نماز لاحق در وقت خود نخواهد شد، باز عدول جايز نيست. و
اگر چنين نبوده باشد يعنى بعد از عدول به نماز سابق و اتمام آن مىتواند يك ركعت از
نماز لاحق را در وقت اتيان نمود، خالى از اشكال نيست، لكن باز ظاهر اين است كه عدول
نتواند نمود.
مخفى نماند از آنچه
مذكور شد در قسم پنجم ظاهر مىشود حكم ششم.